وطن امروز:
سیروس محمودیان: فراز و فرودهای حدود 90 سال حکومت لائیکها بر کشور ترکیه تجارب ذیقمتی در اختیار ژنرالهای چهارستاره وابسته به ماسونهای صهیونیست قرار داده تا به نحو احسن به اداره سیستماتیک ترکیه قادر باشند. در واقع آنان برای اغنا و ارضای روحی- معنوی کاذب مردم بستههای مختلفی را تدارک دیدهاند که مثلا مردم هرآنچه را نیاز داشته باشند در داخل همان بستههای تهیه شده، مدل لائیک آن وجود داشته باشد. از سوی دیگر مردم را به تدریج عادت دادهاند که تسامح و تساهل از شرایط اصلی دینمداری و دینداری است. قلب کسی صاف باشد دیگر او نیازی به نماز و روزه و مهمتر از همه «امر به معروف و نهی از منکر» ندارد. در اسلام سکولار ترکیه فروع دینی تولی و تبری اصلی کاملا فراموش شده است. توجه کنکاشی در رخدادهای اجتماعی یا عمل به وظیفه دینی امر به معروف و نهی از منکر از سوی هر کسی که باشد امری زشت و نوعی فضولی محسوب شده و حتی عملی حرام است چرا که تجسس در اسلام حرام است. در سیستم لائیک ترکیه انسان مسؤول هیچ معنا و مفهومی ندارد؛ هر کسی تنها باید به کار خودش برسد و احوالات همسایه و جامعه و حتی خویشاوندان نزدیک ارتباطی به وی ندارد. او تنها موظف به صله رحم و پرسوجو با اقوام و خویشاوندان است. در کشور ترکیه هر فعالیت و طلب شخصی- اجتماعی باید کاملا رنگ و بوی لائیسیته داشته باشد تا امکان بروز بیرونی داشته باشد. نماز، حجاب، اعتقادات دینی، ارزشهای اجتماعی، حقطلبی، عدالتگرایی و... تنها در صورتی مجاز و مشروع شمرده میشوند که در زیر بیرق لائیکها قرار داشته باشد و در چارچوب اصولی آنان قابل تفسیر و تحلیل باشد و متاسفانه بخش عمدهای از نسلهای جدید نیز این باورهای غیردینی را به عنوان مبانی لایتغیر اسلام کاملا پذیرفتهاند. در اصل مدل اسلام ترکیهای با اسلام اصیل روحبخش فرسنگها فاصله ماهیتی دارد. در ترکیه مکررا میتوان شنید که «اعمال قبیحه دیگران به من ربطی ندارد. عیسی به دین خویش و موسی به دین خویش، من فقط مسؤول اعمال فردی خودم هستم. دین هیچ ارتباطی با سیاست ندارد و دیندار باید صرفا به امورات دینی بپردازد و کاری به سیاست نداشته باشد. سیاست کاری پرغل و غش و شیطانی است که فقط سیاستمدار مجاز به پرداختن به آن است.» و در چنین فضای فرهنگی– دینی است که انجام کار خیر ولو با پایه کاملا آلوده به فساد و ظلم یک فضیلت دینی به حساب میآید. سال پیش چند روزی در هتل بیرنگ و روی «مکه» واقع در میدان آکسارای استانبول اقامت داشتم. از اینکه هتل بیحاشیهای بود بسیار خوشحال بودم. روز اول که از متصدی هتل درباره امکنه فسادی هتل پرسیدم پسر جوان با حالت خاصی لبش را گزید و گفت: «توبه استغفرالله، اینجا هتل مکه است. از این چیزها خبری نیست.» من نیز خوشحال اتاقی رزرو کردم و به دنبال کارهایم رفتم. چند روز بعد فهیدم که هتل بسیار شیک چهارستاره جفتی هم متعلق به صاحب همین هتل مکه است. هتل جفتی اوضاع بسیار بدی داشت و فساد از در و دیوار آن میبارید. تا پاسی از شب صدای موسیقی دیسکوی آن و قهقهههای مستانه مشتریانش به گوش میرسید. وقتی کمی درباره علت این تعارض پرسوجو کردم یکی از کارگران کرد
