کد خبر: ۳۵۷۰۵۵
تاریخ انتشار:
بسته روزانه بولتن نیوز در حوزه فرهنگ/ 09 خرداد 95

فرهنگ در رسانه

آرمان، آفتاب یزد، ابتکار، اعتماد، افکار، اطلاعات، ایران، تفاهم، جام جم، جوان، جمهوری اسلامی، حمایت، خراسان، راه مردم، حمایت، روزان، رویش ملت، سیاست روز، شرق، شهروند، قانون، قدس، کیهان، مردم سالاری، وطن امروز و همشهری روزنامه هایی هستند که روزانه به آن‌ها پرداخته و سعی می کنیم گلچینی از بهترین های آنها را در یک سبد فرهنگی به خدمت شما عرضه کنیم.
گروه فرهنگی: امروزه رسانه‌ای نیست که فعالیت داشته باشد و به مقولات فرهنگی توجهی نکند. چه اینکه فرهنگ و رسانه دو روی یک سکه بوده و اصلاً نمی‌توان دم از کار رسانه  ای زد ولی مقولات فرهنگی را نادیده گرفت. در این شرایط، یکی از مهمترین رسانه‌هایی که از قدیم الایام و به طور مدام، موضوعات فرهنگی را مورد بررسی قرار داده است، روزنامه‌ها بودند. تا جایی که بعید است تا امروز روزنامه منتشر شده باشد که هیچ بهره ای از فرهنگ نبرده باشد.

به گزارش بولتن نیوز، در روزگار ما نیز روزنامه های موجود با گرایشات سیاسی و فکری گوناگون، دست به این کار زده و در قالب‌های مختلف، به مسائل فرهنگی می پردازند. اما نکته  اینجاست که این همه تولیدات فرهنگی منتشر شده در روزنامه‌ها برای دیده شدن پا به این جهان گذاشته اند. به عبارت دیگر، مطلبی که دیده نشود گویی اصلاً تولید نشده است. اما آیا با حجم انبوه سایت‌ها و مجلات و روزنامه‌ها و رسانه‌های مختلف دیگری که وجود دارد، می‌توان به همه آن‌ها پرداخت و مطالب شان را از نظر گذراند؟ جواب معلوم است …

فرهنگ در رسانه
*      *      *

آرمان/کتابخوانی باید در فرهنگ ما به مُد و پز تبدیل شود


نویسنده و شاعر کودک و نوجوان با اشاره به اینکه اثر نویسندگان باید رنگ و بوی بومی داشته باشد تا موجب رضایتمندی مخاطبان قرار گیرد، عنوان کرد: در دنیای امروز، بومی‌گرایی اولین دروازه جهانی شدن قصه‌هاست.به گزارش ایسنا، مصطفی رحماندوست در جمع شعرای حوزه شعر کودک و نوجوان استان هرمزگان با بیان اینکه با چهار هدف در عرصه کودک و نوجوان را دنبال می‌کنم، افزود: درصدد شاد کردن فرزندان کشورم هستم، با این هدف که روی پای خود بایستند و به دیگران متکی نباشند، قدرت خلاقه داشته باشند و برای هر مشکل چند راه حل بیابند و بدانند هیچ انسانی محور نیست و بر دیگران برتری ندارد و تفاوت‌ها را به رسمیت بشناسند همه جنگ و جدال‌های جهانی و تنگ‌نظری‌های احمقانه، حاصل این ایده است که هر شخص می‌گوید خودم و معتقد است همه قوانین باید با من همگون باشد. وی اظهار کرد: آنچه به این احساس صدمه می‌زند، خودباوری بیش از حد و تکبر است که انسان را به سقوط اخلاقی می‌رساند تا برای رها شدن از تکبر و خود برتر بینی، دیگران را به رسمیت بشناسد. رحماندوست اظهار کرد: کار شعر و ادبیات بر خلاف مسائل دیگر است، ولی این تاثیر مانند مسکن و گذرا است و این دیدگاه باید در نگاه بچه ها تقویت شود. سراینده «صد دانه یاقوت» انتساب اشعار "یار مهربان" و "باز باران" را به خود اشتباهی محض دانست و تصریح کرد: همانطور که این انتساب اشتباهی آشکار از سوی بعضی شبکه‌های اجتماعی است، شایعه نمایندگی اینجانب برای مجلس شورای اسلامی نیز اشتباهی سهوی است و من هرگز نماینده مجلس نبوده‌ام. وی با اظهار تأسف از نبود توجه کافی به فرهنگ مطالعه در خانواده‌ها افزود: باید کتابخوانی در فرهنگ ما به مد و پز تبدیل شود نه اینکه کتاب نخوانیم و در گرداب این آفت بزرگ فقط پز کتابخوانی بدهیم.


اعتماد/دبير نخستين جشنواره فيلم روح‌الله: هيچ جشنواره‌اي جاي جشنواره ديگر را تنگ نمي‌كند


زهره عزپور

نخستين جشنواره فيلم «روح‌الله» به دبيري محمد آفريده به‌طور همزمان در ١٤ شهر برگزار شد. اما اتفاق‌هاي اصلي اين جشنواره در شهر اصفهان مي‌افتاد. هدف اين جشنواره گراميداشت فيلمسازاني بود كه در آثارشان چهره‌اي از امام‌خميني ترسيم كرده‌اند يا بر مبناي انديشه‌هاي او فيلم ساخته‌اند. شايد همين موضوع باعث شد تا اين جشنواره در روز افتتاحيه‌اش ميزبان ابراهيم حاتمي‌كيا باشد. اما محمد آفريده، دبير نخستين جشنواره روح‌الله در گفت‌وگويي با «اعتماد» به همين مورد اشاره كرد و برگزاري نخستين دوره اين جشنواره را مثبت ارزيابي كرد: «من فكر مي‌كنم كه جشنواره خوبي بود و ما توانستيم سنگ بناي يك جشنواره خوب را بگذاريم تا آيندگان بتوانند اين مسير را با جديت بهتر ادامه دهند.»

آفريده با اشاره به اينكه رشد فيلمسازي از دهه‌هاي گذشته تا امروز تغيير كرده در مورد وجود استعدادهاي فراوان در اين شاخه توضيح داد: «به لطف خدا ما به خاطر يك فرهنگ قوي، انقلاب بزرگ، مردم خوب و جوانان خلاق دريايي از اين استعدادها داريم. هرموقع مسوولان بتوانند با اين موج و سرمايه با ظرفيت‌ها درست برخورد كنند و مديريت درستي در اين مورد داشته باشند ما مي‌توانيم در هر عرصه يك انقلاب راه بندازيم.

به گفته او در حال حاضر اين ظرفيت در جامعه ما وجود دارد. بيش از سه‌هزار فيلم كوتاه در ايران توسط استعدادهاي جوان ساخته مي‌شود؛ «قبلا قلم بود و شعر مي‌گفتند و اين نشان مي‌داد ما ملت شاعرپروري هستيم. الان نسل جوان با مديوم تصوير شعرهاي جديدي خلق مي‌كنند. اگر سازمان‌ها بتوانند از اين دريا صيد خودشان را داشته باشند به نظر من كارها كامل‌تر، متعالي‌تر و كيفي‌تر خواهد شد. اين ظرفيت فوق‌العاده‌اي است و اين به تعامل و تبادل بين اين سازمان‌ها و ظرفيت‌هاي خلاقانه موجود برمي‌گردد. اگر سازمان‌ها دچار روزمرّگي باشند متاسفانه آن جريان كار خودش را مي‌كند و نمي‌توان از آن بهره لازم را برد. به اعتقاد من ما بايد تلاش كنيم كه فيلمسازها با نگاه امام كه ولي نعمت ما هستند كنار سفره جمهوري اسلامي بنشينند و ارتزاق كنند و ما به آنها اعتماد كنيم و آن موقع مي‌توانيم به اين آينده و به اين موج خيلي خوشبين باشيم. معتقدم همان كاري را كه جوان‌هاي ما در عرصه دفاع مقدس كردند و آن حماسه را آفريدند حقيقتا در زمينه تصويري هم اين اتفاق خواهد افتاد.»

در اين سال‌ها جشنواره‌هاي مختلفي با هدف توجه به فيلمسازي و فيلم كوتاه برگزار شده‌اند. جشنواره فيلم كوتاه يا جشنواره فيلم كوتاه ١٠٠ثانيه‌اي نمونه‌هايي از آنهاست. آفريده درباره تمايز جشنواره روح‌الله با اين جشنواره‌ها از جمله جشنواره فيلم‌هاي ١٠٠ ثانيه‌اي كه زمان فيلم‌هاي آن با اين جشنواره يكي است هم توضيحاتي ارايه داد. او با تاكيد به اينكه بر مبناي همين تفاوت‌ها تلاش مي‌شود برگزاري جشنواره روح‌الله به صورت يك مراسم صرف باقي نماند، گفت: «با توجه به معظلات و مشكلاتي كه در جمهوري اسلامي و بسترهاي فرهنگي داريم ما نياز به ده‌ها جشنواره داريم. هيچ جشنوار‌‌اي جاي جشنواره ديگر را تنگ نمي‌كند؛ مهم اين است كه ما جشنواره‌ها را زيرمجموعه يك فعاليت اصلي بدانيم. من فكر مي‌كنم با توجه به اين ظرفيتي كه در جشنواره‌ها داريم بايد فضاي ديده شدن را براي نسل جوان ايجاد كنيم. اين فضا كه يك بخش آن در جشنواره و بخش ديگر آن تلويزيون است بايد به آن اهميت دهد و تصويرهاي اين نسل را نمايش دهد. جشنواره فيلم كوتاه روح‌الله با توجه به اينكه مربوط به بنيانگذار جمهوري اسلامي ايران است و ريشه و پايه همه اركان اين مملكت است به اين توجه دارد كه يك جور نگاه و معرفت روح‌الله را بيان كند. ما تلاش مي‌كنيم الان كه در آغاز راه هستيم نسل جوان را كه در واقع نسل سوم و چهارم هستند با اين معارف آشنا كنيم. اگر چه هدف اصلي ما تنها اين نيست كه مستقيم به بحث امام(ره) بپردازيم. امام به نظر ما آن چكيده نابي است كه خودشان فرمودند و ما هرچقدر در پرداخت به آن فضا را با نشاط‌تر كنيم مطمئنا نسل ما با ايشان آشناتر مي‌شود. »


اطلاعات/دکتر روحانی: هرگونه فعالیت جناحی در صدا و سیما غیرقابل قبول است


سرویس سیاسی –اجتماعی: رئیس‌ جمهوری با اشاره به موفقیت‌های بزرگ صدا و سیما در دوران دفاع مقدس و سازندگی برای ایجاد وحدت ملی و بسیج عمومی، تأکید کرد: صدا و سیما به عنوان رسانه ملی مسئولیت سنگینی در تعمیق اعتماد و توسعه ارتباط میان مردم و حاکمیت بر عهده دارد.

حجت‌الاسلام والمسلمین دکتر حسن روحانی در دیدار دکتر عبدالعلی علی عسکری رئیس سازمان صدا و سیما افزود: سیره امام راحل(ره) و مقام معظم رهبری نشان می‌دهد که از دیدگاه کلان، صدا و سیما ملزم به تبیین خدمات دولت به جامعه است.

رئیس شورای عالی انقلاب فرهنگی با بیان این که تصمیم دولت کمک به صدا و سیما در انجام صحیح وظایف بسیار مهم آن است، تاکید کرد: دولت هم استقلال سازمانی و حرفه‌ای صدا و سیما را به رسمیت می‌شناسد و هم خواستار نظارت جدی سه قوه بر سازمان براساس اصل ۱۷۵ قانون اساسی است.

دکتر روحانی افزود: رویکرد انتقادی و سازنده جزو وظایف ذاتی و مطلوب رسانه‌های همگانی از جمله صدا و سیما است، اما آنچه نامطلوب است، تخریب، توهین، هجو و دروغ‌پراکنی است.

رئیس‌ جمهوری گفت: هرگونه فعالیت جناحی در صدا و سیما به علت ماهیت ملی و فراجناحی اطلاع‌رسانی عمومی، غیرقابل قبول است. همه باید مراقب باشیم خلاف نظر رهبر معظم انقلاب به قطبی سازی جامعه دامن نزنیم و متوجه باشیم که اختلاف‌افکنی، توطئه‌ای دشمنانه است.

رئیس شورای عالی انقلاب فرهنگی در پایان تأکید کرد: به هیچ‌وجه نمی‌پسندم که صدا و سیما روابط عمومی دولت باشد و یا مدح دستگاه‌های اجرایی را بگوید ولی باید مراقب باشیم امید مردم به یاس تبدیل نشود.

دکتر عبدالعلی علی عسکری هم در این دیدار گفت: صدا و سیما بنابر نظر مقام معظم رهبری، حمایت از دولت ها را وظیفه سازمانی خود و تضعیف دولت را جفا به مردم می داند.

وی مهمترین وظیفه مشترک صدا و سیما و دولت را پیش بردن سیاست های اقتصاد مقاومتی و حرکت در مسیر رونق تولید و اشتغال دانست و تاکید کرد: در همین راستا رسانه ملی در برنامه های خود تقویت اقتصاد و حمایت از تولید کنندگان کوچک و متوسط را به طور جدی دنبال خواهد کرد.


ایران/گفت وگو با علی فردوسی، مدیر گروه تاریخ و علوم سیاسی دانشگاه نتردام در کالیفرنیای امریکا


روح سربلند ایرانی درحال اوج گرفتن است/ یونانی‌ها نسبت به «ما» که امپراتوری روزگار باستان بودیم، حسِ حسرت داشتند و مسأله اساسی‌شان، ایران بود

حمیدرضا محمدی

سال‌ها است که آن ‌سوی مرزهای جغرافیایی ایران زندگی می‌‌کند اما آنگاه که محور سخنانش ایران باشد، چنان وجودش از علاقه به سرزمین مادری، سرشار می‌شود که توصیف آن در کلام نمی گنجد. چنانکه خود می‌گوید از همان زمان که پا به آن ‌سوی آب‌ها گذاشت تا امروز، ایرانی بودن را مایه تفاخر خود دانسته است. «علی فردوسی» زاده اصفهان و پرورده تربت جام است. لیسانس را در دانشگاه شیراز( که به نام « پهلوی» خوانده می‌شد)، در رشته عمران ملی گذراند. اما راه و روش مهندسی را ادامه نداد، بلکه در دوره دکترا سر از رشته جامعه شناسی در دانشگاه پنسیلوانیا درآورد تا جایی که وقت و بخت را یکسره در کار معلمی صرف کرد و اکنون مدیر گروه تاریخ و علوم سیاسی دانشگاه نتردام در کالیفرنیای امریکا است. «غزل‌هایی از حافظ (نخستین نسخه‌ یافت شده)» اثر بحث‌برانگیز او در سال‌های اخیر بود که البته در میان هجمه‌ها، ایرج افشار، بر اصالت آن صحه گذاشت. اخیراً دو ترجمه از او، «رخداد و فلسفه» از آلن بدیو و «نشانگر همه‌ چیزها» از جورجو آگامبن، در ایران منتشر شده و تصحیح دیوان «سلطان احمد جلایر» و «سفرنامه حاج سیاح به امریکا» به دو زبان فارسی و انگلیسی نیز آماده طبع است. او می‌کوشد، نه تاریخِ صرف، که تلفیقی از آن با ادبیات، فلسفه، سیاست و جامعه‌شناسی ارائه دهد. چنانکه کتب و مقالاتش نیز دال بر این ادعا است. او چند سالی در ژاپن، ایران‌شناسی درس داد. از این رو، شاید نگاه به این عرصه با دید تاریخ‌نگارانه و جامعه‌شناسانه حائز اهمیت باشد. این مهم در گفت و گویی که ـ اردیبهشت امسال و در سفر او (پس از سه سال) به ایران صورت پذیرفت ـ مورد مداقه قرار گرفت که آن را در ادامه می خوانید:


آقای دکتر فردوسی! ابتدا و برای ورود به بحث، از محیط خانوادگی‌تان بگویید. از آن رو این پرسش را مطرح می‌کنم تا بدانم که شرایط رشد و نمو شما، تأثیری در زندگی آینده‌تان داشته است یا خیر.

من جامعه‌شناسی خوانده‌ام و مدرک دکترای خودم را در این رشته از دانشگاه پنسیلوانیای امریکا گرفته‌ام و یک جور نمک به حرامی خواهد بود اگر بگویم شرایطی که در آن بزرگ شدم و آدم‌های اطرافم در جایگاهی که الان هستم تأثیر نگذاشته‌اند. بیشترین تأثیر را من از پدرم گرفتم که انسانی بسیار متسامح و اهل سعه صدر بود. من در تربت جام بزرگ شدم اما آنجا به دنیا نیامدم.

