کد خبر: ۴۱۴۶۵
تعداد نظرات: ۱۵ نظر
تاریخ انتشار:
برگی از تاریخ اسلام/

نگاهی به زندگی گهربار علامه مقدس اردبیلی(1)

المیرا السادات شاهاندشتی

بولتن نیوز : عالمان و اندیشمندان دین، از زمان های بسیار دور تاکنون، شخصیت های بی مانند و کم نظیری در دنیا به حساب می آیند که رفتار و گفتار و کردار آنان همواره حیات بخش و آموختنی بوده است و همچون ستاره ای در آسمان ایمان راستین و یقین حقیقی می درخشیدند. عالمانی که همواره و همیشه ما را به سمت طریق سعادت و خودسازی و مقام های والای انسانی هدایت می نمودند.

و اما یکی از بزرگ مردان و اندیشمندان جهان اسلام که بی اغراق ضرب المثل زهد و تقوا در تاریخ اسلامی ماست، شیخ احمد مقدس اردبیلی نجفی است.

احمد بن محمد اردبیلی، مشهور به «مقدس»، «مقدس اردبیلی» و «محقق اردبیلی» از فقهاء و علماء و متکلمان جهان تشیع در تاریخ اسلام است که به شیخ اکمل و اعلم نیز مشهور است.

ایشان در قرن دهم هجری قمری و هم عصر با صفویان، در روستای «نیار» از توابع شهر اردبیل چشم به جهان گشودند. علاقه ی ایشان و فضای روحانی و معنوی خانواده، ایشان را بر آن داشت که پس از پایان تحصیلات ابتدایی و رشد و شکوفایی علمی، در مسیر زهد و تقوا و دانش و معرفت گام بردارد، و بدین ترتیب به موجب کسب مدارج معنوی و تحصیلات عالیه، کوله بار خویش را به قصد سفر به نجف اشرف بستند و رهسپار نجف شدند تا در جوار مولای متقیان، حضرت علی(ع)، مشق معرفت و زهد و کمال کنند و بدین ترتیب به درجه ای از معرفت و تقوا نائل آمدند که در برخی کتب ایشان را با عناوین فاضل، عابد، زاهد، محقق، متقی، مقدس و جلیل القدر یاد کرده اند.

- میلاد:

احمد بن محمد مقدس، از مادری علویه و پدری صالح و پاک به دنیا آمده اند که حقیقت میلاد ایشان چنان که در کتاب های دینی مشهور است به شرح ذیل آمده است:

جوانی کنار جوی آبی نشسته بود. ناگاه چشمش بر سیبی افتاد که بر روی آب تاب می خورد و هم مسیر جوی شده بود. دست برد و سیب را برداشت و تناول نمود.

وقتی سیب را تماماً خورد با خود اندیشید که این سیب تحفه ی کدامین باغ است و از آن کیست؟!

پس راه کنار جوی را گرفت تا گذرگاه این جوی و باغی که درختان سیب از آن آب می نوشند را بیابد و اگر صاحب باغ را دید از او طلب حلالیت نماید.

پیش می رفت تا این که به باغ سیبی رسید. به جستجوی صاحب باغ پرداخت که او را یافت و به او گفت:«من سیبی از جوی آب برداشتم و از آن خوردم و پس از تناول آن دریافتم که آن سیب از آن شماست. راه جوی را گرفتم تا به اینجا رسم و از شما برای تناول آن حلالیت بطلبم و یا ارزش آن را تقدیم نمایم»، صاحب باغ به او چنین پاسخ گفت که:«این باغ از آن من نیست. ما چهار برادریم و در این باغ با هم شریکیم. من سهم خود را بر شما بخشیدم».

جوان جویای سه برادر دیگر شد و از منزل آنان پرسید که برای عفو و حلالیت به سوی آنان شتابد. پاسخ شنید که:«دو برادر در داخل ایرانند و یکی از آن ها در خارج از ایران. برای کسب حلالیت از برادری که در خارج است، بایستی راه شوروی در پیش گیری»(گویی آن برادر در شوروی منزل گزیده بود).

جوان راه خانه ی دو برادری که در ایران بودند را پیش گرفت و از آنان نیز حلالیت طلبید.

سپس بار سفر بست و به سوی شوروی سرازیر شد و خود را به منزلگاه ایشان رسانید و قصه را بیان نمود و طلب حلالیت کرد.

