كيهان
«نقشه راه در
گرگ و ميش روزگار» عنوان يادداشت روز روزنامه كيهان به قلم محمد ايماني است كه در
آن ميخوانيد:
نقشه راه كدام است و در كدام موقعيت
قرار گرفته ايم؟ كساني از راه ميپرسند كه مقصدي را مراد كرده باشند. ميدانند كه
انتخاب مقصد به ميل و اراده آنهاست اما «راه» نه. مقصد، اختياربردار است اما از
اين انتخاب كه گذشتي، راه رسيدن به آن مقصد، اراده بردار نيست. هر مقصدي، راههاي
الزامي خود را دارد، فارغ از «ميل» رهرو. و رهرو چون آن مقصد را اختيار كرده، رنج
راه را به جان ميخرد و با اشتياق ميپيمايد حتي اگر راحت و آساني «بيراهه» او را وسوسه
كند. رهرو با تدبيري كه عازم و جازم است، نه از سرزنش ميهراسد و نه از سختي مسير
اما همواره مراقب نقشه است تا راه را گم نكند همچنان كه احتياط ميكند تا آنجا كه
ميتواند در گرگ و ميش هوا نيفتد و اگر هم به تاريكي افتاد، لوازم عبور از آن را
با خود داشته باشد.
ورود در چنين راهانديشيده اي، فراز و
نشيب، و تندي و كندي سرعت دارد اما يأس و ترديد و بازگشت و نيمه كاره رها كردن سفر
را ندارد. دشواري دارد اما بن بست ندارد. اين، حكايت مردمان مومن و پارسايي است كه ميدانند «هركس تقواي
اله پيشه كند، خداوند براي او راه خروج از مضيقه را قرار ميدهد و بهره مند ميكند
از جايي كه گمان نميبرد. و هركس به خداوند توكل كند، پس پروردگار براي او كفايت
ميكند. خداوند اراده خويش را به انجام ميرساند و براي هر چيزي قدر و اندازهاي
قرار داده است». (آيات 2 و 3 سوره طلاق). حرف آخر- همين اول بحث- اين كه جامعه
مؤمن و داراي نقشه راه، هرگز بن بست نميشناسد حتي اگر زمانهايي فضا گرگ و ميش
شود. اهل بصيرت حتي در گرگ و ميش فضا و غبارآلودگي آن نيز، دشمن و دوست را به
اشتباه نميگيرند و از رصد مقصد غافل نميشوند. و البته كه ديدن در مه گرفتگي و غبارآلودگي فضا، ظرفيت و
توانايي و ابزار خود را ميطلبد.
ما هنوز خيلي راه داريم تا بفهميم مولاي
متقيان و امير مومنان علي عليه السلام با چه سوز دلي فرمود «سرآغاز وقوع فتنهها هواهايي
است كه پيروي ميشود و بدعتهايي است كه در دين ميآورند... اگر باطل لباس حق نميپوشيد،
امر بر پويندگان راه حق مشتبه نميشد و اگر حق با باطل پوشانده نميشد، زبان
معاندين از سرزنش كوتاه ميشد...». چه سرزنشها كه امام از همان فرداي سقيفه از
يهوديان و منافقين شنيد و چه زخم زبانها چشيد به خاطر صحابهاي كه با شعار عدالت
به بيعت با او آمده بودند اما اكنون مقابل او ايستاده بودند و متهمش ميكردند...
اما امام به رغم اين همه زبانهاي دراز، چشم به عمق دشمنيها دوخت و انگشت اشاره
از اعماق جبهه دشمن برنداشت آنجا كه فرمود «ارم ببصرك اقصي القوم». چشم به عمق
سپاه دشمن بدوزيد، يعني اينكه نه خواب بمانيد و دشمنيها را نبينيد و نه، در صف
پياده نظام و تحريك شدگان دشمن متوقف بمانيد. يعني كه اگر لازم شد، بايد با چشمي پر
از اشك به جنگ صحابه فزونخواه و امتيازطلب سابق رفت اما نبايد از كانون جوشان
دشمنيها در جبهه اموي غافل شد. افسوس كه در جبهه امام(ع) ژرف انديشاني كه افقهاي
دورتر را ببينند يا دست كم به ديدباني حضرت اعتماد كنند و از «گير» ها بگذرند و به
هنگام از جا بجنبند، كم بودند. گويا آنان را به زمين دوخته بودند. امام، نقشه راه
را بارها با دقت و جزئيات به آنان باز گفت اما اين راه و راهبر، رهرواني ميخواست
كه ابتدا پا بر ميل خود بنهند و از خود عبور كنند نه آنها كه مركبشان، هوس هايشان
بود و خود به مركب بسته بودند. اين گروه دوم، نقشه راه را بد خواندند و بد فهميدند
چرا كه اساساً زمامدار و اختياردار خود نبودند. از كجا نقشه را بد خواندند؟ چرا پرت
افتادند؟ چاره چه بود و تدبير مطمئن كدام؟ نقشه راه ما كدام است؟ ماكه با جنبش خود
جهاني را به جنب وجوش و سر ذوق آورده ايم اما گاه- بعضي هايمان- چنان بي پروا
رفتار ميكنيم كه مجال گرگ و ميش شدن اوضاع و دراز شدن زبان طعنه زنندگان فراهم ميآيد،
اين وسط چه كاره ايم؟
امير مومنان(ع) در بحبوحه همان شرايط
پرالتهاب روزگار خويش، خطبهاي ايراد فرمودهاند كه اگرچه در تعداد كلمات كوتاه
اما در تبيين و كارگشايي بسيار بلندبالاست. امام در خطبه 176 نهج البلاغه، مختصات
راه را كه بايد رفت، به دقت برمي شمارد و روشن ميكند كه مقصد رضوان خدا نه با
«تمنيات» و نه با «منيت» و تفرقه دست يافتني نيست. با
كلامي از رسول خدا(ص) آغاز ميكند؛ «انّ الجنّه حفّت بالمكاره و انّ
النّار حفّت بالشّهوات. همانا بهشت با ناگوارها و جهنم با خواستهها و شهوتها
پيچيده شده است». حضرت پس از آن چند نكته راهبردي را بيان فرمود:
1- «و
بدانيد هيچ طاعت خدا نيست مگر كه با اكراه انجام ميشود و هيچ نافرماني خدا وجود
ندارد الا اين كه با شهوت و ميل است. پس رحمت خدا از آن كسي است كه از ميل و
خواسته خويش كنده شد و هواي نفس را سركوب كرده است».
2- «و
بدانيد بندگان خدا كه مومن شب را صبح نميكند و صبح را به شب نميرساند مگر اين كه
نفس وي پيوسته نزد او مورد ظن و اتهام فراوان است. پس همواره از خود عيب جويي ميكند
و بر خرده گيري از نفس ميافزايد».
خراسان
«ضرورت تغيير
نگرش نسبت به نظارت درون سازماني» عنوان يادداشت روز روزنامه خراسان به قلم سيد
حميد حسيني است كه در آن ميخوانيد:
نظام اداري در هر کشوري يکي از ارکان
اساسي تصميم گيري و اجرا محسوب ميشود.
اگر يک دولت از نظام اداري قاعده مند
و سالمي برخوردار باشد هم در درون ميتواند اعتماد مردم را به دست آورد و هم در
عرصه بين الملل مورد اعتماد ديگر ملتها و دولتها قرار ميگيرد. چرا که مافياي
فساد سم مهلکي است که ريشههاي توسعه و تعالي کشور را ميخشکاند، دولتها را از
درجه مشروعيت و مقبوليت ساقط نموده و امنيت جوامع را به مخاطره مياندازد. در اين
ميان مهم ترين عامل در بروز فساد اداري عامل اقتصادي است که در ايجاد «رشوه»، «اختلاس» و ديگر فسادها اعم از اخلاقي،
سياسي، فرهنگي و اجتماعي نقش به سزايي دارد.
نظارت بر اين سيستم ميتواند به دو
صورت انجام شود.
نظارت برون سيستمي که عمدتا از طريق
سازمانهايي چون سازمان بازرسي کل کشور و ديوان محاسبات و وزارت اطلاعات صورت ميگيرد
و نظارت درون سازماني که در درون سازمان موردنظر و با ابزارهايي متفاوت قابل تحقق
است. اگر چه سازمانهاي متولي نظارت برون سازماني نقش عمدهاي در کشف و برخورد با
مفاسد اقتصادي و اداري دارند اما اين نقش عمدتا فاقد يک مشخصه مهم يعني توان پيشگيري
از بروز تخلفات ميباشد.
