کد خبر: ۳۵۶۴۹
تعداد نظرات: ۱ نظر
تاریخ انتشار:

خاطرات خواندنی بازپرس جنایی پایتخت

زماني كه بعد از 3 سال به تهران آمدم هيچ علاقه‌اي به ادامه بازپرسي جنايي نداشتم به همين دليل سعي كردم از اين قسمت فاصله بگيرم.

به گزارش فارس، محمد‌حسين شاملو احمدي متولد سال 1349 در ملاير يكي از بازپرسان ويژه قتل تهران بود كه در مدت 3 سال فعاليت خود بيش از 200 پرونده قتل را مورد بررسي قرار داد و نگذاشت خون افراد پايمال شود.

بارها پاي خاطرات شاملو نشسته بودم تا اينكه با توجه به پايان عمر فعاليت وي در دادسراي امور جنايي تهران از او خواستم تا برايمان از خاطرات و مشكلات خود در اين دوره بگويد كه البته ايشان هم با روي باز پذيراي ما بود.

متني  زير  مصاحبه 2 با بازپرس جنايي تهران است:


*به قضاوت هيچ علاقه‌اي نداشتم

پس از آنكه فوق‌ ليسانس خود را از دانشگاه شهيد بهشتي گرفتم وارد ستاد آزادگان شدم و در آن دستگاه شروع به فعاليت كردم زيرا در آن زمان هيچ علاقه‌اي به دستگاه قضايي و كار قضاوت نداشتم به گونه‌اي كه حتي در سال 68 در دانشگاه علوم قضايي قبول شدم اما وارد اين دانشگاه نشدم.

تا اينكه سال 75 يكباره به دستگاه قضا و قضاوت علاقمند شدم و فكر كردم مي‌توانم در اين سيستم مثمرثمر واقع شوم و برخلاف آنكه تا آن زمان هيچ علاقه‌اي به اين كار نداشتم اما وارد آن شدم.

* اولين پرونده قتل را در اصفهان رسيدگي كردم

شاملو با اشاره به اين مطلب كه از همان ابتدا به طور جدي در به ثمر رساندن پرونده‌ها تلاش داشته، گفت: زماني كه سال 76 در اصفهان مشغول به كار شدم در روز اول به عنوان بازپرس بر سر پرونده يك قتل حاضر شدم اما خدا را شكر خداوند كمك كرد و همان اولين پرونده به نتيجه رسيد و خوني از كسي پايمال نشد.

* جسد خورده شده توسط حيوانات اولين صحنه قتل بود

اولين پرونده قتلي كه در اصفهان به من محول شد پرونده كشف جسد يك مرد بود كه به صورت رها شده در بيابان‌هاي اصفهان مأموران آن را پيدا كردند.

نصف بدن توسط حيوانات خورده شده بود و تعداد زيادي ضربه چاقو بر بدن اين فرد زده شده بود.

همان زمان حس كردم كه اين فرد بايد در يك درگيري گروهي از سوي همدستان خود و يا دوستان خود به قتل رسيده باشد به اين ترتيب هويت او را مورد شناسايي قرار داديم و مشخص شد او يكي از اعضاي باند سرقت است. به اين ترتيب حدس اوليه‌مان مبني بر اينكه توسط شركاي خود در باند سرقت به قتل رسيده باشد منطقي جلوه كرد و خدا را شكر با دستگيري اعضاي باند وي مشخص شد آنها سارقان موتورهاي آب چاه بودند كه در جريان سرقت موتور با يكديگر درگير شده‌اند.

* آنقدر پيكر شهدا را در جبهه ديده بودم كه از مقتولان نمي‌ترسيدم

از او پرسيديم در اين همه پرونده قتلي كه مورد بررسي قرار داده‌ايد تاكنون شده كه از جسدي بترسيد؟ با خنده جواب مي‌دهد زمان جنگ و جبهه آنقدر پيكر شهدا را در انواع و اقسام مختلف ديده بوديم كه ديگر از هيچ جسدي نمي‌ترسيدم.