برادر چهارم به شگفت آمد و درماند که این جوان کیست که برای بخشودن یک چهارم از سیب، این همه راه آمده تا کسب حلالیت نماید. پس گفت:«باشد. من سهم خویش را بر تو بخشیدم. مشروط بر این که دختر مرا که از چشم، کور و از گوش، کر و از زبان، لال است به ازدواج خویش در آوری. در غیر اینصورت سهم خود را بر تو نخواهم بخشید».

جوان قدری تأمل کرد و در نهایت امر پذیرفت!

وقتی مراسم عقد و پیوند به اتمام رسید و آن دو به حجله وارد گشتند. جوان، عروس را حوریه ای از حوریان بهشت دید.

از حجله بیرون شد و به پدر دختر گفت:«شما که فرمودید دخترتان کور و کر و لال است؟!» پدر گفت:«آری. دروغ هم نگفتم. گفته بودم دخترم کور است؛ از آن جهت که چشمان او هیچ نامحرمی را ندیده اند. گفته بودم کر است؛ بدان منظور که گوش های او صدای هیچ نامحرم و طنین ساز و آواز و غنا را نشنیده. و نیز گفته بودم لال است؛ به این معنا که زبانش به دروغ و غیبت و ناسزا و تکلم با نامحرمان باز نشده است. مدت ها از درگاه خداوند طلب می کردم که بار خدایا به من دامادی مرحمت کن که هم کفو این دختر باشد. خداوند دعای مرا اجابت نمود و دامادی متقی که برای بخشیدن یک چهارم سیب این مسافت را پیموده بود نصیبم کرد.

از این عقد زوجیت، خداوند فرزندی صالح و بی نظیر، عالمی ربانی، شیخ احمد مقدّس اردبیلی را عنایت فرمود.

- بالندگی و رشد معنوی:

ایشان پس از طی مراحل تحصیل ابتدایی و مقدماتی در اردبیل، به نجف اشرف سفر کردند و با ورود به حوزه ی علمیه ی نجف اشرف از محضر اساتیدی همچون آقا سید صانع برای آموختن علوم منقول(فقه و حدیث) بهره بردند و پس از آن چند سالی به شیراز کوچیدند و علوم معقول، فلسفه و کلام را نزد عالم وارسته، جمال الدین محمود شیرازی آموختند و پس تکمیل مدارج بالایی از فقه و اصول فلسفه و عرفان کلام و حدیث و تفسیر، نزد اساتید و عالمان فقیه، سرانجام در شهر نجف اشرف بر مسند تدریس نشستند و حوزه ی علمیه ای که پس از خاموشی چراغ زندگانی شهید ثانی کم فروغ مانده بود، با نور معنویت و حضور خویش روشن و نورانی نمودند. ایشان به علوم هیئت و نجوم و افلاک و ریاضیات علاقه ای وافر داشتند و بدین ترتیب برای آموختن این علوم از محضر دایی خود، الیاس اردبیلی، استفاده کردند.

مقدس هم عصر شیخ بهایی و میرزا محمد استرآبادی صاحب رحال معروف بود.

به جرئت می توان ایشان را یکی از برترین فقیهان جهان تشیع نامید؛ چرا که بسیار ژرف نگر بودند و به دلیل دقت نظر و علم عمیق به مسائل شرعی و سایر مسائل روز، مردم پیوسته در مسائل عبادی و اجتماعی و اخلاقی به ایشان مراجعه و با ایشان مشورت می کردند و البته تفکر خاص ایشان نسبت به مسائل گوناگون و حتی عقاید و آرایشان در فقه و اصول و تفسیر و کلام، از ویژگی برتر انکار ناشدنی مقدس است. تا حدی که در عصر حاضر نیز بسیاری از فقیهان و عالمان دینی برای نظرات و آرای شیخ احمد اهمیت خاص و قابل توجهی قائلند.

از دیگر ویژگی های بارز ایشان، می توان به مهم شمردن تحصیل، مطالعه ی زیاد و تحقیق عمیق و کوشش در تدریس و تربیت شاگردان اشاره کرد. مقدس بسیار به مطالعه می پرداخت و بیشتر اوقاتش نیز به مطالعات طولانی صرف می شد و غالباً با تأمل و تعمقی ستودنی به ژرفای مطالب سفر می کرد و تا تحفه ای از این سفر عمیق به چنگ نمی آورد دست از مطالعه نمی کشید. در ثلث اول شب می خوابید و پس از اقامه ی نماز شب به مطالعه می پرداخت.

