به گزارش بولتن نیوز، در روزگار ما نیز روزنامه های موجود با گرایشات سیاسی و فکری گوناگون، دست به این کار زده و در قالبهای مختلف، به مسائل فرهنگی می پردازند. اما نکته اینجاست که این همه تولیدات فرهنگی منتشر شده در روزنامهها برای دیده شدن پا به این جهان گذاشته اند. به عبارت دیگر، مطلبی که دیده نشود گویی اصلاً تولید نشده است. اما آیا با حجم انبوه سایتها و مجلات و روزنامهها و رسانههای مختلف دیگری که وجود دارد، میتوان به همه آنها پرداخت و مطالب شان را از نظر گذراند؟ جواب معلوم است …
به همین دلیل ما در بولتن نیوز سعی کردهایم تا از این به بعد و در قالب صفحه«فرهنگ در رسانه»به بازخوانی و بازنشر اصلیترین مطالب فرهنگی روزنامهها بپردازیم. به عبارت دیگر، «فرهنگ در رسانه»تلاشی است برای تبلور روزانه تراوشات فرهنگی روزنامه های کشور. تا به این طریق، حداقل اصلیترین مقولات فرهنگی که در روزنامهها منتشر شده است، توسط مخاطبین دیده شود. البته ما از همین جا، دست همکاری خود را به سمت همگان دراز کرده و از همه کسانی که تمایل دارند به انحای مختلف در این زمینه به ما کمک کنند، دعوت میکنیم تا در کنار ما، به ارتقای صفحه«فرهنگ در رسانه»کمک کنند.
آرمان، آفتاب یزد، ابتکار، اعتماد، افکار، اطلاعات، ایران، تفاهم، جام جم، جوان، جمهوری اسلامی، حمایت، خراسان، راه مردم، حمایت، روزان، رویش ملت، سیاست روز، شرق، شهروند، قانون، قدس، کیهان، مردم سالاری، وطن امروز و همشهری روزنامه هایی هستند که روزانه به آنها پرداخته و سعی می کنیم گلچینی از بهترین های آنها را در یک سبد فرهنگی به خدمت شما عرضه کنیم.
***
آرمان/«کیمیا» تجربه خوبی برای تلویزیون بود
مهدی
پاکدل با بیان این که برنامه های تلویزیون را دنبال میکند و سریالها را میبیند
تصریح کرد: در این
مدت اتفاق جدیدی در سازمان صدا و سیما نیفتاده است، زیرا مشکل اصلی رسانه ملی، پول
است.
مهدی پاکدل بازیگر سریال «کیمیا» در گفتوگو با فارس گفت: همیشه دوره انقلاب در تاریخ ایران برایم جالب بوده و به این دلیل که خودم در آن زمان نبودم و بیشتر درباره تاریخ انقلاب شنیدهام، به همین دلیل همیشه دوست داشتم تا به جای یکی از افرادی که در آن زمان حضور داشتهاند، در اثری نمایشی بازی کنم.وی درباره فیلمنامه سریال کیمیا نیز گفت: به عقیده من فیلمنامه سریال «کیمیا» بسیار جذاب است و هر چه جلوتر میرود، این جذابیت بیشتر میشود. یک درام عاشقانه در یک بستر تاریخی روایت میشود.وی درباره همکاری خود با جواد افشار کارگردان این سریال نیز بیان داشت: تا به حال با ایشان همکاری نکرده بودم، اما در این سریال این فرصت پدید آمد. ایشان یکی از کارگردانان بی حاشیه و دقیق هستند.این بازیگر درباره شخصیت پیمان و اینکه از چه طریقی توانست نقش جوانی در دوره انقلاب را ایفا کند،گفت: شخصیت پیمان در فیلمنامه از همان ابتدا کامل بود چون مسعود بهبهانینیا نویسنده سریال از جوانهای آن دوره هستند و به خوبی در این باره اشراف کامل دارند. علاوه بر این با استناد به خاطرههایی که از بزرگترها و برادرم که در گذشته در آن دوران زندگی کرده بودند، در ذهن داشتم و خودم هم مطالعههای بسیاری در زمینه تاریخ معاصر داشتم.بازیگر سریال «ستایش» درباره ویژگیهای بارز شخصیتی پیمان و جوانهای انقلابی بیان داشت: یکی از خصیصههای بارز شخصیتی پیمان که در اغلب افراد در آن دوران به وضوح دیده میشود،از خود گذشتگی بود که برای آرمان و اهداف جامعهشان واقعا از خودگذشتگی میکردند و هیچ چیز را برای خودشان نمیخواستند. همین نسل بودند که بعدا در جنگ نیز برای کشورشان افتخار آفریدند و باعث سربلندی ایران شدند. متاسفانه الان از این دست افراد کمتر شدهاند و کمتر افرادی پیدا میشوند که از خود گذشتگی در جامعه داشته باشند.وی با اشاره به بازخوردهایی که از مخاطبان درباره این سریال و شخصیتی که بازی کرده است،گرفته نیز گفت: به هر حال هر اثری ایراد و اشکالهایی دارد که واقعا دست گروه سازنده نیست. منتهی الان خوشبختانه استقبال از این سریال زیاد بوده و مردم خیلی علاقه مند به دنبال کردن قصه «کیمیا» هستند.این بازیگر ادامه داد: از این بابت خیلی خوشحالم که سریال «کیمیا» کمتر دچار شعار زدگی است،چراکه اصولا روایاتی که از آن دوره تاریخ میشود دچار شعارزدگی است.وی ادامه داد: به عقیده من حضور سریال «کیمیا» در تلویزیون به عبارتی یک شروع برای ساخت سریالهای بلند است و اگر تلویزیون ما بخواهد با سریالهای بلند ماهوارهای مقابله کند،ناگزیر است از داستانهای عامه پسند و مورد علاقه مردم برای ساخت سریالها، بهره بگیرد.بازیگر سریال «اولین شب آرامش» افزود: البته همه اینها در شرایطی است که دوستان مدیر این موضوع را مسئولیت خود بدانند.
آرمان/بهنام تشكر: از تئاتر دور نميشوم
بازيگر نمايش «سه گانه پاريسي» با اشاره
به ويژگيهاي اين اثر عنوان كرد به دليل حضور در آثار تصويري از تئاتر فاصله نميگيرد
و تلاش ميكند حداقل هر سال در يك تئاتر به ايفاي نقش بپردازد.
بهنام تشكر بازيگر تئاتر و تلويزيون ايران كه به تازگي با نمايش «سه گانه پاريسي» در تالار شمس روي صحنه است درباره تجربه همكاري با ايوب آقاخاني براي دومين بار به مهر گفت: نمايش «سهگانه پاريسي» دومين همكاري من با ايوب آقاخاني در مقام بازيگر است. من پيش از اين در سال ۸۳ در نمايش «روزهاي زرد» آقاخاني بازي داشتم اما در طول اين سالها با وجودي كه هركدام از ما تمايل داشتيم با يكديگر همكاري داشته باشيم اين فرصت حتي در كسوت بازيگر در يك نمايش نيز برايمان فراهم نميشد. وي درباره تغيير ديدگاههاي خودش و آقاخاني در طول اين سالها بيان كرد: مطمئنا هركدام از ما در طول سالهايي كه گذشته تغييرات بسياري كردهايم و اين تغييرات به اندازه عمر تجربه ما بوده است. اگر از ۱۱ سال قبل تا امروز تجربيات من و آقاخاني را با هم جمع كنيم عمري به اندازه ۲۲ سال خواهد شد كه تجربه گران بهايي است. تشكر درباره حضورش در اين اثر نمايشي توضيح داد: ايوب آقاخاني به من پيشنهاد بازي در اين نمايش را داد و چون من فرصت كافي داشتم و مدتي هم بود كه به دليل سفر از فضاي بازيگري دور بودم و ميخواستم در نخستين گام با بازي در تئاتر كارم را آغاز كنم، پيشنهادش را پذيرفتم. چون ويژگيها و ساختار نوشتههاي آقاخاني را ميشناختم بدون خواندن متن تصميم گرفتم در اين نمايش بازي كنم. البته بعد از خواندن متن هم زياد سورپرايز نشدم چون از ابتدا ميدانستم با نمايشنامه خوبي روبهرو هستم. وي درباره ويژگيهاي نمايش و نقشي كه ايفا ميكند، گفت: اين نمايش درباره مسائلي چون عشق و سياست، تقابل آدمها با يكديگر و اينكه افراد چگونه تحت تاثير هم قرار ميگيرند، است. اين نمايشنامه با نگاهي آزاد به يك اثر خارجي نوشته شده اما در حقيقت امضا خودِ ايوب آقاخاني را دارد. در نمايشنامه اصلي مسائل سياسي بيشتر مطرح است اما در اين اثر وجه عاشقانه حرف اول را ميزند. بازيگر نمايش «خداي كشتار» ادامه داد: «سه گانه پاريسي» به تعريف عشق از ديدگاه دو شخصيت اصلي نمايش ميپردازد كه نكته جالبي است چون هر دو طرف ماجرا يك جور به عشق نگاه ميكنند. لايه دومي كه در اثر مطرح ميشود پرداختن به افراد مدعي است كه وقتي پاي عمل پيش ميآيد خودشان را از مساله كنار ميكشند. وي درباره دلايل فاصله گرفتن برخي از بازيگران تئاتر از اين مديوم و جذب شدن آنها به آثار تصويري گفت: به نظرم بيشتر از مسائل مالي، دور شدن برخي از اهالي تئاتر به دليل مشغله كاري و نبود برنامه ريزي در تلويزيون و سينما است. چون برنامه ريزي و مديريت درستي در اين حوزه وجود ندارد و معمولا كارها غيرقابل پيش بيني است به همين جهت نميتوان به درستي براي حضور در تئاتر هماهنگ شد. به اين ترتيب است كه خيليها ترجيح ميدهد بيشتر در تلويزيون فعال باشند. بازيگر سريال «ساختمان پزشكان» درباره علاقه اش به تئاتر و اينكه تلاش ميكند با وجود حضور در آثار تصويري از اين مديوم فاصله نگيرد، بيان كرد: البته براي من كمتر اين اتفاق رخ داده و با وجود حضورم در عرصه تصوير تلاشم را كردهام كه حداقل سالي يك تئاتر بازي كنم و حتي در صورت داشتن فرصت سالي دو نمايش بازي كنم. البته هيچگاه اين ديدگاه كليشهاي مدنظرم نبوده كه مثلا با حضور در تئاتر دينام را به آن ادا كنم بلكه از صميم قلبم احساس بودن با تماشاگر در يك سالن نمايشي و هيجاني را كه از نفس به نفس شدن با آنها به من دست ميدهد، دوست دارم و حاضر نيستم اين احساس و هيجان را با چيز ديگري عوض كنم. تشكر در پايان درباه استقبالي كه از اين نمايش شده است، گفت: با وجوديكه تعطيليهاي مناسبي در اجراي نمايشها سكته مياندازند اما خوشبختانه اين نمايش توانسته با مخاطبان ارتباط برقرار كند.
ابتکار/بررسی عملکرد «ستاد صیانت و مبارزه باعرضه غیرمجاز آثار سینمایی» در گفتگو با اهالی سینما؛
رنج تمام نشدنی مولفین از فقدان قانون کپی رایت
گروه ادب و هنر- ستاد صیانت و مبارزه با تکثیر و عرضه غیرمجاز آثار سینمایی و سمعی و بصری شش ماهیست که کار خود را پس از هشت سال از سر گرفته و مجموعه اقدامات و نمایشهایش به کشف یک میلیون و پانصد نسخه فیلم ایرانی ختم شده است. این در حالیست که شبکههای مجازی و ماهوارهای با جستجوگران و مخاطبانی میلیونی همچون دو غول مهارنشدنی در برابر این ستاد عرضاندام میکنند.احیای ستاد صیانت و مبارزه با تکثیر و عرضه غیرمجاز آثار سینمایی و سمعی و بصری را باید یکی از اقدامات سال جاری وزارت فرهنگ و ارشاد دولت تدبیرو امید بدانیم. ستادی که پیشترها در سال 85 به مدت 15 ماه اقداماتی را برای برچیدن مقوله قاچاق فیلم آغاز کرده بود، بار دیگر برای مبارزه با این معضل آستینهارا بالا زده است.
شبکه مجازی و ماهوارهای بازار اصلی قاچاق فیلم
مجموعه اقداماتی که با کمک پلیس امنیت منجر به امحاء پنج میلیون نسخه فیلم قاچاق ایرانی، خارجی و انیمیشهای غیرقانونی شد. اما آنچیزی که مجموعه این زحمت را بیاثر و یا بهتر بگوییم کم اثر میکند وجود شبکههایی به نام مجازی و ماهوارهایست. به گونهای که قبل از خبردار شدن مردم از ورود فیلمها به شبکه نمایش خانگی و اقدام برای خرید فیلم مورد علاقه از سوپرمارکتها؛ فیلم مورد نظر چندین بار از شبکههای ماهوارهای پخش شده و در سایتهای گوناگون داخلی قابلیت دانلود دارد. با اوضاعی که شرح آن داده شد دقیقا کاربرد این ستاد چه میتواند باشد؟ آیا با کشف و ضبط یک میلیون و پانصد نسخه فیلم ایرانی از چند دستفروش میتوان مدعی مهار بازارقاچاق شد؟ مطمئنا جواب به این سوال منفیست و با روشی که در دستور کار قرار گرفته نتیجهای که باید؛ حاصل نخواهد شد. آنچه باید مدنظر مسئولان و دغدغهمندان این عرصه قرار گیرد برخورد با سایتهاییست که یکی پس از دیگری فعال میشوند و در کنار شناسایی این سوءاستفادهگران داخلی باید راهکاری نیز برای شبکههای خارجی پیدا کرد که بدون پرداخت قرانی، فیلمها را نه یکبار و چندینبار بازپخش میکنند و با پخش آگهیهای متعدد تبلیغاتی در طول این فیلمها منفعت خود را از آشفتگیهای داخلی میبرند. در اینجا باید انگشت انتقاد را به سمت پلیس فتا هم گرفت و پرسید چگونه این نهاد قادر است پسری را که اقدام به انتشار عکسهایی در شبکه اجتماعی تلگرام کرده یا نمونههای مشابه آن را بدون فوت وقت شناسایی کند اما از مهار بازار قاچاق فیلم در شبکههای مجازی عاجز مانده است؟
باید دسترسی مردم به سینما راحت شود
منصور لشکری قوچانی (تهیهکننده سینما) برای نشان دادن میزان تاثیر فعالیت این ستاد به ارائه آماری کفایت میکند. او میگوید: قبل از ارائه «عصریخبندان» به شبکه نمایش خانگی برای اطلاع از اینکه چه درصدی از مردم فیلم «خط ویژه» را از طریق سینما و شبکه نمایش خانگی دیدهاند و چه درصدی از طرق دیگر موفق به دیدن فیلم شدهاند ماه گذشته تحقیقی را در مراکز استانها انجام دادیم که نتیجهاش جالب و تامل برانگیز بود.
او ادامه میدهد: براساس این تحقیق میدانی؛ 28 درصد مردم فیلم را دیدهاند که تنها سه درصد برای آن پول پرداخت کردهاند و در سینما و شبکههای نمایش خانگی به تماشای فیلم نشستهاند و مابقی یعنی 25 درصد از طریق ماهواره، قاچاق فیلم و اینترنت «خط ویژه» را دیدهاند. مشکل جای دیگر است. این فعالیتها صورت مسئله را بازنگه میدارد اما راهحل نهایی را باید جای دیگر جستجو کرد. تهیهکننده فیلم «عصر یخبندان»؛ ادامه میدهد: جلوگیری از پخش فیلمها از طریق شبکههای ماهواره کار نشدنی است و با بستر کنونی قطعا شبکه نمایش خانگی نابود خواهد شد. باید کاری کرد که مردم دسترسی راحتی به سینما و شبکه نمایش خانگی داشته باشند. وی در اینباره که ستاد مدعی مهار شبکه قاچاق درتهران است؛ گفت: این موضوع که تهران را مهار کردهاند صحیح نیست؛ بلکه فرهنگ مردم تهران بالا رفته وگرنه ستاد نتوانسته کاری از پیش ببرد.
فیلمسازها شکایت کنند ما اقدام کنیم
انوشیروان نعیم (نماینده ستاد صیانت از آثار محصولات فرهنگی و سینمایی در پلیس امنیت) با اشاره به اقدامات این ستاد در دور اول اضافه میکند: در آن زمان مجموعه اقداماتی منجر به این شد که میزان تیراژ فیلمهای شبکه خانگی که 28 هزار نسخه بود به 300 تا 800 هزار نسخه برسد و حق رایت که 25 تا 30 میلیون تومان بود به 500 میلیون تومان رسید. نعیم؛ درباره اقدامات این ستاد برای مهار شبکههای اینترنتی و ماهوارهای میگوید: باید تهیهکنندهها شکایتی از دادستانی به ما ارائه دهند تا ما روی این شکایتها اقدام کنیم. او ادامه میدهد: فکر نمیکنم این شکایتها راه به جایی داشته باشد زیرا این سایتها با تغییری کوچک در آدرس خود میتوانند دوباره شروع به کار کنند. بلکه باید گروهی مختص این کار درنظر گرفته شود و این سایتهای خاطی را دائما رصد و فیلتر کند. درباره شبکههای ماهوارهای نیز اگر سینماگری از یک شبکه خاص شکایتی دارد به ما ارئه دهد ما آن را پیگیری خواهیم کرد. نعیم که اعتقاد دارد ستادی که او درآن عضو است در شش ماه گذشته با امحاء 5 میلیون نسخه فیلم موفق به مهار قاچاق در سراسر این استان شده است؛ میگوید: سی درصد از کشفیات ما متعلق به سینمای ایران، پنجاه درصد فیلمهای مستهجن و بیست درصد انیمیشنهای غیرقانونی بودند. او به این موضوع نیز تاکید میکند که جلوگیری از پخش فیلمهای مستهجن که بنیادهای خانواده را نشانه رفتهاند؛ دغدغه اصلی این ستاد است و قاچاق فیلمهای ایرانی در حاشیه این موضوع مهار میشوند.
مبارزه فیزیکی راهکار اصلی نیست
حسین مسافر آستانه (مدیرعامل سابق موسسه رسانههای تصویری) به ضرورت تشکیل چنین ستادی برای صیانت از آثار هنری اشاره میکند که در میزان موفقیتش جای بحث وجود دارد. او به این نکته اشاره میکند: قاچاقی که در فضای مجازی اتفاق میافتد حجمش بسیار بیشتر از فضای فیزیکی است. شاید این ستاد بخشی را کنترل کند اما اصل ماجرا سر جایش باقی است و مبارزه فیزیکی راهکار اصلی نیست. مسافرآستانه؛ راهکار مبارزه با بازار قاچاق را پیشی گرفتن از آن عنوان کرد که با راهاندازی سیستم V O D محقق میشود. به گفته او؛ همه کارهای فنی و قانونی این اقدام در موسسه رسانههای تصویری انجام شده و در حال طی کردن مسیر اداری است.
قانون، فرهنگ سازی میکند
ابولفضل جلیلی (کارگردان سینما) که بسیاری از فیلمهای او اگرچه در کشور به اکران عمومی نرسیدهاند اما در جشنوارههای مختلف خارجی حضور فعال داشتهاند در خصوص مسئله قاچاق فیلم و تکثیر غیرمجاز آثار سینمایی به خبرنگار ابتکار گفت: واقعیتش این است که در مورد من و کارهایم این مسئله چندان اتفاق نیفتاده است و حتی در مواقعی خودم فیلم هایم را که اجازه اکران نداشتهاند به دست دوستداران و فیلمسازان جوانی که جویا و پیگیر بودند داده ام ولی به طور کلی این مسئله در وضعیتی که سینمای ما در یک مرحله پیشا صنعتی است و از نظر اقتصادی تواناییهای چندانی ندارد میتواند تاثیر مخربی بر روند رشد سینمای مملکت داشته باشد. این کارگردان برنده شیرطلای ونیز در ادامه تاکید کرد: به نظر من قاچاقچی و کسی که فیلم را از راههای غیرمجاز تکثیر میکند در این اتفاق شاید چندان مقصر نباشد. یعنی باید مانند سایر کشورهای دارای صنعت سینما با اجرای قانون حق کپی رایت از حقوق مولف حمایت بشود. در این گونه مسائل قانون است که فرهنگ سازی میکند و اگر قوانین بازدارنده و حمایتی موثری وجود داشته باشد بسیاری از این مشکلات حل میشود. جلیلی در پایان با تاکید بر نقش قوانین حکومت در این زمینه عنوان کرد: اگر متولیان دولتی سینما و سازمانهای فرهنگی هنری در حمایت از حقوق هنرمندان و فیلمسازان جدیت داشته باشند این فرهنگ به جامعه هم تسری پیدا میکند و سایر ارکان جامعه نیز برای حق و حقوق مولفین احترام قائل میشوند.
ابتکار/آیا یک بازیگر سالم میتواند نقش یک معلول را به خوبی خود او ایفا کند؟
تعداد بازیگران معلول بیشتر از نقشهای آنان
امید، یک والیبالیست حرفهای است که در اثر ابتلا به یک بیماری، حس پاهایش را از دست میدهد و خانهنشین و در ادامه ویلچرنشین میشود. این از پا افتادن یکباره، او را به موجودی خشن، بیمنطق و پرخاشگر تبدیل میکند که از همه دنیا بریده و در لاک تنهایی و انزوا فرورفته است.
کوروش
تهامی در مقام بازیگر نقش امید در سریال «مشق عشق» میگوید تا حدودی توانسته است حس یک معلول را درک کند و دنیا را از
زاویه نگاه او بنگرد.تهامی میگوید: خیلی تلاش کردم تا خودم را جای شخصیت امید بگذارم. او یک معلول مادرزاد نبود؛ شرایطش هم با یک معلول مادرزاد تفاوت داشت. دوست داشتم پیش از شروع فیلمبرداری فرصت بیشتری در اختیارم بود تا
بیشتر با معلولان آشنا شوم. معمولا
این فرصت کمتر به دست میآید و من هم مجبور شدم به یکی دو جلسه بسنده کنم. به یکی از مراکز ورزشی رفتم و نصف روز را با بازیکنان والیبال نشسته
گذراندم و حتی با آنها بازی هم کردم.وی ادامه
میدهد: یک بازیگر اگر قرار باشد نقش معلول را بازی
کند لازم است تمرکز زیادی به خرج دهد. باید در
لحظه به لحظه نقشی که بازی میکند این حس را به بیننده القا کند که نمیتواند از
پاهایش استفاده کند. «حوض
نقاشی» با بازی فوق العاده شهاب حسینی و نگار
جواهریان در نقش زوج جوانی که از درجهای معلولیت ذهنی رنج میبرند به عنوان فیلم
برگزیده مخاطبان در جشنواره سی و یکم برگزیده شد. این فیلم یکی از بهترین آثار سال 92بود و در میان معدود فیلمهای قابل بحث سینمای آن سال ایران قرار داشت. نگار جواهریان قبل از این فیلم نیز در فیلم "اینجا بدون من” نقش یک
دختر معلول را بازی کرده بود و از پس آن نقش هم تقریبا به خوبی برآمد. ولی بحث بر سر مسئله دیگری است.برخی از
فعالان حقوق معلولان میگوینددلیل این که این نقشها را بازیگران معلول بازی نمیکنند
چیست، چرا که این بازیگران میتوانند تصویر چنین شرایطی را با دقت و واقع گرایی
بیشتری ایفا کنند.در حالی
که بازیگران با گریم و یا متفاوت جلوه دادن اندام خود، سعی میکنند به خصوصیات
ظاهری شخصیت معلول داستان نزدیک شوند اما این روش باعث میشود که راهیابی
بازیگرانی که از نظر فیزیکی با این شخصیتها شباهت بیشتری دارند به صنعت سینما
دشوارتر گردد.مسئله
اصلی این است که نقش شخصیت معلول یا بیمار با دقت و واقعیتی ایفا شود که برای
میلیونها نفر که با آن شرایط آشنا هستند پذیرفتنی باشد.ولی آیا یک بازیگر سالم میتواند نقش یک معلول مبتلا به یک بیماری خاص
را به خوبی خود او ایفا کند؟درست است که گاهی بازیگر آن چنان قوی در چنین نقشی
ظاهر میشود که سبب تحسین حتی از سوی افرادی که در واقعیت با همان معلولیت دست و
پنجه نرم میکنند،میشود مثلا در فیلم "تئوری همه چیز” ادی ردمین باید دوره سلامت
و سپس بروز و تشدید بیماری و معلول شدن تدریجی استیون هاوکینگ را نشان دهد.
به همین خاطر برخی معتقدند که برای ایفای این نقش او بهترین گزینه بوده چون اگر این نقش را به یک بازیگر معلول میدادند او نمیتوانست دوران سلامت شخصیت اصلی فیلم را ایفا کند، ولی در حقیقت موضوع عمیق تر از این است و به روش برخورد جامعه و صنعت سینما با هویت افراد بر میگردد. لزلی فلپرین منتقد فیلم در مجله هالیوود رپورترمعتقد است که استفاده از بازیگران معلول برای نقش معلولان به فیلمها اصالت بیشتری میدهد. اما آیا چنین رویهای در تمام موارد قابل اجرا است؟ به عنوان مثال بازیگری با میزان بالای معلولیت شاید نتواند به خوبی به ایفای نقش بپردازد.البته آر جی متیه بازیگر معلول مجموعه تلویزیونی "بریکینگ بد”، نمونه خوبی از بازیگری است که توانست قالب و محدودیتهای موجود را بشکند و نقش شخصیتی را بازی کند که نوع معلولیتش با او یکسان است.اما باید توجه داشت که شدت فلج مغزی او دقیقا به شدت بیماری شخصیتی که نقش او را بازی میکند نیست. بنابراین ایفای این نقش هنوز هم تا حدی به خلاقیت خود بازیگر و دیدگاه کارگردان بستگی دارد. عاملی که در ایفای نقش هر شخصیتی، چه معلول و چه غیرمعلول، دخیل است.کریستوفر شین نمایشنامه نویس بریتانیایی میگوید مشکل اصلی این است که تعداد بازیگران معلولی که میتوانند تماشاگران زیادی را جلب کنند بسیار اندک است و یک فیلم برای موفقیت تجاری به هنرپیشههای مشهور نیاز دارد.اما چرا تعداد بازیگران معلول بسیار کم است؟ تعداد نقشهایی که برای شخصیتهای معلول خلق میشود بسیار کمتر از تعداد بازیگران معلول است و در نتیجه رقابت برای گرفتن نقش بین بازیگران معلول بسیار شدید است.کالوم مجی، منتقد فیلم، معتقد است دلیل اینکه بازیگران معلول شانس زیادی برای هنرنمایی پیدا نمیکنند این است که سینما یک صنعت سطحی است و کارگردانها و تهیه کنندهها اساسا براساس معیارهای ظاهری مثل قد، اندام و یا رنگ مو و پوست بازیگران تصمیم میگیرند.تامی ادیسون منتقد فیلم که خود نابینا است، میگوید اگر نقشهای مهم شخصیتهای معلول به بازیگران غیرمعلول داده شود، فارغ از آنکه دلیل و انگیزه آن چه باشد، مسلما شانس بازیگران معلول را برای راهیابی به سینما محدود میکند.او معتقد است که این وظیفه بازیگران معلول است که موانع موجود و انتقادهای نامنصفانه از توان بازیگری آنها را که امروزه در صنعت سینما مرسوم است، پشت سر بگذارند.به گفته آر جی میته این موانع بخشی از واقعیتهای بازیگری معلولان در سینما است:
"گرفتن یک نقش در صنعت سینما، فارغ از اینکه معلول باشید یا نباشید، همیشه کار دشواری است. همیشه هنرپیشه دیگری پیدا خواهد شد که از شما خوش قیافهتر است یا معلولیت مناسبتری دارد!اماموضوع مهمی که میتواند دراین رقابت تاثیر زیادی بگذارد، اعتماد به نفس است و متاسفانه اکثر افراد معلول اعتماد به نفس زیادی ندارند.»
اعتماد/محمد معتمدي؛ «در محاصره» و حاشيههايش
علي مطلبزاده / به نظر ميرسد حاشيهها درباره محمد معتمدي خواننده پركار اين روزهاي موسيقي سنتي تمامي ندارد و اينبار بايكوت ترانه تيتراژ سريال «در محاصره» به كارگرداني اميرمهدي پوروزيري در صدا و سيما باعث شد تا بار ديگر معتمدي در واكنش نسبت به اين اتفاق در صفحه شخصياش يادداشتي را منتشر كند. سريال مستند- داستاني «در محاصره» كه اين هفتهها از شبكه اول سيما پخش ميشود داستان زندگي كساني است كه در جريان روزهاي سخت حصر آبادان در اين شهر ماندند و از آن دفاع كردند و محمد معتمدي چندي پيش تيتراژ اين سريال را بر اساس شعري از كاظم بهمني و با آهنگسازي «بهزاد عبدي» خواند. عدم پخش اين تيتراژ در پايان اين سريال و در ادامه حتي متوقف شدن پخش آن از راديو باعث شد تا زمزمههايي مبني بر ممنوعيت پخش آن در صدا و سيما شنيده شود؛ زمزمههايي كه با انتشار يادداشت محمد معتمدي درباره بايكوت اين تيتراژ به دليل حضور تصوير او در آن رنگ واقعيت به خود گرفت. معتمدي در اين يادداشت با اشاره به اينكه كاش اين تيتراژ را نميخواند تا موسيقي به اين زيبايي بايكوت نشود، مينويسد: «حقيقت اين است كه تيتراژ سريال «در محاصره» از سوي موسسه روايت فتح به بنده پيشنهاد شد و انتخاب من به عنوان خواننده، از داخل صداوسيما نبود. يك موسيقي بسيار باشكوه و پر هزينه كه در كشور اوكراين ضبط شد. تيم سازنده سريال هم براي اين موسيقي، كليپ زيبايي ساختند كه از تك تك اين عزيزانم در موسسه روايت فتح تشكر ميكنم. اما اين كليپ ظاهرا به خاطر تصوير بنده از سوي تلويزيون توقيف شد و برخلاف رويه معمول ساير سريالها، حتي موسيقي آن هم نه از راديو و نه از تلويزيون پخش نميشود.»
معتمدي در گفتوگو با «اعتماد» درباره عدم پخش اين تيتراژ و موسيقي آن در صدا و سيما اين طور توضيح ميدهد كه «با اعتقاد شخصي خودم و از آنجا كه دلبستگي خاصي به شهدا داشتم فرصت خواندن در تيتراژ اين سريال را مناسب ديدم تا اين دلسپردگي را به اين عزيزان نشان دهم و همانطور هم كه قبلا گفتم هميشه شهدا برايم عزيز بوده و هستند و اين اثر شايد اداي دين كوچكي باشد در برابر بزرگي نام آنها. اما وقتي چنين رفتاري با آن صورت گرفت اين طور فكر كردم كه اگر من اين كار را نميخواندم شايد بهتر و بيشتر شنيده ميشد و همين مورد بيشتر از همهچيز باعث شد تا نسبت به اين رفتار رسانه ملي واكنش نشان دهم.» به گفته معتمدي بر اساس عرفي كه در طول اين سالها در صدا و سيما به وجود آمده است بعضي از دوستان هستند كه همواره مورد لطف بيشتري قرار گرفته و با آنها مثل نورچشميها برخورد ميشود. او با اشاره به اينكه بر اساس گفتههاي تعدادي از تهيهكنندهها و آنهايي كه در طول سالها با رسانه ملي كار كردهاند تلويزيون در كل در مورد سريال «در محاصره» به نسبت كارهاي مشابه ديگر كملطفي و كممهري بيشتري نشان داده است، اضافه ميكند: «صدا و سيما به عنوان رسانه ملي در طول اين سالها يك شاكله رسمي و علني داشته كه هيچ مشكلي با آن وجود ندارد، اما يكسري روابط غيرنوشتاري و غيرعلني هم در طول اين مدت و در سطوح نه چندان بالاي صدا و سيما جاري بوده كه مجموعه رفتارهايش باعث شده تا در ذهن و نگاه هنرمندان و حتي مخاطبانش با بدبيني همراه شود. به گمان من اين رفتار مناسب اين رسانه نيست و اين نوع برخورد و ادامه آن در طول اين سالها تبديل به يك علامت سوال بزرگ شده است.»
اين موارد در حالي مطرح ميشود كه معتمدي پيش از اين و در يادداشت اخيرش هم با نقل قولي از زندهياد محمدرضا لطفي درباره اين شكل رفتارها در صدا و سيما اينطور نوشته بود: «روح استادم محمدرضا لطفي شاد. بعضي حرفهايش را هرچه بيشتر ميگذرد بيشتر درك ميكنم. ايشان خيلي موافق حضور من در صدا و سيما نبودند و به بنده ميفرمودند: تلويزيون ايران در موسيقي هنرمندان منتخبي دارد كه روي آنها سرمايهگذاري كرده است. نبايد توقع داشته باشيد به اندازه آنها به شما فضا بدهند. حق هم دارند. شما هم اگر روي يك پروژهاي سرمايهگذاري كنيد، طبيعي است كه روي پروژه خودتان تبليغات كنيد، نه براي پروژه ديگران. شما در پروژه آنها نيستي. اين مراودات جسته گريخته صدا و سيما با شما براي اين است كه عنوان ممنوعالكاري را از شما بگيرند. ممنوعالكاري يك برد تبليغاتي دارد كه آن را هم به شما نميدهند.»
اعتماد/طنزپرداز فرشتهاي است كه خرده شيشه دارد
زينب كاظمخواه/ اكبر اكسير ٤٠ سال است كه درحوزه ادبيات فعاليت ميكند، ليسانس ادبيات فارسي دارد و سالها در آستارا شهري كه زندگي ميكند، معلمي كرده است. علاقه به شعر به كودكي او برميگردد و شبهايي كه به مسجد محل ميرفت تا در شبهاي شعر آنجا شركت كند. از آن به بعد در اكثر نشريات ادبي آن زمان شعرهايش چاپ شد. نخستين مجموعه شعرش «در سوگ سپيداران» نام داشت كه در سال ٦١ چاپ شد و بعد از آن به قول خودش از سال ٧٢ تا ٨٢ به خواب زمستاني رفت و در نهايت با مجموعه «بفرماييد صندلي عزيز» دوباره به دنياي ادبيات و شعر برگشت. «زنبورهاي عسل ديابت گرفتهاند»، «پسته لال، سكوت دندانشكن است» و «كانگوروها همه جا هستند» از ديگر مجموعه شعرهاي طنز اين شاعر هستند. او اين روزها گزيدهاي از شعرهايش را جمعآوري كرده و براي انتشار به نشر مرواريد داده است. با او درباره كارهاي تازه و همچنين شعر طنز گفتوگو كردهايم.
اين روزها مشغول چه كاري هستيد؟
دارم مجموعهاي از شعرهاي تركيام را كه به زبان محلي آستاراست آماده چاپ ميكنم كه در شهرستان آستارا پخش خواهد شد. از سوي ديگر گزينهاي از اشعار طنزم را آماده كردهام كه قرار است از سوي نشر مرواريد چاپ شود. اين مجموعه گزيدهاي از شعرهاي مجموعههاي ديگرم است كه از هر كدام حدود سي شعر را انتخاب كرده و در اين مجموعه قرار دادهام. نامش هم قرار است همان گزينه اشعار باشد.
شما قبلا كتابهاي شعرتان چاپ شده است چه لزومي ميديديد كه آنها را در يك مجموعه جدا منتشر كنيد؟
فكر كردم كه شايد همه آنها در دسترس همگان نباشد، به همين خاطر فكر كردم كه شعرهايم را يكجا جمع كنم تا اگر كسي خواست در يك مجموعه آنها را بخواند. از سوي ديگر بيشتر كتابهايم با آنكه به چاپ دهم رسيده است، اما در دسترس همگان نيست اين كار ميتواند به كساني كه ميخواهند همه شعرها را در يك مجموعه داشته باشند كمك كند. طبق معمول تمام كتابهايم، اين كتابم را هم به مليحه تقديم كردهام.
