کد خبر: ۶۱۶۵۸
تاریخ انتشار:
رونق دست‌فرو‌شی‌ها در فصل کسادی بازار کتاب

ایرج‌میرزا در پیاده‌رو

قانون: مسعود پیوسته، گروه اجتماعی- سال‌هاست که رو‌به‌روی دانشگاه تهران، در حاشیه پیاده‌رو و در بساط کتاب‌فروش‌های سیار، ‌کتاب‌هایی دیده می‌شود که ‌عموماً یا در کتاب‌فروشی‌ها موجود نیست و یا جزو کتاب‌های ‌کمیاب و یا نایاب‌اند و هیچ‌جا جز دربساط‌ همین ممنوعه‌فروشانِ حاشیه پیاده‌روها نمی‌توان آنها را تورق کرد و یا خرید.


در دیاری که مردمانش به نظر نمی‌رسد علاقه چندانی به کتاب‌خوانی داشته باشند شغل کتاب‌فروشی را پیشه کردن آن هم از نوع غیرقانونی‌اش، هم عجیب است و هم کمی دور از عقل و منطق. اما سال‌ها حضورِ این آدم‌ها و کتاب‌های آن‌ها نشان می‌دهد که که این حرفه چندان هم بی‌رونق نیست و حداقل در میان مشاغل کاذب از جایگاه خاصی برخوردار است. شغلی که هم وجهی اقتصادی-اجتماعی دارد و هم تمایزش با سایر مشاغل مشابه در این است که آدم‌های این حرفه صورتی فرهنگی هم برای آن قائل‌ هستند.


درباره روز و سال شروع فروشِ مخفی‌ وغیرمجاز این‌ نوع کتاب‌ها نمی‌توان تاریخ مشخصی را به دست آورد، اما آنچه که سیری در تاریخ نشر کتاب در ایران به دست می‌دهد گویای آن است که رد این نوع کتاب‌فروشی را می‌توان تا بیش از یک قرن پیش دنبال کرد.

فرید قاسمی، پژوهشگر تاریخ مطبوعات ایران در گفت‌وگو با خبرنگار قانون در این ارتباط می‌گوید: «پیشینه این "بساطی‌ها" زودتر از مغازه‌های کتاب‌فروشی بوده است. یعنی در ابتدا، فروش کتاب به صورت دست‌فرشی بوده و بعداً مغازه‌ها دایر شده‌اند. باید بگویم این روند از دوره قاجار شروع شده است؛ در دوره ناصرالدین شاه، کتاب با پست یا از طریق مسافران از خارج از کشور، به داخل قاچاق می‌شد. مثلاً کتاب سفرنامه حاج‌سیاح محلاتی که با چاپ ژلاتینی منتشر شده بود به صورت غیررسمی در بین مردم دست به دست می‌شد.» قاسمی می‌گوید البته نیاز او به کتاب را همیشه بازار نشر رسمی جوابگو بوده و گذرش به این دستفروش‌ها نیفتاده است.


یکی از مدیران انتشارات نیل که روبه‌روی دانشگاه تهران کتاب‌فروشی دارد در خصوص سابقه حضور دست‌فروش‌های کتاب در پیاده‌روی خیابان انقلاب می‌گوید: «از همان ابتدای انقلاب این دست‌فروش‌ها با گذاشتن میزهایی در پیاده‌روها بساط می‌کردند و کتاب می‌فروختند که این روند هنوز هم ادامه دارد. البته الان به نسبت آن زمان حضور آنها کمتر شده است.»

حالا در نیمه دوم سال نود خورشیدی هم هستند کسانی که هر روزه با عنوان فروشنده کتاب‌های خاص با دادوفریاد فراوان و پرشور، کتاب‌هایی را برای فروش تبلیغ می‌کنند که به گفته خودشان نایاب هستند و هیچ‌کجای دیگر نمی‌توان آنها را یافت.




با این آشفته‌بازار رسمی نشر کتاب که تیراژ تا 1000 نسخه تقلیل پیدا کرده و همین تعداد هم به زحمت به فروش می‌رسد، جای تعجب است که چگونه هنوز هستند کسانی که با فروش کتاب در پیاده‌روها روزگار می‌گذرانند. آن‌هم کتاب‌های رنگ‌ورو رفته، کهنه و اغلب قدیمی که قیمت‌های نجومی هم دارند. اگر چاپ آنها جدید هم باشد آنقدر بی‌کیفیت هستند که خواندنشان با زحمت زیادی همراه خواهد بود.