مقدس درست زمانی بر مسند تدریس نشست که شهر نجف از پس شهادت شهید اول و شهید ثانی در سکوتی غریب و جان سوز فرو رفته بود و بدین ترتیب با انقلابی پر خروش بساط گفتگوی طلاب و بحث و مباحثه در حوزه را پهن کرد و با تلاش و کوشش بی اندازه ی او حوزه ی نجف، از دوباره رونق سابق را یافت و مردم از دیگر شهرها و سرزمین ها به سوی آنجا سرازیر شدند و حوزه برای نخستین بار پس از شهادت شهید ثانی جوش و خروش سابق را به دست آورد.

مقدس همچون فقیهان پیشین خود شیخ مفید، شیخ طوسی، شهید اول، شهید ثانی و ... ، حضور ولایت فقیه در جامعه را امری مسلم و واجب می دانست و معتقد بود که اختیارات ولایت فقیه گستردگی و جامعیت قابل اهمیتی دارد و اختیارات ولی فقیه در زمان غیبت مهدی(عج) همان اختیارات امام معصوم(عج) است. فلذا می فرماید:«و لأنه قائم مقام الأمام علیه السلام و نائب عنه».

مقدس همچنین تأکید بسیاری بر شورا و مشورت در امور داشت و همواره مردم را به رایزنی و مشاوره تشویق می نمود.

از آن جایی که مقدس هم عصر صفویان بود و دولتمردان صفوی خواستار حضور فقیهان و عالمان شیعه در پایتخت بودند، لذا بارها و بارها ایشان را به اصفهان خواندند. اما مقدس علاوه بر اینکه دعوت آنان را پس می زد و پذیرفتن هدیه و اموال دیوان و خراج را نیز تحریم فرمود، حکومت و سلسله ی ایشان را مشروع و دینی نمی دانست و بسیار در تلاش بود که اندیشه ی سیاسی مردم را هدایت و ارشاد بخشد.

زهد و تقوای مقدس ریشه در پاکی روح و تقوای پدر و مادرش داشت. وقتی از مادر مقدس پیرامون مقام با ارزش مقدس سؤال فرمودند، ایشان چنین گفتند:« من هرگز لقمه ی شبهه ناک نخوردم و قبل از شیر دادن بچه، وضو می گرفتم و ابداً چشم به نامحرم نینداختم و در تربیت کودک بعد از شیر گرفتن کوشیدم و نظافت و طهارت او را مراعات داشتم و با بچه های خوب او را می نشاندم».

- دعوت صفویان از مقدس:

از آن جایی که رجال و دولت مردان صفوی همواره می کوشیدند تا فقیهان و عالمان تشیع را به پایتخت خویش بکشانند، بارها و بارها از مقدس در طرق مختلفی دعوت به عمل آوردند و مقدس هربار مخالفت خویش را ابراز می نمود.

روزی یکی از افراد صفوی که تقصیری به گردن داشت از اصفهان فرار کرد و به مقدس پناه آورد و از او خواست که او را در نزد شاه عباس شفاعتی کند. مقدس نامه ای با این مضمون برای شاه عباس نوشت:

«بانی ملك عاریت بداند اگرچه این مرد اول ظالم بود، اكنون مظلوم می نماید. چنانچه از تقصیر او بگذری، شاید حق سبحانه از پاره ای از تقصیرات تو بگذرد».

 و شاه عباس در پاسخ به آن نامه چنین نوشت:«بـه عـرض مـی رساند عباس خدماتی را كه فرموده بودید به جان منت داشت، به تقدیم رسانید، امید كه این محب را از دعای خیر فراموش ننمایید. كلب آستان علی، عباس».