17-16 ساله هتل مکه که برای کارگری از شهر «دیاربکر» به استانبول آمده بود، توضیح
داد چون این هتل مشتری کمی دارد و صاحب اینجا آدم متدینی است او ناچار شده هتل
جفتی را درآمدزا! کند تا چرخ این هتل هم که به دلیل نداشتن امکنه فساد خلوتتر
است، بچرخد یعنی صاحب هتل این باور را داشت که اداره هتل مکه ولو با درآمد هتل
فاسد جفتی امری دینی و خداپسندانه است. امروز صنعت فحشا در ترکیه بویژه مناطق
توریستی آن حرف اول و آخر را میزند. با وجود آنکه زمین اغلب مناطق ترکیه برای
انجام فعالیتهای کشاورزی- صنعتی بسیار مساعد و مناسب است اما به خاطر حاکمیت
تدریجی سیاستهای مزورانه سکولارهای لائیک بر امورات، به مرور زمان در یک بازه
زمانی
20 ساله صنعت فحشا و خدمات چندوجهی مرتبط با آن جایگزین بخش کشاورزی و صنعتی شده
است. اساسا با وجود مخالفت فطری عامه مردم با مظاهر تحقیرآمیز فساد، بر اثر برنامههای
فرهنگی بلندمدت ماسونهای لائیک، صنعت فحشا به یکی از قطبهای اصلی اقتصاد ترکیه
مبدل شده است. طبعا چنین جایگزینی سبب شده که اقتصاد توسعهنیافته کاملا سنتی
ترکیه خواسته و ناخواسته به صنعت فحشا و فساد کابارهای وابستگی چندگانه عمیقی
داشته باشد. اگر یک شب صنعت فحشا در استانبول تعطیل شود خیل عظیمی از افراد شاغل
در هتلها، اغذیهفروشیها، مشروبفروشیها، قمارخانهها، دیسکوها، دلالان شهوت
کنار خیابانها و فاحشهها و حتی رانندگان تاکسیها و دستفروشها از کار بیکار
خواهند شد و طبیعی است که این موج فزاینده بیکاری حکومت لائیکها را ساقط خواهد
کرد اما با همه این احوالات باید توجه داشت که صنعت فحشا برخلاف تصور اولیه به دلیل
ابعاد تخدیری مافیایی که دارد به گسترش پنهانی فقر اقتصادی در جامعه در حال توسعه
ترکیه منجر شده و چنین وضعیتی در ترکیه کاملا ملموس و عینی است. اگرچه در 5 سال
گذشته برنامهریزان اقتصادی ترکیه با هراس از رویکرد دینی مردم، اعتراضات اقتصادی
مردم خشمگین ساکن در مناطق شرق ترکیه و اخیرا وقوع پدیده بیداری انسانی- اسلامی
کوشش زیادی داشتهاند تا با بهرهگیری از آب و هوای بسیار مساعد و رودخانههای پر
آب آن کشور، صنعت کشاورزی را متحول کنند تا از میزان فزاینده فقر دامنهدار
روستاهای بسیار فقیر و محروم که متاسفانه شامل اغلب روستاهای ترکیه میشود، بکاهند
و مقابل موج کشنده مهاجرت اجباری روستائیان به شهر مهار جدی بزنند که به دلایل
مختلفی توفیقی در این راه پیدا نکردهاند و ناچار با اتکا به درآمد حاصله از صنعت