اصولا مجموعههاي شعر در كشور ما بهندرت به چاپهاي متعدد ميرسد. وضعيت تيراژ هم كه مشخص است. خودتان فكر نميكنيد كه به خاطر طنز بودن شعرهايتان، آنها مخاطب بيشتري دارند؟
دقيقا همينطور است. شعر طنز مخاطب بيشتري دارد. شعر طنز هميشه مشتريان خاص خود را دارد. از سوي ديگر فكر ميكنم كمفروش بودن كتاب در كل كشور باشد و ربطي به كتاب شعر ندارد. اين افت در اين ماهها بيشتر ديده ميشود ولي فكر ميكنم كه اين ماجرا فصلي باشد انشاءلله و تا نمايشگاه آينده اين وضعيت بهتر شود. اميدوارم كه كتابهاي شعرم بيشتر تجديد چاپ شود تا من هم بتوانم سهم خودم را در شادي جامعه داشته باشم.
ما مردم شعردوستي هستيم اما تيراژ كتابهاي شعر هم اندك است. فكر ميكنيد دليل اين موضوع چيست؟
من در سخنراني كه در هفته كتاب به دعوت نهاد كتابخانههاي گيلان داشتم، گفتم كه به نظرم فعل «خواندن» را بايد با «ديدن» عوض كرد. وقتي دوستي ميخواهد در موبايلش مطلب طنزي را نشان دهد روي تصوير زوم ميكند. اين نشان ميدهد كه مردم به خواندن رغبتي ندارند. اگر شعر از خواندن به ديدن بيايد ميتواند جايگاه اصلي خود را پيدا كند. نكته ديگر اين است كه در هيچ زماني شعر خوب بدون مخاطب نبوده است؛ كتاب بالاخره تيراژ واقعي خود را پيدا خواهد كرد. وجود اين همه شبكه تصويري مهلتي براي مخاطب امروز نميگذارد از همين رو كارشناسان بايد تحقيقاتي در اين حوزه داشته باشند تا وضعيت كتابخواني بهبود يابد.
طنز در شعرهاي شما از كجا نشات ميگيرد؟
هر صحبتي كه بين بچهها و خانواده هست را به يك شعر طنزآميز تبديل ميكنم. در واقع ميتوانم بگويم با شعرهايم يك طنز خانوادگي را رواج دادهام كه مخاطب امروز از آن راضي هست. اميدوارم با طنز پاك نوعي ادبيات شاد را ترويج دهم. يكي از مسائلي كه در مورد طنز امروز وجود دارد اين است كه اكثر شعرهاي طنز قابل ارايه نيست و نميشود آنها را در خانواده خواند يا شنيد. شبكههاي مجازي محل تاخت و تاز
حرف و حديثهاي ديگر است؛ خوب است كه در اين فضا طنز شريف را جا انداخت و اين كار با حفظ اخلاقيات امكانپذير خواهد بود.
وضعيت طنز در سالهاي اخير به خصوص در حوزه مكتوب را چگونه ميبينيد؟
طنز شفاهي بين هفتاد ميليون ايراني جريان دارد و هيچ كس جلوي اين را نميتواند بگيرد. جامعه آنقدر بيدار است كه براي هر سوژهاي، مضموني را پيدا ميكند. ملت ما، ملت طنزپردازي است. از اول تاريخ، شادابي روح ايراني در گفتهها و نوشتههايش ديده شده است، پس طنز شفاهي در تمام ايران وجود دارد، اما طنز مكتوب چند سالي است كه با همت حوزه هنري شكل گرفته است. آنها از چهار گوشه ايران طنزپردازان را گردهم آوردند و ما شاهد طنزهاي درخشاني بوديم. اين را هم بايد بگويم كه من از طنزهاي محفلي استقبال نميكنم، خنداندن به هر وسيله انصاف نيست. طنز تصويري كه
زير عنوان كمدي در تلويزيون اجرا ميشود و به هر وسيلهاي ميخواهد مردم را بخنداند انصاف نيست. به نظرم بايد اتاق فكري براي طنزهاي شفاهي و مكتوب داشت تا آنها را سر و سامان دهيم. براي اداره طنز بايد رسانهها آگاه بوده و چيزي را از مردم پنهان نكنند. طنزپرداز فرشتهاي است كه خردهشيشه دارد. بايد به طنزپرداز اين فرصت را داد كه در افشاي پليدي و رياكاري آزاد باشد آن وقت است كه فساد در جامعه نخواهد بود. وظيفه طنز پيشرفت و تعالي جامعه است. هر كشوري كه طنز در آن باشد، فسادش كم است چرا كه طنز اهل مدارا نيست. اگر مكتوب هم نباشد به شكل شفاهي دهان به دهان ميچرخد. در پايان «آن را كه حساب پاك است/ از طنز شريفش چه باك است»!
اطلاعات/جایزه «آینده آلمان» به یک دانشمند ایرانی اعطا شد
یک پزشک و محقق ایرانی موفق به دریافت جایزه «آینده آلمان» از رئیس جمهوری این کشور شد.به گزارش مهر، پروفسور اردشیر غفرانی که ریاست تیم عروقی پزشکی دانشگاه Justus Liebig Universityآلمان را بر عهده دارد در مراسم دریافت این جایزه گفت: «این جایزه انگیزه باورنکردنی برای ماست تا بتوانیم به فعالیتهایمان ادامه دهیم.»جایزه «آینده آلمان» یکی از مهمترین جوایز علمی این کشور به شمار می آید که معیار اصلی اعطای آن دستاوردهای تحقیقاتی ابتکاری و همچنین کاربرد آن در جوامع عنوان شده است.پروفسور غفرانی، فوق تخصص ریه در مراسم ویژه ای که در برلین برگزار شد این جایزه را از «یوآخیم گاک»- رئیس جمهور آلمان دریافت کرد. در این مراسم جایزه نقدی ۲۵۰ هزار یورویی نیز به این دانشمند ایرانی اعطا شد.
اطلاعات/برگزاری همایش فرهنگ نویسی علامه دهخدا
مؤسّسه لغت نامه دهخدا در شصتمین سالروز درگذشت علامه علی اکبر دهخدا، دومین همایش تخصصی فرهنگ نویسی علامه دهخدا و تجلیل از خدمات علمی و فرهنگی دکتر سید محمد دبیرسیاقی را برگزار میکند.
از محورهای این همایش می توان به این عناوین اشاره کرد: تاریخچه و سیر تطور و تکامل فرهنگ نویسی در ایران، فرهنگ نویسی و گونه ها و گویشهای زبان فارسی، فرهنگ نویسی و تصحیح متون، نقد و بررسی شیوه های عمومی و تخصّصی فرهنگ نویسی، نقد فرهنگهای عمومی و تخصصی فارسی، بومی سازی شیوه های فرهنگ نویسی، استفاده از شیوه های نوین فرهنگ نویسی با نگاهی به فضای مجازی، مسائل و دشواری های فرهنگ نویسی در زبان فارسی، توصیف، تحلیل و نقد کارنامه علمی دکتر سیدمحمد دبیرسیاقی.این همایش پنجشنبه ۶ اسفند ۹۴ برگزار می شود.
ایران/وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی:دولت بر احیای حقوق شهروندی پافشاری میکند
در دولت یازدهم حضور بانوان در پستهای مدیریتی افزایش یافته است
حاشیهنگاری گپ وزیر ارشاد با خبرنگاران
علی جنتی در حاشیه نشست شورای هماهنگی حقوقی دستگاههای اجرایی کشور در جمع خبرنگاران حاضر شد و به سؤالهای آنان پاسخ داد. وی در پاسخ به سؤالی که آیا شما درباره بعضی فیلمها نقد شخصی و رفاقتی دارید پاسخ داد: فیلمی که قرار است اکران شود ابتدا در شورای اکران مشاهده و توسط اعضای آن مشاهده و مجوز داده میشود سپس بعد از آماده شدن، توسط شورای صدور پروانه که در آن افراد فرهیخته که با مبانی اسلامی، فرهنگی و هنری آشنا هستند فیلمها مشاهده شده، نظرات اعمال و مجوز صادر میشود. وی گفت: بنده برخی فیلمها را مشاهده کرده و گاهی نظراتم را هم برای اصلاح آنها میدهم مگر فیلمی مشکل خاصی داشته باشد که نتواند اکران شود؛ در غیر این صورت درباره هیچ فیلمی نقد رفاقتی ندارم. عضو کابینه دولت یازدهم در ادامه در پاسخ به سؤال خبرنگاری که گفت درویش، کارگردان فیلم رستاخیز نسبت به سخنان اخیر سخنگوی وزارت ارشاد واکنش نشان داده گفت: به کارگردان فیلم رستاخیز اعلام کردهایم که اصلاحات لازم را در فیلم در خصوص نشان ندادن چهره حضرت علی اکبر(ع) و حضرت ابوالفضل(ع) انجام داده و سپس اگر مشکلی از این نظر نباشد فیلم اکران شود. وزیر ارشاد گفت: اینکه کارگردان فیلم برای اکران آن با این وضعیت، پافشاری دارد مشکل او است. وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی در ادامه در پاسخ به اینکه چرا روند بازسازی مجموعه تئاتر شهر کند پیش میرود گفت: متأسفانه تنگناهای مالی و کمبود بودجه در دولت دلیل اصلی کندی روند بازسازی این مجموعه است. جنتی اظهار امیدواری کرد، مجموعه تئاتر شهر با تلاش و اقدامات عوامل مختلف تا دهه فجر آماده بهرهبرداری شود.
وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی یکی از شعارهای اصلی دولت یازدهم را توجه به حقوق شهروندی خواند و گفت: این دولت از ابتدای کار بر حقوق شهروندی توجه ویژه داشته و همواره بر احیای این مهم تأکید و در عمل نیز آن را اجرا کرده است. علی جنتی روز شنبه در نشست شورای هماهنگی حقوقی دستگاههای اجرایی که در مجموعه فرهنگی باغ زیبای وزارت ارشاد برگزار شد، افزود: در قرآن بیش از 795 مرتبه و در خطبههای نهج البلاغه بیش از 60 بار درباره توجه به انسان و حقوقی که برعهده انسانها قرار گرفته صحبت و مطالبی منتشر شده است.
وی اضافه کرد: بارزترین آنها نیز نامه حضرت علی(ع) به مالک اشتر است که در آن حقوق حاکم نسبت به مردم و مسئولیت شهروندان نسبت به حاکمان بخوبی تبیین شده است.
به گفته جنتی، این یک رساله جهانی برای همه انسانهاست و هر جا بیان شود مایه غرور و افتخار مسلمانان به شمار میآید.
عضو کابینه دولت یازدهم خاطرنشان کرد: قانون اساسی جمهوری اسلامی نشأت گرفته از همین منابع و سایر منابع اسلامی است. جنتی تصریح کرد: دولت تدبیر و امید از ابتدا بر حقوق شهروندی تأکید داشت و همواره نیز بر احیای آن پافشاری دارد. وی موضوع حقوق شهروندی را نوپا خواند و گفت: در فرهنگهای حقوقی، جزئی به عنوان حقوق شهروندی ملاحظه نمیشود و در طول چند دهه گذشته این امر مورد توجه قرار گرفته است. وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی افزود: گاهی حقوق شهروندی با حقوق اساسی و حقوق بشر مترادف قرار گرفته، لذا در جایی که حقوق شهروندی اعلام میشود، مخصوص جغرافیا و چارچوب خاصی در کشور به شمار میرود.
جنتی گفت: در کشور ما باوجود اینکه در قانون اساسی بر حقوق ملت و شهروندی تأکید شده در این زمینه نارساییهای زیادی وجود دارد.
وی افزود: با شرایط امروز ما، خیلی از مواد قانون اساسی درباره حقوق شهروندی اجرا نمیشود یا خلاف آن عمل میشود. عضو کابینه دولت یازدهم تصریح کرد: ما که شعار شایسته سالاری میدهیم باید از همه کسانی که اعتقاد به نظام، اسلام و قرآن دارند و دارای کارایی و تخصص کافی هستند در امور مختلف استفاده کنیم، به عنوان مثال درمورد برخورد با بانوان و استفاده از آنها در پستهای اجرایی میتوان گفت، در دولت یازدهم حضور بانوان در پستهای مدیریتی خیلی زیاد شده است.
وی در ادامه به برخی از اقدامهای وزارت ارشاد در دولت یازدهم درمورد مسائل حقوقی در این وزارتخانه اشاره کرد و گفت: قانون انتشار و دسترسی آزاد به اطلاعات از سال 88 بلاتکلیف مانده بود که با تلاش این دولت به تصویب رسید و کارهای آن انجام شد و میتوان گفت یکی از اساسی ترین کارهایی که در این دولت انجام شده همین تصویب و اجرایی شدن آیین نامههای این قانون است.
جنتی یادآور شد: براساس این قانون همه دستگاههای اجرایی کشور موظفند در سه سال آینده آن را اجرا و تمامی اطلاعات را با شفافیت کامل روی سایت خود قرار داده و به درخواست شهروندان پاسخ مثبت دهند.
وی گفت: حتی اگر کسی بخواهد کار پژوهشی بکند دستگاههای اجرایی موظفند چنانچه کار آنها بیش از 6 ماه هم طول کشید با آن همکاری کنند.
عضو کابینه دولت یازدهم در ادامه با اشاره به اینکه در شعارها و برنامه خود که به مجلس ارائه شد، به بحث عدالت فرهنگی تأکید داشته و همواره آن را یکی از اولویتهای کاری قرار داده ام، گفت: بر این باورم که امکان دسترسی به امور فرهنگی برای همه شهروندان در سراسر کشور باید از طریق عدالت فرهنگی برقرار شود.
وی گفت: باوجود تنگناهای مالی دولت، تلاش کردیم اعتبارات را به مناطق کم برخوردار نیز هدایت کرده و همگان در هر نقطه کشور از امکانات و عدالت فرهنگی بهرهمند شوند.
ایران/سید حسن خمینی با اشاره به هنر عکاسی، هنری که با سکوت درآمیخته است
خاموشی، توصیه عارفانه مولانا است
معرفی برگزیدگان دومین سوگواره عکس عاشورایی در خانه هنرمندان ایران
مراسم افتتاحیه نمایشگاه دومین سوگواره عکس عاشورایی «خط سوم» و رونمایی از کتاب این نمایشگاه، جمعه 13 آذر، با حضور حجتالاسلام والمسلمین سید حسن خمینی در تالار استاد «جلیل شهناز» خانه هنرمندان ایران برگزار شد.
مجید رجبیمعمار رئیس تماشاخانه ایرانشهر در این مراسم با اشاره به ایام اربعین حسینی(ع)، گفت: برای ما باعث مسرت است که در کنار مجموعه آثار و فعالیتهای هنری، اقدامات هنری در زمینه موضوعات و مباحث دینی نیز داریم از جمله حماسه عاشورا؛ امیدوار هستم که همه هنرمندان و هنردوستان از این فرصت مغتنم استفاده کنند و بتوانند این آثار را ملاحظه کنند.
حجتالاسلام والمسلمین سیدحسن خمینی هم در ادامه این مراسم با اشاره به دیوان شمس، گفت: در دیوان شمس بیش از 500 غزل در بیت آخرشان لفظ خاموش وجود دارد، یا خامش یا خاموش؛ برخی همین را علامت گرفتهاند و گفتهاند که خاموش تخلص مولانا است اما گروه دیگری با این مخالفت کردهاند و گفتهاند نه، مولانا تخلصی به نام خاموش ندارد، شاهدی هم برایش قرار دادهاند و گفتهاند که تعبیرهای دیگری از قبیل لب فروبند، ساکت باش و... در بیتهای آخر غزلهای مولانا هست و لذا گفتند خاموشی تخلص مولانا نیست، خاموشی دستور عارفانه مولانا است. خب این کلام چه تناسبی با جلسه ما دارد؛ هیچ دقت کردید عکس با همه تغییراتی که در فرآیند تصویربرداری شده، جایگاه خودش را از دست نداده بلکه هنوز یک فریم از یک تصویر یا یک حادثه بیش از چندین ساعت فیلم تأثیرگذار است.
یادگار امام تصریح کرد: علت این تأثیرگذاری در همین خاموشی است. عکس ساکت است، خاموش است. این خاموشی یک ویژگی مهم دارد، در این خاموشی یک تولید هنر هم نهفته است. وقتی شما در مقابل یک تصویر میایستید، قوه خیال شما را تحریک میکند، تخیل شما را برمی انگیزد؛ شما داخل تصویر میروید. حتی بعضی از نقاشیها این حالت را دارند. وی با اشاره به نقش هنرمند، تأکید کرد: بزرگترین کار هنرمند این نیست که هر آنچه هست را به شما نشان دهد، بزرگترین کار هنرمند این است که آنچه در درون شما هست را از قوه به فعل تبدیل کند. دیده اید فیلمهایی که با پایان مبهم رو به رو است، البته از این نکته بعضاً بسیار استفاده میشود و ارزش خودش را از بین میبرد، تا ساعتها بعضاً تا روزها ذهن بیننده درگیر است. دائم سؤال برایش پیش میآید. عکس همه سؤالهای شما را پاسخ نمیدهد بلکه برای شما تولید سؤال میکند. مسأله ایجاد میکند. این مسأله باعث میشود شما بگردید و در درون خودتان پاسخ را بیابید. ارزشش همین جا است و اینجا است که هر کس به اندازه آن ظرف وجودی خود از فضای این هنر بهره میبرد.
وی افزود: خاموشی رمز ماندگاری است، به شرطی که از جان هنرمند سر بزند و به شرطی که در مقابل جانهای هنرمند قرار بگیرد چون خیال دیگران را تحریک میکند. خیال آنها را به سمت جوابهای تازه سوق میدهد. برای سؤالهای مردم جوابهای از پیش تعیین شده ارائه نمیدهد. سؤالهای جدید را با جوابهایی جدید توأم میکند و عکس مظهر این هنر است. همه ما بخصوص شما که این تخصص را دارید گاهی در مقابل یک عکس ساعتها متحیر میمانیم؛ چرا؟ شما در واقع در مقابل خیال خودتان متحیر هستید، خیال شما است که بارور شده، آن تصویر کاری نکرده است. آن تصویر روح شما را به جوشش درآورده است، منتها حاصل فهم هر کس به اندازه ظرف وجودی او است.
یادگار امام تأکید کرد: نکته عجیبی است، معمولاً آدمها وقتی کم میآورند گریه میکنند؛ در اینجا وقتی شما گریه میکنید، برانگیخته میشوید. غم و شادی بر عارف چه تفاوت دارد، ساقیا باده بده شادی آن کاین غم از اوست! این سوگواره عکس عاشورایی از دو عنصر بسیار بزرگ برخوردار است؛ یک، خاموشی و دو، عاشورایی بودن و این هر دو کافی است برای اینکه مجموعه ارزشمندی را فراهم بیاورد.
در ادامه این مراسم با حضور حجتالاسلام والمسلمین سید حسن خمینی، سید محمود دعایی، مجید رجبی معمار، محمد صائبی، افشین بختیار و مهندس ایرج حسابی، جوایز و تندیس سیب سرخ دومین سوگواره عکس عاشورایی «خط سوم» به برگزیدگان اهدا شد و حجتالاسلام والمسلمین سید حسن خمینی از کتاب این نمایشگاه رونمایی کرد. در بخش حرفهای؛ سید حسین حدائقی، امیرحسین کمالی، علیرضا رستمی، مینا نوعی و علی اسدالهی سوته قدردانی شدند و حسین ملکی نفر به عنوان نفر سوم، سید علی درمیانی به عنوان نفر دوم و طاهره رخ بخش زمین به عنوان نفر اول معرفی شدند.
در بخش آماتور؛ اسحاق آقایی، هانیه محسنیزاده و امین مرادی قدردانی شدند و فاطمه محرابیان به عنوان نفر سوم، سجاد دادپور به عنوان نفر دوم و مهرناز محمدی به عنوان نفر اول معرفی شدند. در پایان این مراسم نمایشگاه «خط سوم» در دو نگارخانه «بهار» و «تابستان» خانه هنرمندان ایران افتتاح شد. نمایشگاه دومین سوگواره عکس عاشورایی «خط سوم» تا 18 آذر ادامه خواهد داشت و علاقهمندان میتوانند برای دیدن آثار به نشانی خیابان آیتالله طالقانی، خیابان شهید موسوی شمالی، باغ هنر، خانه هنرمندان ایران مراجعه کنند.
جام جم/مهلت ثبتنام شرکت در مهمترین رویداد سینمایی کشور امروز به پایان میرسد
سوت پایان شرکت در جشنواره فیلم فجر
مسعود کیمیایی، داریوش مهرجویی، ابراهیم حاتمیکیا، مسعود دهنمکی، ابوالقاسم طالبی، کمال تبریزی، کیومرث پوراحمد، نرگس آبیار، پرویز شهبازی، رضا میرکریمی، رامبد جوان، رضا عطاران و اصغر فرهادی از جمله فیلمسازان شناخته شدهای هستند که نمایش و رقابت تازهترین فیلمهایشان در سیوچهارمین جشنواره فیلم فجر، میتواند تنور بزرگترین رویداد سینمایی کشور را از همین حالا گرم کند.
تصویر سوت پایان شرکت در جشنواره فیلم فجر
این در حالی است که مهلت ثبتنام درخواست شرکت در جشنواره فیلم فجر امروز به پایان میرسد و صاحبان آثار باید تیزر 3 دقیقهای فیلمهایشان و عکسهای صحنه را به دبیرخانه تحویل دهند.
به گزارش جامجم، کمتر از60روز دیگر به آغاز جشنواره فیلم فجر باقی مانده و با فرارسیدن 12 بهمنماه، فیلمسازان جوان و پیشکسوت در رقابتی فشرده و نفسگیر برای دریافت سیمرغ بلورین در رشتههای مختلف گردهم میآیند. فرآیند ثبتنام شرکت در جشنواره فیلم فجر امروز به پایان میرسد و فیلمسازان و تهیهکنندههای متقاضی در این رویداد باید برای حضور در آن اعلام آمادگی کنند.
کار دقیقه 90
برای اطلاع از اینکه چه فیلمسازان و تهیهکنندههایی فرم درخواست شرکت در جشنواره را تکمیل کردهاند و قرار است چه فیلمهایی را در این دوره ببینیم، ابتدا به سایت جشنواره و قسمت فهرست شرکتکنندگان مراجعه کردیم، اما هنوز اطلاعاتی در این بخش وجود ندارد. برای کسب اطلاعات بیشتر با دبیرخانه و ستاد اجرایی این رویداد تماس گرفتیم، اما اعلام شد که برخی صاحبان آثار تا روز گذشته فرم شرکت در جشنواره را پرکردهاند، اما از آنجا که ما ایرانیها معمولا کارهایمان را به دقیقه 90 و لحظات پایانی موکول میکنیم، بسیاری از تهیهکنندهها و فیلمسازان هم امروز و در آخرین روز تصمیم به ثبتنام میگیرند. برای همین مدیران جشنواره انتشار اسامی فیلمها و کارگردانان متقاضی و اطلاعرسانی بیشتر در این خصوص را طی روزهای آینده انجام خواهند داد. با این حال باتوجه به اخبار تولیدی که در ماهها و روزهای گذشته اطلاعرسانی شده و برخی از آنها هم در همین صفحه منعکس شده است، حدس اینکه چه فیلمسازان و چه فیلمهایی به احتمال قوی در سیوچهارمین جشنواره فیلم فجر حضور خواهند داشت، کار سخت و پیچیدهای نیست.
چهرهها در راه جشنواره
مسعود کیمیایی و داریوش مهرجویی، دو کارگردان پیشکسوت که سال 48 با ساخت دو فیلم قیصر و گاو، آغازگر دو جریان سینمایی متفاوت در سینمای ایران بودند، گویا امسال هم در جشنواره فیلم فجر حضور خواهند داشت. کیمیایی مشغول ساخت «قاتل اهلی» است و مهرجویی هم میخواهد قسمت دوم سنتوری را با نام «سنتوری، مرد پاییزی» به جشنواره برساند. این دو هنرمند دو دوره قبل با دو فیلم در جشنواره فجر حضور داشتند که با استقبال چندان خوبی مواجه نشد؛ کیمیایی با «متروپل» و مهرجویی با «اشباح» نتوانستند موفقیت سالهای دورشان را تکرار کنند.
ابراهیم حاتمیکیا فیلمساز شناخته شده سینمای انقلاب و دفاع مقدس هم امسال با فیلم «بادیگارد» بار دیگر نظرها را به خود جلب خواهد کرد و از همین حالا یکی از گزینههای اصلی دریافت جوایز خواهد بود. براساس شنیدهها کسانی که در نمایشهای محدود و خصوصی سکانسهایی از این فیلم با بازی پرویز پرستویی را دیدهاند، اذعان به جذابیت و موفقیت تحسینبرانگیز این فیلم دارند.
مسعود دهنمکی هم امسال با رسوایی2 به جشنواره میآید؛ فیلمی که قسمت اول آن با بازی اکبر عبدی و الناز شاکردوست همچون همه کارهای این فیلمساز با استقبال بالای تماشاگران روبهرو و از فروش بالا برخوردار شد. عبدی اینجا هم نقش اصلی را بازی میکند و سحر قریشی هم نقش اول زن را به عهده دارد.
ابوالقاسم طالبی که نمایش آخرین ساختهاش، «قلادههای طلا» یکی از جنجالیترین فیلمهای تاریخ جشنواره فیلم فجر را رقم زد، این روزها در حال آمادهسازی تازهترین اثرش، یتیمخانه ایران است که داستان آن در فضایی تاریخی میگذرد.
حضور اصغر فرهادی با فیلم فروشنده قطعا یکی از ویژگیهای دوره پیشروی جشنواره فیلم فجر است. فیلمی که شهاب حسینی و ترانه علیدوستی نقشهای اصلی آن را بازی میکنند و قصه زوجی را روایت میکند که به خانه جدیدی نقل مکان میکنند، اما پس از مدتی متوجه بدنامی این خانه میشوند.
سیوچهارمین جشنواره فیلم فجر به دبیری محمد حیدری از 12 تا 22 بهمن برگزار میشود.
فهرست درگوشی فیلمسازان
برخی کارگردانان شناختهشده دیگری که بر اساس گزارش خبرنگار ما برای شرکت در جشنواره فیلم فجر ثبتنام کردهاند یا امروز اعلام آمادگی خواهند کرد، این افراد هستند: کیومرث پوراحمد (کفشهایم کو)، کمال تبریزی (امکان مینا)، نرگس آبیار (نفس)، پرویز شهبازی (مالاریا)، رضا میرکریمی (دختر)، رامبد جوان (نگار)، رضا عطاران (دراکولا)، فرزاد موتمن (آخرین بار کی سحر رو دیدی؟)، بیژن میرباقری (ربوده شده)، محمدعلی سجادی (تمرینی برای اجرا)، پیمان قاسمخانی(پلیس بازی)، بهروز شعیبی (سیانور)، مجید برزگر (یک شهروند کاملا معمولی)، تینا پاکروان (نیمه شب اتفاق افتاد)، هومن سیدی (خشم و هیاهو)، فریال بهزاد (حریر)، بهنام بهزادی (وارونگی)، محمدعلی نجفی (پرسه در شهر لاجوردی).
جام جم/یادی از فضای فیلمهای تلویزیون و سینماها در نخستین سالهای پس از انقلاب
شوق روزهای انقلابی
با شروع کار «صدا و سیما»ی جدید که درست از نخستین ساعت پیروزی انقلاب در سال 1357 آغاز به کار کرد و جایگزین «سازمان رادیو و تلویزیون ملی ایران» شد، خیلی طبیعی بود که پخش سریالها، فیلمها و حتی نمایشهای تلویزیونیای با موضوعها و داستانهای انقلابی در دستور کار قرار بگیرد.
فضا بهشدت آرمانخواهانه و آرمانگرایانه بود و به این ترتیب با نمایش چنین آثاری به بخشی از عطش عمومی جامعه انقلابی آن زمان پاسخ داده میشد.بنابراین در طول چند سال نخست پس از پیروزی انقلاب و حتی در مناسبتها و سالگردهای برخی رخدادهای انقلابی، نمایش آثاری همچون فیلمهای سینمایی «زندهباد زاپاتا»، «کودتا»، «شب روی شیلی»، «حکومت نظامی»، «ترور»، «عمرمختار» (شیر صحرا)، «بیلی باد»،
«گزارش سالهای آتش»، «بادهای اوروس»، به همراه سریالهایی همچون «عزالدین قسام»، «سربداران»، «میشل استروگف» و بعدها «در برابر باد» که همگی از مضمون و داستانی انقلابی یا دستکم شبهانقلابی برخوردار بودند، اتفاق افتاد و برخیشان بارها به نعمت تکرار پخش و دیده شدن چندباره برخوردار شدند.
این نکته صرفنظر از شرایط ویژه آن سالها در کنار مسأله دیگری همچون خالی بودن دست مدیران جوان و شرایط و ضوابط نظارتی و «نمایشی» جدید (منظور، قوانین مربوط به نمایش هرگونه آثاری از تلویزیون است) اهمیت دارد.
برای توضیح شرایط «انقلابی» و آرمانی ـ بهویژه یکی دو سال نخست پس از انقلاب ـ یادآوری این نکته لازم است که دقیقا تا قبل از 31 شهریور 1359 که آغاز جنگ تحمیلی عراق بر ایران پرونده عظیم دیگری را پیش روی مردم عزیزمان گشود و نگاهها را به سوی گرانیگاه مهم و سرنوشتساز دیگری معطوف کرد.
صاحبان یا پخشکنندگان فیلمها ـ دستکم در نمایشهای سینماییِ آنها ـ شعارهای روز و مرسوم فراوانی را با مناسبت و بیمناسبت در دهان کاراکترها میگنجاندند.
این اتفاق که گاهی شکل عجیبی به خود میگرفت آنجا بیشتر شکل وصله ـ پینهای و قرار دادن اجباریاش آشکار میشد که برخی فیلمهای متداول قبل از انقلاب که از قافله اکران آن زمان جامانده و نمایششان به دوران جدید منتقل شده بود و سازندگانشان میخواستند آن را به روی پرده بفرستند.
در حالی که کاملا در حال و هوای دیگری سیر میکردند و قصه و موضوعشان هیچ ربطی به انقلاب نداشت، بهیکباره و در جایی بسیار نامناسب، شعارهای روز و مربوط به یکی دو سال بعد از زمان ساخت اولیهشان از طریق دوبلورها در دهان کاراکترها قرار میگرفت که خنده بیننده آگاه را به همراه داشت... .
ترفندی به نام بهروز نمایی
صدالبته آثاری که به جدول پخش تلویزیون جدید راه مییافتند هرچند به شیوه دیگری (از ابتدای انتخاب برای نمایش و با توجه مدیران پخش به مضمون و داستان و ساختارشان) با شعارها و آرمانهای آن روز همراهی نشان میدادند.
اما از آسیبهای «بهروزنمایی» به شیوه اکرانهای سینمایی به مقدار زیادی به دور بودند، اما موضوع این بخش از نوشته فیلمهای زیادی است که این سو و آن سو (سینماها، کانونهای فرهنگی و مراکز انقلابی و آمفیتئاترهایشان به همراه مسجدها که با پیروزی انقلاب به جمع مکانهایی که به وسیله دستگاه ویدئو یا آپاراتهای مخصوص نمایش، فیلم نشان میدادند پیوسته بودند) میشد
آنها را دید و عموم آنها از موضوعهای بالقوه (کمی تا قسمتی) یا بالفعل (کاملا) انقلابی برخوردار بودند و با استقبال همیشگی مردم روبهرو میشدند.
اما از هر چه بگذریم و در نگاه اولیه، به هیچ وجه نمیتوانستیم چشمها را بر نمایش داده نشدن «جانبازان فلسطین» در تلویزیون آن زمانه ببندیم.
فیلم، چه بهلحاظ عنوان و چه از نظر داستان و نمایش ظاهرا در موضع مظلومیت قرار داشتن فلسطینیهای مهاجم به اردوی اسرائیلیها در المپیک مونیخ 1972 بود.
همچنان که سینماها و سپس مسجدها و کانونهای وصفشده از قافله عقب نماندند و بینندگان نیز با توجه به حضور ویلیام هولدن و همچنین فرانکو نرو (در نقش سردسته گروگانگیرهای فلسطینی که به گمانم نامش در فیلم قاسم بود) صحنههای پرهیجان و سرشار از درگیری و گروکشی فیلم را دنبال کردند.
اما خب، اصل داستان، چیز دیگری بود و شاید مدیران تلویزیون هم با آگاهی از این مسأله، قید نمایش این فیلم جعلی را زدند! بله، درست خواندید، ماجرا از این قرار بود که جانبازان فلسطین عنوانی جعلی بود برای فیلمی که در اصل در دفاع از اسرائیلیها ساخته شده بود و بعدها نگارنده حتی آگهی روزنامهایِ نمایش آن را در سینماهای قبل از انقلاب با نام اصلیاش «بیست و یک ساعت در المپیک مونیخ» ساخته ویلیام گراهام دید.
«مدرسه ضدجاسوسی» نیز فیلم پرطرفدار دیگری بود که اینجا و آنجا میشد آن را دید، اما احتمالا به سبب موضوع کاراتهایاش و ممنوعیت نمایش اینگونه فیلمها در تلویزیون (تا سالها بعد حتی در سینماها که شاید فقط چنین استثنایی را نمایش میدادند) هیچگاه از تلویزیون سردرنیاورد... .
«تنگسیر» ساخته مشهور امیر نادری، فیلمساز صاحب سبک ایرانی در ادامه اکرانهای موفق پیش از انقلابش در سالهای پس از انقلاب، بهجز سینماها در برخی مسجدها و مکانهایی که در بالا به آنها اشاره شد به نمایش درمیآمد.
به عنوان نمونه نگارنده خود آن را در مسجد محلهشان دید. به گمانم تنگسیر با وجود مضمون کوبندهاش تنها به یک دلیل (بازیگر نخست فیلم و نویسندهاش) از نعمت نمایش از تلویزیون پس از انقلاب محروم ماند... .
محفلهای غیررسمی
تا اینجای نوشته فقط به فیلمهایی پرداختیم که احتمال نمایششان را در جعبه کوچک میدادیم، اما خب، فیلمهایی نیز بودند که هم در مسجدهای محلهها به نمایش درآمدند و هم در تلویزیون؛ گیرم که با کمی تقدم و تأخر.
مانند «نبرد الجزیره» که این یکی در محفلهای غیررسمی بیشتر با نام نبرد الجزایر نمایش داده شد و دلیلش هم لابد شناختهشدهتر بودن کشور دربرگیرنده این شهر بود!
فیلم، حتی در میان آثار انقلابی آن سالها نیز یکی از محبوبترینها بود. بهراحتی میشد این سو و آن سو، تماشاگرانی را دید که در کوچه و بازار و مدرسه و اداره، صحنههای پرهیجان نبرد الجزیره را برای کسانی که ندیده بودند واکاوی و داستان آن صحنهها را تعریف میکردند.
علی جوانی است که وقتی داوطلبانه به صف انقلابیون الجزایری در نبرد با فرانسویهای اشغالگر میپیوندد همان ابتدا به یک مأموریت ترور به صورت تکنفره گسیل میشود، غافل از آن که اسلحه کلتی که برای ترور به دست او داده شده، خالی از گلوله است و علی این موضوع را هنگام ترور یک مأمور فرانسوی متوجه میشود.
او هرچند با خود بدنه اسلحهاش به عنوان جسمی سخت چند ضربه بر مأمور وارد میآورد و موفق به فرار میشود، اما با ناراحتی از مسئولان بالادستیاش جواب میخواهد که چرا او را به این صورت و در واقع با دستانی بسته به یک مأموریت پرخطر رهسپار کردهاند.
آنها پاسخ میدهند که اتفاقا همین روش، در واقع محملی برای شناخت تواناییها و آزمایش علی در مسیر انجام مأموریتهای سختتر بوده است. به این ترتیب علی با موفقیتهای پیدرپیاش مسیر موفقیت و ارتقا را در این گروه طی میکند.