شاه عباس پس فراغت از ساخت بنای مسجدشاه همچنان بر حضور مقدس در اصفهان تأکید داشت و هیچ کس را جز مقدس لایق امام جماعتی آن مسجد نمی دانست. اما مقدس حاضر به حضور در آنجا نبود. بدین ترتیب درباریان به این اندیشیدند که هیچ کس جز شیخ بهایی نمی تواند او را برای آمدن به اصفهان راضی کند. بدین ترتیب شیخ بهایی را به سوی مقدس فرستاد. پس از سال ها فرصتی برای ملاقات شیخ بهایی با یار دیرینه اش مهیا شده بود. شیخ بهایی همان روز مقدس را از سفر به اصفهان راضی ساخت و فرداروز به سمت اصفهان به راه افتادند. اما مقدس حاضر نبود که بر اسب بنشیند و بر دراز گوشی سوار بود. بدین ترتیب سفر آن ها به کندی انجام می شد.

در راه از مرکب خویش پیاده می شد و وقتی شیخ علت را جویا می شد می گفت: باید عدالت برقرار باشد و حیوان زبان بسته هم حقی دارد. کمی که گذشت به علفزاری رسیدند و حیوان شروع به چریدن کرد. شیخ بهایی که عصبانی شده بود تازیانه ای بر مرکب مقدس زد و این رفتار خشم مقدس را بر انگیخت و با غضب فرمود: چرا به مرکب من تازیانه زدی؟! علمای عجم که اینگونه باشند، چه انتظاری از اعیان و اشراف عجم می رود؟! من به چنین ولایتی نمی آیم.

اصرار سایرین بر مقدس اثری نکرد و مقدس راه نجف در پیش گرفت و بازگشت.

- ملاقات با مهدی موعود:

ایشان آن چنان بنده ی خالص و مخلص خداوند بودند که به مقام تشرف به ساحت مقدس صاحب العصر و الزمان نائل آمدند و ایشان را ملاقات می فرمودند؛ چنان که آمده است:

میر فیض الله(امیر غلام) هنوز به درب خانه ی مقدس نرسیده بود که مقدس از خانه بیرون شد و حس کنجکاوی میر فیض الله را در آن نیمه شب خلوت مهتابی به سوی مقدس کشاند. در آن نیمه شب مسکوت که گاه و بیگاه صدای گریه کودک یا عوعوی سگی سکوت نجف را می شکست میر فضل الله در تعقیب مقدس سر از پا نمی شناخت و خود را در پشت نخل ها و دیوارها پنهان می نمود تا اگر شیخ به عقب بازگشت او را نبیند. مشاهده ی خلوت شیخ با خدایش آرزوی میر فیض الله بود و این بار سعادتی دست داده بود که این آرزو تحقق یابد.

درهای حرم همگی بسته بودند، اما مقدس دست بر در که می گذاشت درها گشوده می شدند و شیخ وارد می شد. صدای سلام شیخ در حرم پیچید و پاسخی از پس آن سلام شنیده شد. میر فیض الله شگفت زده شده بود و قلبش در سینه می تپید. صدای زمزمه ی گفتگویی شنیده می شد. چشم انداخت و مقدس را در حالی دید که سر بر ضریح امیر مؤمنان نهاده بود و حرف هایی زمزمه می کرد. به ناگاه شیخ از حرم خارج شد و به سمت مسجد کوفه گام برداشت. میر فیض الله به دنبال او به سمت مسجد کوفه سرازیر شد. مقدس به سوی محراب قدم برداشت و از لای در کسی را دید که در محراب رو به قبله نشسته بود. مقدس در کنار او زانوی ادب زد و شروع به سخن کرد. میر فیض الله در حیرتی غریب فرو رفته بود و درمانده و نالان در عجب بود که آن شخص در محراب کیست که مولانا این چنین در برابر او زانو زد. در همین افکار غوطه می خورد که مقدس خوشحال و سر حال از مسجد بیرون آمد. میر فیض الله متعجب بود و دوباره مقدس را تعقیب نمود. صدای تنفسی که میر فیض الله از حیرت برآورد، مقدس را به عقب برگرداند. عرق شرم بر پیشانی میر فیض الله نشست. مقدس گفت: میر فیض الله اینجا چه می کنی؟! میر فیض الله خاموش مانده بود. مقدس به آرامی و ملاطفت به او نزدیک شد و پرسید: تو با من بودی اولاد پیغمبر؟! میر فیض الله شرح واقعه را گفت و مقدس را قسم داد که او را از راز مشاهده ی خود خبر دهد. مقدس قبول کرد و فرمود: 

مسئله ای دینی برایم مشکل آمد و به خدمت امیرمؤمنان رفتم. ایشان مرا به سوی حضرت صاحب الأمر هدایت فرمودند و گفتند که مهدی موعود اکنون در مسجد کوفه است. به سبب حل مشکل به سوی ایشان شتافتم تا پاسخ مسئله ام را بیابم. مقدس پس از گفتن راز از میر فیض الله قول گرفت که تا زمانی که زنده است این واقعه را فاش نکند و به عهد خود پایدار بماند.

