کد خبر: ۳۴۴۶۰
تعداد نظرات: ۱۱ نظر
تاریخ انتشار:
درس‌هايي از تاريخ

چهره حقيقي شخصي به نام «مصدق» + تصاوير (1)

مصدق السلطنه و دايي او فرمانفرما روابط بسيار نزديكي با انگليسها داشتند و در مقابل پليس نظامي انگليس هم اين استانداران را در كنف حمايت خود گرفتند. مصدق كوشش مي‌كند كه روابط خود را با انگليسها انكار كند و استدلال او اينست كه نه من و نه دايي من هيچكدام نامه رسمي به فرمانده پليس جنوب ننوشته‌ايم! به اين قسمت از عبارت تقريرات او توجه نمائيد...
بولتن نيوز: تاريخ ايران پر است از حوادث و ماجراها و شخصيت‌هايي كه هنوز كه هنوز است به درستي مورد بررسي و مداقه قرار نگرفته اند. يكي از آن اشخاص، دكتر محمد مصدق از رهبران جبهه ملي ايران است. اما بسياري از ماها اطلاعات درست و كاملي از اين شخصيت نداريم. براي شناخت درست و بهتر از اين شخصيت، متن زير را كه نوشته‌ي «شهيد حسن آيت» است طي چند شماره در اختيار شما خوانندگان محترم سايت قرار مي‌دهيم.






1ـ وضع خانواده

برخلاف آنچه شهرت داده‌اند مصدق از يك خانوادة فقير و يا حتي متوسط نبود. او يكي از فرزندان خاندان قاجار بود كه قسمت اعظم بدبختي‌ها و عقب‌ماندگي‌هاي ملت ما مربوط به همين خاندان است. اين خانواده نمي‌توانست مدافع حقوق ملت محروم باشد سلاطين و شاهزادگاني كه جز ظلم و ستم براي ما ثمري نداشتند و در تمام عمر در عياشي و بي خبري بسر مي‌بردند. سياستهاي استعماري آنچنان بر آنها مسلط بود كه هر امتيازي را با دادن باج و رشوه از آنها اخذ مي‌كردند. مصدق نمي توان از كل اين خانواده جدا باشد. آزاديخواهي او از قبيل آزاديخواهي ناصرالدين‌شاه و مظفرالدين‌شاه و محمدعلي‌شاه بود ولي با پوشش آراسته‌اي كه با نيرنگ استتار شده بود. به هنگامي كه مشروطه‌خواهان طرفدار انگلستان به سفارت انگليس پناهنده شدند، مصدق السلطنه نيز در خانة منشي سفارت انگليس كه دوست صميمي او بوده است مخفي مي‌شود[1] و چندي بعد به عضويت دارالشوري استبداد در مي‌آيد. قسمتي از تقريرات او در اين زمينه به شرح زير است:

«محمدعلي‌شاه چندي پس از بمباران مجلس، تصميم گرفت كه مجلس ديگري برپا كند و مردم را به داشتن مجلسي كه خود تصور مي‌كرد قائم‌مقام مجلس شوراي ملي مي‌شود راضي نمايد. آن مجلس را به دالرالشوري كبري موسوم كرد و محل آن را عمارت خورشيد، محل فعلي وزارت دارايي قرار داد. حشمت‌الدوله والاتبار (برادر مصدق) منشي مخصوص محمدعلي‌شاه كه در دستگاه او از آزاديخواهان حمايت مي‌كرد براي اينكه مرا از نگراني و تشويش دراورد دستخطي هم براي عويت من در مجلس مزبور صادر كرد و برايم فرستاد. مرحوم مشيرالسلطنه صدراعظم، مجلس مذكور را افتتاح كرد و مرحوم نظام‌الملك به رياست آن از طرف شاه منصوب شد. من فقط در همان يك جلسه در آن مجلس حاضر شدم.»[2]



از نظر مالي مصدق السلطنه يكي از مالكين بزرگ و اشرافي بود و ده بزرگ او در احمدآباد قسمتي از ثروت عظيم او را تشكيل مي داده است. قسمتهاي زيادي از خيابان كاخ (فلسطين) به صورت منزل شهري و املاك و مستغلات استيجاري او بود كه از جمله يكي از اين ساختمانها را در زمان نخست وزيري خود به ادارة اصل چهار ترومن كه لانة جاسوسي‌امريكا در ايران بود اجاره داده بود. در مجموع اگر ثروت مصدق مورد براورد دقيق قرار گيرد يكي از ثروتمندان بزرگ عصر خويش به حساب مي‌آيد. چنين فردي چگونه مي‌توانست غمخوار ملت فقير و محروم باشد و چگونه ممكن است چنين شخصي در دوران انقلاب اسلامي به عنوان الگو معرفي شود. انقلابي كه عدل علي را پيشواي خود مي‌داند و به دنبال عدالتي از نوع مظهر علي است. مصدق براي كتمان ثروت خود بخشهايي از آن را به ظاهر وقف بيمارستان نجميه كرد ولي اين قضيه پوششي براي فعل و انفعالات مالي بود كه هنوز واقعيت آن حتي پس از پيروزي انقلاب مسخص نشده است.






