به گزارش بولتن نیوز، در روزگار ما نیز روزنامه های موجود با گرایشات سیاسی و فکری گوناگون، دست به این کار زده و در قالبهای مختلف، به مسائل فرهنگی می پردازند. اما نکته اینجاست که این همه تولیدات فرهنگی منتشر شده در روزنامهها برای دیده شدن پا به این جهان گذاشته اند. به عبارت دیگر، مطلبی که دیده نشود گویی اصلاً تولید نشده است. اما آیا با حجم انبوه سایتها و مجلات و روزنامهها و رسانههای مختلف دیگری که وجود دارد، میتوان به همه آنها پرداخت و مطالب شان را از نظر گذراند؟ جواب معلوم است…
به همین دلیل ما در بولتن نیوز سعی کردهایم تا از این به بعد و در قالب صفحه«فرهنگ در رسانه»به بازخوانی و بازنشر اصلیترین مطالب فرهنگی روزنامهها بپردازیم. به عبارت دیگر، «فرهنگ در رسانه»تلاشی است برای تبلور روزانه تراوشات فرهنگی روزنامه های کشور. تا به این طریق، حداقل اصلیترین مقولات فرهنگی که در روزنامهها منتشر شده است، توسط مخاطبین دیده شود. البته ما از همین جا، دست همکاری خود را به سمت همگان دراز کرده و از همه کسانی که تمایل دارند به انحای مختلف در این زمینه به ما کمک کنند، دعوت میکنیم تا در کنار ما، به ارتقای صفحه«فرهنگ در رسانه»کمک کنند.
آرمان، آفتاب یزد، ابتکار، اعتماد، افکار، اطلاعات، ایران، تفاهم، جام جم، جوان، جمهوری اسلامی، حمایت، خراسان، راه مردم، حمایت، روزان، رویش ملت، سیاست روز، شرق، شهروند، قانون، قدس، کیهان، مردم سالاری، وطن امروز و همشهری روزنامه هایی هستند که روزانه به آنها پرداخته و سعی می کنیم گلچینی از بهترین های آنها را در یک سبد فرهنگی به خدمت شما عرضه کنیم.
آرمان/چهار
سال منتظر کارگردانی بودم
سیما تیرانداز بازیگر سریال «نفس گرم» که بهزودی از شبکه یک روی آنتن میرود بیان کرد که داستان این سریال شخصیتها را در برابر آزمونهایی قرار میدهد تا ببیند چقدر قدرت دارند که سخنانشان را عملی کنند.سیما تیرانداز در گفتگو با مهر درباره سریال «نفس گرم» ساخته محمدمهدی عسگرپور که قرار است در ایام ماه محرم از شبکه یک سیما پخش شود، گفت: نکته این سریال این است که ما چگونه در معرض آزمونها قرار میگیریم و خودمان در اتفاقاتی که برای دیگران رخ میدهد و ما به وسیله آنها دیگران را قضاوت میکنیم چگونه رفتار میکنیم.وی ادامه داد: داستان این سریال به نوعی شخصیتها را در برابر آزمونهایی قرار میدهد تا ببینیم چقدر ما این قدرت را داریم که سخنانی را که قبل از اتفاق و یا آزمون بیان میکنیم، عملی کنیم و آنها را انجام دهیم.بازیگر سریال «نفس گرم» با اشاره به این اثر که زنان محوریت آن را تشکیل میدهند، بیان کرد: داستان این سریال میطلبید که بیشتر زنان محور آن قرار بگیرند. البته داستان میتوانست نگاه مردانه هم داشته باشد و اتفاقا همین انتخاب زنان باعث میشود که قصه پردازیها از نوعی ظرایف برخوردار شوند. ما در این سریال با دلمشغولیهای طیفهای مختلف زنانی که در جامعه کار میکنند، میخواهند زندگی خود را نجات دهند و یا زنی که عاشق میشود، آشنا میشویم و همین، کار را به نظرم جذاب میکند. وی درباره اینکه چرا در سریالها شخصیت پردازی نسبت به زنان کمتر وجود دارد، اظهار کرد: در فیلمنامه هایی که معمولا نوشته میشود فرصت کمی برای پرداخت داستانهای زنانه است هرچند که داستانهای زنان قابلیتهای زیادی دارند. ما در حوزه سریال، نویسنده و کارگردان زن کمتر داریم و متاسفانه گاهی پیش آمده است که وقتی نویسندگان و کارگردانان زن به سراغ موضوعات زنانه میروند، برچسب فمینیستی بودن به آنها خورده است، درصورتیکه این بسیار طبیعی است که یک زن دنیای زنانه را بهتر میشناسد و بر همین اساس شخصیتهای زنانه داستانش پررنگتر میشوند.بازیگر سریال «دودکش» درباره سختی هایی که برای کارگردانهای زن وجود دارد، تصریح کرد: تلویزیون زمانی این سیاستگذاری را داشت و برنامهریزی میکرد تا عدهای کارگردان زن وارد کار شوند اما متاسفانه این اتفاق رخ نداد. در سینما هم تعداد کارگردانان مرد بیشتر از خانمهاست و مستلزم یک سیاستگذاری است که زنان بیشتر وارد کارگردانی شوند. البته حیطه کارگردانی تا حدی هم برای زنان سخت است چون خود من این تجربه را داشته ام و حدود ۱۲ سال است که کارگردانی تئاتر را بر عهده دارم. زمانیکه شبکه چهار برای تولید تله تئاتر برنامهریزی و سیاستگذاری میکرد من حدود چهار سال پشت درهای این شبکه بودم تا بتوانم یک تله تئاتر بسازم و حتی پیشنهاد یک تله فیلم را هم دادم اما متاسفانه جزو سیاستگذاریهای تلویزیون قرار نگرفتم که بتوانم کار کنم.وی در پایان گفت: زنانی که در حوزه کارگردانی فعالیت دارند تا حدی مورد بیمهری مسئولان آقا قرار میگیرند و این در همه حوزهها از جمله مونتاژ، فیلمبرداری و... وجود دارد. بههرحال هر جنسیتی برای خودش نوعی نگاه دارد و نمی توان نگاه مرد و زن را یکسان دانست. باید اجازه داد تا این نگاههای متفاوت هم در سریالهای ما راه پیدا کند.
آفتاب یزد/محمود بصیری :
بهترین دانشگاه برای بازیگری زندگی مردم است
الناز صفری: محمود بصیری بازیگر ارزشمند سینما و تلویزیون متولد 1326 شهرستان شهر بابک کرمان است که در کارنامه هنری خود بازی در حدود 80 فیلم سینمایی و تلویزیونی را دارد و اکثر ما بازی شیرین وی را در مجموعههای تلویزیونی «آرایشگاه زیبا» و «هتل» مرضیه برومند را به یاد داریم. چند سالی بود که چهره این هنرمند محبوب را بر پرده نقرهای و قاب تلویزیون ندیدهایم. باشگاه خبرنگاران به بهانه بازی در سریال «سیگنال موجود است» و بازگشت دوباره وی به عالم هنر به گفتگوی دوستانه با این هنرمند عزیز نشسته که در ادامه می خوانید.
از خودتان بگویید؟
محمود بصیری متولد شهر بابک هستم. پدرم اهل شهر بابک و مادرم اهل شهر انار از توابع استان کرمان هستند.
کودکی شما چگونه گذشت؟
4 ساله بودم که از شهر انار کرمان به یزد نقل مکان کردیم، خانوادهام مرا پیش خالههایم گذاشتند و خودشان به تهران آمدند و از 4 سالگی بزرگ شده محله عباسی معروف به عباس خاکی تهران هستم و الان 64 سال است که در این منطقه زندگی میکنیم.
بازی و تفریح دوران کودکیتان چی بود؟
در بچگی آواز میخواندم همسایههای خالهام مدام میگفتند این بچه را پیش ما بگذارید برایمان بخواند. در زمان کودکی با بچههای محل چادرهای مادرانمان را میآوردیم و در کوچه هیئت درست میکردیم. در ماه محرم نقش طفلان مسلم را بازی میکردیم، در مناسبتهای دیگر هم قصه مینوشتیم، کارگردانی و بازیگری میکردیم.
از چه زمانی بازیگری را شروع کردید؟
در 15 - 16 سالگی تئاتری بازی میکردم که در یکی از اجراها داریوش اسدزاده که آن زمان رئیس تئاتر نصر بود، بعد از دیدن تئاتر به من گفتند پسرجان دوست داری در تئاتر بازی کنی؟ جوون بودم گفتم چون به این گروه تئاتر قول دادم، باید برای این کار به مسافرت بروم. ان شاء الله وقتی برگشتم میام پیش شما. با آن گروه تئاتر به مسافرت رفتم و کلی سختی کشیدم. 3 ماه در یک مسافرخانهای که هیچ چیز نداشت ماندگار شدیم و کار کردیم و با این سختیها وارد عرصه بازیگری شدم.
خاطرهای از فعالیتتان در عرصه تئاتر دارید؟
برای تئاتری به نام «ترن شیکاگو» به تبریز رفتیم که استقبال زیادی از آن شد. شرایط بسیار سختی بود. 3 ماه تبریز، 1 ماه ارومیه و ... آن را اجرا میکردیم. من هیچ وقت برای پول کار نکردم و دوست داشتم مردم با دیدن کارها خوشحال شوند.
چطور وارد عرصه سینما شدید؟
در آن زمان مادرم در یک خیاط خانه کار میکرد. یک روز خانمی برای تحویل گرفتن لباسش عجله داشت و وقتی که مادرم علت این عجله را جویا شد، متوجه شد که همسر احمد شیرازی از فیلمبردارهاست و در رابطه با علاقه من به بازیگری برایش گفت و رفتم سر فیلمبرداری. در سال 1349 سر فیلم سینمایی «خروس» رفتم که داوود رشیدی در آن زمان رئیس واحد نمایش تلویزیون بود و برایم زحماتی کشید. ایشان دید خوبی داشت. دید من هنر دارم ولی ممکنه بلد نباشم از آن هنر استفاده کنم. داوود رشیدی من را سر کلاساشون در دانشگاه تهران بردند و افتخار 4 سال شاگردیشان نصیبم شد. داوود رشیدی هم برادر بزرگتر و واقعا یک جاهایی عین پدر برایم بوده است. اولین کاری که برایم کردند من را به مرحوم محمود استاد محمد معرفی کرد، بعد به علی حاتمی سر کار «سلطان صاحبقران» معرفی کرد و در آن بازی کردم.
از همکاریتون با علی حاتمی برایمان بگویید؟
سر پروژهای بودیم که علی حاتمی به من گفت: محمودجان در لالهزار را بستند و بازیگران لالهزار هر کدام خرج 4-5 نفر را میدهند. (با بغض) این سفره که اینجا انداختیم، حق آنها هم هست ولی نمیدانم کجا هستند و چه طور پیداشون کنم؟ من پیگیر شدم، دیدم یکی از بازیگران در بهشت زهرا بر سر قبرها قرآن میخواند و 10 تا 8 تومنی بهش پول میدهند. آن روز تا غروب صبر کردم که کارش تمام شود و رفتم سمتش. حالش را پرسیدم و گفتم: آدرستو میدهی؟ حاتمی با همه شماها کار دارد و آدرساشون را به علی حاتمی دادم و آنها هم آمدند سر کار. علی حاتمی به من گفت: فکر نمیکردم آنقدر راحت بتوانی پیداشان کنی؟
از کار با علی حاتمی بگویید؟
آن فرهنگ، هنر و ادبی که بود را علی حاتمی ساخته بود. زمانی که شما میرفتید سر کار علی حاتمی، عزتالله انتظامی، جمشید مشایخی، علی نصیریان، محمد علی کشاورز و همه این افراد جمع آن بودند و خود علی حاتمی سر مقاله همه آنها بود. خیلی از علی حاتمی خاطره دارم. علی حاتمی، دکتر ساعدی و داریوش مهرجویی کارگردانهایی بودند که سر از نهال و خاک ایران در میآوردند و مینوشتند.
الگوی شما در بازیگری چیست؟
الگو و کتاب من مردم هستند. هنر در مردم است. اگر با دقت زندگی مردم را ببینیم، متوجه میشویم که همه دارند بازی میکنند. بهترین دانشگاه برای بازیگری زندگی مردم است. سیاه لشکری در پشت صحنه هم دانشگاه است؛ چون در پشت صحنه خوب و بد بازیگری را متوجه میشویم. من در هر جای این سینما کار کردهام.
اگر زمان به گذشته برگردد باز هم بازیگر میشوید؟
اگر همین روح، فکر و جسم را داشته باشم باز هم بازیگر میشوم و همین کار را انجام میدهم.
نقشی را که تا کنون بازی کردهاید و بیشتر دوست داشتید چه بوده است؟
از دید مردم «آرایشگاه زیبا» یکی از بهترینها بوده است.