فیلم هرچند داستانش با کشته شدن علی و مقامهای برجسته این گروه به پایان میرسد، اما طی صحنههای نهایی بسیار قوی و مستندگونهاش خیزشهای فرجامین مردم الجزایر و پیروزی قطعی آنها بر فرانسویان را نیز به تصویر میکشد و به این ترتیب پایانی خوش برای بیننده آرمانگرای آن سالها رقم میزند.
«نبرد الجزیره» یا با همان نام خاطرهانگیز و تا حدی غیرواقعیاش نبرد الجزایر (ساخته جیلو پونته کوروو) هنوز هم به مناسبتهایی از شبکههای مختلف تلویزیونی به نمایش درمیآید.
رسالت (پیام) یا همان «محمد رسولالله(ص)» ساخته زندهیاد مصطفی عقاد یکی از دیدهشدهترین فیلمها در تلویزیون و سینمای پس از انقلاب است.
فیلم از همان سال 1358 پس از ورود و دوبله در کشورمان به چرخه اکران سینماها راه یافت. شور و هیجانی که با توجه به آن فضا و البته ساختار محکم و قویاش ایجاد کرد، باعث شد تا خیلی زود سر از نمایشهای مسجدی و کانونی در محلهها درآورد.
در ادامه و در حالی که هم به سبب فروش بسیار بالایش در سینماها و هم به دلیل نمایشهای محلیاش به خوبی دیده شده بود، خیلی زود سر از جعبه کوچک درآورد و باز هم با استقبال بالایی روبهرو شد.
از آن پس نیز مرتب در مناسبتهای مذهبی و بهویژه عید مبعث یا سالروز ولادت پیامبر اسلام(ص) از تلویزیون بازپخش میشد.
رسالت با ساختاری نرم و خوشتکنیک، بهسان یک فیلم چریکی و پرحادثه تماشاگر را با خود همراه میکند. بهویژه آن که در نسخه هالیوودیاش با استفاده از بازیگران شهیر دنیا نظیر آنتونی کویین، ایرنه پاپاس و دیگرانی همچون مایکل آنسارا، جانی سکا و بقیه در کنار موسیقی در یادماندنی موریس ژار (که ملودیهایی هم در دستگاه ایرانی همایون را نیز در خود دارد) هنوز هم دیدنی است.
نکته دیگر که شاید تا کنون در تاریخنگاری تلویزیون در ایران مغفول مانده همین مسأله است که این فیلم پس از اکران شلوغ و پرسروصدای سینماییاش ابتدا در مسجدها به نمایش درآمد و سپس در تلویزیون!
نکته بعدی هم بر دو نسخهای بودن فیلم دلالت میکند. عقاد برای پیشگیری از برخوردها و انتقادهای احتمالی مسلمانان «رسالت» را در دو نسخه کاملا شبیه به هم از نظر کادربندی، میزانسن و باقی مولفهها آماده کرد.
اما در نسخه غیرهالیوودی از بازیگران عرب سود برد. هرچند که هنوز هم بیشتر دوستداران این فیلم، نسخه هالیوودی را ترجیح میدهند و «حمزه»ای را که آنتونی کویین خلق کرده، بیشتر میپسندند...
علی شیرازی
جوان/ارشاد چطور ميتواند همكارينکردن با شبكههاي ماهوارهاي را ثابت كند؟
فقط اعتراض رسمی و شدید خوانندگان قابل قبول است
روز گذشته و با افزايش دامنه موضعگيري مديران ارشاد در برابر پخش آثار هنرمندان ايراني در شبكههاي ماهوارهاي، وزير ارشاد به خوانندهها درباره همكاري با اين شبكهها هشدار داد و از برخورد با افرادي كه همكاريشان به اثبات برسد، گفت.
نویسنده : محمدصادق عابديني
پخش آثار موسيقي توليد شده در داخل كشور از طريق شبكههاي ماهوارهاي و سايتهاي اينترنتي غيرمجاز پديده تازهاي نيست و مدتهاست كه برخي از حجم موزيكويدئوها و ترانههاي پخش شده از اين طريق را آثار توليدي داخل كشور تشكيل ميدهد. در اين بين نام برخي از هنرمندان شناخته شده و مجاز داخلي كه بعضاً در توليد آلبوم موسيقي و برگزاري كنسرت فعال هستند نيز در آثار پخش شده از طريق شبكههاي ماهوارهاي ديده ميشود. مدتي است بحث حضور ماهوارهاي خوانندگان ايراني به موضوع داغي تبديل شده است، چند خواننده خواستار جلوگيري از پخش غيرقانوني آثارشان و ارائه شكايت شدهاند. تلويزيون نيز دوربين خود را سراغ آنها فرستاد تا چهرههاي ناراضي و تهديدهايشان در پيگيري حقوقي ماجرا را به همه نشان دهد، اما در مقابل نميتوان شايعههاي همكاري مستقيم خوانندههاي ايراني با شبكههاي ماهوارهاي را ناديده گرفت، به خصوص اينكه چند تن از خوانندگاني كه اكنون به صورت رسمي فعاليت دارند مدتها به صورت غيرمجاز و از طريق پخش آثارشان در شبكههاي ماهوارهاي فارسي زبان به كسب شهرت مشغول بودهاند.
هماكنون با فشارهايي كه نسبت به فعاليتهاي غيرقانوني شبكههاي ماهوارهاي به وجود آمده، وزارت ارشاد نيز حساسيت خود را افزايش داده است، به طوري كه در چند اظهارنظر از جمله موضعگيري روز گذشته علي جنتي شاهد هشدارهاي جدي درباره همكاري دوجانبه هنرمندان ايراني و شبكههاي ماهوارهاي هستيم. روز گذشته وزير ارشاد در حاشيه نشست شوراي هماهنگي حقوقي دستگاههاي اجرايي، مصاحبه كوتاهي انجام ميدهد و به خبرنگار صداوسيما درباره استفاده شبكههاي خارجي و معاند از آثار هنرمندان كشورمان به ويژه خوانندگان، ميگويد: ما تا به حال به كنوانسيونهاي بينالمللي مالكيت معنوي نپيوستهايم، بنابراين آنها ميتوانند به راحتي از توليدات و محصولات فرهنگي و ادبي ما استفاده كنند و ما نيز در داخل از توليدات بيروني استفاده ميكنيم.
جنتي ميافزايد: به دوستان هنرمندمان گفتهايم كه يا با اجازه شما اثرتان را مثلاً يكي از راديوهاي بيگانه به خصوص راديوهاي ضدانقلاب يا بعضي رسانههاي ضدانقلاب كه آنها را رسانههاي لسآنجلسي ميگوييم استفاده ميكند يا بدون هماهنگي با شما اين كار انجام ميشود.
وزير تصريح ميكند: مواردي كه احساس شود با هماهنگي كامل يك هنرمند يا يك گروه اين كار انجام شده است طبيعتاً ما محدوديتهايي در داخل براي آنها ايجاد خواهيم كرد، اما اگر ثابت شود آنان هيچ نقشي نداشتهاند و بدون اجازه شان، صداي آنها يا ترانهاي را كه خواندهاند پخش كردهاند از نظر ما مشكلي ندارد.
هشدار وزير تا حد زيادي واقعي به نظر ميرسد اما در كنار اين هشدار جنتي تبصرهاي نيز گذاشته كه كار تا حد زيادي پيچيده ميشود، يعني چطور ميشود ثابت كرد كه هيچ ارتباطي ميان شبكه ماهوارهاي و خواننده داخلي وجود ندارد و ترانه يا موزيكويدئوي خواننده داخلي به صورت قاچاق و غيرقانوني سر از ماهواره در آورده است؟! تا به حال راهكار قانوني درباره اين موضوع تهيه نشده است و صرفاً با تكيه به صداقت يك خواننده نيز نميتوان نتيجهگيري محكمهپسندي كرد تا هنرمندي را از جرم همكاري با شبكههاي فارسي زبان تبرئه نمود. آيا صرف اعتراض يك هنرمند به پخش آثارش از شبكه ماهوارهاي ميتواند دليلي بر صداقت وي در همكاري نداشتن باشد يا تنها بازارگرمي براي جلب توجه ديگران است؟! پس بهتر است وزیر ارشاد از خوانندگان بخواهد تا در صورت پخش آثارشان از شبکههای بیگانه شدیداً و رسماً به آن اعتراض کنند و فقط در این صورت است که میتوان پذیرفت خودشان در پشت کار نیستند. اثبات اين موضوع بدون اطلاع از پشت پرده رخدادهاي حوزه موسيقي تقريباً محال است. در روند توليد و توزيع آثار موسيقي در كشورمان حتي آثاري كه در استوديوهاي زيرزميني توليد ميشود، مسيرهاي مشخصي براي دسترسي به پخش ماهوارهاي وجود دارد. راههايي كه پيگيري آنها سخت است، اما محال نيست. وقتي رابطهاي خوانندهها و شبكهها مشخص شوند صداقت گفتار يا رفتار مزورانه خواننده خود به خود مشخص ميشود. البته راهكارهاي قانوني ديگري نيز ميتواند وجود داشته باشد كه در صورت جديت وزارت ارشاد در برخورد با روند غيرقانوني حضور آثار هنري در شبكههاي ماهوارهاي ميتوان به آنها پرداخت.
به نظر ميرسد در اين ميان كمك به راهاندازي سايتهاي اينترنتي مجاز و كمك به معرفي خوانندگان جوان در داخل كشور، باعث ميشود كه بسياري از خوانندگان از ارسال آثار خود به سايتهاي غيرمجاز و شبكههاي ماهوارهاي خودداري كرده و از امكاناتي كه در داخل كشور براي آنها فراهم شده، استفاده خواهند كرد.
جوان/چگونه فيلمي كه 10 سال توقيف بوده مجوز اکران گرفت؟!
«داسداران» استعارهای برای توهين به ارکان نظام
در سكوت معناداري كه در بهترين حالت ناشي از يك جهالت خود خواسته است، فيلمي در گروه «هنر و تجربه» در حال اكران است كه در قالب يك داستان شبه فولكلور و فضايي سوررئال کلیت نظام و حاکمیت کشور را مورد تمسخر قرار داده است.
نویسنده : ايزد مهرآفرين
فيلم سينمايي «باز هم سيب داري؟» ساخته بايرام فضلي در گروه هنر و تجربه در حال اكران است، فيلمي كه 10 سال در توقيف به سر ميبرده و اكنون با سياستهاي به اصطلاح درهای بازی كه سازمان سينمايي در پيش گرفته از توقيف درآمده و اكران شده است.
در وهله اول مواجهه با اين فيلم سوالي مطرح ميشود كه دليل توقيف اين فيلم چه بوده است؟!
فيلم همانطور كه از نامش نيز مشخص است برداشتي از داستان فولكلور «حسن كچل» است، اما داستان آن در محيط لامكاني و لازماني سير ميكند كه سراسر استعاره،كنايه و طعنه است. در اين فيلم با گروهي به اسم «داسداران» روبهرو هستيم، داسداران بر منطقهاي حكمفرمايي دارند، شخصيت اصلي داستان از بد حادثه به منطقه تحت كنترل داسداران وارد ميشود، در اين منطقه «داسدار»ها احكام خاصي را اجرا ميكنند، هر كس «بيدار» باشد زنداني ميشود و هر كس «خواب» باشد يا «خود را به خوابزده» باشد، كسي با او كار ندارد. «داسدار»ها با كساني كه گدايي ميكنند، كاري ندارند و همچنين با كساني كه به «گريه و زاري» ميپردازند، اما در مقابل هر كسي كه بخواهد جلوي آنها بايستد و به قول آنها «اختشاش کند» را سركوب ميكنند! شخصيت اصلي داستان تلاش ميكند شرايط را تغيير دهد، پيرمردها با وي همكاري نميكنند ولي «جوانها» به خاطر سخنان قهرمان داستان تصميم ميگيرند با «داسداران» مبارزه كنند، ولي در حمله داسداران همه مضروب شده و بازداشت ميشوند.
«داسداران» در نهايت قهرمان ظلمستيز فيلم را نيز تطميع و جذب ميكنند تا مهره آنها شود. بايرام فضلي، كارگردان «باز هم سيب داري؟» درباره فيلمش مينويسد: سعي كردهام در اين فيلمنامه دنيايي ابلهانه ترسيم كنم كه مردمانش به شكلي ويژه زندگي ميكنند. اين ويژگي از يك پسزمينه فولكلوريك سرچشمه ميگيرد ولي كاربرد خود را در دنياي امروز پيدا ميكند و خودبهخود فضاي نماديني به وجود ميآورد كه از واقعيتهاي امروزي جوامع پيشرفت نكرده، يا از سير تحول يك انقلاب در يك كشور جهان سومي – كه هرازچندي در يك چرخه سلسلهوار بهوقوع ميپيوندد – اخذ شده است.
فيلم در سال 85 ساخته شده، فضلي در گفتوگو با «مهر» در پاسخ به اين سؤال كه فيلم پيشگويي سياسي دارد، ميگويد: من آدم سياسي نيستم و هيچگاه پيشگويي نكردهام، اما فيلمساز جدا از جامعه و شرايطي كه در آن ميگذرد، نيست و آنچه در آثارش ديده ميشود برداشتي از جامعه و دنياي پيرامون اوست و طبيعي است كه از فيلمها مصاديق و تعابير سياسي ميشود. در واقع در چارچوب روايت هنري يا حتي غيرهنري ميتوان مصاديق سياسي را پيدا كرد.
وي در ادامه اين گفتوگو ميگويد: «طبيعي است با شرايطي كه ايران در خاورميانه يا در حوزه مسائل سياسي و اجتماعي دارد، برداشتهاي سياسي از اين فيلم صاحب قوت و قدرت ميشود» و در جواب خبرنگار كه ميگويد: اما شرايط ترسيم شده تنها شامل ايران نميشود، تصريح ميكند: بله فقط ايران نيست. بلكه شرايطي كه در فيلم توصيف ميشود شامل مجموع كشورهاي جهان سومي نيز ميشود؛ كشورهايي كه به نوعي دچار عقبماندگي يا عقب نگه داشته شدن، شدهاند.
با مشاهده اين فيلم به خوبي ميتوان منظور «داسداران» را فهميد و كارگردان حتي تلاش كرده تا با استفاده از نامي همآوا منظور خود را به مخاطب القا كند. اين القا آنقدر صریح و روشن است كه سايت «شهر» متعلق به سازمان فرهنگي هنري شهرداري تهران، طي يادداشتي درباره «باز هم سيب داري؟» مينويسد: «نكته جالب درباره اين فيلم كه عليالظاهر از دايره نظارت سينماي ايران قسر در رفته و فعلاً جان سالم به در برده، اشارهها و كنايههاي سياسي آن است. فيلمي كه البته بيش از يك دهه پس از توليد روي پرده رفته و برخي گزارههاي طرح شده در آن را به نوعي پيشبيني يك فيلمساز از شرايط امروز ميدانند.» حال ميتوان به دلايل توقيف اين فيلم پي برد، اما هنوز دليل اكران آن مشخص نشده، سوالي كه مديران گروه هنر و تجربه و مدير سازمان سينمايي ميتوانند به آن پاسخ دهند.
جوان/درويش استعفايش را از شوراي عالي سينما پس از 5 ماه رسانهاي كرد
افشاگري درويش درباره وزارت ارشاد به بهانه استعفا
احمدرضا درويش كارگردان فيلم سينمايي «رستاخيز» استعفايش از حضور در شوراي عالي سينما را پس از پنج ماه رسانهاي كرد و دلايل آن را نيز برشمرد.
نویسنده : مصطفي محمدی
درويش در بخشي از استعفانامهاش آورده است: «از آنجا كه انتصاب اينجانب به عضويت شوراي عالي سينما توسط جنابعالي، در ابتداي سال گذشته، نه به صورت حكم مكتوب بلكه بهصورت شفاهي و از طريق رسانهها اعلام گرديد، طبيعي است كه خود را مجاز به نشر اين استعفا ميدانم.
دلايل اين استعفا به شرح ذيل است:
1- از آنجا كه عضويت اينجانب در شوراي مزبور در ابتداي تشكيل دولت تدبير و اميد صورت گرفت، اينجانب با هدف تغيير در روندهاي ناكارآمد، بنا را بر تعامل و همكاري قرار داده، مسئوليت فوق را پذيرفتم ولي متأسفانه در حيطه عمل تاكنون نه تنها تحول و تغييري در رويكرد مسئولان در خصوص ساختارهاي معيوب گذشته مشاهده نگرديد بلكه مفاد آييننامه اجرايي شوراي عالي سينما نيز به اجرا درنيامد...
2- با تشكيل دولت تدبير و اميد و ترسيم افقهاي جديد در رويكردهاي فرهنگي و هنري در بيانات رئيسجمهور محترم، چشماندازي پراميد پيش روي هنرمندان و نخبگان قرار گرفت ولي متأسفانه اين اميد به دليل عملكرد جنابعالي و ساير مسئولان فرهنگي ذيربط تبديل به يأس و تزريق نااميدي در اصحاب فرهنگ و هنر شد. نمونه بارز اين عملكرد وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي عدم وجود ضمانت لازم اجرايي و حقوقي در صدور مجوزهاي صادره و بلاتكليفي مادي و معنوي صاحبان آثار هنري در لغو مجوزهاي صادره از سوي آن وزارت ميباشد.
در حال حاضر نمونه روشن آن، توقف و جلوگيري از ادامه نمايش عمومي فيلم سينمايي رستاخيز در سينماهاي سراسر كشور است! ايجاد پرسش، ابهام و ترديد در افكار عمومي نسبت به مسئولان فرهنگي كشور و ساحت محترم مراجع تقليد، اختلال در سازوكارهاي اكران فيلم رستاخيز در ايران و عرصه بينالمللي و فرار از مسئوليتپذيري، از نتايج اين تصميم شتابزده است كه لاجرم خسارتهاي معنوي و مادي آن بر عهده وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي خواهد بود. طبيعي است در چنين شرايطي ادامه عضويت اينجانب در شوراي عالي سينما كه مأموريت اصلي آن صيانت از دستاوردها و تعميق زيرساختهاي سينماي ملي است، توجيهي ندارد.» احمدرضا درويش استعفاي خود را از حضور در شورايعالي سينما در شرايطي رسانهاي كرد كه اين شورا تاكنون دو جلسه تشكيل داده است. استعفاي درويش شش روز پس از پايين كشيدن فيلم و تعليق نمايش آن انجام شده است.
حمایت/سید سعید هاشمی درگفتوگو با «حمایت»: حمایت از مجلات کودک و نوجوان شعاری نباشد
گروه فرهنگی - سید محمد مهدی موسوی: اوایل آبان ماه بود که انتشار مجله طنز کودک و نوجوان «لوبیای سحرآمیز » خبرساز شد و حتی برخی سایتها نیز این تیتر جالب را بازنشر دادند ؛ «رشد لوبیای سحر آمیز در دنیای کودک و نوجوان» به بهانه انتشار این مجله که در غیاب چندین ساله نشریه «بچه ها گل آقا» ، تنها مجله طنز کودک و نوجوان ایران به شمار می رود، گفتوگویی با صاحب امتیاز و مدیر مسئول این مجله «سید سعید هاشمی» داشتیم. در این گفتوگو علاوه بر محورهای فعالیت های این نشریه ، گریزی هم به مشکلات مجلات و به طور کلی حوزه نشر کودک و نوجوان زده شد.
وی درباره این نشریه تازه متولد شده حوزه کودک و نوجوان اظهارکرد: اول آبان ماه شماره اول این دوهفتهنامه منتشر شد . البته حدود 20 نویسنده و شاعر و همچنین 12 کارتونیست با ما در انتشار این مجله 32صفحهای همکاری دارند .
مدیرمسئول «لوبیای سحرآمیز » همچنین در پاسخ به پرسشی مبنی بر میزان حمایت از این گونه مجلات و نشریات از سوی دستگاه های متولی بیان کرد: انتظار اصلی ما در حوزه حمایت از طریق اشتراک ، خرید این نشریات و توزیع در گروههای هدف همچنین مدارس و مهدهای کودک است تا هم مخاطب خود را پیدا کند و هم از این طریق سرانه مطالعه در کشور بهبود یابد.
وی ادامه داد: البته در کنار اینها بسیار لازم است که به منظور تامین هزینههای بسیار زیاد کاغذ و چاپ ، تسهیلات مناسب بانکی نیز در اختیار ناشران و صاحبان مجلات قرار داده شود تا آنها با انگیزه بهتر بتوانند در این عرصه تخصصی به فعالیت خود ادامه دهند.
هاشمی تصریح کرد: به هر حال حمایت نهادهای مسئول در حوزه فرهنگ و مطبوعات آن هم در این شرایط سخت اقتصادی، امر لازمی است. وی همچنین با بیان اینکه نکته مهم دیگر بحث توزیع مطلوب این نشریات است تا خوب دیده شوند و مخاطب بتواند با آن ها ارتباط برقرار کند یادآورشد: معتقدم اگراین گونه مجلات و نشریات خوب دیده شوند مخاطب نیز به سمت آنها جذب میشود.
وی در خصوص اقدامات مدیران مسئول و سردبیران مجلات برای جذب و حفظ مخاطب هم خاطرنشان کرد: قطعاً اولین بحث ناظر به داشتن محتوای جذاب و خواندنی است و این که به هر حال هر مجله ای باید حرف جدیدی برای مردم داشته باشد تا افراد هزینه کرده و آن را خریداری کنند. صدالبته نویسنده و روزنامه نگار متبحر و کارکشته هیچ گاه به دنبال انجام کار تکراری و کلیشه ای نیست و ما در مجله لوبیای سحر آمیز نیز به دنبال خلاقیت و بیان حرف جدیدی هستیم تا مخاطب حوزه کودک و نوجوان جذب آن شوند. به ویژه این که رویکرد مجله هم طنز است و در حال حاضر در غیاب «بچهها گل آقا» تنها مجله طنز کودک و نوجوان کشور محسوب میشویم.
وی درباره مهم ترین مشکلات و گرفتاری های حوزه نشر کودک و نوجوان هم تصریح کرد: مهم ترین مساله به نظر من شیوه درست و مناسب توزیع است تا نشریات و کتاب های کودک و نوجوان – حالا در هر ژانری- به خوبی در جامعه دیده شود که اگر این مشکل حل شود شاید بیش از نیمی از مشکلات مرتفع خواهد شد.البته با توجه به گرانی بسیار زیاد کاغذ و افزایش فراوان هزینه های چاپ، حمایتهای دولتی نیز ضروری به نظر میرسد و باید تسهیلات مناسب در اختیار ناشران قرار داده شود. نباید حمایتها فقط در حد شعار باشد.
حمایت/رونمایی از ترجمه اردوی دو کتاب از مقام معظم رهبری در پاکستان
خانه فرهنگ ایران در حیدرآباد پاکستان، مراسم رونمایی از کتابهای «درسهای پیامبر اعظم (ص)» و «چهارگفتار» از فرمایشات رهبر معظم انقلاب اسلامی که توسط خانه فرهنگ کشورمان با ترجمه سید کوثر عباس موسوی، به زبان اردو برگردانده شدهاند را در محل کتابخانه این نمایندگی فرهنگی، برگزار کرد.
علی محمد چنا، رییس اسبق اداره مطبوعات حیدرآباد در این برنامه گفت: فرمایشات مقام معظم رهبری در کتاب «درسهای پیامبر اکرم (ص)» مملو از تفکر وحدت امت اسلامی است. در زمان ریاست جمهوری مقام معظم رهبری در سفر ایشان به اسلامآباد با معظم له ملاقات داشتم و همان زمان دانستم که ایشان دارای شخصیتی عظیم و سادهزیست هستند.
یوسف سندی، نویسنده معروف ایالت سند هم از ترجمه و مطالب ارایه شده توسط مقام معظم رهبری به عنوان «گنج عظیم» یاد و پیشنهاد کرد که این کتابها به زبان سندی نیز برگردانده شوند تا مردم بیشتری بتوانند از آن استفاده کنند.
به گزارش خبرگزاریها، «مهدی خطیب» مسئول خانه فرهنگ ایران حیدرآباد، هم در سخنانی ضمن تجلیل از دو عنوان کتاب «درسهای پیامبر اکرم (ص)» و «چهارگفتار»، به نقش رهبری اشاره کرد و در بخش اول سخنان خود با تکیه بر آیه شریفه «لقد کان لکم فی رسول الله اسوه حسنه» گفت: پیامبر عظیمالشأن اسلام (ص)، مظهر پاکی، جوانمردی، صداقت، عزت، برادری و اخوت است. ایشان که در هیچ مدرسهای درس نخوانده و تنها در مکتب حضرت حق تعلیم دیده است، قبل از بعثت بهگونهای در اجتماع زندگی کرد که مردم او را امین نامیدند. او که بشارت آمدنش را تمام پیامبران الهی قبل از ایشان داده بودند. وی همچنین با بیان اینکه حضرت ابا عبدالله الحسین(ع) برای عزت امت اسلامی و پیاده کردن احکام الهی قیام کرد، ادامه داد: متأسفانه عدهای این حرکت انسانی و الهی را تخریب کرده و گاهی اعمالی با نام امام حسین (ع) انجام میدهند که هیچ سنخیت و همخوانی با عمل و فرمایشات آن حضرت ندارد؛ بلکه وهن به امام و اسلام است.
وی در بخش پایانی سخنان خود به جنایات غربیها و صهیونیست جهانی پرداخت و تصریح کرد: جهان مستکبر پس از آنکه شعاع نورانی اسلام را مشاهده و بیداری اسلامی را تجربه کرد، با همه توان به جنگ اسلام و مسلمین برخاست و جبههای به نام داعش ساخت تا با «شعار لا اله الا الله» روی تمام جنایتکاران تاریخ را سفید کند و اینهمه جنایت را مرتکب شود.
خطیب ادامه داد: پنج سال است که در سوریه و عراق و دیگر سرزمینهای مسلمین، مردمکشی میکنند و اینک ناچار شدند در قبال جهان اسلام تسلیم شوند و هر روز گروهی و کشوری به جبهه حق و جمهوری اسلامی ایران بپیوندد. این عزت به دست نیامده است مگر در سایه رهبری رهبر فرزانه و فقیه، مجاهد و پیرو اجداد طاهرینش یعنی امام خامنهای .
مسئول خانه فرهنگ ایران حیدرآباد افزود: تا چند روز قبل فرانسه جزو یکی از کشورهای طرفدار داعش بود و امروز به طور رسمی به مخالفت با داعش برخواسته است و قطعاً دیر یا زود دیگر ظالمان نیز به ناچار باید با خیل عظیم مظلومین و جبهه حق همراه شوند؛ وگرنه آن بر سرشان خواهد آمد که بر سر مسلمانان مظلوم سوریه، عراق و افغان و ... و دیگر مسلمین آوردهاند.
وی ادامه داد: رهبر فرزانه اسلام چندی قبل خطاب به مستکبرین فرمود؛ بدانید آتشی که برای سوزاندن مسلمین برپا کردهاید به زودی دامن خود شما را خواهد گرفت ، امروز شاهد تجلی این فرمایش پیامبرگونه هستیم.
رسالت/گفتگو با امير يل ارجمند، بازيگر سريال معماي شاه
تاريخ معاصر ايران هميشه براي مردم جذاب است
مجيد حلاج
از نوروز سال 92 به پروژه معماي شاه پيوست و در بخش داستاني و اصلي اين سريال بازي مي کند. بازي او از قسمت دوم سريال و همزمان با بازگشتش از سوييس به ايران پس از تحصيل در رشته پزشکي آغاز شد. امير يل ارجمند که سومين همکاري خود را با محمد رضا ورزي تجربه مي کند درباره اين مجموعه بزرگ تاريخي ايران گفت: در مجموعه تلويزيوني معماي شاه در نقش دکتر محمود وزيري فرزند دکتر احمد وزيري بازي مي کنم. در اين سريال از سن 18 سالگي تا سن حدود 60 سالگي محمود وزيري موازي با اتفاقاتي که در تاريخ معاصر ايران رخ مي دهد به همراه خانواده وزيري به تصوير کشيده شده است و در بخش داستاني سريال که مهمترين بخش معماي شاه را تشکيل مي دهد، محمود وزيري حضور پر رنگي دارد. او افزود: پيش از اين در سريال تلويزيوني تبريز در مه و يک اثر سينمايي به کارگرداني آقاي ورزي بازي کرده ام و با روش و منش او درکار آشنا هستم، فضايي را که با او کار مي کنم خيلي دوست دارم و از لحاظ فکري خيلي به ورزي نزديک هستم و در نهايت اينکه جلوي دوربين او راحتم. بازيگر فيلم سينمايي اخراجي هاي 2 در باره استقبال مخاطبان و بينندگان از سريال معماي شاه گفت: داستان اين سريال براي بازيگران در حين توليد و فيلمبرداري هم جالب توجه بود و هست و به اعتقاد من اگر مجموعه اي براي خود بازيگر جالب و آموزنده باشد به طور حتم براي مخاطبان هم قابل توجه خواهد بود. با توجه به تلاش شبانه روزي همه عوامل پشت دوربين و بازيگران و زيبايي هايي که بخش داستاني مجموعه به سريال تاريخي معماي شاه داده است، قطعا براي بيننده شبکه يک هم جذاب و ديدني است. تاريخ معاصر ايران هم هميشه براي مردم جالب توجه است و براي خيلي از ما تاريخ ايران مانند 17 شهريور و 31 شهريور يادآور خاطرات تلخي است. به تصوير کشيدن اين حوادث تاريخي به همراه يک سري اتفاقات ديگر در دوران پهلوي پدر و پسر با مقداري هم نرم شدن داستان توسط آقاي ورزي، موجب مي شود هموطنان با تاريخ کشور در دوران پهلوي بيشتر و از زاويه اي جديد آشنا شوند.
اميريل ارجمند يادآور شد: در اسناد موثق تاريخي که براي ساخت سريال معماي شاه از آن استفاده شده ما شاهد اتفاقات جالبي بوديم که هنگامي آن را مقابل دوربين اجرا مي کردم به نوعي يادآوري همان دوران بود. بازيگر فيلم سينمايي شکارچي شنبه در پايان اظهار داشت: بازي در يک پروژه عظيمي مانند معماي شاه هميشه خاطرات شيريني را به همراه خود خواهد داشت، براي اينکه وقتي نتيجه کار را از قاب تلويزيون تماشا مي کنيم خستگي همه عوامل به در مي شود، اما کارهاي تاريخي هميشه جزء کارهاي خيلي سخت است، چرا که گاهي مجبور هستيم در تابستان و در دماي بالاي 37 درجه با پالتو، پوليور و لباس هاي زمستاني به همراه گريم 12 ساعت مقابل دوربين باشيم و گاهي هم در دماي زير صفر درجه مجبور بوديم با لباس هاي تابستاني مقابل دوربين بازي کنيم. به هر حال بازي در کارهاي تاريخي هر چند شيرين است اما دشواري ها و شرايط خاص خود را به همراه دارد ولي اميدوارم تلاش شبانه روزي همه دوستان من در سريال معماي شاه با اقبال و توجه هموطنان خوبم مواجه شود.مجموعه تلويزيوني هشتاد قسمتي معماي شاه به نويسندگي و کارگرداني محمد رضا ورزي و تهيه کنندگي علي لدني، هشتاد بازيگر اصلي و 520 بازيگر فرعي دارد و بيش از560 نفر از عوامل پشت دوربين از ارديبهشت سال 1391 تا کنون در ساخت اين اثر همکاري دارند. اين سريال به مرور وقايع تاريخي، اجتماعي و سياسي ايران در فاصله سال هاي 1317 تا 1357 همزمان با دوران پهلوي دوم مي پردازد که جمعه ها ساعت 22 از شبکه يک به روي آنتن مي رود.
رسالت/جعفر صابري: هنر و ادبيات ما در شأن انقلاب اسلامي نيست
مسعود سميعي
اشاره
آنچه مي خوانيد حاصل گفتگو با جعفر صابري از کار کنان ارشاد در بخش رسانه هاست که به فعاليت هاي رسانه اي و تشکيل سمينارها و اقدامات فرهنگي در بخش رسانه مشغول است. صابري به نوعي قانونگذار مسائل مرتبط با رسانه است. خودش، هم صاحب رسانه است و هم اهل قلم. صابري از بچه هاي جنگ و دفاع مقدس است که پس از جنگ هم در سپاه پاسداران در زمينه هاي فرهنگي و هنري مشغول مي شود. درس خوانده سينما و تئاتر و همچنين فارغ التحصيل رشته مهندسي است؛ * با توجه به اينکه شما دست به قلم هستيد و قصه، فيلمنامه، نمايشنامه، ترجمه و... نوشته ايد، به اين سئوال کليشه اي پاسخ دهيد که هنر مملکت ما چه نوع نگاهي به موضوع جبهه و جنگ و رزمندگان داشته و دارد؟
خوشبختانه بعد از دفاع مقدس يا حتي زمان دفاع مقدس، ادبيات خوبي را ما داشته ايم. نويسنده هاي خوبي وارد کار شدند و قصه نوشتند، نمايشنامه کار کردند، فيلم ساختند و تلاششان واقعا قابل ستايش است. خب من کار سينمايي مي کنم، مدرس سينما هستم، آموزشگاه سينمايي دارم ولي مي خواهم به شما بگويم که کار هنر ما به خصوص سينما و بخصوص تئاتر و حتي موسيقي از محدوديت هاي زيادي برخوردار است. در چنين فضايي کار هنري کردن، آن هم با موضوع دفاع مقدس و حتي انقلاب خيلي دشوار مي شود. همين حضور و همين عشق و شادي و لبخند ها و زندگي رزمندگان را نمي شود در سينما به خوبي نشان داد. يک سري افراد مي گويند نه اينطور نبوده، بچه ها مدام در حال نماز و نماز شب و دعا بودند. ما اين فرصت را بدهيم که قشر تحصيلکرده امروز، قشر دانشگاهي و حتي خيلي از بچه هايي که درگير جنگ و جبهه بودند، هنرمند بودند، نويسنده بودند، بتوانند آن واقعيت ها را بنويسند. در اين صورت، تاريخ بسيار خواندني و زيبايي مي شود به شرطي که ما فقط جنگ را از نگاه جنگ در خط مقدم نبينيم، يک ذره بياييم عقب تر. وقتي يک موشک هفت يا نه متري به شهرهاي ما مي خورد، اين يعني اينکه مردم ما در آن شهرها و روستاها هم قطعا در جنگ حاضر هستند. پس تاثيرات جنگ در وجود آنها هم هست. وقتي يک بسته کشمش نيم کيلويي را يک پيرزن از يک روستاي دورافتاده از گناباد آماده مي کند و براي رزمنده اي مي فرستد، پس او هم درگير جنگ و جبهه است. اگر قرار است کاري هنري صورت بگيرد، بايد آن پيرزن را هم ببيند، بايد جنگ را در آحاد مردم ببيند. اينجاست که هنر دفاع مقدس، ارزشمند مي شود. اينجاست که دليلي پيدا مي شود که در جامعه؛ مردم به خصوص نسل فعلي، نسل دهه سوم انقلاب با اين موضوع کنار مي آيند. در غير اين صورت خلاء عظيمي پيدا مي شود که اين خلاء به پيکره اجتماع آسيب مي رساند و اگر امروز ما در گرو يک سري آسيب هاي اجتماعي هستيم به خاطر ناباوري هايي است که خودمان داريم به وجود مي آوريم. ما دستمان را در مقابل يک واقعيتي نگه داشته و سعي داريم واقعيت را جامعه نبيند. خب طبيعتا اين واقعيت که همان زشتي ها و زيبايي ها و مسائل ديگري هست که واقعيت داشته، باعث مي شود به شکل ديگري ديده شود و لطمه بخورد. اين برمي گردد به مسئولين فرهنگي کشور که نگاهشان را تغيير دهند.