 

2ـ ارتباط با شبكه فراماسونري

يكي از عناصر برجسته استعمار كه از پيشقراولان وارد كردن فرهنگ استعماري مغرب زمين در ايران بوده‌اند ميرزاملكم‌خان است كه مكتب فراماسوني را تحت عنوان «اومانيسم» و دفاع از انسانيت و ادمين در ميهن ما آغاز كرد. هر چند شعارهاي اين گروه فريبنده است ولي آنچه از نظر تاريخي مشخص شده اينست كه فراماسونها جاده صاف كن استعمار غرب بوده‌اند. به همين جهت است روزنامه سياسي و استبدادي اين شخص كه با سلطنت قاجار به منظور برقراري حاكميت سياست انگليس مخالفتهايي مي‌كرد رسماً در تشكيلات «كمپاني انطباعات شرقي» لندن چاپ مي‌شد كه چاپخانة رسمي وزارت مستعمرات انگليس بوده است و همينطور قرارداد خائنانه رويتر كه مملكت را يكجا تحويل انگليسها داده است بوسيله ميرزاملكم‌خان طراحي شده است[3] كه ضمناً رياست لژ فراموشخانه «مجمع آدميت» را در ايران عهده‌دار بوده است و اكثر رجال! صدر مشروطيت و بعد از آن وابسته به همين شبكه هستند. مصدق السلطنه از جمله لبيك گويان به نداي فراماسوني ملكم‌خان است و مثل بسياري از فراماسونهاي مشهور نظير فروغي و سپهسالار و ساير دوله‌ها و سلطنه‌ها به لژ آدميت مي‌پيوندد و سوگند وفاداري مادام العمر ياد مي‌كند كه براي روشن شدن بيشتر موضوع توجه به متن اين سوگندنامه مي‌تواند روشنگر حقايق تاريخ ما باشد:

 

متن قسم‌نامه فراماسونري دكتر محمد مصدق

به تاريخ بيستم جمادي الاول 1325 اين بنده درگاه محمدبن‌هدايت‌الله ساكن طهران از صميم قلب مضمون شرح ذيل عرض مي‌كنم كه اين پروردگار عالم اقرار دارم كه تو به من شرافت آدميت عطا فرموده و در اداي اين حقوق و ايم موهبت عظمي هر قصوري كه كرده باشم الان در حضور تو و به حق تو و قدرتت قسم مي‌خورم كه شأن و حقوق اين دسته شريفه را در هر مقام مادام الحياة با تمام قواي خود محفوظ و محترم نگاه دارم و هر گاه از تعهد خود نكول نمايم از فيض رحمت و پناه آخرت حضرتت بي نصيب بمانم تاريخ فوق مصدق‌السلطنه ضمانت آدم فوق بر عهدة آدميت اين جانب از فرائض ضمه عالم آدميت است به تاريخ فوق است.





براي آنكه به ميزان ارادت مصدق السلطنه به افكار ماسوني و سركردگان گروه آن بيشتر آشنا شويم دفاع مصدق از ملكم خان را كه از او به عنوان يك رجل خيرخواه ياد مي‌كند عيناً از سخنان خود او از مذاكرات مجلس شوراي ملي در 30 مهر 1306 شمارة 124 نقل مي‌كنيم:

«... شما نوشته‌جات ملكم را بخوانيد ببينيد اگر ناصرالدين شاه يك نفر آدم عاقلي بود مي‌بايستي تمام اختيارات خودش را به ملكم واگذار كند. چون آنچه او گفت به خير مملكت و به خير ناصرالدين‌شاه بود ولي چون نكرد و چون يك دسته‌هايي بودند كه در واقع مخالف با عقيده ملكم بودند آنها مي‌رفتند ملكم را بد مي‌كردند....»[4]

ارادت مصدق به ملكم خان و سوگند وفاداري مادام‌العمر كه به قول خودش به اين دسته شريفه فراماسوني ياد مي‌كند ناشي از ارتباط محكم خانوادگي او با عوامل مرموز استعمار است كه بعدها به عنوان هزار فاميل شناخته شدند و چون غدة سرطاني ساليان درازي در خدمت استعمار به زندگي نامردمي خويش ادامه مي‌دادند. به عنوان نمونه زن مصدق دختر مي‌رسيد زين‌العابدين امام جمعه است كه از فراماسونهاي وابسته به لژ ملكم‌خان بوده است.[5] دكتر سيدحسن امامي امام جمعة اخير تهران كه از رؤساي لژ فراماسوني بود نيز برادرزادة زن مصدق است. مصدق خواهري داشت به نام دخترالملوك كه زن عضدالسلطان از وابستگان تشكيلات ماسوني است و همين شخص معرف مصدق براي ورود به لژ آدميت است. مصدق از همين طريق به خانوادة شاهزاده فرمانفرما كه از بستگان انگليسها در ايران است مرتبط است. سهام‌السلطان بيات كه از عمال سابقه دار انگليسها و نخست وزير ايران بعد از شهريور سال 1320 بوده است خواهرزادة مصدق است. دكتر متين دفتري كه نخست وزير دورة رضاخان و سناتور دائمي دوران طاغوت بوده داماد مصدق است. دكتر علي اميني و قوام‌السلطنه نسبت خانوادگي نزديك (مثل پسرخاله) با مصدق دارند و با اين پيوندهاي مستحكم خانوادگي ارتباط مصدق به فراماسونها و عوامل سياستهاي غرب ديگر جاي تعجب نيست، اگر مرتبط نبود باعث تعجب بود.[6]

 



3ـ مشاغل دولتي مصدق:

همين وابستگي خانوادگي به هزار فاميل موجب شد كه مصدق از همان ابتداي جواني در رأس بسياري ها از پستهاي حساس قرار گيرد و در سمت استاندار و وزير و وكيل مجلس از مهره‌هاي حساس حكومتهاي فراماسوني و وابسته به استعمار انگليس بعد از شمروطيت گردد. امروزه كوشش بسيار به عمل مي‌آيد كه سوابق مصدق را مخفي نگاه دارند و فقط از نقش او در مسئلة نفت ياد مي‌شود و حال آنكه ما در اين تحقيق مختصر خواهيم ديد كه در طول دوران سياه نظام طاغوت مصدق هميشه در رأس قدرت بوده است و يا در اروپا و يا در ده‌آباد و سبز و خرم خود يعني احمدآباد در حال رفاه كامل و آرامش به سر مي‌برده است و با اين حال از چنين عنصري يك فرد انقلابي و در خدمت طبقات محروم! به خورد ملت مسلمان ما داده‌اند.