هر چند نظارت دستگاههاي برون سازماني
ميتواند از جهت بازدارندگي جنبه پيشگيري نيز داشته باشد اما عمدتا نقش اين سازمانها
در مراحل پاياني نظارت معنا پيدا ميکند به عبارتي عمده نقش اين سازمانها به پس
از بروز فساد يعني در مرحله کشف و برخورد با آن متمرکز است. برخورد جدي و قانونمند
با مفسدان همواره در جلوگيري از بروز فسادهاي بعدي نقش مهمي داشته و دارد اما
نظارت درون سازماني ميتواند نقش اصلي را در جلوگيري از بروز اين مفاسد داشته
باشد. به عبارتي دستگاههاي متولي نظارت درون سازماني به دليل آشنايي و تسلط بر
مجموعه خود و داشتن شناخت کافي از گلوگاههاي احتمالي بروز فساد به طور موثرتري ميتوانند
نظارت خود را بر پيشگيري از بروز تخلفات متمرکز کنند.
در اين ميان تعريف کردن نظارت درون
سازماني به واحدي تحت عنوان نظارت يا ارزش يابي خلاصه کردن مسئله و شايد از حيز
انتفاع خارج کردن آن باشد. براي رسيدن به الگويي کارآمد از نظارت درون سازماني
علاوه بر استفاده از واحدهاي نظارت و بازرسي درون سازماني، ايجاد و تقويت نظام خود
کنترلي در ميان کارکنان يک مجموعه نيز بايد مورد توجه مديران قرار گيرد. ايجاد
روحيه و انگيزههايي که موجب شود تا کارکنان بدون آن که از بيرون اجبار يا نظارتي
بر آنان اعمال شود به انجام به موقع، درست و دقيق وظايف خود بپردازند. براي رسيدن
به چنين مرحلهاي بدون شک تقويت باورهاي ديني، ارتقاي سطح وجدان کاري و نيز تامين مالي
و معيشتي کارکنان و کارگزاران سيستم اداري بايد مدنظر قرار گيرد.
بازديدهاي حضوري، براساس برنامه و
سرزده مدير از زيرمجموعه خود، دريافت گزارشهاي دورهاي از مديران، استفاده از
صندوقهاي دريافت پيشنهادها و انتقادات-
البته با قيد نمايشي نبودن- برگزاري
ملاقاتهاي عمومي با مراجعان به دستگاه متبوع خود و همچنين ملاقاتهاي تخصصي با
متخصصين در حوزههاي مختلف براي دريافت نظرات آنها درباره اشکالات موجود در سيستم
را ميتوان از جمله مواردي دانست که در ايجاد يک سيستم نظارت، کنترل و پيشگيري
دروني ميتواند به مدير مجموعه کمک شاياني کند هر چند اين نکته را نيز نبايد از
نظر دور داشت که مبارزه با فساد نيازمند عملي کردن شعار شايسته سالاري و داشتن
تعهد و تخصص افراد در مناصب اداري است. همچنين رفع خلاءهاي قانوني از جمله رابطه
واحدهاي نظارت و بازرسي دروني سازمانها با مدير آن مجموعه از حيث عزل و نصب آنها
و مشخص کردن جايگاه مسئوليت مديران در قانون بازرسي ميتواند در ايجاد يک سيستم
کارآمد نظارت درون سازماني موثر باشد.
کما اين که در ماجراي فساد بانکي اخير
نيز اظهارات برخي مقامهاي مسئول پيگيري اين مسئله به خوبي نشان دهنده نقش، ضعف،
نقص و کم کاري سيستمهاي نظارتي دروني در بروز اين تخلفات بوده است. اگر دقيق ترين
و عملي ترين برنامهها تنظيم شود و دستگاه از زبده ترين و کارآمدترين نيروي انساني
برخوردار باشد اما توجه لازم به نظارت و نيز روند اجراي برنامههاي تصويبي نداشته
باشد اميد به نتيجه رسيدن آن برنامهها انتظاري عبث است.
جمهوري اسلامي
«توصيههایي كه
زمين ماندند» عنوان سر مقاله روزنامه جمهوري اسلامي است كه در آن ميخوانيد:
هفته گذشته، رهبر معظم انقلاب در
ديدار كارگزاران حج، نكاتي نيز درباره ماجراي اختلاس سه هزار ميليارد توماني گفتند
كه مهمترين آنها مربوط به توصيههاي 10
سال قبل ايشان در قالب يك فرمان 8
مادهاي براي مبارزه با مفاسد اقتصادي بود. متن آنچه رهبر انقلاب در اين زمينه
فرمودند اين بود:
"چند سال قبل از
اين - نميدانم حالا 10 سال قبل است يا بيشتر است - من توصيههاي مؤكدي را راجع به
مقابله با فساد اقتصادي به مسئولين كشور كردم، استقبال هم كردند، اما اگر عمل ميكردند
ديگر اين فساد بانكي اخير - كه حالا همه روزنامهها و همه دستگاهها و همه ذهنها
را پر كرده - پيش نميآمد.
وقتي عمل نميكنيم دچار اين حوادث ميشويم.
اگر با فساد مبارزه بشود، ديگر اين چند هزار ميليارد - يا هرچه - سوءاستفادهاي كه
افرادي بيايند بكنند، پيش نميآيد. وقتي عمل نميكنيم، پيش ميآيد، ذهن مردم را
مشغول ميكند، دل مردم را مشغول ميكند، دل آدمها را ميشكند... " (روزنامه
جمهوري اسلامي
- سه شنبه 12 مهر
1390)
همزمان با انتشار اين بيانات رهبري،
روزنامه جمهوري اسلامي اقدام به چاپ متن كامل فرمان 8 مادهاي ايشان در همان شماره
روزنامه نمود تا آنچه تحت عنوان "توصيه ها" مورد اشاره ايشان قرار گرفت،
عيناً از نظرها بگذرد و شاهدي باشد بر صحت و اتقان اين نكته كه اگر به توصيههاي
10 سال قبل رهبري عمل ميشد، فساد بانكي اخير پيش نميآمد. اكنون مناسب است
فرازهائي از اين پيام را بازخواني كنيم تا مشخص شود چه توصيههائي زمين ماندهاند
كه عمل نكردن به آنها زمينه را براي اختلاس سه هزار ميليارد توماني فراهم ساخته
است.
تاريخ انتشار اين فرمان، دهم ارديبهشت
1380 است. توجه به اين تاريخ، براي درك و فهم اين نكته كه چه كساني به توصيههاي
رهبري عمل نكردهاند مهم است. اين تاريخ، همزمان با سال اول دور دوم دولت آقاي
خاتمي است. با توجه به اينكه اكنون 10 سال از صدور اين فرمان ميگذرد، توجه به اين
نكته اهميت دارد كه 4 سال از اين مدت مربوط به دولت اصلاحات و 6 سال آن مربوط به
دولتي است كه با عنوان "عدالت محور" به صحنه آمده و خود را پاكترين دولت
در طول تاريخ ميداند. به عبارت روشن تر، سهم عمده عمل نكردن به توصيههاي رهبري
در مورد مبارزه با مفاسد اقتصادي متعلق به دولت باصطلاح "عدالت محور"
است.
اگر در اين فرازها كه برگزيدهاي از
فرمان 8 مادهاي رهبري براي مبارزه با مفاسد اقتصادي است دقت شود، اين نكته قابل
درك خواهد بود كه وقوع اختلاسهاي بزرگي همچون اختلاس سه هزار ميليارد توماني
نتيجه عمل نكردن به همين فرمان است.
در مقدمه فرمان آمده است:
"حكومتي كه
مفتخر به الگو ساختن نظام علوي است، بايد در همه حال تكليف بزرگ خود را كم كردن
فاصله طولاني خويش با نظام آرماني علوي و اسلامي بداند و اين، جهادي از سر اخلاص و
همتي سستي ناپذير ميطلبد.
"
شرايط امروز جامعه ما به ويژه با توجه
به اختلاس سه هزار ميليارد توماني و اختلاسهاي ديگري كه اين روزها يكي پس از
ديگري افشا ميشوند و فاصله طبقاتي شرم آوري كه هر روز بيشتر خود را نشان ميدهد،
اين واقعيت تلخ را فرياد ميكند كه نشانهاي از كم كردن فاصله طولاني ما با نظام
آرماني علوي و اسلامي ديده نميشود. همين سه چهار روز قبل بود كه اعلام شد تفاوت
قيمت يكي از كوچكترين خانهها با گرانترين خانه در شهر تهران حدود هفت ميليارد
تومان است؛ خانه اول، 39 ميليون تومان در ميدان قزوين تهران و خانه دوم، يك پنت
هاوس در شميران به قيمت 7 ميليارد تومان! (روزنامه جمهوري اسلامي - چهارشنبه 13
مهر 1390 صفحه 13
ستون تازه ها)
در مقدمه فرمان، نكته ديگري نيز آمده
كه قابل توجه است:
"نامگذاري امسال
به نام مبارك "رفتار علوي" فرصت مناسبي است كه شما برادران عزيز، مراقبت
از سلامت نظام را، كه بحمدالله در سالهاي گذشته همواره در كار بوده، فعاليتي تازه
نفس و سازمان يافته ببخشيد و با همكاري و اتحاد، افقها را در برابر چشم اين ملت
نجيب و مؤمن روشنتر و شفافتر سازيد.