* تا مدتها گوشت چرخ‌كرده نمي‌خوردم

از يكي از بازپرسان ويژه قتل شنيده بودم كه زماني كه براي اولين بار سر صحنه قتل حاضر شده بود به دليل سوختگي جسد و بوي ناشي از آن مدت‌ها كباب نخورده بود به همين دليل از شاملو هم پرسيدم آيا او هم به چنين مشكلي برخورده است؟

وي ادامه داد: تنها يك بار از ديدن يك جسد دچار اذيت روحي شدم زيرا جسد لاي ديوار قرار داده شده بود و زماني كه ما جسد را پيدا كرديم جسد مانند گوشت چرخ‌كرده شده بود همين امر باعث شد تا چند وقت هيچگاه گوشت چرخ‌كرده نخوردم.

* قاتل جسد را لاي كمد ديواري مخفي كرده بود و رويش آجر چيده بود

وي ادامه داد: در يكي از پرونده‌ها خانواده مرد جواني به من مراجعه كرده و مدعي شدند برادرشان هر چند وقت يكبار از تهران به اصفهان مي‌آيد اما اين بار ماندنش در اصفهان طولاني شده و به تهران بازنگشته است. بي‌درنگ به محل اقامت فرد مفقود شده رفتيم و با بررسي خانه متوجه شديم از يكي از اتاق‌ها بوي تعفن مي‌آيد. با بررسي بيشتر مشخص شد از يك سوراخ سوسك و مورچه و كرم بيرون مي‌آيد.

پس از آنكه ديوار را تخريب كرديم مشخص شد جسد صاحبخانه لاي ديوار گذاشته شده و سپس روي آن با آجر و سيمان پوشانده شده است.

* حدس زدم قاتل اهل شهري است كه جسد را ايستاده دفن مي‌كنند

وي ادامه داد: به سرعت تحقيقات علمي خود را شروع كرديم كه حدس زدم قاتل بايد اهل شهري باشد كه در آن جسد را ايستاده دفن مي‌كنند و يا حداقل سنگ قبر آن را ايستاده نصب مي‌كنند. در حال بررسي قبرستان شهرهاي مختلف بوديم تا پي بردم در يكي از قبرستان‌هاي شهر ري نحوه دفن جسد اين‌ چنين است.

تحقيقاتمان را وسيع كرديم تا اينكه متوجه شديم مقتول چندي قبل رفت و آمدهاي زيادي به شهر ري داشته و به اين ترتيب فردي را كه در آنجا با وي در تماس بود شناسايي كرده و نهايت قاتل را شناسايي كرديم.

* در كربلاي 1 جانباز شدم

با شاملو كه صحبت مي‌كنيم از جبهه و جنگ نيز سخن مي‌گويد. مصرّ مي‌شوم كه موضوع جنگ و جبهه چيست كه مي‌گويد در سال 64 زماني كه 15 سالش بوده اولين بار براي اعزام به جبهه اقدام مي‌كند اما پس از گذراندن دوره آموزشي به خاطر صغر سن از رفتن او ممانعت مي‌كنند.

ادامه مي‌دهد كه در سال 65 نهايتا براي اولين بار به جبهه‌ها مي‌رود و در عمليات كربلاي 1 و در ارتفاعات 223 منطقه مهران- قلاويزان از ناحيه گردن مجروح شده و اندكي نيز موج‌گرفتگي دارد.

* به تهران كه آمدم قصد داشتم كه ديگر بازپرس جنايي نباشم

زماني كه بعد از 3 سال به تهران آمدم هيچ علاقه‌اي به ادامه بازپرسي جنايي نداشتم به همين دليل سعي كردم از اين قسمت فاصله بگيرم و به جنوب شهر يعني مجتمع قضايي بعثت رفتم. 3 سال آنجا بودم تا اينكه دادسراها احيا شدند به اين ترتيب به ناحيه 12 شعبه 2 بازپرسي رفتم و آنجا نيز 3 سال به عنوان بازپرس فعاليت خود را ادامه دادم تا اينكه نهايتا توسط يكي از بازپرسان دادسراي جنايي فريب خوردم و پايم دوباره به پرونده‌هاي قتل باز شد تا شهريور ماه سال 89.