الف ـ استانداري فارس و همكاري با پليس جنوب

مصدق السلطنه چنان كه ديديم از خانواده قاجار بود. اين خانواده تمام مقامات و پستهاي حساس مملكتي را در ميان اعضاي خانوادة سلطنتي تقسيم كرده بودند. براي مثال شاهزاده فرمانفرما كه يكي از رجال فاسد و از وابستگان سياست انگليس بود به سمت استانداري فارس تعيين شده بود. خدمات اين شخص در تحكيم نفوذ سياسي و نظامي انگليس در منطقة فارس و به طور كلي جنوب ايران مشهور خاص و عام است به حدي كه انگليسها بعد از مأيوس شدن از تحميل قرارداد منحوس 1907 كه براي تقسيم ايران به دو منطقة نفوذ بين روسيه و انگليس صورت مي‌گرفت درصدد برامدند با جدا كردن فارس و خوزستان و كرمان و بلوچستان از ايران اين شخص يعني عبدالحسين ميرزا فرمانفرما را به عنوان حاكم كل منطقه منصوب كنند.[7] ولي آزاديخواهان تهران و فارس با مبارزة سرسختانه اي اين نقشه را خنثي ساختند. معذالك فرمانفرما قشون نظامي انگليس را در منطقة فارس تحت عنوان پليس جنوب به رسميت شناخت و ژاندارمري فارس را تحت سلطة انگليسها قرار داد. سلطة انگليسها در جنوب ايران به حدي بود كه استانداران فارس زير نظر مستقيم انگليسها انجام وظيفه مي‌كردند و پس از خاتمه مأموريت فرمانفرما در فارس مصدق السلطنه از اروپا به طرف ايران حركت كرد و عليرغم كمي سن و سال او و با وجود جنايات زيادي كه دايي او يعني فرمانفرما در فارس كرده بود و مردم از اين خانواده متنفر بودند به علت حمايت بي دريغ انگليسها وقتي مصدق از طريق بوشهر وارد شيراز شد دستهاي آشكار و پنهان انگليسها طوري صحنه‌سازي كردند كه مردم شيراز از دل و جان! خواهان مصدق السلطنه هستند به طوري كه نويسندة كتاب زندگينامة او مي‌نويسد:

«... جواني كه در قنداق ترمه بزرگ شده هم بدون مقدمه و بدون اينكه مردم فارس او را ديده و يا سخنانش را شنيده و يا نوشته‌هايش را خوانده باشند به آنها تكيه كرده و به مركزنشينان قاجاريه اطلاع مي‌دهد كه به «قواي ملي» و «مردم فارس» متكي است نه به مركزنشينان و فقط با نيروي مردم و قواي ملي والي مي‌شود و مردم شيراز كه به دستور قنسول انگليس تهييج شده بودند با جان و دل او را مي‌خواهند و سرانجام دكتر محمد مصدق با دست پنهاني سياست انگليس در فارس به سمت والي گري انتخاب و مشغول كار مي‌شود».[8]








مصدق السلطنه و دايي او فرمانفرما روابط بسيار نزديكي با انگليسها داشتند و در مقابل پليس نظامي انگليس هم اين استانداران را در كنف حمايت خود گرفتند. مصدق كوشش مي‌كند كه روابط خود را با انگليسها انكار كند و استدلال او اينست كه نه من و نه دايي من هيچكدام نامه رسمي به فرمانده پليس جنوب ننوشته‌ايم! به اين قسمت از عبارت تقريرات او توجه نمائيد:

«اينكه، لسان سپهر[9] نوشته است كه من پليس جنوب را به سميت شناختم، آقا دروغ است. اگر چنين خبري بود خود انگليسها هزار بار منتشر مي‌كردند. نه فرمانفرما و نه من هيچكدام يك كاغذ رسمي ماركدار نمره‌دار به «سرهنگ فريزر» ننوشتيم. آن كاغذها كه ادعا مي‌كند كجاست؟ چطور بدست لسان سپهر رسيده است».[10]

ولي از آنجا  كه كتمان حقيقت، هميشه ممكن نيست و دروغگو كم‌حافظه است در جاي ديگر از همين كتاب، مصدق صحبت از رشوه هايي مي‌كند كه فرمانفرما وثوق الدوله از انگليسها گرفته‌اند ولي مصدق هيچ به روي خود نمي‌اورد كه انگليسها در چه رابطه اي و راي چه منظوري اين رشوه‌ها را به فرمانفرما پرداخته‌اند. مصدق در قسمتي از تقريرات خود مي‌نويسد:

«اينها براي پليس جنوب خرجهايي كرده بودند. كنسول انگليس در شيراز به من گفت كه به فرمانفرما كه در شيراز بود صدلك تعارف داديم. هرلك گويا ده هزار روپيه بود. خلاصه حدود پانصد، ششصد هزار تومان مي‌شد. وقتي كه از ايالت فارس به تهران برگشتم به فرمانفرما گفتم. گفت تنها من نگرفتم! به قوام شيرازي هم دادند. ولي زمان فرمانفرما، يك صفحه كاغذ در تمام مدت بين كنسولگري و او ردوبدل نشد. همة كارها با سفارش بوده. اينها يك سند بدست انگليسها نمي‌دادند. انگليسها اين پولها را مي‌خواستند از دولت ايران بگيرند. زمان فروغي يك كاغذي به دولت نوشتند و او هم قبول كرد. فوري به حساب نفت گذاشتند و از ايران كم كردند. فروغي آدم پول بگيري نبود، فقط مي‌خواست سر كار باشد و ماه به ماه حقوق بگيرد. هر چه مي‌گفتند قبول مي‌كرد. وثوق‌الدوله تا پول نمي گرفت امتيازي نمي‌داد. چندبار هم سر همين عدم توافق در مبلغ، معامله‌شان سر نگرفت و امتياز نداد».[11]



آري فرمانفرما و مصدق السلطنه هيچ يك نامة رسمي به قنسول انگليس نمي نوشتند ولي روابط سرسپردگي كامل نسبت به استعمارگران انگليسي داشتند. و همان رشوه‌هايي را كه به فرمانفرما مي‌دادند از فروغي عامل سرسپرده ديگرشان باز پس مي‌گرفتند و فروغي كسي است كه همانند مصدق قسم نامة فرماسونري جامع آدميت را امضاء كرده است.