فحشا و توریسم شهوانی زمینه معیشت عمومی را فراهم کردند. اخیرا تبلیغات وسیعی صورت
گرفته تا به دنیا بقبولاند که ترکیه در سال گذشته در عرصه تولیدات کشاورزی رتبه
هفتم دنیا را کسب کرده اما در اوج تاسف باید گفت بخش عمدهای از صادرات ترکیه در
بخش کشاورزی در واقع همان محصولات تولیدی ایران است که به دلیل نبود یک سیاستگذاری
صحیح و ضعف در سیستم بستهبندی صنایع غذایی- کشاورزی کشور به شکل فلهای به آنجا
صادر شده و پس از بستهبندی در اشکال مورد پسند غربیها با مبالغ هنگفتی به دیگر
کشورها صادر میشود. باید تلخکامانه اعتراف کرد که بر اثر ندانمکاریهای مسؤولان
کشاورزی کشور از پیاز، سیبزمینی، خیار، ادویه، خربزه و هندوانه گرفته تا زعفران،
پسته کلهقوچی لبخندان، جاجیم و فرش ابریشم ناب ایرانی مشمول این رخداد تلخ اقتصادی
است. بازنگری در صنایع بستهبندی ایران یک ضرورت انکارناپذیر است که کماکان مورد
بیتوجهی مسؤولان بخش تجارت و کشاورزی قرار دارد که در سال تولید ملی بازتوجه
راهبردی به آن یک ضرورت اساسی است. در عین حال گفتنی است سیستم حاکم بر ترکیه
اساسا اعتقادی به این نوع توسعه نداشته و تنها به دنبال درآمدزایی آسان از راههای
غیرشرافتمندانه فاسد هستند. شکی وجود ندارد که ترکیه به عنوان پایگاه اصلی ماسونها
در منطقه سوقالجیشی خاورمیانه از اعتبار و جایگاه ویژهای برای صهیونیستها
برخوردار است و طبیعی است که برای استمرار حاکمیت ماسونها بر امورات ترکیه نشر
سرطانی فساد در اقصی نقاط آن لازم و حیاتی است. فقر همگانی، الکلیسم و شیوع فراگیر
فساد اخلاقی، مخدر اصلی برای تخدیر جامعه 98درصد مسلمان ترکیه است. امسال چند روزی
در هتل «مروه» استانبول بودم. هتل نسبتا خوبی بود. در قیاس با هتلهای کشور خودمان
مسافرخانه محسوب میشود اما چون دیسکو و بار مشروب نداشت بقیه کاستیهای آن قابل
تحمل بود. چند پسر جوان که از کردهای شهر «وان» بودند آنجا را اداره میکردند.
خیلی دوست داشتم داخل یکی از دیسکوها را ببینم. شاید این علاقه نتیجه آن بود که در
خروجی مرز ایران و ترکیه چند نفری از جوانان با آب و تاب از دیسکوها و... حرف میزدند.
بشدت دوست داشتم به یکی از این دیسکوها بروم اما واقعا از این بازدید واهمه داشتم.
بار اول رفتن به چنین جایی در عین داشتن جذابیتهای گزارشی بسیار «وهمانگیز» هم مینمود.
با یکی از کارگران هتل که نامش «قادر» بود حسابی قاطی شدم. پسر خوب و سادهای بود.
از او خواستم مرا به یکی از این دیسکوها که او در آنجا آشنا دارد، ببرد. پسر چشمی
گفت و رفت. آخر شب قادر دوباره سراغم آمد: «500-400 متر پایینتر با یکی از همشهریهایم
که در دیسکو کار میکند صحبت کردهام، چون شیفت بیکاریام را در هتل دیگری کار میکنم
الان نمیتوانم با شما بیایم اما تو را به وی معرفی میکنم. دوست صمیمی من است.