* به نظر شما که خودتان از بچه هاي رزمنده بوديد، شيميايي هستيد، لطماتي در جنگ خورده ايد و در عين حال با توجه به مشاغل متعدد فرهنگي و هنري که داشته و داريد، کدام يک از جشنواره ها و برنامه هاي هنري که با عنوان دفاع مقدس برپا شده و مي شوند، توانسته اند اطلاعات خوبي از هويت رزمندگان در طول هشت سال دفاع مقدس، به مخاطبين و نسل جوان ارائه دهند؟
بايد بگويم متاسفانه و شوربختانه ما در شرايطي قرار گرفتيم که افرادي داعيه دار هنر دفاع مقدس و حتي هنر انقلاب شدند که اساسا نه انقلابي بودند نه رزمنده بودند. اگر هم رزمنده بودند، بايد توجه داشت نگاه هنري به اين مضامين چيزي نيست که با دانشگاه رفتن آموزش داده شود. اين غير ممکن است که ما بگوييم مي رويم دانشگاه چيزي ياد مي گيريم، حالا مي توانيم کار هنري با اين موضوع انجام بدهيم. متاسفانه بودجه هاي فراواني هزينه مي شود براي کارآيي جشنواره هايي مثل جشنواره دفاع مقدس. نبايد از حق بگذريم خيلي از بچه هاي رزمنده، خيلي از عزيزاني که درگير جنگ و جبهه بوده اند، درگير مي شوند با اين جشنواره ها، اما خروجي کار چيست؟ در تهران، پايتخت ايران، دارندگان سرمايه هاي اصلي شهر، موزه مي سازند تحت عنوان موزه هنر دفاع مقدس. خب من به عنوان يک آدم عادي نه به عنوان يک رزمنده، نه يک آدمي که دعوتم کردند، نه به عنوان کسي که از من نظر خواستند، متاسفانه مي روم بليت مي گيرم، بازديد مي کنم. بيشتر از 64 مورد از غلط املايي گرفته تا غلط دکوراسيون مي نويسم روي يک کاغذ مي دهم به مسئولين آن موزه، مي گويم عزيزان، دوستان گرامي! اين موزه اين غلط ها را دارد. خيلي ساده است حالا که بحث به اينجا کشيده شد ببينيد وقتي صحبت از يک موزه مي شود جايي براي بازديد مردم، وقتي شما يک تانک را مي آوريد مي گذاريد آنجا، اين تانک يک شناسنامه لازم دارد که از کجا آمده، براي چه آمده، چه اتفاقي برايش افتاده؟ همين الآن که صحبت مي کنيم بعد از گذشت سال ها از تاسيس اين موزه، شما برويد بازديد کنيد، هيچ شناسنامه اي در کنار اين ادوات جنگي نمي بينيد. اين فاجعه است که شما کنار تانک در اين مسيري که مي خواهيد برويد براي بازديد، انواع خودروهاي لوکس را کنار آن تانک پارک مي کنند. چه سنخيتي بين آن تانک و اين ماشين مي تواند باشد؟ وقتي صحبت از اسرا و حضور آنان در زندان هاي بعثي مي شود، آيا شايسته نيست يکي دو نفر از اسرا آنجا حضور داشته باشند و خاطراتشان را بيان کنند؟ شما اين همه هزينه کرديد، يک مسجدي ساختيد حتي به ابعاد مسجد خرمشهر، اما ما زير گلوله باران دشمن بعثي در بهترين جاي ممکن، بهترين آثار ديواري را خلق کرديم، همان نقاشي هاي ناصر پلنگي روي ديوار مسجد خرمشهر، کجاست در اين موزه؟ در امور هنري دفاع مقدس، يک سري امکانات را مي گذراند، اما يک تعداد آدم باسواد را نمي گذارند. شايد اگر برويم به سراغ خيلي از هنرمنداني که در جامعه هستند و بسيار صاحب نظرند و صاحب سبک هستند، خيلي مي شود از آنها کمک و ايده گرفت. انسان نگاه مي کند، مي بيند ماکت موشک گذاشته اند. خب اين ماکت ها در کنار آن فضا با آن وسعت، چه چيزي را مي خواهد به بيننده انتقال بدهد؟ چه لطافتي را دارد؟ چه حسي را در ما به وجود مي آورد؟ جالب اينکه وقتي عنوان مي کنيم و به آنها اين مسائل را مي گوييم، اصلاً توجه نمي کنند. من متاسفم.
* حوزه ادبيات کشور را چگونه ارزيابي مي کنيد؟
ما ادبيات درست و درماني نداريم که بتواند اخلاق را ترويج کند و بتواند نگرش انساني مورد نظر انقلاب اسلامي را ترويج دهد. شايد اينطور بهتر باشد بگويم که مثل خيلي چيزهاي ديگر، سليقه خواننده ها بر قلم نويسنده ها تاثيرگذار بوده است. من انديشمند، من که مي خواهم جامعه اي را تغيير دهم کجاي کارم؟ چقدر مي توانم تاثيرگذار باشم؟ اين مشکل را داشته ايم و داريم و بايد بگويم تا حالا موفق نبوده ايم. به نظر من ادبياتي ماندگار است که از مردم باشد و از مشکلات آنها بگويد. ادبيات برگرفته از غرب و شرق نباشد. به دليل اينکه با اين نوع ادبيات، مردم اخت نمي شوند. اينکه يک نويسنده شروع کند به نوشتن يا يک هنرمند شروع کند به کار هنري حتي براي کشيدن يک تابلوي نقاشي، بدون اينکه سواد بيروني داشته باشد موفق نمي شود. انسان با شعور انساني است که مطالعه کند، سبک هاي هنري را خوب بشناسد اما تقليد نکند. براي مثال اگر شما وارد کلاس خط شويد، به شما سرمشق مي دهند و شما مدت ها تمرين مي کنيد. اگر کلاس موسيقي برويد استاد نتي به شما مي دهد و تمرين مي خواهد. طبيعي است من نوعي هم وقتي کارم را براي نوشتن مي خواهم شروع کنم، بايد در مکاتب مختلف جستجو کنم. من بايد از مردمي حرف بزنم که سال 1357 يک انقلاب نمونه اي را انجام دادند. هيچ انقلابي مثل انقلاب 57 وجود ندارد. پس اگر ادبياتي هم مي خواهد باشد بايد ادبيات خاص انقلاب 57 به بعد باشد. در غير اين صورت کپي مي شود. پس وقتي خود اثر به زيبايي وجود دارد، کپي به چه دردي مي خورد؟ اين نوع کار کردن خيلي سخت است، من قبول مي کنم. با توجه به اينکه ما در آستانه اين نوع نگارش هستيم با اينکه 30 - 35 سال از نوشتن مي گذرد اگر فرصت بدهيم به قشر جوان و علاقه مند ما که با ادبيات آشتي کنند، بيايند به سراغ نوشتن، فکر نمي کنم کم باشند عزيزان جواني که استعداد زيادي دراين زمينه دارند.
* طبعا مستقل شدن و هويت يافتن کار ساده اي نيست، اما اگر خواننده جواني که شروع به کار کرده، بخواهد در اين راه با شما همراه باشد چه پيشنهادي براي اين جوان علاقه مند داريد؟
ببينيد اينجا خيلي کار مهم است. باز مي گم حتماً بايد آدمي که شروع به کار مي کند سوادش را بالا ببرد، چون بدون بالا بردن اطلاعات، شروع به نوشتن کردن، کار بسيار اشتباهي است. مردم قديم به خصوص اهالي تهران فحش جالبي به همديگر مي دادند و مي گفتند؛ بي پير. اين بي پير يعني فحش خيلي خيلي بدي بود که اگر به هم مي دادند منظور اين بود که بي مرشد، بي بزرگتر. من واقعا متاسفم که يک سري عزيزاني که وارد اين کار مي شوند به واقع پيري براي خودشان ندارند. اين واقعاً دردناک است يعني تاز ماني که بزرگان ادبيات ايران به دور انداخته شده و شناخته نشده اند، در اين صورت اگر قلم به دست بگيري کار بسيار بسيار خطرناکي است. بايد بعد از بزرگان ادبيات کشور خودت با ادبيات بزرگان کشورهاي ديگر آشنا شوي و بعد با نگاه خودت شروع به نوشتن کني. من اينجا حاشيه نمي خواهم بروم ولي اجازه مي خواهم يک گله اي کنم؛ ببينيد ما به واسطه شغلي که داريم پروژه اي را دنبال کرديم تحت عنوان کتاب و کتابخواني در ايران. شخصا خودم و تيمم به کتابخانه ها مراجعه کرديم، به مسئولين مکتوب اعلام کرديم نظرمان و پيشنهادمان را که ما اگر بيايم بگوييم فرهنگ کتابخواني در ايران بسيار پايين است يک مقدار کم لطفي کرده ايم، به دليل اينکه ما با يک دنياي تکنولوژي روز مثل وايبر و تلگرام مواجه هستيم، دگر نمي توانيم بگوييم مردم چرا کتاب نمي خوانند. بله شايد الآن کتاب کاغذي، مردم کمتر دست مي گيرند ولي مردم ما مردم باسوادي هستند. اين توهين است اگر بگوييم مردم ما چرا روزنامه و کتاب نمي خوانند. من اتفاقا برعکس مي خواهم بگويم؛ با توجه به سفرهاي زيادي که داشتم بيشترين آمار مطالعه را در ايران بوده ايت. طرف، قصاب است اما گوشي اي دارد که مي تواند با آن يک متن را بخواند، و مي خواند. ما اگر نتوانيم از اين امکانات استفاده کنيم بازنده هستيم. اگر بخشي که داراي عنوان صدا و سيماست نتواند از اين تکنولوژي استفاده کند، بازنده است. ما خيلي از داستان ها را مي بينيم به صورت کوتاه شده در گوشي ها دست به دست مي چرخد و همه مي خوانند. اگر کسي مي خواهد وارد اين عرصه شود و کتابي بنويسد، نقاشي اي بکشد، مجسمه اي بسازد، بايد در نظر بگيرد که با ملتي بسيار با هوش و باسواد روبه روست. پس من به عنوان نويسنده موظف هستم ابتدا شعور خودم را بالا ببرم و بعد بنويسم با انديشه هاي خودم براي مردم. اين صحبت من است براي عزيزاني که مي خواهند وارد اين عرصه شوند.
رسالت/گفتگو با کوروش تهامي، بازيگر تئاتر، سينما و تلويزيون
تهاجم تصويري و فرهنگي مردم را مي بلعد
کوروش تهامي در 4 ارديبهشت 1350 در تهران به دنيا آمد. او در يک خانواده پنج نفري متولد شده، دو خواهر دارد که يکي از خودش بزرگ تر است و ازدواج کرده و خواهر کوچک ترش دانشجوست. تهامي تا کلاس اول راهنمايي را در محله پامنار تهران بود و پس از آن در محله هاي سعادت آباد و شهرک غرب. در حال حاضر هم در غرب تهران ساکن است. همسر سابقش شبنم طلوعي، کارگردان سينما بود. آرزوي کودکي اش اين بوده که دکتر شود تا بتواند مادربزرگش را که مريض بوده و وابستگي شديدي به او داشته، خوب کند. اما دوران دبيرستان نظرش عوض مي شود و به فکر خلباني و بازيگري
مي افتد. ديپلم گرافيک و ليسانس بازيگري تئاتر دارد. تنها مواردي که او را در زندگي رنج مي دهد، فقر و نداري بعضي از مردم است. از اينکه بعضي ها سر جايشان نيستند زجر مي کشد. تا کنون تئاترهاي گوناگوني از او به نمايش در آمده است. نخستين حضور او در سينما در سن 25 سالگي بود که نخستين فيلم سينمايي اش با نام "سينما سينماست" به کارگرداني ضياء الدين دري را بازي کرد. حاصل گفتگو با اين هنرمند توانا، تقديم حضورتان مي شود؛
* چرا اينقدر کار مي کنيد؟ چه چيزي به شما انگيزه مي دهد؟ شهرت، پول يا چيز ديگري؟
درآمد که شوخي است. من اگر دنبال درآمد بيشتر بودم که حال و روزم اين نبود. نمي دانم چه بايد بگويم که شعاري نشود و گفتگويمان را از زمين بلند نکند. حقيقتا اصلا حال روحي خوشي ندارم و فکر کنم به همين دليل به کار پناه بردم.
* با اين اوصاف مهم ترين دغدغه اين روزهايتان چيست؟
آرامش. به معني واقعي کلمه در جستجوي آرامش هستم. دلم مي خواهد به يک جاي دور بروم و تنها باشم. احتياج به سکوت و سکون دارم. دلم مي خواهد به دل طبيعت، به کوه و جنگل و بيابان بروم تا اين نشانه هاي قدرت و عظمت خداوند مرا تحقير کنند بلکه حالم خوب شود. دوست دارم بروم در سکوت گريه کنم، صداي ضربان قلبم را بشنوم و در آيينه به خودم نگاه کنم. کوروش را فراموش کردم. همه چيز از بدنم رخت بربسته. به هر حال يک روز مي آيد که حال من خوب شود. يک روزي حال همه ما خوب مي شود.
* اين حال بد و اين غم از کجا مي آيد؟
اين غم براي اين است که به خودم خيلي فشار مي آورم. خيلي در فشار هستم. از طرفي خود اين کار پناه من شده.
* اين روزها اوضاع سينما در داخل کشور چندان مناسب نيست. شما در اين باره چه نظري داريد؟
يک نکته اي را بي تعارف بايد بگويم؛ من سينماگر، فرهنگي و کمي اهل کتاب، روي نقدي اجتماعي و طرح کردن آن بسيار مصر هستم و آن فقر فرهنگي است. صادقانه بايد بپذيريم به شدت درگير آن هستيم. آمار مطالعه و ديگر فعاليت هاي فرهنگي واقعا امروزه در کشور ما پايين است و ما از اين جهت دچار ضعف هستيم. اين يکي از علت هاي مهم اوضاع بد و نابسامان امروز سينماي ماست. اما علت ديگر به نظر من اين لبخند مليح و عجيب مديران ماست که اصلا نمي خواهند اين ماسک لبخند را از روي صورت هايشان بردارند و بپذيرند که اوضاع خيلي غم انگيز است. ماسک هاي کهن بازيگران تئاتر به شکلي بود که جلوي چشم ها و دهانشان باز بود اما اين ماسکي که دوستان ما زده اند حتي جلوي چشم هايشان را هم پوشانده است و اين اوضاع تراژيک سينما و تئاتر و غيره را نمي بينند. اينها نه مي بينند و نه مي شنوند. من خيلي نمي خواهم به همه شرايط اعتراض کنم و هنوز به فيلمسازهايي مثل شهرام مکري، عبدالرضا کاهاني، حميد نعمت الله و امثال اينها اميد دارم. مطمئن باشيد هيچ گونه بحران اجتماعي و فرهنگي نمي تواند اين بچه ها
را بحران زده کند. اين بچه ها از پا نمي نشينند. اگر هم ما را هر وقت شايسته بازي در فيلم هايشان بدانند با احترام و عشق برايشان کار مي کنم. پس هنوز بخش خوبي از سينما زنده است و خون در رگ هايش جريان دارد. حالا اينکه مردم به سينما نمي روند مربوط به خيلي مسائل ديگر هم مي شود.
* نکته دقيقا همين است که چرا مردمي که ظاهرا اهل تماشاي فيلم هستند، با سينماي خودمان قهر کردند؟
به معناي مطلق کلمه تهاجم تصويري و فرهنگي دارد مردم را مي بلعد. زماني بود که خود من واژه «تهاجم فرهنگي» را درک نمي کردم و نمي فهميدم. حالا شايد به دليل مبارزه غير اخلاقي بود که راجع به اين قضيه مي شد. ولي امروز کاملا مي فهمم و لمس مي کنم که نسل جوان سرزمين ما را تهاجم فرهنگي دارد غرق مي کند. اصلا معلوم نيست اينها به کجا دارند مي روند؟! اگر پولدار هستند که درگير ماشين هاي چندصد ميليوني شان هستند و اگر هم که فقيرند اصلا همه چيز را رها کرده اند. اينها در سطح شهر در پارک ها و سر کوچه ها منتشر شده اند و همواره ناامني ايجاد مي کنند. اينها به همه چيز معترض هستند، بدون اينکه کاري بکنند و بپذيرند از بيرون گود نمي توان کاري کرد. به هر جهت در مقوله هنر در همه شاخه هايش به خصوص در سينما و تلويزيون که ما در آنها مستقيم با مخاطب روبه رو هستيم، همواره رگ کوچکي براي انتقال احساسات، تفکر و انديشه وجود دارد. ما به همان رگ آويزان هستيم و جلو مي رويم و کسي آن را نمي تواند قطع کند. همان طور که تا الآن نتوانسته اند.
* شما بارها اين فرصت را داشته ايد که در قالب نقش اصلي، هم در تلويزيون ظاهر شويد هم در سينما. تفاوت اين دو با هم با توجه به اينکه شما در تلويزيون با مخاطب عام روبه رو هستيد و در سينما با مخاطب خاص، کجاست؟
از نظر سختي اش که فرق چنداني با هم ندارند، ولي همان طور که گفتيد، در تلويزيون با مخاطب عام مواجهيم. من سينما را از تلويزيون بيشتر دوست دارم. الآن هم چند سالي است به صورت حرفه اي در سينما بازي مي کنم. من مخاطب خاص را به مخاطب عام ترجيح مي دهم.
* شما فيلم ها و سريال هاي زيادي بازي کرده ايد مثل "تبريز در مه"، "شوق پرواز" و "قلب يخي". کدام يک از اين آثار بيشتر خودتان را جذب کرد؟
هر هنرمندي دوست دارد آثار زيادي از خودش به جا بگذارد. کسي به کم قانع نيست. هر اثري هم براي خودش ارزش واعتبار دارد. کار خوب، زياد است و براي من هيچ کدام از آثارم فرقي برايم ندارند. همه را به يک اندازه دوست دارم.
* "بي خداحافظي» آخرين کار سينمايي شما در سال 1390 بود. چرا ديگر بازي نکرديد؟
راستش را بخواهيد ديگر کار خوب به من پيشنهاد نشد. اکثر کارها سطحي بود و لازم نمي ديدم در آنها بازي کنم.
* پيرو کدام سبک يا مکتب بازيگري در سينما هستيد؟
با احترام به سبک ها و تعاريف کلاسيک بازيگري، آنها را روي طاقچه مي گذارم. بازيگري چيزي است که بايد به ثمر بنشيند. مکاتبي چون "برشت" و "استانيسلاوسکي" يا مکاتب بازيگري در تئاتر را همچون "گرتوفسکي" و "مير هولد" عوام نمي دانند و حتي 99 درصد بازيگران اين سرزمين هم حتي از "مير هولد" اسمي نشنيده اند و دليلي هم نداشته که بشناسند، چون در سينما با رابطه وارد شدند و متاسفانه هر کسي به اسم بازيگر در اين عرصه حضور دارد.
* تعريف بازيگري از نظر کوروش تهامي چيست؟
بازيگري در تعريف نمي گنجد. بازيگري يک رفتار عمل گرايانه است. بازيگري، رنج آورترين مسرت دنياست. نقش ها، بخش هايي از وجوه تو را با خود همراه مي کنند و مي برند و قسمتي از فرهنگ سرزمينت مي شوند. نقشي اگر قواعد بازيگري را يعني آن چيزي که تو از درون مي گذاري تا به بيرون منتقل شود، داشته باشد، براي من از کف شويي زمين شروع مي شود تا نقش ابن زياد بر روي اسب. کم بودن و زياد بودن نقش، برايم مهم نيست، منظر نقش برايم مهم است.
* به نظر شماي بازيگر، سينماي ايران چقدر نيازمند فيلم ها و پروژه هاي ميلياردي است که حتي در زمان اکران نمي توانند نيمي از هزينه توليد خود را در بياورند؟
آيا اين هزينه ها نبايد صرف آموزش، ساختن سالن هاي نمايش و سينما، تربيت افراد در رشته هاي سينمايي و صرف توليد فيلم هاي کارگردانان خوب باتجربه و حتي جوان شود؟ بايد مردم ايران را با همه ژانري در سينما آشنا کرد تا با آداب سينما رفتن و فيلم ديدن آشنا شوند. سينماي يک کشور، هم نيازمند فيلم هايي با هزينه هاي کم در ژانرهاي شاعرانه، تجربه گراست و هم نيازمند فيلم هايي با هزينه هاي سنگين، تا مردم با همه نوع فرهنگ فيلم و فيلمسازي آشنا شوند. نبايد مردم را به اين سمت سوق دهيم که اي واي، پول بيت المال در اين فيلم از بين رفت. مردم را بايد به سمت سينما و تئاتر سوق داد نه مسائل حاشيه اي. من همه جا مي گويم که هنر و فرهنگ بازيگري را مطلقا از سينما و تئاتر دارم. من خيلي خوشحال نمي شوم که مردم، سريال هايم را ببينند و مرا بشناسند. آداب سينما و تئاتر رفتن و پول خرج کردن براي هنر را بايد از خيلي پيشترها مردم ما مي آموختند که متاسفانه مسئولين و مديران هنري، هرگز به اين مسائل مهم و حياتي نپرداختند.
* اين سير صعودي را در بازيگري ادامه مي دهيد و به خود، هنر و مردم قول مي دهيد که مانند اکثر بازيگران سينماي ايران، به بي راهه هنري نرويد و پول، مصلحت و شهرت را فداي سينماي ناب نکنيد؟
تمام تلاش و دغدغه ام همين است که بازيگري برايم فقط نشود ويلا خريدن، اتومبيل خريدن و اينکه به خود بگويم براي خريد خانه، حالا بايد سريال بازي کنم و چنان و چنان کنم! با آنکه بسيار سخت و دشوار است، ولي اميدوارم بتوانم در اين سينماي توفان زده، آرمان ها و دغدغه هايم مردمي، هنري و انساني باشد.
* بازي در فيلم هايي مثل "مريم مقدس" که با سرمايه ميلياردي و عوامل زياد و توليد سنگيني ساخته مي شوند، براي شما چه تفاوتي با بازي در فيلمي مثل "زير تيغ" که با توليد جمع و جور و با سرمايه کم ساخته مي شود، دارد؟
خوب، شما به عنوان مخاطب، بايد قضاوت کنيد. کوروش تهامي، خودش را جلوي هر دوربيني مي برد. وظايف من در بازيگري حرفه اي، حکم مي کند که همان گونه در فيلمي مثل "زير تيغ" حس و انرژي بگذارم که در فيلم هايي مثل "مريم مقدس" مي گذارم. من عميقا به سينماي تجربي، شاعرانه و جمع و جور از نظر توليد احترام مي گذارم، چون اکنون در دنيا باب شده و حتي با دوربين يک موبايل، فيلمسازي مي شود و به جشنواره هاي بزرگ بين المللي هم راه پيدا مي کند، مانند "وان کاروايلد" که اخيرا با دوربين موبايل خود فيلمي ساخته و به جشنواره کن راه يافته. اصولا خود اثر برايم مهم است، ضمن اينکه کارگردان آن اثر کيست. پس در کل براي من نقش مهم است و براي هر نقشي که صحيح و درست نوشته و پرداخته شده باشد، از جانم مايه مي گذارم.
* الآن خيلي ها هستند که سعي مي کنند گذشته شان را فراموش کنند. اين ويژگي از کجا مي آيد؟ آن هم از بازيگري که خيلي زود چهره شده، همه نقش ها را خوب بازي مي کند و الآن به اصطلاح او را روي دست مي برند؟
بزرگ ترين درس هايي که بازيگري در اين سال ها به من داده، تعاريف تکنيکال نبوده، تعاريف خيلي ساده اي بوده مثل صبوري کردن، باور، عشق داشتن. اين مفاهيم به قدري در زندگي روزمره ما دستمالي شده اند که فکر مي کنيم اگر يک بازيگر بخواهد در باره اين چيزها حرف بزند، دارد شکسته نفسي مي کند. فقط و فقط باور است که تو ذهنت را آرام کني.
* موقعي که به رؤياهايتان رسيديد، برايتان چطور بود؟
شماها در اين سال ها مرا رصد کرده ايد. هيچ وقت بچه هاي مطبوعات را حتي در اوج شلوغي بي پاسخ نگذاشته ام، براي اينکه گذشته ام را فراموش نمي کنم . من به آن گذشته احترام مي گذارم. اگر خودم را در موقعيتي قرار دهم که به آدم ها بگويم چقدر دانش و سواد داري که بخواهم با تو حرف بزنم، آغاز تباهي و مرگ تدريجي من است. روزي است که به خودم تاريخ مصرف زده ام.
* بالأخره موقعيت بازيگري و قرار گرفتن روي سردر سينماها اغواگر است. به همکاراني که اينطور فکر نمي کنند حق مي دهيد؟
اولا هرکسي فردي، تربيت مي شود. در نتيجه هفت ميليارد آدم متفاوت داريم و همين، جان را زيبا مي کند.اينکه من اين تخت پادشاهي و کجاوه اکران را در اختيار دارم - صادق باشيم - هيجان انگيز است؛ اما اينها ابتدايي ترين هيجان بازيگري است. اگر بعضي همکاران جور ديگر فکر مي کنند، من قضاوتشان نمي کنم. به نظرم در بازيگري مفاهيم ساده انساني جاري است که مقدم بر تکنيک هستند. در طول تاريخ، بازيگران زيادي آمدند و رفتند. مهم است که از تو مثل خسرو شکيبايي ياد شود که رفت اما يادش هنوز هست.
* کاري آماده پخش نداريد؟
نه، متأسفانه.
* نگاهي متعالي به بازيگري داريد. در محيطي که مفاهيم مد نظرتان رنگ باخته اند، اذيت نمي شويد؟
چرا، اذيت مي شوم. براي اينکه آدم صادقي هستم. بقيه آدم ها به مشکل خوردند، اما سازش کردند و اعتراضشان هيچ جا مکتوب نشد. من اهل سازش با زندگي هستم، اما اگر در کار بي احترامي شود، دوست دارم بگويم اين را در آينده روي يک آدم ديگر تلافي مي کنم. دوست دارم به همان آدم در لحظه بگويم. در کنار اين، چيزهاي ديگري هم هست، مثلاً الآن 6-5 ميليون آدم فکر مي کنند کوروش تهامي جاي آنها را تنگ کرده و حقشان را خورده. دوست دارم از هر تريبوني آنها را مخاطب قرار دهم که اينقدر هيجان زده نباشيد، اول به خودتان و چيزي که دوست داريد به آن برسيد، احترام بگذاريد. اينقدر بيروني اش نکنيد تا بشود جزء جريان زندگيتان.
* حرف دل کوروش تهامي چيست؟
دوست دارم بدون دغدغه، راحت و بي واسطه با رئيس جمهور، چشم در چشم ملاقات کنم و جنس دغدغه هايم را به وي بگويم و از نيازهاي هنر و هنرمندان که بيشتر معنوي و کمي مادي هم هست، باخبرشان کنم. اين ديدارها با مسئولين که با تبليغات و صدها دوربين و غيره صورت مي گيرد، بيشتر شبيه شوخي است تا ملاقات واقعي و رد و بدل دل خواسته ها و حل معضلات جامعه و هنر.
روزان نیوز- حمید جبلی به داوران مسابقه عکس جشنواره تئاتر فجر پیوست.
حمید جبلی به گروه ارزیابی و انتخاب مسابقه عکس تئاتر سی و چهارمین جشنواره بین المللی تئاتر فجر پیوست.
رضا معطریان مدیر بخش مسابقه عکس تئاتر جشنواره سی و چهارم با اعلام این خبر گفت: سفر به کشور هلند برای شرکت در یک نمایشگاه عکس و عدم امکان حضور در نشست گروه ارزیابی و انتخاب مسابقه عکس تئاتر جشنواره امسال از سوی عباس کوثری، یکی از اعضای این گروه سبب شد تا وی بر خلاف میل باطنی از حضوردر تیم ارزیابی و انتخاب آثار جشنواره امسال عذرخواهی کند و از همین رو با هماهنگی دبیر جشنواره، حمید جبلی هنرمند عکاس، بازیگر، دوبلور، نویسنده و کارگردان تئاتر و سینما و تلویزیون به گروه ارزیابی و انتخاب مسابقه عکس تئاتر سی و چهارمین جشنواره بین المللی تئاتر فجر پیوست.
طبق برنامه ریزی های انجام شده آثار برگزیده نمایشگاه عکس جشنواره سی و چهارم در هفته جاری اعلام و نمایشگاه آثار منتخب نیز از روز اول بهمن ماه هم زمان با آغاز سی و چهارمین جشنواره بین المللی تئاتر فجر در تالار وحدت تهران و احتمالا چند سالن منتخب دیگر برگزار می شود.
محمود کلاری و سیف الله صمدیان اعضای دیگر گروه انتخاب و ارزیابی مسابقه عکس تئاتر سی و چهارمین جشنواره بین المللی تئاتر فجر هستند.
روزان/دلایل استعفای کارگردان رستاخیز از شورای عالی سینما
روزان نیوز- احمدرضا درویش استعفای خود از شورای عالی سینما را پس از5 ماه رسانه ای کرد.
احمدرضا درویش استعفای خود از شورای عالی سینما را پس از پنج ماه رسانه ای کرد.
احمدرضا درویش بعد از پایین کشیده شدن فیلم «رستاخیز» توسط وزارت ارشاد از پرده نمایش در اولین روز اکران این فیلم، نسبت به این رفتار وزارت ارشاد معترض شد که این اعتراض در چند ماه اخیر نیز ادامه داشته است. همچنین در همان روزها شنیده می شد که درویش از شورای عالی سینما نیز استعفا کرده ولی این استعفا تا امروز رسانه ای نشده بود.
و اما در جدیدترین اعلام موضع درویش وی تصمیم گرفت متن استعفای خود از شورای عالی سینما را رسانه ای کند.
در متن استعفای احمدرضا درویش از شورای عالی سینما آمده است:
«جناب آقای دکتر علی جنتی
وزیر محترم فرهنگ و ارشاد اسلامی
با سلام
بدین وسیله
استعفای خود را از شورای عالی سینمای ایران اعلام میدارم.
از آنجا که انتصاب اینجانب به عضویت شورای عالی سینما توسط جنابعالی، در ابتدای سال گذشته، نه بصورت حکم مکتوب، بلکه بصورت شفاهی و از طریق رسانهها اعلام گردید؛ طبیعی است که خود را مجاز به نشر این استعفا میدانم.
دلایل این استعفا به شرح ذیل است:
۱. تبدیل معاونت امور سینمایی به سازمان امور سینمایی و تشکیل شورای عالی سینما(به ریاست رییس جمهور) در دولت قبل، تصمیمی بود که به نظر نمیرسد با کوچک سازی دولت حَسَبِ اصل ۴۴ قانون اساسی و برنامه پنجم توسعه تطبیق داشته است. بدیهی است چنین اقدامی میتواند موجب تورم در دیوانسالاری، به وجود آمدن فاصله میان اهداف و مأموریتها و به هدر رفتن منابع انسانی، مالی و فساد اداری پنهان شود. از آنجا که عضویت این جانب در شورای مزبور در ابتدای تشکیل دولت تدبیر و امید صورت گرفت، این جانب با هدف تغییر در روندهای ناکارآمد، بنا را بر تعامل و همکاری قرار داده، مسئولیت فوق را پذیرفتم؛ ولی متأسفانه در حیطه عمل تاکنون نه تنها تحول و تغییری در رویکرد مسئولان در خصوص ساختارهای معیوب گذشته مشاهده نگردید، بلکه مفاد آیین نامه اجرایی شورای عالی سینما نیز به اجرا درنیامد. در طول تشکیل شورای عالی سینما در دوره جدید، یک جلسه معارفه میان دبیر و اعضای حقیقی تشکیل و در جلسه دوم کمیتههای چندگانه شکل گرفتند که نتایج آن بر این جانب و اکثریت اعضا پوشیده است. همچنین گزارش روشنی از عملکرد شورای فوق، اعلام نگردیده است!
۲. با تشکیل دولت تدبیر و امید و ترسیم افقهای جدید در رویکردهای فرهنگی و هنری در بیانات رییسجمهور محترم، چشماندازی پر امید پیش روی هنرمندان و نخبگان قرار گرفت. ولی متأسفانه این امید به دلیل عملکرد جنابعالی و سایر مسئولان فرهنگی ذیربط تبدیل به یأس و تزریق ناامیدی در اصحاب فرهنگ و هنر شد. نمونه بارز این عملکرد وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی عدم وجود ضمانت لازم اجرایی و حقوقی در صدور مجوزهای صادره و بلاتکلیفی مادی و معنوی صاحبان آثار هنری در لغو مجوزهای صادره از سوی آن وزارت می باشد.
در حال حاضر نمونه روشن آن، توقف و جلوگیری از ادامه نمایش عمومی فیلم سینمایی «رستاخیز» در سینماهای سراسر کشور است! فیلمی که با هدف ترویج فرهنگ عاشورا، توسط عاشقان نهضت امام حسین (علیه السلام) در بخش خصوصی ساخته شده است. اثری که به قول جنابعالی و مدیران ارشد سازمان امور سینمایی فیلمی تأثیرگذار برای انتقال پیام حسینی و اسلام رحمانی به اقصا نقاط دنیاست. به شهادت رییس سازمان امور سینمایی و ریاست محترم کمیسیون فرهنگی مجلس شورای اسلامی، فیلم «رستاخیز» با فتاوای مراجع عظام مطابقت داشته و همه مجوزهای قانونی را کسب نموده است. ایجاد پرسش، ابهام و تردید در افکار عمومی نسبت به مسئولان فرهنگی کشور و ساحت محترم مراجع تقلید، اختلال در ساز و کارهای اکران فیلم «رستاخیز» در ایران و عرصه بینالمللی و فرار از مسئولیتپذیری، از نتایج این تصمیم شتابزده است؛ که لاجرم خسارتهای معنوی و مادی آن بر عهدهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی خواهد بود.
طبیعی است در چنین شرایطی ادامه عضویت اینجانب در شوارای عالی سینما که مأموریت اصلی آن صیانت از دستآوردها و تعمیق زیرساختهای سینمای ملی است، توجیهی ندارد.
احمدرضا درویش ۳۰/۰۴/۱۳۹۴»
در پایان خبری که از در اختیار رسانه های قرار گرفته ارجاعاتی به سخنان برخی از مسئولان نیز شده است: سخنان جناب آقای علی جنتی وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی، درباره فیلم رستاخیز: ... اميدوار هستيم که اين فیلم طليعه ساخت فيلمهاي ديگري باشد در زمينه تاريخ اسلام و عرضه ي به دنيا. قطعاً اين فيلم در بين همه مسلمانان دنيا جايگاه خودش را پيدا خواهد کرد... (سخنرانی وزیر ارشاد در نمایش ویژه رستاخیز برای هیئت دولت در شب اربعین سال ۱۳۹۲)
سخنان جناب آقای دکتر حجت الله ایوبی رییس سازمان سینمایی، درباره فیلم رستاخیز: ... درویش در تمام مراحل ساخت فیلم از نگارش فیلمنامه تا ساخت، در تماس با علما و روحانیون در سطوح مختلف بود ... صدور پروانه نمایش فیلم در وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی پس از بازبینی و کسب اطمینان از انجام همه اصلاحات، با حجیت شرعی و براساس فتوای معتبر صورت گرفته است... (۲۳ تیر ۱۳۹۴)
سخنان حجت الاسلام والمسلمین سالک ریاست محترم کمیسیون فرهنگی مجلس شورای اسلامی، درباره فیلم رستاخیز: ... در بحث های حاکمیتی فقط نظرات امام(ره) و مقام معظم رهبری مورد توجه است ... مشکل اکران رستاخیز حل شده، اما رویکرد کلی باید بر این محور باشد که هنرمندان به نگارش فیلمنامه های مذهبی و فاخر که منجر به هدایت جامعه می شوند، تشویق شوند و بنابراین نباید به گونه ای برخورد شود که این قشر جرأت حرکت به سمت سوژه های تاریخی و مذهبی را از دست بدهند.(۲۳ تیر ۱۳۹۴)
روزان/آخرین اظهار نظر وزیر ارشاد درباره فیلم رستاخیز
روزان نیوز- وزیرارشاد گفت: فیلم رستاخیز از نظر محتوا مشکلی ندارد.
وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی گفت: من بارها گفته ام فیلم رستاخیز از نظر محتوا مشکلی ندارد و حتی این فیلم در چند کشور نیز اکران شده و اکنون نیز هر کشوری بخواهد می تواند به زبان های دیگر دوبله و اکران شود.
