کد خبر: ۵۹۰۵۶
تعداد نظرات: ۱ نظر
تاریخ انتشار:
انقلاب اسلامی بر بال تاریخ

انقلاب های خاورمیانه، «بهار» انقلاب اسلامی و «خزان» مدرنیته

عموم کسانی که ادعا می کنند این جنبشها در پی دمکراسی و... هستند از پاسخ دادن به این پرسش ناتوانند که چگونه است این حرکات باصطلاح دمکراسی خواهانه در اولین یورش خود، متحدین بومی کشورهای دموکرات و لاییک را خلع قدرت می کنند؟ یا امریکا و فرانسه و...

بولتن نیوز: این نوشته بر آن است که اثبات کند جنبشهای اخیر که سراسر خاورمیانه تا شمال آفریقا را در برگرفته و در مطبوعات غربی از آن بعنوان "بهار عربی" یاد می شود، حرکاتی "دمکراسی خواهانه و برای بر پایی جوامع مدنی" نیست. در ادامه اثبات خواهد شد که لبه تیز این تلاشها برای بدست آوردن استقلال سیاسی  و در جهت اعمال حاکمیت مردمی بر زندگی اجتماعی، سیاسی و اقتصادی است. بعد از آن می توان اثبات کرد که اندیشه محوری و موتور محرک این حرکات، اندیشه محوری مستتر در "انقلاب  اسلامی" است و طبیعتا تنها نظام سیاسی که خالصانه تمامی امکانات خود را بدون چشمداشت در اختیار این مردم به جان آمده از ظلم و جور سیستمهای اجتماعی مدرن می گذارد تنها و تنها جمهوری اسلامی است.

جمله ای را که در فراز قبل به کار بردم دوباره مرور کنید: مردم به جان آمده از ظلم و جور سیستمهای  اجتماعی مدرن "!  

هر ذهن پرسشگری حق دارد که بگوید در دل این جمله تضاد و تناقضی نهفته است و آن اینکه اگر این  سیستمها "مدرن" هستند، اگر کلمه "مدرن" بار مثبتی دارد، اگر "مدرن" و "مدرنیته" برای بشریت  پیشرفتهای مادی و تکنیکی به بار  آورده است، پس چگونه نویسنده، عبارت "مردم به جان آمده از دست سیستمهای مدرن" را بکار می برد؟ چرا مردمی از دست سیستمی که برای آنها پیشرفت و ترقی را به بار  آورده است به جان آمده اند؟ آیا این جمله خود تناقض آمیز است ؟ نه، من نشان خواهم داد این جمله  بیانگر  تناقضی است که در "واقعیت" وجود دارد.

برداشت من این است که این مردم حق داشته اند که بر علیه "مدرنیته" شورش  کنند. می دانید چرا من  این حرکات را شورش مردم بر علیه مدرنیته می دانم؟ به این دلیل ساده که مردم بر  علیه حکومتهایی بر  خاسته اند که مطابق "مدرن"ترین الگوها برای کشورهایی از دست ما اداره می شوند. این انقلابها اتفاقا  بر علیه کسانی بوده است که فریاد دمکراسی خواهی شان گوش فلک را  کر کرده بود. این انقلابات وجه   همت شان این بوده که هم پیمانان "مدرن" ترین و "دمکرات"ترین کشورها را از اریکه قدرت به زیر بکشند. مگر "بن علی" متحد "فرانسه" نبود که مادر انقلابات مثلا دموکراسی خواهانه جهان و "لاییک"ترین کشور جهان است؟! مردم مصر "مبارک "ی را از تخت به زیر کشاندند که متحد درجه اول آمریکای مظهر جوامع  مدنی بود!

پس به خوبی روشن است که این حرکات نمی تواند به عنوان حرکاتی دموکراسی خواهانه یا در جستجوی جامعه مدنی قلمداد شود. چه اینکه آنچه در مصر، تونس و لیبی می گذرد، به زیر کشاندن  سردمداران دمکراسی، جامعه  مدنی و یا سوسیالیزم عربی است.

