کد خبر: ۴۹۶۰۴۳
تعداد نظرات: ۱ نظر
تاریخ انتشار:

بنویسم یا ننویسم ؟

این قانون كلی زندگی ما ایرانیان است كه هركسی و هر چیزی تا وقتی كه ساكن است مورد احترام است. تا ساكت است مورد تعظیم و تبجیل است، اما...
گروه سیاسی: در یادداشت پیش رو که به قلم سیدصادق محمدی وفایی نگاشته شده، نگارنده معتقد است: نوشتن یک نوع حرکت است و حرکت هم گاه گاهی سنگ می آورد .سنگی که از سر عبور می کند و دل را می شکند!
 
به گزارش بولتن نیوز، متن این یادداشت که در صفحه اجتماعی نگارنده نیز منتشر شده، به شرح زیر است:
 
با چه بینشی و در مورد چه کسانی بنویسم ؟
جناحی بنویسم یا محور و مدار یادداشتهایم حق و دفاع از ارزشهای دینی و انقلابی باشد؟
دین و تار و پود وجودم می گوید باید بنویسم و نباید تعصبی و جناحی بنویسم .
چگونه به ناحق و باندی بنویسم در حالی که وجدان ، قبر و قیامتی دارم ؟!
از سویی چون در عالم واقع هر نقدی وارد نیست و مدیران و مسئولین جامعه اصول گرا و یا اصلاح طلب هستند به تبع نقدها نیز گاه قسمت اصلاح طلبان و گاه نصیب اصول گراها خواهد شد بر این اساس باید منتظر بود گاه از سوی برخی از اصول گراها سنگ خورد و گاه از ناحیه اصلاح طلبها!
آری نوشتن یک نوع حرکت است و حرکت هم گاه گاهی سنگ می آورد .سنگی که از سر عبور می کند و دل را می شکند!
استاد شهید مطهری فرموده اند :
یكی از دوستان ما كه مرد نكته سنجی است، یك تعبیر بسیار لطیف داشت، اسمش را گذاشته بود منطق ماشین دودی. می گفتیم منطق ماشین دودی چیست؟ می گفت من یك درسی را از قدیم آموخته ام و جامعه را روی منطق ماشین دودی می شناسم.
وقتی بچه بودم منزلمان در حضرت عبدالعظیم بود و آن زمان قطار راه آهن به صورت امروز نبود و فقط همین قطار تهران- شاه عبدالعظیم بود. من می دیدم كه قطار وقتی در ایستگاه ایستاده بچه ها دورش جمع می شوند و آن را تماشا می كنند و به زبان حال می گویند ببین چه موجود عجیبی است! معلوم بود كه یك احترام و عظمتی برای آن قائل هستند. تا قطار ایستاده بود با یك نظر تعظیم و تكریم و احترام و اعجاب به آن نگاه می كردند. كم كم ساعت حركت قطار می رسید و قطار راه می افتاد. همین كه راه می افتاد بچه ها می دویدند، سنگ برمی داشتند و قطار را مورد حمله قرار می دادند. من تعجب می كردم كه اگر به این قطار باید سنگ زد چرا وقتی كه ایستاده یك ریگ كوچك هم به آن نمی زنند، و اگر باید برایش اعجاب قائل بود اعجابِ بیشتر در وقتی است كه حركت می كند.
این معمّا برایم بود تا وقتی كه بزرگ شدم و وارد اجتماع شدم. دیدم این قانون كلی زندگی ما ایرانیان است كه هركسی و هر چیزی تا وقتی كه ساكن است مورد احترام است. تا ساكت است مورد تعظیم و تبجیل است، اما همین كه به راه افتاد و یك قدم برداشت نه تنها كسی كمكش نمی كند بلكه سنگ است كه به طرف او پرتاب می شود.
این نشانه ی یك جامعه ی مرده است، ولی یك جامعه ی زنده فقط برای كسانی احترام قائل است كه متكلّم هستند نه ساكت، متحرّكند نه ساكن، باخبرترند نه بی خبرتر.
پس اینها علائم حیات و موت است. البته اینها دو علامت بارزتر و مشخص تر حیات بودند كه عرض كردم و الّا علائم دیگر هم دارد.
مجموعه آثار شهید مطهری . ج25، ص: 426 

شما می توانید مطالب و تصاویر خود را به آدرس زیر ارسال فرمایید.

bultannews@gmail.com

انتشار یافته: ۱
در انتظار بررسی: ۰
غیر قابل انتشار: ۰
ناشناس
|
Germany
|
۰۱:۴۱ - ۱۳۹۶/۰۴/۰۴
0
1
با سلام
اذا خرجت الكلمة من القلب دخلت في القلب ، واذا خرجت من اللسان لم تتجاوز الآذان
استاد وفایی نوشتار جنابعالی چون از دل برمی آید لاجرم به دل مینشیند و جنابعالی را همه دوست دارند.اگر نقدی هم بکنند نقد طلبه گی است ظاهرا فریاد است باطن دوستیست.

نقل فرمودید......تا قطار ایستاده بود بچه ها با یك نظر تعظیم و تكریم و احترام و اعجاب به آن نگاه می كردند. ..... همین كه راه می افتاد بچه ها می دویدند، سنگ برمی داشتند و قطار را مورد حمله قرار می دادند. من تعجب می كردم كه اگر به این قطار باید سنگ زد چرا وقتی كه ایستاده یك ریگ كوچك هم به آن نمی زنند، و اگر باید برایش اعجاب قائل بود اعجابِ بیشتر در وقتی است كه حركت می كند.....
خوب مشخصه چرا موقعیکه ایستاده سنگ نمیزنند زیرا از راننده قطار و مامور قطار میترسند.ضمنا این سنگ زدن بچه همان دست زدن و لمس کردن قطار است و در حقیقت با سنگ اندازی دست خود را به قطار زده اند. با تیرکمان و تفگ بادی هم که اهداف دور وبالا را نشانه میروند همین احساس است موقع اصابت به غنا میرسند که دستشان به هدف رسید.
نظر شما

آخرین اخبار

پربازدید ها

پربحث ترین عناوین