* اولين قتل در تهران تنها يك مرگ ساده بود

اولين بار كه در سال 85 به دادسراي جنايي آمدم يك شب كشيك قتل با من بود زيرا در دادسراي جنايي هر بازپرس يك شبانه‌روز يعني 24 ساعت كشيك قتل است و قتل‌هايي كه در آن زمان اتفاق بيفتد به او ارجاع داده مي‌شود.

شب ساعت 10 شب بود كه به‎يكباره تلفن كشيك زنگ خورد و مأموران كلانتري 148 انقلاب اعلام كردند كه در يكي از نقاط حوالي ميدان انقلاب يك جسد خون‎آلود را كشف كردند.

بلافاصله در محل كشف جسد حضور پيدا كردم و ديدم جسد متعلق به پيرمردي است كه فوت كرده البته فوت او مشكوك است زيرا يك چوب با رنگ قرمز نيز در حوالي جسد وجود دارد.

تحقيقاتمان را آغاز كرديم تا اينكه مشخص شد پيرمرد 5 روز قبل فوت كرده و چوب قرمزرنگ نيز تنها بر اثر رنگ قرمز رنگي شده و آثار خون وجود ندارد.

* همه صحنه‌ها دلخراش است

از شاملو پرسيدم: كدام يكي از صحنه‌هاي قتل كه تاكنون بر سر آن حاضر شده‌ايد غم‌انگيز بوده و روح شما را بيشتر آزرده است؟

وي گفت: همه صحنه‌ها دلخراش هستند و ناراحت كننده، چه زماني كه انساني كشته مي‌شود و چه زماني كه فردي در مظان اتهام قرار گيرد.

بارها شده ديدن بچه‌هاي كوچك فرد به قتل رسيده دل آدم را آزرده كرده در نقطه مقابل ديدن فرزندان صغير قاتل كه هرروز پشت در شعبه بازپرسي صف مي‌كشند انسان را نگران از درستي قضاوت مي‌كند.

* يك بار از نماز مغرب تا نماز صبح سر صحنه قتل بودم

در خاطرم بود كه شاملو يك بار برايم زمان تعريف كردن خاطراتش از 15 ساعت ماندن كنار جسد سخن گفته بود به خاطر همين از او خواستم تا بار ديگر خاطره را تعريف كند.

وي ادامه داد: يك بار در زمستان سال 86 سر نماز مغرب و عشا بودم كه ناگهان تلفن كشيك قتل زنگ خورد و اشاره شد كه جسد مردي ميان‎سال در راهروي يك ساختمان خون‎آلود رها شده است.

با حضور در محل حادثه متوجه شدم هيچ سرنخي از جسد وجود ندارد زيرا اعضاي ساختمان صاحب جسد را نمي‌شناسند تنها برخي از ساكنان شنيده بودند كه مقتول گفته است: دزد، دزد.

تمام تلاش خودم را انجام دادم و از خداوند نيز خواستم تا مرا كمك كند دست خالي برنگردم نهايتا تا نماز صبح سر صحنه قتل بودم تا اينكه همان روز قاتل را شناسايي كردم.

* در يك صحنه قتل 3 باطري موبايل عوض كردم

شاملو ادامه داد: در همان صحنه به تمامي افرادي كه در ليست تماس‌هاي مقتول وجود داشت تماس گرفتم تا بتوانم هويت او را شناسايي كرده و بعد از آن بتوانم قاتل را شناسايي كنم.

بدون آنكه متوجه شوم 15 ساعت گذشت و من در اين مدت 3 باطري گوشي عوض كردم زيرا تمام اين مدت به بيش از 500 نفر زنگ زدم در ذهنم اين‎گونه بود كه قاتل قرار كاري با مقتول داشته است و در اين فرصت مقتول را به قتل رسانده است.