شاید در پاسخ به این سؤال بتوان به برخی سیاست‌های نظارتی در حوزه نشر کتاب اشاره کرد که موجب می‌شود برخی کتاب‌ها به جای قفسه کتاب‌فروشی‌ها سر از سنگفرش پیاده‌روها در بیاورند. کتاب‌هایی هستند که بیش از 40 سال است در همین دستفروشی‌ها خرید و فروش می‌شوند.


یکی از دستفروشان کتاب که روبه‌روی دانشگاه تهران درحاشیه پیاده‌رو پشت بساط کتاب‌هایش چمباتمه زده و منتظر مشتری است در پاسخ به پرسش خبرنگار قانون که چه کتاب‌هایی را بیشتر می‌فروشد می‌گوید: «مردم، بیشتر کتاب‌های ‌تاریخی می‌برند. ایرج‌میرزا و کاستاندا هم که حسابی طرفدار دارد. اوشو و دوقرن سکوت هم جزو پرمشتری‌هاست.»

بازار کتاب‌هایی که به هر دلیلی سال‌هاست عنوان ممنوعه دارند با برخی نام‌ها گره خورده است؛ نویسنده‌هایی که ردیف یک‌شکل کتاب‌هایشان را می‌توان هر روز در حاشیه پیاده‌روها دید. اصغر یک کتاب‌فروش سیار است که از نویسنده‌های پرفروشی می‌گوید که دیگر رونق گذشته را ندارند: «صادق هدایت دیگر از تب‌وتاب افتاده و ملت فعلاً سراغش نمی‌آیند. حالا جایش را مارکز پر کرده که این اواخر یکی از کتاب‌هایش آنقدر فروش داشت که دیگر در دست‌فروش‌ها هم نایاب شده است.»

او می‌گوید شایعات مانند هر بازار دیگری اینجا هم حسابی تأثیرگذار است. «کافی است شایعه شود کتابی مجوزش لغو شده و یا قرار است از کتابفروشی‌ها جمع شود و یا کسی آن را توصیه کرده تا حسابی گل کند و پرفروش شود. کتابی بوده که مجوز داشته و در کتاب‌فروشی‌ها هم بوده اما برخی از بچه‌ها با این شایعه که مجوز ندارد چند برابر قیمتِ پشت جلد آن را فروخته‌اند.»



محمد می‌گوید به همراه ده-پانزده نفر دیگر روبه‌روی دانشگاه کتاب می‌فروشند. او می‌گوید که کتابخانه‌های شخصی را از مردم می‌خرد و کتاب‌ها را در خیابان می‌فروشد. البته او به همکارانی اشاره می‌کند که «اُفست‌کار» هستند. همکارانی که خود شبکه نشر و توزیع کتاب‌هایی را دارند که با چاپ افست و با کیفیت پایین تولید می‌شوند و در همین پیاده‌روها فروخته می‌شوند. او می‌گوید کاسبی چندان بد نیست، برخی کتاب‌ها تا روزی ده جلد هم فروش می‌روند. قیمت‌ها هم که حساب‌وکتاب خاصی ندارد و سود کار می‌تواند تا چند برابر قیمت تمام‌شده برای خود آنها باشد.


آنچه در گفت‎وگوی خبرنگار قانون با تعدادی ازاین کتاب‎فروش‌های دوره‌گرد درحاشیه پیاده‌روها پیدا بود، نشان می‏دهد که‌ بیشتر این ‌افراد، چندان دغدغه محتویات و عنوان این ‌کتاب‎ها را ندارند، بلکه اضطرار زندگی و معیشت، آنان را به این شغل کاذب کشانده است. شاید تنها تفاوت این گروه از دست‌فروشان با آنانی که درحاشیه خیابان باتری، آدامس و جوراب... می‌فروشند دراین است که کالای کمیاب و نایاب‌شان، به قول خودشان برخوردار از صورتی فرهنگی است.

دست‌فروش‌های کتاب، به موازات کتاب‌فروشی‌های خیابان انقلاب، خرده‎بازاری را درست کرده‌اند که گویا از طرف بازار رسمی نشر وتوزیع کتاب هم چندان جدی گرفته نمی‏شود. تنی ‌چند از ناشران ‌و فروشندگان کتاب‌فروشی‎های روبه‌روی دانشگاه تهران، آدم‌ها و کتاب‌های این بازار زیرزمینی را، حاشیه‌ای می‌دانند که قدرت ورود به متن را ندارد، اما برای معیشت کسانی که از این راه چرخ زندگی را می‌گردانند، این کار خودِ متن است

شما می توانید مطالب و تصاویر خود را به آدرس زیر ارسال فرمایید.

bultannews@gmail.com

نظر شما

آخرین اخبار

پربازدید ها

پربحث ترین عناوین