از همکاریتان با خانم برومند برایمان بگویید؟
تمام کارهای برومند مثل هم نیستند. آدمهایی را که انتخاب میکنه کاملا درست و بجاست همانند علی حاتمی. ما همچین افرادی را در این حرفه کم داریم. مثلا اگر از من نوعی خوشش نیاید ولی قصهای که نوشته شده نقشی دارد که من میتوانم بازی کنم، میگوید دعوتش کنید و استقبال کنید ازش و هم بدرقه خوب ازش کنید.
خاطرهای از خانواده رشیدی برایمان هم بگویید؟
خانم احترام برومند همسر داوود رشیدی خانم قابل احترامی هستند و کاملا با برنامهاند. من روزی بیمار شده بودم (سرما خورده بودم) ایشان تماس گرفتند جویای حالم شوند. زمانی که متوجه شدند که حالم خوب نیست یک قابلمه سوپ درست کردند و با آژانس برایم فرستادند. یک همچین محبتی در حق من کردند. به این کارها معرفت میگویند که نه خریدنی است و نه تقسیم کردنی. باید در خون آدم باشد.
از «بدون شرح» بگویید؟
در «بدون شرح» مهدی مظلومی دید خوبی داشت و آدما را خوب انتخاب کرده بود. خانم مینو فرشچی خیلی خوب من را میشناختند. دو خط برایم مینوشت و من به کمک خود نویسنده و افراد گروه آن را 10 خط میکردم ولی افرادی هستند که دو صفحه مینویسند و هیچ کاری نمیشود کرد.
چرا نقش کمدی بازی میکنید؟
بگذارید یک خاطره برایتان تعریف کنم. 20 اسفند 1391 روزنامهای من را برای مصاحبه دعوت کرد و گفتند به بیمارستان سرطانی محک برویم، در آنجا بچههای بین 1-13 ساله هستند که با دیدن شما شاد میشوند!! گفتم من 8-9 ساله که بیکار هستم آنها از من چه میدانند؟! ولی به خاطر خدا برای خوشحال کردنشان کاری میکنم و آن شب برایم یک دست لباس حاجی فیروز به همراه کلاه حاضر کردند و قرار شد که در آنجا نگویند محمود بصیری هستم و فقط مددکار آنجا میدانست و من برای اینکه شناسایی نشوم، سبیل خود را زدم و از خانه خودم را سیاه کردم و لباس پوشیدم و حاجی فیروز شدم و با یک روزنامه در دستم رفتم سمت بیمارستان سرطانی محک. (با بغض) با این نیت رفتم، داخل بیمارستان و شروع کردم به خواندن:
ابراب خودم ساملی علیکم
ابراب خودم سر تو بالا کن
ابراب خودم بزبز قندی
بابا عید اومده چرا نمیخندی ....
در خصوص تب بازیگران که بین جوانها هست چه پیشنهادی دارید؟
به نظر من جوانهایی که میخواهند بازیگر شوند، اول باید بازیگری را بشناسند. زمانی که ندانند بازیگری چیست؟ کلاس رفتن برایشان بیفایده خواهد بود، باید تئاترهای خوب، متوسط و بد را ببینند و در نظر داشته باشند که بازیگری شغل محسوب نمیشود یک شغل داشته باشند.
وضعیت سینمای ایران را چه طور میبینید؟
بنیاد فارابی خیلی خوب شروع شد ولی تبدیل شد به بنیاد خرابی. در این سالهای اخیر چه اتفاقی در سینما دارد میافتد! آدمی میآید که خیلی خوب، مومن، انسان و ... است ولی واقعا این کاره نیست. با آبرو میآید با شرمندگی میرود. رئیس آنجا باید امثال ما را فرا بخواند، مثلا بگوید این کار را داریم و شما چی دارید؟ مثلا رامبد جوان، پسرخاله من نیست که، ولی برنامهای ساخته است که همه در مورد خندوانه صحبت میکنند. اگر من سرمایهای داشته باشم، افرادی مثل مینو فرشچی، اکبر رادی، ساعدی و ... را دعوت میکردم و نظرهایشان را جویا میشدم.
شما گفتید خاطرات زیادی از همکاری با علی حاتمی دارید. اگر امکان دارد یک خاطره دیگر هم برایمان بازگو کنید؟
سر یک کاری بودیم علی حاتمی مرا صدا زد و گفت: محمود جان 3 سیاه لشکر خانم در کار داریم که من رانندههایی که این خانم را میرسانند، نمیشناسم. میتوانی شب با موتورت دنبال ماشینی که این خانمها را میرساند بروی و زمانی که دیدی جلو خانهشان پیاده میشوند و زنگ در را میزنند و میروند منزلشان برگردی خانهات؟ در همان زمان آقایی که آنجا بود خطاب به حاتمی گفت: آقای حاتمی آخر به محمود چه ربطی داره؟! حاتمی گفت: شما نمیدانید محمود میداند من چه میگویم آنها جزو خانواده ما هستند. در حالی که اصلا آنها را نمیدید و فقط در راشهای فیلمهای ضبط شده دیده بودشان. اینها چیزهایی است که هیچ وقت از ذهن آدم بیرون نمیرود.
داستان دنگی دونگی را هم برایمان تعریف کنید؟
همیشه مادرم میگفت زمانی که بیرون هستی، در خیابان ماشینی خراب میشود و آن را درست میکنی مبادا پول بگیری و این در ذهن من ماند. در جاده قم هر ماشینی خراب بود، من میایستادم کاراش را انجام میدادم. میرفتیم زیارت. زیارت زمانی بود که آنها من را دعا میکنند یک بار من به همراه 9 نفر از همراهانمان در جاده برای استراحت ایستاده بودیم ببینید ما خیلی راحت از مردم میگذریم. دیدم آقایی روی موتورش نشسته است و افسوس میخورد و حتی سمتش رفتم. متوجه شدم که بنزین تمام کرده و خانم و فرزندش در روستا منتظرش هستند و من یک لیتر بنزین بهش دادم. وقتی همراهانم آمدند به من اعتراض کردند که چرا این کار را کردم ولی من میگفتم آن یک نفر بود و ما 10 نفر هستیم. خانم و فرزندش منتظر و نگرانش بودند و خلاصه ما حرکت کردیم و بعد از 2 کیلومتر بنزین تمام کردیم. من پیاده شدم شلنگ دستم بود که یک ماشین آمد کنار ایستاد و آقایی 12 لیتر بنزین را در زمانی که خواستم حساب کنم (همراههانمان از ماشین پیاده شده بودند که ببینند آن آقا چقدر از من پول میگیرد) ولی آن آقا پولی نگرفت و فقط گفت این 12 لیتر را که دادم فقط حواست باشه اگر در جاده کسی بنزین خواست یک لیتر در این 12 لیتر بنزین را به یاد من بهش بده (با گریه) و حتی برگشتم در ماشین همراهانم از رفتارشان از من عذرخواهی کردند.
آفتاب یزد/از ماندگارترین نقش تا دغدغه و دل مشغولی آقای بازیگر
دل شهاب حسینی غصهدار است
بعضی
از نقشها که یک بازیگر ایفاگر آن است، آن
چنان جذاب و گیراست که بعد از گذشت چند سال از آن نقش، باز هم در مورد آن صحبت میشود
و برای مردم خاطرهانگیز است. نقش «شهید بابایی» در سریال «شوق پرواز» که شهاب
حسینی ایفاگر آن بود، دقیقاً مصداق جملات بالاست و شهاب حسینی توانست با بازی خوب
و تاثیرگذار خود، «شهید بابایی» را بهتر به مردم کشور بشناساند. این سریال در سال
نود، در قالب بیست و چهار قسمت روی آنتن رفت.
شهاب حسینی، در گفتگو با باشگاه خبرنگاران؛ در مورد این نقش گفت: یکی از بهترین بازیهای من نقش «شهید عباس بابایی» در سریال شوق پرواز بود. قبل از اینکه به من برای بازی در این سریال پیشنهاد شود، شناخت چندانی از این شهید بزرگوار نداشتم، اما وقتی با خانواده شهید بابایی آشنا شدم و آن شهید را به من معرفی کردند، متوجه شخصیت والای شهید بابایی شدم. بازیگر سریال «مدار صفر درجه» در ادامه مطالب خود گفت: سرلشکر بابایی، جز برای رضای خدا حرف نزد و عمل نکرد. من سعی کردم با بازی خود این مسئله را نشان دهم و خدا را شکر که خانواده آن شهید بزرگوار از کار من راضی بودند. حسینی در مورد ماندگاری این نقش گفت: این ماندگاری به خاطر برکتی بود که عباس بابایی به این کار داده بود و فقط، من اجرا را انجام دادم. در حقیقت، من شهید بابایی را دوست داشتم و او نیز همواره به من، حس خوبی میداد. حسینی خاطرنشان کرد: بعضی از مسائل خیلی جالب و زیبا هماهنگ میشود و این نقش، از همان کارها بود. وجود عباس بابایی در این کار همواره پیدا بود. شهاب حسینی همچنین در بخش دیگر این مصاحبه در خصوص مقوله انجام کارهای خیر و تاثیر هنرمندان در پیشبرد این گونه کارها گفت: اولاً خیریه امری است که هر فردی برای کسی انجام نمیدهد بلکه مستقیماً برای خودش انجام میدهد یعنی بهره، امتیاز و ثمره آن نصیب فرد فاعل میشود. وی افزود: اگر برای انجام کارهای خیر یک سیستم با برنامهریزی مطمئن شکل بگیرد تا افرادی که قصد کمک دارند به آنها اعتماد کنند و مطمئن شوند، نتیجه این اعتماد و کمک از جای درست سر در میآورد و این عمل بسیار کار شریف و خوبی خواهد بود. وی ادامه داد: به نظرم مردم ایران بسیار خیرخواه هستند و تمایل دارند در جهت کارهای خیر گام بردارند. خوشبختانه همیشه در خصوص این موضوع ثابت شدهاند که مایه افتخار است. حسینی عنوان کرد: اگر بخواهیم جنس کمکها را به مادی و معنوی تقسیم کنیم، حضور هنرمندان بیشتر جنبه معنوی دارد و سعی میکند توجه عمومی نسبت به موضوعی جلب شود و به طور قطع اگر سیستمی خوب موجود باشد، ما به عنوان هنرمند مبلغان آن میشویم اما اجرا کردنش بر عهده کسانی است که بتوانند با امکاناتشان این حرکتها را حمایت کنند. حسینی در پاسخ به این سوال که شما به عنوان یک هنرمند محبوب دلت برای چه قشری از جامعه بیشتر به درد آمده و قصد کمک به آنها را پیدا کردهاید، عنوان کرد: به هیچ وجه قصد اشاره به طبقهبندی اجتماعی را ندارم، به نظرم در برخورد با جامعه با دو دسته آدم بیشتر از همه مواجه شدم، کسانی که تکلیف ذهنی و درونی خودشان با خودشان معلوم نیست و آدمهایی که این مقوله برای آنها مشخص نیست که من برای دسته دوم بیشتر غصه میخورم.
آفتاب یزد/پول سازترین ستاره سینما، گزینه اول چند پروژه جدید
همه عطاران را میخواهند!
این
روزها خبرهای بسیاری از فعالیت رضا عطاران به گوش میرسد. او ظاهرا گزینه اول چند
پروژهای است که در مراحل ابتدایی به سر میبرند و اگر عطاران با آنها همکاری کند
روند پرکار این بازیگر ادامه مییابد. به گزارش آی سینما، این بازیگر امسال سه
فیلم «استراحت مطلق»، «گینس» و «نهنگ عنبر» را روی پرده داشته و بعد از محرم نیز
باید منتظر دیدن او در «من سالوادور نیستم» به عنوان چهارمین فیلم روی پرده امسالش
باشیم. با اینحال تهیهکنندهها فکر میکنند مردم از دیدن این بازیگر محبوب اشباع
نشدهاند و در پروژههای متفاوتی زمزمه حضور او وجود دارد.
ازطرفی برخی گمانهزنیها درباره بازگشت او به تلویزیون نیز شینده می شود. مدتی است زمزمه ساخت سومین اثر سینمایی این بازیگر و کارگردان نیز شنیده میشود. فیلمی که فعلا به عنوان «هیولا» از آن نام برده شده و عطاران نویسندگی و کارگردانی آن را به عهده خواهد داشت. یکی دیگر از پروژههایی که اینروزها از عطاران در آن نام برده شده است، فیلمی به کارگردانی حسین فرحبخش به نام «تهران من» است که طبق شنیده ها حضور این بازیگر در پروژه فرحبخش قطعی شده است. اما پروژه دیگری که از عطاران برای بازی در آن نام برده شده، فیلم «جو گندمی» به نویسندگی و کارگردانی پیمان عباسی است. «جو گندمی» نیز نقشی جدی با خود برای عطاران به همراه دارد. با این حساب و البته در نظر گرفتن این نکته که عطاران حتما باز هم نظر بسیاری از تهیهکنندگان را به خود جلب خواهد کرد، سال آینده نیز شاهد حضور او در فیلمهای مختلف خواهیم بود. اما کشش سینمایی که تولیدات پر مخاطب آن با فروشهای میلیاردی نزدیک به چهار یا پنج فیلم در سال است، برای فعالیت گستردهای که عطاران در پیش گرفته چقدر است؟ آیا همین پرکاری نمیتواند به ضرر این بازیگر محبوب در سالهای آینده تمام شود؟
ابتکار/آثار ماندگار موسیقایی در محرم؛
همنوایی با نینوا
ماه محرم آغاز شده و موسیقی به عنوان یکی از گویاترین زبانهای هنری در ایام سوگواری نقش آفرینی میکند، موسیقی در این ایام نه تنها تعطیل نشده بلکه وظیفه خطیری را در معرفی و انتقال غمی بزرگ برعهده دارد. در حقیقت موسیقی با محرم پیوند خورده است، شاید کمتر کسی بتواند این مسئله را کتمان کند. هنرمندان متعهد بسیاری برای این ایام موسیقی ساختهاند و به همت همین نتها و ملودیها سوگ را به بهترین وجه ممکن روایت کردهاند.