مصدق در حكومت وثوق الدوله و در شرايطي كه جنوب مملكت ما تحت كنترل قواي نظامي پليس جنوب (نيروي نظامي انگليس) بود به سمت استانداري فارس منصوب مي‌شود و دست انگليسها را در جنوب كشور باز مي‌گذارد. مصدق در مقام والي فارس و در شرايطي كه مردم مسلمان فارس در حال جنگ و ستيز با انگليسهاي اشغالگر بوده‌اند روابط بسيار دوستانه با مأمورين انگليسي برقرار مي‌كند و اظهارات خود مصدق در تجليل از انگليسها در مجلس چهاردهم به خوبي پيداست كه تا چه حدي به توسعة نفوذ انگلستان در ايران علاقمند بوده است. در زماني كه مبارزان شجاع تنگستاني پليس انگليسي جنوب را به دستور علماي نجف و شيراز در مخاطره قرار داده بودند[12] مأمورين انگليسي به مصدق مراجعه مي‌كنند و ناراحتي خود را از فرزندان شجاع تنگستان نزد او بيان مي‌كنند. مصدق به آنها مي‌گويد شما در مقام مقابله با تنگستاني‌ها برنيائيد براي اينكه نسبت به شما كينه پيدا خواهند كرد. ما خود آنها را مجازات مي‌كنيم  تا نظر شما تأمين شود. بهتر است در اينجا براي آشنايي بيشتر با اين سابقة مفتضح مصدق به متن اعتراف خود او كه در مذاكرات مجلس دورة چهاردهم ثبت شده است رجوع كنيم:



«.... بنده مأمورين خوب از انگلستان ديده‌ام، من مأمورين بسيار شريف و وطن دوست از انگلستان ديده‌ام، من مذاكراتي در شيراز و در تهران با اينها دارم. يك روز (ماژورهوور) قنسول انگليس آمد و به من گفت (ما حكم داده ايم تنگستاني ها را تنبيه بكنند) من حالم بهم خورد. گفت شما چرا حالتان بهم خورد. گفتم چون اين صحبتي كه كرديد نه در نفع شما بود! نه در نفع ما. گفت توضيح بدهيد. گفتم شما از پليس جنوب شكايت داريد و مي‌گوئيد كه پليس جنوب در شيراز منفور است، پس وقاعي كه شما پليس جنوب را مأمور تنبيه تنگستان بكنيد بر منفوريت آنها افزوده مي‌شود، تنگستاني ها اگر شرارت مي‌كنند من تصديق مي كنمف اگر بعضي از آنها راهزني مي‌كنند من تصديق دارم. اگر آنها را پليس جنوب تنبيه كند جزء شهداي وطن‌پرستها مي‌شوند!! و من راضي نيستم ولي اگر من كه والي هستم آنها را تنبيه كنم به وظيفة خود عمل كرده‌ام و كار صحيحي كرده‌ام! گفت تويحات شما مرا قانع كرد شما كار خودتان را بكنيد من از شما تشكر مي‌كنم! بعد از چند روز من تنگستان را امن كردم و (ماژور هوور) از من تشكر كرد! اين سابقه است كه من با ماژور هوور قنسول انگليس دارم ...».[13]







بي جهت نبود كه وقتي پس از سقوط كابينه مشيرالدوله حكومت وقت (سپهدار رشتي) در صدد تغيير مصدق از سمت استانداري فارس برمي‌آيد قنسول انگليس و فرمانده انگليسي پليس جنوب شرقي محرمانه از سفارت انگليس تقاضا مي‌كند كه وسايل ابقاء مصدق را در استانداري فارس فراهم كند. زيرا نمي‌توانست محبتهاي مصدق و محيط امن و آرامي را كه او با سركوب آزاديخواهان و ميهن‌پرستان منطقه براي انگليسها بوجود اورده بود فراموش كند و در همين رابطه است كه وزير مختار انگليس در تهران يعني مستر نورمان براي ادامة استانداري مصدق السلطنه وساطت مي‌كند و تلگراف زير را به نخست‌وزير ايران ارسال مي‌كند:

«سفارت انگليس 4 نوامبر 1920 ـ

فدايت شوم ـ پس از استعلام از صحت مزاج و تقديم ارادت زحمت مي‌دهد كه از قرار تلگرافي كه قنسول انگليس مقيم شيراز مخابره كرده‌اند آقاي مصدق السلطنه از سقوط كابينة قبلي و تشكيل كابينة جديد قدري مضطربند كه مبادا اين كابينه در مواقع لازمه همراهي و مساعدت مقتضي از ايشان ننمايد و گويا خيال استعفا دارند. از قرار راپورتهايي كه از قنسول انگليس در شيراز مي‌رسد حكومت معظم‌له (يعني آقاي دكتر مصدق!) در شيراز خيلي رضايت‌بخش بوده (يعني براي انگليسها استعمارگر غارتگر!) اگر حضرت اشرف صلاح بدانند بد نيست كه دوستانه تلگرافي بمفري‌اليه مخابره فرموده خواهش كنيد كه به حكومت خود باقي بوده و از اين خيال منصرف شوند ـ ايام شكوت مستدام باد ـ مستر نورمان».[14]