"
رسالت
«قيام وال
استريت» عنوان سرمقاله روزنامه رسالت به قلم محمد كاظم انبارلويي است كه در آن ميخوانيد:
اقتصاد غرب را از دور كه نگاه ميكنيم
يك جنگل سرسبز و پرطراوت است اما از سال 2008 بيكاري، ركود، تورم و كسري بودجه دولتهاي بزرگ غربي طراوات و
سرسبزي اين جنگل را به سمت خشكي و بيرمقي ميبرد.
جامعهشناسان
غربي پيش بيني كرده بودند كه اگر" طرحهاي نجات" اقتصادي جواب ندهد،
بروز شورشهاي اجتماعي اجتنابناپذير است. اين روزها در اتاق فكر حافظان نظام سرمايهداري
روي يك ميز چند ضلعي نظاميان، مقامات امنيتي، مقامات اقتصادي، جامعه شناسان و
روانشناسان نشستهاند و هركس در حيطه كاري خود راه حلي براي مهار بحران و شورشهاي
اجتماعي دارند.
در حال حاضر
اقتصاد دانان و جامعه شناسان و روانشناسان راه حل معقولي براي مهار بحران ندارند.
لذا حضور نظاميان ومقامات امنيتي پررنگتر شده است. چند ماه پيش در لندن شورشي برپا
شد كه پليس از مديريت آن عاجز بود. نظاميان در لباس پليس شورش را قدري مهار كردند
و اكنون خود آنان ميدانند كه مهار شورش را در حد آتش زير خاكستر مديريت كردهاند.
در اروپا چيزي از اتحاد و همگرايي درحوزه يورو ديده نميشود. فعلا همه پيمانهايي
كه به بازار مشترك و همگرايي اقتصادي منجر شده بود، آسيب ديده و به حد شكنندگي
رسيده است. در آمريكا اين روزها "وال استريت" خبر سازترينها بوده
است اما نه"بورس" آن بلكه اجتماعات عظيمي از نخبگان و نيز مردم آمريكا
كه مطالبات جدي از صاحبان اصلي قدرت در واشنگتن دارند.
امروز يك درصد از جمعيت آمريكا صاحب
يك سوم ثروت اين كشور هستند. شكاف طبقاتي در آمريكا به حد يك انفجار اجتماعي رسيده
است.
لذا اجتماع كنندگان در وال استريت
مدعي هستند نمايندگان 99 درصد آمريكاييها ميباشند. اين اصليترين شعار قيام وال
استريت است. عدهاي از جوانان آمريكايي اكنون نزديك به يك ماه است كيسه خوابها ي
خود را در يك پارك در منطقه مالي نيويورك پهن كرده و قيام وال استريت را كليد زدهاند.
آنها از سراسر آمريكا و حتي جهان
حامياني پيدا كردهاند به گونهاي كه اكنون 47 ايالت آمريكا درگير اين جنبش هستند.
پاتريك برونر
سخنگوي قيام وال استريت معتقد است؛" مردم آمريكا متوجه شدهاند كه روياي
آمريكايي به قتل رسيده است وقاتل هنوز زنده است" آنها به خونخواه آن قيام
كردهاند.
اينكه جنبش وال
استريت چه گسترهاي را در برخواهد گرفت بستگي به آتشي است كه مركزيت جنبش به مناطق
خشك و قابل اشتعال جنگل پرطراوت سرمايهداري غرب بزند. اگر اين آتش در مسير
تندبادها و توفانهاي مطالبات اجتماعي قرار گيرد، فرو پاشي غرب و سرمايهداري
اجتناب ناپذير است.
عقلاي دنياي سرمايهداري تاكنون بحرانهاي
بسياري را پشت سرگذاشتهاند آنها مثل فاشيستها و كمونيستها جوانمرگ نشدند
فاشيستها از فرط بيماري خشونت مردند، كمونيستها از بيماري حسد و خسّت ومبارزه بيثمر
با خدا به تقسيم فقر رسيدند و از فرط گرسنگي دچار فروپاشي شدند و مردند.
كانون سرمايهداري
غرب به شدت از مرض" حرص"و" طمع" آسيب ديده و همين دو مرض آنها
را تا مرز كبر وغرور و نخوت كشانده است. بعيد است طبيبان دنياي سرمايهداري كه
فرهنگ جوامع خود را روي دو ستون " سكس و خشونت" استوار كردهاند موفق به
معالجه بيماريهاي اقتصادي كه كارگزاران آن كه عمدتا مبتلا به " حرص" و
" طمع" هستند شوند. امروز تئوري تقسيم عادلانه سود بين صاحبان سرمايههاي
جهاني كه پايه و مايه اصلي اتحاديههاي جهاني مثل گروه 8 و گروه 20 است، جواب نميدهد.
دستكاري در صورتحسابها كه محصول حرص و طمع صاحبان عمده سرمايه است، همه معادلات و
محاسبات را به هم زده است.
سرمايهداري روي چهار چرخ اطلاعات،
سازمان، ارتباطات و محاسبات به سرعت به سمت آرمانهاي خود حركت ميكرد.
سياست روز
«احزاب غايب
ميدان سياست!» عنوان سرمقاله روزنامه سياست روز به قلم حسن اختري است كه در آن ميخوانيد:
در عصر جهاني شدن كه تشكلهاي نهاد
مردمي
(SI. N. C. O) به
عنوان بازيگران اصلي در تحولات سياسي بينالملل ايفاي نقش ميكنند و ميرود تا
جايگزين دولتها در سازمانهاي بينالمللي شوند- در اين صورت سازمانهاي بينالمللي جايگاه
واقعي خود را خواهند يافت چراكه در حال حاضر سازمانهاي بينالدولي (دولتها) هستند- در زماني كه پيشرفت
تكنولوژي و فنآوري اطلاعات و فضاي مجازي (سايبري) مرزهاي جغرافيايي بين كشورها را
درنورديده است و به تعبير يكي از اساتيد بينالملل پايان جغرافيا فرا رسيده است.
برگزاري پنجمين كنفرانس بينالمللي
حمايت از انتفاضه فلسطين با حضور هياتهايي از مجالس كشورهاي اسلامي و شخصيتهاي
برجسته جهان اسلام و رهبران گروههاي مقاومت فلسطيني در تهران از اهميت ويژهاي
برخوردار بود. كه شاخصترين آنها استفاده بهينه از توانمنديهاي تشكلهاي بينالمللي
نهاد مردمي ميباشد.
حضور مقام معظم رهبري در اين اجلاس و
ارائه راه حلي عملي ساده و قابل فهم براي تودهها و خواص را آن هم مطابق با فرهنگ
سياسي و ادبيات روز جهان حق مسلمي كه هر ملت آزادند تا نوع حكومت را خود انتخاب
نمايند- كه افكار عمومي بينالمللي و نظريه پردازان سياسي كلاسيك و معاصر بر آن
صحه گذاشتهاند، شكوه ديگري داشت.