علی جنتی روز شنبه در نشست شورای هماهنگی حقوقی دستگاههای اجرایی که با حضور معاون حقوقی و مشاور رسانهای رییس جمهوری و جمعی از مدیران و معاونان حقوقی دستگاههای اجرایی کشور در مجموعه فرهنگی باغ زیبای وزارت ارشاد برگزار شد افزود: در قرآن بیش از ٧٩٥ مرتبه و در خطبههای نهج البلاغه بیش از ٦٠ بار درباره توجه به انسان و حقوقی که برعهده انسانها قرار گرفته صحبت شده و مطالبی منتشر شده است.
وی اضافه کرد: بارزترین آنها نیز نامه حضرت علی (ع) به مالک اشتر است که در آن حقوق حاکم نسبت به مردم و مسئولیت شهروندان نسبت به حاکمان به خوبی تبیین شده است.
به گفته جنتی، این یک رساله جهانی برای همه انسانهاست و هر جا بیان شود مایه غرور و افتخار مسلمانان به شمار میآید.
عضو کابینه دولت یازدهم خاطرنشان کرد: قانون اساسی جمهوری اسلامی نشات گرفته از همین منابع و سایر منابع اسلامی است.
جنتی تصریح کرد: دولت تدبیر و امید از ابتدا بر حقوق شهروندی تاکید داشت و همواره نیز بر احیای آن پافشاری دارد.
وی موضوع حقوق شهروندی را نوپا خواند و گفت: در فرهنگهای حقوقی، جزیی به عنوان حقوق شهروندی ملاحظه نمیشود و در طول چند دهه گذشته این امر مورد توجه قرار گرفته است.
وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی افزود: گاهی حقوق شهروندی با حقوق اساسی و حقوق بشر مترادف قرار گرفته، لذا در جایی که حقوق شهروندی اعلام میشد؛ مخصوص جغرافیا و چارچوب خاصی در کشور به شمار میرود.
جنتی گفت: در کشور ما علی رغم این که در قانون اساسی بر حقوق ملت و شهروندی تاکید شده در این زمینه نارساییهای زیادی وجود دارد.
وی افزود: با شرایط امروز ما خیلی از مواد قانون اساسی درباره حقوق شهروندی اجرا نمیشود یا خلاف آن عمل میشود.
*در دولت یازدهم حضور بانوان در پستهای مدیریتی زیاد شده است
عضو کابینه دولت یازدهم تصریح کرد: ما که شعار شایسته سالاری می دهیم باید از همه کسانی که اعتقاد به نظام، اسلام و قرآن دارند و دارای کارایی و تخصص کافی هستند در امور مختلف استفاده کنیم، به عنوان مثال درمورد برخورد با بانوان و استفاده از آنها در پست های اجرایی می توان گفت؛ در دولت یازدهم حضور بانوان در پست های مدیریتی خیلی زیاد شده است.
جنتی گفت: این خود یک گام رو به جلو به شمار می رود اما نیاز است که در این زمینه ها بیشتر تلاش و همواره از زنان شایسته و متخصص در امور مختلف استفاده شود.
به گفته وی براساس شایسته سالاری باید از همه آنها که شهروند این کشور محسوب می شوند در پست های متفاوت استفاده و مورد توجه قرار گیرند.
وی در ادامه به برخی از اقدامات وزارت ارشاد در دولت یازدهم درمورد مسائل حقوقی در این وزارتخانه اشاره کرد و گفت: قانون انتشار و دسترسی آزاد به اطلاعات از سال ٨٨ بلاتکلیف مانده بود که با تلاش این دولت به تصویب رسید و کارهای آن انجام و می توان گفت یکی از اساسی ترین کارهایی که در این دولت انجام شده همین تصویب و اجرایی شدن آیین نامه های این قانون است.
جنتی یادآور شد: براساس این قانون همه دستگاه های اجرایی کشور موظفنند در سه سال آینده آن را اجرا و تمامی اطلاعات را با شفافیت کامل روی سایت خود قرار داده و به درخواست شهروندان پاسخ مثبت دهند.
وی گفت: حتی اگر کسی کار پژوهشی بخواهد بکند دستگاه های اجرایی موظفند چنانچه کار آنها بیش از ٦ ماه هم طول کشید با آن همکاری کنند.
جنتی افزود: براساس این قانون دیگر نیازی به مراجعه حضوری نیست و افراد می توانند از طریق سیستم الکترونیک به اطلاعات مربوطه دست یابند.
وزیر ارشاد یادآور شد: در این وزارتخانه معاون مطبوعاتی مسئول پیگیری و اجرای این قانون است که به نمایندگی از ما در دستگاه های اجرایی حضور یافته و این قانون را به خوبی تبیین می کند تا دستگاه ها آمادگی لازم را برای اجرای آن در آینده نزدیک داشته باشند.
*همه امور طی 2 سال آینده به تشکلها واگذار خواهد شد
وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی توجه به حقوق شهروندی؛ کاهش تصدی گری دولت و واگذاری امور به تشکل ها و بخش خصوصی در این وزارتخانه را گامی دیگر برشمرد و گفت: تاکنون برخی امور به بخش خصوصی و تشکل ها واگذار شده و به تدریج در دو سال آینده نیز همه امور به آنها واگذار خواهد شد و فقط دولت و وزارت ارشاد نقش نظارتی خواهد داشت.
جنتی با اشاره به واگذاری نمایشگاه بین المللی کتاب تهران در دوره گذشته به بخش خصوصی و تشکل های نشر گفت: در صدد هستیم جشنواره های فیلم، تئاتر، موسیقی و ... را به تدریج به بخش خصوصی و تشکل ها واگذار کنیم.
*با پرداخت یارانه به افزایش سرانه مطالعه کمک میکنیم
وزیر ارشاد با اشاره به ارائه مجوز به مخاطبان و شهروندان گفت: از ابتدای فعالیت دولت یازدهم چهار هزار نشریه و پایگاه خبری مجوز انتشار گرفته اند که این میزان بیشتر از مجموعه مجوزهایی است که از ابتدای انقلاب تا سال ٩٢ صادر شده است.
به گفته جنتی، این در حالی است که از طریق اشتراک گذاری کمک کرده ایم ٥٠ درصد حق اشتراک مطبوعات نیز به شهروندان پرداخت شود تا میزان علاقه آنان به مطالعه افزوده شود.
وی گفت: در حوزه کتاب نیز برای ارتقای سطح علمی، دانش و گسترش کتاب خوانی و افزایش سرانه مطالعه یارانه های فراوانی به این حوزه پرداخت کرده و خواهیم کرد.
*عدالت فرهنگی اولویت اول وزارت ارشاد
عضو کابینه دولت یازدهم در ادامه با اشاره به این که در شعارها و برنامه خود که به مجلس ارائه شد، به بحث عدالت فرهنگی تاکید داشته و همواره آن را یکی از اولویت های کاری قرار داده ام، گفت: بر این باورم که امکان دسترسی به امور فرهنگی برای همه شهروندان در سراسر کشور باید از طریق عدالت فرهنگی برقرار شود.
وی گفت: علی رغم تنگناهای مالی دولت تلاش کردیم اعتبارات را به مناطق کم برخوردار نیز هدایت کرده و همگان در هر نقطه کشور از امکانات و عدالت فرهنگی بهره مند شوند.
*کاهش مجوزها و فرآیندها
وزیر ارشاد در ادامه یکی دیگر از موضوع های توجه به حقوق شهروندان را، کاهش زمان مجوزها و فرآیند آنها عنوان کرد و گفت: زمانی که من به این وزارتخانه آمدم بیش از ١٤٠ مورد مردم باید برای مجوز گرفتن به وزارتخانه مراجعه می کردند لذا بیشتر آنها به منظور سهولت کار و دسترسی آسان شهروندان حذف شده و فرآیندها را نیز کوتاه کردیم.
به گفته جنتی، پیشتر برای مجوز گرفتن یک نشریه گاه ٥ سال افراد در نوبت قرار می گرفتند اما امروز با برگزاری بدون وقفه و مستمر جلسات هیات نظارت بر مطبوعات این مدت به ٥ ماه کاهش یافته و در خصوص مجوز موسسات فرهنگی امروز از مدت دو سال به دو ماه کاهش یافته که این دو ماه نیز برای انجام مراحل استعلام ها است.
*توجه به گسترش دولت الکترونیک
عضو کابینه دولت یازدهم در ادامه به توجه دولت به موضوع دولت الکترونیک که از اولویت های این وزارتخانه نیز بوده اشاره کرد و گفت: در این وزارتخانه در زمینه فناوری اطلاعات مشکلات و عقب ماندگی زیادی داشتیم که با مجموعه تلاش ها و اقدامات توانستیم بیشتر آنها را مرتفع کرده و امروز تمام مسائل و امور را به ویژه درمورد صدور مجوزها و سیر مراحل قانونی، اعلام امور انجام شده در حوزه های فرهنگی، هنری و ... از طریق سایت به روز اعلام کنیم.
وی تصریح کرد: بر این باوریم هر اندازه بتوانیم مراجعات را کم کنیم در جهت شفاف سازی و کم کردن فساد کار کرده و گام های موثری برداشته ایم.
نشست شورای هماهنگی حقوقی دستگاه های اجرایی کشور با حضور الهام امین زاده معاون حقوقی رییس جمهوری، محمدرضا صادق مشاور رسانه ای رییس جمهوری، حسین نوش آبادی معاون حقوقی وزیر ارشاد و جمعی از مدیران و معاونان حقوقی دستگاه های اجرایی کشور در مجموعه فرهنگی باغ زیبای وزارت ارشاد برگزار شد.
در حاشیه نشست شورای هماهنگی حقوقی دستگاه های اجرایی کشور جنتی در جمع خبرنگاران حاضر شد و به سئوالات آنان پاسخ داد.
*درباره هیچ فیلم نقد رفاقتی ندارم
وی در پاسخ به سئوالی که آیا شما درباره بعضی فیلم ها نقد شخصی و رفاقتی دارید پاسخ داد: فیلمی که قرار است اکران شود ابتدا در شورای اکران مشاهده و توسط اعضای آن مشاهده و مجوز داده می شود سپس پس از آماده شدن توسط شورای صدور پروانه هم که در آن افراد فرهیخته که با مبانی اسلامی، فرهنگی و هنری آشنا هستند فیلم ها مشاهده شده، نظرات اعمال و مجوز صادر میشود.
وزیر ارشاد گفت: ممکن است درباره برخی فیلم ها اختلاف نظر هم باشد اما پس از ارائه توضیحات و اصلاحات انجام گرفته فیلم ها مجددا در صورت تایید توسط این شورا مجوز می گیرد.
وی گفت: برخی فیلم ها را بنده تا جایی که اجازه بدهد مشاهده کرده و گاها نظراتم را هم برای اصلاح آنها می دهم مگر فیلمی مشکل خاصی داشته باشد که نتواند اکران شود؛ در غیر این صورت درباره هیچ فیلمی نقد رفاقتی ندارم.
*بارها گفتهام فیلم رستاخیز از نظر محتوا مشکلی ندارد
عضو کابینه دولت یازدهم در ادامه در پاسخ به سوال خبرنگاری که گفت درویش، کارگردان فیلم رستاخیز نسبت به سخنان اخیر سخنگوی وزارت ارشاد واکنش نشان داده گفت: من بارها گفته ام فیلم رستاخیز از نظر محتوا مشکلی ندارد و حتی این فیلم در چند کشور نیز اکران شده و اکنون نیز هر کشوری بخواهد می تواند به زبان های دیگر دوبله و اکران شود.
جنتی گفت: به کارگردان فیلم رستاخیز اعلام کردهایم که اصلاحات لازم را در فیلم در خصوص نشان ندادن چهره حضرت علی اکبر (ع) و حضرت ابوالفضل (ع) انجام داده و سپس اگر مشکلی از این نظر نباشد فیلم اکران شود.
*پافشاری کارگردان برای اکران با این وضعیت مشکل او است
وی یادآور شد: فتوای مراجع بر ا ین ست که جایز نیست چهره ائمه در فیلم نشان داده شود. جنتی گفت: این فقط نظر من نیست بلکه نظر رییس جمهور و حتی سایر مسوولان کشور است.
وزیر ارشاد گفت: این که کارگردان فیلم پافشاری دارد برای اکران آن با این وضعیت، مشکل او است.
*به هنرمندان گفتیم اجازه ندهند آثارشان از رادیوهای ضد انقلاب پخش شود
رییس شورای فرهنگ عمومی کشور در ادامه در پاسخ به سوالی که برخی رسانه های غربی آثار هنرمندان به ویژه خوانندگان را پخش می کنند گفت: نپیوستن به کنوانسیون بین المللی مالکیت معنوی عاملی شده که انها به راحتی می توانند از تولیدات و محصولات فرهنگی و هنری ما سوء استفاده کنند.
جنتی گفت: ما به دوستان هنرمند گفتیم که اجازه ندهند آثارشان در برخی شبکه ها به ویژه رادیوهای ضد انقلاب و لس آنجلسی پخش شود.
وزیر ارشاد تصریح کرد: اگر احساس شود مواردی با هماهنگی هنرمندی در اختیار این شبکه ها قرارداده شده طبیعتا محدودیت های خاصی قائل می شویم در غیر این صورت اگر بدون اجازه آنها باشد خود هنرمند در کشول مشکلی نخواهد داشت.
*فروش فیلمها براساس آمار و واقعیت است
وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی در ادامه در پاسخ به سئوالی که میزان فروش برخی فیلمها از جمله محمد (ص) خلاف واقعیت گفته میشود و بیشتر از میزان فروش اعلام می گردد گفت: دلیلی ندارد میزان فروش سینماهای کشور خلاف آنچه که میزان فروش بوده اعلام کنند چرا که میزان فروش سینماها روزانه براساس آمار و فروش بلیط محاسبه و اعلام می شود.
جنتی گفت: به نظر من لزومی ندارد که در رابطه با فیلمی بخواهند خلاف آن چه که میزان فروش بوده اعلام کنند.
*تنگناهای مالی دلیل دیربازسازی شدن تئاتر شهر
وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی در ادامه در پاسخ به این که چرا روند بازسازی مجموعه تئاتر شهر کند پیش می رود گفت: متاسفانه تنگناهای مالی و کمبود بودجه در دولت دلیل اصلی کندی روند بازسازی این مجموعه است.
جنتی اظهار امیدواری کرد تا مجموعه تئاتر شهر با تلاش و اقدامات عوامل مختلف تا دهه فجر آماده بهره برداری شود.
رییس شورای فرهنگی عمومی کشور خاطر نشان کرد: خوشبختانه با همکاری شهرداری در فرهنگسرای خاوران یک پردیس تئاتر درست شده و امکان خوبی برای اجرای برنامه ها و نمایش تئاتر و ... فراهم شده است.
به گفته وی شاید دوری از مرکز شهر عاملی است که هنرمندان کمتر از این مجموعه استقبال میکنند.
سیاست روز/اشتباه درشت درويش و دوستان!
وقتي سينماگران اميد به كليد تدبير داشتند
اشتباه درشت درويش و دوستان!
«فیلم رستاخیز سال ۹۱ تقریباً آمادهشده بود اما سازندگان فیلم به هر دلیلی نمیخواستند این فیلم در دولت قبل نمایش داده شود. عمداً یک مقدار کار را طولانیتر کردند تا فیلم در دولت جدید نمایش داده شود. البته دلیل این موضوع را باید از خودشان سؤال کرد. شاید فکر میکردند در این صورت کمتر به مشکل میخورند. ولی عملاً دیدیم که این اتفاق نیفتاد و پیشبینیشان محقق نشد.»
اينها بخشي از اظهارات مدیرکل نظارت و ارزشیابی سازمان سینمایی در دولت دهم است. موضوعي كه شايد چندان هم دور از واقعيت نباشد. اما حالا و پس از اكران در جشنواره و تقدير و تشكرهاي بيش از اندازه وزير محترم ارشاد در اختتاميه جشنواره فيلم فجر دو سال قبل، اتفاقات ديگري در حال رخ دادن است.
جالب آنكه قبل از اختتاميه جشنواره فيلم فجر هم وزير ارشاد در اكران خصوصي رستاخیز برای هیئت دولت در شب اربعین سال ۱۳۹۲ گفته بود: «... امیدوار هستیم که این فیلم طلیعه ساخت فیلمهای دیگری باشد در زمینه تاریخ اسلام و عرضهی به دنیا. قطعاً این فیلم در بین همه مسلمانان دنیا جایگاه خودش را پیدا خواهد کرد...»
اما حالا و پس از گذشت دو سال هنوز فيلم رستاخيز عليرغم كاسته شدن از زمان فيلم و اعمال اصلاحات در حال خاك خوردن است.
اين شايد اشتباه محاسباتي احمدرضا درويش و ساير فيلمسازان بود كه فكر ميكردند با «رفتن احمدينژاد» فضاي بهتري پيش روي سينما قرار ميگيرد، اما زهي خيال باطل كه تنها اتفاق كاملا اتفاقي و نه برنامهريزي شده اين بود كه كليد، در قفل در ساختمان خانه سينما بچرخد.
آقاي
درويش كه فكر ميكرد با اكران فيلمش در دولت يازدهم ميتواند خدمتي به عرصه فرهنگ
و هنر در اين دولت و پربار كردن كارنامه آن كند، دست آخر مجبور شد در روزهاي
تابستان، در صفحه اينستاگرام خود بنويسد: «در
آستانه عید سعید فطر، به دستور دولت تدبیر و امید! در معامله ای کاملا سیاسی، در برابر جهل و بی اخلاقی، پژواک ندای حسین(ع) (رستاخیز) را از اکران سینماهای کشور پایین کشید....»
وقتي وزارتخانهاي كه در جشنواره سي و دوم به اين فيلم جوايز متعددي داد و كلي هندوانه زير بغل كارگردانش گذاشت، نتوانست پاي مجوزش بايستد.
چند روز بعد تهيهكننده فيلم با ارسال نامهای به دفتر رئیسجمهوری از رفتار سازمان سینمایی نسبت به اکران این فیلم گلایه کرد و از حسن روحانی خواست که نسبت به این تصمیم خسارتبار وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی رسیدگی عاجل کند، اما این نامه بی پاسخ ماند.
آنچه براي درويش رخ داد، موضوعي است كه از زبان بسياري از اهالي سينما و هنر در ماههاي اخير شنيده شد. «بيمحلي به سينما»
از برگزار نشدن جلسات شوراي عالي سينما گرفته تا اظهارات فيلمسازاني نظير ميركريمي كه نقد جدي به بيمحلي دولت به سينما داشت تا نامه مهدي كرمپور كه به ايوبي نوشته بود «یادمان باشد که در همان دولتی که حالا مانند لولو از آن یاد میشود همه در این سینما فیلم ساختند. یادمان باشد در همان دولت قبل نتیجه فجر و اسکار و برلین یک خروجی بود. در همان دولت، فرهادی به اسکار معرفی شد. من و معادی و کیایی و نعمتالله پروانه ساخت و نمایش گرفتیم. در همان جشنوارهها فیلم کاهانی رد نمیشد. از فیلمساز جوان خواسته نمیشد شب اختتامیه خودش از خیر جشنواره بگذرد. در دولت نهم، بیضایی هم فیلم ساخت» و يا حتي اظهارات منيژه حكمت كه در مصاحبه با يك نشريه اصلاحطلب گفته بود «من در این دوره ناامید شدم و متاسفم... کسانی به من زنگ می زنند و میگویند تو گفتی به روحانی رای بدهیم. معتقدم احمدینژاد دستاورد ناامیدی مردم بود و این روند دوباره دارد شکل میگیرد. من دیگر سعی میکنم هزینه ندهم و پاسخگوی کسانی که در این وادی به من اعتماد کرده بودند، نشوم... من گاهی میشنوم چقدر دوره شمقدری خوب بود! این حرف خیلی دردناک است... این دولت با شعار قشنگی به اسم امید آمد، چه شده که امید اکثریت سینما ناامید شده است؟» همه نشان از نااميدي در سينما دارد. اتفاقي كه برخلاف فيگورهاي روشنفكرانهاي نظير بازديد از پشت صحنه فيلم فرمانآرا حقيقتي را نشان ميدهد كه سينماگران دچار خطاي بزرگي شدند.
حالا چه اتفاقي ميافتد كه احمدرضا درويش و ساير همكارانش كه دل به دولت خوش كرده بودند نااميد ميشوند؟
وزير ارشاد روز گذشته در جواب يك خبرنگار كه پرسيده بود «درویش، کارگردان فیلم رستاخیز نسبت به سخنان اخیر سخنگوی وزارت ارشاد واکنش نشان داده» گفت: «من بارها گفتهام فیلم رستاخیز از نظر محتوا مشکلی ندارد و حتی این فیلم در چند کشور نیز اکران شده و اکنون نیز هر کشوری بخواهد ميتواند به زبانهاي دیگر دوبله و اکران شود. به کارگردان فیلم رستاخیز اعلام کردهایم که اصلاحات لازم را در فیلم درخصوص نشان ندادن چهره حضرت علیاکبر(ع) و حضرت ابوالفضل(ع) انجام داده و سپس اگر مشکلی از این نظر نباشد فیلم اکران شود. فتوای مراجع بر این است که جایز نیست چهره ائمه در فیلم نشان داده شود. جنتی گفت: این فقط نظر من نیست بلکه نظر رئیسجمهور و حتی سایر مسئولان کشور است. اينكه کارگردان فیلم پافشاری دارد برای اکران آن با این وضعیت، مشکل اوست.»
سكانس پاياني جملات آقاي وزير جالب است: «مشكل اوست»، اما گويي برخيها يادشان نيست كه يك روز قبل از اكران ناكام فيلم رستاخيز رئیس سازمان سینمایی معتقد بود: «درویش در تمام مراحل ساخت فیلم از نگارش فیلمنامه تا ساخت، در تماس با علما و روحانیون در سطوح مختلف بود... صدور پروانه نمایش فیلم در وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی پس از بازبینی و کسب اطمینان از انجام همه اصلاحات، با حجیت شرعی و براساس فتوای معتبر صورت گرفته است...»
رسانهاي شدن استعفای درويش از شورای عالی سینما بعد از ۵ ماه
احمدرضا درویش کارگردان فیلم سینمایی «رستاخیز» استعفایش از حضور در شورای عالی سینما را پس از ۵ ماه رسانهای کرد و دلایل آن را نیز برشمرد.
احمدرضا درویش استعفای خود را از حضور در شورایعالی سینما در شرایطی رسانهای کرد که این شورا تاکنون دو جلسه تشکیل شده است. شنیدهها حاکی از آن است که تعداد دیگری از اعضای موثر در حوزه سینما نیز استعفای خود را تقدیم کردند اما به دلیل مصلحت و با توصیه برخی ازدوستان استعفای خود را رسانه ای نکردند.
استعفای درویش ۶ روز پس از پایین کشیدن فیلم و تعلیق نمایش آن انجام شده است. در متن استعفای احمدرضا درویش كه خطاب به وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی است، آمده: «بدین وسیله استعفای خود را از شورای عالی سینمای ایران اعلام میدارم.
از آنجا که انتصاب اینجانب به عضویت شورای عالی سینما توسط جنابعالی، در ابتدای سال گذشته، نه بصورت حکم مکتوب، بلکه بصورت شفاهی و از طریق رسانهها اعلام گردید؛ طبیعی است که خود را مجاز به نشر این استعفا میدانم.
دلایل
این استعفا به شرح ذیل است:
۱- تبدیل معاونت امور سینمایی به سازمان امور سینمایی و تشکیل شورای عالی سینما (به ریاست رئیسجمهور) در دولت قبل، تصمیمی بود که به نظر نمیرسد با کوچکسازی دولت حَسَبِ اصل ۴۴ قانون اساسی و برنامه پنجم توسعه تطبیق داشته است. بدیهی است چنین اقدامی میتواند موجب تورم در دیوانسالاری، به وجود آمدن فاصله میان اهداف و مأموریتها و به هدر رفتن منابع انسانی، مالی و فساد اداری پنهان شود. از آنجا که عضویت اینجانب در شورای مزبور در ابتدای تشکیل دولت تدبیر و امید صورت گرفت، این جانب با هدف تغییر در روندهای ناکارآمد، بنا را بر تعامل و همکاری قرار داده، مسئولیت فوق را پذیرفتم؛ ولی متأسفانه در حیطهی عمل تاکنون نه تنها تحول و تغییری در رویکرد مسئولان درخصوص ساختارهای معیوب گذشته مشاهده نگردید، بلکه مفاد آییننامهی اجرایی شورای عالی سینما نیز به اجرا در نیامد. در طول تشکیل شورای عالی سینما در دورهی جدید، یک جلسهی معارفه میان دبیر و اعضای حقیقی تشکیل و در جلسهی دوم کمیتههای چندگانه شکل گرفتند که نتایج آن بر این جانب و اکثریت اعضا پوشیده است. همچنین گزارش روشنی از عملکرد شورای فوق، اعلام نگردیده است!
۲- با تشکیل دولت تدبیر و امید و ترسیم افقهای جدید در رویکردهای فرهنگی و هنری در بیانات رئیسجمهور محترم، چشماندازی پرامید پیش روی هنرمندان و نخبگان قرار گرفت. ولی متأسفانه این امید به دلیل عملکرد جنابعالی و سایر مسئولان فرهنگی ذیربط تبدیل به یأس و تزریق ناامیدی در اصحاب فرهنگ و هنر شد. نمونهی بارز این عملکرد وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی عدم وجود ضمانت لازم اجرایی و حقوقی در صدور مجوزهای صادره و بلاتکلیفی مادی و معنوی صاحبان آثار هنری در لغو مجوزهای صادره از سوی آن وزارت میباشد.
در حال حاضر نمونه روشن آن، توقف و جلوگیری از ادامهی نمایش عمومی فیلم سینمایی رستاخیز در سینماهای سراسر کشور است! فیلمی که با هدف ترویج فرهنگ عاشورا، توسط عاشقان نهضت امام حسین علیهالسلام در بخش خصوصی ساخته شده است. اثری که به قول جنابعالی و مدیران ارشد سازمان امور سینمایی فیلمی تأثیرگذار برای انتقال پیام حسینی و اسلام رحمانی به اقصا نقاط دنیاست. به شهادت رئیس سازمان امور سینمایی و ریاست محترم کمیسیون فرهنگی مجلس شورای اسلامی، فیلم رستاخیز با فتاوای مراجع عظام مطابقت داشته و همهی مجوزهای قانونی را کسب نموده است. ایجاد پرسش، ابهام و تردید در افکار عمومی نسبت به مسئولان فرهنگی کشور و ساحت محترم مراجع تقلید، اختلال در ساز و کارهای اکران فیلم رستاخیز در ایران و عرصهی بینالمللی و فرار از مسئولیتپذیری، از نتایج این تصمیم شتابزده است؛ که لاجرم خسارتهای معنوی و مادی آن برعهدهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی خواهد بود.
طبیعی است در چنین شرایطی ادامهی عضویت اینجانب در شوارای عالی سینما که مأموریت اصلی آن صیانت از دستآوردها و تعمیق زیرساختهای سینمای ملی است، توجیهی ندارد.»
شرق/بررسی تأثیر فیسبوک بر جامعه ایران در گفتوگو با مسعود کوثری
افول شبکههای اجتماعی در آیندهای نزدیک
نگار حسینی
مشاهدههای نهچندان مبتنی بر تحقیقات، حاکی از آن است که فیسبوک رونق گذشته خود را از دست داده است، حال آن که در دوره شکوفایی، این شبکه منبعی برای پخش اخبار لحظهای در تحولات خاورمیانه بهخصوص بهار عربی بود. کارشناسان میگویند که این کمرونقی و در آستانه خاموشی قرارگرفتن، مختص فیسبوک نیست و با پایانیافتن دوره اینترنت نسل دوم، بهزودی شبکههای اجتماعی نیز خاموش میشوند. در اینباره با «مسعود کوثری»، مدرس ارتباطات گفتوگو کردهایم:
به نظر میرسد که با آمدن اینستاگرام و تلگرام، فیسبوک نسبت به گذشته بیرونق شده است. آیا این شبکه اجتماعی در حال خاموششدن است؟
ارزیابی من طی ١٠ سال گذشته نشان میدهد که رابطه دستاوردها یا شبکههای اجتماعی که نتیجه اینترنت ٢ هستند، یک رابطه موجی است. به این صورت که این شبکهها به صورت موجهای متوالی شکل میگیرند و پس از مدتی فروکش میکنند. دلیل آن هم این است که شبکهها به نقطه اوج خود میرسند و از تمامی ظرفیت آنها استفاده میشود و در نهایت به یک مسیر طبیعی برمیگردند یا توسط یک موج جدید بلعیده میشوند. اینکه انتظار داشته باشیم شبکهها به صورت دایم در اوج باشند، در عمل وجود ندارد. موجهای منتج از اینترنت ٢ به شکل تقریبی از شبکه اورکات آغاز شد و به یاهو ٣٦٠ و زیگزاگ رسید و بعد فیسبوک و توییتر و شبکههای دیگر به دنبال آن آمدند. دنبالکردن مسیر نشان میدهد که این شبکهها به صورت موجهای متوالی در فضای اینترنت ٢ عمل میکنند و پس از مدتی که ظرفیتشان پر میشود، فروکش میکنند. اینکه میگوییم ظرفیتشان پر میشود، یک وجه فنی نیز دارد چون کاربران این شبکهها زیاد میشوند و بنابراین سیستم پشتیبان آنها سیستم فوقالعادهای میشود و میلیونها صفحه تشکیل میشود و نگهداری آن، سیستم عریض و طویلی میخواهد و دوم اینکه خود این تکنولوژی شبکهها چون براساس نوآوریاند، به سرعت با شیوههای جدید جایگزین میشوند. طبیعتا این شیوهها شیوههاییاند که از لحاظ نوشتاری به سمت مینیمالشدن میروند و آدمها حوصلهای را که برای وبلاگها داشتهاند، دیگر ندارند. این ماجرا از وبلاگها آغاز میشود و در فیسبوک مفصلتر است و به تلگرام و توییتر میرسد و حتی ممکن است شیوه آینده اینستاگرام باشد؛ این که شما بدون حرفزدن، عکس موضوع را بگیری و منتشر کنی. به نظرم در پایان ظرفیت شبکههای اجتماعی قرار داریم در پایان ظرفیت اینترنت ٢ و باید منتظر شروع جدیدی در اینترنت ٣ باشیم که در اینترنت ٣ ممکن است شکل جدیدتری از شبکههای اجتماعی با قابلیتهای متنوعتر را شاهد باشیم. منظورم از قابلیت متنوعتر، اضافهکردن آیکونهایی به شبکههای موجود نیست بلکه شبکهها با منطق معماری جدید جلو خواهند رفت که این منطق هوشمندتر و منطبق بر نوعی معناشناسی است که در نت ٣ مطرح است. بنابراین در چند سال آینده شاهد افول و سردشدن کل شبکههای اجتماعی متعلق به اینترنت ٢ خواهیم بود. طبیعی است که این مسئله در مورد فیسبوک هم تا حد زیادی به وجود آمده است و پیشبینی دوم من این است که همه چیز موبایل محور خواهد شد و از شیوههای دیگر مانند پیسی و لپتاپ و آیپد خارج خواهد شد و بالای ٩٠ درصد موبایل محور خواهد شد.
یعنی تغییرات شکل شبکهها از اینستاگرام آغاز شده است؟
بله. از اینستاگرام آغاز شده است و بنابراین شبکههایی است که با تحرک و جابهجاییها در زندگی روزمره هماهنگ است و همانگونه که گفتم، بیش از ٩٠ درصد موبایل محور است.
در این صورت نوشته آرام آرام در حال حذف از شبکههاست؟
به نظرم از این پس نوشتن به صورت مینیمال رشد خواهد کرد و اگر این مینیمالیسم در کنار عکس باشد در حد یک تگ توصیفی برای عکس است و جاهایی تبدیل به صوت میشود ولی به نظرم حوصله نگارشهای مفصل مانند وبلاگها و فیسبوک وجود نخواهد داشت. درواقع به سمت مالتیمدیایی میرویم که نوشتار در آن سهم کمتری دارد.
با این اوصاف در آینده تکلیف روزنامهها چه میشود؟ آیا شبکههای اجتماعی میتوانند کارکردی مشابه ارائه کنند؟
طبیعتا مسیر آینده روزنامهها دو چیز خواهد بود؛ یکی پیدایش روزنامههای نخبه، روزنامههایی که حرفهای جدی دارند یا پردازش و تحلیل جدی دارند و گزارشهای جدی دارند و نیز حذف بخش عمده روزنامههایی که به صورت صوری فقط نقلقولهای ظاهری میکنند و خبرهای خبرگزاریهای مورد مصرف را بازتولید میکنند. بخش عظیمی از روزنامهها از بین خواهند رفت و بخشی از اطلاعرسانی روزنامهها هم به شبکههای اجتماعی و سیستم موبایل محور منتقل خواهد شد. در آینده نزدیک تعداد روزنامههای جدی به شدت کاهش مییابد.
اگر بخواهیم فیسبوک را از زمان آغاز حضور در جامعه ایرانی بررسی کنیم، کارکرد آن به اعتقاد شما چگونه خواهد بود؟
فیسبوک تاکنون از مناظر مختلف بررسی شده است که هر کدام باید در جای خود تحلیل شوند. برای مثال صفحات غیراخلاقی یکسری آثار داشتهاند، صفحاتی که مربوط به ارزشها و هنجارهای اجتماعی و زیرسؤالبردن آنها بوده، یک بحث دارد که باید در جای خود بررسی شود و از یک منظر شاید انتقادهایی که به فیسبوک میشود، درست باشد اما از منظر سوم برمیگردد به اینکه فیسبوک فرصتی بوده که آدمها خودشان را در هیئت شبکه ببینند؛ یعنی آدمها بتوانند دایرکتوری از خودشان تشکیل بدهند، یک بیوگرافی تصویری از اینکه چه کسی هستند و چه پیشینه و علایقی دارند؛ بنابراین فیسبوک به نظر من بیش از اینکه وجه ارتباطی یا پیامرسانی سیاسی داشته باشد، اثر اجتماعی داشته که عبارت بوده است از اینکه به آینهای برای دیدن خود آدمها تبدیل شود. به عبارت دیگر اینکه شما میتوانید تاریخ زندگیتان را به صورت یک خط زمانی منظم کنید و ببینید که چه علایقی داشتهاید و چه دورههایی را پشتسر گذاشتهاید از کارکردهای فیسبوک بوده و این شبکه در دوران پختگی تبدیل به چنین فضایی شده بود که آدمها به کمک خط زمانی تایملاین میتوانستند ساختاری از خودشان به دست بدهند و به شکلی هویت خود را تصویری- نوشتاری کنند. این بههرحال یک تحول بوده است.
اما اینکه تنها کارکرد فیسبوک ایجاد تایملاین زندگی کاربران بوده به معنای حذف تأثیرات جمعی است که به نظر میرسد بهخصوص در جامعه ایران و در جوامعی که بهار عربی را تجربه کردند، پررنگ بوده است.