فضای تربت جام در پس زمینه ذهنی شما تأثیری داشته است؟

بله بسیار زیاد. من در ۶ سال حضور در ژاپن که 3 سالش را در دانشگاه توکیو استاد ایران‌شناسی بودم، چنان از زیبایی‌های ایران صحبت می‌کردم که شاگردانم عاشق ایران شده بودند. از آسمان آبی تربت جام می‌گفتم تا بوی بهارنارنج شیراز. اما ایران الان این طور نیست. وقتی هواپیماها در آسمان ایران حرکت می‌کنند گویی یک پتوی چرکین را روی آسمان انداخته‌اند و این به سبب آلودگی هوا است. امسال، اواخر فروردین که تازه به ایران آمده بودم، چند بار باران آمد. وقتی باران می‌بارد و آلودگی‌ها را از آسمان پاک می‌کند، آسمان ایران دوباره به رنگ طبیعی خودش باز می‌گردد ـ یک رنگ آبی خاص که در هیچ کجا پیدا نمی‌شود. عرض جغرافیایی و ارتفاع فلات قاره که بخش بزرگی از ایران در آن واقع است، سبب شده تا زاویه‌ای که خورشید در آن به کشور ما می‌تابد درخشش خاصی به همه چیز بدهد که نظیرش در هیچ جا نیست. مثلاً شما آن را اصلاً در کشورهای شمال اروپا که خورشید رنگ پریده‌اش را می‌توان در نقاشی‌های رامبراند هم شاهد بود نمی‌بینید. خلاصه، چون من رنگ آبی آسمان ایران را در کودکی شناختم همه آبی‌های جهان را با آن مقایسه می‌کنم. می‌خواهم بگویم همه چیز حتی محیط فیزیکی بر من تأثیر گذاشته است. غیر از نیروهای اجتماعی که روی ما کار می‌کنند، تصویری که انسان از جهان دارد به همراه بوها و صداها و رنگ‌های اطرافش، همه بخشی از شخصیت او را می‌سازند و به نوعی رابطه دوسویه انسان را نسبت به جهان شکل می‌دهند. به هر حال ایران برای من، پنجره خاصی به دنیا است، پنجره نخستین و مبنایی من به دنیا، و من این را حتی در جاهای دیگر که می‌روم هم کاملاً حس می‌کنم. همه اینها را گفتم تا بگویم، ایران همیشه ـ و حتی در ینگه دنیا! ـ دستمایه هویت من است و به من روحیه و توان می‌دهد. با‌وجود همه سختی‌ها و دوران رنج‌آوری که نسل‌های گذشته تاریخ معاصر ایران تجربه کرده‌اند ما مردم استوار و شکوهمندی داریم. می‌دانم بعضی می‌گویند ما نخبه می‌کشیم و کوتاه مدت‌ایم و امتناع تفکر داریم و قضاوت‌های دیگری از این دست. من این قضاوت‌ها را قبول ندارم، گرچه می‌فهمم که این حرف‌ها بی‌دلیل نیست و از سر دلسوزی است، چون ما در شرایط خاصی هستیم. زیرا سختی‌هایی را تجربه کرده‌ایم که ما را نسبت به خودمان انتقادی کرده و این جنبه مثبت ماجراست. اما از طرف دیگر اگر از دید روان‌شناختی به آن نگاه کنیم شاید در حالتی به سر می‌بریم که فقط نکات منفی را می‌بینیم.

آیا شما یک نوع بی‌تفاوتی را ملاحظه نمی‌کنید؟

بی تفاوتی کم و بیش در همه دنیا رشد کرده. بخشی از این مسائل به خاطر تحولات تکنولوژی ارتباطاتی است و بخشی به خاطر هژمونی سرمایه‌داری متأخر است که الگوی انسان‌شناختی‌اش مصرف‌کننده منفرد و خودشیفته است. این انسان متصل به بازار و به مصرف اهل هیچ قهرمانی‌ای جز تعویض شش ماه یکبار گوشی هوشمندش نیست! این انسان متصل به بازار مصرف از هر چیزی که آسایش‌اش را به عنوان مصرف‌کننده به هم بزند گریزان است. بی‌تفاوتی نسبت به دیگران لازمه‌ وجودی چنین انسانی است.

می‌خواهم به مشکلی دیگر در میان خودمان اشاره کنم. ما هر جا می‌نشینیم، از تمدن 10 هزارساله مان سخن می‌گوییم اما ناگهان از دوره قاجار به بعد _ و بخصوص بعد از جنگ‌های ایران و روس _ دچار نوعی حفره می‌شویم. با اینکه افتخار می‌کنیم که انقلاب مشروطیت ما در خاورمیانه، نخستین انقلاب به این معنا بوده است اما همان اتفاق هم بسرعت با دیکتاتوری رضاخانی مواجه می‌شود. یا اینکه ما، 5 هزار سال پیش، در شهر سوخته، سابقه چشم مصنوعی داریم اما برای رویارویی با روسیه، سلاح‌مان تیر و کمان بوده است. این عقب افتادن را ناشی از چه می‌دانید؟

بخشی از این زیگزاگ‌ها در حرکات تاریخی، طبیعی است و نمی‌توانیم انتظار داشته باشیم که همه رخدادهای مردم یک سرزمین در همه ادوار تاریخی بازی درخشانی داشته باشد و پیاپی نتیجه خوب بدهد. امپراتوری‌ها و حکومت‌ها می‌آیند، می‌افتند و بعد راه‌هایی پیدا می‌کنند و دوباره اوج می‌گیرند. طبیعی است مردمی که در این سرزمین، در چهارراه حوادث با این آمیختگی پیچیده اقوام و مذاهب زندگی می‌کنند، تاریخ پر تلاطم‌تری داشته باشند و هراز گاهی راهشان را گم کنند و بعد دوباره راهشان را پیدا کنند و از نو درخشش داشته باشند. همین پرسش و نگرانی شما، که پرسشی است کمابیش عمومی، نشان می‌دهد که ما انگیزه برخاستن و اوج گرفتن را از دست نداده ایم و این در نهایت تعیین‌کننده است. به قول انگلیسی زبان‌ها «همه زمین می‌خورند، تفاوت آدم‌ها در بلند شدن‌شان است.»

ما در سفرنامه ‌های خارجی‌، شاهد رفتار دوگانه هم تمجید و هم تقبیح از ایرانی‌ها هستیم. اما اساساً چرا متخصصان علوم انسانی در اروپا علاقه‌مند شدند خاورمیانه و خاصه ایران را بشناسند و طبعاً حوزه‌ای به نام ایران‌شناسی پدید آمد؟

ایران‌شناسی بسیار دیرینه است و می‌توانیم بگوییم حتی پیش از شرق‌شناسی ایجاد شده است. اگر به متون گذشته رجوع کنید می‌بینید که معضل ایران و فهمیدن ایران از زمان مورخان یونان باستان چون هرودت و گزنفون مطرح بوده است. ما یک موضوع تاریخی بوده‌ایم که به معنایی علم تاریخ با آن نامگذاری شده و هرودت در پی پاسخ به این سؤال بوده که ایرانی‌ها چه کسانی هستند، چرا همه ملت‌ها را شکست داده‌اند اما یونانی‌ها را نه. من بخت خوش حضور در برخی از درسگفتارهای میشل فوکو را داشتم. او در اواخر دهه هفتاد و اوایل دهه هشتاد میلادی، نکته‌هایی را درباره عصر کلاسیک یونان می‌گفت که جالب بود؛ اینکه یونانی‌ها نمی‌توانستند به خودشان بیندیشند مگر اینکه دائماً به ایرانی‌ها نگاه کنند. همیشه «دیگری» برای یونانی‌ها، ایران بود. چیزی مانند کاری که ما در حال حاضر از این طرف معادله می‌کنیم، یعنی مقایسه مداوم خودمان با غرب. ما یک گرایش واکنشی (یا سوژه واکنشی) داریم که دائم خود را در برابر غرب تعریف می‌کند. در حالی که خود مدام در چرخه مدرن بلعیده می‌شود و چرخ دنده‌هایش در این روند و روال، گرفتار می‌شود. مدام گفته می‌شود آنها این‌گونه‌‌اند و ما این گونه، که همیشه هم به صورت واکنشی و منفی، یعنی در واقع به صورت «ما آنها نیستیم» تعریف می‌شود. یونانی‌ها هم نسبت به ما که امپراتوری روزگارمان بودیم چنین حسی داشتند. بنابراین می‌خواهم بگویم مسأله ایران، مسأله دیرینه غرب است. در دوره‌های سپسین، ظهور اسلام و بعدتر جنگ‌های صلیبی رخ می‌دهد و به نوعی دیگر این سؤال مطرح می‌شود که همیشه هم مثبت نیست. در دوره معاصر، بعد از اینکه غرب در دهه‌های پایانی قرن پانزدهم و دهه‌های نخستین قرن شانزدهم، بعد از ـ به قول خودشان! ـ کشف امریکا، در عصر اکتشاف شروع به دست اندازی در جهان بخصوص گنجینه بزرگ هند کردند، ناگهان با ایران و فرهنگ و زبان و تمدن ایرانی رو به رو شدند. حتی وقتی هم وارد فلات آناتولی شدند و با ترکان عثمانی روبه رو، باز هم دیدند که دین‌ و زبان دربار ترک‌ها اسلام و زبان‌ ترکی ایرانیزه شده است. در امپراتوری مغول‌های هند هم آنها با این مسأله روبه‌رو شدند که در دربار به فارسی صحبت می‌کنند. بدیهی است که ایران چیزی نبوده و نیست که غرب بتواند آن را نادیده بگیرد و نسبت به آن نوعی احساس تلاقی نداشته باشد. در چنین شرایطی نظر غربی‌ها را باید وجهی از مناسبات تاریخی و استراتژیک ایران و غرب دید.

تصور می‌کنید علاقه‌ای که تحت عنوان شرق‌شناسی به وجود آمد به این دلیل بود که دانشمندان اروپایی با این پرسش مواجه شدند که ایران چگونه سرزمینی است که اتفاقات گوناگون، از آن بیرون آمده و تمدن عجیبی ساخته شده است؟

بله. در این تردیدی نداشته باشید. گرچه باید افزود که شرق‌شناسی به منافع غرب هم آلوده است و نهایتاً، مانند هر دانشی منضم است به مناسبات قدرت. در جایی منافع استعماری دارند و در جایی دیگر می‌خواهند با ایران علیه دیگری دوست شوند. بنابراین در این ستایش‌ها و نقدها به صورت برداشت شرق‌شناسانه از ایران، باید هم عنصر تنقید وهم عنصر تصدیق را ببینیم. شرق‌شناسی متأخر از قرن هجدهم و نوزدهم به این سو می‌خواست به شکلی سلبی بگوید که ما از جنسی متفاوت با غرب درست شده‌ایم. هدف نهایی شرق‌شناسی قرن نوزدهم این بود که بگوید چه ملت‌هایی را می‌شود در داخل دایره دموکراسی و حقوق بشر قرار داد و با چه گروه‌های اجتماعی می‌شود به عنوان قیم، برده و مستعمره رابطه برقرار کرد. کسانی که ادعا می‌کنند دموکراسی و حقوق بشر به شکل عام و شامل آنها در ایران ممکن نیست و باید آنها را به صفتی مقید کرد، در واقع داخل بازی شرق‌شناسی توپ می‌زنند. «الکسی دو توکویل» یکی از بزرگترین متفکران قرن نوزدهم در فرانسه است که کتاب بسیار مهم «دموکراسی در امریکا» را نوشته است. او نامه نگاری‌هایی با «کنت آرتور دو گوبینو» دارد. گوبینو حدود سال ۱۸۵۵ وزیر مختار فرانسه در ایران بود. گوبینو کسی بود که نخستین تاریخ مدرن ایران را که ابتدای آن را به مادها و هخامنشی‌ها ربط می‌دهد نوشت. تاریخ‌نگاری ما تا پیش از این، در پیوند با تاریخ اساطیری بود. انصاف و حقیقت این است که ما تصویر تاریخی مدرن خودمان را مدیون شرق‌شناسان هستیم، همان طور که مثلاً خواندن کتیبه بیستون را. ما فقط می‌گفتیم که «بیستون را عشق کند و شهرتش فرهاد برد». حالا البته همه کوروش شناس شده اند! بنابراین من معتقدم که این مهم را مدیون غرب هستیم. برگردیم به موضوع. در این مکاتبات، گوبینو که آرزو داشت عضو آکادمی فرانسه بشود به توکویل که آن زمان رئیس یا عضو هیأت مدیره آکادمی فرانسه بوده نامه می‌نویسد و اظهار علاقه می‌کند. توکویل اما موضوعی برای تحقیق به او می‌دهد؛ اینکه چرا ایرانی‌ها که چندین بار امتحان تاریخی داده‌اند و نشان داده‌اند می‌توانند سازمان‌های بزرگ مدیریتی درست کنند وضعشان اینچنین است. چرا نمی‌توانند سازماندهی بزرگ و مؤثر جدیدی بنا کنند؟ گوبینو راهی ایران می‌شود و نامه‌هایی بین‌شان رد و بدل می‌شود. گوبینو در پاسخ مدام فرضیه می‌آورد و توکویل رد می‌کند. در نهایت گوبینو می‌گوید وقتی که از جنوب ایران می‌آمدم نگاهم به خانه‌های کوچک و محقری که در روستاها بود افتاد اما در کنار این‌ها آثار یک معماری درخشان را هم دیدم؛ گنبدهایی که حالا ویرانه شده و ستون‌های بلندی که حالا افتاده‌اند. به این نتیجه رسیدم که این مردم دیگر درون یک تمدن زندگی نمی‌کنند بلکه درون بیغوله‌های یک تمدن زندگی می‌کنند. مشکل‌شان ویرانگی تمدنشان است و تا وقتی متوجه نشوند آنچه دارند یک ویرانه است و باید از نو یک معماری جدید بسازند، گرفتار این موضوع هستند. جالب است با اینکه گوبینو یکی از نژادپرست ترین مردم آن زمانه است برای ایرانی‌ها احترام خاصی قائل است. حتی همین تاریخ‌نگاری‌اش نوعی خدمت به ایرانی‌ها است تا بفهمند از تبار کسانی می‌آیند که روزگاری با سازماندهی شان، برای صدها سال بزرگترین بخش جهان را هدایت و اداره کردند طوری که در بخش بزرگی از آن صلح و آسایش و امنیت برقرار بود. به نظر می‌رسد امروزه اگر بخواهیم دوباره نقش بزرگی در تاریخ پیدا کنیم باید پیشرو برقراری دموکراسی در منطقه باشیم، چون دموکراسی در این منطقه فقط در صورتی شکل خواهد گرفت که شکل منطقه‌ای پیدا کند. یعنی کردها و ترک‌ها و عرب‌ها و ترکمن‌ها و بلوچ‌ها نخواهند کشورشان را برای خودشان جدا کنند. ما باید یاد بگیریم که همه به سمت چیزی شبیه اتحادیه اروپا برویم. باید در منطقه اتحاد ایجاد شود نه آنکه اندیشه جدایی‌طلبی و حق به جانبی عقیدتی، رواج یابد.