در تمام تماس‌هايي كه برقرار مي‌كردم توجه كاملي به نحوه صحبت كردن افراد داشتم. فردي كه در كرج حضور داشت به ذهنم مشكوك آمد به او گفتم: بايد بيايي تهران! و زماني كه قاتل را پيدا كرده بودم اين شخص رسيده بود به تهران وقتي فهميد با او كاري ندارم، ناراحت شد و قصد داشت با من درگير شود اما به محض اينكه متوجه شد اگر واقعا با او كاري داشتم بايد حداقل 6 ماه در زندان بماند، خوشحال شد كه با او كاري ندارم و به سمت خانه‌اش رفت.

* قتل در سيزده ‌به‎در باراني

شاملو افزود: يك بار روز 13 فروردين كشيك قتل بودم. تا ساعت 5:30 در خانه منتظر ماندم و خوشبختانه هيچ خبري از قتل و جنايت نبود. سرانجام به‏واسطه آنكه خانواده‌ام اذيت نشوند آنها را سوار ماشين كرده قصد داشتيم به حاشيه تهران برويم، در اتوبان نواب بودم كه هوا باراني شد و در همان زمان موبايل كشيك قتل به صدا درآمد و مشخص شد فردي در ارتفاعات بومهن به قتل رسيده است.

وي ادامه داد: به بهانه باران خانواده را از رفتن به حاشيه شهر منصرف كردم و بدون آنكه لباس مناسبي بردارم به سمت بومهن رفتم. حوالي غروب بود كه به بومهن رسيديم. پس از طي يك ساعت راهپيمايي در مسير صعب‌العبور نهايتا به تخته سنگي رسيديم كه مأموران كلانتري مدعي بودند يك جسد زير آن گرفتار شده است.

هوا تاريك شده بود هيچ امكاناتي براي بررسي صحنه جرم نداشتيم از طرفي باران مي‌باريد و تا زير زانو در گل بيابان فرو رفته بوديم.

* چراغ‌هاي تراكتور به جاي پروژكتورهاي پليس آگاهي به كمك‌مان آمد

وي ادامه داد: مأموران پليس آگاهي كه براي بررسي صحنه جرم آمده بودند يادشان رفته بودند كه باطري‌هاي پروژكتور را شارژ كنند به همين دليل مجبور شديم از يكي از افرادي كه در همان منطقه به كار زراعت مشغول بود خواهش كرديم تا تراكتور خود را به سر صحنه قتل بياورد و نور آن را به محلي كه ما مي‌خواهيم بيندازد.

پس از 3 ساعت كار مداوم و بررسي جسد نهايتا جسد را سوار همان تراكتور كرديم و به لب جاده آورديم.
مرد كشاورز نيز هيچ پولي بابت لطفي كه به ما كرده بود از ما نگرفت.

* دروغ پدري كه فرزند معتاد خود را كشته بود به‎راحتي فاش شد

شاملو گفت: يك بار مسئولان كلانتري با من تماس گرفته مدعي شدند جسدي در خيابان پيدا شده كه متعلق به يك مرد جوان است كه گويا ضربات چاقو عامل مرگ وي بوده است.

به مأموران پليس گفتم از پدر و مادر مقتول بررسي كنند ببينند آيا مي‌دانند پسرشان به چه دليلي به قتل رسيده كه مأموران مدعي شدند پدر مقتول اظهارات ضد و نقيضي دارد.

به سرعت خود را به محل حادثه رساندم و در بازجويي از پدر مقتول مشخص شد او به دروغ مي‌گويد پسرش توسط يك موتورسوار از خانه خارج شده و سپس جسد وي در گوشه‎اي پيدا شده است.

به حرف‌هاي پدر مقتول شك كردم دستور دادم خانه را كاملا بررسي كنند كه در بررسي چاقوي خون‌آلود كشف شد و نهايتا پدر لب به اعتراف گشود كه فرزندم را به دليل اعتيادش به مواد مخدر به قتل رساندم.

