کد خبر: ۴۲۹۲۴۲
تاریخ انتشار:
نگاهی به مقوله زبان در آثار بهرام بیضایی به بهانه سالروز تولدش

78 سال جدال با جهل

بهرام بیضایی امروز هفتاد و هشت ساله می شود. مردی که در طول کارنامه پربار هنری خود آثار ارزشمندی در سینما و تئاتر خلق کرده و بیش از هزاران صفحه اعم از فیلمنامه ، نمایشنامه و پژوهش نوشته است. به همین مناسبت در مطلب پیش رو نگاهی به مقوله زبان در برخی از آثار این هنرمند بزرگ شده است...
گروه سینما و تلویزیون: بهرام بیضایی امروز هفتاد و هشت ساله می شود. مردی که در طول کارنامه پربار هنری خود آثار ارزشمندی در سینما و تئاتر خلق کرده و بیش از هزاران صفحه اعم از فیلمنامه ، نمایشنامه و پژوهش نوشته است. 

78 سال جدال با جهل

به گزارش بولتن نیوز، به همین مناسبت در مطلب پیش رو نگاهی به مقوله زبان در برخی از آثار این هنرمند بزرگ شده است. 

مرگ یزدگرد: واژگونی گفتمان قدرت و مقوله زبان 
آسیابان - دشمنانم به خون من تشنه اند و من از جان سیر آمده ام. آه اگر اسبم نگریخته بود . زن - راست بخواهی من خود نیز جز مرگ او نمی خواهم . روز من تیره چنین نبود اگر او چنین نبود . با اینهمه من مردی ام که هرگز دست نیالوده ام. نان من جُوین بود ولی خونین نبود. بگذار بر خاک، نیک و بد بیاورم. ای زن چیزی بگوی؛ نیک است یا بد؟ تو ای دختر پیش بیا و زن آسیابان باش و بگو که من چه پاسخ دادم.دختر - [خندان] من زن آسیابان باشم؟ آه آسیابان ، لختی مرا در کنار گیر.زن - بی شرم ِ ندیده خیر، تو زن آسیابان باش، و به این پادشاه گوش دار تا چه می گوید.آسیابان- کاش می شد رها کنم و بروم به چوپانی. هر کس می تواند رَست جز پادشاه.دختر  همواره پادشاهان می رهند و ما طعمه ی دژخیمانیم.
آسیابان - این نه هر بار است . شما می توانید خدایشان را به نام بخوانید و رکابشان را نگه دارید و راهشان را بگشایید و سپس از ایشانید. فرودستان زبردست می شوند و شما جزیه دهندگان. نه، سرزنشی نیست؛ ملت را نمی شود کشت، و پادشاه را می شود. با مرگ پادشاه، ملتی می میرد!«مرگ یزدگرد».

در این اثر تبدیل پی در پی شخصیتها به یکدیگر باعث 
می شود که به مانند راشومون کوروساوا مفهوم قضاوت و داوری مورد تشکیک قرار بگیرد. از طرفی این تغییرهای مکرر علاوه بر تاکید روی جنبه هستی شناختی نمایش و نمایشگری، جابجایی قدرت و ذات دگرگون شونده مردمان ما در طی زمان را نمایندگی می کنند.بیضایی بر خلاف بسیاری از هم نسلانش به جای اشاره های مستقیم و شعار زده به عمق ساختار قدرت و روان مردمان ایران اشاره می کند.او با هوشمندی به آسیاب تاریخ وارد می شود و بزنگاه ورود اسلام به سرزمین ایران را به عنوان بستر تاریخی اثرش انتخاب می کند. در این بستر دگرگونی های لحظه ای شخصیتها را به دگرگونی های تاریخی یک ملت گره می زند. زبان این اثر در میانه زبانی تاریخی و زبانی امروزی سیر می کند. هم ادیبانه و تاریخی است و هم عامیانه و امروزی. به خاطر دگرگونی ها و جابجایی شخصیت ها زبان هم مدام شکل عوض می کند . اما با یک لحن مشترک نوشته می شود. به همین خاطر است که مرگ یزدگرد مثل هر اثر هنری بزرگی می تواند از آزمون زمان سربلند بیرون بیاید و در برهه های تاریخی مختلف معناهایی جدید و متکثر پیدا کند.

اشغال : زبان در راستای نمایش بحران یک ملت
«آه ای مرگ ، بیا و به من ترحم کنای که تبر ، زینت توست، لبخندت به یاس می ماند .بیا، سختی مکن ، امروز وفردا مکن.مگر نمی بینی که در این تاریکی راه گم کرده ام،و کوچه از کوی نمی دانم.تا کی خسته از این روز به آن روز می روم؟بنگر که گوش من به شیون چه آشناست.و چشمم در تیرگی جز تیرگی نمی بیند.شباهت به زنده ها دارمولی زنده نیستم.روزی صدبار کجایی مرگ کجایی مرگ می کنم و نمی میرم». «اشغال» بیضایی در اشغال با زبانش دوران جنگ جهانی را کشوری بحران زده را ترسیم می کند. خلقیات و روحیات و رفتار این مردم در قالب زبان نمود پیدا می کند. مثل اغلب آثار بیضایی شخصیت اول فیلمنامه اشغال زن است. زنی که در مقابل بحران های خانوادگی و پیرامونی خود یک تنه می ایستد و اما در انتها مجبور به پذیرش شکست می شود. زبان این اثر مانند جامعه زمانه مورد بحثش دچارگسست و بحران است و همین نکته ثابت می کند که چرا با زبان می شود یک دنیا را زنده کرد. چرا که زبان شالوده هستی است. 