عموم کسانی که ادعا می کنند این جنبشها در پی دمکراسی و... هستند از پاسخ دادن به این پرسش ناتوانند که چگونه است این حرکات باصطلاح دمکراسی خواهانه در اولین یورش خود، متحدین بومی کشورهای دموکرات و لاییک را خلع  قدرت می کنند؟ یا امریکا و فرانسه و... دموکرات نیستند که این برای آقایان مدعی، از کفر ابلیس هم بدتر است؛ و یا مبارک و بن علی و قذاقی متحدین امریکا و روسیه و فرانسه نبوده اند که این هم ادعایی مضحکانه بیش نیست.

برای اینکه بتوانیم به سرچشمه به وجود آمدن این تناقض پی ببریم که چرا انسانهای به جان آمده امروز در  سال 2011 بر علیه الگوهای مدرن حکومت داری بپا خاسته اند باید به عقب تر بر گردیم. به  سالهای بعد از انقلاب کبیر فرانسه.

در  آن سالها فرانسه سرمست از سردمداری اندیشه های انقلابی، در یورش ناپلئون به اروپا و بعد افریقا، پرچم گسترش اندیشه های انقلاب فرانسه را به دست سپاهیان و لژیونرها  داد که با خواندن "مارسیز" در  پی کشور گشایی و بدست آوردن فضای حیاتی برای سیستم نوپای "سرمایه داری" اروپا بودند. هر چند  که فتوحات "ناپلئون" دیری نپایید اما به گفته فیلسوفان مدرن، اندیشه های انقلاب فرانسه توسط ناپلئون   به سرتاسر اروپا پراکنده  شد. جالب است بدانیم که ناپلئون اهداف انقلاب کبیر فرانسه را برای مصر با  کشتار دهشتناک "اسکندریه" به ارمغان آورد. این وحشت و دهشت مدرن تا به امروز نیز برای کشورهای  آسیایی و آفریقایی به اشکال مختلف ادامه دارد. این خود نقطه شروعی بود که ورود مدرنیته و نمایندگان  آن برای کشورهای آسیایی و  آفریقایی همیشه و بعد از آن با جنگ، کشتار مردم بومی، نابود کردن کشاورزی و تولیدات سنتی و فاسد کردن حکام محلی همراه بود.

مجریان مدرنیته به عنوان مدافعین انکشاف سرمایه در کشورهای ما، قبل از  اینکه  غم پیشرفت  کشورهای میزبان را داشته باشند، سودای تامین حداکثر سود را برای خود یعنی استعمارگر خارجی   داشتند. هر چند که در این میان سودی اندک هم به این کشورها می رسید و بعد از پر شدن جیب  عوامل  داخلی جاده ای هم  کشیده  می شد و مثلا  پالایشگاهی هم تاسیس می شد.

آن تناقضی که در ابتدای نوشته از آن یاد شد دقیقا برآمده از دل این واقعیت است که  سرمایه و مدرنیته همراه با خود پیشرفتهایی برای کشور هایی که به آنها گام گذاشته است به همراه  آورده اما در همان  حال و بوسیله همان تاسیسات و نهادها، زمینه غارت این کشورها را نیز فراهم کرده است. بنابراین آیا در  اینجا من حق دارم که  عبارت "تناقض در واقعیت " را به کار ببرم؟!