مصدق در مقابل اين سند رسواكننده كه حمايت بي دريغ كارگردانان سياست انگليس در ايران را از مصدق نشان داده است به معاذير بدتر از گناه متوسل مي‌شود و در توجيه حمايت سفير انگليس از خود مي‌گويد: «... من يك آدمي بودم با مسلك! كابينة مرحوم مشيرالدوله[15] با مسلك من موافق بود (يعني مسلك فراماسوني!) ولي سپهدار (رشتي) با مسلك من يكي نبود نمي‌توانستم كار بكنم. پس از اينكه مرحوم مشيرالدوله رفت من ديدم به حكم كي بايد اطاعت بكنم ... براي اينكه قنسول انگليس علاقمند به تجارت خودشان بود و بنده وقتي وارد شيراز شدم راه بوشهر تا آباده به كلي ناامن بود و من در ظرف چهل روز اين راه را امن و منظم كردم و از كسي در هيچ وقت و در مدتي كه آنجا بودم يك شاهي نگرفتم ...».[16]

آري اين چهره مصدق ملي است كهملي ها براي او سينه چاك مي‌كنند و خيابانها و بيمارستانهاي ما را بلافاصله پس از پيروزي انقلاب اسلامي بنام او نامگذاري مي‌كنند! سالهاست كه از مصدق السلطنه بعنوان يك شخصيت ملي از طرف عوامل غرب تبليغ مي‌شود ولي تناقض آشكاري كه بعد از پيروزي انقلاب به چشم مي‌خورد اين است كه از يك طرف عوامل وابسته به استعمار انگليس و آمريكا كه در كسوت فراماسوني خدمت مي‌كردند مشغول پاكسازي شدند و بعضاً حتي در دادگاههاي انقلاب محكوم به اعدام شدند ولي از طرف ديگر وابستگان سياست انگليس و آمريكا كه هميشه در مقابل خط اسلامي قرار داشته‌اند از هر فرصتي استفاده مي‌كنند تا از مصدق تجليل نمايند. بي جهت نبود كه سناتور معدوم محسن خواجه‌نوري كه به جرم اشاعه فساد و وابستگي به شبكه فراماسوني در دادگاه انقلاب محاكمه مي‌شد به همين نكته اشاره كرد كه اگر فراماسوني من قابل مجازات است چرا از مصدق تجليل مي‌شود؟[17] واقعاً جوابي به اين سناتور معدود داده نشده است.




 

ب ـ استانداري آذربايجان و حمايت سر پرسي لورن

مصدق السلطنه نه تنها با پشتيباني انگليسها به استانداري فارس رسيد و تا آخر از حمايت آنها برخوردار بود، بلكه پس از آن نيز به توصية سر پرسي لورن، وزير مختار انگليس به مقام استانداري آذربايجان منصوب مي‌شود، نقشه بسيار عجيب اينست كه مصدق السلطنه اولاً به اين واقعيت در كتاب تقريرات خود اعتراف مي‌كند و ثانياً در جاي ديگر ازمراحم اين عامل استعمار سپاسگزاري مي‌كند كه ما عيناً عبارت خود او را در اين زمينه نقل مي‌كنيم:

الف ـ مصدق السلطنه در صفحة 79 تقريرات خود مي‌گويد: «يك روز قبل از حركت من (به طرف آذربايجان) آقاي جم كه كفيل ماليه بود به ديدن من آمد. گفت كه وزير مختار انگليس سر پرسي لورن گفته است كه من انتصاب فلاني را براي ايالت آذربايجان به دولت تذكر دادم. من از اين حرفي كه جم نقل كرد بسيار ناراحت شدم ولي چون قبول كرده بودم به مأموريت آذربايجان رفتم ... بعد از ورود من به تبريز مخبر رويتر (خبرگزاري انگليس) در روزنامه‌ها شرح مفصلي در تمجيد من نشر كرد. پذيرايي‌هاي عرض راه و احترامات تبريز و اظهار مخبر رويتر سبب شده بود كه قنسول روس در تبريز مرا يك عامل بيگانه قلمداد كند.

ب ـ نويسندة كتاب «زندگينامة مصدق السلطنه» تحت عنوان سر پرسي لورن و مصدق چنين مي‌نويسد: «سر پرسي لورن، سفير انگليس در بينالنهرين و ايران يكي از محيل ترين و سرسخت ترين دشمنان ايران بود كه گزارشهاي او در اسناد بايگاني راكد وزارت امور خارجه انگليس شاهد عدوات و كينه اش نسبت به ايران است. با اينكه اين انگليسي موذي دشمن ايراني و ايران است ولي دكتر محمد مصدق او را از دشمنان خود ندانسته، دباره‌اش چنين مي‌نويسد:

«ديگر از اشخاصي كه من هرگز او را فراموش نمي‌كنم و هيچ وقت مراحم و محبتهاي او را از نظر دور نمي‌كنم، سر پرسي لورن وزير مختار انگليس است كه حقيقتاً مرد بزرگ و وطن‌پرستي است كه هر وقت مرا مي‌ديد و من راجع به مملكت خودم با او صحبت مي‌كردم و از مصالح ايران به او نظرياتي مي‌گفتم، مي‌گفت من به شما تحسين مي‌كنم كه شما وطن خودت را دوست داري».[18]







 