طومار شیخ شرزین : زبان به مثابه یک سرنوشت 
«رعیت صفر است - تا بدانی - رعیت را در شمار صفر آور، و بزرگان همه عددند، و سلطان و سالاران برتر شماره اند. سلطان نه است و وزیران و چاکران و سالاران و دیوانیان هشت وهفت و شش و پنج و چهار و سه و دو و یک اند و رعیت صفر است. با اینهمه بهای هر سلطان به رعیت است، و هیچ عدد بی صفر بزرگ نشود، چنان که هزار بی صفرهاش بیش از یک نیست. بدان که رعیت هیچ می نماید و بیش از همه است». «طومار شیخ شرزین». طومار شیخ شرزین یکی از زیباترین فیلمنامه های بهرام بیضایی است. در این اثر زبان از قواعد زیبایی شناسانه ادبیات کلاسیک ایران تبعیت می کند. شرزین نماد مردان آزادی خواهی است که به خاطر آگاهیشان محتوم به شکست خوردن و طرد شدن است. زبان این اثر در عین اینکه زبانی باستانی است، با اکنون ما نیز گفتگو می کند. در واقع ساختار نمادپردازانه اثر در قالب زبان تجسد پیدا کرده است. انگار زبان از عمق یک تاریخ سر بر می آورد و سیر یک تاریخ و سرنوشت را روایت می کند. 

بیضایی ؛ مردی که در زبان زیست می کند
در مثالهای بالا توجه به ویژگیهای زبان منجر به این شده که زبانی ویژه شکل بگیرد. زبانی که نه باستانی است و نه امروزی ، هم باستانی است و هم معاصر و زنده . زبانی که نه ادیبانه مطنطن است و نه عامیانه . نه لغو و لغزش دارد و نه معنا را به تعویقمی اندازد. به یاد بیاوریم بیضایی در باشو غریبه کوچک چگونه دو زبان محلی را به گونه ای کنار هم قرار می دهد که اگر با هیچ کدام هم آشنا نباشیم ، می توانیم حسش کنیم . او با غور در اقیانوس کلام ، دو زبان را به یک زبان تبدیل می کند: زبان تن و نگاه در مقابل زبان فهم و احساس مشترک . در دیباچه نوین شاهنامه فرودسی را به زمانه ما دعوت می کند و شاهنامه اش را به سوگنامه ای غمگنانه از تلخی و بی سرانجامی هنرمند ایرانی تبدیل می کند . در حقایق درباره لیلا دختر ادریس به سیاق رمان مستاجر مسخ را ترسیم می کند و تصویری تلخ از تعصبات و فرهنگ مرد سالار ایرانی ارائه می دهد. در چریکه تارا و کلاغ و غریبه و مه در تاریک ترین زوایای تاریخ و هویت باژگون شده مردمان این سرزمین نفوذ می کند . با مسافران اهمیت آیین را یادآوری می کند و با شاید وقتی دیگر و سگ کشی فروپاشی ارزشهای جامعه اش را به تصویر می کشد.  تحقیق های او در ریشه یابی درخت کهن و هزار افسان کجاست ؟ نشان می دهد او آن قدر دل بسته ی فرهنگ این سرزمین است که برای اثبات گزاره هایش تا اعماق یک تاریخ می رود و با دست پر بازمی گردد. آثار بسیار دیگری در پژوهش و تئاتر و سینما که باید برای هر کدام مقاله ها و کتابها نوشت. او بهرام بیضایی است. مردی که در زبان زیست می کند. با زبان به جنگ نامردمی ها و کژی ها و ناراستی ها می رود ، با کلماتش به عمق روح هر ایرانی نفوذ می کند و هنوز استوار و نستوه به راهش ادامه می دهد . می نویسد. تئاتر به روی صحنه می برد ، پژوهش می کند و یک لحظه متوقف نمی شود . نام او جهل را رسوا می کند و زبان او از سرچشمه حکمتی ازلی آب می خورد. مردی که برای فرهنگ سرزمینش اندازه هزاران نفر کار کرده و هنوز در هفتاد و هشت سالگی خستگی نمی شناسد .
منبع: ابتکار

شما می توانید مطالب و تصاویر خود را به آدرس زیر ارسال فرمایید.

bultannews@gmail.com

نظر شما

آخرین اخبار

پربازدید ها

پربحث ترین عناوین