البته فیسبوک اثرات جمعی هم داشته و آن عبارت از این است که یک نوع بازتعریف و بازنگری در تعریف خود در جامعه به وجود آمده است؛ هم در جامعه ایران و هم در جامعه جهانی. البته این بازنگری و بازتعریف ممکن است بر زنان و مردان آثار متفاوتی داشته باشد. به نظر من بیشترین آثار شبکهای مانند فیسبوک در مورد زنان بوده است. یعنی این شبکه فرصتی بوده است که زنان به نوعی بازتعریف و بازنمایش خود در این فضا بپردازند. با توجه به اینکه فرصتهای اجتماعی و تاریخی گذشته در دسترس زنان نبوده، در تمام دنیا و البته ایران، این مسئله فرصت مناسبتری برای کسانی که میخواهند بازنمایی یا نمایش یا تعریف از خود به دست بدهند، به وجود آورده است. برای مثال در تمام گذشته تاریخی ما ممکن است مسئله این بوده باشد که زنان و دختران کمتر خود را بیان کنند، در پرده و در حریم باشند و با فروتنی و تواضع و عدم نمایش خود رفتار کنند. در همه فرهنگها این موضوع وجود داشته و در فرهنگ ایرانی هم به صورت سنتی وجود داشته است. البته باید اشاره کنم تکنولوژیهای دیگر هم این زمینه را فراهم کرده بودند اما شاید به صورت بصریتر، شبکههای اجتماعی و فیسبوک این فرصت را فراهم کردهاند. صرفنظر از اینکه این فرصت مثبت است یا منفی چون پیامدهای آن باید بررسی شود، حداقل فرصتی بود که هرکسی بداند بهعنوان یک فرد و یک عضو جامعه و عضوی از یک جنسیت چه تعریفی از خود دارد. ما معمولا در طول زندگی فرصت نمیکنیم خودمان را به لحاظ تعریف از خود مرتب کنیم و معمولا به صورت تکهتکه در دفاتر خاطرات و سررسیدها و وبلاگها و عکسهایی که در مقاطع مختلف میگیریم، تعریف میشویم؛ اما اینها ساختاریافته و مرتب نیستند؛ شاید این اولین نقطه باشد که امکان مرتبشدن، دستهبندی، قفسهبندی و مقولهبندی تاریخ زندگی و هویت آدمها ممکن میشد که توسط خودشان تنظیم شوند و هم خودشان ببینند چه کسی هستند و هم دیگران آنها را ببینند.
نگاهی به روزهای گذشته در بهار عربی و سایر جنبشهای منطقه نشان میدهد تأثیرات فیسبوک در دورهای از زمان جدیتر از آن بوده که تنها به تایملاینی برای نگاهکردن افراد به خود بتوان آن را محدود کرد. اینطور نیست؟ بهخصوص در جامعهای مانند ایران که مردم کمتر در جمع و شبکه تعریف شدهاند.
این تجربه زودتر از فیسبوک هم آغاز شده بود؛ با اورکات و اتاقهای گپ.
اما به نظر آن فضاها مکانهایی برای آشنایی و ایجاد ارتباط میرسیدند تا فضاهایی که بشود در آنها با تحولات اجتماعی همراه شد و جمع ایجادشده بتواند در تحولات اجتماعی اثربخشی داشته باشد.
میتوانیم بگوییم فیسبوک در بهار عربی نقش ایفا کرد، اما خود فیسبوک هم برای بالارفتن ارزش سهام به چنین تصوری دامن زد. به عبارت دیگر اینکه چنین شبکهای میتواند آثار انقلابی وسیعی داشته باشد توسط خود فیسبوک تبلیغ شد، علاوه بر اینکه این بخشی از آن واقعیت بود.
بههرحال بخش دیگری از این واقعیت آن بود که مردم ابتدا در فیسبوک خود را در قالب یک جمع و شبکه دیدند و این شبکه به سرعت به یک وسیله اطلاعرسانی زنده تبدیل شد و نتایج آن چیزی نیست که بتوان آن را نادیده گرفت.
اما معلوم نیست این نتایج لزوما چقدر محصول فیسبوک بوده است یا محصول آن جامعه و تجربیات و مشکلاتی که داشته. یعنی زمینههای انقلاب در آن جوامع فراهم شده بود و فیسبوک هم کمک کرد که اطلاعرسانی در آنجا اتفاق بیفتد؛ کما اینکه گرافیتی و سایر شیوههای دیوارنگاری هم کمک کرد. علت این تحولات، فیسبوک نبوده است.
مقصود من هم آن نیست که علت تحولات، فیسبوک بوده است. میخواهم بگویم فیسبوک توانست در برههای از زمان نقش ایجاد شبکهای از آدمهایی را ایفا کند که در ایجاد تحولات اجتماعی تا حدی مؤثر بودهاند و البته اطلاعرسانی این شبکه که انکارناپذیر است.
در بهار عربی به دلیل اینکه مراجع رسمی اطلاعرسانی و رسانهای در دست حکومتهای عربی بود، طبیعی بود که آنها نمیتوانستند این پیام؛ یعنی پیام این جنبشها را به خوبی منتقل کنند. این نقشی بود که فیسبوک توانست ایفا کند؛ اما اینکه نقش فوقالعادهای برای فیسبوک قائل شویم که فیسبوک میتواند انقلاب ایجاد کند، غیرواقعبینانه است. واقعیت این است که فیسبوک در یک شرایط تاریخی به درستی جا افتاد و از آن استفاده شد اما اینکه در هر شرایطی میتواند چنین کارکردی داشته باشد، درست نیست. میبینیم که این شبکه به سرعت به یک شبکه عادی تبدیل شد و با تلنگر تلگرام از دور خارج شد. فیسبوک در فضای تاریخی بهار عربی و جنبشهای آن دوره بهعنوان رسانه کمکهایی کرد و از آن استفاده شد، ولی به نظر من نباید قدرت زیادی برای آن قائل شد.
در تحولات جامعه ایران نقش فیسبوک را چگونه ارزیابی میکنید؟ میخواهم بپرسم در جامعهای که فردگرایی خودخواهانه در آن رواج دارد، قرارگرفتن در یک گروه و شبکه بهخصوص در دورهای از زمان چه تأثیری بر جامعه داشته است؟
کار شبکههای اجتماعی از حدود سال ٨٠ در ایران شروع شد و یک دوره ١٠ ساله طی کردند تا کلا ظرفیتشان را نشان بدهند و بعد خاموش بشوند که به نظر من الان نقطه خاموششدن شبکههای اجتماعی است و در تحولات اجتماعی ایران نیز طبیعتا در مقاطع مختلف هرکدام یک نقش و سهم داشتهاند. در یک دوره وبلاگها بودند و بعد شبکههایی که ایجاد شد. طبیعتا خود شبکههای اجتماعی طرز جدیدی از زندگی و ارتباط را مطرح کردند. من هنوز معتقدم که مفهوم اصیل شبکه جا نیفتاده است. ما تمرین یا تصور اینکه با دیگران مرتبطیم را توسط شبکههای اجتماعی تجربه کردهایم اما هنوز مفهوم جامعه شبکهای یا وابستگی زیاد به همدیگر اتفاق نیفتاده است و تا حدودی با افول فیسبوک هم دومرتبه به حالت قبلی بازگشتهایم.
اما تلگرام هنوز قدرتمند است و مردم در قالب گروهها در این شبکه حضور دارند.
این هم یک موج دیگر است. ولی درحالحاضر تلگرام نیز رو به افول است و یک نوع دلزدگی در تلگرام نیز به وجود آمده است. به عقیده من تا یک سال دیگر تب اولیه تلگرام هم میخوابد.
یعنی میخواهید بگویید در جامعهای که فردگرایی خودخواهانه این اندازه عمیق است این جمعشدن به شکل صوری هم نمیتواند تأثیری داشته باشد؟
من خیال میکنم، دو مرتبه به قالبهای قدیمی برمیگردیم، یعنی به رعایت حد و مرزها و فاصلهها و اینکه من چه کسی هستم و دیگران چه کسانی هستند. بنابراین تمرینی با تجربه وجود شبکهای شکل گرفته اما این به نظرم خیلی عمیق نیست.
و اگر بعد از اینکه تلگرام هم خاموش شد و دیگر شبکههای اجتماعی نیز از رونق افتادند بخواهیم جامعه ایران را با قبل مقایسه کنیم، این مقایسه چگونه خواهد بود؟
اگر شبکههای اجتماعی به سمت ترویج یک نوع شهرتگرایی در جوامع عمل کنند، طبیعتا عملشان در رشد، یک نوع ظاهرگرایی خواهد بود. یعنی آدمها شبکهها را وسیلهای برای رسیدن به شهرت قلمداد میکنند و شبکهها هم این را تقویت میکنند. این شهرت میتواند از نمایش لایفاستایل یا اتفاقات خاصی که برایمان افتاده آغاز شود. اگر این باشد، بیشتر یک نوع شهرتگرایی صوری را تقویت میکند و میل به شهرهشدن، معروفشدن و دیدهشدن توسط لایکهایی که گذاشته میشود ولی یک راه دومی هم وجود دارد که احساس وابستگی همه به همدیگر است، یعنی مفهوم حقیقی شبکه و اینکه آدمها چطور در جامعه به هم متصلند و تغییر در یک جای جامعه میتواند در تمام آن تغییر ایجاد کند. به عقیده من، امکان تجربه در گروه قرارگرفتن در شبکهها که در ایران وجود داشت توسط شهرتگرایی و سلبریتیسازی عمومی دارد پایمال میشود و آدمها اسیر لایک و دیدهشدن میشوند و دیدهشدن اگر شما شایستگیاش را نداشته باشید، بیشتر تبدیل به یک حرص و آز میشود که اگر هم به نتیجه برسد شهرتهای ساختگی است که یک نوع اعتیاد اجتماعی هم به وجود میآورد.
اگر بخواهیم تأثیرات وجود فیسبوک را بین جامعه ایران که در آن فردگرایی خودخواهانه وجود دارد و جامعهای که شبکه در آن تعریف شده، مانند جامعه غرب نگاه کنیم، تفاوت این تأثیر چگونه است؟
اولا باید بین دو نوع فردگرایی تمایز گذاشت که هر دو نوع مخالف مفهوم شبکهایشدن هستند؛ یکی فردگرایی غربی است، فردگرایی که به استقلال فرد میانجامد و به تعریف هر فرد از هویت خود برمیگردد. این فردگرایی در غرب به سمت لذتگرایی و هدونیسم حرکت کرده است بنابراین شبکههای اجتماعی و تمامی رسانهها در خدمت یک نوع هدونیسم و لذتطلبی قرار میگیرند. در جامعه ایران و جوامع مشابه که فردگرایی خودخواهانه رواج دارد، شبکههای اجتماعی برای تقابل با جمع ممکن است استفاده شوند، یعنی منیتها تضادها و یا اینکه من در مقابل جمع چه کسی هستم، در آنها پررنگ باشد؛ یعنی در نهایت شبکهها در فردیت غربی و شرقی میتوانند آثار متفاوتی داشته باشد. ترسم از این است که شبکههای اجتماعی در ایران در خدمت فردیت خودخواهانه و عملکردهایی قرار بگیرند که در تقابل با خیر و منفعت جمعی است.
میگویید نگران هستید. آیا در این سالها چنین موردی را مشاهده کردهاید؟
زمینههایش وجود داشته اما هیچگاه از این منظر به آن توجه نشده است. معمولا از منظر اخلاق عمومی مورد انتقاد قرار گرفتهاند اما صرفنظر از این جنبه از این انتقاد، میشود گفت که اگر این شبکهها در خدمت رشد یک اخلاق فردگرایانه خودخواهانه باشند، آثار تخریب آن بیشتر از آن جنبهها خواهد بود و نهتنها به رشد مفهوم شبکه کمک نمیکند بلکه «من» ما را بزرگتر میکند. این اثری است که اصلا به آن توجه نشده است.
شرق/گفتوگو با احمدرضا درویش
فرهنگ و هنر را به توپبازی تقلیل دادهاند
شرق: روز گذشته، احمدرضا درویش پس از پنج ماه متن استعفای خود از شورایعالی سینما را رسانهای کرد. او بعد از پایین کشیدهشدن فیلم «رستاخیز» توسط وزارت ارشاد از پرده نمایش در اولین روز اکران این فیلم، نسبت به این رفتار وزارت ارشاد معترض شده بود و این اعتراض همچنان ادامه دارد. در همان ایام، شنیده میشد که درویش از شورایعالی سینما نیز استعفا کرده ولی این استعفا تا دیروز رسانهای نشده بود؛ در جدیدترین اعلام موضع درویش، او تصمیم گرفت متن استعفای خود از شورایعالی سینما را رسانهای کند. وزیر ارشاد نیز در روزهای اخیر، نظر رئیسجمهور درباره فیلم «رستاخیز» را نقل کرد: اصلاحات درباره فیلم رستاخیز باید انجام شود. این موضوع تنها نظر من نیست و نظر مجموعه مسئولان نظام است. حتی آقای رئیسجمهور نظرش این است که میتوانند هالهای از نور بر چهره حضرت ابوالفضل(ع) بیندازند.
او درباره این موضوع که آقای درویش کارگردان فیلم «رستاخیز» درباره اظهارات اخیر سخنگوی وزارت ارشاد که گفته است توپ در زمین درویش است و این وزارتخانه اقدامات لازم را انجام داده، گلایه کرده است، افزود: از نظر محتوا، هیچ مشکلی با فیلم «رستاخیز» نداریم و حتی با اینکه این فیلم در خارج از کشور با دوبله انگلیسی یا عربی یا به زبانهای دیگر به نمایش درآمده است، نیز مشکلی نداریم.
اما درویش روز گذشته در گفتوگو با «شرق» درباره چرایی به تعویقانداختن انتشار متن استعفای خود از شورایعالی سینما تا امروز، میگوید: این متن تا امروز منتشر نشد چون آن زمان فکر میکردم اگر صبر کنم همه چیز حل خواهد شد، ولی ظاهرا آقایان تصمیم ندارند چیزی حل شود و به قول خودشان، توپ را در زمین فیلمساز انداختهاند! حالا ظاهرا این توپ، توپی جنگی است و حکایت از یک اعلام جنگ دارد. پیش از این فکر میکردم در فضای تعامل و گفتوگو میتوان راهحلی جست اما ظاهرا دولت محترم متوجه مسئولیتهای خودش نیست. دولت مصلحت دانسته «رستاخیز» را از پرده پایین بکشد. هر مصلحتی هم تبعاتی دارد. این مصلحت نیز برای «رستاخیز» در عرصه داخلی و خارجی تبعاتی داشته. البته ما به مصالح دولت کاری نداریم و به تصمیمشان احترام میگذاریم، منتها هزینه این مصلحتاندیشی دولت را ما نمیتوانیم برعهده بگیریم!
درویش با یک مثال، حرفهای خودش را تکمیل میکند: فرض کنید برای یک هواپیما مجوز پرواز صادر شده. بلیتها فروخته شده. مسافران در وقت مقرر سوار هواپیما شدهاند. هواپیما تا آمده بپرد، گفتهاند نه خیر! نباید بپری چون مصلحت نیست! خب، این لغو پرواز، بههرحال تبعاتی دارد؛ برای مسافران و تیم پرواز و... . آیا نباید ارگانی که مجوز پرواز صادر کرده این تبعات را برعهده بگیرد؟ آیا نباید دولت تبعات پایین کشیدهشدن «رستاخیز» را برعهده بگیرد؟ آن وقت آقای نوشآبادی سخنگوی وزارت ارشاد، بهجای صحبت از این تبعات، فرهنگ و هنر را در حد توپبازی تقلیل دادهاند و گفتهاند توپ در زمین سازندگان «رستاخیز» است.
شرق/به بهانه سالگرد در گذشت زندهیاد علی حاتمی
فیلمسازی از جنس ایران
فرانک آرتا
رسم بر این شده که هرسال، ١٥ آذر یادی کنیم از فیلمساز بزرگ ایرانی، «زندهیاد علی حاتمی»؛ روزی که از میان ما رخت بربست و زندگی جدیدی در جهان دیگر آغاز کرد. سخنگفتن درباره علی حاتمی سهل و ممتنع است. شاید اگر از جایگاه امروز، گذشته را مرور کنیم، قضاوت درباره آثار هنری علی حاتمی راحت به نظر برسد! اما او در لحظات خلق هر یک از آثارش سختیهای زیادی متحمل شد. او که حالا به لقب «ایرانیترین فیلمساز» مزین شده - نظیر ژان رنوار که «فرانسویترین فیلمساز زمانه خود» نام گرفت - سالها فیلم «حاجی واشنگتن»اش در محاق توقیف بود. سریال درخشان «هزاردستان» زیر تیغ ممیزی رفت و در بازپخشهای متعددش در تلویزیون زمانش کمتروکمتروکمتر میشد. «مادر» او منتقدان جدی داشت. سریال «سلطان صاحبقران» او استانداردهای ساخت سریالهای تلویزیونی را بالا برد. قلم و قدم او برگرفته از تهران قدیم بود. به تاریخ عشق میورزید. اما در فیلمهایش خود را مقید به اجرای نعلبهنعل تاریخ نمیدانست. او که برای زیباشدن تکتک پلانهایش حتی میوهها را رنگ میکرد، تاریخ را از زاویه نگاه خود میدید. درحالیکه منتقدانش معتقد بودند که تاریخ حاضر در فیلمهای حاتمی شبیه زندگی و عکسهای دوره قاجاریه نیست! عکسها و نوشتههای بهجامانده از آن دوران پرتلاطم و عجیب زشت و خشناند، ولی فیلمهای حاتمی زنده و زیبا. حاتمی صبوری کرد تا ثابت کند قصه پرغصه فرهنگ و هنر ایرانی را میتوان لابهلای خطوط نانوشته این تاریخ پر از خشونت جستوجو و پیدا کرد. جوهره تاریخ برای او معنای دیگری داشت. او هنرمند بود و نه مورخ. او یکی از شایستهترین دیالوگنویسان و گفتارنویسان بود که زبان ادبیات نمایشی ایرانی را احیا کرد؛ سنتی که در ایران چندان قدیمی نبود. امروز جای پای او را در نوشتار و گفتارهای فیلم- سریالهای تاریخی میبینیم. او ادبیات ایران را خوب میشناخت. روی واژگان تأکید میکرد. به قول عزتالله انتظامی: «علی میگفت کلمات باید مثل جواهر از دهانت خارج شود». آخرین فیلم ناتمام او «جهانپهلوان تختی» بود؛ فیلمی که مثل سرگذشت خود پهلوان تختی با مرگ حاتمی در هالهای از رمزوراز قرار گرفت. این فیلم ٣٤ دقیقهای بهجامانده از حاتمی، درباره شخصیت تختی بود. بعد از مرگ حاتمی، بهروز افخمی آن پروژه ناتمام را دنبال کرد. منتها این فیلم درباره تختی و علت مرگش بود و نه خود تختی. بههرحال تاریخ بازیهای غیرقابلپیشبینی دارد. مرتضی شایسته، مدیرعامل مؤسسه هدایتفیلم که سه فیلم «مادر»، «دلشدگان» و «جهانپهلوان تختی» را تهیه کرده، در واپسین روزهای زندگی علی حاتمی در کنارش بود. او درباره آرزوهای حاتمی به «شرق» گفت: «آرزوی او ساخت فیلمی درباره حضرت محمد(ص) بود با نام «آخرین پیامبر» که فیلمنامهاش پیش ماست. دیگری «ملکههای برفی» بود و دستآخر «گاردنپارتی» که متأسفانه دست اجل مهلت نداد».
این تهیهکننده سینما در ادامه درباره خلقیات این فیلمساز گفت: «من افتخار داشتم که در کنار ایشان باشم و همکاری کنم. علی حاتمی بهشدت اخلاقگرا و صبور بود. با وجود رأفت در رفتارش بسیار جدی و حرفهای عمل میکرد. میتوانم بگویم قاطبه اهالی سینما دوست داشتند با او کار کنند».
یکی از خصوصیات حاتمی، توجه به ریزهکاریها و اجزای صحنه بود. گرایش او به رئالیسم بهقدری بود که میتوان گفت به هایپررئالیسم نزدیک شده است. شایسته درباره این خصوصیت کارگردان «مادر» گفت: «باید بگویم آقای حاتمی به ریزهکاریها بسیار توجه داشت. ولی اصلا اهل ریختوپاش نبود. هرچیزی را سر جای خودش استفاده میکرد». وی در ادامه افزود: «مرحوم حاتمی علاوه بر دقت در نگارش، فیلمنامه را به صاحبنظران خارج و داخل سینما میداد تا بخوانند و از نظرات دیگران استفاده میکرد».
شایسته با اندوهی در کلامش به روزهای پایانی عمر علی حاتمی اشاره کرد: «یادم میآید که عزتالله انتظامی در صحنهای کنار سقاخانه بود و میگفت خدایا بچه سالم به دنیا بیاید. بعد کمی آنطرفتر گریان میگفت خدایا علی را از ما نگیر. بههرحال تقدیر این بود که ایشان در کنار ما نباشد. ولی یاران ایشان کم نبودند که تا آخرین لحظه در کنارشان بودند. هنرمندانی همچون عزتالله انتظامی، محمدعلی کشاورز، علی نصیریان، جمشید مشایخی، داوود رشیدی، اکبر عبدی، محمود کلاری، تورج منصوری، محمدمهدی دادگو، امین تارخ، احمد بخشی، یونس صباحی، حسن حسندوست، عبدالله اسکندری، مجید میرفخرایی و تمامی همکاران ایشان».شایسته در پایان متذکر شد: «یادم میآید که فیلم «جهانپهلوان تختی» توسط مقام معظم رهبری به شکل دوربین مداربسته کلید خورد. ایشان مورد احترام همگان بودند. نکته مهم اینکه علی حاتمی هرگز فیلم ضعیف نساخت. یادش گرامی».
قانون/گفتوگوي «قانون» با بهروز غريب پور
من با خيمه شب بازي آشنا هستم
مينا مهري/ عكس: گلآرا سجاديان
تالار فردوسي اصطبل دانشكده افسري بوده و تلاش من آن را به تبدیل به تالار فعلی کرد
در دورهاي كه ما دانشجو بوديم، بهرام بيضايي، حميد سمندريان، فريدون رهنما، مرتضي مميز و بسياري از نامآوران عرصه هنرهاي نمايشي در دانشگاه حضور داشتند
ميگفتند بهروز غريب پور براي آنكه بتواند وزير فرهنگ شود آنقدر با انگيزه كار ميكند
هميشه شبه روشنفكراني هستند كه براي تخريب شما قلم ميزنند
آقاي كرباسچي از من خواستند براي بازديد اوليه برويم من به ايشان گفتم كه حاضرم فاز يك اين پروژه را قبول كنم و يك ماهه كشتارگاه را تبديل به يك مكان فرهنگي كنم
خيلي از مواقع كساني از رسيدن به موقعيت خوب به علت تعصبات و محدوديات جنوب شهر از محدوده نازيآباد و آن حوالي محروم ميشدند و نميتوانستند از استعدادشان بهرهاي ببرند
خيلي برايم جالب بود كه اپراي عاشورا را يك بار خواسته بودند از تلويزيون پخش كنند و با آن مخالفت شده بود و حالا داشت از سيماي ملي پخش ميشد. سمت تلويزيون كه برگشتم ديدم قسمت 35 مختارنامه با موسيقي عاشورا در حال پخش است
در دوره ی مسئولیت هایم شبی نبود که گریه نکرده باشم
اين روزها تالار فردوسي ميزبان اپراهاي عروسكي از معروفترين شعراي ايران به آهنگسازي و كارگرداني بهروز غريبپور است . غريبپور دانشآموخته رشته هنرهاي نمايشي دانشگاه تهران، اين سالها سرگرم غور در متون كهن و ادبي سرزمين ماست تا بلكه ما را با تاريخ، ادب و هنر اين بروبوم آشتي دهد. در سابقه بهروز غريبپور از ايجاد و مديريت فرهنگسراي بهمن، مديريت خانه هنرمندان، تا كارگرداني اپراهاي عروسكي وجود دارد.غريب پور از نوابغ فرهنگي اين كشور است از آن ها كه به معناي واقعي هنرمنداست. مگر ذات هنر چيزي جز خلق كردن است و غريب پور در تمام سالهاي زندگیاش خالق بوده است اما به پاس تمام سالها خدمت و از جان مايه گذاشتنش براي هنر و فرهنگ اين كشور چيزي جز بي مهري و جفا نصيب او نشده است.
شما در فضاي آكادميك و دانشكده هنرهاي زيبا در هر دو مقطع تاريخي(قبل و بعد انقلاب) حضور داشتهايد آيا فضاي حاكم در اين فضاها تغييري كرده است؟
سالهاي پيش از انقلاب سالهاي پرشور فضاي هنري بود و نخبگان رشتههاي مختلف هنري همگي به عنوان استاد در دانشكده هنرهاي زيبا حضور داشتند كه ثمره آن هم مشخص است، امروز ناميهاي هنر افرادي هستند كه در آن دوره استاد دانشگاه هنرهاي زيبا بودند. ياد در آن مشغول به آموزش بودند. البته بيشتر آن اساتيد امروز به علت كهولت سن ديگر قادر به فعاليت آموزشي نيستند.آن سالها فضايي در دانشكده هنرهاي زيبا وجود داشت كه هيچ دانشجویی وقتش در دانشكده هدر نمي شد و به بطالت نميگذشت در حقيقت يك فضاي پرشور هنري-آموزشي وجود داشت. در دورهاي كه ما بوديم بهرام بيضايي، حميد سمندريان، فريدون رهنما، مرتضي مميز و بسياري از نامآوران عرصه هنرهاي نمايشي در دانشگاه حضور داشتند و وقتي من با اشتياق وارد دانشكده شده بودم و علاقه داشتم كه به دانش خود در زمينه هنرهاي نمايشي بيفزايم محيط دانشكده بهترين جايي بود كه ميتوانستم بيشتر اوقاتم را در آن سپري كنم و به قدري پربار بود كه از صبح كه وارد دانشكده ميشديم فضا اجازه ميداد در دانشكده به آموختههاي خود بيفزاييم. همين فضا هم وقتي بعدها در آكادمي هنر ايتاليا وارد شدم وجود داشت اما اصل همان علاقهمندي خود شخص و استعداد ذاتي اوست.من در دانشكده به سرعت از حالت دانشجويي محض بيرون آمدم و چون شيفته خيمه شب بازي بودم گروههاي مختلف خيمهشببازي را به دانشگاه دعوت كردم.آن زمان خيمه شب بازي در حال اضمحلال بود و كسي در اين زمينه فعاليت جدي نميكرد بنابراين خيلي سريع به عنوان يك پژوهشگر يا فعال حوزه خيمه شب بازي به فعاليت پرداختم و وارد عرصه مهمي از زندگيام شده و با وجود علاقه ام به هنر تخت حوضي ، روي خيمه شب بازي متمركز شدم و حاصل آن اين شد كه خيمه شب بازي ايران كه نزديك بود كلا به بايگاني تاريخ سپرده شود حفظ و بعدها هم تحت تاثير كارهاي اجرايياي كه كردم به نسلهاي بعد هم منتقل شد.
شما مدتهاست كه ديگر تدريس نمي كنيد.چه دليلي باعث شد كه از فضاي آكادميك هنرهاي نمايشي فاصله بگيريد؟
تا يك دورهاي حدودا فضاي دانشگاههاي هنرهاي زيبا همچنان فضاي مهم و اثرگذاري بود.اما از يك مقطع زماني به بعد دچار افت كيفي شديدی شد كه تا به امروز هم ادامه دارد زيرا در دورهاي كه ما كار ميكرديم تيتر و عنوان مهم نبود و اين اهميت داشت كه شخصي كه به عنوان استاد در كلاس حاضر ميشود از پشتوانه غنياي برخوردار باشد. اما امروزه دانشكدهها با يك رشته قوانين سطحي ، يك نفر تنها با داشتن پسوند دكتر ميتواند استاد يك كرسي مهم شود در حالي كه هنوز مراحل اوليه دانشجويي را نگذرانده است.تفاوت كيفي فوق العاده آن روزها با دانشكدههاي هنر امروزي بسيار زياد است.
امروزه دوره تنزل مقام دانشجو و استاد است.من در دانشكدههاي مختلفي تدريس كردهام اما حقيقت اين است كه زمان دانشجويي من، اصل مدرك گرايي نبود من خودم در كلاسهاي بازيگري استاد سمندريان حاضر ميشدم اما اين را كافي نمي دانستم و در كلاسهاي بازيگري خانم اسكويي شركت ميكردم تا تئوري بازيگري را بفهمم. در حقيقت فضا، فضايي بود كه فرد بيدانش دور ميشد اما امروز چنين فضايي نيست و وقتي من سركلاس حاضر ميشدم ميديدم هركسي دغدغه خاص خود را دارد و ديگر كسي شور علم ندارد بنابراين در مجموع فضاي دانشكدهها امروز طوري نيست كه از بودن در آن احساس رضايت كنم.
شما موسس مركز تئاتر عروسكي كانون پرورش فكري و سال ها هم مدير آن بودهايد. چه شد كه به سمت تاسيس اين مكان رفتيد؟
من سال 58 به ايران برگشتم و به علت سابقهاي كه در كانون به عنوان مربي تئاتر كاركرده بودم آرزو داشتم كه ما يك محل استقرار و تماشاخانه ويژه تئاتر كودكان داشته باشيم بنابراين اولين كاري كه بعد از ورود به ايران كردم بازگشت به كانون براي احياي تئاتر كودك بود و نخستين تماشاخانه كودك و نوجوان را در ايران تاسيس و 9سال مدير مركز تئاتر و تئاترعروسكي كانون بودم و به اين معتقد بودم كه بايد آنجا را فضايي براي گردهمايي اهالي تئاتر كودك و فعالان آن عرصه كنيم تا بالاخره در اثر سعي و خطايي كه ميكنيم تئاتر كودك را باب طبع وروح و انديشه كودك ايراني بسازيم. در طي تمام آن 9 سال ما از نظر كمي آمار چنداني نداشتيم يعني واقعا در تمام آن سالها توليدات زيادي نداشتيم اما از نظر كيفي براي توليد هر اثر چيزي حدود يكسال زمان ميگذاشتيم. نوع تكنيك بازيگري و حتي جزييات ديگر مانند نورپردازي به شدت فكر شده بود و سعي مي كردم براي هر اجرا با توجه به تجربياتي كه در تمام اين سالها آموخته ام روش جديدتري ارائه دهم.ما مخاطبسازي ميكرديم خانوادهها ياد گرفته بودند كه طي هفته خودشان به همراه فرزندانشان براي تماشاي تئاتر بيايند و آن مركز تبديل به پايگاهي براي تعمق تجربه وتفكر شده بود. من سالهاست توليدات مركز نمايشي را دنبال نميكنم اما بهرحال ديگران بايد داوري كنند كه آن سالها چه آثاري روي صحنه ميرفت و امروز چه آثاري. به عقيده من اما ممكن است اين سال ها از نظر تعداد آثار توليدي افزايش داشته باشم اما از نظر كيفي با تنزل كيفيت رو به رو بودهايم.شايد اين مركز ادعا كند كه من امسال30اثر را روي صحنه بردهام اما آنها طوري نيست كه در خاطر بماند وقتي نگاه در حوزه ستادي تغيير ميكند بالطبع در حوزه اجرايي هم دچار تغيير رفتار ميشويم. اتفاقا امروز كانون پرورشي و فكري سعي ميكند كه آن گذشته خود را پاك و فراموش كند ، اگر غير از اين بود حداقل طي اين سالها از من ميخواستند به عنوان موسس و قديميترين آنجا ، يك بار ورك شاپ برگزار كنم.كانون به دنبال امتداد آن تجربهها نبوده و نيست.
چه شرايطي باعث شد از مركز هنرهاي نمايشي فاصله بگيريد و بعد سراغ پروژه بزرگ و ماندگار فرهنگسراي بهمن برويد؟
شرايط مركز تئاتر عروسكي به گونهاي شده بود كه بايد در موضع بالاتري قرار ميگرفتم معاون مالي كانون و بعد از آن هم مدير منطقه اصفهان شدم. در همان زمان بايد تئاتري را روي صحنه ميبردم كه براي بحث اسپانسر و حمايت مالي آن با شهرداري اصفهان همكاري ميكردم. همكاري با شهرداري اصفهان زمينه ساز همكاري با شهرداري تهران و استمرار اين همكاري سبب تبديل كشتارگاه به فرهنگسراي بهمن شد.مسير جديدي رو به روي من قرار گرفته بود كه مجبور به انتخاب شدم و شرايط كار برايم در كانون هم مناسب نبود بنابراين تصميم به محك خودم در زمينههاي بزرگتري گرفتم كه موفق هم بود بعد تجربه خانه هنرمندان هم استمراري روي تجربههاي بزرگترم بود.
دوران مديريت فرهنگسراي بهمن چطور بود؟تغيير كاربري چنين فضايي و جا انداختن آن بايد كار بسيار سختي بوده باشد...
دوره بسيار سخت ولي پرباري بود زيرا در ايران اصلا تجربه چنين چيزي را نداشتيم كه فضاي قديمي را تبديل به فضايي جديد كنيم و علاوه بر آن ، فضا را تغيير كاربري هم بدهيم.زماني كه آقاي كرباسچي از من خواستند براي بازديد اوليه برويم من به ايشان گفتم كه حاضرم فاز يك اين پروژه را قبول كنم و يك ماهه كشتارگاه را تبديل به يك مكان فرهنگي كنم. فرهنگسراي بهمن چهار هكتار فضاست و اين بسيار كار سختي بود اما انگيزهاي كه من داشتم موجب تلاش شبانه روزيام براي به سرانجام رساندن اين پروژه فرهنگي شد.اين فضا مدعيان بسياري داشت و تنها نكته بسيار مهم اين بود كه همسايگان كشتارگاه از بوي بد و شرايط نا به سامان پديد آمده براي زندگيشان كه حاصل از وجود كشتارگاه در همسايگي آنها بود به تنگ آمده بودند.به طور مثال سالي حدود 2هزار چاقو كشي و يا6-5 مورد قتل اتفاق ميافتاد.همسايگان كشتارگاه به عنوان نيروهاي نامرئي بودند كه به من در اين امر كمك ميكردند.خيلي از مواقع كساني از رسيدن به موقعيت خوب به علت تعصبات و محدوديات جنوب شهر از محدوده نازيآباد و آن حوالي محروم ميشدند و نميتوانستند از استعدادشان بهرهاي ببرند اين موضوع براي دختران آن مناطق شديدتر و ناراحت كننده تر بود.من روزي 17 ساعت در آنجا كار ميكردم تا بتوانيم در آنجا فرصتي براي يك پروژه فرهنگي در کشتارگاهي در جنوب شهر ايجاد كنيم.بعدها وقتي من نمايش بينوايان را در کشتارگاه بهمن روي صحنه بردم از نظر استقبال و مدت زمان روي صحنه ماندن بي نظير بود و به نوعي ركورد شكست.نمايشي در جنوب شهر هفت ماه روي صحنه ماند تا ثابت شود هنر فقط مختص شمال شهر نيست.تشنگي هنر در جنوب شهر برطرف و استعدادهاي نابي از آنجا كشف شد. كه مشاركت مدني بيشتر حاصل از حضور بيشتر خانم ها را پديد آورده بود.
در خانه هنرمندان هم تجربه جديد و بكري مانند خانه هنرمندان داشتيد اما از آنجا هم استعفا داديد. چرا؟
زماني كه در خانه هنرمندان بودم هم با همان عشق و انرژي فعاليتهايم را ادامه مي دادم و خيليها ميگفتند بهروز غريب پور براي آنكه بتواند وزير فرهنگ شود آنقدر با انگيزه كار ميكند در حاليكه من هميشه آرزوي اين را داشتم كه فضاي مناسبي را براي هنرمندان ايجاد كنم ولي هميشه شبه روشنفكراني هستند كه براي تخريب شما قلم ميزنند.
شما سالها به عنوان نماينده ايران در يونيما( اتحاديه جهاني نمايش عروسكي) حضور داشتيد...
زماني كه در يونيما بودم عضو هيات مديره بين المللي يونيما شدم و همان زمان هم باز به من اعتراض ميشد كه بهروز غريب پور ديگر بس است و بايد عقب نشيني كند در حاليكه در هيچ جاي دنيا اين زور نيست واز تجربيات يك نفر به خوبي استفاده ميشود اما به قدري فشار و هجمه روي من زياد بود كه تصميم گرفتم عقب نشيني كنم.يكي از روزنامه ها يكبار براي من تيتر زده بود: مدير آش فروش! حالا قضيه از اين قرار بوده كه من براي اينكه خانه هنرمندان حداقل وابستگي را به شهرداري و يا وزارت ارشاد داشته باشد سعي داشتم تا جايي كه ممكن است از نظر مالي مستقل باشيم، بنابراين اقدام به راهاندازي اولين رستوران گياهي و سلامت در خانه هنرمندان كردم اما اين قضيه را به عنوان مدير آش فروش براي من مطرح كردند و كار را به جايي رساندند كه باز هم كنار رفتم و عطاي خانه هنرمندان را هم به لقايش بخشيدم.