تولید موسیقی به مناسبت ایام عزاداری، آن هم ویژه ماه محرم که همیشه در نزد مردم جایگاه و احترام خاصی داشته است امری دشوار و حساس است و اگر این کار توسط آن دسته از اهالی موسیقی شامل خواننده، آهنگساز، تنظیم کننده، شاعر و ترانهسرایانی صورت گیرد که هم در وهله اول اعتقاد و باور قلبی و راستین نسبت به این موضوع دارند و در ضمن مطالعه و شناخت ولو نسبی از چگونگی حادث شدن واقعه عاشورا و پیش زمینههای آن را دارند صورت گیرد میتواند بر جامعه تاثیرگذار باشد. همچنین اگر این هنرمندان با آواها و نواهای مناطق مختلف کشور که در ایام سوگواری سالار و سرور شهیدان کربلا و یاران وفادارش جریان پیدا میکند، آشنا باشند و در ضمن خود آنان نیز به لحاظ موسیقایی در سطح خوبی قرار داشته باشند، با این پیش شرطها اگر در ساخت آثار خود خلاقیت و نوآوری را لحاظ نمایند و در برخی موارد پیوندی میان آن حادثه و امروز نیز برقرار سازند، آن گاه میتوان اثر یا آثاری متناسب با ماههای محرم و صفر به دور از عنصر تکرار تهیه و تولید و ارائه کرد که احتمالا مخاطبان نیز با آن ارتباط لازم را برقرار میسازند. در ادامه این گزارش مروری بر برخی از آثار ماندگار موسیقایی در این ماه پرداختهایم:
"روز واقعه" انتظامی
"روز واقعه" همان اندازه که فیلمی ماندگار در زمینه واقعه عاشورا است، موسیقیاش نیز تاثیرگذار و خاطرانگیز شده است. بسیاری همچنان موسیقی این اثر را به عنوان یکی از برترین آثاری که در این زمینه خلق شده است، مورد استفاده قرار میدهند. مجید انتظامی آهنگساز این اثر، از سازهای بدوی برای ساخت موسیقی این فیلم استفاده کرده است. او از سنگ و چوب در کنارسازهای ارکسترال بهره برده و موفق شده یکی از ماندگارترین آثار موسیقی را خلق کند.
وداع با نینوا
از معروفترین آثار عاشورایی میتوان به آلبوم "وداع" حسامالدین سراج اشاره کرد. آلبوم "وداع" در دو بخش ۶۰ دقیقهای منتشر شد.. در این آلبوم از شعرهای عمان سامانی استفاده شده. محتشم کاشانی و عمان سامانی از معروفترین شاعران عاشورایی به شمار میروند. سراج پیش از انتشار این آلبوم، آلبوم دیگری به نام "نینوا" را در سال ۵۹ منتشر کرده بود. "نینوا" اولین آلبوم موسیقی حرفهای سراج بود.
صادق آهنگران و دو آلبوم "آتش و عطش" و "هفتاد و دو"
آلبوم "آتش و عطش" صادق آهنگران با تنظیم محمد میرزمانی در محرم سال ۸۵ منتشر شد. آلبوم "هفتاد و دو" آهنگران هم که در سال ۹۰ منتشر شد به دو زبان عربی و فارسی خوانده شده بود. رسول رسولی، موسیقی و تنظیم این آلبوم را بر عهده داشته و خوانندگی اثر را نیز مرتضی حیدری آلکثیر و مهدی المومن انجام دادهاند.
غریبانه 1و 2
آلبومهای معروف غلامعلی کویتیپور به نام "غریبانه ۱ و ۲" در سال 82 منتشر شد. برای انتخاب خواننده این آلبومها قرار بود از افرادی استفاده شود که صدایشان حزین باشد. در نهایت به این نتیجه رسیدند که از غلامعلی کویتیپور دعوت کنند. انتشار این آلبوم منجر به شکلگیری جریانی شد که پای بسیاری از آهنگسازان را برای کار در حوزه موسیقایی عاشورا باز کرد.
"سلام آقا" آلبوم عاشورایی ستارههای پاپ
تاکنون آلبومهای گروهی زیادی در بازار موسیقی عرضه شده است اما هیچ کدام به موفقیتی که در حد نام سازندگان آن باشد دست پیدا نکرده است. آلبوم "سلام آقا" با حضور محسن چاوشی، رضا صادقی، محمد علیزاده و مهدی یغمایی در آذرماه سال ۸۸ منتشر شد. برای قطعات این اثر از اشعار مرحوم آغاسی، امیر ارجینی و فرزاد حسنی استفاده شده بود. همچنین مهدی یراحی، میلاد ترابی، محسن چاوشی، رضا صادقی و مهدی یغمایی در بخش آهنگسازی و تنظیم آثار حضور داشتند. شرکت "تصویر دنیای هنر" آلبوم "سلام آقا" را به بازار عرضه کرد
موج محرم
موج محرم اثری تصویری به صورت نماهنگ، ساخته مستانه مهاجر با صدای بنیامین بهادری و سهراب پاکزاد است. فایل صوتی این اثر نیز با تنظیم علی پاکدامن و ترانه فرید احمدی تولید شده است. بنیامین پیش از مطرح شدن خود در موسیقی قطعه دیگری با نام "آقام ابوالفضل" را نیز منتشر کرده بود.
کاکا
قطعه "کاکا" ترانه بسیار سوزناکی داشت و حامد عسگری به عنوان ترانه سرا بخشی از رشادت های حضرت عباس(ع) را بیان کرده بود. علی لهراسبی نیز با همان لحن اندوهگین همیشگیاش توانست به خوبی حس ترانه را منتقل کند. فواد غفاری و مهدی خیرخواهی آهنگساز و تنظیم کننده این اثر بودند.
کربلا
قطعه "کربلا" یکی از آثار قدیمی محسن یگانه است و اواسط دهه هشتاد و زمانی که او فعالیتهای مستقل خود را به صورت جدی پیگیری میکرد تولید شد. محسن یگانه ترانه این قطعه را سرود و مضمون آن در ارتباط با روز عاشورا است.
محشر کبری
موضوع ترانه "محشر کبری" در مورد شهادت حضرت عباس(ع) است و علی اصحابی کار ساخت آهنگ و تنظیم آن را انجام داد. در ساخت این قطعه نیز از سازهای آکوستیک استفاده شده بود.
"راه کربلا" محسن چاوشی
در کارنامه کاری محسن چاوشی قطعات مذهبی متعددی به چشم می خورد. چاوشی در سال ۱۳۸۴ قطعه "راه کربلا" را با ترانهای از امیر ارجینی اجرا کرد. خود او علاوه بر آهنگسازی در کنار رضا فوادیان تنظیم این کار را نیز انجام داد.
«مولای عشق» علیرضا عصار
از زمانی که علیرضا عصار در دهه هفتاد فعالیت حرفه ای خوانندگی خود را آغاز کرد شاخص ترین آنها قطعه "ای کاروان" با همصدایی محمد اصفهانی بود. عصار در اسفند ۱۳۸۲ آلبوم "مولای عشق" را با ۹ قطعه از سوی شرکت "ایران گام" روانه بازار کرد. تمامی اشعار این مجموعه از سروده های مهدی شریفی بودند و فواد حجازی نیز وظیفه آهنگسازی را بر عهده داشت. در این آلبوم نوازندگان سرشناسی نظیر خاچیک بابائیان، ارسلان کامکار، مازیار ظهیرالدینی و کریم قربانی نیز حضور داشتند.
«گلچین» محمد اصفهانی
در کارنامه کاری محمد اصفهانی قطعات مذهبی متعددی به چشم می خورد. او در سالهای اولیه فعالیت حرفه ای خود آلبوم "گلچین" را منتشر کرد. این مجموعه نه قطعهای در سال ۱۳۷۶ توسط شرکت "سروش" به بازار عرضه شد. احمد عزیزی، حسان، سپیده کاشانی و قیصر امین پور از جمله شاعران آلبوم گلچین بودند. آهنگسازی و تنظیمها هم توسط فریدون شهبازیان، علی بکان، محمد میرزمانی، منوچهر بیگلری و شهریار فریوسفی انجام شده بود.
«ذوالجناح می آید، بی سوار» رسول نجفیان
مخاطبان بیش از آنکه رسول نجفیان را با حرفه تخصصیاش یعنی کارگردانی و بازیگری بشناسند او را با ترانه معروف "عجب رسمیه" و بازخوانی قطعه فولکوریک "شبهای گلوبندک" می شناسند. آلبوم نوحه های عاشورایی "ذوالجناح می آید بی سوار" با صدای رسول نجفیان در سال ۱۳۸۹ به بازار آمد. این آلبوم موسیقی ۱۰ نوحه سوگواری با نواهایی که قدمت چهارصد ساله داشتند را شامل می شد.
موسیقی جنوب
در بین تمامی سبکهای موسیقی و الحان آیینی و محلی کشور، موسیقی مذهبی جنوبی جایگاه ویژهای دارد. شاید بتوان موسیقی بوشهری را که به قیام عاشورا میپردازد از منحصربهفردترین موسیقیهای این مرز و بوم دانست. اصالت، پایبندی به سنت، ریتم، هیجان، شور، یک دستی و هماهنگیای که در مراسم عزاداری و نوحه خوانی بوشهری دیده میشود خیلی منسجم و متفاوت است.
ابتکار/نگاهی به دنیای شاعری زندهیاد «محمود شجاعی»؛
نهایت خیال، واقعیت اوست
محمود [شجاعی] در باغ است و در شعرش روایتگری می کند از احوالات باغ. باغ محمود کالبدی از نور ویا خورشید دارد. عناصر شعرش کالبدی شبه عینی دارند اما به سادگی می توان تشخیص داد که او گزارشگری از عینیات اطراف نمیکند.
برای شاعران، تخیل تنها طیاره رونده مجاز از مرز عقل به شهود است. حرکت دادن عقل به آن سوی ذهن برای مشاهده و تزریق این دیدنها در ساختمان شعر، در کیفیت بخشیدن به جنس تصاویر برای _ شاعران تصویرگرا _همیشه موثر و مد نظر بوده است.
غنا بخشیدن به مظروف ذهن به وسیله دانش مانند جهشهای یک شناگر بر تخته شنا، برای اوج گیری و شیرجه در بحر است. با مراقبه از ذهن و بخشیدن وسعت به آن میتوان جهشهایی کرد و در بحر شهود ، اندک زمانی را طی کرد. خارج شدن از ذهن و دیدن غیب و غیر و غیبِ غیر زبانی سریع و غیر گونه می خواهد . بیرون رفتن از مرز و پاشیدگی در بحری بی حد و مرز را میتوان شطح گفت . اما ذات شعر با نثر تفاوتهایی دارد. در این مکاشفات ، تصویر و استتیک تفاوت این دو گونه است . تحفهی این سفر کوتاه عصارهی ماندگار در سطرها خواهد بود . اما (شاعران شعر دیگر) و به خصوص محمود شجاعی ، احتیاجی به این رفت و برگشت های ذهنی ندارند . ذهن او لب می ریزد و این لب پَرها شتاب دارند. محمودِ دائم در شتاب در شعر شتابان است. شعر او بی واسطه در آن سوی ذهن استقرار می یابد و مستشرقی می کند. برای همین است که کشف های او خالص تر می نماید زیرا که ابزار یا واسطه ای (تخیل) حجاب میان او و شهودش نمیشود. مثل تفاوت کسی می شود که از آن سوی دیوار درون باغی را تصور می کند و یا کسی که در باغ قدم می زند . (یکی از ذهنیات می گوید و دیگری از عینیات). محمود در باغ است و در شعرش روایتگری می کند از احوالات باغ. باغ محمود کالبدی از نور ویا خورشید دارد. عناصر شعرش کالبدی شبه عینی دارند اما به سادگی می توان تشخیص داد که او گزارشگری از عینیات اطراف نمیکند. ارض شعرش در جایی دیگر است . کالبدهای مجزای ملموس، ولی در کیفیت و در ساختمان تصویر به شدت کارکردی دگرگونه پیدا می کنند . همان گونه که حلاج می گوید: معرفت ، عبارت است از دیدن اشیاء و هلاک همه در معنی. (شهید عشق الهی . دکتر جواد نوربخش) دال های هلاک شده در ذهن محمود خیال کالبد بیرونی شان را میکنند. معرفت اشیاء پیرامون ( مدلول های ذهنی ) دال های شبیه گذشتهی خود را انتخاب می کنند. معاد اشیاء در معنا ، معادی جسمانی نیست . تفاوت بیرونی اشیاء با معرفت اشیاء در شعر شجاعی ، تصاویری بکر و تاویل مند ایجاد میکنند. شعر او علیرغم تمام تاویلمندیش همچون نظرات اندیشمندان نسبی گرا همچون نیچه به شدت خود بسنده و با یقین گفته میشود. به چند سطر از شعر او در کتاب "از آبی نفسهای کوتاه" نگاه کنید : باید آموخت که با سینهی زخمی به زخم تازه نشست .