4ـ شركت در كابينه‌هاي فراماسوني بعد از مشروطيت

انقلاب مشروطيت به وسيلة فراماسونها از مسير واقعي خود منحرف شد. عوامل انگليس از طريق مجامع فراماسوني مخفي و نيمه مخفي به تدريج در رهبري جريانات رخنه كردند و با به قدرت رساندن رجال! وابسته به خود خلاء سياسي را كه با سقوط نظام استبدادي قاجار بوجود آمده بود پر كرده و قدرت سياسي را در مملكت با در هم كوبيدن افكار اسلامي قبضه كردند. دولتهايي كه پس از مشروطيت سر كار مي‌آيند و وزراي آنها در حلقة مسدود فراماسونها و شبكة مخفي عوامل مقتدر انگليسها بودند. اين كابينه‌ها كه جز فقر و فلاكت و گسترش وابستگي محصولي نداشتند يكي پس از ديگري به قدرت مي‌رسيدند و قدرت سياسي مثل توپ فوتبال در دست آنها رد و بدل مي‌شد. مصدق نه تنها در تمام اين دوره در پستهاي حساس استانداري و وزارتخانه‌هاي مختلف قرار دارد همكاري بسيار نزديك با رضاخان نيز دارد. به طوري كه قبلاً ديديم مصدق در هنگام وقوع كودتاي 1299 والي فارس بود و از سيدياء تمكين نكرد و خود با احمدشاه تماس گرفت و به علت ترس از سيدضياء متواري شد. دو سه ماه بعد كه كابينة سيدضياء سقوط مي‌كند و رضاخان عليه سيدضياء كودتا مي‌كند، كابينة قوام السلطنه تشكيل مي‌گردد و مصدق به عنوان عضو اصلي كابينة كودتا در مقام وزارت ماليه قرار مي‌گيرد. وقتي به تركيب اين كابينه نگاه كنيم مي‌بينيم قوام السلطنه نخست وزير است، رضاخان وزير جنگ و مصدقالطلنه وزير ماليه مي‌باشد. اگر به سابقة قوام السلطنه قبل از تشكيل اين كابينه مراجعه كنيم ارتباط نزديك او را با انگليسها درمي‌يابيم. قوام السلطنه در سال 1299 حاكم خراسان است و در همان جا ارتباط نزديك با قنسول انگليس دارد. اين ارتباط به حدي بوده است كه وقتي كلنل محمدتقي‌خان پسيان، شخصيت وطن‌خواهف قدرت را در خراسان بدست گرفت قوام السلطنه را به عنوان عامل وابسته به انگلستان بازداشت مي‌كند. حضور قوام‌السلطنه در خراستن و فاميل نزديك او مصدق السلطنه در فارس (در جنوب و شرق ايران) دو نقطه ارتباطي راه معروفي است كه گذرگاه انگليسها از ايران به افغانستان و هندوستان است و متعلق به انگليسها بوده و بنابراين شركت اين دو چهره در كنار رضاخان در كابينه‌اي كه بعد از كودتاي 1299 قدرت را بدست مي‌گيرد مؤيد چهره حقيقي مصدق است. و در همين كابينه است كه وقتي قوام‌السلطنه به قدرت مي‌رسد از كلنل محمدتقي‌خان پسيان به طور ظالمانه‌اي انتقام مي‌گيرد و او را به شهادت مي‌رساند تا عبرتي باشد براي آيندگان تا ساير وابستگان به سياست استعماري انگليس هيچگاه مورد تعرض قرار نگيرند.[19]

در كابينة دوم قوام باز هم همينطور مصدق را در كنار رضاخان بعنوان وزير ماليه مي‌بينيم همينطور در كابينة مشيرالدوله 16 ژوئن 1923 كه از گردانندگان تشكيلات فراماسوني است[20] مصدق وزارت امورخارجه را به عهده داشت. در خلال همين سالها مدتي هم استاندار آذربايجان بوده است.



 

5 ـ نقش مصدق در به قدرت رسانيدن رضاخان

بسيار كوشش شده است كه مصدق را از مخالفين سرسخت رضاخان جلوه دهند و در اين راه تبليغات وسيعي به عمل آمده است تا از مصدق يك عنصر ضد استبداد و طرفدار آزادي و دموكراسي بسازند و براي اين منظور مسئله بازداشت چند ماهة او را در اواخر سلطنت رضاشاه دائماً در بوق و كرنا مي‌گذارند البته شخص ديگر مصدق نيز نقش مظلوميت را به بهترين وجه در طول عمر خود ايفاء كرده و در حالي كه دائمناً در خدمت منافع استعمار و در يك زندگي اشرافي بسر برده است هميشه نداي آزادي و انسانيت و پيشرفت و ترقي را براي ملت ايران سر داده است ولي براي اينكه واقعيت را بهتر بشناسيم به سراغ اسناد و مدارك تاريخ مي‌رويم تا با كنار زدن ابرهاي متراكم تبليغات استعماري به اهميت چهره‌هاي ملي! كه ساخته و پرداختة فرهنگ غرب و دستگاههاي فراماسوني هستند بيشتر آشنا شويم.







مصدق در بسياي از كابينه هاي بعد از كودتا چنانكه ديديم با رضاخان در يك كابينه همكاري مي‌كرد مصدق السلطنه در مقام وزارت عدليه[21] و محمدعلي فروغي معروف به ذكاءالملك فراماسون ديگر به مقام وزارت خارجه نايل مي‌شود. جالب توجه است كه اين هر دو وابسته به يك لژ ماسوني يعني لژ آدميت كه وابسته به ميرزا ملكم‌خان است، بوده‌اند. نكتة بسيار مهمي كه در اينجا بايد مورد توجه قرار گيرد اين است كه مصدق يك وزير ساده در كنار رضاخان نبوده است بلكه سمت مشاور مخصوص او را نيز داشته است. او در خاطرات خود مي‌نويسد كه به پيشنهاد يكي از تجار به نام حاج ميرزا عبدالرحيم قزويني براي كمك به رضاخان يك هيئت مشاورة هشت نفري ترتيب داديم كه در امور اقتصادي و اجتماعي و سياسي او را كمك و ياري دهيم تركيب اين هيئت هشت نفري چيزي جز حلقه محاصره‌اي كه فراماسونها در اطراف رضاخان بوجود آورده‌اند نمي‌باشد. تصور مي‌كنيد چه كساني در اين هيئت پنهاني دست اندركار اجراي خط سياست غرب بوده‌اند ذكر اسامي اين گروه ما را از هر توصيف ديگري بي نياز مي‌كند:

1ـ سيدحسن تقي‌زاده (فراماسون) 2ـ حسين علاء (فراماسون) 3ـ محمدعلي فروغي (فراماسون) 4ـ حاج‌مخبرالسلطنه هدايت (؟) 5ـ مستوفي‌الممالك (؟) 6ـ مشيرالدوله (فراماسون) 7ـ مصدق السلطنه (فراماسون) 8ـ حاج ميرزا يحيي دولت‌آبادي (؟).[22]

نويسندة اين خاطرات اطلاعات بيشتري در خصوص كار اين هيئت بدست نمي‌دهد ولي پرواضح است كه اينان چگونه با بكار انداختن امكانات اطلاعاتي خود در جهت تقويت رضاخان و عروج سريع او به سرسر قدرت گام برداشته‌اند.