خلاصه طرح اين
بود «همه فلسطين براي همه مردم فلسطين» طرح همه پرسي از ملت راستين فلسطين به
عنوان تنها راه حل موضوع فلسطين؛ تكليف مهاجرين را هم دولتي كه با آراء مردم روي
كار ميآيد تعيين خواهد كرد. كوتاه بود و گويا، جامع بود و مانع، بينياز از هر
نوع تغيير و تبييني، همانند طرحي كه معمار كبير انقلاب اسلامي براي مبارزه و
مقابله با اسرائيل در سي و دو سال پيش ارائه فرمودند. «اگر مسلمين مجتمع بودند و
هر كدام يك سطل آب ميريختند او (اسرائيل) را سيل ميبرد. (۱) اما شرط اصلي تحقق
آن را برگشت بر اسلام و آن هم اسلام ناب محمدي(ص) ميدانند. «ما تا به اسلام
برنگرديم- اسلام رسول الله- تا به اسلام رسول الله برنگرديم مشكلاتمان سرجاي خودش
هست، نه ميتوانيم قضيه فلسطين را حل كنيم، نه افغانستان را نه ساير جاها» (۲) را
شرط ديگر و يا راه نجات را به صحنه آمدن مسلمانان اعلام ميكند. «مسلمانها كه
ننشستند كه سازمانهاي بينالمللي براي آنها كار بكند، ملتها خودشان بايد قيام
كنند در مقابل اسرائيل.» (۳)
امروز نفوذ كلام آن مرد اله و مظلوميت
مردم فلسطين و مقاومت قريب به هفتاد ساله آنها در مقابل جنايات قرون وسطايي رژيم
جعلي اسرائيل و شكستن هيمنه ابرقدرتها توسط ملت ايران در طول سي و سه سال به ويژه
سالهاي دفاع مقدس، تاثير خود را در بيداري ملتها گذاشته است تا براي استيفاي حقوق
تضييع شده خود عليه حكامان دست نشانده استكبار قيام كنند. اين نهضت عدالت خواه
علاوه بر كشورهاي منطقه خاورميانه و آفريقا به اروپا و آمريكا نيز كشيده شده است.
در رويارويي حق و باطل كه تشكلهاي نهاد مردمي ميدان دار اصلي نبردند جاي احزاب و
گروههاي سياسي خالي است و در واقع بزرگترين غايب اين ميدانند.
از قرار اطلاع پيش از دويست حزب و
تشكل سياسي از كميسيون ماده ۱۰ احزاب مجوز فعاليت دريافت كردهاند. كه يقينا دفاع
از آرمانهاي انقلاب اسلامي و تبعيت از ولايت فقيه و حمايت از مظلومان و مبارزه عليه
مستكبران از اصول مسلم اساسنامه و مرامنامه بيشتر آن گروهها ميباشد. آيا فرياد
مظلومانه يك ملت كه قريب به هفتاد سال آواره اردوگاهها هستند و براي نجات خود از
آحاد ملتها به ويژه مسلمانان كمك و ياري ميطلبند وجدان آنها را براي حضور در صحنه
بيدار نكرده است؟ تا هر يك در حد وسع و توان، قدمي در جهت آزادي فلسطين بردارند و
مرهمي باشند براي آلام دل آنها. البته ممكن است احزاب نيز دلايل و يا حداقل
توجيهاتي براي اين عينيت طولاني و عدم حضور خود در صحنه، داشته باشند كه يقينا
افكار عمومي آمادگي شنيدن حرفهاي آنها را نيز دارد.
آفرينش
«طرحهاي صنعت
نفت چشم به راه 3000 ميليارد» عنوان سرمقاله روزنامه افرينش به قلم حميدرضا عسگري
است كه در آن ميخوانيد:
مدت مديدي است که طرحهاي صنعتنفت به
علت کمبود و يا نبود منابع مالي متوقف شده است، اجراي فازهاي پارس جنوبي و بسياري
از طرحهاي حياتي ديگر به علت مشکلات مالي معطل مانده است و چشم به راه مساعدت و
سرمايه گذاري از سوي دولت، نظام بانکي و بخش خصوصي ميباشد.
اما شرايطي که صنعت نفت کشور و
اللخصوص پارس جنوبي در آن قرار گرفته است، هر هفته و هرماه مبالغي نجومي را تقديم
قطريها ميکند. در شرايط کنوني و با توجه به حجم گسترده فعاليتهاي قطر در پارس جنوبي، به نظر ميرسد
که در اين ميدان بزرگ گازي بازي را به اين کشور واگذار کردهايم. ميزان سرمايه
گذاريها و فعاليتهاي گسترده در پارس جنوبي در چند سال گذشته قطر را به ثروتمندترين
کشور دنيا تبديل کرده است.
با تداوم روند کنوني به نظر ميرسد که
سرمايهگذاريهاي ايران در اين ميدان هنگامي به نتيجه ميرسد که ديگر هيچ گازي
براي استحصال در اين ميدان وجود ندارد و تنها افسوس و صرف هزينههاي سنگين و بي
فايده نصيب ملت ايران خواهد شد.
طرحهاي توسعه پالايشگاههاي کشور
نيازمند سرمايه گذاريهاي کلان وفوري ميباشند تاجان تازهاي به تجهيزات و فناوريهاي
نفتي کشور دميده شود. اگر به جز حاشيه پردازيها و سوء مديريتها در صنعت نفت به
فکر توسعه و سرمايه گذاري در اين ثروت ملي بوديم، با بهبود وضعيت پالايشگاهها و
به روزرساني آنها ميتوانستيم در تامين بنزين داخلي خودکفا شويم و بنزيني با کيفيت
مطابق با استانداردهاي جهاني توليد کنيم و متعاقبا مشکل آلودگي در بسياري ازکلان شهرهاي
کشور حل ميشد و ميزان مرگ و ميرها براثر آلودگي هوا کاهش مييافت. همچنين پالايشگاههاي کشور به علت
قدمت بالا و عدم تجهيزات پيشرفته قادر نيستند نفت خام را به مواد با ارزش نفتي
همچون بنزين و گازوئيل تبديل کنند و به قولي ما طلا صادر ميکنيم و درمقابل نقره
دريافت ميکنيم.
از ديگر فوايدي که سرمايه گذاري درتوسعه
صنعت نفت و به ويژه فازهاي پارس جنوبي نصيب ما ميکند کاهش معضل بيکاري بسياري از
جوانان در مناطق محروم جنوب کشورخواهد بود و ميتواند به صورت مستقيم و غير مستقيم
سودهاي کلان نصيب ملت ايران کند. آنچه در بالا گفته شد و عدم تحقق آنها موجب
ناراحتي مردم گرديده، تنها گوشهاي از منابع و پتانسيلهاي کشور است که به علت بي
توجه و عدم سرمايه گذاريهاي به موقع و کافي بالفعل نشدهاند. بسياري نهادهاي توليدي،
صنعتي، اجتماعي و آموزشي در کشور براي راهاندازي و توسعه طرحهاي عمراني خود
مجبورند با مشقتهاي فراوان و پشت سر گذاشتن بورکراسيهاي عريض و طويل و گذاشتن
ضمانتهاي سنگين در بانک ها، تنها چند ميليارد تومان وام بگيرند که نهايتا به سبب
اتلاف وقت، بسياري از اهداف عالي آنها در راستاي پيشرفت و ارتقاي جايگاه کشور،
محقق نميگردد و يا از کيفيت و تاثيرگذاري آن کاسته ميشود.
اما افسوس و حسرت اين فرصتهاي از دست
رفته زماني دوچندان ميشود که يک شخص يا يک گروه به راحتي ميتوانند چند هزارد
ميليارد تومان از سيستم بانکي کشور خارج کنند و سرمايههاي اين مملکت و مردم را به
يغما ببرند اما براي توسعه طرحهاي نيمه کاره همچون توسعه فازهاي پارس جنوبي امکان
جذب منابع مالي از بانکها وجود ندارد. بر اساس اعلام کمسيون انرژي، با سههزار
ميليارد تومان يک فاز پارس جنوبي بهطور کامل اجرا و به بهرهبرداري ميرسد که از
بهرهبرداري اين فاز، اين سههزار ميليارد تومان تنها در چند ماه نزديک به دههزار
ميليارد تومان عوايد نصيب کشور ميکرد.
آنچه گفت شد دردي از پروژهها و طرحهاي
نيمه کاره که منتظر منابع مالي هستند دوا نميکند و همينطور ميزان پولي که از نظام
بانکي خارج شده است را هم به سيستم برنمي گرداند، اما هدف از طرح اين بحث گوشزد
کردن چالشها و نيازهايي بود که در بالا تنها چند قلم آن را اشاره کرديم. ماهم از
ميزان فشارها و تحريمهايي که براي صنعت نفت کشور حاصل شده است باخبريم اما از سوي
ديگر بنابر گفته خود مسولان در اکثر مراحل اکتشاف تا استحصال نفت وگاز خود کفا شده
ايم. نميتوان قبول کرد که بسياري از طرحهاي توليدي و سودآور ملي چشم به راه
منابع مالي باشد و درمقابل به سبب برخي کم کاريها و اقدامات غيرکارشناسي منابع
مالي کشوربه هدر رود.
حمايت
«لبخندهاي
ديپلماتيك» عنوان يادداشت روز روزنامه حمايت است كه در آن ميخوانيد:
وزراي دفاع ناتو نشست دو روزهاي را
در بروكسل برگزار كردند. محور اين نشست را نيز بررسي تحولات خاورميانه، افغانستان،
جنگ ليبي، طرح سپر موشكي و چگونگي آنچه تهديد عليه ناتو مينامند تشكيل ميداد.