و یا :پرواز سبک که شانهیی مذاب میخواهد .
و یا :در بستر شعاع نفسهای منزوی/ مکالمه سَمّی است جوان
حضرت محمد (ص) سیدی که حلاج می خواندش ( و بدو اسرار و ضمایر شناختند) می فرماید ( الحیاه ١۶۵/١) : «بهترین چیزی که در قلب انسان بیفکنند ( و گرانبهاترین سرمایهی ابدی انسان که به انسان بدهند) یقین است .» یقینی که در جوهر همچون اندیشیدن ، امری پایان ناپذیر باشد . می توان از وجوه دراماتیک آثار و روایتگری شان پی برد که شهود شجاعی در شعر ، شهود آنی نبوده است . اگر به شعر ( سبز و مسموم) در تنها کتاب شعر شاعر نگاه کنیم ، انگار ما یک نمایشنامه در غالبی تراژیک روبه رو هستیم . مراتب در نزد شاعران دیگر به مدت زمانی که در مکاشفه هستند ، بر میگردد. محمود شجاعی با نفس های کوتاهاش که از کاغذهای کاهی کتابش استشمام میکنم، در گم گشت های تپههای مسجدسلیمان خضر من شد. و عجیب وقتی به یاد این روایت شطاح فارس در وصف حلاج میافتم ، قوس زندگی شجاعی را میبینم : قال : جانا ! حسین منصور در بحر وحدت افتاد؛ به جمال حق عاشق شد . به وجه قدم ساکر، سّر سّر در صمیم سّرش مباشر شد . به زبان اسرار مکتوم پیدا کرد آن سّرهایی که ظاهر رسم را مخالف بود . برای آنک چون هایم شد ، طایر شد . چون طایر شد ، غایب شد. و چون غیب شد ، واصل شد . چون واصل شد ، حکم عشق به لسان هذیان کشف کرد . و چون بر او سکر غالب شدی از سر نیستی کلام چندین رسم هذیان بگفتی ، که باطنش صحیح بودی ، و ظاهرش سقیم . سقمش از نکرده بود ، زیرا که علم مجهول بود پیش ارباب مخالفت . عادت علم غیب آن است که چون ظاهر شود، به مشهد وی عقل ننشیند .
ابتکار/« مجلس ترحیم چگونه شکل گرفت؟»
تاریخچهی تعزیه خوانی در ایران
واژه
تعزیه/ تعزیت در اصل به معنای توصیه به صبر کردن، تسلّی دادن و پرسش از
بازماندگانِ درگذشتگان و در برخی مناطق ایران مثلاً در خراسان به معنای«مجلس
ترحیم» است. در میان شیعیان غیر ایرانی (در عراق و شبهقاره هند) لفظ تعزیه با
وجود ارتباط با شهادت حضرت علی (ع) و یا مصائب شهدای کربلا به معنای«شبیهخوانی» به
کار نمیرود، بلکه آنان تعزیه را به مراسمی نمادین اطلاق میکنند که در آن دستههای
عزاداری در طول مراسم، شبیه ضریح یا تابوت ائمه (علیهالسلام) را بر دوش میکشند و
هم در پایان روز عاشورا ، اربعین و... آن را به خاک میسپارند.
چگونگی پیدایش تعزیه
تعزیهخوانی و شبیهخوانی از عهد باستان در ایران مرسوم بوده و ایرانیان شیعه نیز در ساختن تعزیه و به نمایش در آوردن واقعههای کربلا و حدیث مصایب سیدالشهدا (ع) به سنت نمایشهای آیینی ایرانیان قدیم و شیوه اجرای مناسک و آیینهای آنان و پارهای از عناصر اسطورهای و حماسی نظر داشتهاند. اجرای مراسم تعزیه و شبیه خوانی که یکی از جلوههای سوگواریهای مردم است،در اصل نوع تکامل یافتهای از دستههای سینه زنی، مرثیه خوانی و نوحه سرایی است. قرائن نشان میدهند که در عصر صفویه، مقدمات عزاداری به این شکل فراهم گردید، اما هیچ سیاح و مورخی پیدایش تعزیه در این ایام را تایید نمیکند.
برخی محققان، پیشینه تغزیه را به آیینهایی چون مصائب میترا، سوگ سیاوش، و یادگار زریران باز میگردانند و برخی پدید آمدن آن را متاثر از عناصر اساطیری بینالنهرین و آناتولی و مصر، و کسانی نیز مصائب مسیح و دیگر افسانههای تاریخی در فرهنگهای هند و اروپایی و سامی را در پیدایی آن موثر دانستهاند. اما در هر حال از برپایی مجالس تعزیه به معنای امروزین آن تا پیش از پایان دوره صفویه اطمینان نداریم؛ تنها نکته آشکار این است که از زمان تسلط عربها بر ایران، ایرانیان همیشه فرصتی میجستند تا خود را از آن سلطه رها کنند. پیدایش نهضتهای مقاومت و فرقههای ایرانی که دشمنان دستگاه مرکزی قلمروی عربی اموی و بعدها عباسی بودند، از نتیجههای این کوشش بود. یکی از این مخالفتها موضوع غصب خلافت توسط افرادی بود که از خاندان پیامبر (ص) نبودند. ایرانیان در برابر این خلفا، از افراد خاندان پیامبر(ص) و فرزندانشان حمایت کرده و باعث رشد و رونق همه ساله مجالس تعزیه و دستههای عزاداری در کشور شدند. اگر چه که بدیهی است تعزیه به معنای نمایشی امروزه آن طی زمان و به تدریح بر پایه پذیرش شرایط و مردمان به وجود آمده است و نه یک شبه و به امر و دستور یک نفر.
به این شکل که ابتدا تنها دستههایی به کندی از برابر تماشاگران میگذشتند و با سینه زدن و زنجیر زدن و کوبیدن سنج و نظایر آن و حمل نشانهها و علمهایی که بی شباهت به افزارهای جنگی نبود و نیز هم آوازی و همسرایی در خواندن نوحه، ماجرای کربلا و شهادت امام حسین(ع) و گاهی نیز امام علی (ع) را به مردم یادآوری میکردند. در مرحله بعدی آوازهای دسته جمعی کمتر شد و نشانهها بیشتر و یکی دو واقعه خوان نیز به آنان اضافه شدندکه واقعه را برای تماشاگران نقل کرده و سنج و طبل و نوحه آنها را همراهی میکرده است. چندی بعد به جای نقالان، شبیه چند تن از شهدا را به مردم نشان دادند که با شبیهسازی و نشانههای نزدیک به واقعیت میآمدند و مصائب خود را شرح میدادند. مرحله بعد گفتوشنید شبیهها بود با هم و بعد پیدایش بازیگران. براساس گزارش ویلیام فرانکلین انگلیسی که در عصر زندیه، مسافرتی به ایران کرده است، در شیراز و با تشویق کریم خان زند، مراسم تعزیه آب فرات و عروسی قاسم برگزار شده است. کریسکی و برتلس که آثاری در این باره دارند، از اجرای شبیه خوانی در دوره زندیه سخن گفته اند.
به هنگام فرمانروایی قاجارها خصوصاً در زمانِ فتح علی شاه و ناصرالدین شاه قاجار، تعزیه رونق فزاینده و گستردهای یافت و اجرای آن در سراسر ایران متداول گردید؛ اما دست اندرکاران آن غالباً وابسته به حکام و سلاطین و وابستگان دربار قاجار بودهاند، به گونهای که میتوان نفوذ فرهنگ شاهان را در بیش تر مجالس تعزیه این عصر، شاهد بود. همین که اشرافیت، فرهنگ رفاه طلبی و خوش گذرانی به تعزیه نفوذ کرد، نسخههای آن را دچار خدشه و تحریف ساخت، عدهای از شاعران و تعزیه نویسان برای خوش آمد عوامل ستم و تامین مقاصد سلاطین، صحنههایی را به مجالس تعزیه اضافه کردند، که ارتباطی به سوگواریهای محرم و فرهنگ عاشورا نداشت، محتوا و مضامین نسخهها سیر نزولی گرفت و با فرهنگ قرآن و عترت مغایرت یافت. این روندِ پرآفت موجب گردید، تا بسیاری از عالمان شیعه، شبیه خوانی را مورد انتقاد جدی قرار دهند.
اولیا و اشقیا در تعزیه
نباید این واقعیت را فراموش کرد که مردمانی صادق، از گذشته در تلاش بوده اند، عزاداری سالار شهیدان را با شور و اشتیاق افزون تری برگزار کنند و از طریق برپایی مجالسِ روضه خوانی، مرثیه سرایی و به راه انداختن دسته جات سینه زنی و زنجیرزنی، ارادت قلبی و اشتیاق درونی خود را به ساحت مقدس خاندان عترت و به ویژه امام حسین(ع) و قهرمانان دشت نینوا نشان دهند. آنان از روی سوز درونی همواره در این اندیشه بودهاند که چه کنند عزاداری با تاثیر بیش تری برگزار شود و بیش از گذشته احساسات حاضران را تحریک کند. از این رهگذر، تعزیه با اقتباس از نوحههای سینه زنی، روضهها و الهام از تاریخ انبیا و برخی حماسههای دینی و تاثیرپذیری از اسطورههای پهلوانان ایرانی قبل از اسلام، حضور خود را اعلام کرد و با استقبال پرشور مردم مواجه گردید. تعزیه صرفاً به تشریح وقایع کربلا نمیپردازد و طیف وسیعی از حوادث تاریخی صدر اسلام و زندگی پیامبر و امامان پس از سالار شهیدان ـ حسین بن علی(ع) را در بر میگیرد. با این حال، کربلا کانون اصلی این نمایش است و در هرکدام از مجالس تعزیهای که به لحاظ تاریخی به قبل و یا بعد از ماجرای عاشورا اختصاص دارد، به حوادث نینوا گریزی زده میشود.
در تعزیه برای ترسیم مصائب کربلا و سایر وقایع مذهبی، دو صف کاملاً مشخص ترسیم میگردد، اولیا و موافق خوانها که با رنگ لباس، نوع صدا، مضامین کلمات، همراهی گروه موزیک و حمایت تماشاگران، موضع خود را به عنوان انسانهایی فداکار، وارسته و عاشق شهادت و علاقه مند به قرب حق مشخص میکنند، و اشقیا که درست در مقابل اولیا قرار میگیرند، با صداهایی خشن، پای بر زمین کوبیدن، حالت جانیان را به خود گرفتن و دور خیمههای اهل بیت دویدن، انجام کارهای جنایی از جمله بریدن سرکودکان، ضرب وشتم زنان حرم، نفرت تماشاگران را نسبت به ستمگران بر میانگیزند، مخالف خوان، ضمن این که میکوشد نقش اصلی خویش یعنی شقاوت و ستمگری را ایفا کند، امام را با ستایشی عالی وصف میکند و به پستی و حقارت دشمنان اهل بیت(ع) اعتراف مینماید و حتی خود و فرماند هان خویش را مذمت کرده و بر یزید و یزیدیان لعنت میفرستد
تعزیه خوانی در زمان فتحعلی شاه و محمد شاه قاجار
تعزیه خوانی در زمان این دو پادشاه هم مرسوم بوده و بیشتر در میدانها و کاروانسراها و خانههای اعیان و اشراف برگزار میشده است و در دوره هر دو شاه چندین تکیه جدید ساخته میشود که بانیان این تکایا رجال درباری و اعیان و اشراف بودهاند که بسیاری از آنان در ایام محرم در خانههای خود تعزیه خوانی میکردند و این تکایا را به تعزیه خوانیهای عمومی اختصاص میدادند تا در میان عامه مردم بر اعتبار و حیثیت و موقعیت اجتماعی نفوذ خود بیفزایند.
تعزیه خوانی در دوه ناصرالدین شاه
اوج تعزیه خوانی در دوره حکومت 50 ساله ناصرالدن شاه بوده است؛ ناصرالدین شاه بیش از شاهان دیگر قاجار به تعزیه دلبستگی و علاقه داشته است؛ بطوریکه در اوایل حکومت ایشان در تهران حدود40یا 45باب تکیه وجود داشته است. در اواخر سلطنت اوشمار تکیهها به70تا80 باب رسیده بود افزایش تکیه به دو برابر، در مدتی کمتر از نیم قرن نشان دهنده رشد و رواج تعزیه خوانی در دوره ناصری میباشد علاوه بر خواندن تعزیه در تکیه ها، درمیدانها و کاروانسراها و منازل اعیان و اشراف برگزار میشد.