 






پي‌نوشت‌ها:

[1]. تقريرات مصدق ـ يادداشت شده توسط آقاي جليل بزرگمهر ـ ص13.

[2]. تقريرات مصدق ـ يادداشت شده توسط آقاي جليل بزرگمهر ص 13 و 14.

[3]. جزوه مقدمه‌اي بر انقلاب فرهنگي اسلامي ـ پرنس ملكم‌خان (ص 4 و 11).

[4]. دكتر مصدق و نطق هاي تاريخي او ـ نوشتة حسين مكي ص 230 ـ انتشارات جاويدان.

[5]. رجوع كنيد به كتاب انقلاب نفت ايران ـ ذبيح‌الله قديمي ـ چاپ سال 1332 ص 156 و نيز مقدمه اي بر انقلاب فرهنگي اسلامي ص 28.

[6]. در زمينة ارتباط مصدق به شبكه فراماسوني تحقيق پرارزشي در بخش چهارم كتاب «زندگينامه مصدق السلطنه» به عمل آمده است كه علاقمندان به تحقيق بيشتر در اين زمينه را به مطالعة اين كتاب راهنمايي مي‌كنم. همچنين در صفحة 169 اين كتاب گفته شده است كه رابط مصدق با لژ فراماسوني، برادر او به نام «ثقة‌الدوله ديبا» بوده است.

[7]. زندگينامة مصدق‌السلطنه ـ ص 108.

[8]. زندگينامه مصدق‌السلطنه ـ ص 108.

[9]. شايد منظور او مورخ‌الدولة سپهر است.

[10]. تقريرات مصدق در زندان ص 156.

[11]. تقريرات مصدق ـ ص 99 و 100.

[12]. رجوع شود به كتاب انقلاب اسلامي عراق ـ دكتر محمد صادقي تهراني ص 119. مؤلف مزبور در اين خصوص مي‌گويد:

«اعلان جهاد در عراق و فتاوايي كه از طرف علماي شيعة عراق بر جهاد عليه انگليسها صادر شد به سرعت در ايران منتشر شد. در فارس علما و وعاظ فتاواي جهاد را در مساجد براي مردم قرائت مي‌كردند و مردم را دعوت به مقاومت و نبرد مسلحانه مي نمودند. در برخوردهايي كه در نقاط مختلف جنوب ايران بين نيروهاي انگليسي و مجاهدين ايراني كه مستقيماً به علت فتاواي علماي شيعه در عراق دست به نبرد زدند در تنگستان و چاه كوتاه تلفات زيادي به انگليسها وارد شد. يكي از مأمورين دولت آلمان بنام «واسموس» كه در ايجاد شورش عليه انگليسها فعاليت مي‌كرد نقش مهمي در سازماندهي اين مقاومت ايفا كرد.

ـ فارس و جنگ بين‌الملل اول ـ ركن‌زاده ص 291 و 292.

[13]. كتاب موازنة منجي جلد اول تأليف كي استوان صفحة 23 ـ براي آشنايي بيشتر به مراتب ادارات و زبوني مصدق در مقابل انگليس به دنبالة مطلب در همين كتاب مراجعه شود.

[14]. كي استوان ـ مرجع سابق ـ ص 79 ـ و نيز رجوع شود به بخش ششم كتاب زندگينامه مصدق السلطنه ـ مصدق السلطنه و انگليسها ـ ص 105 الي 120.

[15]. ميرزامحسن مشيرالدوله از همدستان ميرزا ملكم‌خان است كه در اسلامبول به عضويت لژ فراماسونري درامده بود. ميرزاحسين‌خان مشيرالدوله (سپهسالار). از فراماسونهاي مهم ايران كه در زمان صدارتش حامي و مشوق ملكم‌خان بوده است ـ رجوع شود به جزوة مقدمه‌اي بر انقلاب فرهنگي اسلامي صفحة 18.

[16]. كي استوان ـ مرجع سابق صفحه 80 ـ در همين زمينه در كتاب تقريرات خود مصدق السلطنه چنين مي‌گويد: «قبل از تصدي من وضعيت راه از آباده تا بوشهر هيچ خوب نبود به طوري كه بانك شاهنشاهي با نهايت اشكال مي‌توانست نقره از ايران به اروپا حمل كند. با اقداماتي كه كردم راه آنطور امن شد كه ديگر اشكالي در كار نبود و بانك مذكور با نهايت اطمينان كار خود را انجام مي‌داد نقره‌هايي كه بانك شاهنشاهي مي‌فرستاد نقره‌هاي پنج قراني بود كه در جنگ بين‌الملل اول روسها در ضرابخانة پطرگراد و انگليسها در ضرابخانة بيرمنگام سكه زده بودند و براي مخارج قشون خود به ايران وارد و خرج كرده بودند. چون قيمت نقره در اروپا موقع جنگ بين المللي فوق العاده ترقي كرده و يكي از علل ترقي پول ايران هم كه سكه نقره بود ترقي قيمت نقره در دنيا بود بانك شاهنشاهي نقره‌ها را مي‌خريد و بهخارج حمل مي‌كرد و از اين راه استفاده مي‌برد.» تقريرات مصدق صفحه 63 ـ و نكته نهضت ملي به علت اصرار و اعلاميه‌اي كه آيت‌الله كاشاني صادر كردند منحل گرديد.