ادامه دارد . . .

شما می توانید مطالب و تصاویر خود را به آدرس زیر ارسال فرمایید.

bultannews@gmail.com

انتشار یافته: ۱۵
در انتظار بررسی: ۴
غیر قابل انتشار: ۵
ناشناس
|
Iran, Islamic Republic of
|
۲۳:۲۶ - ۱۳۸۹/۱۲/۱۲
0
9
الله اکبر
اینان کجا و ما کجا
پاسخ ها
ناشناس
| Iran, Islamic Republic of |
۲۳:۲۶ - ۱۳۸۹/۱۲/۱۲
سلام
حسن
|
Iran, Islamic Republic of
|
۱۷:۲۱ - ۱۳۹۱/۰۷/۰۸
0
5
خدايا اينها جه كرده بودند كه اين قدر ...
هانی
|
Iran, Islamic Republic of
|
۲۳:۱۸ - ۱۳۹۲/۰۹/۲۲
0
3
یا صاحب الزمان
یدالله بابایی
|
Iran, Islamic Republic of
|
۱۶:۳۸ - ۱۳۹۲/۱۲/۰۵
0
3
سلام و درود بر مقدس اردبیلی و انصار دین الله
ناشناس
|
Iran, Islamic Republic of
|
۱۶:۳۶ - ۱۳۹۳/۰۶/۲۶
0
2
الله اکبر....
حامد احمدی
|
Iran, Islamic Republic of
|
۰۲:۳۸ - ۱۳۹۴/۰۶/۳۰
0
0
از اینکه همشهری بزرگ عالم جهان تشیع هستم افتخار می کنم الله اکبرسبحان الله
بنده خدا
|
Iran, Islamic Republic of
|
۱۷:۳۰ - ۱۳۹۴/۰۷/۲۷
0
0
هفت شهر عشق را عطار گشت و ما هنوز اندرخم یک کوچه ایم
بنده خدا
|
Iran, Islamic Republic of
|
۰۱:۰۷ - ۱۳۹۴/۰۷/۲۸
0
0
هفت شهر عشق را عطار گشت و ما هنوز اندرخم یک کوچه ایم
ناشناس
|
Iran, Islamic Republic of
|
۱۱:۳۱ - ۱۳۹۴/۰۸/۲۷
0
0
درودورحمت برمقدس اردبیلی بنده هر وقت شرف یاب شدم زیارت ان بزرگوارکردم وربروی ضریح ایشان دقایقی نشستم بند ازبیست سال پیش زندگی نامه ایشان را ا یک روحانی شنیدم روحش شاد
ناشناس
|
Iran, Islamic Republic of
|
۰۶:۵۴ - ۱۳۹۴/۱۱/۲۴
0
0
خداوند رحمت کندایشانرا شیعه هرچه دارد ایشان دارد. من نیاری هستم افتخار می کنم که هم رو ستایش هستم
جمال دنیایی
|
Iran, Islamic Republic of
|
۲۲:۴۰ - ۱۳۹۵/۰۴/۲۵
0
0
واقعا شیخ مقدس اردبیلی یک انسان بی نظیر وخداشناس ومحب واقعی اهلبیت بود خدایش رحمت کند
فرزانه
|
Iran, Islamic Republic of
|
۱۴:۵۰ - ۱۳۹۵/۰۵/۳۱
0
0
خدا شفاعت این بزرگان را شامل حالمون کنه
پروین
|
Iran, Islamic Republic of
|
۱۲:۳۷ - ۱۳۹۷/۱۱/۱۹
0
0
خداوند ما به این عزیزان خدا ملحق کند
دوستار اهل بیت
|
Iran, Islamic Republic of
|
۰۰:۵۰ - ۱۳۹۹/۰۶/۳۰
0
0
خوشحال هستم از اینکه اسم پسرم مثل ایشان احمد است و هم نام پیامبر از گفتن این نام آرامش میگیرم
نظر شما

آخرین اخبار

پربازدید ها

پربحث ترین عناوین