بر اساس اسناد و شواهد غیر قابل انکار تا اوایل قرن بیستم حضور کشورهای مدرن در کشورهایی که  هنوز دارای سیستم اقتصادی– اجتماعی شکل گرفته ای نبودند به شکل حضور مستقیم نظامی- سیاسی  بود. بعد از پایان جنگ دوم جهانی و در پی بوجود آمدن اقشار و طبقات مدرن (غربزده) در  کشورهای تحت  سلطه که خواهان سهم بیشتری از غارت ناشی از استعمار بودند گرایشی در کشورهای پیشرفته  صنعتی بوجود آمد که خواهان پایان یافتن حضور مستقیم در کشورهای تحت سلطه و سپردن کار به  دست اقشار و طبقاتی بودند که در روابط  وابسته و در شبکه اقتصادی – سیاسی تفکر "اروپا محور" شکل گرفته بود. در این ارتباط است که مثلا در فرانسه 1962 دولت "ژنرال دوگل" خود به سردمدار استقلال طلبی الجزایر تبدیل شد و تا آنجا پیش رفت که نظامیان ارتش فرانسه را که با  تاسیس "ارتش سری"، استقلال  طلبان الجزایر را قتل عام می کردند به اعدام محکوم  کرد! عجیب است، چه می شود که فرانسه  استعمارگر، در دفاع از استقلال الجزایز، فرزندان خود را قلع و قمع می کند؟!

اگر در تاریخ استقلال طلبی و آزادی خواهی کشورهای تحت سلطه سیر کنیم به فرازهایی برخورد خواهیم  کرد  که استعمارگران به این نتیجه رسیده اند که باید شکل حضور خود را تغییر دهند. این تغییر شکل با  عقب نشینی هایی نیز همراه بوده است. اما  تاکنون این عقب نشینی داوطلبانه، همیشه زمانی به وقوع  پیوسته که استعمار توانسته است به اداره نسبی امور از جانب متحدین داخلی خود امیدوار باشد. طبیعتا  در این حالت سهم بیشتری نیز به همان عوامل داخلی پرداخت می شود. اما آنچه که دست نخورده باقی  می ماند سود نجومی ناشی از حضور "نو استعماری" است که نصیب سردمداران سیاست و اقتصاد در کشورهای غارتگر می شود. با چنین نگرشی است که رویکرد آمریکا در مصر، یعنی اصرار "اوباما" بر محاکمه "مبارک "  فهمیدنی  است.   با چنین نگرشی است که اصرار فرانسه بر خروج "بن علی" و یا اصرار اروپا بر سرنگونی "قذافی"  قابل فهم است .

"آمریکا"ی "اوباما" با درسی که از انقلاب ایران گرفته است به ریسکِ متهم شدن به پشتیبانی از دیکتاتور وابسته، تن  نداد و با دفاع از شورای نظامی حاکم بر  مصر، پروژه ناتمام  "شاهپور  بختیار" را اما این بار در  هیئتی دیگر، در مصر پیگیری  کرد. آمریکا در ایران 1357به سکولارهای ایرانی امیدوار بود و در مصر و تونس  2011 به سکولارهای این کشورها. و با این امید است که ظاهرا با انقلابیون مصر و لیبی همصدا شده و می گوید این مردم برای دمکراسی و سکولاریزم بپا خواسته اند و امیدوار است با همه گیر شدن این ادعا  مردم به سکولارهای متحد آنان رای داده و آنها را انتخاب کنند.

این سکولاریزم و دموکراسی در عمل همان غربزدگی است و لا غیر. غربزدگی برای ما نه پیشرفت که تقلید کورکورانه از غرب بدنبال می آورد که نتیجه آن یا "مبارک" بوده است یا "بن علی". یا مثلا  دیکتاتورهای عقب مانده شوروی سابق که امروز یکی دو جین آنان بر آسیای میانه حکمفرمایی می کنند. لازم به یادآوری است که در کشورهایی که در آنجا سکولارهای مدرن (غربزده) فعال نیستند و یا اساسا شکل نگرفته اند، اروپا و آمریکا حتی یکقدم هم عقب نشینی نکرده اند.

بنابراین تمامی اساتید ملاّ مکتبی "اروپا محور" که فریاد بر آورده اند این  جنبشها در پی دست یافتن به "دموکراسی" یا "جامعه مدنی" هستند عملا تنور استعمار را گرم می کنند و کمک می کنند که سکولارهای مورد وثوق آمریکا و اروپا یکبار دیگر سکّان امور را در دست بگیرند و یک دور دیگر استثمار مردم به جان  آمده  را  به  شکل  دیگر سازمان  بدهند.