[17]. كيهان 28 شهريور 1358 ـ شمارة 10810.

[18]. زندگينامه مصدق السلطنه ـ ص 112.

[19]. رجوع كنيد به كتاب قيام كلنل نوشتة علي آذري ـ صفحات 317 تا 319 ـ مؤلف اين كتاب در صفحه 350 در خصوص كينه توزي قوام السلطنه گويد: «همه ديديم كه چه نتايج شومي از رياست وزرائي قوام به بار آمد بر خوانندگان گرامي مسلم و مسجل شد كه اين كينه‌توز بي گذشت تا اين جوان پاك‌سرشت را به كشتن نداد راحت ننشست و گويا قتل فجيع كلنل و حتي بريدن سر او بدست قليچ نوكر تاج محمدخان و برات محمدبيك باز هم آبي به آتش سوزان دروني‌اش نپاشيد درصدد اقدام ديگري برآمد و آن نبش قبر كلنل بود. كلنل به مناسبت علاقه فوق العاده مردم و وجاهتي كه در بين عموم طبقات پيدا كرده بود در جوار نادر مدفون شد. قوام با دستور نبش قبر او به افكار عمومي و مهمتر از آن به مذهب اسلام كه نبش قبر او را حرام نموده است توهين وارد ساخت...»

[20]. مقدمه اي بر انقلاب فرهنگي اسلامي ـ پرنس ملكم خان ـ صفحه 7 ـ 8 ـ 9 و 18.

[21]. كتاب استقرار ديكتاتوري رضاخان در ايران ـ تأليف ـ ا ـ س ـ مليكف ـ ترجمه: سيروس ايزدي ـ انتشارت كتابهاي جيبي صفحه 125.

[22]. رجوع شود به كتاب ـ خاطرات حاج ميرزا يحيي دولت‌آبادي ـ صفحة 40 ـ ج4 ـ در كتابي كه اخيراً بوسيلة آقاي سرهنگ بزرگمهر به نام خاطرات مصدق در زندان منتشر شده است مصدق صريحاً اعتراف به شركت در اين هيئت مي‌كند و اضافه مي‌كند كه حسين علاء را نيز به توصية مصدق وارد اين هيئت كرده‌اند ـ ص 102.

شما می توانید مطالب و تصاویر خود را به آدرس زیر ارسال فرمایید.

bultannews@gmail.com

انتشار یافته: ۱۱
در انتظار بررسی: ۰
غیر قابل انتشار: ۱۲
ناشناس
|
Finland
|
۱۹:۵۳ - ۱۳۸۹/۰۸/۲۴
2
6
این خزغبلات چیه که می نویسید
ناشناس
|
France
|
۰۰:۵۰ - ۱۳۸۹/۰۸/۲۵
0
5
باسلام
خود جناب حسن آیت که در حزب زحمتکشان از مریدان مظفر بقائی بود مورد تردید است. اول انقلاب او و چندی دیگر از هواداران مظفر بقائی که در امریکا به سر می برد، سعی کردند آقای خمینی بقائی را به حضور بپذیرد که او زیر بار نرفت. هدف نهائی آنان نخست وزیر کردن مظفر بقائی بود. از شما تعجب می کنم که نوشته حسن آیت را به عنوان تاریخ منتشر میکنید.
ناشناس
|
Canada
|
۱۰:۲۸ - ۱۳۸۹/۰۸/۲۵
0
6
ا پس مصدق هم انگیلیسی بود، پس به خاطر همین نفت ایران را از چنگشون دراورد.
ناشناس
|
Canada
|
۱۲:۳۵ - ۱۳۸۹/۰۸/۲۵
0
2
ا پس مصدق هم انگیلیسی بود، پس به خاطر همین نفت ایران را از چنگشون دراورد.
ناشناس
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۱۰:۲۷ - ۱۳۸۹/۱۰/۱۰
0
3
سلام اگر مصدق فراماسنر بوده چرا الا حکومت چیزی در باره این موضوع نمیگه و اگر مصدق این بوده هنوز ما سنگشو به سینه میزنیم
ناشناس
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۲۳:۳۴ - ۱۳۸۹/۱۲/۱۴
0
1
خاک تو سرتون کنند احمق کم شعور
مدیر پایگاه آخر دلیل و استدلال!
علیرضا
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۱۱:۰۰ - ۱۳۸۹/۱۲/۲۴
1
5
با این مزخرفات علاقه و عشق مردم به مصدق بزرگ کم نمی شود
sadeghi
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۱۰:۱۱ - ۱۳۹۰/۰۱/۰۹
0
9
موسي از بني اسراييل بود .محمد از قريش.مصدق ازقاجار.
پاسخ ها
ناشناس
| Iran (Islamic Republic of) |
۱۰:۱۱ - ۱۳۹۰/۰۱/۰۹
لایک داری داداش ....راست می گه مثلا از قاجار باشه ...خدمتاش رو که نمی شه نادیده گرفت
مرتضی
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۱۰:۳۶ - ۱۳۹۰/۰۷/۱۰
0
2
سلام...،
منابع رو گفتین ولی میخوام بدونم این که گفتین مصدق عضو گروه فراماسون ها شده بود از کدوم منبع قابل اعتماد تهیه کردین؟
این حرف من برای رد کردن گفته هاتون نیست، آخه این روزه به هر حرفی نمیشه ...!!!
مهدي
|
United Arab Emirates
|
۱۵:۰۷ - ۱۳۹۰/۱۲/۲۹
0
1
اصلا قابل قبول نبود.سپاسگذاريم
نظر شما

آخرین اخبار

پربازدید ها

پربحث ترین عناوین