تعزیه خوانی در دوره مظفرالدین شاه
مظفرالدین شاه به لحاظ روحیات خاص مذهبی به روضه خوانی بیش از تعزیه خوانی ارزش قائل بود با توجه به علاقه زیاد به روضه خوانی به دلیل آگاهی از علاقه و دلبستگی عامه مردم به تعزیه خوانی و همچنین سنت دربار ظاهراًعلاقه به تعزیه هم نشان میداد. ازاین رو دستور داد در دربار همراه با روضه خوانی مجالس تعزیه و شبیه خوانی نیز برگزار کنند؛ اگر چه دوره مظفرالدین شاه بدلیل آغاز تجدد خواهی و مشروطه تعییراتی ایجاد شد و موجب گردید تا اندازهای ارزش و اهمیت پیشین خود را از دست بدهد.
تعزیه خوانی در دوره محمد علی شاه و احمد شاه قاجار
دوره سلطنت محمد شاه و احمد شاه آخرین سالهای تعزیه طولانی درتکیه دولت بوده است؛ پس از آن تعزیه خوانی در این تکیه تعطیل میشود و رفته رفته از اوج و رونق آن در میان اعیان و اشراف و طبقات متوسط و اقشار متجدد کاسته میگردد. حوادث گوناگون سیاسی و اجتماعی و پیدایش تیاتر و نمایش و نمایش وارهها و سرگرمیهای تازه در ایران به خصوص در تهران و تغییر و تحول که در وضع زندگی و طرز تفکر گروهی از تحصیل کردگان و فرنگی مآبان جامعه شهری پدید آمده بود سبب شد که این دسته از مردم تهران، به تعزیه خوانی توجه وعلاقه چندانی نشان ندهند. اعیان و اشراف متدین نیز، با توجه به خرده گیریهای برخی از روحانیان از شبیه خوانی و مخارج نسبتاً سنگین و کلان این مراسم رفته رفته علاقه مذهبی خود را به برگزاری تعزیه ایام محرم از دست دادند و بیشتر به برپایی مجالس روضه و نوحه خوانی پرداختند.
تعزیه خوانی در دوره رضاخان
رضاخان که میدانست بعضی از روحانیان و روشنفکران و متجددان با تعزیه مخالفند در پی فرصت و بهانه بود که تعزیه خوانی را ممنوع کند، ورضایت خاطر این دو گروه برای پشتیبانی خود را به دست آورد. ازاین رو، پس از رفتن احمد شاه به فرنگ، دستور داد تا در تکیه دولت تعزیه خوانی نکنند، ولیکن تعزیه خوانی را رسماً ممنوع نکرد. به همین دلیل تا اوایل پادشاهی رضاشاه در برخی از تکایا و محلههای عام نشین تهران تعزیه خوانی همچنان برگزار میشد؛ از سال 1311با 1312شمسی به بعد است که او تعزیه خوانی را رسماً ممنوع کرد.
تاملی در محتوا و پیام تعزیه
تعزیه، با همه جلوههای جالبی که دارد، گاهی اوقات زبان حالی منطبق با شان اهل بیت ندارد و در برخی مواقع حوادثی در آن به اجرا گذاشته میشود، که به افسانه شبیه تر است تا حقیقت. به علاوه، حماسه آفرینیهای شکوه مند فداکاران عاشورا در مواقعی به صورت ذلت آور، تحریف شده و آمیخته به خرافات ترسیم میگردد. صحنه آراییها و شرح و بسط داستانها در تعزیه، نباید به گونهای باشد که سیره و سخن اهل بیت(ع) را به گونهای مغایر با منابع روایی و کتابهای معتبر تاریخی نشان دهد؛ به علاوه افزودن مطالب به تعزیه برای جلب تماشاگران و جذاب شدن نمایشها اگر واقعیت نداشته باشد، براساس موازین شرعی، «کذب»، «افترا» و «حرام» است.
اعتماد/گفتوگو با فردين خلعتبري به دليل فعاليتهاي اخيرش در حوزه آهنگسازي فيلم
در موسيقي فيلم آهنگساز تابع فرم فيلم است
اين روزها «فردين خلعتبري» روزهاي شلوغي را ميگذراند. به تازگي ساخت موسيقي سريال «دندون طلا» را به پايان برده و اين در حالي است كه حالا مشغول ساخت موسيقي «شهرزاد» است. دو سريالي كه در شبكهي نمايش خانگي توزيع شدهاند. او در اين سالها علاوه بر آهنگسازي قطعات مختلف، فعاليتهاي گستردهاي در آهنگسازي فيلمها و سريالها داشته است و بخشي از پرمخاطبترين آثارش هم به همين حوزه مربوط ميشود كه از جمله آن ميتوان به موسيقي آثاري چون شب دهم و مدار صفر در جه اشاره كرد.
خلعتبري بر اين اعتقاد است كه موسيقي فيلمي ميتواند موفق باشد كه در راستاي منويات تصاوير خلق شده باشد.
شما به عنوان آهنگساز فيلم و آهنگساز آزاد - اگر «آزاد» را عنوان درستي بدانيم- فعاليت ميكنيد؛ اما از آخرين فعاليت شما در اين حوزه آهنگسازي فيلم شروع كنيم و تجربهاي كه در اين زمينه داشتهايد. نكته جالب اينكه نوازنده زن تاري در زمان قاجار وجود دارد كه «دندون طلا» نام داشته است، هرچند زمان وقايع سريالي كه به اين نام در شبكه نمايش خانگي كار شده است، جلوتر از دوره قاجار است، اما به هر روي اين سريال داراي فضايي متلگونه است. اين فضا چه فرصتها و محدوديتهايي در كارتان ايجاد ميكرد؟
فكر ميكنم اگر عنوان كلي «آهنگساز» را به كار ببريم، كافي باشد، چون آهنگسازي فيلم هم در همين تعريف ميگنجد، با اين تفاوت كه در موسيقي فيلم، آهنگساز تابع فرم فيلم است و اثر نمايشي ميتواند درباره موسيقياش حكم كند. ما معمولا دو نوع آهنگسازي در موسيقي فيلم داريم؛ يكي آنكه كارگردان يك نوع موسيقي را براي فيلمش انتخاب ميكند و به تبعش يك آهنگساز معمولا ثابت، با يك سبك خاص را برميگزيند. در تاريخ سينما هم نمونههاي زيادي در اين شكل وجود دارد، يعني كارگردانهايي كه در تمام تجربيات فيلمسازيشان با يك آهنگساز معمولا با يك نوع موسيقي كار كردهاند. در ايران هم ميتوان نمونههاي بسياري از اين ماجرا را ديد؛ اما كارگردانهايي هم مثل آقاي ميرباقري هستند كه براي هر اثرشان، موسيقي متفاوتي را ميخواهند. آنها ميدانند چه چيز را نميخواهند، يعني كاملا ميدانند چه چيزي براي فيلمشان مناسب نيست و در اين ميان يافتن اينكه چه چيزي مناسب است، طبيعتا به عهده آهنگساز است. در اين گونه آثار همه تجارب پيشين كارگردان و آهنگساز تحتالشعاع تجربياتي نو است. اين دونفر- آهنگساز و كارگردان- بايد و به چيزي برسند كه هم دوستش داشته باشند و هم مناسب با اثر سينمايي باشد. و شايد اين موسيقي متناسب، نهچندان نو كه يك كليشه مناسب باشد.
آقاي ميرباقري در موسيقي اين كار چه چيزي را نميخواست؟ همچنين در سريال بخشهايي هست كه «كلا» در نقش موسيقي ايفاي نقش ميكند، شما با توجه به فضاي كار با اينها چه كرديد؟
قبل از اينكه تصويربرداري شروع شود و حتي كار كليد بخورد، من و آقاي ميرباقري با هم جلساتي داشتيم، چون «دندون طلا» قبل از اينكه سريال بشود، يك تئاتر بود و خانم «هنگامه مفيد» شعرهايي براي آن سروده و ملوديهايي را ساخته بودند، درحقيقت در اين اثر، تصانيفي بودند كه كار همراهي ميكرد و ارتباط مناسبي با ادبيات حاكم بر نمايش داشت، اين تصانيف را بازيگرها ميخواندند و نوازندههايي در صحنه بودند كه به طور زنده ملوديها را مينواختند، وقتي دوباره اين پروژه شروع شد، به اتفاق، به اين نتيجه رسيديم كه حضور دوباره خانم «هنگامه مفيد» قطعا ضروري و لازم است. به هر حال حالا اين اثر قرار بود در قالب يك سريال روي صحنه برود و از آن طرف بعضي از سكانسها نياز داشتند تا كارهاي ديگري نيز رويشان انجام شود؛ خانم مفيد حضور دوباره را پذيرفتند و يكسري تصنيف حدود ١٧ تصيف را براي مجموعه ساختند كه سر صحنه به صورت زنده ضبط ميشد. آقاي «مهدي فلاح»- نوازنده تار - نيز در اين پروژه با ما همكاري ميكردند، ايشان البته در اين اثر نوازندگي نميكردند و سرپرست گروههايي بودند كه سر صحنه ميآمدند. يافتن گروههايي كه بتوانند آن نوع موسيقي را بيان كنند، كار سختي بود و در اين ميان آقاي فلاح و تيمشان در مدتي كوتاه بايد تمرينهاي كشندهاي را انجام ميدادند تا بازيگراني كه در صحنه ميخواندند خواندن جزيي از بازيشان شود. پيش از آنكه «دندون طلا» به موسيقي متن برسد يك موسيقي متناسب با فضاي نمايشياش داشت؛ من به آقاي ميرباقري پيشنهاد كردم كه موسيقي متن فيلم را از دل موسيقي صحنه بيرون بياوريم. طبيعي است كه چون موسيقي ايراني بود و با سازهاي ايراني نيز نواخته شده بود، من هم بخواهم موسيقي گسترش يافتهاي با همان سازها و تمها بسازم؛ بنابراين با استفاده از نوازندگان خوب با تكيه بر تكنيك چندصدايي - كه مورد علاقهام است- تمها را گسترش داده و تمهاي ديگرگون شدهاي را هم به آن اضافه كردم، ولي در نهايت تمها از خود ترانهها بود. تيتراژ شروع هم بر اساس يكي از همين ترانهها ساخته شد، آن هم در يك زمان فشرده درست بعد از فيلمبرداريها و اديت. موسيقي را روي قسمت يك گذاشتيم. تيتراژ پاياني هم يكي از ترانههاي تئاتر«دندون طلا» بود كه اجراي جديدي از آن را با صداي سپنتا مجتهدزاده ضبط كرديم.
داريد درباره قسمت اول سريال صحبت ميكنيد؟
بله، وقتي كار تمام شد و قسمت اول را بستيم، من احساس كردم آقاي ميرباقري حس رضايتي كه در تجربه قبليمان – شاهگوش- ميشناختم در صورتشان پيدا نيست. به نوعي خودم هم از نتيجه كار پر نميشدم، با هم درباره آنچه ساخته شده بود، حرف زديم. با اينكه بار اول نبود كه با هم كار ميكرديم، ولي دو جلسه با هم حرف زديم. كار نياز به موسيقي كاملا دراماتيك و در خدمت سكانسها و متناسب با ساختارشان لابهلاي ديالوگها و اكشن داشت و موسيقي در عين اينكه بايد عنصر فعال روايي باشد، به بيان درونمايه داستان هم كمك ميكرد. در قسمت دوم به فراخور پيشرفت قصه سازهاي ديگري را نيز اضافه كرديم. سازهاي زهي
غيرايراني، كلارينت، فلوت و سازهاي ديگر چون ضرب زورخانه تيمپاني، به كار اضافه شد، به اين نتيجه رسيديم هنر بيش از آنكه بخواهد نو باشد، بايد درست باشد. وقتي كارگردان چيزي را دوست ندارد، بايد به او حق داد، بايد به جايي رسيد كه او ميخواهد و فكر نكنيم چون كارگردان خودش اهل موسيقي نيست، چيزي كه ميگويد خالي از منطق است. برترين نكته در هنر هماهنگي بين اجزاست و گاهي يك موسيقي در عين هماهنگي در وجودش، با فيلم هماهنگ نيست و اين را كارگردان كه مولف اول است بهتر از همه بايد درك كند. و بر اساس همين منطق تيتراژ آغاز هم تغيير كرد.
فضاي فيلم و تصانيفي كه در آن وجود يك مقدار با نوع كار شما و شخصيت موسيقيهاي قبليتان متفاوت است، شما ايرانيترين كارهايتان نيز چندصدايي است و در آن سازهاي اركستر سمفونيك وجود دارد، نميخواهم بگويم در خود اثر تضاد ايجاد كرده اما خودتان تعجب نكرديد كه چرا بايد ساخت موسيقي اين فيلم به شما پيشنهاد شود؟ هرچند حالا روي فيلم نشسته است.