پادزهر این ادعا که گویا این حرکات در پی پایه ریزی الگوهای سیاسی- اجتماعی اروپا محور است این نکته  ساده است که تاکنون هواداران، متحدان و عاشقان سینه چاک دموکراسی، جامعه مدنی و سکولاریزم بر  این کشورها حکومت کرده بودند. سیل خروشان انقلاب در مصر و تونس و لیبی و... نوکران و متحدان   مدرنیته و سکولاریزم را به زباله دانی تاریخ فرستاده است. حال با این ادعا روبرو می شویم که این مردم برای سکولاریزم و دموکراسی بپا خاسته اند! این ادعایی عجیب است! این همراه شدن با کشورهای  سلطه گر، برای ادامه سلطه و برای چند صباحی بیشتر است.

ممکن است بگویید چرا من حتی با بیان این ادعا که این جنبشها حرکاتی دموکراسی خواهانه هستند با  این شدت مخالفم؛ واقعا چرا؟

به یک دلیل ساده و آن هم اینکه پذیرش دموکراسی طلبی این جنبشها در عمل به پذیرش قطعی تئوریهای اروپا محور منجر می شود. دموکراسی برای ما آسیایی ها و مسلمانان یعنی اطاعت بی چون و چرا از  الگوها و "ایدئولوژی های توسعه" استعماری و اروپا محور. دستیابی به جامعه مدنی تاکنون برای من یا برادر افریقایی ام پذیرش طرحهای توسعه ای معنی داده است که عموما توسط استراتژیست های کشورهای اروپایی طراحی شده اند و به شدت به سود آنها و به ضرر ما بوده است و تا امروز هم هیچ چیز تغییر نکرده  است. پذیرش این تئوریها ما را  وارد دور بسته پذیرش سلطه اقتصادی – سیاسی اروپا و امریکا  می کند. پذیرش این سلطه همان و ندیدن جمال بی مثال استقلال و آزادی همان. آیا  این خنجر ی از پشت به این حرکات نیست؟

اگر قبول کنیم که وجهه اصلی این حرکات پاره کردن بند استعمار و قطع سودجویی شرکتهای نماینده  کشورهای به شدت مدرن است، آنگاه به این نتیجه طبیعی می رسیم که انقلاب اسلامی ایران اولین  حرکتی بود که به  این نتیجه رسید:

برای دستیابی بر حاکمیت مردمی بر اقتصاد و منابع طبیعی، قبل از هر چیز دستیابی به "استقلال  سیاسی "  لازم است.

انقلاب اسلامی به این نتیحه درست رسید که:

روشنفکران و شبه مدرن ها از آنجایی که خودشان از غارت کشورهای استکباری سهم می برند نمی توانند مبارزانی پیگیر در این مبارزه مرگ و زندگی باشند. می توان به جرأت ادعا کرد که هر حرکت آزادی خواهانه برای دست یازیدن به مبارزه ای پیروزمند، می باید در ابتدا از روشنفکران شبه مدرن، سکولارهای دینی و تفکرات التقاطی به شدت احتراز کند. حتی ملاحظه کردیم قیام کسی چون میرزا کوچک خان نیز به دلیل آنکه در بین نیروهای اصلی ش، افرادی با گرایش های التقاطی و بعضا وابسته به تفکرات کمونیستی وجود داشت به شکست انجامید. قیام مردم در سال 1332 که به مراتب بدتر از قبلی است چرا که رهبران آن (بعد از به انزوا کشاندن آیت الله کاشانی) کسی نبودند جز روشنفکران و سکولارها.