هر چند كه حاضران بر اين ادعا بودند
كه اين نشست دستاوردهاي بسياري براي آنها به همراه داشته اما بررسي مواضع مطرح شده
و سياستهاي دولتهاي اعضاي ناتو نشانگر عمق اختلاف ميان طرفين ميباشد.
مهمترين نكته آن است كه بحران اقتصادي
حاكم بر اروپا و آمريكا بسياري از اعضاي ناتو را بر آن داشته تا از اين ساختار
خارج و يا آن را در مسير پايان جنگ طلبي قرار دهند. بسياري بر اين عقيدهاند كه
اعضاي برتر نظير آمريكا، فرانسه و انگليس ساير كشورها را قرباني منافع خود ساخته
كه جز هزينه اقتصادي براي آنها نتيجهاي به همراه ندارد. آنها كاهش بودجه ناتو و
نيز پايان جنگ افغانستان را خواستار ميباشند. اين روند چنان گسترده شده كه حتي
پانهتا وزير دفاع آمريكا نسبت به كاهش بودجه ناتو و فروپاشي آن هشدار داد.
محور ديگر چالشهاي ناتو را ميتوان در
اختلاف كشورها در قبال جنگ ليبي مشاهده كرد. مواضع دولتمردان اعضاي ناتو نشان ميدهد
كه به رغم ادعاي همگرايي هر كدام از آنها به دنبال يافتن منافع بيشتر ميباشند.
رقابتي شديد كه نمود آن را در عملكرد آمريكا، انگليس، فرانسه، ايتاليا و آلمان ميتوان
مشاهده كرد. هر كدام تلاش دارند بيشترين سهم را از كيك ليبي براي خود بردارند.
امري كه بر عمليات ناتو تاثير منفي گذاشته بگونهاي كه بسياري طولاني شده مامورت
ناتو را برگرفته از اين اختلافها و منفعت طلبيها ميدانند. نكته ديگر عدم همراه
اعضا و نيز افكار عمومي بويژه مردم تركيه در اجراي طرح سپر موشكي ناتو در تركيه
تشكيل ميدهد.
برخي اعضا اين طرح را تحريك كنند دانسته
كه بر منافع جهاني از جمله روابط اين كشورها با روسيه تاثير منفي خواهد داشت. آنها
همچنين هزينههاي اين طرح را بر دوش خود دانسته در حالي كه منفعت آن براي معدود
كشورهايي مانند آمريكا است. نكته بسيار مهم آنكه برخي اعضاي ناتو از جمله آمريكا،
فرانسه، انگليس و آلمان به دنبال استفاده از ناتو براي تامين امنيت رژيم صهيونيستي
هستند. امري كه بارها مطرح شده اما به دليل مخالفت برخي اعضاي ناتو با ناكامي
همراه شده است. بسياري از كشورها اين اقدام را برابر با تحريك جهان اسلام و نيز
تهديد شدن ناتو براي تامين منافع رژيمي ميدانند كه در جهان منفور است.
با توجه به اين شرايط ميتوان گفت كه
نشست ناتو هر چند كه در ظاهر با پيشرفت همراه بوده اما اين پيمان همچنان با
چالشهاي گسترده دروني و خارجي مواجه است كه تزلزل آن را در اذهان تداعي كرده هر
چند كه در ظاهر اين كشورها با لبخندهاي ديپلماتيك و گرفتن عكسهاي يادگاري به
دنبال سرپوش نهادن بر اين چالشها و نمايش اقتدار خويش هستند.
مردم سالاري
«مشارکت اجتماعي
را جدي بگيريم» عنوان سرمقاله روزنامه مردم سالاري به قلم ميرزا بابامطهري نژاد
است كه در آن ميخوانيد:
يکي از جلوههاي زيباي انقلا ب اسلا
ميايران، مشارکت تودههاي مردم در تمامي ابعاد زندگي فرهنگي، سياسي، اجتماعي و
اقتصادي است. حقيقت اين است که هيچ جامعهاي را نميتوان يافت که در آن مراتبي از
مشارکت وجود نداشته باشد.
تعادل اجتماعي و ايجاد رابطه منطقي و
اصيل برخاسته از فرهنگ تودهها امر مشارکت را در تمامي جوامع انساني ضروري ميسازد.
اشکال مشارکت در نظام اجتماعي جوامع گوناگون، قطعا برخاسته از زمينههاي فرهنگي
ويژهاي است که طي قرون و اعصار حاصل شده است.
هر ملتي براساس مراحلي تدريجي به فرهنگ
دست يافته است که مشارکت يکي از علا ئم حيات آن است که مساعي شان به يک همبستگي
پايدار، پيوسته و متعهد ختم شده و اين همان است که ما از آن به «مشارکت اجتماعي» نام ميبريم و در طول
تاريخ تشيع هم اين مشارکت شکلهاي گوناگوني داشته است، مثل همدلي ديني، مشارکت
سياسي، مشارکت اجتماعي.
اين روزها که به زمان انتخابات مجلس
نهم نزديک ميشويم با توجه به پارهاي سياستهاي مشارکت گريز سالهاي اخير و شرايط
ويژه داخلي و بين المللي کشور و صداهاي بلند انحصارطلبي، شخصيتها و احزاب و گروههاي
دلسوز نظام و کشور، هم از داخل مجلس شوراي اسلا ميو هم در بيرون آن و هم در بين
تشکلهاي سياسي، فرهنگي، اجتماعي نسبت به توجه بيش از پيش اين مهم هشدار ميدهند و
اصلا ح طلبان هم در انديشه برگزاري هم انديشي برآمدهاند، شايسته است همگان اين
مشارکت را جدي بگيرند و صرف نظر از مطالبات انباشت شده و آزردگيهاي احتمالي که
دارند، راه براي اين مشارکت بجويند و پاسخ به همه مطالبات و آزردگيها را از اين
طريق جست وجو کنند و گذشته را شرط ورود به اين مهم قرار ندهند تا انسدادي بر اين
مشارکت باشد، بلکه مشارکت را راه حل انسدادها بدانند.
بايد هوشيار بود که آنچه راه حل عبور
از شرايط امروز به فردائي است که با گل نهال مشارکت به وجودخواهد آمد، مشارکت همه
جانبه است نه مشارکت تک وجه و توجه به شکلهاي گوناگون مشارکت است:
همدلي ديني، مشارکت سياسي، مشارکت
ايماني، مشارکت عقلا ني، مشارکت اقتصادي و فرهنگي.
ما ايراني ها، هميشه تاريخ در هنگام
خطر پيوندي جانانه پيدا کرده ايم و پيوسته به آن بار ارزشي داده ايم، نمونه بارز
آن تشکلهاي ديني به نام «هياتهاي مذهبي» است.
هياتها در ذات خود فرياد و خروشي است
سازمان يافته که به وسيله پرچم داراني معتمد مردم شکل ميگيرند و نسل به نسل و سينه
به سينه ميچرخند تا اسلا م را زنده نگهدارند، ولي مسووليتي را براي سامانده
مشارکت در ساير شئون اجتماعي نميپذيرند و پاسخي در مورد عدم نهادينه شدن مشارکتهاي
اجتماعي بر عهده نميگيرند.
آنچه که در هر حکومت دموکراتيک و مردم
سالا ر از جمله مردم سالا ري ديني اتفاق ميافتد و در قالبهاي انتخابات کشوري،
شرکت در شوراهاي شهري و روستايي، شرکت در تظاهرات و اجتماعات با مسووليت نهادهاي
مدني مسووليت پذير و... جلوه مييابد همه پديدههاي اجتماعي اند که با مايههاي
سياسي آميخته شدهاند.
اين ضرورت اجتماعي با توجه به شرايطي
که امروز بر کشور و جهان و منطقه حاکم است و مدتها است از آن غفلت جسته ايم با
فعاليت نظام مند احزاب سياسي ميتواند سامان پيدا کند. احزاب سياسي هر چند که ريشه
در فرهنگ مغرب زمين دارند، اما با اتخاذ روشهايي مناسب و با نگرش آينده پژوه به
دست متفکران بزرگي چون شهيد بهشتي و شهيد مطهري يا تغيير در مباني آن و سازگار
ساختن با شرايط سياسي- اجتماعي حاکم بر کشور اسلا ميمان و به رسميت شناختن آنها
در قانون اساسي که ميثاق مشارکت و وحدت نظام است با مفاهيم جديد و متکي براصول
نظام سامانده شدهاند، همانگونه که در خصوص مجلس شوراي اسلا ميصورت گرفت.