اول صحبتم گفتم، من موسيقيهاي متفاوتي ميسازم و خودم را موظف ميكنم كه براي هر فيلم موسيقي خودش را بسازم. اين وظيفه من است؛ مكاشفه. توقف در يك نوع موسيقي پايان انعطافپذيري يك آهنگساز فيلم است. هر نوع وابستگي، حتي همان چندصدايي كه گفتيد يك نكته منفي است. گاهي يك ساز با يك تم ساده، مونوفونيك (تكصدايي) براي يك فيلم عظيم به لحاظ توليد ميتواند معجزه كند. اينجا هيچ چيز قاعده مطلق نيست همين هنر را از علوم پايه متمايز ميكند. «دندون طلا» بر محور ادبيات كوچه نوشته شده. كاري كاملا ايراني است پس موسيقياش بايد ايراني باشد. كاملا عاطفي است پس موسيقياش بايد ملوديك باشد.
ولي در نهايت مجبور شديد كه از سازهاي ديگر هم استفاده كنيد، هرچند اين سازهاي غير ايراني، موسيقي ايراني اجرا ميكنند.
بله، من با سازهاي غير ايراني دارم موسيقي ايراني اجرا ميكنم. يعني موسيقي ايراني چيزي نيست كه فقط با ساز ايراني اجرا شود. شما براي پيانو ميتوانيد قطعه ايراني بنويسيد و اجرا كنيد يا براي كوارتت زهي ميتوانيد موسيقي ايراني بنويسيد.
اما از يك سو سازها غير ايراني است و موسيقي هم موسيقي چندصدايي است كه همچنان – در همين زمان هم- خيليها معتقدند با ذات موسيقي ايراني هماهنگ نيست...
نه، من نميتوانم اين موضوع را بپذيرم. ما نميتوانيم موسيقي ايران را از جهان جدا بدانيم. موسيقيهاي بومي جهان براي اركسترهاي سمفونيك نوشته و اجرا ميشود يا آهنگسازان مختلفي هستند كه شرقياند -حالا شرق آسيا يا اروپا- اما آثارشان در عين تشخص كلاسيك بر اساس تمهاي محلي است، مثل بارتوك. با هارموني متفاوت از هارموني قرن هجدهم اروپا. جدا از اين، پاسخ به كساني كه معتقدند موسيقي ايراني صرفا موسيقي سنتي ايران است خيلي گذشته است؛ چون ما آثار بسيار زيادي از موسيقي ايراني داريم كه كاملا پذيرفته شدهاند. مثل آثار مرحوم خالقي، معروفي، تجويدي يا اساتيد بعد از آنها مثل آقاي دهلوي يا احمد پژمان. اين آهنگسازان موسيقي ايراني كار كردهاند و در حالي كه اركستراسيونشان، اركستراسيون موسيقي سنتي ايراني نيست، بعضي از موسيقيهاي نواحي ايران، چندصدايي است، مثلا شيوههاي نوازندگي در برخي سيستان و بلوچستان قوچان، مخصوصا دوتار قوچان و تركمن صحرا قطعا چند صدايي بودن در موسيقي ايراني اينقدر خودش را ثابت كرده و به ادبيات شفاهي مردم نزديك شده كه آن را به راحتي ميپذيرند. اصلا اين طور نيست كه اگر اثري را در فضاي اركستر ملي، بگويند اين موسيقي ايراني نيست.
همان طور كه اشاره كرديد شما به عنوان آهنگساز بايد با توجه به فضاي فيلم آهنگسازي كنيد، ذهنِ شما ناگزير از اين جهتگيريهاست. به نظر ميرسد كه در اين سريال با توجه به ملوديها و تصانيفي كه در متن وجود دارد، محدوديت بيشتري هم براي شما ايجاد شده است...
محدوديت هميشه منجر به خلاقيت ميشود. اين تئورياي است كه هميشه در ذهنم دارم، هر چيز محدودي ما را به اين وا ميدارد كه راهحلي برايش پيدا كنيم. در زمينه موسيقي نيز وقتي تصميم ميگيريم در چيزي مثل فرم موسيقي كار كنيم يا حتي خودمان را به يك «تم» مقيد بكنيم، خب اين هم خودش محدوديت است و اين محدوديت جزو اصلي يك كار كلاسيك است. قرار نيست موسيقي دچار هرج و مرج باشد. من به عنوان آهنگساز بايد ياد گرفته باشم كه بتوانم در يك محدوده عمل كنم و اين حد مرا تعريف ميكند. اين حد منقبض شدن نيست بلكه تعريف است؛ مثلا شما وقتي ميخواهيد مسيري را برويد، وقتي يك راه آسفالت صاف داريد آن را ميرويد، روند طبيعي آن است كه شما بهترين مسير ممكن را پيدا كنيد و برويد، حالا اگر جاده صاف و آسفالت نبود، جادهاي خاكي پيدا ميكني، اگر آن هم نبود كورهراهي پيدا ميكني، بالاخره راه را بايد پيدا كرد، نميشود دل را به صحرا زد و به همين دل خوش كرد. اين محدوديت هميشه براي من جذاب است، حتي وقتي يك آهنگساز نه براي فيلم كه براي خودش آهنگ مينويسد هم براي خودش حد تعيين ميكند و اين حد به نوعي فرمت است، يعني در حقيقت ما براي آنكه مخاطبمان گمراه نباشد بايد در مسير مشخصي اين مخاطب را دنبال خودمان بكشيم وگرنه هرج و مرج ميشود. شما در هر نوع موسيقي، هر چقدر كه از هرج و مرج فرار كنيد به فرزانگي، نزديك ميشويد. مثلا عدهاي هستند كه ميگويند: «نفهميديم چي شد!» اين واكنش در مواجهه با اثر موسيقي زماني اتفاق ميافتد كه آهنگساز آنقدر بيراهه و كورهراه رفته كه هويت اثر را دچار خدشه كرده است.
بعد از آنكه در قسمت اول اين اتفاق افتاد كه شما ديگر تصميم گرفتيد بر اساس ملوديهاي صحنه موسيقي را نسازيد...
منظورتان اين است كه متاثر از آن! نه در همان قسمت اول هم ما يك سري تمهاي جديدي را خارج از آن انجام داديم...
يعني آن را بسط داديد؟
نه، فقط بسط نبود، ساخت بود.
الان اين هماهنگي چطور اتفاق افتاده است؟
يعني از اين به بعد؟
بله...
ديگر الان تقريبا براي شخصيتهاي اصلي و تم مخصوص نوشتهام. موسيقي خيلي پرگوست و به جزييات اشازه ميكند، سكانسها استفاده ميشود و در كنار تصوير است و جزيي از كارگرداني كار شده است. آقاي ميرباقري كاملا موقعي كه دكوپاژ ميكرده اين صداها را فرض ميكرده است.
شما يكبار گفتيد دلتان نميخواهد موسيقياي كه روي فيلمي كه برايش آهنگ ساختهايد، شنيده شود و چندان راغب نبوديد كه به عنوان يك اثر مستقل موسيقايي معرفي شود. اما عملا اين امر در مورد بسياري از آثار شما محقق نشده و موسيقي فيلمهايي مثل شب دهم و مدار صفر درجه به قطعات خاطرهانگيزي تبديل شده كه جزو خاطره موسيقايي مردم شده است و به اين ترتيب اين قطعات نسبت به فيلمي كه قطعه برايش ساخته شده جلوتر رفته است...
اين طور نيست كه جلو رفته باشد. من معتقدم كه وقتي اثر سينمايي مرا به اصطلاح «پر» ميكند، آن موسيقيها را ميسازم. هميشه سعي ميكنم اگر يك كار به لحاظ سينمايي خوب نباشد، در آن نقاط مثبتي را پيدا كنم تا تبديل به موسيقي شود كه قابل شنيدن باشد ولي پيش از اينكه به عنوان يك موسيقي، مستقل شناخته شود دوست دارم كه جايم لابهلاي فيلم و در كنار سكانسها باشد. موسيقي در جهت كمال سينما. بعضيها ميگويند: بيا براي فيلم من موزيك بساز! اين طور درست نيست. بايد بگويند: «موسيقي اين فيلم را بساز». بين اين دو جمله تفاوت زيادي است. فيلمي كه قرار است موسيقي داشته باشد بدون موسيقي ناقص است، براي همين كارگردانهايي موسيقي را حذف ميكنند. در حقيقت موسيقي فيلم تاليف مشترك كارگردان و مصنف موسيقي است. كارگردان را بايد مسوول موسيقي فيلم بدانيم، همان طور كه مسوول تدوين و فيلمبرداري، هم اوست. بنابراين تا زماني كه هم متوجه نشوم دقيقا چه چيزي ميخواهد نبايد رهايش كرد. به نظر من كارگردان خوب كارگرداني است كه آهنگسازش را رها نكند، تا او هر چيزي دلش ميخواهد بسازد.
تا به حال شده است با كارگرداني به نتيجه نرسيد؟
گاهي در بعضي از كارها به مسير ناهموار ميرسم و اگر جدال منطقي در بگيرد نتيجهاش قطعا موفقيتآميز است.
در «دندون طلا» به نظر ميرسد تاثيرگذاري موسيقي در حد يكي از بازيگران اصلي است...
در سكانسي كه نيز در حال ايراد يك خطابه طولاني و مهمتر است، بازي خانم اسكندري به قدري تاثيرگذار بود كه ترسيدم موسيقي مزاحم بازياش شود و جلوي تاثيرش را بگيرد. در اين شرايط چه كار ميتوانستم بكنم؟ مدت زمان اين دو سكانس شش دقيقه بود كه من براي تمام فراز و فرودها موسيقي ساختم و قرار بود در طول اين مدت موسيقي قطع نشود. قطع موسيقي بيش از شروعش حواس را پرت ميكند. در بعضي لحظات تم، زير مونولوگ بازيگر افتاده بود. آقاي ميرباقري گفت بهتر است در چينش ميزانها كاري كنيم كه تمها جهت تاكيد در سكوتهاي مابين متن بيفتد تا كاملا شنيده شوند. اين واكنش از جانب آقاي ميرباقري دقيقا يعني شناخت. به نظر من اين مقدار شناخت كفايت ميكند.
برش
هر چيز محدودي ما را به اين وا ميدارد كه راهحلي برايش پيدا كنيم. در زمينه موسيقي نيز وقتي تصميم ميگيريم در چيزي مثل فرم موسيقي كار كنيم يا حتي خودمان را به يك «تم» مقيد بكنيم، خب اين هم خودش محدوديت است و اين محدوديت جزو اصلي يك كار كلاسيك است. قرار نيست موسيقي دچار هرج و مرج باشد. من به عنوان آهنگساز بايد ياد گرفته باشم كه بتوانم در يك محدوده عمل كنم و اين حد مرا تعريف ميكند.