* مسئولان هنوز خطراتي را كه قضات را تهديد مي‌كند جدي نگرفته‌اند

به‎يك‎باره در ميان تعريف خاطرات شاملو از او درباره مشكلات و مسائلي كه قضات با آن دست و پنجه نرم مي‌كنند سؤال مي‌پرسم كه وي مدعي مي‌شود مسئولان هنوز خطراتي را كه قضات را تهديد مي‌كند جدي نگرفته‌اند.

وي ادامه داد: باور اين نكته كه قضات در خطر هستند در مسئولان وجود ندارد براي مثال در ابتدايي‌ترين اقدام مسئولان سرويس رفت و آمد قضات را حذف كردند فارغ از اينكه يك مهماندار در اين كشور با بهترين ماشين شاسي‎بلند نقل و انتقال مي‌يابد در حالي كه قضات بايد با مترو و تاكسي اين‎ور و آن‎ور بروند.

بارها شده قضات در تاكسي به راننده درباره پخش موسيقي‌هاي ناهنجار تذكر داده‌اند كه راننده با بي‌اعتنايي يا آنها را پياده كرده و يا به راه خود ادامه داده بدون اينكه حرف قاضي را گوش كند حتي ديده‌ايم در مترو كيف پول قضات را ربوده‌اند حالا شما حساب كنيد يك قاضي بيايد و بخواهد به‎خاطر كيف پول خودش اعلام شكايت كند البته در برخي از دستگاه‌هاي قضايي قضات با هزينه خود سرويس رفت و آمدشان را مهيا كرده‌اند.

* قضات علاقه‌اي به مسلح شدن ندارند

وي با اشاره به اين مطلب كه در برخي از موارد به برخي از قضات اسلحه سازماني داده شده تا در مواقعي كه ضرورت ايجاد مي‌كند از آن استفاده كنند، گفت: به‎شخصه قضاتي را مي‌شناسم كه مانند خودم هيچ علاقه‌اي به مسلح شدن ندارند زيرا بار مسئوليت حمل سلاح بسيار زياد است. ما قضات ترجيح مي‌دهيم در صحنه درگيري زده بشويم تا اينكه بخواهيم با اسلحه ما كسي به قتل برسد.

* در بسياري از پرونده‌ها پس از اتمام مراحل رسيدگي طرفين را به صلح و سازش دعوت مي‌كنند

مانند بسياري از خاطراتي كه از دوره بازپرسي‌ شاملو در دادسراي جنايي به خاطر داشتم خاطرم بود كه او در بسياري از پرونده‌هاي قتل پس از اتمام رسيدگي از طرفين مي‌خواست تا صلح و سازش کنند. از او خواستم اين موضوع را به زبان خودش براي ما توضيح دهد.

شاملو گفت: در هر پرونده به فراخور موقعيت و نوع حادثه پس از آنكه تحقيقات مورد نياز پرونده را انجام مي‌دادم و خيال شاكي پرونده راحت مي‌شد كه به حقش قرار است برسد جلساتي را برگزار مي‌كردم تا به واسطه آن جلسات بتوانم رضايت شاكي را جلب كنم تا از قصاص يك فرد جلوگيري كند. در بسياري از اين جلسات به صورت رايگان طرفين را به صلح و سازش دعوت مي‌كردم و در برخي از جلسات هم از خانواده قاتل براي خانواده مقتول درخواست ديه مي‌كردم.

شما می توانید مطالب و تصاویر خود را به آدرس زیر ارسال فرمایید.

bultannews@gmail.com

انتشار یافته: ۱
در انتظار بررسی: ۰
غیر قابل انتشار: ۰
علی بابایی
|
IRAN, ISLAMIC REPUBLIC OF
|
۱۰:۲۵ - ۱۳۸۹/۱۲/۱۱
0
0
اگر میشود 85 را هر روز پخش کنید
نظر شما

آخرین اخبار

پربازدید ها

پربحث ترین عناوین