اما چرا تمدن ایرانی ما، دچار وضعیت اکنون شده و از شکوه گذشته‌اش خبری نیست؟

در اوایل سال ۲۰۰۰ به همراه چند استاد دیگر، تصمیم گرفتیم درس تاریخ عمومی که دانشجویان به عنوان تاریخ تمدن غرب می‌خوانند را به تاریخ تمدن جهان تغییر دهیم که با جدل و اهانت غرب‌محورها و امریکامحورها روبه‌رو شدیم. آنها می‌گفتند امریکایی‌ها، «ویژگی» امریکا را درست نخواهند فهمید اگر امریکا و غرب را بگذاریم ذیل تاریخ عمومی بشر. اما ما کارمان را ادامه دادیم و الان در نزدیک به ۷۰ درصد دانشگاه‌های امریکا، تاریخ عمومی جهان تدریس می‌شود. تدریس تاریخ البته برای خودش تاریخی دارد. در اوایل قرن نوزدهم، یک تاریخ تکاملی درس می‌دادند که تاریخ تمام بشر بود که پله به پله به تاریخ غرب به مثابه عالی‌ترین مرحله تاریخ می‌رسید. بنابراین چین یا هند یا ایران نام مراحلی بودند سپری شده در تاریخ، و نه حامل یک تاریخ زنده. استادان تاریخ لیبرال در اواخر قرن نوزدهم با این موضوع مبارزه کردند و گفتند این بی‌معنی است. ایران و چین همان‌طور باقی نمانده و تحول تاریخی خود را داشته و دوره‌های درخشش پیاپی خودشان را تجربه کرده‌اند. بنابراین آمدند و تاریخ‌ها را از هم تفکیک کردند. چیزی به نام تمدن چینی یا ایرانی و غیره درست کردند. اما این روزها نمود تمدن ایرانی به خاطر ضعف‌های گوناگونی که در این بازه از زمان داریم خیلی ضعیف است. به طوری که در کتاب درسی دانشگاه‌ها در ۳۰-۴۰ سال پیش که من تازه شروع کرده بودم، یک فصل کامل راجع به تاریخ ایران بود که الان به یک پاراگراف تقلیل پیدا کرده است. آن هم فقط برای اینکه وقتی می‌گویی اسکندر به سمت شرق حمله کرد باید بگویی به چه کسی و کجا حمله کرد که خیلی گذرا هم به آن اشاره می‌کنند. از آن طرف اما چون عرب‌ها پول خرج می‌کنند براحتی تاریخ را از آن خود می‌کنند. خلیج فارس‌ را پاک می‌کنند و خلیج ع‌رب‌ی را جایگزین می‌کنند.

اما چرا هیچ گاه، ما کسی به نام «غرب شناس» نداشته‌ایم؟

در پاسخ به اینکه ما چرا غرب‌شناس نداریم باید بگویم که این درخود فرو رفتن ما نشانه یک نوع جبهه گرفتن بوده و مسأله‌ جدیدی است. شرق‌شناسی نشانه‌ دوران انبساط و جهانگشایی غرب است، فقدان غرب‌شناسی نشانه‌ دوران انقباض ما. شما اگر تاریخ زمانه هخامنشیان را بخوانید می‌بینید که نه تنها برای جهانگشایی و بازاریابی به همه جا می‌رفتند بلکه حتی یک سیستم اکتشاف دریایی برای رفتن به آفریقا داشتند تا ببینند چقدر می‌توانند پیش بروند. در مراحل تاریخی گوناگون، وقتی که ما در وضع تمدنی خوبی به سر می‌بریم و اعتماد به نفس تمدنی بالایی داریم، گفته فوکو صدق می‌کند که می‌گوید تمدن‌ها در عصر درخشان‌شان دریانورد می‌شوند اما در عصر بحران‌شان در خودشان جمع می‌شوند و به نوعی می‌خواهند با دنیا ارتباط نداشته باشند. غرب‌شناسی نداشتن ما بخشی است از تاریخ دلواپسی ما در مواجهه با غرب. ما باید غرب را بفهمیم در غیر اینصورت دچار عدم اعتماد به نفس فرهنگی و دلواپسی می‌شویم و به همین سبب است که برخی به عنوان واکنشی به آن، دستخوش شیفتگی کور به غرب می‌شوند. آن دلواپسی و این شیفتگی در‌واقع دو روی یک سکه‌اند؛ سکه تبدیل نکردن غرب به ابژه‌ فهم.

ایران دوره‌های تلخ زیادی از حمله اسکندر و عرب و مغول تا حمله عراق در دوران معاصر را از سر گذرانده اما همچنان سرافراز مانده است خود را حفظ کرده و هیچ وقت مستعمره نشده است. رمز آن در چیست؟

البته نمی‌شود گفت ایران هیچ وقت مطلقاً در محاق نرفته است چون دوره‌هایی در تاریخ وجود دارد که ایران برای ۲۰۰ یا ۳۰۰ سال به طور کل از تاریخ محو شده است و حتی دیگران اسمش را هم به خاطر نمی‌آورده‌اند. اما حرف شما درست است. ایران هربار پس از افول، دوباره ققنوس‌وار از زیر خاکسترها بیرون آمده است. مثلاً بعد از حمله اسکندر در دوران سلوکیان و بعدتر در قرون اولیه اسلامی، خبری از ایران نیست. اما همین رجعت مکرر ایران به تاریخ بسیار نویدبخش است. من آینده ایران را بی‌نهایت درخشان می‌بینم. حتی غربی‌های اهل تفکر هم امیدوارند و مثبت ارزیابی می‌کنند. روح سرکش و سربلند ایرانی دوباره در حال اوج‌گیری است و دیر یا زود همه مشکلاتش را حل خواهد کرد. من به مفهوم ـ و البته نظریه ـ «توان بازگشت شکوهمندانه به تاریخ» فکر می‌کنم که همانا خصلت تعیین‌کننده مردم سرزمین‌مان است. این کاری است که نیاکان ما بارها کرده‌اند و آرمانی است که هنوز در میان ما زنده است. من ایران را یک نیروی مثبت در جهان می‌بینم، نه یک نیروی نگران کننده و به توان تمدنی و انسانی آن اعتماد دارم. ما مردمی هستیم که در کنار زندگی مادی یک بعد معنوی هم داریم. چیزهایی مثل شعر و شمع اجزای جدایی ناپذیر زندگی مان هستند. مهمانی‌های ایرانی را هیچ جای دیگری نمی‌توان یافت. مفهوم «حال» از زیبایی‌های فرهنگ ماست، چنانچه آن مفهوم خاص دیگرمان «جان»، که جهان را برای ما و برای دیگری عزیز و دلنشین می‌کند.این‌ها نشان می‌دهند که ما چگونه مردمی هستیم. ایرانی‌ها دارای نوعی دیالکتیک رفتاری هستند. فرهنگ ما، یکدست نیست بلکه فرهنگ ضد و نقیض‌ها و پیچیدگی‌هاست و انسان‌های بغرنج و پیچیده‌ای هم تولید می‌کند. ما نه می‌توانیم و نه درست است که بخواهیم از ایرانی‌ها موجوداتی یونیفورم درست کنیم. ما فقط باید یاد بگیریم که چطور از این‌گونه بودن یک بازی بسازیم که در آن موفق باشیم. نباید خودمان را نفی کنیم. ولی روشنفکران ما هنوز ملت ما را عمیقاً باور نکرده‌اند و نپذیرفته‌اند و برخی ترجیح می‌دهند کسان دیگری اینجا زندگی کنند. بخش بزرگی از این قضاوت‌های منفی درباره فرهنگ و تمدن مردم ما از این عدم باور به مردم سرچشمه می‌گیرد. باید قبول کنیم این مردم در حال پیدا کردن راه شان هستند، چون خصلت تعیین‌کننده‌شان توان بازگشت شکوهمندانه به تاریخ است. من با این شناخت از این مردم ما به آینده بسیار خوشبین و امیدوار هستم.


جام جم/همراهی چهره‌های هنری با یک پویش ملی ضددخانیات


گلدان شدن قلیان

اغلب افراد جامعه سیگار را دوست نداشتند. اغلب پدر و مادرها مراقب بودند بچه‌هایشان به سمت سیگار نروند و آن قدر از سیگار ترسیدند که قلیان را فراموش کردند. قلیان آرام آرام جایش را در تفرجگاه‌ها، سفره‌خانه‌ها و بعدتر خانه‌ها محکم و محکم‌تر کرد تا جایی که حالا در اغلب مهمانی‌ها و جمع‌های دوستانه بالای مجلس نشسته و همه را به سمت خود می‌خواند.

ماجرا آن‌قدر پیش رفته که مدت‌هاست پزشکان از آسیب‌ها و بیماری‌های ناشی از مصرف مداوم قلیان می‌گویند و البته کسی هم صدایشان را نمی‌شنود!

به گزارش جام‌جم ، هنرمندان دوباره برای فرهنگسازی دست به کار شده‌اند تا با حضور در کمپینی که از سوی دفتر آموزش و ارتقای سلامت وزارت بهداشت طراحی شده از مردم درخواست کنند قلیان‌هایشان را به گلدان‌تبدیل کنند.

در میان اهالی موسیقی هم نام‌های مطرحی همچون حمید حامی، بابک جهانبخش، محمد معتمدی، کامران رسول‌زاده، ستار اورکی، مونا برزویی، روزبه نعمت‌اللهی، سعید مدرس، سپهر شاکری، مهرداد نصرتی و محسن رجب‌پور نیز دیده می‌شوند.

در میان سینماگران، چهره‌های نامداری همچون فاطمه گودرزی، بهاره رهنما، محمود پاک‌نیت، سعید پیردوست، محمد متوسلانی، رسول نجفیان، اصغر همت، رضا بنفشه‌خواه، فلور نظری، پویا امینی، نیما کرمی، سپند امیرسلیمانی، فرحناز منافی ظاهر و ... تاکنون از این پویش ملی حمایت کرده‌اند.

تعداد زیادی از بازیکنان تیم استقلال تهران نیز در این پویش ملی حضور دارند؛ چهره‌های محبوبی همچون وحید طالب‌لو، امین حاج‌محمدی، میثم مجیدی، محمدرضا خرسند، بهنام برزای، مهدی مومنی، علیرضا رمضانی، امید نورافکن و میلاد شعبانلو در این لیست حضور دارند.

همچنین دکتر بابک زمانی (نورولوژیست و رئیس انجمن سکته مغزی ایران)، دکتر ایرج فاضل (رئیس جامعه جراحان)، دکتر بهروز برومند (استاد نفرولوژی و عضو پیوسته فرهنگستان علوم پزشکی) و همچنین محمدرضا طالقانی (رئیس اسبق فدراسیون کشتی) نیز از این پویش ملی حمایت کرده‌اند.

پویش ملی «قلیان‌ها را گلدان کنیم» در شرایطی مطرح شده که استعمال دخانیات میان جوانان به یک اپیدمی تبدیل شده و حتی بعضا در رسانه‌ها از استعمال قلیان توسط مطرح‌ترین ورزشکاران کشور نوشته می‌شود. قلیان کشیدن میان جوانان، نوجوانان و زنان نیز بر همین اساس، هر روز بیش از روز پیش گسترده می‌شود.

در این شرایط است که پیوستن چهره‌های مطرح و مرجع عرصه‌های مختلف، می‌تواند مضرات بسیار زیاد کشیدن قلیان را به سطح عمومی بکشاند و توجه خانواده‌ها را نیز به این موضوع مهم مرتبط با سلامتی فرزندانشان جلب کند.

بنا به برآوردهای علمی انجام شده توسط وزارت بهداشت، ضررهای ناشی از استعمال قلیان بسیار بیشتر از مصرف سیگار است و نکته جالب این‌که خیلی از علاقه‌مندان به قلیان، سیگاری هم نیستند.

تحقیقات نشان می‌دهد میزان مواجهه با دود در هر وعده مصرف قلیان معادل استعمال 100-80 نخ سیگار بوده و آلودگی تنباکوهای معطر به ترکیبات سرطان‌زای قطعی همچون بنزن، فلزات سنگین و نگران‌کننده‌تر، آلودگی تنباکو‌ها حین آماده‌سازی به برخی از مواد روانگردان این دغدغه را دوچندان ساخته است.

با این اوصاف و در آستانه روز 31 می ‌(10 خرداد) روز جهانی بدون دخانیات و در طول هفته ملی بدون دخانیات، قلیان‌ها، گلدان می‌شوند؛ تنگ‌شان پرآب می‌شود اما برای عطرآفرینی گل‌ها نه عطر سرطان‌زای بنزن.


جوان/حراج تهران و 25 ميليارد در عرض 5 ساعت


پشت در اسرار حراج ميلياردي تهران !

جمعه شب در عرض كمتر از پنج ساعت مبلغي حدود 25 ميليارد تومان در هتل پارسيان آزادي تهران جا به جا شد. حراجي تهران با فروش ميلياردي آثار هنري‌اش باز هم خبرساز شده است ؛ گردش مالي بزرگي كه همه به آن خوش‌بين نيستند.

نویسنده : الناز خمامي‌زاده

برخي آن را ركوردزني بزرگ و گردش مالي خيره كننده در زمينه فروش آثار هنري ايران مي‌دانند و برخي ديگر از آن به عنوان يك بازي اقتصادي و بازارگرمي بزرگ براي مطرح شدن هنرمندان كمترشناخته شده ياد مي‌كنند.

در جمعه شبي كه گذشت، پنجمين دوره حراج تهران برگزار شد. در اين دوره كه در هتل پارسيان آزادي برگزار شده است؛ چهره‌هايي چون علي جنتي وزير فرهنگ و ارشاد اسلامي، علي مرادخاني معاون هنري وزارت ارشاد و افرادي مانند علي دايي، شهرداد روحاني، الناز شاكردوست و عاطفه رضوي حضور داشته‌اند. در ميان 80 اثر ارائه شده اين حراجي 14 اثر كلاسيك از نقاشاني مانند كمال الملك، علي اكبر مزين الدوله و حسن ارژنگي ارائه شده است. از نكات جالب توجه دوره پنجم حراج تهران، جابه‌جايي دوباره ركورد فروش آثار هنري بوده تا آنجا كه صحبت از ثبت فروش 25 ميليارد و 362 ميليون توماني در اين دوره است. به اين معني كه فروش آثار در دوره پنجم حراج تهران حدود 4 ميليارد تومان بيشتر از فروش سال گذشته بوده است. جالب آنجا است كه الناز شاكردوست، بازيگر سينما اولين خريدار حراج تهران بوده است. از سوي ديگر اين رويداد در اين دوره باز هم با ركوردزني فروش آثاري از سهراب سپهري همراه بود. آثار سهراب سپهري با فروش 4 ميليارد و 550 ميليون تومان نزديك به يك پنجم مجموع فروش اين رويداد را به خود اختصاص داد. در دوره گذشته برگزاري حراج تهران نيز تابلويي از سهراب سپهري ركوردي تاريخي زده بود و با قيمت 2 ميليارد و 800 ميليون تومان در ميان 126 اثر ارائه‌شده در اين حراجي جايگاه نخست را كسب كرده بود.

حراج تهران با تمام زرق و برق و پول‌هاي كلاني كه براي خريد و فروش آثار آن جا به جا مي‌شود، هميشه سوژه‌اي داغ براي اظهارنظرها و واكنش‌هاي مختلف بوده است. با وجود آنكه وزير ارشاد و معاونش از مهمانان ويژه پنجمين برگزاري آن بودند، اما اين حراجي نقطه مقابل اكسپوي هنري وزارت ارشاد و رقيب سرسخت آن است. رويدادي با سر و شكل مستقل، كاملاً خصوصي و البته پر رونق‌تر كه برخلاف اكسپو در آن از گردش مالي ركوردهاي خوبي بر جاي مي‌ماند. برخي برگزاري اين حراجي را اتفاقي مثبت براي فرهنگ و هنر كشور تلقي مي‌كنند. اينكه آثار هنري مورد توجه قرار گرفته و گردش مالي اين حوزه رونق بگيرد براي بسياري باب ميل و نقطه‌اي آرماني براي هنر محسوب مي‌شود به ويژه آنكه در سال‌هاي گذشته براي برگزاري حراج كريستي در تهران تلاش زيادي صورت گرفته است، اما اكنون با وجود حراجي مستقل و خصوصي چون حراجي تهران جاي خالي وجود يك بازار اقتصادي داخلي پر رونق در زمينه فروش آثار هنري پر شده است با اين حال حراج تهران بعد از هر دوره از برگزاري خود، انتقادهاي بسياري را مقابلش مي‌بيند.

از انتقاد به سر و شكل لاكچري و مبالغ هنگفت و ميلياردي كه در آن جا به جا مي‌شود تا انتقادهاي نسبتاً موشكافانه‌تر همچون ادعايي كه اين حراجي را يك بازارگرمي براي فروش آثار هنرمندان كمترشناخته شده كشور مي‌داند.

واكنش خوانندگان سايت‌ها و خبرگزاري‌ها به آمار و ارقام هنگفت خريد آثار هنري حراج تهران، گوياي نظرات مختلف مردمي درباره اين رويداد است. در برخي نظرات مي‌توان جنس انتقادها را به اين حراجي دريافت: «واقعاً براي وزير متأسفم. از نزديك شاهد اين پول دادناي بيهوده هست و ككشم نميگزه. شاكر دوست اين پولا رو بياد بده چهارتا يتيمو سير كنه. »، «سه ميليارد پول ميدن براي يه تابلو نقاشي اون موقع ما با داشتن تحصيلات عاليه برا پول پيش واسه اجاره خونمون مونديم.»، «واقعاً اين‌ خريد و فروش‌هاي تابلو مسخره‌ترين كار دنياست يه عده از رو شيكم‌سيري ميان يه تابلويي كه چيزيم ازش نمي‌فهمن رو به‌خاطر پز دادن با قيمت‌هاي نجومي ميخرن، وقتي آدم فكرشو ميكنه كه با اين پول‌ها ميشه زندگي چندصد نفر رو نجات داد، تأسف مي‌خوره. البته هر كسي اختيار پول خودشو داره و ميتونه هر كاري بكنه ولي چه خوب ميشد كه اين پولا در جهت درست مصرف ميشد.»