اعتماد/هشدار معاون فرهنگي ارشاد براي تيراژ پايين كتاب
ناشران با مشكلات جدي روبه رو هستند
زينب كاظمخواه/ يكي از مشكلات صنعت نشر كه هميشه از آن سخن به ميان ميآيد، شمارگان پايين كتاب است. تيراژ پايين كتابها مسائل ديگري را هم به ميان ميكشد كه در صنعت نشر زنجيرهوار به هم متصل هستند؛ نبود تقاضاي كافي براي خريد كتاب كه خود نشان از كمبود سرانه مطالعه در ايران دارد ازجمله اين مشكلات است. بر اساس آمار منتشر شده در شش ماهه امسال ٣٠ هزار و ٢٨٨ عنوان كتاب منتشر شده كه ميانگين تيراژ به ازاي هر عنوان١٨٣١ نسخه است. اگر اين رقم را با كشورهايي مانند مصر و آفريقاي جنوبي يا كوبا مقايسه كنيم درمييابيم كه از نظر عنوان كتاب منتشر شده آمار بدي نداريم ولي از نظر شمارگان وضع مان خوب نيست. در همين سال در مصر ١٠٨ ميليون كتاب منتشر شده كه اين رقم براي كشور ما ٢٦ ميليون است يعني در مصر هر عنوان كتاب تيراژي معادل ٣٤ هزار و ٧٦٠ جلد داشته است. ميانگين تيراژ كتاب دركوبا هم چهار هزار و ٩٤٦ جلد و در آفريقاي جنوبي هشت هزار و ٢١٢ جلد در همين سال است. حالا سيدعباس صالحي، معاون فرهنگي وزير فرهنگ و ارشاد اسلامي روند نزولي تيراژ كتاب در كشور را هشدار داده و زنگ خطري براي حوزه تفكر كشور عنوان كرده است. به گفته او در شش ماهه ابتداي سال، ٣٣ هزار و ٨٨٦ عنوان كتاب در كشور به چاپ رسيده كه اين تعداد نسبت به مدت مشابه در سال گذشته با چاپ ٣٠ هزار و ٢٨٨ عنوان كتاب، ١٢ درصد رشد داشته است. در واقع او نيز بر همين نكته صحه ميگذارد كه ما از نظر عنوان كتابهاي چاپ شده با كمبود مواجه نيستيم اما همانطور كه صالحي به آن اشاره دارد به نسبت عنوان كتابها، آمار تيراژ كتاب در كشور در حال كاهش است. معاون فرهنگي وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي گفته است: در شش ماهه امسال متوسط تيراژ كتاب، ١٨٣١ نسخه بوده كه اين ميزان نسبت به مدت مشابه سال گذشته با متوسط تيراژ ٢٠١٧ نسخه كاهش ١٢ درصدي داشته است. يكي از مشكلات ناشران گراني كاغذ بود كه از ماههاي پاياني سال ٩٠ آغاز شد و با افزايش ارز قيمت هر بند كاغذ از ٣٥ هزار تومان به ٧٠ هزار تومان و درماههاي بعد به ٨٠ هزار تومان رسيد و در همان زمان ناشران زيادي متضرر شدند و به تدريج كتابها نيز گران شد. صالحي هم شايد همين نكات را در ذهن داشته و شرايط فعاليت ناشران كشور را بحراني توصيف كرده و گفته است: اگر نخواهيم بگوييم بحراني بايد بگوييم ناشران كشور با مشكلات جدي روبهرو هستند. وي يادآور شده است: در شش ماهه امسال از مجموع چهار هزار ناشر فعال كشور تنها سههزار ناشر، موفق به چاپ كتاب شدهاند و از اين تعداد دو هزار و ٥٠٠ ناشر زير ١٠ عنوان كتاب چاپ كردهاند و ٧٦٦ ناشر نيز تنها يك عنوان كتاب را به چاپ رساندهاند. صالحي اين كاهش تيراژ و فعاليت ناشران را زنگ خطري براي حوزه تفكر كشور عنوان كرده است. او يك بار ديگر هشدار داده است كه اگر كتاب را به عنوان شاخص تفكر اجتماعي قبول داريم بايد بدانيم كاهش تيراژ كتاب ميتواند هشدار و زنگ خطري براي حوزه تفكر كشور باشد. يكي از نكاتي كه صالحي مانند بسياري از مسوولان فرهنگي به آن اشاره كرده است، مشكل كمبود سرانه مطالعه است كه آمارهاي متناقضي در طول سالهاي گذشته برايش ارايه شده است، بر اساس آمار امانت كتاب از كتابخانههاي عمومي كشور، سرانه مطالعه نزديك به ١٤ دقيقه در روز بوده است كه اين آمار شامل انواع مطالعه ميشود. معاون فرهنگي وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي در ادامه نگرانيهايش تنها راهكار در اين زمينه را ارتقاي فرهنگ كتابخواني دانسته است و يكي از مشكلات حوزه كتاب را كمبود كتابفروشي ذكر كرده و گفته كه بايد ويترين كتاب را در كشور افزايش دهيم.
صالحي تاكيد كرده است: همه افرادي كه درخصوص توسعه اجتماعي خود را مسوول ميدانند بايد در زمينه ارتقاي فرهنگ كتابخواني وارد كار شوند.
اعتماد/اپرايي ايراني روي صحنه ميرود
روايت محتشم كاشاني در اپراي عاشورا
سما بابايي/ ديگر با اجراي اپراهاي متعددي كه در اين سالها توسط آهنگسازان مختلف با كارگرداني «بهروز غريبپور» به روي صحنه رفته است، ميتوان حالا با اطمينان از داشتن اپرا در ايران گفت. از امروز قرار است اپراي «عاشورا» اجرا شود. اپرايي با آهنگسازي «بهزاد عبدي» كه خودش ميگويد تلاش ديگري براي تحقق اپراي ملي در ايران است. پيش از اين، اپرا به صورت عروسكي اجرا شده بود و حالا قرار است به صورت كنسرت با همراهي اركستر سمفونيك تهران و به رهبري «نصير حيدريان» اجرا شود. اپرا در ١٠پرده نوشته شده است و ٩ خواننده آن را اجرا ميكنند. آهنگساز اين اثر، تاكيد دارد كه اپرايش ريشه ملي دارد و در آن از دستگاههاي ايراني استفاده كرده و موسيقياش كاملا ايراني است تا مخاطب با موسيقياي ايراني روبهرو شود؛ موسيقياي كه در كنار تمام تواناييهايش ميتواند به عنوان اپرا نيز مطرح شود.
اپرا با گفتههاي «محتشم كاشاني» آغاز ميشود و بعد از آن داستانِ غمانگيز عاشورا روايت ميشود و باز هم محتشم داستان را ادامه ميدهد. «بهزاد عبدي» حالا به «اعتماد» ميگويد كه در اين اجرا، تغييري در موسيقي ايجاد نكرده است؛ اما به هر روي هر رهبري، اجرايي منحصر به خود داشته است. اين آهنگساز همچنين تاكيد ميكند: «در اين سالها، بهروز غريبپور تلاش بسياري كرده است تا اپرا را به صورت يك هنر ملي و ايراني نشان دهد و به مدد اجراهايي كه او در ايران و همچنين خارج از كشور داشته، تمام جهانيان اپراي ملي ايراني را ميشناسند. متن اين اجرا نيز از نوشتههاي ايشان است و من لازم ميدانم از خدمات ايشان در اين سالها و تلاشي كه براي گسترش اپراي ملي در ايران داشتهاند، تشكر كنم. » او توضيح ميدهد كه اپراي عاشورا بر اساس آيين «سياوش كشون» نوشته شده كه بسياري از نسخههاي تعزيه نيز بر اساس اين آيين شكل گرفتهاند: «ما از تعزيههاي گوناگون، برداشتهاي موسيقايي بسياري انجام دادهايم. همانطور كه ميدانيد تعزيه در قرنهاي متمادي از موسيقي ملي ما نگهباني كرده است. اپراي عاشورا بر اساس دستگاههاي موسيقي ايراني نوشته شده است. ما در اين حوزه به قدري با جزييات تحقيقات خود را انجام داديم كه مثلا وقتي شخصيتي مانند حر روي صحنه ميخواند اين خوانش بايد بر اساس چه دستگاهي از موسيقي باشد. به هر ترتيب آنچه براي ساخت اين اپرا انجام دادهايم تلاش براي يك كار جهاني با ساز جهاني بود كه ميتواند به عنوان يك اثر ملي نيز مطرح شود. »
من معتقد بودم تعزيه گرچه نميتواند در قالب عنوان اپراي كلاسيك معرفي شود اما ميتواند يك اپراي ملي – ايراني براي مخاطب معرفي شود كه اشقيا و اوليا در خوانشهاي متفاوت فضاي جالب توجهي را به مخاطب ارايه ميدهند. هميشه در نظر داشتم بر اساس يك زبان و اركستر جهاني، بياني ايراني از يك فضاي موسيقايي داشته باشم. » بهزاد عبدي البته تاكيد ميكند كه «اپراي عاشورا» را بايد «تعزيه» دانست: «در ايران، تمام مراسم مذهبي با آهنگ و صدا اجرا ميشود و اگر «اپراي عاشورا» را «تعزيهخواني» بناميم همه با آن، احساس آشنايي ميكنند. در تعزيه تمام آلات موسيقي كه در حال حاضر استفاده ميشوند، وجود دارد و بيعدالتي ميشود اگر اين كار هنري را به جاي تعزيه، اپرا بناميم، زيرا يك فاجعه مذهبي با آهنگ بسيار عالي و توسط افراد تحصيلكرده نقاشي شده است.» اين اجرا را «نصير حيدريان» برعهده خواهد داشت. رهبري كه ١٨ سال از ايران دور بوده و هيچ كس در اين مدت براي اجراهاي موسيقي ملي از او دعوت نكرده است، حالا بعد از اين سالها، اركستر سمفونيك تهران با اجراي قطعه «اپراي عاشورا» اثر بهزاد عبدي، به رهبري نصير حيدريان و مديريت هنري علي رهبري، با همراهي گروه كر روزهاي ٢٤، ٢٦، ٢٧، ٢٨، ٢٩، ٣٠ مهرماه ساعت ٢١:٣٠ در تالار وحدت روي صحنه ميرود.
اطلاعات/وزیر فرهنگ: مبارزه با افراطی گری ، عزم و اراده جهانی می طلبد
وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی گفت : یکی از مسایلی که همه ادیان الهی در برابرش باید بایستند مبارزه با افراطی گری و تروریست ها است که امروزه در منطقه شاهد رفتارهای وحشیانه آنها هستیم که نه تنها باعث آواره شدن مسلمانان و مسیحیان شده اند بلکه به از بین رفتن بسیاری از آثار و میراث تاریخی و فرهنگی کشورهای منطقه منجر شده اند.
به گزارش مرکز روابط عمومی و اطلاع رسانی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، «علی جنتی» در دیدار با «اسقف مارآوا روئیل» دبیر مجمع عالی اسقفان کلیسای شرق آشوری با بیان مطلب بالا افزود: برای از بین بردن افراطی گری و تروریست نیاز به عزم و اراده جهانی است.
وی گفت: کشور ایران همواره با رهبران مذهبی به ویژه آشوریان ارتباطات خوب و موثری داشته است و معمولا پیروان ادیان الهی در ایران تعداد قابل توجهی هستند که به راحتی و مسالمت آمیز با هم زندگی می کنند و نمایندگانی نیز در مجلس شورای اسلامی دارند.
عضو کابینه دولت تدبیر و امید افزود: خوشبختانه مجموعه آشوریان ایران در بین مردم از احترام ویژه ای برخوردارند و کلیساهای آنها فعال است و در جمهوری اسلامی ایران مشکلی را احساس نمی کنند.
جنتی ادامه داد: وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی و بخش بین الملل آن در سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامی از دیرباز با مجموعه های مختلفی از کلیساها در ایران درباره مسایل مشترک ادیان الهی گفتگو داشته و همچنان این ارتباط و گفتگوها ادامه دارد.
وی افزود: همچنین ایران همواره با بسیاری از کلیساهای جهان از جمله شورای جهانی کلیساها، شورای پاپی واتیکان، کلیسای ارتدوکس روسیه،کلیسای کاتولیک اتریش و یونان و … در طول دو دهه گذشته گفتگوها و مذاکراتی درباره نقاط مشترک بین ادیان الهی داشته است.
وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی با اشاره به حادثه دلخراش منا اظهار کرد: متاسفانه در این حادثه بیش از چهار هزار نفر از حجاج جان باختند که از این تعداد حدود ۴۶۰ نفر از حجاج ایرانی بودند و این اتفاق بی کفایتی و عدم مدیریت مقامات عربستان را نشان می دهد.وی با اشاره به جنایات داعش در منطقه ادامه داد: اقدامات داعش علاوه بر اینکه برای منطقه خطرناک است، برای صلح و امنیت جهانی نیز خطری جدی محسوب می شود.جنتی افزود: این افراد نه تنها با مسیحیان و یهودیان و سایر پیروان ادیان الهی مشکل دارند حتی با اکثریت مسلمانان و اهالی شیعه نیز مخالف هستند و شیعه کشی را واجب می دانند.
وی ادامه داد: این افراد به هیچ یک از اصول حقوق بشر و اصول انسانی اعتقادی ندارند. در این میان کشور ایران برای خارج کردن آنها از منطقه کمک های بسیاری به کشورهای منطقه کرده است و اخیرا نیز ائتلافی از سوی غرب و آمریکا و اروپا برای اخراج آنها صورت گرفته است که امیدوارم هر چه زودتر از منطقه خارج شوند.
وزیر فرهنگ کابینه یازدهم گفت: امیدوارم تمامی ادیان الهی که همه مسیر یکتاپرستی و دعوت به توحید را طی می کنند دست در دست یکدیگر هدف تقرب به خداوند را پیش ببرند.
جمهوری اسلامی ایران همواره نگاه مثبتی به آشوریان دارد
در ادامه این دیدار «اسقف مار آوا روئیل» دبیر مجمع عالی اسقفان کلیسای شرق آشوری گفت: جمهوری اسلامی ایران همواره نگاه مثبت و خوبی نسبت به ایرانیان آشوری و کلیساهای آنها داشته و این جای تقدیر و تشکر دارد.وی افزود: ما وقتی در ایران حضور داریم خود را ایرانی می دانیم و از دولت جمهوری اسلامی ایران برای مقاومت همیشگی خود در برابر تروریست های منطقه تشکر می کنم.
اطلاعات/توجه رسانهها به اعتراض ایران درنمایشگاه فرانکفورت
روابط عمومی معاونت امور فرهنگی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی اعلام کرد: غرفه ایران در نمایشگاه کتاب فرانکفورت به کانون توجه رسانهها تبدیل شده است.
بر اساس گزارش رسیده از این معاونت، در حالی که غرفه ملی جمهوری اسلامی ایران در نمایشگاه بینالمللی کتاب فرانکفورت بسته است، اما با همراهی ناشران شرکتکننده ایرانی در نمایشگاه، اقدامات فرهنگی و اعتراضی در چارچوب مقررات نمایشگاه ادامه دارد و این فعالیتها غرفه ایران را به کانون توجه خبرگزاریها و رسانههای بینالمللی تبدیل کرده است.
