کد خبر: ۵۱۵۲۶۲
تاریخ انتشار:

به دادم برس ساموِل!

داستان اغلب این فیلم‌ها نسبت چندانی با جامعه آن دوران ما و حوادث جاری در آن نداشت و بیشتر از قصه‌های پلیسی- جنایی خارجی وام گرفته شده بود و در شکل اجرائی، تعلق‌ خاطر ساموئل را به کارگردان‌هایی چون فریتز لانگ و آثار دوره اول فیلم‌سازی‌اش در آلمان و رابرت مسیودماک و هانری ژرژ کلوزو و ژانر نوآر نشان می‌داد.

گروه فرهنگ و هنر: در یادداشت پیش رو  که جواد طوسی پیرامون به دادم برس ساموِل نگاشته، نگارنده معتقد است:ك شب یکی از دوستان صمیمی‌ام، با فرستادن این متن از طریق تلگرام، باهام درددل کرد و شب‌به‌خیر اندوه‌باری گفت: «جواد سلام. حالم گرفته یا شاید بهتر بگم حالم به‌هم می‌خورد از این جامعه که نه سنتی است، نه مدرن و هرکس فقط به هر کس به بهانه‌ای و توجیهی؛ مثل آن پیرمرد ٧٥ساله به فرزندخوانده و عروسش...

به گزارش بولتن نیوز، متن این یادداشت که در روزنامه شرق نیز منتشر شده به شرح زیر می باشد:

خدابیامرزه ساموئل خاچیکیان را. در فاصله سال‌های ١٣٣٧ تا ١٣٤٥ با فیلم‌های «توفان‌ در شهر ما»، «فریاد نیمه‌شب»، «دلهره»، «ضربت»، «سرسام»، «یک قدم تا مرگ» و «عصیان» سنگ‌بنای سینمایی را گذاشت که – به‌ویژه- از نظر فرم و جنبه‌های صناعتی و توجه به میزانسن، نورپردازی، ریتم و ضرباهنگ و تدوین، فراتر از زمان خودشان و کلیشه‌های رایج بودند.

با این فیلم‌ها ساموئل اسم و رسمی دَر کرد و به یک بِرند تبدیل شد و در آنونس و تیتراژ‌ فیلم‌هایش، «ساموِل» نامیده می‌شد. موضوع جنایی این فیلم‌ها و شیوه روایی پرتعلیق ساموئل، باعث شد تا از او به عنوان «استاد دلهره و وحشت» نام ببرند.

داستان اغلب این فیلم‌ها نسبت چندانی با جامعه آن دوران ما و حوادث جاری در آن نداشت و بیشتر از قصه‌های پلیسی- جنایی خارجی وام گرفته شده بود و در شکل اجرائی، تعلق‌ خاطر ساموئل را به کارگردان‌هایی چون فریتز لانگ و آثار دوره اول فیلم‌سازی‌اش در آلمان و رابرت مسیودماک و هانری ژرژ کلوزو و ژانر نوآر نشان می‌داد. بعدها ساموئل به ناگزير و به تبع شرايط و تغيير ذائقه تماشاگر، از این نوع سینما فاصله گرفت و به ساخت فیلم‌های ملودرام رو آورد.


همه اینها را گفتم تا به دوران کنونی و حوادث هولناک و باورنکردنی که در قسمت‌های مختلف همین شهر و دیگر نقاط کشور رخ می‌دهد، برسیم. کار از نظر گستردگی این نوع وقایع، به جایی رسیده که استثنا به قاعده تبدیل شده و دلمان برای «ساموِل» لک زده و آرزو می‌کنیم ای کاش زنده بود تا دوباره در این بازار گرم، سر ذوق می‌آمد و این‌بار در دل واقعیت تلخ موجود (نه دنیای فانتزی و انتزاعی)، استادی‌اش را در خلق و نمایش دلهره و وحشت به اثبات می‌رساند. يك شب یکی از دوستان صمیمی‌ام، با فرستادن این متن از طریق تلگرام، باهام درددل کرد و شب‌به‌خیر اندوه‌باری گفت: «جواد سلام. حالم گرفته یا شاید بهتر بگم حالم به‌هم می‌خورد از این جامعه که نه سنتی است، نه مدرن و هرکس فقط به هر کس به بهانه‌ای و توجیهی؛ مثل آن پیرمرد ٧٥ساله به فرزندخوانده و عروسش...

جالب اینکه با تفنگی که به گفته خودش ٦٠ سال شلیک نکرده، می‌کشد. آنها را مُثله می‌کند و قطعات اجساد را همچون نذری در اقصا نقاط شهر پخش می‌کند.

یا آن سارقانی که پس از سرقت اتومبیل، کودک هشت‌ماهه را در اتومبیل رها می‌کنند و شیشه‌ها را بالا می‌کشند، لابد به این امید که به قول قیصر ملائکه‌ او را باد بزنند و آن دیگری پس از تجاوز و قتل دخترکی، جسدش را در بشکه سرکه می‌گذارد، مبادا که بوی تعفن برخیزد و – یحتمل- مُخل حقوق شهروندیِ دیگران شود!».  چشمانم را بعد از خواندن پی‌ام رفیقم بستم و زیر لب با خودم این بیت حافظ را زمزمه و تکرار کردم تا خوابم ببرد: در این شب سیاهم گُم گشته راه مقصود/ از گوشه‌ای برون آی ای کوکب هدایت

شما می توانید مطالب و تصاویر خود را به آدرس زیر ارسال فرمایید.

bultannews@gmail.com

نظر شما

آخرین اخبار

پربازدید ها

پربحث ترین عناوین