خواننده‌اي ديگر نوشته است: « در تمام دنيا چنين فروش‌هايي صورت مي‌گيره ... هر آدمي هم مسئول پول خودشه كه چطور خرجش كنه همين مونده براي مزايده هم داستان توهمي بسازيم براي خودمون.»

در كنار اين انتقادات اما گاه نقدهاي ژرف‌تر و موشكافانه‌تري ماهيت برگزاري حراج تهران را نشانه مي‌گيرد. از جمله اينكه چرا به‌جاي يك مجري متخصص برگزاري حراج، چهره‌ها و بازيگران سينما و تلويزيون چكش حراج اين رويداد را در دست مي‌گيرند. آنها كه حراج تهران را بازارگرمي براي فروش آثار هنري مطرح و غيرمطرح مي‌دانند، معتقدند كه اجراي چنين حراجي توسط چهره‌هايي چون رضا كيانيان و يا حسين پاكدل ترفندي بيش براي جلب مشتري نيست، اما انتقاد بزرگ‌تر به حراج تهران مربوط به قيمت‌گذاري آثار است، چنانچه سال گذشته نيز برخي انتقادها و اعتراض‌ها ارقام اعلام شده در حراجي را مشكوك اعلام كرده است و مدعي شده بود كه خريدهاي اين حراجي صوري است. هنوز هم پيش روي حراج تهران، نقدهاي قابل‌اعتنايي مطرح مي‌شود؛ انتقادهايي از جمله اينكه اين رويداد با قيمت‌گذاري‌هاي نجومي‌اش روي آثار هنري كمتر شناخته شده، سكويي براي مطرح شدن هنرمندان بي‌نام و نشان و تبديل آنها و آثارشان به پرفروش‌هاي آينده اين حراجي است. اين نقدها و ابهامات عموماً بي‌پاسخ باقي مي‌مانند و سال به سال وجهه‌اي پر رمز و رازتر به حراج تهران مي‌بخشند!


جوان/پايان كار دومين نمايشگاه كارتون و كاريكاتور هولوكاست


نمايشگاهي كه عالي عالي بود

دومين نمايشگاه كاريكاتور هولوكاست در حالي فردا(دوشنبه) به كار خود پايان مي‌دهد كه مانند دوره اول برگزاري اين نمايشگاه، توجه رسانه‌هاي بين‌المللي به سمت آن معطوف شد و چندين سياستمدار خارجي درباره آن سخن گفتند.

نویسنده : هادي عسگري

روز گذشته خبري درباره تحسين مقام معظم رهبري از برگزاري نمايشگاه هولوكاست و تعبير «عالي عالي» براي اين نمايشگاه توسط ايشان منتشر شده است؛ موضوعي كه مسئولان برگزاري اين نمايشگاه نه آن را رد مي‌كنند و نه تأييد. نمايشگاه كارتون و كاريكاتور هولوكاست، فردا 10 خردادماه با معرفي برگزيدگان به پايان مي‌رسد. در اين دوره از نمايشگاه كه در حوزه هنري برپا شد. برگزاركنندگان اين نمايشگاه چند دليل محكم براي كارشان دارند، ابتدا اينكه هولوكاست بهانه‌اي براي ايجاد رژيم صهيونيستي شده و غرب به شدت از افشاگري درباره اين موضوع مي‌هراسد و حتي تفكر در مورد هولوكاست را سركوب مي‌كند. دوم اينكه برگزار‌كنندگان اين مسابقه و نمايشگاه باور دارند كه حتي اگر هولوكاست در زمان جنگ جهاني دوم رخ داده است، چرا مردم فلسطين تاوان آن را بدهند؟ و آلمان كه هولوكاست توسط دولت آن كشور به وجود آمده نبايد مقصر شناخته شود و ميزبان يهوديان نشود؟ در آخر نيز نكته‌اي انساني از سوي مسئولان برگزاري نمايشگاه هولوكاست مطرح شده است و آن خطر تكرار نسل‌كشي است و اتفاقاتي را كه اكنون در كشورهاي يمن، سوريه، عراق و بحرين رخ مي‌دهد مي‌توان مصداقي از نسل‌كشي دانست كه با چراغ سبز دولت امريكا انجام مي‌شود. اين كشور تنها دولتي است كه در طول تاريخ از بمب اتمي براي كشتار مردم بي دفاع استفاده كرده و هولوكاست اتمي را شكل داده است. دست اندركاران نمايشگاه هولوكاست تأكيد دارند كه هيچ تضميني وجود ندارد كه امريكا بار ديگر دست به هولوكاست اتمي نزند و هولوكاست‌هاي ديگري در منطقه به وجود آيد.


اين مسائل همگي دست در دست هم داد تا بعد از حدود 10 سال از برگزاري دوره اول اين نمايشگاه، دومين دوره آن نيز برگزار شود. مسابقه و نمايشگاهي كه با استقبال خوب هنرمندان كاريكاتوريست در سراسر جهان روبه‌رو شد. در اين دوره از نمايشگاه، آثار برگزيده دومين مسابقه كارتون و كاريكاتور هولوكاست به روي ديوار نمايشگاه رفتند. حتي خبر راه‌اندازي اين نمايشگاه با واكنش‌هاي خارجي روبه‌رو شد. مصاحبه محمد جواد ظريف با مجله نيويوركر در امريكا و اشاره وي به حمايت نكردن دولت از برگزاري اين نمايشگاه و حضور نيافتن در نمايشگاه كاريكاتور هولوكاست باعث شد تا سيد مسعود شجاعي طباطبايي نسبت به موضع وزير امور خارجه موضع بگيرد. شجاعي طباطبايي در گفت و گو با «جوان» تأكيد كرد: اين نمايشگاه توسط نهاد‌هاي مردمي كه حتي حاضر نيستند نام‌شان عنوان شود، حمايت مي‌شود و نيازي به كمك دولت نداريم. كساني كه به برگزاري اين نمايشگاه كمك كرده‌اند، مانند گفته رهبر انقلاب، عاشق مبارزه با صهيونيست‌ها هستند. اين كاريكاتوريست افزود: آقاي ظريف گفته‌اند به افتتاحيه اين نمايشگاه نخواهم آمد، اتفاقاً به دليل اين موضع منفعلانه اصلاً از وي دعوت نخواهيم كرد و به طور جدي در برابر اين نوع نگاه مي‌ايستيم. راه‌اندازي اين نمايشگاه بازتاب‌هايي نيز در ميان دولت‌هاي غربي داشت به نحوي كه وزراي امور خارجه كشورهاي آلمان و اتريش برگزاري اين نمايشگاه را محكوم كردند. نخست وزير اسرائيل از وزير امور خارجه امريكا خواست تا برگزاري اين نمايشگاه را محكوم كند. رئيس مجلس اسرائيل نيز در نامه‌اي خطاب به بان‌كي‌مون دبير كل سازمان ملل درخواست كرد تا وي نمايشگاه كاريكاتور هولوكاست را محكوم كند. در اين بين نامه محكوميت مسابقه هولوكاست توسط مدير كل يونسكو با واكنش دبير اين نمايشگاه روبه‌رو شد و شجاعي طباطبايي در نامه‌اي خطاب به خانم ايرينا بوكوو نوشت: ما نگران هولوكاستي هستيم كه رژيم صهيونيستي در منطقه به آن دامن مي‌زند، ما نگران خشونت و نژادپرستي رژيم اسرائيل هستيم؟ چرا اجازه داده نمي‌شود درباره اين واقعه تاريخي كوچك‌ترين ترديدي صورت گيرد؟ چرا در برخي از كشورهاي اروپايي بايد افرادي كه در ارتباط با واقعه هولوكاست ترديد دارند به زندان و جرائم سنگين محكوم شوند؟


البته استقبال خوب هنرمندان خارجي و ارسال آثار از بيش از 56 كشور جهان به اين نمايشگاه به همراه مشاركت هنرمندان داخلي در برگزاري دومين نمايشگاه هولوكاست باعث شد تا اين نمايشگاه با موفقيت برگزار شود. اين نمايشگاه فردا به كار خود پايان خواهد داد، اما فعاليت‌هاي ضد سلطه هنرمندان تجسمي با قوت و توان بيشتر ادامه مي‌يابد.


جوان/«۵۰ كيلو آلبالو» كار دست ارشاد داد


احتمال تغيير در شوراي پروانه نمايش قوت گرفت

با توجه به اظهار نظر اخير وزير فرهنگ و ارشاد اسلامي در خصوص ارائه مجوز اكران به فيلم «۵۰ كيلو آلبالو»، احتمال تغيير در شوراي پروانه نمايش قوت گرفت.

به گزارش «جوان»، شوراهاي پروانه ساخت و نمايش از شوراهاي با اهميت وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي هستند. در ميان دو شورا، شوراي پروانه نمايش از اهميت بيشتري برخوردار است و حكم اعضاي شوراي توسط وزير فرهنگ و ارشاد اسلامي صادر مي‌شود. در ابتداي حضور حجت‌الله ايوبي، اعضاي شوراي پروانه نمايش مشخص و براي اولين بار احكام اعضاي شوراي پروانه نمايش رسانه‌اي شد، اما بعد از مدتي دو تن از اعضاي اين شورا (رضا ميركريمي و شهاب مرادي) به دليل مشغله كاري نتوانستند با شورا همكاري مداوم داشته باشند و استعفاي خود را رسانه‌اي كردند. هم اينك محمدحسين لطيفي، مجيد رضابالا، سيدضياءالدين دري، سيداحمدرضا دستغيب، محمدباقر قهرماني، حسين كرمي، سيدحسن خامنه‌اي، حجت‌الاسلام مرقاتي و سيد مهدي خاموشي هستند. اما اگر نگاه گذرايي به عملكرد شوراي صنفي نمايش و صدور پروانه نمايش به فيلم‌هاي سينمايي داشته باشيم، خواهيم ديد اين شورا متأسفانه با عملكرد نامناسب تاكنون دو بار وزير ارشاد را به زحمت انداخته‌اند. نخست بي‌توجهي به نظرات مراجع تقليد درباره نمايش صورت چهره معصومين كه باعث شد فيلم «رستاخيز» پروانه نمايش را از شورا اخذ كند، اما با نظر وزير فرهنگ و ارشاد اسلامي نمايش فيلم متوقف شد و فيلم علاوه بر عدم نمايش در ايران، امكان نمايش مناسب در خارج از كشور را هم از دست داده و همين امر باعث شده است سازندگان اين اثر متضرر شوند و هم اينك از وزارت ارشاد تقاضاي خسارت كنند. نكته ديگر ارائه مجوز به نمايش به فيلمي كه اعتراض بسياري از منتقدان، هنرمندان و دانشجويان را به همراه داشت؛ فيلم مستهجن «۵۰كيلو آلبالو» فيلمي كه بسياري از كارشناسان آن را سخيف مي‌دانند و براي اولين بار علاوه بر نمايش، ارتباط ميان يك زن و دو مرد و بي‌حجابي هم در آن ديده شده است. به طور معمول براي اعضاي شوراي پروانه نمايش، احكامي دو ساله در نظر گرفته مي‌شود كه با وضعيتي كه در بالا شرح آن رفت، احتمال تغيير در شوراي پروانه نمايش قوت گرفت. شوراي پروانه ساخت ديگر شوراي وزارت ارشاد است كه چندي پيش احكام اعضاي آن تمديد شد و جلسات آن به طور منظم برگزار مي‌شود، اما وزارت ارشاد بايد به اين مهم توجه كند که ارزش و اعتبار اين شورا در نظر فيلمسازان بايد به قدري بالا برود كه آنچه در شورا مصوب شده ساخته شود و مجوز نمايش دريافت كند و ديگر شاهد تحت فشار قراردادن شورا با بازي‌هاي رسانه‌اي تهيه‌كنندگان و دريافت مجوز نمايش نباشيم.


جوان/حامي قطري فيلم فرهادي مي‌خواهد در جهان تأثير‌گذار باشد


ولخرجي حامیان داعش قطری براي سينمای ایران/ قطري‌ها هم مثل اكثر دولت‌هاي عربي حاشيه خليج فارس از داشتن سينماي ملي بي‌بهره‌اند، اما...

نویسنده : هادی عسگری

قطري‌ها هم مثل اكثر دولت‌هاي عربي حاشيه خليج فارس از داشتن سينماي ملي بي‌بهره‌اند، اما مي‌خواهند به هر نحو ممكن در افتخارات سينمايي جهان سهيم باشند. ايجاد مؤسسه فيلم دوحه ابزاري است براي رسيدن به اين هدف بلندپروازانه؛ مؤسسه‌اي كه نامش در حال گره خوردن با نام فيلم «فروشنده» ساخته اصغر فرهادي است.


براي سينمادوستان نام مؤسسه فيلم دوحه تا دو هفته پيش نامي ناآشنا به شمار مي‌رفت و درست در زماني كه نگاه‌ها به سمت شهر كن فرانسه و شصت و نهمين جشنواره فيلم كن بود، تا سرنوشت حضور «فروشنده» آخرين فيلم اصغر فرهادي مشخص شود، به ناگهان نام اين مؤسسه عربي نيز مطرح شد و پاي فاطمه الرميحي دختر جوان پادشاه پيشين قطر و خواهر حاكم فعلي اين كشور كه مديريت مؤسسه فيلم دوحه را برعهده دارد به كن فرانسه باز شد. خانم الرميحي علاوه بر اينكه مدعي است از فيلم «فروشنده » حمايت مالي كرده است، شش فيلم ديگر نيز در جشنواره داشت كه در اين ميان تنها فيلم موفق همان فيلم ايراني بود. برخلاف آنچه قطري‌ها روي آن مانور مي‌دهند در اطلاعات منتشر شده از فيلم «فروشنده»، نامي از اين مؤسسه قطري در ميان تهيه‌كنندگان فيلم وجود ندارد و امكان اينكه حمايت مالي دوحه فيلم از «فروشنده» به عنوان يك كمك نه سرمايه‌گذاري با حقوق قانوني باشد، تقويت شده است. چیزی شبیه کمک‌های قطر به داعش و تروریست‌های منطقه که از این جیب به آن جیب واریز می‌شود و نمی‌تواند صورت مستند و قانونی داشته باشد. در واقع قطری‌ها چه در عرصه تروریسم و چه در عرصه سینما مطابق سلیقه شخصی و برای کمبودهای خود خرج می‌کنند.

مؤسسه دوحه فيلم نمونه‌ای از ولخرجي قطري‌ها در توليدات سينمايي است كه طبق اطلاعات مندرج شده در سايت اينترنتي اين مؤسسه، دوحه فيلم از 240 فيلم مستند و داستاني حمايت كرده است. دوحه فيلم هدف خود را بها دادن، آموزش و ساختن صنعت فيلم پويا در قطر عنوان كرده و با شعار « فيلم زندگي است» فعاليت مي‌كند، اما در برابر اين شعار و هدف اعلامي از سوي قطري‌ها، بيشترين ميزان فيلم‌هايي كه از سوي اين مؤسسه مورد حمايت قرار گرفته‌اند، فيلم‌هايي بوده‌اند كه هيچ ارتباطي با قطر نداشته و محصول همكاري مشترك ميان دو يا چند كشور خارجي‌اند. اين مؤسسه عربي علاوه بر فيلم فرهادي، حامي مستندي با عنوان «قوي‌تر از گلوله» به كارگرداني زهرا ابراهيمي مستند‌ساز ساكن سوئد نيز هست كه فيلمي ضد دفاع مقدس و ضد ايراني است. در توضيحات مؤسسه قطري درباره اين مستند، آشكارا آرمان‌هاي دفاع مقدس و شهادت به سخره گرفته شده است. علاوه بر اين مستندي به نام «اولين شام» از سوي دوحه فيلم حمايت شده كه كارگردان آن يك اسرائيلي است و يكي از شخصيت‌هاي آن يك ايراني كه حامي جنبش سبز است. ولخرجي خاندان سلطنتي قطر براي سينما و فرهنگ و همزماني آن با حمايت اين كشور از داعش، تناقض‌هاي رفتاري قطري‌ها را نشان مي‌دهد كه پول دارند، اما نمي‌دانند با پولشان چه كار كنند.