مگر جز اين است که پارلمانتاريسم
برخاسته از غرب است، آيا در سيستم سياسي کشور ما مجلس را به کنار نهاديم؟ يا با
اصلا ح ساختار و تغيير مفاهيم بنياني سياسي آن، بدان ماهيت اسلا ميداديم؟ احزاب
نيز چنين اند.
سالهاي متمادي که تشکلهاي گوناگون
در کشور شکل گرفتهاند، حرفهاي خود را در قالب روزنامه ها، هفته نامه ها، برگزاري
کنگرهها و حضور در بين مردم به ميان مردم آوردهاند و حتي در دورههايي به
فرآيندهاي اجتماعي پاسخ لا زم را دادهاند و برحسب اقناع عمومي سهم کمتر يا بيشتر
در اداره جامعه به آنها داده شده است و از قبل چنين رويکردي، مشارکت اجتماعي نيز
بيشترين بازده خود را داشته است.
آيا وقت آن نرسيده است که همانند
گذشته و باسعه صدر و توجه به واقعيات همه بپذيرند و اجازه دهند پايههاي تفکر سياسي-
اجتماعي، فرهنگي و اقتصادي اين تشکلها روابط منطقي خود را بيابند و پاسخ مناسب به
فرآيندهاي اجتماعي بدهند؟
تهران امروز
«راه اينجاست!»
عنوان سرمقاله روزنامه تهران امروز به قلم مجيد رفيعي است كه در آن ميخوانيد:
ما ايرانيها عادت كردهايم به اينكه
بعد از هر شكست بزرگ در يكي از عرصههاي ورزشي كه در آن صاحب ادعا و افتخارهستيم
بلافاصله شاهد برگزاري ميزگردهاي مختلفي از سوي رسانهها و دستگاههاي مسئول با
حضور كارشناسان و مسئولان آن ورزش باشيم. جالب اينكه هميشه يكي از بخشهاي ثابت
اين ميزگردهاي آسيبشناسي پيدا كردن مقصر ناكاميهاست و بخش ديگري از آن به توصيههايي
ميگذرد كه دال بر اين است كه كار را از فردا دريابيم و مراحل بازسازي مادي و
معنوي شكست را سريعتر شروع كنيم و... البته فراموش شدن اظهارات مثلا كارشناسي اين
برنامهها نيز جزو عادتهاي ما شده است. بيشك در ماجراي فساد بانكي اخير نيز كه
تنها به لطف خدا و نه توانمندي دستگاههاي مسئول، كشف و جلوي خسارت عظيم مادياي
كه قرار بود بر ملت شامل شود گرفته شد، نياز به اينگونه برنامههاي آسيبشناسانه و
تشكيل كميتههايي براي بررسي جوانب مختلف موضوع در قواي مختلف از ضروريات مينمايد
اما بايد مراقب بود تا اين آسيبشناسيها به سرنوشت آسيبشناسيهاي ناكاميهاي
ورزشي دچار نشود.
ابعاد پيچيده ماجراي فساد بزرگ بانكي
اخير كه همچون حوادث فتنه گون در درجه اول اعتماد عمومي و كارآمدي نظام را نشانه
رفته است اينطور ايجاب ميكند كه ضمن برخورد قاطع قضايي با عوامل ريز و درشت آن،
در عرصههاي تقنيني، اجرايي و نظارتي نيز آسيبشناسيهاي به دور از هيجانات خبري
انجام پذيرد تا از تكرار آن در آينده جلوگيري شود. اين كار از آنجا كه اعلام شد
قوانين فعلي بانكي ظرفيت تكرار حوادث مشابه دارد اتفاقا سرعت عمل و توجه بيشتري ميطلبد،
چرا كه جلوي دستاندازي عدهاي را كه شايد هماكنون در جايي ديگر مشغول دستاندازي
به اموال بيتالمال باشند بگيرد.
لذا به نظر ميرسد آنچه باعث ترميم
سريعتر اعتماد عمومي ميشود اصلاح خلأهاي قانوني در نظام بانكي است كه فكر چنين
فريبكاريهايي را از كساني كه قصد خيانت به بيتالمال و ضربه زدن به اين موهبت اله
اعتماد مردمي كه تاكنون پشتوانه نظام اسلامي بوده دور كند.
در خصوص جوسازي و تزريق هيجانات خبري كاذب
نيز توجه به اين نكته ضروري است كه اين كار تنها از سوي آنها كه مخالفتشان با نظام
ثابت شده انجام نميگيرد كه حساب آنها و نوع رفتار با آنها جداست بلكه در اين ميان
بايد بيشتر متوجه و مراقب آنها بود كه از قضا صحبت از نقش همفكريهايشان در فساد
بانكي اخير ميشود و سعي ميكنند با بحثهاي انحرافي و طرح ادعاهاي موهوم و همچنين
خطكشيهاي غيرقابل قبول در روند بررسي و برخورد با مفسدان انحراف و دستانداز
ايجاد كنند.
در اين ميان نقش دستگاه قضايي بسيار
ويژه مينمايد چرا كه اطلاعرساني مناسب از روند بررسي اين پرونده ميتواند ضمن
جلوگيري از ترويج شايعات از اقبال مردم به سمت بنگاههاي خبري معاند يا وابسته به
افراد درگير در ماجرا جلوگيري كند.
آخر اينكه بالاخره روزي اين پرونده
نيز بسته خواهد شد و قطعا نتيجه آن باعث شادي و دلگرمي دلسوزان خواهد شد اما موقع
آن رسيده تا با انجام كاري اساسي جلوي تكرار چنين وقايعي را بگيريم.
راه هم مشخص است، عمل به 8 فرمان رهبر
معظم انقلاب در خصوص مبارزه با مفاسد اقتصادي.
ابتكار
«مديراني با
تابعيت دوگانه!» عنوان سرمقاله روزنامه ابتكار به قلم محمدعلي وكيلي است كه در آن
ميخوانيد:
؛زلزله
اختلاس سههزارميلياردتوماني پسلرزههاي زيادي در پي داشته. يکي از پسلرزههاي
اين اتفاق عجيب، فرار آقاي خاوري، مديرعامل بانک ملي، به خارج از کشور و کشف
تابعيت دوگانه ايشان است. علتشناسي وقوع اختلاس، آنهم در چنين مقياسي در نظام
بانکي، نياز به زمان و البته جمعبندي دستگاههاي مسئول پرونده دارد و بهدرستي
گفته شده بايد فرصت داد تا دستگاههاي مسئول با تمرکز و در فضايي آرام، ابعاد پيدا
و پنهان مسئله را نمايان سازند و از التهابآفريني پرهيز کنند؛ چراکه شايد سهم
رفتارها و نقش افراد در چنين رخدادي، بسيار ناچيز باشد.
البته ساختار نظام مالي کشور گرفتار حفرههايي
است که اين اتفاقات هرازگاه در آن رخ مينمايد. بنابراين نگارنده نيز ضمن تأييد
ضرورت پرهيز از پيشداوريها و قضاوتهاي غيرکارشناسانه، فرصت را غنيمت شمرده و به
مسئله مديران با تابعيت دوگانه، بهعنوان يکي ديگر از حفرههاي مديريتي در کشور
خواهد پرداخت.
آنچه تاکنون در ادبيات ما ايرانيان
جاري و ساري بوده، پديده مديران پروازي داخلي بود؛ مسئلهاي که بارها اعتراض دکتر
احمدينژاد را برانگيخت و رفع آن يکي از آرمانهاي وي در اصلاح نظام اداري بود. او
بهخوبي دريافته بود که سنت مديران پروازي موجب دلزدگي مردم ميشود و بهعنوان
مطالبهاي ملي مطرح و اصولاً با اصل عدالت هم ناسازگار است؛ به همين دليل يکي از
اهداف دولت را حذف مديران پروازي و جذب مديران ساکن اعلام کرد.
در سفرهاي استاني ترجيعبند سخنانش،
هشدار به اين دسته مديران بود. مردم هم با اين سخنان سر ذوق ميآمدند و هر روز
نامه و طومار مديريت را با پلاکارد و تابلو و يا با صداي بلند بهعنوان مصداق تخلف
ياد ميکردند و خواهان برخورد ميشدند. اما حالا با کشف اختلاس سههزارميلياردتوماني
معلوم شده که تعدادي از مديران، آنهم در سطح مديرعامل بانک ملي، يعني دومين بانک
جهان اسلام و کسيکه دومين شخص کليددار خزانه کشور است، تابعيت دوگانه داشته و
درحقيقت جزو مديران پروازي است، البته نه بين تهران و اهواز، بلکه پروازي بين
کانادا و ايران.