وضعيت كرسي ايران در يونيما در آن سالها(قبل و بعد ازحضور شما) چطور بود؟
نوع مديريت در كشور ما با كشورهاي ديگر متفاوت است و اينجا دولت براي نوع و كيفيت حضور در چنين مجامعي تصميم ميگيرد. آن زمان قرار بود كه رئيس مركز هنرهاي نمايشي نماينده ما در يونيما باشد و من معاون او باشم.اما در عمل من رئيس بودم و در فضاي بين المللي بهروز غريب پور را ميشناختند و من اين شرايط را قبول كرده بودم تا زماني كه قرار شد ما در كنگره بخارست شركت کنیم و مدير مركز هنرهاي نمايشي در كنگرهاي شركت كرد كه ما در آن ناظر بوديم كه مدير بخش يونيما گفت جاي بهروز غريب پور خالي است و من فردا در سخنراني اصليام خواهم گفت خود بهروز غريب پور رئيس يونيماي ايران است.
پس از آن من سال 2000يونيما در انتخابات هيات مديره اصلي يونيماي جهاني به عنوان يكي از اعضاي اصلي هيات رئيسه جهاني يونيما انتخاب شدم و8 سال هم اين كرسي در اختيار من بود كه باز هم به قدري از داخل روي من فشار آوردند كه به علت فشارهاي داخلي مجبور به استعفا شدم.
يعني بهخاطر فشار كرسي جهاني از دستت رفت؟
بله فضا را طوري كرده بودند كه من اگر در جمعي متعلق به نمايشگران عروسكي حاضر ميشدم به عنوان غاصب ديده ميشدم و تحمل اين فشارها براي من بسيار سخت بود.در يكي از روزنامه ها نقدي نوشته شد كه غريبپور 20 سال است نمايش عروسكي ايران را انحصارا به دست گرفته است و من بلافاصله بعد از آن از تمامي پستهايم چه داخلي و چه در كرسي بين المللي استعفا دادم.البته بعدها آن فرد از من عذرخواهي كرد.
بعد از شما وضعيت ايران در يونيما چطور شد؟ آيا سهميهاي داشت؟
ما هيچوقت بعد از آن نتوانستيم كرسي بينالمللي را به دست بياوريم.سال 2015 با اينكه من ديگر عضو يونيماي جهاني نيستم از من خواسته شد بيانيه جهاني را بنويسم.دنيا ميداند من براي نمايشگاه عروسكي دنيا چهكار كردهام اما در ايران به عنوان غاصب از من ياد ميشد.فضاي بسيار بد و جفاكارانهاي بود من از سال 58 تا هنگام استعفا از خانه هنرمندان شبي نبود كه گريه نكنم كه خدايا تو خودت ميداني كه من در پي مقام و مال نيستم.
برسيم به قصه تالار فردوسي و اپراهاي عروسكي شما.
تالار فردوسي وجود نداشت. اين تالار زماني به وجود آمد كه من قصد كردم توسط عروسكهايي كه داريم اپرايي را روي صحنه ببرم. من دلم ميخواست اپراي عروسكي محلي ثابت براي اجرا داشته باشد وبراي همين شروع به بازسازي تالار فردوسي براي اجراي هنرهاي دراماتيك كردم.تالار فردوسي اصطبل دانشكده افسري بود و بعد هم محل ورزش هاي سرپوشيده باشگاه پاس شد.من وقتي به اين فضا وارد شدم كاملا متروكه بود و بنابراين شروع به طراحي و ساخت اين فضا كردم. تا 11 سال پيش كه اپراي رستم و سهراب در آن اجرا شد. اين تماشاخانه در حال حاضر بزرگترين تماشاخانه اپراي عروسكي دنياست كه تنها نمونهاي از آن در اتريش وجود دارد كه از نظر مقياس صحنه و فضاي اجرا بسیار از تالار فردوسي كوچكتر است.در اينجا هم براي من حواشيهایي درست كردند واین بار خواستند من را از اينجا هم بيرون كنند اما فعلا كه دارم در آن اجرا ميكنم. زماني در راديو به من حمله شد كه شما مكاني كه مربوط به اپراي عروسكي است را اشغال كردهايد.سوال من اين است كه مگر اينجا قبل از شروع كار من وجود داشت كه من آن را حالا اشغال كرده باشم؟ ضمن اينكه حالا هم من اينجا تنها نيستم و حدود 50 نفر در اين تالار براي هنر تئاتر عروسكي تربيت شدند. هنرهاي من فراتر از اسكان در يك فضاست. من مي خواهم اپراي ملي را ايجاد كنم و خوشبختانه در اينجا بهوجود آمد. از اپراي عاشورا به بعد نوع ايفاگري از اپراي غربي به ايراني تغيير كرد و حتي براي آن حركت تاليفي تعريف شد كه براي اولين بار در دنيا اتفاق ميافتاد.اما هرروز من با اين حالت ميگذرد كه باز هم استعفا دهم و روز آخري است كه در تالار فردوسي حضور دارم.
ماجراي دلخوري شما از اجراي اپراي عاشورا توسط اركستر سمفونيك چه بود؟
من اصلا از اجراي اپراي عاشورا خبر نداشتم و اين در حالياست كه مركز موسيقي براي اينكه براي چنين اثري بتواند مجوز صادر كند به اجازه نويسنده اثر نياز دارد.كاري به اين ندارم كه من براي اجراي اپراي عاشورا چه تلاش هايي كردم كه بتوانم بودجه اجرتي آن را بگيرم و چه سفرهايي که براي كسب موافقتها براي آن رفتم و بعد اين اتفاق افتاد و اسم من حذف شد. البته سابق بر اين هم گويا يك بار آهنگساز مي خواسته اين اثر را بدون اجازه من در برج ميلاد اجرا كند و اين بار هم كه در همسايگي ما اين اتفاق افتاد. فاصله دفتر آقاي رهبري با محل كار من 50 متر است و نميدانم چطور ميشود كه من را در جريان چنين چيزي نگذارند.اين يك حركت كاملا غيرحرفهاي بود . اعتراض من به خود آهنگساز نيست زيرا او جوان است و ممكن است براي كسب نام و شهرت حتي اصول حرفهاي را به راحتي زير پا بگذارد اما من از مدير هنري توقع داشتم كه اجازه ندهد چنين اتفاقي بيفتد.از هول آش در ديگ افتادند و آقاي رهبري هم اين گناه را به گردن آهنگساز انداخته بودند و اين مسئله گذشت من هم به حرمت آقاي رهبري سكوت كردم تا چند روز پيش در سوپرماركتي مشغول خريد بودم كه موسيقي عاشورا از تلويزيون پخش شد. خيلي برايم جالب بود كه اپراي عاشورا را يك بار خواسته بودند از تلويزيون پخش كنند و با آن مخالفت شده بود و حالا داشت از سيماي ملي پخش ميشد. سمت تلويزيون كه برگشتم ديدم قسمت 35 مختارنامه با موسيقي عاشورا در حال پخش است.اين سرقت فرهنگي است. چطور ممكن است شما يك اثر را بدون اجازه از صاحب آن بي كم و كاست روي يك فيلم بگذاريد؟داوود ميرباقري دوست من است اما دلم مي خواهد به او بگويم چطور اجازه دادي اثري را سرقت كنند و روي كار تو بگذارند؟متاسفانه جريان سرقتهاي هنري ادامه دارد و متاسفم بگويم که هنوز با افرادي مواجهيم كه در حوزه فرهنگ فعاليت ميكنند اما سارقاند .
قدس/دبیر جشنواره بین المللی فیلم وحدت
پنتاگون، هالیوود را سنگر خود میداند / نیازمند همگرایی سینمای جهان اسلام هستیم
پنتاگون در هالیوود برای خود دفتر فکری ایجاد کرده تا تولیدات را به سوی هدفهای کد گذاری شده هدایت کند. برای رسیدن به این خواسته نیز از هیچ بودجهای دریغ نمیکنند.
به گزارش قدس آنلاین، هاشم میرزاخانی، دبیر نخستین جشنواره بینالمللی فیلم وحدت در گفتوگو با خبرگزاری «حوزه» درباره چرایی به وجود آمدن این جشنواره اظهار کرد: این روزها همه جهان تحت تاثیر وحشیگری داعش است. اینها به اسم اسلام کارهایی میکنند که در هیچ بخش از تفکرات اسلامی جای ندارد. سیره پیامبر و ائمه علیهم السلام نشان دهنده این امر است که بزرگان دین ما در طول حیات خود همیشه خشونت را محکوم کرده و مردم را به رافت و بردباری سفارش کردهاند، اما متاسفانه گروههای دست پرورده ای چون داعش بر خلاف اسلام واقعی سعی دارند نگاهی غلط از اسلام را در جهان رایج کنند.
وی افزود: متاسفانه گروه های تروریستی توسط کسانی به وجود آمدهاند که به شدت از گسترش اسلام در جهان بیمناک شدهاند. برای همین بهترین راه را تخریب چهره رحمانی اسلام یافته و با ابزارهای مختلف در پی رسیدن به این مهم هستند.
میرزا خانی خاطر نشان کرد: شعار وحدت تنها در ایران اسلامی بازگو میشود و بسیاری از کشورهای جهان به واسطه تبلیغات همه جانبه غرب از آن غافل هستند. برای همین باید وسیلهای فراهم شود تا این سخنان به گوش جهانیان برسد.
* پنتاگون از هیچ بودجه ای دریغ نمی کند
مدیرعامل اسبق سینمای جوانان ایران ادامه داد: برای رسیدن به خواسته مورد نظر بهترین ابزار سینماست، همانگونه که هالیوود از هنر هفتم به عنوان سرباز و پیش آهنگ استفاده میکند.
وی یاد آور شد: جالب است؛ بدانید پنتاگون در هالیوود برای خود دفتر فکری ایجاد کرده تا تولیدات را به سوی هدفهای کد گذاری شده هدایت کند. برای رسیدن به این خواسته نیز از هیچ بودجهای دریغ نمیکنند، به نحوی که از فیلمسازان بسیار مطرح مدد میگیرند تا کار مورد نظرشان را جلوی دوربین ببرند.
* سینما می تواند اسلام واقعی را به دنیا نشان دهد
میرزاخانی ادامه داد: مجمع جهانی تقریب مذهب اسلامی با مدیریت آیتالله اراکی، راههای مختلفی را در پیش گرفته تا اسلام واقعی را در جهان به تصویر بکشد، قطعا یکی از این مسیرها سینماست که در همین راستا اولین «حشنواره بینالمللی فیلم وحدت اسلامی» راه اندازی شده تا بتوان به واسطه هنر هفتم منادی بزرگترین ارزشهای والای اسلام یعنی اخوت و برادری در این دوره در دو بخش ملی و بینالمللی جشنواره را برگزار میکنیم.
وی خاطر نشان کرد: از دورههای بعد تنها بخش بینالملل محور کار ما در این رویداد سینمایی است.
وی با اشاره به جزئیات برگزاری این جشنواره گفت: در دوره اول به دلیل حجم بالای تولیدات داخلی نمیتوانیم آن را در بخش بینالملل ادغام کنیم. برای همین در دوره اول به صورت مجزا بخش ملی برگزار خواهد شد. و هم اکنون دبیرخانه آن فعال شده و فراخوان آثار اعلام گردیده است.
* جشنواره فیلم وحدت منادی اسلام ناب
میرزا خانی با اشاره به تاثیرگذاری جشنواره در ایجاد وحدت در جهان اسلام گفت: چون تمام مسلمان جهان پیرو یک کتاب و یک رسول (ص) هستند. برای همین اگر خیر اسلام را در نظر بگیریم، رسیدن به این خواسته قابل دستیابی است. نکته دیگر اینکه هنرمندان مسلمان اشتراکات فراوانی دارند گفت: اگر امکان گردهمایی آنان را به درستی فراهم کنیم خواهند توانست با هم مراوده داشته باشند و شاهد وحدت بین سینمای جهان اسلام باشیم.
* حوزه و نهادهای دینی به ما کمک کنند
وی در بخش دیگری از این گفت و گو خود تصریح کرد: برای اینکه بتوانیم قدمهای خوبی در این زمینه برداریم، دیگر نهادها نیز باید به ما کمک کنند، مثلا در گام اول رسانههای جمعی با تبلیغاتی که پیرامون این رویداد انجام میدهند میتوانند معرف خوبی برای این جشنواره باشند و در ادامه حمایت نهادها و ارگان هایی مانند حوزه علمیه نقش بسزایی دارد.
وی در پایان تصریح کرد: جشنواره بینالمللی فیلم وحدت میخواهد اولین قدم را بردارد، اما این تنها آغاز راه است و به یاری خدا، قدمهای بعدی را با جدیت بیشتر برخواهیم داشت و امیدواریم روزی فرا رسد که ما درباره دهمین یا بیستمین دوره این رویداد سخن گفته و حاصل دست آوردهای آن نهادینه شدن اخوت و برداری بین امت اسلام باشد.
قدس/فيلمسازان در پاسخ به پرسش «قدس» ارزيابي کردند؛
کارنامه گروه هنر و تجربه در بوته آزمون
گروه هنر- تکتم بهاردوست- از آغاز به کار گروه سينمايي هنر و تجربه بيش از يک سال ميگذرد. اين گروه سينمايي در سالي که گذشت تجربه خوبي را براي اهالي سينما رقم زد، ...
چرا که با راه اندازي آن، بسياري از آثار سينمايي که به اکران در سينماي تجاري نرسيده بودند، امکان اکران يافتند و چه بسا پرمخاطب شدند.
اين گروه سينمايي با هدف حمايت از آثار سينمايي کوتاه، بلند و مستند بويژه آثار فيلمسازان جوان تشکيل شد. «گروه هنر و تجربه» براساس اعلام دست اندرکارانش با دغدغه تجارت و سود مالي تشکيل نشده و هدفش تقويت سطح کيفي سينما و ايجاد انگيزه براي فيلمسازان جوان بوده است.
اما برخي از منتقدان با متهم کردن اين گروه سينمايي به توليد و عرضه فيلمهاي روشنفکري که تنها به درد بخشي اندک از مخاطبان سينما ميخورد، اين گروه را به حرکت در جهت کم کردن اقبال مخاطب به سينماي ملي متهم کرده اند. براي بررسي عملکرد اين گروه سينمايي و واکاوي درصد اقبال مخاطبان سينما، به فيلمهاي به اصطلاح روشنفکري با تني چند از دست اندرکاران گفت و گو کردهايم.
محمد رضا لطفي، کارگردان جوان سينما که با فيلم «روايت ناپديد شدن مريم» تجربه حضور در اين گروه سينمايي را داشته است، ميگويد: از ابتدا هم اين گروه با هدف جذب مخاطب خاص تشکيل شد و اين فقط به ايران خلاصه نميشود و در تمام دنيا فيلمهاي آرتيستيک يا همان فيلمهاي «هنري و تجربي» براي مخاطبان خاصتر و جديتر و کساني که سينما را از يک منظر ديگري نگاه ميکنند، ساخته ميشود.
سينمايي که مخاطب خاص دارد
لطفي ادامه ميدهد: اين يک واقعيت است که سينما يک هنر سرگرم کننده است و براي توده مردم جنبه سرگرمي دارد و مردم گاهي حتي براي ديدن بازيگر مورد علاقشان يا مواردي مثل هيجان، ترسيدن و خنديدن به سالن سينما ميروند تا لحظاتي را بگذرانند. اين همان سينمايي است که به اصطلاح به سينماي بدنه معروف است.البته در کنار اينها، قشرهاي ديگري هم هستند که هدفشان فقط سرگرم شدن نيست.
وي با بيان اينکه سينما دو کارکرد دارد، ميافزايد:يکي از اين کارکردها اين است که سينما شما را دچار حال خوش ميکند و اين حال خوش تنها به معني خنديدن نيست، منظور تقويت يک حس خوش در شماست و کارکرد ديگر سينما اين است که شما را به فکر وادار ميکند.
اين کارگردان ميافزايد: براي قشري که براي تقويت يا تحريک قوه ادراک و فکرشان به سينما ميروند، فيلمهاي هنري و تجربي کارکرد بهتري دارد، چون مبنايش بازيگر و قصهاي که معناي سرگرم کنندگي داشته باشد، نيست.
وقتي مخاطب اهميتش را از دست ميدهد
وي با اشاره به اينکه سينماي هنر و تجربه در ايران مثل همه جاي دنيا براي مخاطب خاص در نظر گرفته ميشود، تأکيد ميکند: همان طور که شما هم ميدانيد، در گروه هنر و تجربه فيلمهايي که در صدر جدول بودند، بيشتر فيلمهايي هستند که از قضا بازيگر مطرحي نداشتهاند که اين خود نشان دهنده اين است که براي مخاطبان اين فيلمها، بازيگر اهميت چنداني ندارد.
وي در پاسخ به اين پرسش که چرا براي اين گروه ،مخاطب جايگاه خاصي ندارد، ميگويد: من اين را از شما ميپرسم که مخاطب در سينماي بدنه ما چه جايگاهي دارد؟ اين بحثي است که جاي کار زيادي دارد. متأسفانه سينماي بدنه ما نابود شده است و مردم سينما نميروند و مخاطب در سينماي دولتي جايي ندارد. سينماي بدنه و سينماي هنر و تجربه ضلع اصلياش را که مخاطب است، از دست داده است و اين قضيه ريشه دارتر از اينهاست و به سينما و گروه خاصي هم ربطي ندارد.
فيلمهاي روشنفکري، فيلمهاي تاريخ سينما هستند
ايمان افشاريان، از کارگردانان جواني است که با فيلم سينمايي «فردا» در اين گروه حضور داشته است.او ميگويد: به نظر من و با توجه به آمار و کارکرد؛ اين گروه، موقعيتي را به وجود آورده و موجب شده است که فيلمهايي را که مافياي اکران به آنها اجازه اکران نميدادهاند، در کمد اتاق تهيه کننده نماند و به اکران عمومي دربيايد. وي ميگويد:من با اينکه فيلمهاي اين گروه، فيلمهاي خاص و به قول برخي دوستان شما فيلمهاي روشنفکري هستند، مخالفم، چون اگر کمي به زماني در دهه شصت و هفتاد برگرديم، اين تعريف شما از فيلم روشنفکري شامل بيشتر فيلمهاي آن زمان ميشده است، زماني که مردم براي ديدن به قول شما همين فيلمهاي روشنفکري مثل هامون، نار و ني، دونده و... صف ميبستند.
وي ادامه ميدهد: من فکر ميکنم تمام فيلمهايي که اکنون در اين گروه اکران ميشود، باوجود اينکه شرايط خيلي بدي براي اکران دارند، ولي دست کم اين است که اکران ميشوند. چون مدتهاست که اکران ما يا به اکران فيلمهاي کمدي يا فيلمهايي که مرزهاي سياسي و اخلاقي را رد کردهاند، منتهي شده است! افشاريان ميافزايد: اين قضيه که افراد خاصي براي ديدن فيلمهاي هنر و تجربه به سينما بيايند، از ابتدا يکي از اهداف توليد اين فيلمها بوده است، بايد ديد يک کارگردان از چه مؤلفههايي براي کشاندن مخاطب به سينما استفاده ميکند. وقتي فيلمي ميسازيد که مخاطب را به فکر وادار کنيد، تماشاچي خاصي را ميطلبد و زماني هم که فيلمي روي پرده ميرود که از خط قرمز شوخيهاي شبکههاي اجتماعي هم ميگذرد، هم يک مدل تماشاچي را ميطلبد.
کیهان/به بهانه تبلیغ حامی صهیونیستها در یک نشریه شبه روشنفکری
دکتر شریعتی و تب اسرائیل دوستی داریوش آشوری
داریوش آشوری از اعضای گروهی به نام نیروی سوم (به سرکردگی خلیل ملکی) و از عوامل به اصطلاح فرهنگی رژیم شاه بود که در دوران دانشجویی در دی ماه 1340 با موافقت ریاست وقت ساواک برای شرکت در سمینار دانشجویی به اسرائیل اعزام شد.
داریوش آشوری پس از بازگشت از اسرائیل، شروع به سخنرانی و نگارش مطالبی در دفاع از رژیم صهیونیستی کرد. مثلا براساس گزارش ساواک در یک جلسه سخنرانی ضمن تجلیل از رژیم صهیونیستی اظهار داشت:
«...کشور مترقی اسرائیل ارزش زیادی برای تشکیلات نیروی سوم ایران قائل میباشد و حاضر است هرگونه کمکی را در اسرع وقت به جمعیت ما بنماید.».
وی از کتاب «سفر به ولایت عزراییل» آل احمد ( که در افشای رژیم اشغالگر قدس به رشته تحریر درآمد) وسپس از «غربزدگی» او، چنان برآشفت که سلسله مطالبی در مخالفت با آن نوشت و آل احمد را «عربزده» خواند. پس از جنگ شش روزه ژوئن 1967 هم که اسرائیل بخشهای دیگری را از خاک فلسطین را ضمیمه خود کرد، مجموعه مقالاتی با عنوان «هشیاری تاریخی» نوشت و به نکوهش فلسطینیان در جنگ با اسرائیل پرداخت.
براساس اسناد منتشره ساواک در کتاب «جلال آل احمد به روایت اسناد ساواک»، پدر داریوش آشوری به نام جعفر آشوری، رئیس دفتر خانه ساواک بود و بعدا به دستور شاه به دفتر مخصوص شاهنشاهی متصل گردید. یکی از خواهرانش به نام هما آشوری در اداره سوخنوت اسرائیل ترک تابعیت ایران کرد و با نام «هماغان داداش» تابعیت اسرائیل را پذیرفت. خودش نیز بنا به اسناد ساواک از شرکت کنندگان در ضیافتهای خانه اریه لوین، وزیر مختار نمایندگی اسرائیل در ایران بود که در یکی از همان گزارشات (سند ساواک، خلاصه پرونده عملیاتی نمایندگی اسرائیل، صفحه 4)، در کنار اسمش ذکر شده: قبلا با سرویس در تماس بوده. (همان به نقل از: محمدتقی تقی پور – ایران اسرائیل در دوران سلطنت پهلوی – جلد اول – موسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی – چاپ اول – تهران 1390 – صفحه 553 )
آشوری در دوران طاغوت ضمن اینکه حقوقبگیر سازمان برنامه و بودجه بود در تلویزیون رضا قطبی و بنیاد فرح دیبا و فرهنگستان مهرداد پهلبد هم مشغول بود و بنا به روایت ساواک (که متعجب از این کثیرالمشاغلی وی در عین انتقاد از اوضاع کشور است!) ماهیانه حدود 400 هزار ریال حقوق دریافت میکرده است. برای اینکه حد امروزی این رقم را دریابیم باید بدانیم که در آن زمان حقوق یک مهندس باسابقه (که در آن دوران ارج و قرب بسیاری حتی بیشتر از پزشکان داشت) ماهیانه حدود 3 هزار تومان بود!
متاسفانه داریوش آشوری پس از انقلاب فرهنگی و علیرغم تصفیه دانشگاهها در سال 1361 به عنوان عضو هیئت علمی دانشگاه تهران به تدریس پرداخت ولی با این حال اندکی بعد به خارج از کشور رفت و به عنوان معاون احسان یارشاطر بهایی و فراماسون، در عرصه تدوین دایرة المعارف ایرانیکا (که برای تحریف فرهنگ و تاریخ ایران توسط محافل صهیونیستی نوشته میشود) فعال گردید. یک دوره هم سردبیر فصلنامه «ایران نامه» متعلق به اشرف پهلوی شد. وی پس از بازگشت مجدد به ایران، همکاریاش را با نشریاتی همچون «کلک» و «گفت و گو» آغاز کرد و مصاحبه مفصلی نیز با راه نو (متعلق به اکبر گنجی) انجام داد. حضور او در نشریات شبه روشنفکری و به اصطلاح اصلاح طلب مانند برخی دیگر عوامل وابسته به کانونهای صهیونیستی همچون ابراهیم گلستان، داریوش شایگان، سیدحسین نصر و ... به صورت موتیفی تکرار شونده همواره در این دسته نشریات (در قالب مصاحبه، مقاله، شناختنامه و یا جشن نامه) به چشم خورده است.
دفاع داریوش آشوری از اسرائیل و فرقههای وابسته به آن منحصر به سالهای گذشته نیست، وی دو سال پیش نامهای که به دفاع از حضور مخملباف (فیلمساز فراری و روانپریش) در اسرائیل و ساخت فیلم در دفاع از بهاییت نوشته شده بود را نیز امضاء کرد. در این نامه در مورد دشمنی مردم ایران با رژیم صهیونیستی آمده است: «ایرانیان سه دهه است با کشوری در ستیزند که آن را نمیشناسند و با آن رفت و آمد ندارند»!
این درحالی است که شاید امروز در دنیا هیچ انسان آزادهای نباشد که با جنایات رژیم کودککش اسرائیل آشنا نباشد.
آشوری در کنار دیگر امضاء کنندگان این نامه، مخملباف را به عنوان «نمونهای از تحول و تغییر در جامعه ایران توصیف کرد که «صدای رسای» آن در جنبش اعتراضی سال ۱۳۸۸ ایران طنینانداز شده بود»!!
دفاع از
عنصر معلوم الحالی همچون مخملباف نیاز به توضیح بیشتر درباره مدافعان وی ندارد،
فقط همین بس که وی پس از اینکه در جریان فتنه 88 در خدمت
سرویسهای جاسوسی غرب قرار گرفت، روانپریشی و آشفته حالی اش به آنجا رسید که به
اسرائیل رفت و در دفاع از منفورترین فرقه ضاله دنیا یعنی بهاییت، فیلم ساخت! و امسال نیز اسرائیل به عنوان پاداش این خوش خدمتی، وی را به ریاست
یکی از جشنوارههایش برگزید!! در کنار
داریوش آشوری عناصر فراری دیگری مانند
عرفان ثابتی، جهانشاه جاوید، مهدی جامی، احمد رأفت و مرتضی نگاهی از جمله
امضاء کنندگان نامه فوق بودند. اما اخیرا یکی از نشریات شبه روشنفکری با چاپ عکس
درشتی از چهره آشوری در روی جلد، مصاحبهای
نیز از وی انتشار داده است.
بیمناسبت ندیدیم بخشهایی از مقالهای که مرحوم دکتر علی شریعتی در تیرماه سال 1346 در پاسخ به «اسرائیل پرستی» داریوش آشوری و مقالهاش در ستایش رژیم صهیونیستی در مجله فردوسی انتشار داد را، بازنشر کنیم. تا شاید برخی شبه روشنفکران به اصطلاح اصلاح طلب دریابند که چگونه حدود نیم قرن از قافله تاریخ عقبتر هستند!!
در این مقاله مفصل، دکتر شریعتی ضمن پرداختن به برخی از نمونههای تاریخی جریان شبه روشنفکری از زمان قاجار و مشروطیت، به معاصران آنها نیز پرداخته و با تیزترین بیان، تئوری بافیهای آنان را به چالش کشیده است. قابل ذکر اینکه، ضمن اینکه کلیت مقاله دکتر شریعتی هنوز پس از گذشت نزدیک به نیم قرن، قابل استناد و ظرفیت بازنشر داشت اما بنا به محدویت صفحات، ناگزیر مطالبی که در این مقاله به داریوش آشوری و مقاله سال 1346 وی در مجله فردوسی مربوط میشده است را درج کرده ایم.
بخشی از مقاله «استعمار نو و دلالانش»
از دکتر علی شریعتی مجله فردوسی - تیرماه 1346
«...در مجله وزین فردوسی(۲۰ تیرماه ۴۶) مقالهای بود به قلم آقای داریوش آشوری که «ضد صهیونیسم و ضد امپریالیسم در شرق» نام داشت و اعلام اینکه: «غرب دارد عقده ضدیهود را از خود باز میکند و به شرق میافکند» و تأسف از اینکه: «چرا مبانی بینش و استدلال و تعقل روشنفکر ایرانی فرو ریخته است ؟» آقای آشوری از آن دسته نورس هاییاند که اخیراً (اند سالی بیش نیست) بهطور معجزه آسایی، ناگهانی، به صورتهای متفکر و نویسنده و شاعر و فیلسوف و ایدئولوگ و هنرمند و منتقد و جامعهشناس و ادیب در ایران ظهور کردهاند. برای من که خبر دارم این همه آوازها از کیست و از کجا، خواندن چنین مقالهای که در آن به احساس تأسف روشنفکران ایرانی از تجاوز اسرائیل و سازندگانش به کشورهای عربی و سرنوشت شوم آوارگان مسلمان به شدت حمله شده بود، چنان طبیعی مینمود که اگر جز این بودی عجیب بودی. زیرا هم رشته تخصصی تحصیل و تدریسم در همین زمینه هاست و نسبت بدان آگاهی علمی دارم و به درستی خواندهام و هم سابقه زندگی و شیوه اعتقادی و فکریام ایجاب میکرده است که سالها بطور مداوم با این مسائل از نزدیک در تماس باشم و آنها را نه تنها از لابلای کتابها و از درون کتابخانهها و از طریق ترجمهها ببینم، بلکه، مستقیماً با تمام روح و وجودم احساس کنم و این نه از آن مقوله لاف در غربت زدنهایی است که امروز در میان آن فضلای تازه به دوران رسیده سخت رواج دارد؛ بلکه از آن روست که خواننده و بالاخص نویسنده آن مقاله کذایی نپندارد که آنچه میگویم کلی بافیهایی است که روشنفکران «دست دوم» امروز در سیاست و جامعه شناسی و روانشناسی و سوسیالیسم و هنر و نقد میبافند و سراسر صفحات مطبوعات جدی امروز ما مملو است از همین حرفها و به هم تاختنها و به هم بافتنها و خود نماییها و فضل فروشیهای این دسته که آنها را روشنفکران دست دوم (به معنی دقیق کلمه) مینامم....
... مقاله آقای آشوری نمونه بسیار جامع و گویا و سند گرانقدری است از طرز کار و فکر و تیپ و روحیه و رسالت و موضع و موقع اجتماعی و انسانی گروه تازهای که در چند سال اخیر برای پر کردن مصلحت آمیز و اطمینان بخش خلاً موجود در میان روشنفکران و تحصیل کردههای گرم و ملتهب و عقدهدار و کم مایه ما در سالهای اخیر پدید آمده است.
اسرائیل، پیشگام مبارزه با استعمار و سوسیالیسم؟
... دوم تحقیق آقای آشوری است مبنی براینکه دولت اسرائیل را در فلسطین دولت چکسلواکی به وجود آورده است(ص ۶ ستون ۳، فردوسی ۲۰/۴/۴۶). دیگر اینکه میفرمایند یهودیان در ۱۹۴۷ علیه انگلیس و عمال عرب وی میجنگیدهاند، یعنی باید اولین ملتی راکه درخاورمیانه علیه نفوذ انگلیس و تسلط استعمار اروپایی، قیام مسلحانه کرده است، همین صهیونیستها و دولت اسرائیل بدانیم، و بن گوریون و لویی اشکول و موشه دایان را اولین قهرمانان مبارزه با استعمار غربی بشناسیم! مضافاً بر اینکه چون چند سالی است آن گروه چپنمای انقلابی روشنفکر جدید الولادهای که هر چندی یک بار به اسرائیل دعوت میشوند و برمیگردند و ندا در میدهند که از بهشت موعود برمی گردند و برای اولین بار تحقق عالیترین ایده آلهای انسانی را در تل آویو و اورشلیم به چشم دیدهاند، بر همه ما معلوم شده بود که اسرائیل بهترین و صحیحترین شکل سوسیالیسم و دموکراسی را بوجود آورده است! بنابراین صهیونیسم و دولت اسرائیل و بن گوریون و لویی اشکول و موشه دایان به عقیده این خرده فیلسوف تاریخ هم پیشروان مبارزات ضد استعماری و هم بنیانگذار سوسیالیسم هستند!! معلوم نیست در این مدت ۱۵ روز، یهودیها چه به خورد این جوان دادهاند که صرف نظر از وجدان، مشاعر او را هم از کار انداختهاند. من پیش از شناختن آقای آشوری معنی این جمله عجیب دانیل باره، نویسنده فرانسوی را درست احساس نمیکردم که گفته است «نیمه روشنفکران کسانیاند که وجدان را از دست دادهاند، بیآنکه بتوانند شعور را جانشین آن سازند».
گرچه آقای آشوری از آن افیون که اسرائیل در میاش انداخته چنان گیج شده است که مقالهاش به هذیان بیشتر شباهت دارد، اما از لابلای پراکنده گوییها و گنده گوئی هایش میتوان آنچه را دردلش هست بیرون کشید و بدین طریق خلاصه کرد:
1-«جای دریغ و افسوس است که ضدصهیونیسم و ضد امپریالیسم در شرق دارند مفاهیم توانایی میشوند و این حالت خطرناکی است که عقدههای مذهبی و نژادی را در شرق میپروراند و نهضتهای اصیل را منحرف میسازند.» (آشوری)
فیلسوف سیاسی خیال میکند که امپریالیسم یک مفهوم مجرد ماوراء الطبیعی است، از قبیل نفس اماره یا اهریمن و غیره، در صورتی که امپریالیسم نمیتواند جز به صورت شرکت سابق نفت در ایران، کمپانی هند شرقی در هند، اتحادیه معادن در کنگو یا صهیونیسم در کشورهای عربی تحقق پیدا کند، بنابراین به عقیده ایشان، مثلاً مبارزه ملت ایران با شرکت نفت یا مبارزه ملت هند با کمپانی و جنگ لومومبا با اتحادیه معادن و نبرد سیاهان رودزیا با اقلیت سفید پوست انگلیسی برای انحراف نهضت ضد استعماری این کشورها از راه مبارزه با استعمار صورت گرفته است!؟
آقای آشوری به قدری در فلسفه تاریخ تبحر پیدا کرده که نه تنها به تجزیه و تحلیل «حرکات بلند» میپردازد بلکه رمال و کف بین هم شده است و از غیب خبر میدهد و یقین دارد که: «اگر جنگ به پیروزی اعراب میانجامید، کشتاری چندین برابر مهیبتر و جنایاتی بسیار و حشیانهتر روی میداد». بنابراین بر همه روشنفکران جهان بخصوص انسان دوستان مسلمان فرض است که شب و روز از شکست اعراب خدا را سپاس گویند و تجاوز و پیروزی موشه دایان را پیروزی انسانیت بدانند.
2-دیگر اینکه «گناه تجاوز اسرائیل را به سرزمینهای عربی و همچنین وابستگی وی را به غرب باید به گردن اعراب انداخت»، زیرا آنان بودند که برای عوام فریبی از اشغال سرزمین فلسطین توسط سرمایه داران یهودی آمریکا و آلمان و لهستان و غیره و بیرون راندن صدها هزار عرب از خانه و وطنشان استقبال نکردند و همه سرزمینهایی را که اساطیر یهود در آن خاطراتی دارند، با روی خوش به بن گوریون تقدیم ننمودند و اسرائیل را ناچار کردند که برای جلوگیری از ملی شدن کانال سوئر به مصر حمله برد و راه را برای ورود ارتش فرانسه و انگلیس به این کشور باز کند!...