خیالت از هر بابت راحت باشد». مردد بودم بروم یا نه. در دلم آشوبی بود. بالاخره با
او راه افتادم. پیادهروی نیمهتاریکی بود که چند پسر جوان تنومند در همان اطراف
پرسه میزدند. صدای موسیقی تندی هم به گوش میرسید. کسی هم ترانه میخواند. قادر
یکی از جوانها را صدا زد و به کردی با او حرف زد. ما با هم دستی دادیم و به هم
معرفی شدیم. «وهاب» دوست قادر کاملا مست بود. بوی تند الکل شدیدا آزارم میداد.
همان دم در دوباره به آشنای قادر گفتم: «من اهل هیچ چیز نیستم فقط میخواهم برای
یک بار از سر کنجکاوی محیط داخل دیسکو را ببینم. من حاجی هستم.» در ترکیه برای شخص
حاجی احترام زیادی قائل هستند. دوست قادر سری تکان داد و با هم راه افتادیم. هر
پلهای که پایینتر میرفتیم صدای موسیقی تند و تندتر میشد و بوی الکل بیشتر. در
ورودی که باز شد کسی مرا با ادب و احترام بسیار! از وهاب تحویل گرفت و او به محوطه
بیرون بازگشت. گویا وی یکی از چند از نگهبان دم در بیرونی دیسکو بود که در صورت
امتناع افراد از پرداخت حقحسابهای آنچنانی با مشت آنها تادیب و جیبش به زور خالی
میشد. داخل که شدم بوی سیگار و مشروب واقعا گیجم کرد. سالن زیرزمینی بزرگ نیمهتاریکی
بود که سرامیکهای خوشنقش آن از تمیزی برق میزد. سمت راست چندنفری مشغول رقص و
عیاشی بودند. رقص نورها بشدت چشم را اذیت میکرد. سمت چپ یکسری میزهای دونفره و
چهارنفره چیده بودند. در وسط میزها هم شمعی بود. چند میز آنطرفتر تعدادی زن
بدکاره دور میزها نشسته بودند و اغلب استکانی در دست و سیگاری بر لب داشتند.
بیچارهها منتظر مشتری بودند. این زنان بردگان تجارت سیاه فحشا هستند که از آخر شب
تا دمدمای صبح باید برای سیستم مافیایی تنفروشی کنند، پاسی استراحت و دوباره همان
آش و همان کاسه. اینان زنان بدبخت و بیچارهای هستند که آخرالامر سرنوشت سیاهی در
انتظار آنهاست. کمترین نافرمانی به قیمت جانشان تمام میشود.
چند سال بعد
هم که دیگر رنگ و لعابی ندارند باید کنار خیابانهای استانبول تنفروشی کنند،
کارتنخوابی و بیماریهای مختلف و بالاخره مرگ تلخ کنار خیابان برگ پایانی کتاب بوالهوسیهای
آغازین آنها را رقم میزند. دل هر انسان شریفی به حال زار آنان میسوزد. برای
نشستن به یکی از میزهای وسطی راهنمایی شدم. احترام کارگران دیسکو قابل تامل بود.
زنان بدکاره چهارچشمی مشتری تازهوارد را میپاییدند. بیچارهها برای جلب نظر
مشتری هریک از خود ادا و اطوارهای مسخرهای درمیآورند. در اوج ناراحتی و استیصال
این حرکات مسخره آنان مرا به خنده واداشت. به محض نشستن 2 نفر پیشخدمت 2 دستمال
کاغذی روی میز پهن کردند و پستهای و
2 لیوان مشروب. به وی گفتم :«من مشروبی نیستم، فقط آمدم تماشا.» کارگر لیوان مشروب
را برداشت و رفت. کمی خوشحال شدم. کارگر این بار با نوشیدنی غیرالکلی بازگشت.