بهعبارتديگر درحاليکه مطابق عزم
دولت، مديريت بانک ملي شعبه اهواز بهصورت پروازي ممنوع بوده، همزمان مديريت بر
کليت بانک ملي کشور، با پروازي بودن به يک کشور خارجي بلامانع بوده است. اين در
حالي است که مطابق ماده 989 قانون مدني «هر تبعه ايراني که بدون رعايت مقررات
قانوني بعد از تاريخ 1280شمسي تابعيت خارجي تحصيل کرده باشد، تبعيت خارجي او کانلميکن
بوده و تبعه ايراني شناخته ميشود؛ ولي درعينحال کليه اموال غيرمنقول او با نظارت
مدعيالعموم محل به فروش رسيده و پس از وضع مخارج فروش، قيمت آن به او داده خواهد
شد و بهعلاوه از اشتغال به وزارت و معاونت وزارت و عضويت مجالس مقننه و انجمنهاي
ايالتي و ولايتي و بلدي و هرگونه مشاغل دولتي محروم خواهد شد.»
بنابراين مطابق قانون مدني، تابعيت دوگانه
موجب ممنوعيت اشتغال بههرگونه شغل دولتي است. اگرچه طبق قانون اساسي، انتخاب محل
زندگي از حقوق حقه هر انساني است و هيچکس نميتواند معترض آن شود، با اين وصف،
آيا آنهمه هشدار و پرهيز و محدوديت براي مديران پروازي داخلي و درعينحال اينهمه
تسامح و آسانگيري درخصوص مديران پروازي خارجي، تناقضآميز نيست و آيا اصولاً صلاح
است کسي در جايگاه مديرعامل بانک ملي که به بسياري از اسناد محرمانه و توان مالي
کشور دسترسي دارد، از حدود دو سال پيش تا کنون، خانوادهاش در کانادا اقامت داشته
و خود نيز بهشکل پروازي در رفتوآمد باشد و براي هيچکس هم جاي سؤال نباشد؟
ميتوان توقع داشت که مردم صبر کنند
تا مقامات مسئول بدون حاشيهسازيهاي مرسوم، به جمعبندي درباره اصل پرونده اختلاس
سههزارميلياردتوماني برسند؛ اما نبايد متوقع بود که مردم نپرسند مقصران واگذاري
مسئوليتهاي مهم به اشخاص با تابعيت دوگانه چه کساني هستند. مردم حق دارند بخواهند
که ليست مسئولان با تابعيت دوگانه منتشر شود تا معلوم گردد سرنوشت مردم در دست چند
نفر از اينگونه مديران است.
ميتوان به رسانهها تذکر داد که بهجاي
قاضي، داوري نکنند؛ ولي نميتوان از آنان خواست تا به آسيبشناسي بسترهاي فسادخيز
کشور نپردازند. بيترديد سپردن مسئوليتهاي مهم به آدمهايي که تابعيت ملي ندارند،
نهفقط خود جزو مصاديق بيعدالتي خواهد بود، که عامل بيانگيزگي در بين نيروهاي
وطني ميشود. اگر کسي معتقد است که ميانگين وضعيت زندگي در ايران براي او و خانوادهاش
پذيرفتني و خوب نيست و بايد کشور ديگري را انتخاب کند، او نميتواند با احساس
مشترک با توده مردم اين کشور منشاء خدمت باشد.
شرق
«بهار عرب؛
پرسشي هولناك» عنوان سرمقاله روزنامه شرق به قلم احسان شریعتی است كه در آن ميخوانيد:
مشاهده «بهار عرب»، در اين پاييزِ تاملبرانگيز، بازانديشيدن به خود و
انقلابهاي خودِ ماست در ايامِ شباب و شادابي آنها. هر انقلابي هرچند يك رخداد
منحصر به فرد است، اما مگر انقلابها، در مقامِ «لوكوموتيو» هاي حركتِ تاريخ به تعبير
معروف، قانونمندي و شاخصهاي مشتركي ندارند؟ همين بهارِ عرب كه در هر يك از
كشورهاي عربي بهشكل ويژهاي جلوه ميكند، در همه جا پيوندِ مشتركي را هم ميانِ
جنبشها و كشورها و هم ميان نظامهاي حاكم، بهرغمِ ظاهرِ راست يا چپنمايشان،
نشان ميدهد. ايرانيان خود، از زمانِ مشروطه (و سيدجمال) تاكنون، از پيشگامانِ فكري و عملي اين سلسله نهضتهاي بيداري
بودهاند.
هرچند كه خود گاه، «يك گام به پيش و
دو گام به پس» برداشته باشند (مانند تجربه نهضتهاي مشروطه و ملي كه از سيدجمال تا
مصدق الهامبخشِ جنبشهاي ملي-
عقيدتي جهانِ عرب و مسلمان، از عبده
تا ناصر بود، اما خود ايرانيان، از پي هر كودتاهاي پياپي، از قافله عقب ماندند).
فايق آمدن بر اين جابهجاييها، ناهمزمانيها و ناهمزبانيها، شرط گشودن باب گفتوگو
ميان اين جنبشها و درسآموزي از تاريخ و تجارب نهضتهاي گذشته ملل خاورميانه براي
آينده است.
پيامِ خيزشِ
كنوني خلقهاي عرب و مسلمان چه بود و چيست؟ به نظر بنده نگارنده، در قياس با
گذشته، آنچه اينبار در نگاه نخست جلب توجه ميكرد، «سادگي» گفتار انقلابي (در
عينِ پيچيدگي موقعيت و مناسباتِ قوا)، باز بودن افقهاي عقيدتي و بروز بودن شيوههاي
مبارزه است، در حينِ حفظِ مولفهها و مشخصههاي فرهنگ بومي (و مذهبي). در برابر
ناسيوناليسمهاي رسمي و حكومتي و صوري، خلقهاي عرب را دردِ مشتركشان تعريف و
متحد ميكند. همچنين به خلاف شريعتمداري گرايشاتِ پيشين، موسوم به بنيادگرا (يا
سنتي)، الگو و مُدل عقيدتي-ديني اين بار از سنخِ نوانديش و پيشرو، آزاديخواه و
عدالتطلبانه، است و ظاهري، قشريگري و تصلب، كمتر به چشم ميآيد.
معناي اينچنين ارزيابياي اين نيست كه
منبعد خطر تنشهاي قومي و بين-ادياني يكسره رخت بربسته است - چه بهعكس، با
فروپاشي ديكتاتوريهاي نظامي شبهسكولار به خطري محتملتر از گذشته تبديل شده-
بلكه به اين معناي ساده كه گفتار بسيجكننده انقلاب، بهلحاظ ديني، «پسا-بنيادگرا»
است. مرگ يك جوانِ تونسي، بهعنوان يك نمونه و نماد از خيل جوانان مغربي شمال
آفريقا، جرقهاي زد بر بشكه باروت يا خشم متراكم تودههاي عرب عليه دههها حاكميت
امراي وابسته و فاسد، مرتجع و مستبد.
رژيمهاي رنگارنگ پياپي و دومينو وار
شروع به احتضار و فروپاشي كردند؛ قدرتهاي غربي و منطقهاي به تدريج دريافتند كه سياستِ
«يك بام و دو هوا» در مورد متحدانِ سابق ديگر كارايي خود را از دست داده و منبعد
بايد خود فعالانه وارد معركه شوند تا بتوانند دعوي اصلاحات از بالا يا رهاييبخشي
كنند.
مجموعه شرايط
در چنين موقعيتِ خطيري نمايانگر يك نكته اساسي، اصلِ سراسري و جهانروا است:
خواستِ تغييراتِ اساسي (معطوف به برقراري نظمي نو و مبتني بر معيارهاي عدالت،
آزادي و كرامت انساني)، امري عام، همهجا و همه وقت معتبر، يعني هم-اينجايي و
هم-اكنوني است. تمامي دعاوي عقيدتي با اين نتيجه سنجيده ميشوند. همه گرايشات و نيروهاي
سياسي-ايدئولوژيك در اين ميدان و مسابقه مشاركت و رقابت جدي دارند. از همينرو، به خلاف انقلاباتِ مدرن
از سده هجده بدينسو، امروزه وجه نظري- فلسفي جنبشها تنها در پرتو (يا در سايه)
كنش يا پراكسيس انتقادي-رهاييبخش امكانِ حضور و ظهور مييابند و نه بهعكس.
همچنين ميزانِ اعتبار يا دامنه مشروعيت خود را با فراگير و مستمر بودن خود و خلوص
از تناقض و دوگانگي نشان ميدهند.