روزان/زیباکلام: سینمای "حاتمی کیا " حکومتی است


روزان نیوز- "صادق زیباکلام" سینمای ده نمکی، حاتمی کیا و سلحشور را حکومتی خواند.

صادق زیباکلام در نشست رونمایی از کتاب «زیرپوست قصه‌ها» بیان کرد که رخشان بنی اعتماد در ژانری به نام سیاه نمایی کار می کند و این واژه را خودش بر اساس تعابیر اصولگرایان اختراع کرده است.

مراسم رونمایی از کتاب «زیر پوست قصه ها» نوشته سعید عقیقی امروز شنبه هشتم خرداد ماه با حضور جمع زیادی از مسئولان، سینماگران و فیلمسازان از جمله رضا میرکریمی، سیدمحمد بهشتی، نرگس آبیار، محمدحسین قاسمی، فرشته طائرپور، سیروس الوند، رضا فیاضی، هارون یشایایی، علیرضا شجاع نوری، جهانبخش نورایی و... در خانه سینما برگزار شد.

همایون امامی نویسنده و مستندساز در این مراسم رونمایی عنوان کرد: سال ها پیش که برای دیدن یکی از فیلم های رخشان بنی اعتماد به دفترش رفتم مشیری فیلمبردار فیلم که دوست من هم بود در گاوصندوق را باز کرد یک نوار وی اچ اس درآورد و فیلم را به نمایش گذاشت. این برای من جالب بود که بنی اعتماد در عرصه هایی حرکت می کند که اگر در آن بی احتیاطی صورت بگیرد هزار و یک گمان و اما و اگر دربر خواهد داشت و از طرفی خوشحال بودم که او هیچگاه از خطر کردن نترسیده است و همواره سعی کرده شاهدی بر واقعیت های جامعه باشد.

وی در بخش دیگری از سخنان خود درباره مولفه های فیلم های رخشان بنی اعتماد تصریح کرد: اساسی ترین مولفه های فیلم های بنی اعتماد اعم از داستانی یا مستند، واقعیت نگری اجتماعی او است. او همیشه نگاهی حساس و جزئی داشته است که با هدف نمایش رخدادها و واقعیت های اجتماعی و سیاسی صورت می گیرد. بنی اعتماد با نوعی آسیب شناسی وارد کار می شود. به طور مثال فیلم «زیر پوست شهر» یکی از فیلم های او با این نگاه آسیب شناسانه است. اثر «این فیلم ها رو به کی نشون میدین؟» نیز نگاهی آسیب شناسانه دارد و فیلم های دیگر او یک رخداد اجتماعی را مورد بحث و بررسی قرار می دهند.

نگاه بنی اعتماد خنثی نیست و از تحلیل اجتماعی برخاسته است

امامی با اشاره به نگاه رخشان بنی اعتماد اظهار کرد: من بیشتر فیلم های بنی اعتماد را دیده ام. او در فیلم هایش مثل یک شاهد ساده حرکت می کند. نگاه او خنثی نیست و از تحلیل اجتماعی برخاسته است که چنین رویکردی فقط از یک مستندساز بر می آید.

این محقق با اشاره به یکی از جلسات نقد و بررسی فیلم «زیر پوست شهر» عنوان کرد: ما جلسه ای داشتیم که در آن درباره فیلم «زیر پوست شهر» صحبت می کردیم و خانم بنی اعتماد در این جلسه مشکلی را بیان کرد که اگر چه حرف تازه ای نبود اما من تکان خوردم. او در این جلسه بیان کرد که در هر نقطه ای از تهران ظرف ۱۰ دقیقه می توان هر نوع مواد مخدری را پیدا کرد. این بحث او برای من تکان دهنده بود اگر چه که سال ها با این واقعیت زندگی کرده بودم. بنی اعتماد به عنوان وجدان آگاه و بیدار زمانه خودش همواره برای من قابل اطمینان است.

در ادامه این جلسه صادق زیباکلام دعوت شد تا از منظر جامعه شناسی به سینمای رخشان بنی اعتماد بپردازد.

وی در ابتدا با شوخی سوال کرد آیا می تواند درباره ریاست مجلس و برجام صحبت کرد و بعد عنوان کرد من نیامده ام که درباره سینمای رخشان بنی اعتماد صحبت کردم اگر چه که این مبحث، موضوع کتابی است که باید نقد کنم.

اختراع ژانر سیاه نمایی

زیباکلام در ابتدا با بیان دو نکته عنوان کرد: من سینمای ایران را به سه دسته تقسیم می کنم؛ دسته اول سینما و هنر حکومتی است که سمبل آن افرادی همچون حاتمی کیا، ده نمکی و زنده یاد فرج الله سلحشور هستند. دسته دوم گروه گیشه است که برایش فروش اهمیت دارد. اقلیت سومی هم هستند که سینمای آنها هنر برای هنر است و من سینمای رخشان بنی اعتماد را در این گروه قرار می دهم.

وی ادامه داد: تکلیف ما با هنر حکومتی مشخص است. هنر حکومتی در هیچ جامعه ای نتوانسته است چیزی برای ارائه داشته باشد و کشور ما هم از این قاعده مستثنی نیست. در کشورهایی مثل شوروی نتوانسته موفق باشد بنابراین در ایران هم نمی تواند اما چیزی که برای من تعجب آور است این است که اگر گیشه و فروش ملاک موفقیت یک فیلم است پس چرا این ملاک را برای بعضی از فیلم هایی که فروش دارند مثبت می دانیم و برای بعضی از فیلم های پرفروش مثل «چرا صمد به مدرسه می رود» امری منفی می دانیم. به طور مثال زمانی که فیلم ده نمکی می فروشد استقبال کرده و آن را مثبت ارزیابی می کنیم.

زیباکلام در ادامه بیان کرد: من دسته سوم را با الهام از تفاسیر و تعابیری که اصولگرایان نسبت به سینمای خانم بنی اعتماد و اثر فرهادی و همچنین اتفاقات کن بیان کرده اند ژانر سیاه نما می نامم که البته اختراع خودم است.

وی در بخش دیگری از سخنان خود با اشاره به کتاب «زیر پوست قصه ها» خطاب به سعید عقیقی نویسنده کتاب اظهار کرد: من معلم سختگیری نیستم اما مجبورم به این کتاب به راحتی نمره ندهم چرا که در خواندن آن مشکل داشتم. این کتاب برای من سخت بود و متوجه نمی شدم که نویسنده چه می خواهد بیان کند.

واقعیت از دید چه کسی بیان می شود

این مدرس دانشگاه با اشاره به کتاب «زیر پوست قصه ها» تصریح کرد: سعید عقیقی خواسته است در این کتاب به واقعیت بپردازد و اینکه واقعیت از کجا سرچشمه می گیرد. او در کتاب بیان کرده است که مفهوم واقعیت در فرهنگ ایرانی مفهومی پیچیده و چند وجهی است. وی در فصل اول کتاب درباره واقعیت به عنوان سند سخن گفته است و مشکل من با این فصل از کتاب با تعریف عقیقی از واقعیت است. باید دید واقعیت را از نگاه چه کسی بیان می کنیم. آنچه که عقیقی به عنوان واقعیت به آن استناد می کند از دید چه کسی بیان می شود. من به عنوان کسی که کارم با حوزه علوم سیاسی مرتبط است این سوال را می پرسم که واقعیت، ثروت و خوشبختی از نگاه چه کسی مطرح می شود. از نظر سعید عقیقی واقعیت آن چیزی است که راوی برای ما روایت می کند و من با این رویکرد مشکل دارم. راوی برای ما ایرانی ها می تواند ادوارد براون باشد که معتقد است «خداوند بهتر از ایرانی ها خلق نکرده است» و می تواند فرد دیگری باشد که معتقد است بدتر از ایرانی ها کسی را ندیده است.

زیباکلام با اشاره به فصل های بعدی این کتاب عنوان کرد: عقیقی در فصل های بعدی واقعیت را به عنوان تم داستان، میزانسن، یک عصر تاریخی، واقعیت پنهان و... بررسی می کند. عقیقی در بخشی از کتاب معتقد است رخشان بنی اعتماد چه بپذیرد و چه نپذیرد از تحولات جامعه در سینمای خود تاثیر گرفته است.

وی اضافه کرد: من انتظار داشتم این کتاب نتیجه گیری مفصل تری داشته باشد با این حال تنها به یک دلیل توصیه می کنم که این کتاب را تهیه کنید و آن گفتگوی طولانی و زیبای سعید عقیقی با رخشان بنی اعتماد است که ضمیمه پایانی کتاب شده است.

زیبا کلام در پایان سخنان خود دوباره بر ژانر سیاه نمایی تاکید کرد و گفت: ژانر سیاه نمایی جدیدا در ایران اختراع شده است و من فکر می کنم آنچه که از سینمای ایران به عنوان باقیات صالحات باقی می ماند سینمای حکومتی نیست بلکه همین ژانر سیاه نمایی است که خانم بنی اعتماد علمدار آن است.

بعد از سخنان زیبا کلام کامران ملکی که هدایت این جلسه را بر عهده داشت در خبری اعلام کرد که قرار است خانه سینما به زودی سمیناری را با عنوان سیاه نمایی و سینما برگزار و این مبحث را تحلیل کند.


سیاست روز/نگاهی به پیامدهای لغو چند کنسرت موسیقی


شکایت کجا بَرَند...

وقتی رویدادی هنری در ایران لغو و یا از برگزاریش جلوگیری می‌شود، وقتی هنرمندی در ایران اجازه‌ فعالیت نمی‌یابد، وقتی هنر در برخی از شهرستان‌ها راهی ندارد و بسیاری دیگر از این «وقتی‌»ها که رخ می‌دهد؛ دودش پیش و بیش از هر چیز به چشمِ اعتبار ایران در عرصه‌های بین‌المللی می‌رود.

بسیارند کسانی که در شبکه‌های ضد ایرانی خارج از کشور کار می‌کنند و گوش‌هایشان را تیز کرده‌اند تا مثلا خبرِ لغو فلان برنامه هنری را در بوق و کَرنا کنند و با خنده‌هایِ نیش‌دارشان بگویند نظامِ ایران با هرگونه فعالیتِ هنری مخالف است. این‌ها کمر به خراب کردن چهره‌ی ایران در سطح بین‌الملل بسته‌اند و متاسفانه گاهی برخی‌ها با اشتباهاتشان آب به آسیاب اینان می‌ریزند. اینان به گونه‌ای اخبار داخل ایران را انعکاس می‌دهند که انگار هیچ رخداد فرهنگی و هنری در ایران در جریان نیست و چشم‌های خطابینشان تنها به دنبال ایرادها هستند تا آنها را به ناجوانمردانه‌ترین شکل ممکن بزرگنمایی کنند.

به قطع بر کسی پوشیده نیست که برخی از برنامه‌های به ظاهر هنری هیچ سنخیتی با فرهنگ و آدابِ جامعه ندارند و باید از برگزاریشان جلوگیری کرد، اما برخی دیگر از این برنامه‌ها ریشه در اصالت‌های فرهنگی و هنری جامعه دارند و جلوگیری از برگزاری آنها به شدت سوال برانگیز است.

در همین هفته‌های گذشته دو برنامه هنری در یک شهر لغو شد تا خوراکِ همان‌هایی که به معنی واقعی «دشمن» هستند، برای مدتی فراهم شود.

وقتی صحبت از برگزاری کنسرت موسیقی شهرام ناظری است، جایگاه هنری این خواننده و تاثیرگذاری او بر فرهنگ و هنر ایران بر کسی پوشیده نیست. بی‌شک موسیقی ناظری و آوازِ او ریشه در صدها و هزاران سال فرهنگ و هنر ایران دارد. وقتی ناظری آواز می‌خواند، کلامش از مولانا و حافظ و سعدی و شاعرانی از ادبیات کهن ایران است.

اما متاسفانه کنسرت شهرام ناظری در نیشابور لغو می‌شود تا خوراکِ خبریِ کسانی که در شبکه‌های ضد ایران نشسته‌اند و دنبال چیزی می‌گردند که دست بگیرند و اهداف شومشان را پیش ببرند؛ فراهم می‌شود.

شهرام ناظری شاید موجه‌ترین هنرمند موسیقی ایران در حال حاضر باشد؛ چه گواهی برای این ادعا معتبرتر از نظر مقام معظم رهبری.

«شما نگاه کنید، آن آهنگی که مردم را به یاد معنویت و حقیقت و خدا می‌اندازد، آن را پخش کنید؛ یا با شعری همراهش کنید که آن شعر این خصوصیت را داشته باشد. مثلاً یکی از خواننده‌های خوب ما [آقای شهرام ناظری] غزل علامه‌ی طباطبایی را خوانده است - «همی گویم و گفته‌ام بارها / بود کیش من مهر دلدارها» - این غزلی است که عارفی، فیلسوفی، اهل معنایی گفته و پُر از معنویت است. یا مثلاً وقتی شعر آمیرزا حبیب خراسانی - «امروز امیر درِ میخانه تویی تو / فریادرس ناله‌ی مستانه تویی تو» - را پخش می‌کنند، مرد و زن مسلمان معاصر ما احساس تقرب و معنویتی می‌کنند؛ این درست است؛ اگر این‌طور نیست - یعنی شعری در عکس این جهت است، یا آهنگی در نقطه‌ی مقابل این جهت است - آن را پخش نکنید؛ معیارها را رعایت کنید.» (۵/۱۲/۱۳۷۰ بیانات در دیدار اعضای گروه ادب و هنر صدای جمهوری اسلامی ایران‌).

شهرام ناظری خواننده‌ای است که هیچ‌گاه به میهن خود پشت نکرده و هرگز فریبِ فضاسازی‌های رسانه‌ایِ غربی را نخورده است؛ در عین حال همواره انتقادهایی به اوضاع موسیقی کشور هم داشته است. شاید خواننده‌ای در سطح شهرام ناظری برایش راحت‌تر بود که در دو دهه‌ی گذشته بیشتر فعالیت‌های خود را به خارج از ایران متمرکز کند و کمتر در ایران به روی صحنه برود، شاید هر هنرمند دیگری جای او بود مشکلات برگزاری کنسرت در ایران را بهانه می‌کرد و تورهای خارجی خود را در سراسر جهان با کمترین مشکل برگزار می‌کرد؛ اما او همواره مشقتِ کنسرت‌گذاشتن در ایران را به جان و دل خریده تا اثبات کند که برای او مردمان میهنش بیش از هر چیزی ارزش دارند.

اما متاسفانه در هفته‌های اخیر شاهد لغو کنسرت او در نیشابور بودیم؛ و این همان خبری بود که خوراکِ رسانه‌های ضد ایران را برای چندین روز فراهم کرد. البته این تنها خوراکِ این رسانه‌ها در هفته‌های گذشته نبود؛

فاجعه وقتی غم‌انگیز و دلخراش‌تر می‌شود که کنسرت هنرمندی با وجهه‌های بین‌المللی در ایران لغو می‌شود. کیهان کلهر با فعالیت‌های گسترده‌ی خود در سال‌های گذشته و همکاریش با بسیاری از موزیسین‌های بزرگ جهان، بی‌شک شناخته‌شده‌ترین موزیسین ایرانی در عرصه بین‌الملل است؛ پس بسیاری از خبرنگاران و رسانه‌های بین‌الملل به دنبال اخبار و فعالیت‌هایش هستند. وقتی خبرِ لغو کنسرتِ کیهان کلهر در نیشابور منتشر می‌شود بازتاب بسیاری در رسانه‌های خارجی دارد. البته این بار این خبر تنها خوراک رسانه‌های ضد ایرانی نیست، بلکه رسانه‌هایی که چندان مواضع ضد ایرانی ندارند هم به آن می‌پردازند و این مسئله خیلی فوری ذهنیتی منفی از ایران در ذهنِ مخاطبانِ این رسانه‌ها می‌سازد.

همان رسانه‌های ضد ایران از این دم می‌زنند که کیهان کلهر در همه جای دنیا کنسرت می‌دهد اما در وطنش یعنی ایران اجازه‌ی اجرا به او نمی‌دهند. حال لحظه‌ای فکر کنید که این خبر و این جوسازی چه تاثیری بر وجهه‌ی بین‌المللی ایران دارد و مخاطبان آن رسانه‌های خارجی درباره ایران چه فکر می‌کنند.

لغو کنسرت کیهان کلهر عذری بدتر از گناه هم داشت که آن هم برای خودش حاشیه‌هایی ایجاد کرد. پس از لغو کنسرت کیهان کلهر در نیشابور اعلام شد که این تصمیم به علت اعتراض خانواده‌های شهدا به برگزاری این کنسرت، گرفته شده است. همین مسئله موجب شده که در شبکه‌های اجتماعی برخی‌ها به این نکته اشاره کنند که کیهان کلهر خودش از خانواده‌های معظم شهداست.