کوکاکولا و آب گیلاس. اطراف را که نگاه کردم وضعیت اسفباری بود. فکر نمیکنم حتی
غیرت حیوانی هم ظرفیت تحمل این همه بیشرافتی را داشته باشد. لجنزار به تمام معنا
بود. ای کاش نمازگزاران مساجد شلوغ ترکیه برای یک بار هم شده تفسیر حقیقی آیه «ان
الصلاه تنهی عن الفحشا و المنکر» را با جان و دل میشنیدند و به وظیفه دینی خود
عمل میکردند. در گوشهگوشه آنجا زنان بزک کرده و مردان شهوانی همانند کرمهای
خاکی لجنزارها درهم میلولیدند و کثافت به عینه از سر و روی هر یک میبارید. محیط
واقعا غیرقابل تحمل مینمود. با خود فکر میکردم فارغ از بیماریهای مسری و تبعات
بهداشتی و دینی، این مردان هوسران چگونه ساعاتی دیگر به زندگی عادی خود بازخواهند
گشت و چگونه به سر و صورت فرزند و همسر خویش نگاه خواهند کرد. از منظر روانشناسی
افراد عیاش برخلاف ظاهر شادشان فاقد نشاط اجتماعی هستند و عموما برای جبران خلأهای
روحی- روانی خویش هر بار بیشتر و بیشتر در لجنزار عفونی شهوترانی کوچهبازاری غرق
میشوند و حیات انسانی خویش را در وادی تنوعطلبی ابلیسی بیش از پیش از دست میدهند.
در همین افکار غوطهور بودم که متوجه شدم یکی از زنان بزککرده با لبخند شیطانی در
حال آمدن به سمت میز من است. سیگاری هم در دست داشت. با دیدن او و اوضاع غمبار
دیسکو حالم داشت به هم میخورد. گویا در خواب کابوس وحشتناکی را میدیدم. از سر
میز به شتاب بلند شده و به سمت در خروجی رفتم. 2 نفر به سرعت سمت من آمدند. گفتم
حالم به هم میخورد. میروم بیرون کمی هوا تازه کنم. یکی از آن دو خواست مرا به
زور در داخل سالن نگه دارد. گفتم من دوست وهاب هستم. او را ببینم الان برمیگردم.
یکی از آن دو برای راستیآزمایی من تا بالای پلهها همراهم آمد. از دور دستی برای
وهاب تکان دادم. وهاب به سرعت به سمت من آمد و مرا از این مخمصه شیطانی نجات داد.
همان بیرون کمی با وهاب صحبت کردم. پسر خوبی بود. میگفت هزینه یک شب معمولی دیسکو
حدود 300 هزار تومان میشود. هر زنی که سر میز بنشیند همه مخارج او برعهده مشتری
آن میز است. معمولا در لیوان زنهای بدکاره آب میریزند اما پول مشروب گرانقیمت را
از مشتری میگیرند. هر لبخند این زنان کلی خرج روی دست اشخاص میگذارد. پول سیگار،
تنقلات و... سر میز هم که سر به فلک میکشد که از جیب مبارک مشتری دریافت میشود.
اگر کسی هم بخواهد مقاومت کند یا از پرداخت صورتحساب خودداری کند در ابتدا سر و
کارش با وهاب و دوستانش است و سپس پلیس. میگویند در استانبول نزدیک 400 دیسکوی
بزرگ و کوچک وجود دارد. اگر در هر دیسکو روی هم رفته 50 نفر به تنفروشی مشغول
باشد نزدیک 20 هزار نفر فقط در دیسکوهای این شهر به تنفروشی مشغول هستند. افزودن
آمار بدکارههای هتلها، کازینوها و فاحشهخانههای رسمی و غیررسمی داخل شهر استانبول
به این آمار، رقم حیرتآوری را در پیش رو قرار میدهد که در ابتدا هیچ عقل سلیمی
نمیتواند وجود چنین آماری را در شهر مسلماننشین استانبول بپذیرد اما واقعیات
جامعه لائیک ترکیه عملا حکایت از صحت چنین آمار دهشتباری دارد.
شما می توانید مطالب و تصاویر خود را به آدرس زیر ارسال فرمایید.
bultannews@gmail.com