هم-اكنون سه خطر ميتواند اين بهار نوزايي
را دچار آفتِ خشكسالي سازد: اول، خشونت و افراط نظامي در مشي و تاكتيك در واكنش به
اختناق حاكم؛ دوم، تشديد بحراني تنشهاي بينا-ادياني؛ و سوم، مداخله قدرتهاي
خارجي (به ويژه در شكل نظامي آن)، از پي مطامع خويش. و اين خطرات البته در مناطقي كه از توسعه تاريخي-اجتماعي كمتر بهرهمنداند،
بيشتر خودنمايي ميكنند. و اما، مهمترين بخش اين تحولاتِ گسترده، بهرغم ظاهرِ
ساده و متواضع آن همان بخش كلامي (و فلسفي) پيراموني يا پس-پشتي «رخداد» است كه:
براي رسيدن به عالمي ديگر، از نو، آدمي ديگر ببايد ساخت! تناقضنماي انقلاب اما در
اينجاست كه «اسقاطِ نظام» جبّار گاه حاصل نميشود مگر با به كارگيري خشونتي برتر و
شيوههايي كاراتر از جنسِ خود او. در اينجاست كه نظريهپردازانِ «ضد-انقلاب» براي
تخطئه نفسِ انقلاب و خواستِ تغيير وارد ميشوند، غافل از آنكه مسووليتِ اولي اين
وضعيت هم به همان «مسوولان» سابق برميگردد.
ملت ما
«ريشهيابي
بحران والاستريت» عنوان سرمقاله روزنامه ملت ما به قلم محمدعلي بصيري است كه در
آن ميخوانيد:
تظاهرات طيفهاي مختلف مردم در ايالات
متحده كه به بحران والاستريت معروف شده است، به شهرهاي مختلف اين كشور كشيده شده
است. بسياري اين تظاهراتها را اعتراضهاي ضدسرمايهداري تعبير كردهاند اما بهطور
كلي دلايل هر بحراني را از سه سطح ميتوان مورد مطالعه قرار داد. در شكلگيري جنبش
والاستريت نيز عوامل بينالمللي، منطقهاي و داخلي تاثيرگذار بوده است. در بعد بينالمللي
فروپاشي نظام دو قطبي كه بيش از ده سال از عمر آن ميگذرد را ميتوان يكي از دلايل
اين بحران عنوان كرد.
در واقع كارتلها و تراستهاي سيستم
سرمايهداري امريكا در طول جنگ سرد توان مقاومت و بسيج امكانات و افكار عمومي
امريكا و غرب را داشت ولي پس از آن روزبهروز متزلزل شده و امروز با وجود تمام
تلاشها اين قطب نيز به تبع قطب حريف رو به افول است و از لحاظ ايدئولوژيك با
بحران جدي مواجه شده است.
مسئله ديگر در حوزه بينالملل دخالتهاي
بيش از حد و زيادهخواهيهاي امريكا در بحث تك قطبي كردن نظام بينالملل است، تلاشهاي
امريكا در اين راستا مورد حمايت بينالمللي قرار نگرفت و از سوي رقبا مثل روسيه و
چين و قدرتهاي رو به رشد مانند كشورهاي جهان اسلام، برزيل، هند و حتي اتحاديه
اروپا رد شد و اين موضوع نيز هزينههاي سنگيني را براي امريكا رقم زده و فشار
مضاعفي را بر اين اقتصاد وارد كرد.
از سوي ديگر بعد از 11سپتامبر تروريسم
و مبارزه با آن هزينههاي سنگيني را از خزانه امريكا تخليه كرد و امروز اين خلأ
اقتصاد را ضعيف كرده است و موجب نارضايتي عمومي شده است. اما يكي ديگر از علل بينالمللي
و مهم شكلگيري اين جنبش انقلاب اطلاعات و ارتباطات است.
ديدگاه و تحليل سياسي بسياري از ملتها
در نتيجه افزايش آگاه و اطلاعات از شبكههاي مختلف اينترنتي و ماهوارهاي متحول
شده است و از اينرو مثل گذشته دولتها نميتوانند از طريق تحليل و اخبار يكجانبه
و فيلتر شده، افكار عمومي خود را مديريت كرده و در راستاي هدفهاي خود جهت دهند.
امريكا به دليل وسعت و گستره اين شبكهها بيشتر از كشورهاي ديگر متاثر شده است.
اما از سوي ديگر در بعد منطقهاي هم
جايگاه گذشته امريكاييها در شمال و جنوب تضعيف شده است و حركتهاي ضدامريكايي
خصوصا در كشورهاي امريكاي لاتين بسياري از منافع و جايگاه امريكا را متزلزل كرده
است. متحدين امريكا نيز همكاري لازم را با اين كشور ندارند و اين مسائل عامل منطقهاي
براي تضعيف اقتصاد امريكا و بروز نارضايتي بوده است.
در حوزه داخلي نيز عوامل مختلفي
ازجمله تبعيض بين اقوام و مذاهب مختلف و جنسيتها و تعارضي كه در اقتصاد سرمايهداري
وجود دارد موجب بروز اين اعتراضات شده است. اين تعارض اقتصادي در بلندمدت منافع را
به سمت طبقه حداقلي ميرساند و فقر و ضعف طبقه حداكثر (كه در اين جنبش از آن به
عنوان طبقه 99 درصدي ياد ميشود) را به دنبال خواهد داشت.
در همين حال ريشه داخلي بحرانهاي
بانكي و مالي را نميتوان ناديده گرفت. آمار نشان ميدهد در طول 30 سال گذشتهاندوخته
طبقه مسلط سرمايهدار سه هزار برابر شده است و طبقه كارگر و حقوقبگير بهطور
متوسط سالي يك درصد افزايش درآمد داشتهاند.
دنياي اقتصاد
«استیو جابز و
مدیریت عصر ما» عنوان سرمقاله روزنامه دنياي اقتصاد به قلم شهرام شریف است كه در
آن ميخوانيد:
استیو جابز و مرگ او آغازگر بحثهای
مختلفی در حوزه مدیریت و کسب وکار است.
شجاعت او در آزمودن روشهای نو، توجه
و درگیر شدن با جزئيات و عطش بیپایانش برای موفقیت، مثال زدنی است.
او درست در لحظهای اپل را ترک کرد که
این شرکت در اوج موفقیت به سر میبرد و در زمانی با این جهان وداع گفت که
مشهورترین مدیر نیم قرن اخیر لقب گرفته است.
اما آنچه استیو جابز را از همنسلان
و رقبایش جدا میکند فقط موفقیت در معرفی محصولات بهتر به بازار و به دست گرفتن
پرچم راهبری جهان تکنولوژی نیست، جابز در فرصت کمی که برای زندگی در این جهان
داشت، نوع ديگري از نگاه به بازار را به همه یاد داد. او فرمولهای مرسوم فشار
تکنولوژی یا کشش بازار (Technology
Push or market pull) را
به سمت فشار تکنولوژی تغییر جهت داد.
محصول آی پد او ابداع جدیدی در جهان
کامپیوتر نبود، ولی وقتی در میان بهت همگان و نفی رقبا به بازار آمد، غولهای تکنولوژی
را به دنبالهروی او در اندیشه تولید تبلت به تکاپو واداشت.
استیو جابز
اعتقاد داشت که مشتری امروزه ممکن است به نیازهای خود واقف نباشد و این شرکتها
هستند که این نیازهای جدید و محصولات را برای مشتریان تعریف میکنند. همین نوع
نگاه، حساب اپل و جابز را از دیگران جدا کرد. جدا از این، شیفتگی او به طراحی و جزئيات
تولید محصول هم بیحد و حصر بود.
اعتقاد به ایجاد تفاوت و پیروی نکردن
از روشهای کلاسه شده هزینه تولید به بهای کاهش کیفیت محصول، اپل را به سازنده باکیفیتترین
محصولات تبدیل کرده است. همینهاست که خریداران را از مدتها قبل تشنه عرضه
محصولات اپل نگه میدارد یا کاری میکند که به شکل نادری مردم برای خرید محصولاتش
صف ببندند. به همین دلیل است که امروز اپل از نظر سرمایه بازار (Market Capital) و برند، مقامهای نخست بازار جهاني را
در اختیار دارد. به جز این، استیو جابز نه فقط محصولات اپل که زندگی دیجیتالی ما
را دگرگون کرد چرا که به تبعیت او جهان تکنولوژی به پیروی کردن از ایدههای
بلندپروازانه و کنار گذاشتن محافظهکاری قدم برداشت.
شما می توانید مطالب و تصاویر خود را به آدرس زیر ارسال فرمایید.
bultannews@gmail.com