برخی از رسانه‌ها هم قطعه‌ای را رو کردند که آن را حسین علیزاده ساخته و به روح برادرِ شهیدِ کیهان کلهر تقدیم کرده است.

در روزهای گذشته نامه‌ای از مسئولان نیشابور لو رفت که در آن علتِ لغو کنسرت‌های موسیقی در این شهر رقاصی و مطربی اعلام کرده شده بود؛ حال آنکه در کنسرت کسانی مانند شهرام ناظری و کیهان کلهر به راستی چه رقص و مطربی می‌تواند رخ دهد؟

در این میان جالب اینجاست که کیهان کلهر هم‌اکنون در حال برگزاری تور کنسرت‌هایش در ایران است و در بسیاری از شهرها مانند کرمانشاه، خرم‌آباد، یزد و گرگان و البته تهران روی صحنه رفته و کنسرتش را برگزار کرده است. همچنین تور کنسرت‌های ناظری در تهران و بسیاری دیگر از شهرها ادامه دارد. اما این خبرهای خوش که از رونق هنر و فرهنگ در ایران روایت دارد، راهی به رسانه‌های خارجی ندارد و آنها همان خبرِ لغوِ کنسرت نیشابور را بزرگ‌نمایی می‌کنند.

یادمان باشد که شهرام ناظری و کیهان کلهر تور کنسرت‌هایشان را در شهر‌های دیگر ایران برگزار می‌کنند اما همان یک شهری که کنسرتشان لغو می‌شود، خوراکِ جوسازی بر علیه ایران را فراهم می‌کند.

شیراز، تهران، رشت، ساری، کرمان، کرج، کرمانشاه،اصفهان و ایلام شهرهایی هستند که شهرام ناظری، کنسرت «ناگفته‌» را طیِ همین چند ماه گذشته به آنجا برده است و اجرایشان را برگزار کرده‌اند. بعد از آن هم برنامه‌هایی برای رفتن به شهرهای جنوبی، تکرارِ برنامه در اصفهان و البته رفتن به شهرهای شمالی دارند. کیهان کلهر هم اجرایش را در شهرهای گرگان، کرمانشاه و خرم‌آباد برگزار کرده و چند شبی هم در تالار وحدت به روی صحنه رفت. کلهر کنسرت «پردگیان باغ سکوت» را چند شب پیش به یاسوج برد و قرار است از شب یکشنبه ۹ خرداد باز هم برای مدت چند شب در تالار وحدت به اجرای برنامه بپردازد.

کسانی که اجرای کنسرت «ناگفته» و «پردگیان باغ سکوت» را دیده و شنیده‌اند بی‌شک برای کسانی حسرت می‌خورند که امکان برگزاری این کنسرت‌ها در شهرشان فراهم نشده است. کنسرت ناگفته پر از شعرهای معنوی و عرفانی است و البته کنسرت «پردگیانِ باغِ سکوت» از جمله باکیفیت‌ترین اجراهای سازیِ موسیقی ایرانی است و کمانچه‌نوازی کلهر در این کنسرت روایت دیگری از موسیقی و احساس بود.

لغو یک کنسرت و یا هر رویداد هنری دیگری در هر کجای ایران هزینه‌های بسیاری بر وجهه‌ی کشور و روحیه هنرمندان و البته علاقه‌مندان به هنر وارد می‌کند؛ پس بهتر است در این باره با درایت بیشتری عمل کرد. برای لغو کنسرتِ کیهان کلهر یکی از خوانندگان موسیقی کشورمان یادداشتی نوشته که آن را با بیتی از سعدی آغاز کرده بود:

از دشمنان بَرند شکایت به دوستان / چون دوست دشمن است شکایت کجا بَریم

بهتر است مسئولان کشور به گونه‌ای عمل کنند که همواره دوست بمانند و هنرمندان از این شِکوه نکنند که شکایت کجا بَریم.(تسنیم)


شرق/گل به خودی‌های آقای سخنگوی ارشاد


کیوان کثیریان

حسین نوش‌آبادی به گمانم پدیده دولت یازدهم در بخش فرهنگ است. او که حالا سخنگوی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی است، پیش از این در دولت دهم سفیر ایران در عمان بود و کارشناس‌ارشد وزارتی در حوزه خاورمیانه و عربی. نوش‌آبادی ٥٣ساله است، حقوق بین‌الملل خوانده و دو دوره نیز نماینده ورامین در مجلس ششم و هفتم بوده است. او ضمنا بنیان‌گذار حزب نواندیشان است.

نوش‌آبادی هر هفته یا هر ماه مقابل خبرنگاران می‌نشیند و به سؤالات آنان پاسخ می‌دهد.

فارغ از اینکه نسبت او با حوزه فرهنگ، خیلی شفاف و مشخص نیست، موضع‌گیری‌ها و شیوه پاسخ‌گویی او به ابهامات و سؤالات مهم روز در حوزه فرهنگ، گاه شگفت‌آور است. موارد کم‌شماری نبوده که معاونان وزیر یا مدیران‌کل نسبت به اظهارات نوش‌آبادی واکنش نشان داده و اظهار تعجب یا گلایه کرده‌اند.

سخنان نوش‌آبادی در بسیاری موارد، کارشناسانه به نظر نمی‌رسد و حتی گاه تا حد زیادی با سیاست‌های کلی که در حوزه فرهنگ دولت یازدهم سراغ داریم زاویه دارد. سخنان نوش‌آبادی گاه بیشتر نظر و سلیقه شخصی او به نظر می‌رسد تا موضع رسمی ارشاد. ادبیات نوش‌آبادی گهگاه شنونده را یاد دولت نهم و دهم می‌اندازد!

به چند نمونه اخیر توجه کنید:

«ما سه فیلم به جشنواره کن فرستادیم و دو جایزه گرفتیم».

ما؟ این را دیگر همه می‌دانند که دولت‌ها چیزی برای کن نمی‌فرستند و تازه تهیه‌کنندگان ما امسال ده‌ها فیلم برای این جشنواره ارسال کردند نه سه‌تا.

«برای جمهوری اسلامی ایران زیبنده نیست که فیلم‌هایش از طریق کشورها و شرکت‌های غیرایرانی در جشنواره‌های خارجی عرضه شوند و موجب تحقیر ما در سطح بین‌الملل شود».

این یکی دیگر توضیحی ندارد جز آنکه بر بی‌اطلاعی گوینده و دور بودن از حوزه سینما دلالت می‌کند.

«ملاحظاتی برای اکران فروشنده وجود دارد قطعا رعایت می‌شود».

این اظهارنظر عجیب، واکنش دکتر ایوبی را هم برانگیخت و او رسما اعلام کرد که «فروشنده» هیچ مشکلی برای اکران در ایران ندارد.

معلوم نیست آقای سخنگو بدون تماشای فیلم چگونه به این جمع‌بندی رسیده و تازه مگر وظیفه ایشان ممیزی فیلم‌هاست؟ این‌طوری سنگ روی سنگ بند می‌شود؟ بااین‌حساب باید اداره کل نظارت و اصلا سازمان سینمایی را تعطیل کرد!

نظرات عجیب و تند او درباره استاد شجریان بی‌شباهت به نظرات رسانه‌های منتقد دولت نبود:

«رویکردها و رفتارهای وی در دهه دوم انقلاب به‌بعد باعث شد از مردم و نظام فاصله بگیرد... حال نیز خودش باید جبران کند، حداقل‌ها را بپذیرد و با یک اقدام مثبت، با یک رویکرد و تعهد جدید جبران کند».

یا مواضعی که درباره «رستاخیز» و «عصبانی نیستم» ابراز کرد بیش از آنکه راهگشا باشد، گره‌ها را کورتر کرد. حرف‌هایی که درباره بیمه هنرمندان زد و لحن و ادبیاتش هم موجب دلخوری خیلی از هنرمندان شد:

«این‌طور نیست که هرکس که خودش را هنرمند بخواند بیمه به او تعلق بگیرد...».

معلوم نیست چه کارکردی برای سخنگوی وزارت ارشاد طراحی شده. قرار بوده واقعا سخنگو باشد و فعالیت‌های ارشاد و زیرمجموعه‌هایش را اعلام کند؟ قرار بوده در نقش سوپاپ اطمینان عمل کند؟ قرار بوده برای آرامش دلواپسان حرف‌های آنها را از تریبون رسمی بزند؟ هدف، هرکدام از اینها که باشد شکست خورده و محقق نشده است. به نظر می‌رسد انتخاب نوش‌آبادی، به‌عنوان سخنگو و رودرروکردن مکرر وی با خبرنگاران بیش از آنکه مسائل حوزه فرهنگ را در عرصه رسانه ساده کند، بر مشکلات فراوان آن افزوده است. بعینه دیده‌ام که هنرمندان دست‌به‌دعا شده‌اند آقای نوش‌آبادی درباره حوزه آنان صحبتی نکند و بر مشکلات آنان نیفزاید.

خوشبختانه وزارت ارشاد معاونان نطاق و مسلطی دارد که هر‌یک بیش از نوش‌آبادی حوزه خود را می‌شناسند و می‌توانند مسائل حوزه خود را با منطق و آرامش تشریح و تبیین کنند.

اساسا برای وزارت پرحاشیه ارشاد به اندازه کافی بحران و حاشیه می‌سازند و این وزارتخانه نیازی به گل‌به‌خودی‌ها و حاشیه‌سازی‌های سخنگویش ندارد. واقعیتش اصلا نیازی به سخنگو ندارد. عملکرد و سخنان آقای نوش‌آبادی، این را اثبات کرده است.


قدس/افخمی:جیرانی جا زد!



شب گذشته، افخمی در برنامه هفت، در مورد فیلم «فروشنده» و جایزه سینمایی کن با علی معلم صحبت کرد و در مورد سینمای جشنواره‌ای مناظره ای هم بین وحید جلیلی و طهماسب صلح جو صورت گرفت.

به گزارش قدس آنلاین به نقل از تسنیم، شب گذشته 7 خردادماه آخرین قسمت برنامه سینمایی «هفت» تا پیش از ماه مبارک رمضان روی آنتن شبکه سه سیما رفت.

رضایت 67 درصدی مخاطبان از سری جدید «هفت»

سوال نظرسنجی این برنامه به میزان رضایت مخاطبان از سری جدید این برنامه اختصاص داشت که در نهایت 67 درصد مخاطبان اعلام رضایت کردند و 33 درصد نیز عدم رضایت خود را از سری جدید «هفت» اعلام کردند.

افخمی: جشنواره کن بخاطر «فروشنده» از ملاحظاتش گذشت

بهروز افخمی که در این برنامه خبر از قطع پخش این برنامه در ایام ماه رمضان داد، در ابتدای «هفت» ضمن تبریک موفقیت شهاب حسینی و اصغر فرهادی برای کسب دو جایزه جشنواره فیلم کن گفت: با وجود آنکه هیئت داوران ظرافت های زبان فارسی در لحن و گفتار را نمی فهمند، اما بازی آنقدر خوب بوده که توجه آنها را جلب کرده است.

سردبیر «هفت» درخصوص فیلم های فرهادی گفت: نقطه قوت فیلم هایش غیر از پرداخت و کارگردانی خوب، گیرایی و کشش فیلمنامه هایش نیز است. لذا جشنواره کن برای جایزه دادن به فیلم «فروشنده» از بسیاری از ملاحظه های معمولش گذشت کرد. کن به فیلم هایی که خلاف قواعد اخلاقی و دینی هستند امتیاز می دهد، مخصوصا فیلم هایی با تمایلات دگرباشی و انحرافات جنسی. یعنی به دو فیلم مساوی به لحاظ فنی و فرمی به فیلم با چنین محتوایی امتیازمی دهد.

وی افزود: نکته دیگر جشنواره کن این است که فرانسوی ها کمی ژست هنری دارند و بر این عقیده اند که آنها هستند که نخبگان و کارگردانان جوان هنری را کشف می کنند. حتی فیلمسازان متفاوت آمریکایی را نیز اول آنها کشف کرده اند. واقعیت نیز تاحدودی این چنین هست، از جمله کشف هیچکاک یا کوئنتین تارانتینو و...

کسب دو جایزه برای «فروشنده» خلاف قواعد همیشگی کن بود

افخمی افزود: نکته دیگر کن که اهدای جوایز به فرهادی را برایشان سخت کرده بود، اهدای جایزه به کسی بود که پیش از این اسکار گرفته است و به نوعی آمریکایی ها او را کشف کرده بودند. مخصوصا که فرهادی در آنجا نیز کاندیدای بخش فیلمنامه شده بود. قاعده بعدی ای که با «فروشنده» بهم ریخت این بود که این فیلم توانست خلاف قاعده همیشگی کن دو جایزه را کسب کند که این اتفاق تنها با اجازه دبیر جشنواره ممکن است.

افخمی: حرف های مرا سردبیر ورایتی نیز تائید کرده است

در ادامه بهروز افخمی برای بررسی بیشتر جشنواره فیلم کن میزبان علی معلم، منتقد سینمای حاضر در این جشنواره بود. افخمی در ابتدای این گفتگو درباره واکنش های صورت گرفته درباره اظهارنظرهایش درباره تمایلات دگرباشی جشنواره کن، با اشاره به مقاله ای از سردبیر نشریه ورایتی گفت: وقتی سردبیر ورایتی این حرف ها را بزند همگی سوت می زنند و وانمود می کنند که نشنیده اند، اما ما که می گوئیم جنجال به پا می کنند.

علی معلم نیز بیان داشت: کن در سال های اخیر به لحاظ انتخاب فیلم بسیار درست عمل کرده است و نشان داده تمام فیلم های خوب را جمع آوری و کشف کرده است. درباره فرهادی البته آمریکایی ها پیش دستی کرده بودند. شاید به لحاظ شیوه و ساختار داستانی فیلم های فرهادی است که به سبک و سیاق سینمای آمریکا تنه می زند.

وی در ادامه گفت: کیارستمی را نیز یک سال در کن تحویل نگرفته اند. فیلم «کپی برابر اصل» او فیلم روشنفکرانه و اروپایی ای بود و بسیار خوب درآمده بود. دقیقا به همین دلیل هم فرانسوی ها آن را تحویل نگرفتند، چون احساس کردم پا جای پای آنها می گذارد. درباره «گذشته» اصغر فرهادی نیز به نظرم چنین اتفاقی رخ داد.

تاثیر سیاست و داور ایرانی درجوایز «فروشنده»

این منتقد سینما ادامه داد: در اهدای جایزه به «فروشنده» مسئله رابطه ایران و اتحادیه اروپا و سیاست مهم بود. وجود یک داور ایرانی در میان هیئت داوران، خانم کتایون شهابی نیز مهم بود.

وی در ادامه با بیان گزارشی از وضعیت اکران «فروشنده» در کن گفت: من فیلم اصغر فرهادی را دوبار دیدم. به نظرم واقعا فیلم خوبی است. من این فیلم را به اندازه «درباره الی» دوست دارم که بهترین فیلمش بود. فیلم علیرغم خلاهایی در داستان گویی دارد، بسیار خوب چیده شده و مونتاژ و طراحی صحنه و بازیگری بسیار خوبی دارد. در نهایت فیلمی است که فیلمنامه بسیار مهندسی شده ای دارد.

روایت علی معلم از حواشی اکران «فروشنده» در کن

معلم افزود: در زمان اکران «فروشنده» نفس کسی در سالن بیرون نیامد. 10-12 نفری هم که بیرون رفتند احتمالا کار داشتند. یعنی فیلم همه را جذب کرده بود. همگی سکوت کرده بودند. در هر دو نمایش چنین اتفاقی رخ داد. افراد مهم از جمله منتقد ورایتی از فیلم بسیار خوششان آمده بود.

«فروشنده» فیلم اخلاقی ای است

معلم با انتقاد از برخی منتقدان داخلی گفت: بعضی ها لطف کنند فیلم ها را اول ببینند بعد نظر دهند. عده ای می گویند «فروشنده» چون جایزه گرفته یک چیزیش می شود، در حالی که فیلم خوبی است. دوستانی که بیخود درباره فیلم ها اظهارنظر می کنند، فیلم فرهادی فیلم اخلاقی ای است.

افخمی: جیرانی جا زد!