اسرائیل، مهمترین پایگاه دائمی استعمار در منطقه
آقای داریوش خان! رژیمی که با اسلحه انگلیس و آمریکا و فرانسه سرزمینی را اشغال میکند و از سراسر اروپا سرمایه داران را به یک کشور فقیر عربی میکشد و مردم آن را به صحرای سوزان سینا و اردن و سراسر آفریقا و خاورمیانه پراکنده میکند و دهقان مسلمان را در دهات خود محبوس میسازد و هرگاه یک کشور عربی قصد نجات از یوغ استعمار غربی را دارد، با یک اشاره امپریالیسم بر آن میتازد، اسرای رسمی جنگ را وحشیانه شکنجه میکند، مردم را از خانه هاشان بیرون میراند، و مبنای سیاسی و اجتماعی رژیم خود را بر یهودی بودن نژاد و کلیمی بودن مذهب استوار میکند، فاشیست است یا کشوری عربی که گناه نابخشودنیش در چشم شما! این است که ملک فاروقها و گلوپ پاشاها وملک فیصلها وملک عبداللهها و ژنرال سوستل و آرگوها را رانده و آخرین پایگاههای امپریالیسم را در سراسر کشورهای عربی جمع میکند و از نظر داخلی فقط به پرچانگیهای مشکوک و آلوده روشنفکران فروخته شدهای امثال آیت احمد و عبدالمالک و داریوش آشوری... مجال نمیدهد؟ زیرا ترحم بر یک روشنفکری که از همه لوازم روشنفکری فقط یک زبان اروپائی نیم بند را بلغور میکند و طوطی وار کلمات رایجی را از قبیل آزادی ودموکراسی و انسانیت – که به قول سارتر خودشان در دهان ایشان گذاشتهاند – در کشورهای استعمارزده واگو مینمایند، خیانت به توده عوام الناس است که اصالت دارد و ما کردیم و دیدیم. تجربه نیم قرن اخیر نشان داده است که اینان جاده کوبان و راه بلدان و کار چاق کنان زبردست و مطمئن استعمار برای ورودو نفوذ آن در داخل کشورها بودهاند. اینان فقط از این نظر فاشیستاند که به روشنفکرانی که از «توده عوام الناس جدایند» اجازه بافندگیها و کوچه غلط دادنها و نهضتهای قلابی به راه انداختنهای همیشه را نمیدهند و همین بزرگترین فضیلت آنهاست و عامل موفقیت آنها...
آقای داریوش آشوری چرا از حق صدها هزار آواره عرب که قرن هاست در فلسطین زندگی میکردهاند کلمهای به زبان نمیآورد و زندگی آنان را از پیش از اسلام تا ۱۹ سال پیش در فلسطین برای شناختن حق آنان بر آنجا کافی نمیداند و معتقد است چون ۱۹ سال از آن واقعه گذشت مشمول مرور زمان شده است و باید واقعیت را پذیرفت، اما جنایت یهودیان اروپا و آمریکا و روسیه را که غالباً ۲۰۰۰ سال پیش از فلسطین رفتهاند، تنها به این علت که اساطیر و افسانههای قومی و مذهبی مشترکی دارند، که جایگاهش فلسطین بوده است برای اشغال این سرزمین و بیرون راندن اعراب آنجا، چون حقی به رسمیت میشناسد! لابد آقای آشوری اگر دستش برسد و اسرائیل و سازندگانش، روزی به مصلحتی کمکی کنند که بتوان همه آشوریانی که در کشورهای مختلف پراکندهاند، جمع کند و نهضت «آشوریسم» را برپا سازد، به خود حق میدهد که با هواپیمای آمریکا و ناوگان انگلیس و پولهای امپریالیسم بینالمللی و خرید افسران عراقی به سرزمین عراق حمله برد و همه عراقیها را بکشد و یا به صحرای عربستان براند و به عنوان اینکه در ۴۰۰۰ سال پیش در بینالنهرین تمدن و مذهب و زبان و رژیمهای سیاسی مشهوری داشتهاند و نواحی دجله و فرات را قرنها زیر سلطه خود گرفته بودند، دولت آشوری را به جای دولت عراق بنشاند. میدانیم که خود آقا بر این خیال باطل خواهند خندید، اما باطلتر و خنده دارتراز این خیال مگر صهیونیسم نام ندارد که مصلحت استعمار غربی و مبنی بر داشتن پایگاهی پایدار در درون سرزمینهای ملتهب و ناپایدار اسلام و عرب آن را عینیت و واقعیت بخشید، و کار را به جایی رساند که یک روشنفکر چپ نمای ایرانی میرود و مرغ و پلوش را هم میخورد و برمی گردد و به همه روشنفکران ایرانی فحاشی میکند و هر که را با آن خیال مضحک ولی تحقق یافته مخالف باشد، به انواع عقدهها و مرضها متهم میسازد؟
اینتلیجنت سرویس و سیا و موشه دایان، قهرمانان مبارزه با جنایت و آدم کشی و کاپیتالیسم دولتی؟
آخرین پیام آقای داریوش آشوری، در پایان مقاله و پیش از عزیمتشان به اروپا، این است که ما ایرانیهای مسلمان باید جنگ اسرائیل را با همکاری و پشتیبانی آمریکا و انگلیس علیه ملل عرب به صورت «اختلاف مرزی میان حبشه و سودان» تلقی کنیم و تجاوز اسرائیل را در چند هفته پیش و نیز در ۱۹۵۶ همراه با فرانسه و انگلیس علیه مصر که به ملی کردن کانال سوئز و اخراج ارتش انگلیس از سوئز پرداخته بود، باید مانند حمله چین به هند بنامیم و معتقد باشیم که امروز چین و شوروی و الجزایر و کوبا و ویتنام شمالی و ویت کنگها و اروپای شرقی و همه روشنفکران ایرانی «دارای مرض خرده بورژوا شدهاند و فاقد جوهر روشنفکری و شامل عقدههای مذهبی و نژادی و تسلیم به پستترین احساسات گروهی و روان ناخودآگاه جمعی» و بر عکس جانسون و اینتلیجنت سرویس و سیا و موشهدایان هستند که درخاورمیانه عربی با عقدههای نژادی و کینههای مذهبی و گسترش جنایت و آدم کشی و فاشیسم و میلیتاریسم و بوروکراسی و راسیسم و کاپیتالیسم دولتی مبارزه میکنند! [چقدر شبیه حال و احوال امروز این جماعت به اصطلاح اصلاح طلب و شبه روشنفکر است که آمریکا و عربستان و قطر و انگلیس و فرانسه را جامعه جهانی و سمبل آزادیخواهی و حقوق بشر تلقی کرده و برای ارتباط با آنها پشتک و وارو میزنند، رنجاندن اسرائیل را بر سر مطرح کردن هلوکاست ناروا دانسته ولی سوریه و لبنان و روسیه و حزب الله و استقلال طلبان یمن و شیعیان بحرین و ... را مرتجع و تروریست اعلام کردند و شاید از همین روی بود که در فتنه 88 شعار نه غزه، نه لبنانسر دادند و به جای مرگ بر آمریکا، مرگ بر روسیه گفتند! و امروز برای حضور اولاند در ایران کف میزنند و برای قدم رنجه کردن کامرون و کری و لابد اوباما سر و دست میشکنند!!]
...مسلماً داریوش خان تنها از شدت تب اسرائیلپرستی و عشق جنونآمیزش به صهیونیسم نیست که به چنین هذیان گویی خندهآور افتاده، بلکه ناچار است پرت و پلا بگوید، زیرا طرف خطابش مردم باسواد و روشنفکر وچیز فهماند و نمیتواند رسماً بگوید چه کسانی ساختند و چرا ساختند؟ این است که چنان در هم حرف میزند که کسی سر درنیاورد و به هر حشیشی برای توجیه موجودیت اسرائیل متشبث میشود و از آن جمله اینکه غرب به کفاره جنایات مسیحیت و نازیسم فلسطین را به یهودیهای سراسر دنیا داده و یهودیها آن را به پاداش آن همه شکنجههایی که در آلمان و لهستان و فرانسه و اسپانیا و روسیه تحمل کردهاند و بنابراین باید بر آنان بخشید و باز هم از سرگیجی و اطلاع وسیع بر حرکات بلند تاریخ و جغرافیا متوجه نیست که مسیحیت و غرب حالا که بر سر انصاف آمدهاند و میخواهند به جبران جنایات هولناک و وحشیانهشان از یهود استمالت کنند و به آنان پاداش یاکفاره بدهند، چرا از کیسه خلیفه ببخشند؟ چرا فلسطین اسلام را، مسیحیت و غرب به پاداش بدهد؟ چرا گوشهای را از همان لهستان که در آن هولناکترین شکنجهها را بر یهود وارد کردند نبخشند؟چرا یکی از جمهوریهای آلمان فدرال را به کفاره کورههای یهودی سوزی ندهند؟ چرا مسیحیت به جبران ۲۰۰۰ سال زجری که به یهود داده، از اسلام مایه بگذارد؟ چرا غرب کفاره گناهانش را علیه یهود از جیب خالی ملل خاورمیانه بپردازد؟چرا خانه و زندگی صدها هزار آواره عرب مسلمان برای جبران جنایت کلیسا و گناهان اروپا و آدم سوزیهای نازیسم به یهودیان واگذار شود؟ یهود قرن هاست در کشورهای اسلامی همچون وطن خود زندگی میکند و از همه حقوق اجتماعی و اقتصادی برخوردار بوده است...
...چاپلوسیها و رجزخوانیهای داریوش آشوری برای اسرائیل و موشهدایان مرا به یاد سَلَف ایشان که نمونهای بود از یک روشنفکر فروخته شده زمان خودش، «امیر معزی»، میاندازد، که سلطان سنجر عمداً در ضمن شکار تیری به سوی او پرتاب میکند و آن تیر سینه شاعر را میشکافد و در آنجا میماند و بر اثر آن بالاخره میمیرد. این شاعر مداح بیشخصیت که عمری به صله خوری بار آمده و مدیحه سرایی، در وصف تیر شاه که در سینه اش فرو رفته، قصاید مدحی میسراید و بدان افتخار میکند و شاه را سپاسگزار است که چنین منتی بر او نهاده و تیر خود را بر سینه شاعر خود فروش نهاده و ممنون است که به تیر شاه میمیرد.
داریوش خان هم به عنوان یک فرد وابسته به کشورهای عقب مانده و همدرد و هم سرنوشت خاورمیانه که شکار استعمار بودهاند و امروز برپا خاستهاند، در وصف تیری که استعمار وامپریالیسم در سینه ملل خاورمیانه و قلب دنیای اسلامی جا داده شعری میگوید و نامش را تجزیه و تحلیل حرکات بلند تاریخ میگذارد و پا را از آن سلف خود فراتر میگذارد و از همه اعراب و مسلمانان و مردم شرق گله مند است و همه را به فحاشی میگیرد که چرا از این تیر سلاطین نفت و طلا و سلاح و ماشین و سرمایه جهان در سینه خود متأسفاند و نسبت به آن کینه میورزند و تورم و پیشرفت آن را که خبر از مرگ میدهد ستایشگر و سپاسگزار نیستند؟
در پایان این نوشته، من دچار این تردید شدم که آیا واقعاً داریوش آشوری، هر چند بیاطلاع و کم اندیشه باشد، باز هم میتوان تصور کرد که آنچه را بر همان توده عوام الناس دنیا هم روشن است نمیداند، یا معنی آنچه را گفته، خود در نمییابد و مثلاً به واقع معتقد است که فیدل کاسترو و هوشی مینه و بومدین خرده بورژوایند و ضد یهود و نژادپرست و جانسون و نیکسون و ویلسون و موشه دایان و بن گوریون، انسان دوست و دمکرات و آزادیخواه؟
مسلماً شان آقای آشوری اجل از چنین توهمی است جز اینکه به خود انصاف دهیم که اینها همه درست، ولی به هر حال تهران و خرج زندگی سنگین، بخصوص که جوانی بخواهد به تحصیلات خود هم ادامه بدهد که هیهات!»
مردم سالاری/جنتي در واکنش به مخالفت با اشتغال زنان:
براساس اصل شايستهسالاري زنان بايد از حقوقشان
بهرهمند شوند
وزير فرهنگ و ارشاد اسلامي با اشاره به صحبتهاي يکي از ائمه جمعههاي کشور مبني بر اين که «وقتي اين همه مرد بيکار داريم چرا از زنان در حوزههاي مختلف براي اشتغال استفاده ميشود؟» گفت: مگر هر کسي که بيکار است بايد به کار گرفته شود؟! در حالي که براساس اصل شايسته سالاري همه افراد شهروند کشور هستند و بايد بتوانند از حقوقشان بهرهمند شوند و اين در حالي است که اسلام حتي به حقوق کساني که خارج از مرزهاي کشور اسلامي زندگي ميکنند توجه دارد و يکي از موارد استفاده از زکات را در جلب قلوب آنها ميدانند.
به گزارش ايسنا، علي جنتي که ديروز 14 آذر ماه در جلسه شوراي هماهنگي امور حقوقي دستگاههاي اجرايي کشور با موضوع حقوق شهروندي سخن گفت و با بيان اينکه «براي ما مسلمانان جاي افتخار دارد که حضرت علي (ع)، هزار و 400 سال پيش حقوق و مسووليت مردم نسبت به همديگر را مطرح کردهاند» ادامه داد: منابع اسلامي ما در حوزه حقوق شهروندي بسيار غني پربار است و قانون اساسي ما نيز نشات گرفته از منابع اسلامي است و درآن به حقوق شهروندي اشاره شده است.
وي با اشاره به اينکه از شعارهاي انتخاباتي رئيسجمهور، «احياي حقوق شهروندي بوده است،» خاطرنشان کرد: حقوق شهروندي موضوعي نوپاست و درگذشته تحت عنوان حقوق شهروندي کمتر شاهد فعاليتهايي بودهايم و حتي گاهي اين حقوق با موضوع حقوق اساسي و حقوق بشر مترادف ديده شده است. در حالي که اين ديدگاه اشتباه است و حقوق شهروندي جزيي از حقوق اساسي به حساب ميآيد.
جنتي با بيان اين که «عليرغم تاکيدات فراوان قانون اساسي کشورمان در مورد حقوق ملت، در اين زمينه نارساييهاي زيادي داريم،» يادآور شد:در قانون اساسي اصولي راجع به حقوق ملت مطرح شده است اما در مقايسه اين قوانين با شرايط امروز، شاهديم بسياري از آنها اجرا نميشود و در واقع در عمل پايبند به آنها نبودهايم.
اين مسوول فرهنگي با اشاره به اين که امروز در جامعه بخشي از افراد احساس ميکنند که شهروند درجه 2 هستند توضيح داد: برخي از اقليتهاي مذهبي و ديني نيز چنين احساسي دارد، چرا که غير از مجلس در سيستم اجرايي حضور فعالي نداشته و همواره از اعتراضات اهل سنت اين است که نقششان در حاکميت کجاست؟! اما در دولت يازدهم به اين موضوع توجه ويژه داشتهايم و براي اولين بار امسال يک سفير اهل سنت به خارج از کشور فرستاديم.
وزير فرهنگ و ارشاد اسلامي تاکيد کرد: ما که شعار شايسته سالاري ميدهيم، بايد از همه کساني که اين شايستگي را دارند و معتقد به نظام هستند و علاوه بر وفاداري داراي کارايي و تخصص لازم هستند، استفاده کرده و بهره بگيريم.
وي همچنين به نوع برخورد با بانوان و حضور کمتر زنان در پستهاي اجرايي اشاره کرد و گفت: در دولت يازدهم حضور بانوان در پستهاي مديريتي بيشتر شده است البته در اين زمينه هنوز عقب ماندگي داريم.
وزير ارشاد به مسئوليت ويژه دستگاه قضايي در حوزه حقوق شهروندي اشاره کرد و گفت: در وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي نيز فعاليتها و اقدامات مختلفي در حوزه حقوق شهروندي داشتهايم و در اين زمينه موضوع نشر و دسترسي آزاد به اطلاعات که در سال 88 تصويب شده بود را اجرايي کرديم و لايحه آن در دولت تهيه شد که به نظرم از اساسيترين کارها در دولت يازدهم موضوع آييننامه اجرايي قانون انتشار و دسترسي آزاد به اطلاعات بوده است.
اين مسوول با اشاره به اينکه براساس قانون دسترسي آزاد به اطلاعات همه دستگاههاي کشور موظف هستند، ظرف سه سال آينده اين قانون را اجرايي کنند گفت: همه دستگاهها موظفند تمام اطلاعات درون سيستمشان را روي پايگاه اطلاعاتيشان بگذارند و با شفافيت کامل در دسترس عموم شهروندان قرار دهند و حتي موظف به پاسخگويي هستند.
جنتي در ادامه به کاهش تصديگريها و واگذاري امور به تشکلهاي صنفي و نهادهاي دولتي در وزارت فرهنگ و ارشاد اشاره کرد و گفت: در حوزه آگاهي بخشي به شهروندان نيز وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي مجوزهاي زيادي به نشريات و مطبوعات داده است و در طول فعاليت دولت يازدهم حدود 4 هزار نشريه و پايگاه خبري مجوز گرفتند که بيش از مجموعه مجوزهايي است که از اول انقلاب تا پايان سال 92 به نشريات داده شدهاند.
وي همچنين به اقدامات وزارت فرهنگ و ارشاد در حوزه انتشار کتاب و فرهنگ سازي کتابخواني اشاره کرد و گفت: يکي از شعارهاي اصليمان موضوع عدالت فرهنگي است که امکان دسترسي نسبتا برابر براي همه شهروندان در سراسر کشور به امکانات فرهنگي فراهم شود و در اين راستا تلاش کردهايم اعتبارات را به سمت مناطق محروم هدايت کنيم تا عدالت فرهنگي اجرا شود.
جنتي خاطرنشان کرد: در راستاي اعمال حقوق شهروندي موضوع کاهش مجوزها و کوتاه کردن فرايندهاي قانوني نيز در دستور کار وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي قرار دارد.
وزير فرهنگ و ارشاد اسلامي به اهميت تحقق و گسترش دولت الکترونيک اشاره کرد و گفت: اميد است با استقرار کامل دولت الکترونيک بتوانيم به شفافسازي اطلاعات و مقابله کامل با فساد در حوزه فعاليتمان در اين وزارتخانه کمک کنيم.
وطن امروز/یادداشتی برای کتاب «روایتی از زندگی و زمانه حضرت آیتالله سیدعلی خامنهای»
روزگار و زمانه «آقا»
فهیمه اسماعیلی: خبر روشن بود؛ «روایتی از زندگی و زمانه حضرت آیتالله سیدعلی خامنهای» از سال 1318 تاکنون به قلم جعفر شیرعلینیا منتشر شد. ماهها بود که منتظر انتشار این کتاب بودم و حالا که این خبر منتشر شد شوق دست یافتن به این کتاب در جانم شعله کشید و من را ترغیب کرد تا زودتر برای تهیه این کتاب دست به کار شوم.
کتاب به دستم رسید و فراتر از آن چیزی بود که در ذهن میپنداشتم. یک کتاب قطور با صفحاتی بالغ بر یکهزار صفحه پیشروی من بود که تصویری نه جدید و نه قدیمی از رهبر معظم انقلاب روی آن نقش بسته بود و هر لحظه من را به باز کردن و ورق زدن آن فرا میخواند. کتاب حتی در ظاهر هم یک کتاب ارزشمند و فاخر است که هر بینندهای را به داشتن خود ترغیب میکند و با یک ندای پنهایی میگوید: «بیا منو بخر».
بعد از فهرست کتاب، مقدمه مولف اولین چیزی است که در آن چشم خواننده را به خود جلب خواهد کرد و نکاتی که در آن ذکر شده مخاطب را به خواندن کتاب بیشتر تشویق میکند. نکاتی چون حجم فیشبرداری اولیه و رجوع به منابع موجود پیرامون شخصیت رهبر معظم انقلاب و میزان مطالبی که پس از ویرایش نهایی به کتاب اضافه شده و نویسنده بهرغم دشواری اضافه کردن آنها برای اینکه سندیت کتابش از دست نرود سختی آن را به جان میخرد تا کتابی براساس مستندات به خواننده تحویل دهد و رقم ۳۰ میلیون تومانی که گروه تولید کتاب برای تهیه عکسهای آن هزینه کردند و دشواریهایی که برای تهیه عکسها با آن دست و پنجه نرم کردند، همه مباحثی است که در مقدمه عنوان شده است.
کتاب از ولادت رهبر فرزانه انقلاب، آغاز و تا ابتدای سال ۱۳۹۳ آمده است. برتری این کتاب بر سایر کتبی که احیانا پیرامون شخصیت رهبر انقلاب تولید شده در این است که این کتاب شخصیت رهبر انقلاب را فارق از اتفاقات اجتماعی روزگار ندیده و در کنار روایت زندگی ایشان به حواشی و اتفاقات روزگار نیز نقبی زده است. در حقیقت نمیتوان افراد را فارق از اتفاقات اجتماعی دانست و برای روایت تاریخی از یک فرد یا گروه روایت روزگار از اهمیت فوقالعادهای برخوردار است که در این کار عظیم شاهد توجه به این نکته هستیم. از آنجا که مطالعه تاریخ همیشه مورد توجه بوده و به آن توصیه شده اما بهخاطر نوع روایت تاریخی که معروف به روایت خشک و سخت است کمتر مورد اقبال بوده است اما در کتاب «روایتی از زندگی و زمانه حضرت آیتالله سیدعلی خامنهای» این مساله از بین رفته است. نویسنده علاوه بر اینکه با عناوین جذاب و چشمگیر سعی در کشاندن مخاطب به داخل متن کرده، با به کار گرفتن تکنیک عکس در کنار متن، دیگر تمهید جالب توجهی اندیشیده که در خواندنی کردن این کتاب مفید بوده است. از همین رو خواننده در این کتاب علاوه بر اینکه با تاریخ زندگی رهبر انقلاب آشنا میشود برشهایی از تاریخ را نیز از نظر میگذراند و با آنها نیز به اجمال آشنا میشود. در کنار این نکته باید یادآوری شود که در این کتاب پس از بیان هرکدام از روایتهای تاریخی پانوشت آن نیز ذکر شده تا خواننده در صورت علاقه بتواند به آن رجوع کند.
نویسنده و مولف کتاب سعی کرده در نوشتن بدون جانبداری مسالهای را روایت کند و به نوعی تاریخ را روایت کند اما از این نکته نباید غافل شد که کتاب به روایت و قلم جعفر شیرعلینیا است و از زاویه او خواننده در حال مطالعه تاریخ است. با این حال «روایتی از زندگی و زمانه حضرت آیتالله سیدعلی خامنهای» اثری است که خواننده در آن حس نمیکند با کتابی جانبدارانه روبهرو است و در آن اغلب روایتهای تاریخی را میتواند شاهد باشد. نکتهای که بیان آن خالی از وجه نیست آن است که از مطالعه این کتاب به صورت بریده بریده باید پرهیز کرد، یعنی خواننده باید حتیالمقدور تلاش کند از اینکه هر بار یک بخشی را باز کند و روایتی را بخواند جلوگیری کند زیرا برآیند این کتاب تصویری از رهبر انقلاب است و تاثیر رهبری بر اتفاقات را روایت کرده است. این کتاب دارای ۹ فصل است که نویسنده در آن مقاطع مختلف تاریخ از ۱۳۱۸ تاکنون را برای خواننده روایت کرده است که با نگاهی به فهرست آن میتوان جذب عناوین شد. زیرا نویسنده با استفاده از تکنیک تیتر زدن جذابیت افزوده بر مطالب کتاب اضافه کرده و خواننده را گیر میاندازد. کتاب «روایتی از زندگی و زمانه حضرت آیتالله سیدعلی خامنهای» اثر جعفر شیرعلینیا است که پیش از این دایره..المعارف مصور امام خمینی(ره) و دایره..المعارف مصور تاریخ جنگ ایران و عراق را نوشته بود. این کتاب در شمارگان ۱۰۰ هزار نسخه از سوی انتشارات سایان راهی بازار کتاب شده است.
وطن امروز/معرفی کتاب «مگر چشم تو دریاست!» نوشته جواد کلاته عربی
نگاه زلالی از مادران شهید
گروه فرهنگ و هنر: کتاب «مگر چشم تو دریاست!» عنوان کتابی است که اگر چه سرشار از زلال احساس و عاطفه مادران شهداست اما در عین حال از باطنی بسیار ژرف و عمیق و توأمان بودن علم و عمل برخوردار است. این کتاب، روایت یک مادر است. روایت مادر 4 جوان برومندی است که روزگاری از زیر قرآن ردشان کرد، آب پشتشان ریخت و ازشان دل کند و دل نکند. مادری که وقتی تنهاست، راه میرود، با گوشه چادرش قاب عکس جوانهایش را پاک میکند، درددلهایش را به آنها میگوید و با گوشه همان چادر، چشمش را خشک میکند اما مادری که وقتی مینشینی کنارش، مثل روزهای اول جنگ، آتشین حرف میزند و وقتی از 4 فرزند شهیدش میگوید، سر بالا میگیرد، محکم حرف میزند و زینبوار روایت فتح میکند. این کتاب، روایت یک همسر است از یک مرد، مردی که وقتی پشت تریبون نماز جمعه میایستاد و تفنگ بهدست مردم را به جنگ و جهاد و حمایت از امام و انقلاب فرا میخواند، خودش پیشاپیش بچههایش را فرستاده بود جنگ و شهید داده بود. کتاب جدید منتشره توسط انتشارات روایت فتح، اثری است در باب صبر و دلدادگی، ایثار و مقاومت؛ چشمهایی که زلال است و آبی دریا را نشانه گرفته است و برای رسیدن به نگاهی والا همه چیز را در طبق اخلاص مینهد. در این اثر، حضور اندیشهای گوهرمند در کنار احساسی ناب و زلال به زیبایی حکایتگر دورانی ماندگار از دفاعی مقدس است. در بخشی از این کتاب آمده است: «کومولهها گفته بودند اگر پول بیاورید، بدن شهید را صحیح و سالم تحویلتان میدهیم. آنموقع 30 هزار تومان خیلی بود. حاجآقا خودش رفت کردستان؛ روستای قمچیان. از آنجا زنگ زد و جریان را برایم گفت.
- میگن 30 هزار تومن بدید تا شهیدتون رو تحویل بدیم.
- بعد با پول ما برن تجهیزات بگیرن، ضد خود ما استفاده کنن؟!
من
نتوانستم بپذیرم بهخاطر پیکر شهیدم به ضدانقلاب پول بدهم. حاجآقا هم همان اول، تصمیم من را گرفته بود، اما به من زنگ زد تا
حرفی باقی نماند. اصلاً
خود حاجآقا راضی نبود برای این مساله به کردستان برود. اجبار و اصرار پاسدارها و برادرم، اسدالله بود که رفت برای پیدا کردن
رضا. ما پول ندادیم و آنها هم رضا را تحویل
ندادند و حاجآقا بازگشت. این
ماجرا گذشت تا اینکه 13
ماه بعد، زنگ زدند و گفتند پیکر رضا توی پاکسازی روستا پیدا شده است.» اینها بخشی از رازها و درددلهای مادر شهدایی گرانقدر است که سربلندی
ایران را به جان فرزندان خود ترجیح داده است. همانطور که در مقدمه این کتاب آمده است، کتاب «مگر چشم تو دریاست!» روایت
مادری گرانقدر است، مادری که مادریهایش مال وقتی است که تنهاست. تسلط عنصر روایت در این کتاب بشدت برجسته بوده و این ناشی از نفس قدسی
حاج خانم بوده است.
این کتاب، روایت یک همسر است از مردی مبارز و خستگیناپذیر در راه اندیشه شهادت. کتاب «مگر چشم تو دریاست!» روایتی است از خانوادهای ارادتمند به ارزشهای پاک و گوهرمند، وقتی از زبان عاشقانه همسر و مادری مجاهد به زندگی مبارزان بزرگواری چون مرحوم حجتالاسلام والمسلمین جنیدی و شهیدان محمد، عبدالحمید، نصرالله و رضا جنیدی میپردازد. حجتالاسلام جنیدی که سرفصلهای ممتازی از زندگی سراسر حماسه و صبر و استقامتش در سطر سطر این کتاب ظهور و بروز یافته است، از جمله مردانی است که در عرصههای پرخطر مبارزات سیاسی و انقلابی و همراهی با حرکت نجاتبخش انقلاب اسلامی از یاران صدیق امام راحل(ره) محسوب میشد که با پیشکش کردن فرزندان برومندش، نصرالله، عبدالحمید، رضا و محمد، اوج ایثار و فداکاری را به نام خود ثبت کرد و در تاریخ انقلاب اسلامی فراموش ناشدنی شد. البته باید به نقش برجسته حاجیه خانم جنیدی به عنوان همسری فداکار و مادر مردانی آسمانی اشاره کرد که با تمام توان یاریدهنده نگاه ارزشمند مردانی زلال از جبهه و جنگ بوده است. این اثر میخواهد از یک عقیده و مرام خاص دفاع کند و راوی میخواهد فضای آن دوران را به نسل بعد منتقل کند. فضاهایی درسآموز و جذاب که مخاطب را با خود همراه میکند. کتاب «مگر چشم تو دریاست!» دربرگیرنده 6 دفتر به زبانی خاطرهنگارانه و بر مبنای روایتی واقعی است. عناوین سرفصلهای کتاب شامل: چشمهای پدر، چشمهایت روشن، چشمها میبینند، چشمها میگریند، چشمها منتظر و مگر چشم تو دریاست! بوده که هر دفتر اشارتی خواندنی به حماسهای از دلدادگی و عاشقی در راستای آرمانهای انقلاب اسلامی ایران دارد. کتاب «مگر چشم تو دریاست!» که جواد کلاته عربی آن را نگاشته در 1100 نسخه و با قیمت 14هزار تومان از سوی انتشارات روایت فتح منتشر شده است.
این کتاب براساس نگاه نویسنده پیشکشی شده است به «زینبهای روزگار ما؛ مادران شهید سرزمینم» و مطالعه آن میتواند نگاهی معنوی به باور خانوادهها ببخشد.
وطن امروز/نگاهی به رمان «روزگار فراموش شده» اثر مهدی رضایی
روایت جوان مؤمن انقلابی در روزهای انقلاب
رهبری در هر انقلابی نقشی تعیین کننده داشته و در انقلاب ۱۳۵۷ که منجر به پیروزی انقلاب اسلامی شد نیز نقش تعیینکننده و محوری رهبری بر کسی پوشیده نیست. نقش فعال و بعضا اثرگذار و پیشبرنده جریانهای دیگر در به هدف رسیدن انقلاب اسلامی بر کسی پوشیده نیست اما نقش جریان مذهبی با رهبری روحانیت و در صدر آنها امام خمینی(ره) در براندازی رژیم طاغوت غیرقابل انکار است.
حال بازتاب این رهبری و جریان پیرو آن در آثار هنری بویژه آثار خلق شده در حوزه ادبیات از اهمیت قابل توجهی برخوردار است و در طول سالهای پس از انقلاب اسلامی داستانها و رمانهای خلق شده اغلب به این موضوع پرداختهاند اما در این بین آثاری نیز بودهاند که نقش جریان مذهبی در به ثمر رسیدن و پیروزی انقلاب را انکار کرده و سعی داشته نشان دهند واقعیت آنطور است که آنها بیان کردهاند و جریان مذهبی حضوری در پیروزی انقلاب نداشته است!
«روزگار فراموش شده» عنوان رمانی است به قلم مهدی رضایی که نویسنده در آن به حضور موثر جریان مذهبی اشاره کرده و خواننده را در حال و هوایی قرار میدهد که خود درک کند جریانهای موسوم به چپ انقلابی از تندروترین آنها تا آنهایی که معتدلتر بودند آنطور که بیان شده دلسوز خلق نبوده و فقط در پوشش این شعار در پی کسب منافع گروهی و شخصی خویش بودهاند. مهدی رضایی با توانایی قلمش نقلی از مبارزان متعلق به طیف مذهبی را بازگو و سلوک و روش مبارزاتی آنها را روشن میکند؛ سلوکی که ناشی از سلوک رهبری انقلاب یعنی امام خمینی (ره) است و مخاطب در آن بخوبی با این سلوک آشنا میشود و آن را در مقابل سایر گروهها در خواهد یافت. مشی و سلوک دومی که در این کتاب در تقابل با سلوک گروههای مذهبی مطرح شده، مشی مبارزه مسلحانه است و مولف رمان «روزگار فراموش شده» میکوشد نشان دهد این روش مبارزاتی راه به پیروزی نخواهد برد و پیروان آن به نتیجه نخواهند رسید. نکتهای که رضایی بخوبی آن را از کار درآورده، نمایش جذابیتهای گروههای به اصطلاح چپ است. مبارزه مسلحانه و اختلاط دخترها و پسرهای بهاصطلاح مبارز از نکاتی است که به صورت مقطعی عامل جذب جوانان مبارز میشده ولی نویسنده نشان داده که چطور این جوانان پس از پی بردن به اهداف گردانندگان این گروهها سرخورده شده و ناامید میشوند. در این کتاب نشان داده میشود که گروههای مبارزی که اسلحه در دستور کار آنهاست از بیاطلاعی و پاکی جوانان بهره برده و آنها را به نوعی میفریبند و از آنها سوءاستفاده میکنند.
در این رمان خواننده از زاویه نگاه و دید جوان مومن انقلابی با مقوله انقلاب و مفهوم انقلاب روبهرو میشود و اتفاقات از جایگاه او روایت میشود. این رمان روزهای پایانی انقلاب اسلامی و پس از آن را با استفاده از تکنیک جریان سیال ذهن که بخوبی هم از آب درآمده روایت میکند و خواننده را به آن روزگار میبرد.
نکته دیگری که درباره «روزگار فراموش شده» مهدی رضایی میتوان عنوان کرد این است که نویسنده سن و سالش به سالهای انقلاب نمیخورد و از متولدان پس از پیروزی انقلاب است اما او به قدری باورپذیر توانسته داستان خود را خلق کند که اگر کسی از سن و سال نویسنده با خبر نباشد متوجه آن نخواهد شد.
سطح واقعیگرایی در متن داستان تا آنجاست که در برخی صفحات خواننده ممکن است تحت تاثیر اتفاقات قرار بگیرد و کتاب را ببندد. برای مثال آنجا که نویسنده از شکنجههای ساواک در زندانها مینویسد خواننده با شخصیت کتاب همزادپنداری کرده و خود را در آن موقعیت تجسم میکند و کتاب را میبندد!
رمان ۱۵۷ صفحهای «روزگار فراموش شده» دارای متنی یکدست و ساده است و خواننده بدون روبهرو شدن با پیچیدگیهای متنی، داستان مهدی رضایی را میخواند البته نویسنده با استفاده از روش جریان سیال ذهن آن هم از ذهن شخصیت اصلی، روایتی تکنیکی و فنی را خلق کرده اما این فنینویسی دخلی به چرخاندن لقمه دور سر خواننده ندارد.
این رمان را در مجموع میتوان اثری متعادل و همگون خطاب و خواننده را به مطالعه آن توصیه کرد. رمان «روزگار فراموش شده» اثر مهدی رضایی از سوی انتشارات شهرستان ادب منتشر شده و در ۱۵۷ صفحه با قیمت ۸ هزار و ۵۰۰ تومان در دسترس علاقهمندان به ادبیات انقلاب است.
وطن امروز/مهدی شفیعی، رئیس مرکز هنرهای نمایشی:
«نسیان» تلنگرهای خوبی به جامعه میزند
مهدی شفیعی، رئیس مرکز هنرهای نمایشی پس از تماشای «نسیان» در یادداشتی نظر خود را درباره این تئاتر آیینی - دینی به نگارش در آورد. به گزارش فارس، در متن یادداشت رئیس مرکز هنرهای نمایشی آمده است: «انسان در این ایام خیلی میگردد چنین نمایشهایی را ببیند. خیلی سپاسگزارم از گروه که این فرصت را فراهم کردند. من به عنوان یک مخاطب با کارهای قبلی این گروه هم آشنا هستم. تاریخ اسلام ظرفیت بسیار بالایی است و ضرورت دارد گروههای نمایشی که این توان را دارند از این ظرفیت بهره بگیرند. دوستان و هنرمندان عزیز هم که در این نمایش نقشآفرینی میکردند کارشان خیلی خوب بود و به نکات خوبی اشاره کردند. من به شخصه از دیدن این نمایش لذت بردم و نمایش آموزندهای بود، تلنگرهای خوبی هم زده شد. جا دارد دستمریزاد و خسته نباشید بگویم به دستاندرکاران، کارگردان، تهیهکننده و همه عزیزان این گروه خوب و امیدوارم شبهای آتی استقبال و اطلاعرسانی شایستهتری انجام شود و استقبال مخاطب از این کار نمایشی خوب بیشتر و بهتر باشد».
شما می توانید مطالب و تصاویر خود را به آدرس زیر ارسال فرمایید.
bultannews@gmail.com