کد خبر: ۳۴۴۷۳۱
تعداد نظرات: ۱ نظر
تاریخ انتشار:

بزرگترین تراژدی زندگی اینه که خیلی زود پیر میشیم و خیلی دیر عاقل!!!

هیچ وقت حسرت زندگی آدمایی رو که از درونشون خبر نداری نخور !!!

حسادت نوعی اعتراف به حقیر بودن خویش است.

هر قلبى دردى دارد، فقط نحوه ابراز آن فرق دارد.
بعضى ها آن را در چشمانشان پنهان ميكنند، و بعضى ها در لبخندشان!!!

اگه اولش به فکر آخرش نباشي , آخرش به فکر اولش ميفتي!

بــــرای هــــرزگــی هــــزار راه هــســــت .... امـــا هـیــچ کــــدام بــــه انـــدازه تــــظـــاهـــر بـــه پـــاکـــدامــنــی کــثـیــف نـیـست!

ساده لباس بپوش، ساده راه برو, اما در برخورد با دیگران ساده نباش, زیرا سادگی ات را نشانه میگیرند.

روز های سخت ، آدم رو سخت می کنه...

هرگز به ياد ندارم نابينايي به من تنه زده باشد اما از اين جماعت نادان به هركي خورديم به ما گفت:
مگه كوري...
خنده را معنی به سرمستی مکن آنکه میخندد غمش بی انتهاست..

پول همیشه جایی بلندتر از قد ماست !برای رسیدن به آن مواظب باشیم پایمان را روی چه چیزهایی می گذاریم

روزی گدایی به دیدن صوفی درویشی رفت و دید که او بر روی تشکی مخملین در میان چادری زیبا که طناب هایش به گل میخ های طلایی گره خورده اند، نشسته است. گدا وقتی این ها را دید فریاد کشید: این چه وضعی است؟ درویش محترم! من تعریف های زیادی از زهد و وارستگی شما شنیده ام اما با دیدن این همه تجملات در اطراف شما، کاملا سرخورده شدم.
درویش خنده ای کرد و گفت : من آماده ام تا تمامی این ها را ترک کنم و با تو همراه شوم. با گفتن این حرف درویش بلند شد و به دنبال گدا به راه افتاد. او حتی درنگ هم نکرد تا دمپایی هایش را به پا کند.
بعد از مدت کوتاهی، گدا اظهار ناراحتی کرد و گفت: من کاسه گداییم را در چادر تو جا گذاشته ام. من بدون کاسه گدایی چه کنم؟ لطفا کمی صبر کن تا من بروم و آن را بیاورم.
صوفی خندید و گفت: دوست من، گل میخ های طلای چادر من در زمین فرو رفته اند، نه در دل من، اما کاسه گدایی تو هنوز تو را تعقیب می کند .

در دنیا بودن، وابستگی نیست. وابستگی، حضور دنیا در ذهن است و وقتی دنیا در ذهن ناپدید شود وارستگی حاصل خواهد شد.

خواب دیدم قیامت شده است. هرقومی را داخل چاله‏ای عظیم انداخته و بر سرهر چاله نگهبانانی گرز به دست گمارده بودند الا چاله‏ ی ایرانیان. خود را به عبید زاکانی رساندم و پرسیدم: «عبید این چه حکایت است که بر ما اعتماد کرده نگهبان نگمارده‏اند؟»گفت:....
 

می‌دانند که به خود چنان مشغول شویم که ندانیم در چاهیم یا چاله.»خواستم بپرسم: «اگر باشد در میان ما کسی که بداند و عزم بالا رفتن کند...» نپرسیده گفت: گر کسی از ما، فیلش یاد هندوستان کند خود بهتر از هر نگهبانی پایش کشیم و به تهِ چاله باز گردانیم!


شما می توانید مطالب و تصاویر خود را به آدرس زیر ارسال فرمایید.

bultannews@gmail.com

انتشار یافته: ۱
در انتظار بررسی: ۰
غیر قابل انتشار: ۰
مهاجر
|
Iran, Islamic Republic of
|
۰۸:۲۰ - ۱۳۹۵/۰۱/۲۹
0
0
خیلی خیلی عالی 0 همیشه از داستاهاتون چیزهای زیادی یاد میگیرم 0مرسی
نظر شما

آخرین اخبار

پربازدید ها

پربحث ترین عناوین