در ادامه برنامه میز مناظره «هفت» با حضور وحید جلیلی و طهماسب صلح جو، منتقدان سینما برگزار شد. افخمی درباره علت عدم حضور جیرانی در میز مناظره «هفت» گفت: هفته گذشته با اصرار و پیشنهاد خود فریدون جیرانی اعلام کردیم مناظره ای بین ایشان و وحید جلیلی برگزار می کنیم. اما روز سه شنبه فریدون جیرانی جا زد و پیام داد که من احساسی شدم آن حرف را زدم. هرچقدر هم ما اصرار کردیم، گفت بگویید جیرانی جا زد و نیامد.

جلیلی: در زمانی که جیرانی برنامه زنده داشت من ممنوع التصویر بودم

وحید جلیلی در بخشی از این مناظره تند و تیز و البته بی سرانجام گفت: در دورانی که فریدون جیرانی، صدها ساعت آنتن زنده را در اختیار داشته و به دفاع از جشنواره ها می پرداخت، ضرغامی ما را در سازمان صداوسیما ممنوع‌الورود کرده بود.

وی با انتقاد از وضعیت فعلی سینمای ایران آن را سینمایی طبیعی ندانست و گفت: سینمای ایران از دو دورغ تشکیل می شود. نه سینماست و نه ایرانی است.

انتقاد الوند از نقد فیلم های پرفروش در «هفت»

«هفت» در ادامه برنامه داغ خود به سراغ سیروس الوند، کارگردان سینما رفت. الوند با انتقاد از رویکرد جدید این برنامه گفت: عده ای از برنامه «هفت» خوششان می آید و آن را دنبال می کنند. اما عده ای نیز حالشان بد می شود اما کنجکاواند نسبت به این برنامه، پس می بینند.

وی افزود: من از کسانی هستم که همواره از ابتدا از سری جدید «هفت» استقبال کردم و دنبال می کردم و حتی ضبط می کردم تا بعدا ببینم. اما مدتی است که حالم از این برنامه بد است، اما همچنان می بینیم چون کنجکاوم.

این کارگردان خاطرنشان کرد: بخاطر موضع گیری ها و برخوردهایی که با برخی فیلم ها می شود این اتفاق پیش می آید. وقتی یک نفر به ناگاه می گوید این فیلم مزخرف است، این توهین به مردمی است که از آن فیلم استقبال کردند. برنامه «هفت» همواره فروش را ارزش می دانست و ما را به فروش بیشتر و پر شدن سالن سینما تشویق می کرد، اما امروز مواضعی دیگر می گیرد. این تناقض است، باید حل شود. به نظر من به هیچ وجه نباید به هر فیلم پرفروشی نقد شود. چون در مقابل مردم قرار می گیریم.

انتقاد از رفتار ارشاد در قبال موفقیت سینمای ایران در کن

سیروس الوند با اشاره به موفقیت فیلم «فروشنده» در کن گفت: چطور می شود وقتی جوان ما از موفقیت فیلم فرهادی خوشحال می شود، بعد مسئول دولتی ما جوری برخورد می کند که گویی این اصلا ارزش ندارد. چرا ارزش ندارد؟ حتما باید فیلمی با سبک و سیاق شما برود تا ارزش داشته باشد؟! فوتبالیست ها هم از جایزه فیلم فرهادی در کن خوشحال شدند، آن وقت برخی مسئولان دولتی از این جایزه ناراحتند.

صرف حضور در جشنواره های خارجی ارزش است

وی افزود: این برای مردم رو است. آنها نیز دارند خود را گول می زنند. وجود داور ایرانی در کن و صرف حضور فیلم ایرانی در یک جشنواره ارزش است. ما نیاز داریم تا در سینمای دنیا خاموش نباشیم. چگونه بودن رفته رفته جا می افتد. ما در این 30 سال تداوم نداشتیم.

کسی با سوء نیت فیلم سیاه به جشنواره خارجی نمی برد

وی افزود: من معتقدم کسی با سو نیت به دنبال به تصویر کشیدن سیاهی از ایران در جشنواره های خارجی نیست. اگر زخمی می زنند به دنبال درمان هستند. اگر نقدی می کنند به دنبال راه حل اند. ضمن اینکه کتمان نمی کنم جشنواره ها نیز ما را سیاسی نگاه می کنند. اما ما نباید مرعوب شویم. ما باید تلاش کنیم تا موفقیت واقعی را کسب کنیم تا مخاطب خارجی را به پای سینمای ایران بیاوریم.

فراستی: «دونده زمین» اولین فیلمی بود که تنها در سالن تماشا کردم!

«هفت» در بخش پایانی خود با حضور مسعود فراستی و ناصر هاشم زاده به نقد فیلم «دونده زمین» ساخته کمال تبریزی پرداخت. فراستی در ابتدای این میز نقد جنجالی گفت: این فیلم تمام افتخارش این است که پس از 6 سال توقیف، اکران شد. من در عمرم تاکنون یک فیلم را تکی ندیدم. اما چند شب پیش این فیلم را تکی به همراه صندلی های خالی دیدم.

«دونده زمین» از یک فیلم غیر حرفه ای دانش آموزی پائین تر است

وی در ادامه بیان داشت: «دونده زمین» از یک فیلم غیر حرفه ای دانش آموزی پائین تر است. انگار ما از «امکان مینا» دیگر کمال تبریزی را یک فیلمساز کارنابلدی می بینیم که در ارتباط با مخاطبش ناتوان شده است و در «دونده زمین» به اوج افول رسیده است.

این منتقد افزود: تمام زاویای فیلم نامعلوم است. واقعا نمی فهمم این فیلم از نظر سینمایی چیست؟ یک فیلم به شدت عقب افتاده، به شدت غیرسینمایی و غیر حرفه ای است که جایش متاسفانه در باکس «هنر و تجربه» است که هر فیلم توقیفی بدرد نخوری را در آن می ریزیند. اکران همین فیلم ها حتی به اعتبار «هنر و تجربه» ضربه زده است.

هاشم زاده: «دونده زمین» سیاست زده است

در ادامه ناصر هاشم زاده در نقد «دونده زمین» گفت: من فکر می کنم ما شاهد یک شتاب زدگی در ساخت این فیلم هستیم. چون به هر حال کمال تبریزی کارگردان به نام و مطرح و کاربلدی است و این اثر از او بعید است. فیلم به وضع سیاسی توجه کرده است اما سیاست زده است. یعنی یک نگاه بسیار گروهی و دسته ای به مسئله سیاست دارد. این یعنی توهین و توجه نکردن به سیاست و پرداختن به مردم. مردمی که چون با ما نبودید، این وضع شما شده است.

به چه قیمتی خودت و ملتت را تحقیر می کنی؟!

هاشم زاده افزود: یکی از دلواپسی های من راجع به این فیلم این است که اگرتوهین به خودتان می کنید مانعی ندارد، اما وقتی از حافظ نقل می کنید، لااقل حرف حافظ را بفهمید و نابجا نقل نکنید. آخر این چه مسابقه ای است که شما در این فیلم گذاشته اید که دوست دارید این دونده خارجی در این میدان پیروز باشد و یک ملتی بچه هایش باید در پلان آخر به دنبال این خارجی بدوند. تو به چه قیمتی خودت و ملتت را تحقیر می کنی. آیا این از دید روشنایی شماست؟ یعنی شما به روشنایی ای رسیدی که یک خارجی را نجات دهنده این ملت می آوری.

فراستی: «دونده زمین» مصداق کامل دیاثت هنری است

در ادامه مسعود فراستی گفت: چون فیلم الکن است من سعی کردم از میان نقدها و گفتگوها درباره فیلم بفهمم. هیچ کسی نقدی مثبت درباره این فیلم ننوشته است. خود کارگردان و تهیه کننده محترم در جایی گفته اند این فیلم نقدی بر وضعیت دلت قبل است. فیلم ابدا علیه دولت قبل نیست. فیلم علیه مردم است.

وی افزود: فیلم به شدت بی غیرت است. همان بی غیرتی که اخیرا آقای جوادی آملی بر آن اشاره کردند که فروش خانه و مملکت به بیگانه مصداق کامل بی غیرتی است. ما دیاثت فرهنگی و هنری هم داریم که متاسفانه فیلم، چنین دیاثت و فروش غیرتی در آن است.

هاشم زاده نهایتا بیان داشت: به نظر من فیلم آنقدر سطحی است و بیننده زیادی ندارد که نباید زیاد بزرگش کرد. اسمش را من می گذارم «سیاست زدگی». نهایتا برای یک جمع کوچک و گعده خودمانی ست. فیلم های بزرگتری داریم که مصداق بهتری برای آن دیاثت است اما بدان توجهی نمی شود باید بپردازیم.

برنامه سینمایی«هفت» هر هفته جمعه شب ها با اجرا، سردبیری و تهیه کنندگی بهروز افخمی روی آنتن شبکه سه سیما می رود. این برنامه تا پایان ماه رمضان پخش نخواهد شد.


مردم سالاری/مسعود کيميايي: سينماي اصغر فرهادي عشق دارد


مسعود کيميايي معتقد است: زندگي در فيلم اصغر فرهادي به وقت فيلمبرداري، به وقت حرکت کردن آدم‌ها و حرف زدنشان شروع مي‌شود. اول زندگي مي‌آيد بعد فيلمبرداري شروع مي‌شود. به گزارش ايسنا اين کارگردان سينما در يادداشتي درباره اصغر فرهادي به مناسبت موفقيت اخيرش در جشنواره فيلم کن نوشت: «اصغر فرهادي را دوست دارم. هم خودم شما را دوست دارم هم بايد شما را دوست بداريم. سهم دوست داشتن من از تو تعريف انسان است. تعريف انسان در زندگي اندک و دانستن‌اش حوصله‌هاي فلسفي مي‌خواهد.

در ادبيات که (شغلش) تعريف انسان است بايد بگردي تا انساني را پيدا کني. در سينما که از انسان جسدش را مي‌بيني روحش که سال‌هاست مرده فقط حرف مي‌زند و نيمي‌از کارهاي جسماني انسان را انجام مي‌دهد، غذا خوردن، کشتن و نيمي‌ از منظره توليد مثل (بعضي از اوقات تمام منظره) و جنگيدن در پياده‌رو و موجودات آسماني که تمام موجودات کرات آسماني در هر شکل عجيب و غريبي که از روي حشرات ريز کپي‌برداري شده‌اند انگليسي با لهجه آمريکايي حرف مي‌زنند. در نامه‌اي که از پرويز دوايي عزيزم دارم مثل هميشه انگار صداي ساز همديگر را خوب مي‌شنويم، مي‌نويسد:

آدمي‌مثل تو که اصولا يک قلقلک اوليه اونو هل داده توي کار پر زجر فيلمسازي گمون نکنم هيچ‌وقت بخواهد يا بتواند که از رکورد خودش راضي باشه وگرنه که خب ديگه نمي‌ساختي، اينکه مي‌سازي يک معنيش جست‌جو است. هنوز آدم تا آخر عمر جست‌وجوگر مي‌تونه بمونه. يکي گفت پارک ژوراسيک را ديده‌اي، مردان سياه‌پوش، تايتانيک را ديده‌اي، اسلحه مرگبار هفتم، جان سخت دوازدهم، نابودکننده بيست و هفتم، جرواجرکننده چهل و چهارم را هم نديده‌ام. براي ديدن هر کدام 100 دلار نقد مي‌گيرم به اضافه پول آجيل و بستني و مسقطي. در عوض جاني گيتار را ديده‌ام، رود سرخ را ديده‌ام، ريو براوو را آنقدر بيشمار ديده‌ام که حسابش از دستم دررفته، سرگيجه و تا چشم و جان دارم هر وقت که امکانش پيش بيايد خواهم ديد و هنوز هم.

اين عقيده، اين نگاه و اين همه حس تابناک را که عمري دوام آورده از آن همه زيبايي مي‌آيد که از سينما رفته، اين همه سروصداي جنگ و آسمان و فتح و فلزات پرنده در هوا تمامشان از انسان فقط فرمانده دارند. هيچ کدام هم معصوميت بوستر براوها و صائبه‌ها را ندارند. دستگاه و پرنده فلزي نمي‌توانستند خوب بسازند در عوض انسان را خوب مي‌ساختند که مي‌توانستند.

سينماي اصغر فرهادي را دوست دارم از سينماي قديم مي‌آيد که انسان دارد، آدم دارد، پدر دارد، مادر دارد، بچه دارد، خيابان و کاسب و دادگاه و اتوبوس و مترو دارد، عشق دارد و داستان انسان در روزگار خودش را دارد. عکس‌نويسي (دکوپاژ) دارد، عکس‌هايش نثر دارد و آن هم که جايزه مي‌دهد مي‌داند روزگار سينماي فلز و سرد بي‌آدم و بي‌راز گذشته است.

راز سينما در آدم‌هايش است. اين راز، هنر را سرپا نگه مي‌دارد. راز، قلب عشق و ذات انسان است. فيلم‌هاي اصغر فرهادي از سينماي نامدار مي‌آيد، چيزي از انسان را روايت مي‌کند. عبور کرده خلف پيترو جرمي، ناني لوي و ولگردهاي فليني و روکو و برادران ويسکونتي است، در همان جاها زندگي مي‌کند اما سينماگر امروز هم هست.

نگاه به مارگير رقص در غبار در همان يک ويد (عکس، پلان) رنگ غروب، مارگير کجاي قاب حرکت کند از پشت جاي دقيق قطع عکس و قد و اندازه بازيگران در يک نماي عمومي‌که کِي، کجا بايستد، کي راه برود و گفت‌وگوها به کجاي اين تصويرهاي حساب شده شروع و تمام شود.

اصغر فرهادي عکس‌نويسي روي کاغذ را تمام شده و يا اصل نمي‌داند، آن‌ها را نشاني مي‌داند، ترکيب مهم‌تر از همه چيز است. انسان در اين همه ترکيب شناخته مي‌شود، راه مي‌رود، حرف مي‌زند، مي‌گريد، خشمگين مي‌شود، آزرده مي‌شود و در فيلم فرهادي جا پيدا مي‌کند و مي‌نشيند.

اعتبار اصغر فرهادي از سينماي داستان و روايت است که اين تمام نيست. زندگي در فيلم اصغر فرهادي به وقت فيلمبرداري، به وقت حرکت کردن آدم‌ها و حرف زدنشان شروع مي‌شود. اول زندگي مي‌آيد بعد فيلمبرداري شروع مي‌شود. ترکيب‌هاي ساکن و بي‌حرکت، ترکيب‌هاي ساخته شده در حرکت‌ها، به هم رفتن، به هم چفت شدن که آدمِ اول و معضلاتش در ميان اين طوفان حرکت‌ها و ترکيب‌هاي وحشي و حساب شده به هم نمي‌ريزد، متصل ديده مي‌شود.

در دون ژوان در جهنم که فارسي شده ابراهيم گلستان است در جايي مي‌آيد که مجسمه حرف مي‌زند. من که کهنه سربازم به ترسويي اعتراف مي‌کنم. ترسو بودن براي همه هست مثل دل بهم‌خوردگي از دريا و مثل همان هم کم اهميت دارد اما ادعاي گذاشتن انديشه در کله چرت و پرت است. در جنگ چيزي که براي جنگ کردن سرباز لازم است يک کمي‌خون گرم است و دانستن اينکه باختن خطرناک‌تر از بردن. سينماي ديروز و امروز ندارد، سينمايي که انسان دوره خودش را ترسيم مي‌کند جامعه دوره خودش را مي‌کاود و نشان مي‌دهد، انسان و جامعه و روايت هنرمندانه با سينما مي‌شود، سينماي انسان و سينماي انسان جامعه، و آن همه زيبايي دردناک و آن همه زيبايي شادمانه که سينما (در عمر و جان و هستي خود دارد) همان‌هاست که پرويز دوايي در نامه نوشت.

اصغر فرهادي را دوست دارم، هم خودم شما را دوست دارم و هم بايد شما را دوست بداريم.


وطن امروز/گفت‌وگوی «وطن امروز» با امیرحسین عسگری، کارگردان فیلم «بدون مرز» به بهانه اکران در سینماها


آرامش داریم، سرم را بلند می‌کنم

مرتضی اسماعیل‌دوست: مرزهای جغرافیایی را قدرت‌طلبان تاریخ بدین‌راستا بنا نهادند تا میان وسوسه‌های قدرت‌طلبی و راه‌های عبور از آن مانعی جدی ایجاد شود؛ اما آیا می‌توان برای مرزهای انسانی هم خطوطی مشخص از بودن را به ترسیم درآورد؟ آنچه پیداست از پس سال‌ها جنگ‌طلبی‌ها و قدرت‌کامی‌های مزدوران، مرزها دچار تغییر شدند و مرز انسانیت در لبه باریکی از نابودی و حیات غریبانه مانده است و در این میان، سینما به عنوان بی‌مرزترین راه رسیدن به جهانی بی‌مکان و زمان قدرت رسیدن به نقاط ذهنی گسترده‌ای را دارد و حال فیلم «بدون مرز» به دنبال ارائه بخشی از همین جهان بصری است؛ مرزهای روشنی از اخلاق که در ترکیب جالبی با اصل دفاع از کیان سرزمین همراه شده است. از این‌رو با امیرحسین عسگری، نویسنده و کارگردان فیلم تجربی و قابل اعتنای «بدون مرز» به گفت‌وگو پرداختم که متن آن پیش ‌روی‌تان قرار می‌گیرد.