آنچه که به اندیشه انقلاب اسلامی سمت رهبری حرکات آزادیخواهانه جاری را می دهد این است که  این اندیشه به  این نتیحه درست رسیده است که:

برای مبارزه با استعمار آمریکای مدرن یا اروپای سکولار نمی توان و نباید با "مدرن"ها و  "سکولار"ها دست  وحدت داد. مگر همین اشتباه را "جمال عبدالناصر" در مصر، "بن بلا" در الجزایر، "مصدق" در ایران نکردند؟ مگر مصدق به آمریکا که در آن زمان ادعای دفاع از ملل آزادیخواه را داشت اعتماد نکرد؟ نتیحه این  اعتمادها به کجا کشید؟ نتیحه آن فاصله نجومی میان اقتصاد و درآمدهای ناخالص ملی میان ما و کشورهای اروپایی شد!

فقر و گرسنگی امروز آفریقا و آسیا علیرغم تغییرات جزئی در این کشورها نتیحه مستقیم اعتماد به تئوریهای مدرن از طرف روشنفکران این کشورها بوده است.

بنابراین امروز اندیشه ای که موتور محرک انقلاب اسلامی مردم ایران بوده است یگانه راه نجات را زدن دست رد به تئوریهای اروپا محور می داند.

از آنجایی که در جهان امروز تنها نهاد سیاسی که حامل این اندیشه است نظام جمهوری اسلامی است، از  آنجایی که تنها اندیشه ای که بر آنست که باید از تکرار  آنچه که بر استقلال الجزایر رفت، آنچه که بر  کاشانی و مصدق رفت و... جلوگیری کرد، انقلاب اسلامی است.

می توان گفت این حرکات بطور منطقی در ادامه سیر انقلابی خود حتی پس از افت و خیزهایی به    اندیشه  مستتر  در  انقلاب  اسلامی خواهند  رسید که:

برای رهایی به "طنطاوی" و "ژنرال غنوشی"  و "البرادعی" اعتماد  نکنید! همانگونه که ما به "شاهپور بختیار " اعتماد نکردیم.  اینها  انقلاب  شما  را به شکست  خواهند  کشید!

منادی  این ندای  آزادی بخش و مبدع چنین نگرشی خالصانه در دفاع از مردم رنج کشیده، انقلاب  اسلامی بوده و امروز  "جمهوری اسلامی" است.

مردم دیگر سرزمینها با نگاه به نمونه انقلاب اسلامی درسهای بسیار برای دست یازیدن به پیروزیهای بیشتر  و احتراز از اندک اشتباهاتی که توسط چنین افرادی به  انقلاب ما تحمیل شد فرا خواهند گرفت.

با  توجه به این واقعیت هاست که اگر بگوییم انقلاب اسلامی الگویی است که مردم کشورهای بپا خاسته به آن تأسی کرده و خواهند کرد سخنی به گزاف نگفته ایم. اگر این موضوع حقیقت دارد - که  دارد- در  آن صورت میتوان گفت که این  الگو، تکرار و تکرار و تکرار خواهد شد. چون حرکات استقلال طلبانه متکی بر سنت های اسلامی – بومی این کشورها چراغ راه خود را در ایران اسلامی  می بینند و این نیاز، نیازی  تاریخی است. این  دوران، دورانی است که می توان ویژگی آن را "بحران در مدرنیته " نام نهاد. این انقلاب  اسلامی بود که برای اولین بار حکومتی وابسته را به زمین زد و ناتوانی مدرنیته در  اداره جوامع  عقب نگه داشته را شده فریاد کرد. یقینا بسیاری به ما تأسی خواهند  کرد. چرا که انقلاب اسلامی بر بال تاریخ  سوار است.

ن- بیرانوند

شما می توانید مطالب و تصاویر خود را به آدرس زیر ارسال فرمایید.

bultannews@gmail.com

انتشار یافته: ۱
در انتظار بررسی: ۰
غیر قابل انتشار: ۰
سهیل بشردوست
|
UNITED STATES
|
۱۹:۲۷ - ۱۳۹۰/۰۶/۱۵
0
1
تصویر خیلی معناداری طراحی کردید؛ زیباست
نظر شما

آخرین اخبار

پربازدید ها

پربحث ترین عناوین