***

همیشه ساخت نخستین فیلم برای سینماگران از اهمیت خاصی برخوردار است و از این‌رو سعی دارند با اثری متمایز به صحنه تماشا درآیند. شما چگونه در نخستین فیلم بلندتان به «بدون مرز» رسیدید؟

ماجرا این است که هر انسانی در زمینه‌های مختلف باید دارای دغدغه‌های خاص خودش باشد و در واقع تابلوهای ذهنی افراد وقتی به سمتی باشد که بتواند به سوژه‌های مورد نظر برسد، باید در این زمینه اقدام کند و فیلمساز هم وقتی به جایی می‌رسد که به نظرش باید علایق و نگاه خود را به شکل فیلم درآورد، به دنبال این کار می‌رود و از این نظر چنین اتفاقی برای من هم پیش آمد.

یعنی سال‌ها با چنین سوژه‌ای در ارتباط بودید و منتظر رسیدن به موعد مورد نظر جهت ساخت درآمدید؟

بله، سال‌ها در این‌باره دغدغه داشتم و منتظر فرصتی جهت تبدیل ایده‌ام به فیلم سینمایی بودم. به نظرم سال 1383 بود که تلویزیون سفارش ساخت آثاری در زمینه دفاع‌مقدس داده بود و قرار شد چنین اتفاقی رخ دهد تا اینکه ناخودآگاه در این مسیر به ایده‌ای رسیدم که دغدغه‌هایم از دوران نوجوانی بوده است و این شد که به سمت نوشتن فیلمنامه «بدون مرز» رفتم.

در فیلم «بدون مرز» نوجوانی به دنبال رسیدن به هویت خود است و در فاصله رسیدن به بلوغ دچار اتفاقی خاص در زندگی‌اش می‌شود.

بله! تفکر در لحظات مختلف شکل می‌گیرد و هنگامی که می‌خواهیم اثر هنری بسازیم موارد مختلفی از آرشیو ذهنی و اعتقادی آدمی به هم متصل می‌شود تا اتفاقی سینمایی را رقم بزند. این منابع در ذهن من هم به‌تدریج شکل گرفت تا به تصویر نوجوانی برسد که در فیلم «بدون مرز» شاهدش هستیم. در واقع کاراکتر فیلم جدا از مساله جنگ نظامی وارد دنیایی می‌شود که جنگی از رسیدن به بلوغ دیگر در درونش است.

فرم بصری فیلم که مبتنی بر نشانه‌های زیبایی شناسانه‌ای است و در آن کمتر از زبان گفتاری استفاده شده، از دل موضوع و نگاه فیلم درآمد یا اینکه برگرفته از سلیقه فیلمسازی‌تان است؟

ببینید، من داشتم درباره موضوعی می‌نوشتم که به خودی خود دارای برهان است. در واقع واژه‌هایی چون جنگ، تنهایی و دورماندگی همراه با خود نگاهی تنش‌زا می‌آورد. از طرفی در سال‌های گذشته اتفاقات بسیاری در منطقه ما رخ داد که عمده آنها حضور آمریکا در منطقه و لشکرکشی‌های انجام شده و جنگ‌های منطقه‌ای بوده است. از این نظر اتفاقات مختلف من را به سمتی برد که به شکلی با فرم کار مواجه شوم که بتواند همگام با موضوع آن باشد. در واقع سعی کردم فراتر از نگاهی بومی به موضوع نگاه کنم و وقتی چنین شد ناخودآگاه به دنبال حذف موانع برای انتقال مفاهیم خود رفتم، چراکه ادبیات نقش مهمی در ایجاد مرزبندی برای فیلمی سینمایی دارد و من هم با حذف و کاستن از دیالوگ در این فیلم سعی کردم به فضایی جهان شمول برسم. چون هر منطقه‌ای ادبیات، فرهنگ و زبان مختص به خود را دارد و من به دنبال حذف دیالوگ و رسیدن به مفهومی جهانی‌تر بودم، از این جهت براساس فرمی بصری پیش رفتم. در واقع به واسطه ابزار تصویری که سینما در اختیارم گذاشته است سعی کردم به زبانی مشترک نزد مخاطب برسم و فیلم «بدون مرز»

بر اساس چنین ساختاری شکل گرفت.

فضاسازی‌های رخ داده در فیلم «بدون مرز» بخوبی زبانی مشترک از توجه مخاطب را در سطح جهانی ایجاد کرد که موجب موفقیت‌هایی برای فیلم در سطح بین‌المللی شد.

به نظرم زبان مشترک فیلم‌ها نزد مخاطب در قلبش شکل می‌گیرد و ما هم به دنبال چنین مخاطبی بودیم، نه ادبیاتی که تنها از طریق زبان به دنبالش هستند. از دیدگاه من آدم‌ها بیشتر با قلب‌شان ارتباط برقرار می‌کنند تا زبان‌شان و در واقع ریشه قلب را می‌توان در چشم‌ها جست و از طریق تماشای تصاویر می‌توان به احساسی مشترک رسید و مخاطب می‌تواند از طریق سینما احساس تو را دریافت کند. اصلا یکسری از فیلم‌ها نیاز به زبان ادبیات ندارد و احساسات براساس نگاه مشترک قابل انتقال است، از این نظر فیلم «بدون مرز» مخاطبان بسیاری در خارج از کشور یافت.

مساله قدرت‌طلبی از طریق حضور آمریکایی‌ها در منطقه مساله مهمی در فیلم شما است که در بخشی از فیلم برجسته می‌شود. این موضوع چقدر در ساختار اثر نقش یافته است؟

به هر حال کشورمان در آرامشی به سر می‌برد که خیلی از کشورهای دیگر از آن بی‌بهره‌اند و ما سال‌ها برای حفظ سرزمین خود به دفاع ارزشمندی دست زدیم اما در کشورهای دیگر سربازان آمریکایی همان‌گونه که در فیلم «بدون مرز» نشان داده شده به اجبار توسط قدرت‌طلبان سیاستمدار خود وارد جنگ شدند و اسیر جنگ‌افروزی سیاستمداران خود شدند. برای نمونه‌ای دیگر باید اشاره به ارتباط مردمان ایران و عراق کنم که سال‌ها بود که ارتباط خوبی با مردم عراق نداشتیم، چرا که آنها اسیر قدرت‌طلبی چون صدام بودند که به خاک کشورمان تجاوز کرده بود و بعد از اینکه این دیکتاتور به پایان قدرت خود رسید حالا ارتباط خوبی بین مردم ایران و عراق وجود دارد و آنها برادران شیعی ما بودند و هستند و جنگ ناخواسته آنها را وارد فضایی متناقض کرده بود.

شما هم در فیلم «بدون مرز» به دنبال ارتباط انسانی بودید که نمی‌توان مرزی برای آن ایجاد کرد!

دقیقا! مردمان کشورها با هم دوست هستند و این سیاست‌های اشتباه برخی قدرت‌طلبان است که باعث نگاه‌های خصمانه میان آنها می‌شود. مساله‌ای که من در فیلم «بدون مرز» به آن پرداختم براساس اتفاقاتی بوده که در منطقه ایجاد شده است و من هم به دنبال نمایش این تاریکی‌ها بودم. به هر حال ظلم در همه‌جای جهان محکوم است و فرقی ندارد که صاحب این ظلم آمریکا، انگلیس یا هر جنگ‌افروز دیگری باشد و هر کجا ظلمی باشد موجب پدید آمدن مظلومیتی هم در طرف مقابل می‌شود.

سایه سربازان آمریکایی هم همیشه به شکلی دهشتناک بر وجود شخصیت‌های فیلم سنگینی می‌کند!

به نظرم حتی سال‌ها قبل از لشکرکشی عراقی‌ها به منطقه، سایه این ظلم و دخالت آنها در منطقه وجود داشت و طوری طراحی شده بود که منطقه را دچار وضعیت نامناسبی کنند تا یکسری قدرت‌ها از این شرایط به نفع خود سود ببرند! ما در فیلم «بدون مرز» نشان دادیم این فرماندهان آمریکایی هستند که باعث ایجاد فضایی از جنگ میان آدم‌ها شدند و سال‌هاست که آنها به بهانه‌های مختلف در فکر دخالت و قتل‌عام مردمان مظلوم منطقه هستند و این مساله حتی باعث ظلم به مردمان آمریکایی شده است. حرفی که من درباره اعتراض سرباز آمریکایی زدم، مساله جدیدی نیست و ما بارها شاهد چنین مساله‌ای در واقعیت بوده‌ایم که حتی در فیلم فیلمساز صاحب‌سبکی مانند استنلی کوبریک در فیلم «غلاف تمام فلزی» به این مساله پرداخته شده و نمایانگر نگاه جنگ‌افروزانه سیاستمداران آمریکایی است. حتی در فیلم «اولین خون» سکانس پایانی وحشتناکی درباره این اتفاقات ساخته شده که نقد سیاست‌های آمریکا است. البته متاسفانه برخی‌ها در برابر نگاه نقادانه فیلم «بدون مرز» قرار گرفتند! اما من همیشه با ماهیت جنگ و جنگ‌افروزی مساله اساسی دارم، چون برایم واژه دردناکی است و وقتی به آن فکر می‌کنم مسائل مختلفی مانند از دست دادن عزیزانم به ذهنم می‌آید.

در برابر جنگ‌های ناجوانمردانه البته شکوه دفاعی عظیم مانند آنچه توسط مردمان گرانقدر این سرزمین رخ داده است، وجود دارد.

من با افتخار سرم را بلند می‌کنم وقتی می‌بینم مردمان کشورم با همه سختی‌ها 8 سال دفاع کردند تا حتی یک وجب از این خاک کم نشود. ما از سرزمین خود دفاع کردیم که این مساله تفاوتی اساسی با جنگ‌افروزی‌ها دارد و این مساله مهمی است که سربازی با اعتقاد از حریم مرزهایش دفاع کند و این به ایمان والایش بستگی دارد. من از این بابت حالم خوب است که آن رشادت‌ها باعث شد تا حالا زیر سایه آرامش زندگی کنیم.


وطن امروز/استعاره‌های فراستی و هاشم‌زاده درباره فیلم تبریزی


«بی‌غیرتی»

در بخش پایانی برنامه «هفت» که جمعه 7خرداد روی آنتن شبکه 3 رفت، با حضور مسعود فراستی و ناصر هاشم‌زاده به نقد فیلم «دونده زمین» ساخته کمال تبریزی پرداخته شد. به گزارش «وطن امروز» فراستی در ابتدای این میز نقد جنجالی گفت: این فیلم تمام افتخارش این است که پس از 6 سال توقیف، اکران شد. من در عمرم تاکنون یک فیلم را به تنهایی ندیده‌ام. اما چند شب پیش این فیلم را به تنهایی همراه با صندلی‌های خالی دیدم. یک فیلم بشدت عقب افتاده، بشدت غیرسینمایی و غیرحرفه‌ای است که جایش متاسفانه در باکس «هنر و تجربه» است که هر فیلم توقیفی به درد نخوری را در آن می‌ریزند. اکران همین فیلم‌ها حتی به اعتبار «هنر و تجربه» ضربه زده است.

هاشم‌زاده: «دونده زمین» سیاست‌زده است

در ادامه ناصر هاشم‌زاده در نقد «دونده زمین» گفت: من فکر می‌کنم شاهد یک شتاب‌زدگی در ساخت این فیلم هستیم چون به هر حال کمال تبریزی کارگردان بنام و مطرح و کاربلدی است و ساخت چنین اثری از او بعید است. فیلم به وضع سیاسی توجه کرده اما سیاست‌زده است. یعنی یک نگاه بسیار گروهی و دسته‌ای به مساله سیاست دارد؛ این یعنی توهین و توجه نکردن به سیاست و پرداختن به مردم. مردمی که چون با ما نبودید، این وضع شما شده است.

به چه قیمتی خودت و ملتت را تحقیر می‌کنی؟!

هاشم‌زاده افزود: یکی از دلواپسی‌های من راجع به این فیلم این است که اگر به خودتان توهین می‌کنید مانعی ندارد اما وقتی از حافظ نقل می‌کنید، لااقل حرف حافظ را بفهمید و نابجا نقل نکنید. آخر این چه مسابقه‌ای است که شما در این فیلم گذاشته‌اید که دوست دارید این دونده خارجی در این میدان پیروز باشد و یک ملتی بچه‌هایش باید در پلان آخر به دنبال این خارجی بدوند. تو به چه قیمتی خودت و ملتت را تحقیر می‌کنی؟! آیا این از دید روشنایی شماست؟ یعنی شما به روشنایی‌ای رسیدی که یک خارجی را نجات‌دهنده این ملت می‌آوری؟!

فراستی: «دونده زمین» مصداق کامل دیاثت هنری است

در ادامه مسعود فراستی گفت: چون فیلم الکن است من سعی کردم از میان نقدها و گفت‌وگوها درباره فیلم بفهمم. هیچ کسی نقدی مثبت درباره این فیلم ننوشته است. خود کارگردان و تهیه‌کننده محترم در جایی گفته‌اند این فیلم نقدی بر وضعیت دولت قبل است. فیلم ابدا علیه دولت قبل نیست. فیلم علیه مردم است. وی افزود: فیلم بشدت بی‌غیرت است. همان بی‌غیرتی که اخیرا آقای جوادی‌آملی بر آن اشاره کردند که فروش خانه و مملکت به بیگانه مصداق کامل بی‌غیرتی است. ما دیاثت فرهنگی و هنری هم داریم که متاسفانه فیلم، چنین دیاثت و فروش غیرتی در آن است. هاشم‌زاده در نهایت بیان داشت: به نظر من فیلم آنقدر سطحی است و بیننده زیادی ندارد که نباید زیاد بزرگش کرد. اسمش را من می‌گذارم «سیاست‌زدگی». در نهایت برای یک جمع کوچک و گعده خودمانی است. فیلم‌های بزرگ‌تری داریم که مصداق بهتری برای آن دیاثت است اما بدان توجهی نمی‌شود که باید به آنها بپردازیم.


وطن امروز/قدردانی رهبر انقلاب از برگزاری مسابقه بین‌المللی «هولوکاست»


رهبر معظم انقلاب اسلامی در پیامی از برگزاری مسابقه کاریکاتور «هولوکاست» قدردانی کردند. به گزارش فارس، در پی برگزاری مسابقه بین‌المللی کارتون و کاریکاتور «هولوکاست»، طی پیامی از سوی دفتر رهبر معظم انقلاب اسلامی از این رویداد هنری قدردانی شد. سیدمسعود شجاعی‌طباطبایی، دبیر دومین مسابقه بین‌المللی کارتون و کاریکاتور هولوکاست در این باره اظهار داشت: طی تماس تلفنی از سوی دفتر حضرت آقا به بنده گفته شد که ایشان فرموده‌اند این کار عالی است. براساس این گزارش، در پی انتشار اثر توهین‌آمیز به ساحت مقدس پیامبر اسلام(ص) در نشریه شارلی ابدو، دومین مسابقه بین‌المللی کاریکاتور آزادی بیان از سوی مؤسسه راه، انجمن هنرهای تجسمی انقلاب و دفاع‌مقدس و موسسه رسانه‌ای اوج با موضوع هولوکاست به دبیری سیدمسعود شجاعی‌طباطبایی برگزار شد. همزمان با روز نکبت در 25 اردیبهشت (14 مه) دومین دوره نمایشگاه کاریکاتور «هولوکاست» در حوزه هنری برپا شد. در این نمایشگاه 100 اثر کارتون و 50 اثر کاریکاتور چهره با محوریت نتانیاهو دیده می‌شود. این نمایشگاه تا 10 خرداد ادامه دارد.

منبع: بولتن نیوز

شما می توانید مطالب و تصاویر خود را به آدرس زیر ارسال فرمایید.

bultannews@gmail.com

نظر شما

آخرین اخبار

پربازدید ها

پربحث ترین عناوین