همزمان با بازگشایی نمایشگاه کتاب فرانکفورت از روز چهارشنبه (۲۲ مهر ماه) با اینکه همه فعالیتهای غرفه ایران در حوزه نشر تعطیل شده است، اما در غرفه ایران اعتراض ناشران و دولت ایران به اشکال مختلف ادامه یافته و امکانی فراهم شده است که نمایندگان اعزامی از سوی موسسه نمایشگاههای فرهنگی نسبت به حضور نداشتن ایران در نمایشگاه روشنگری کنند و دلایل اعتراض ایران را به بازدیدکنندگان توضیح دهند.
یکی از افراد مطلع در غرفه ایران در فرانکفورت درباره فعالیتهای ایران گفت: برخی از این اقدامات اعتراضی ایران که در محل غرفه جمهوری اسلامی ایران به نماش گذاشته شده، عبارتند از: تهیه و نصب بنرهایی با موضوع دلیل حضور نداشتن ایران و نصب آن در چهار گوشه غرفه، توزیع بروشور دلیل حضور نداشتن ایران در نمایشگاه کتاب فرانکفورت، توزیع بروشور انگلیسی اعجاز قرآن کریم، طراحی و چاپ پوستر «من محمد را دوست دارم» در دو طراح متفاوت و نصب آن در غرفه و اهدا به بازدیدکنندگان متقاضی، طراحی چهار پوستر با محتوای آزادی بیان و اعتراض به حضور سلمان رشدی و نصب آن در غرفه ایران، هدیه رمان محمد (ص) به بازدیدگنندگان. همچنین در متن بنر نصبشده در غرفه جمهوری اسلامی ایران با عنوان «چرا ما حضور نداریم؟!» آمده است:
«دعوت از نویسندهای که به مقدسات بیش از یک میلیارد انسان به بهانه «آزادی بیان» بیاحترامی میکند در کنفرانس خبری نمایشگاه بینالمللی کتاب فرانکفورت، نقض آشکار اعلامیه جهانی «حقوق بشر» است. ما به این حرکت غیرفرهنگی اعتراض داریم.»
وی افزود: از سوی دیگر مسئولان غرفه ایران با هدف ترویج و آشنایی بیشتر بازدیدکنندگان با فرهنگ غنی ایران اسلامی فعالیتهایی را به این شرح انجام دادهاند: توزیع نامه رهبری به جوانان جهان به سه زبان عربی، انگلیسی و فارسی، توزیع کتاب ایرانشناسی «ایران دروازه تمدن»، توزیع
سیدی فیلم «ایران دروازه تمدن» و «ایران سرزمین رنگین کمان» و همچنین پخش آنها از تلویزیون و توزیع بروشورها و سیدیهای نشر دانشگاهی.
او با اشاره به حضور رسانههای مختلف در غرفه ایران برای بازتاب این رویداد اعتراضی عنوان کرد: در کنار این فعالیتهای اعتراضی و تبلیغی، غرفه ایران شاهد حضور خبرنگاران و عکاسان بسیاری از رسانههای بینالمللی بود که به دنبال تهیه گزارش از اقدام اعتراضی ایران در نمایشگاه کتاب فرانکفورت بودند. در سه روز گذشته شبکه یک آلمان، شبکه zdf آلمان، خبرگزاری رویترز، یورو نیوز، تلویزیون استان هسه، نشریه publishing perspective،نشریه publishing weekly، نشریه booksellers ، روزنامه پرمخاطب زو دویچه زایتونگ، مجله اشپیگل، رادیو زمانه و دهها عکاس و خبرنگار آزاد از رسانههای مختلف جهان به تهیه و انتشار اخبار با موضوع اعتراض ایران به سیاست نمایشگاه کتاب فرانکفورت در دعوت از یک نویسنده مرتد پرداختند.
بنا بر اعلام، همچنین با گسترش اقدامات اعتراضی ایران در نمایشگاه کتاب فرانکفورت جمعی از هموطنان ایرانی مقیم آلمان همصدا با اقدام اعتراضی جمهوری اسلامی ایران برای همراهی و کمک در بیان مواضع روشنگرانه در این خصوص اعلام آمادگی کردهاند.
بر اساس این گزارش، پیش از آغاز نمایشگاه کتاب فرانکفورت، سیدعباس صالحی معاون امور فرهنگی وزارت ارشاد ضمن اعلام بسته بودن غرفه جمهوری اسلامی ایران، از اعتراض جدی و گسترده علیه نویسنده مرتد کتاب موهن آیات شیطانی در نمایشگاه کتاب فرانکفورت خبر داده بود.
ایران/همراهی ناشران غیر دولتی با دولت در تحریم نمایشگاه کتاب فرانکفورت
صالحی: موضع ناشران بخش خصوصی ایران سزاوار قدردانی است
رسانههای خارجی بویژه رسانه های آلمانی زبان با وجود تدارک و تلاش برای نمایش شکاف بین دولت و بخش خصوصی نشر ایران در مواجهه با حضور نویسنده کتاب موهن آیات شیطانی از اقدام ناشران ایرانی در دفاع از پیامبر(ص) غافلگیر شدند.
به گزارش ایرنا درحالی که روز گذشته خبرگزاری دویچه وله آلمان و برخی دیگر از رسانههای خارجی در تیترهای خود از حضور 10 ناشر ایرانی بر خلاف حضور نداشتن دولت ایران خبر دادند، صدور بیانیههای مستقل و مشترک ناشران ایرانی با محتوای اعتراض به حضور سلمان رشدی، سیاستگذاران این رخداد بینالمللی را به چالش کشید.
برخی مؤسسات و ناشران بخش خصوصی ایران از جمله شرکت سهامی کتاب کهن، خانه هنرمندان، سفیر اردهال و مجله Printed In Iran در بیانیهای اعلام کردند: باوجود ضرر و زیان مالی بسیار؛ از آنجا که وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی به عنوان پرچمدار فرهنگ نظام جمهوری اسلامی از حضور در این نمایشگاه خودداری کرده است ما نیز غرفههای خود را باز نخواهیم کرد ولی برای مقابله با دشمنان و آگاه کردن نادانان، همیشه در صحنه حضور داریم و به عنوان سربازی کوچک در عرصههای فرهنگی پشتیبان نظام اسلامی مان خواهیم بود.
سید عباس صالحی، معاون امور فرهنگی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی بعد از اقدام ناشران ایرانی حاضر در نمایشگاه فرانکفورت از آنان قدردانی کرد و گفت: مواضع ناشران بخش خصوصی ایران در دفاع از ارزشهای دینی اقدامی بود که سزاوار قدردانی است.
صالحی افزود: اطمینان داریم در ادامه این نمایشگاه نیز ناشران ایرانی در اقدامات هوشمندانه قانونی و مسالمت جویانه در دفاع از ارزشهای دینی و آزادی بیان پایدار و غیر گزینشی نقش آفرین خواهند بود. معاون امور فرهنگی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی تصریح کرد: موضع هوشمندانه ناشران بخش خصوصی ایران نشان میدهد باوجود تنوع سیاسی و فرهنگی در ایران همگان در دفاع از ارزشها و باورهای اعتقادی همصدا هستند و شنیدن این صدای واحد از عناصر فعال در نمایشگاه کتاب فرانکفورت دور از انتظار نبود. ایران با نصب نوار مشکی به مناسبت ایام ماه محرم و در اعتراض به حضور سلمان رشدی مرتد در کنفرانس خبری نمایشگاه فرانکفورت، این نمایشگاه را تحریم و از چیدن کتاب در غرفه خود، خودداری کرد.
جام جم/با مرتضی حیدری، مجری و گوینده خبر
عاشق اجرا بودم حتی قبل از باسواد شدن
مرتضی حیدری مجری شناختهشدهای است؛ از گفتوگوی ویژه خبری گرفته تا برنامه پایش. درست است که خودش هم مجری است و هم فیزیوتراپ، ولی شدیدا به دوشغلهها معترض است.
به گزارش جام جم سیما ، حالا او گوینده خبر شده و به همین مناسبت سراغش رفتهایم.
تعریف؟
یک شهروند عادی.
یک شهروند عادی فیزیوتراپیست؟
بله. فیزیوتراپی هم میکنم.
نسبتش با گویندگی چیست؟
هیچ نسبتی ندارد.
پس چرا همزمان انجامشان میدهید؟
به اعتبار اولین رشته تحصیلیام فیزیوتراپی میکنم.
و اجرا؟
علاقه شخصی و تحصیلات بعدیام.
کدام بهتر است؟
هر کدام یکجور خوب است.
خوبی درمان؟
اثرش را روی بیمار میبینی و لذتبخش است.
اجرا چه؟
وقتی میتوانی حرفی بزنی که حرف مردم است.
کدام مفیدتر است؟
دامنه تاثیرگذاری اجرا بیشتر است.
از میان کسانی که در تلویزیون روبهرویتان نشستند، بیماری هم برایتان جور شده است؟
نه، هیچ وقت. ولی تبصره دارد.
تبصرهاش چیست؟
مثلا راهنمایی درمانی گرفته یا خواستهاند به دکتر یا بیمارستانی معرفیشان کنم.
دو شغله هستید؟
به نوعی بله.
دو شغلههای دولتی؟
غیرقانونی است، ولی بعضیها قانون را دور میزنند.
چطور دور میزنند؟
مثلا میگویند استادی دانشگاه شغل محسوب نمیشود.
نمیشود همزمان با منصب دولتی تدریس هم کرد؟
به نظر من نه. عمر علم 5 سال است این روزها.
چرا؟
برای چهار ساعت درس دادن در هفته باید 40 ساعت مطالعه کنی.
وضعیت تشکیل کلاسها چه؟
یا کلاس را آوردهاند در دفترشان یا کس دیگری را فرستادهاند سر کلاس.
باعث تاسف است.
حتما هست. 30 سال هم وزیر و وکیل بودهاند همزمان.
شورای شهریها چه؟
یک دنیا کار و گرفتاری است. میشود شغل نباشد؟
چه باید کرد؟
باید منظور قانون را فهمید.
منظورش چیست؟
روشن است. باید برای یک شغل وقت بگذاری.
وقتی یکی از مسئولان از توضیح شفاف طفره میرود؟
حس بدی است. به بینندگان هم منتقل میشود.
چطور؟
دوست دارند ما واکنش نشان بدهیم.
میدهید؟
سعی میکنم. زیرپوستی و تا جایی که بشود.
میشود که نشود؟
مصلحت است.
مصلحت رسانه روی سوالهای شما موثر است؟
بله. هر رسانه اهداف و بیزینس پلنهایی دارد.
خطقرمزهای رسانه؟
خطقرمز بیشتر در ذهن ماست.
جدا؟
ناشی از ترس و غیرحرفهای بودن ماست.
عافیتطلبی؟
عافیتطلبی و بیمسئولیتی. چارچوبها آنقدر تنگ نیست.
تجربه خودتان چیست؟
خیلی پیش آمده از خطقرمز گذشتهام.
خب؟
همه نگران شدند، ولی هیچ اتفاقی نیفتاده است.
پایش یعنی چه؟
پاییدن. همان مونیتور کردن است.
چه چیزی را میپایید؟
محیط کسب و کار کشور را.
خب بعدش چه؟
اگر دیدیم قانون و دستورالعملی چوب لای چرخ میگذارد، مطرح میکنیم.
اهل کجا هستید؟
تهران.
کودکیتان چگونه گذشت؟
خوب، ساده و آرام.
دوست داشتید چه کاره بشوید؟
عاشق اجرا بودم. حتی قبل از با سواد شدن.
از مدرسه فرار کردهاید؟
هرگز.
غیبت؟
حتی یک روز غیبت نکردم تا دیپلم. شما بگو یک زنگ.
نیمکت چندم مینشستید؟
همیشه ردیف اول. نیمکت اول. نفر اول.
اگر باز به گفتوگوی ویژه خبری دعوت شوید؟
استقبال میکنم.
رویکرد نباید تغییر کند؟
نه. سه محور خیلی خوب داشت.
چه بود؟
چالشی، کارشناسی و عامه فهم.
سختترین سیاستمدار ایران چه کسی بود؟
بههیچوجه به مصاحبه شونده بستگی ندارد.
پس به چه کسی بستگی دارد؟
مصاحبهکننده. فقط تسلط کسی که سوال میکند مهم است.
پشت دوربین با کدامشان صمیمی هستید؟
نمیتوانم بگویم فرقی ندارد. آدم به بعضیها حس بهتری دارد.
به کدامشان حس بهتری دارید؟
آنهایی که محترم هستند و در حوزه مسئولیت خودشان لایق و صادق.
شایعه درباره خودتان شنیدید؟
فراوان.
یکی از آنها؟
گفتند پناهنده شدم.
چرا گفتند؟
بعضی سایتها و رسانهها اخلاق حرفهای را رعایت نمیکنند.
دلیلشان چیست؟
یا تسویهحساب است یا جلب مخاطب یا متاسفانه کاسبی.
مردم هم باور میکنند؟
بله. با استناد به «تا نباشد چیزکی...»
غیبت است.
بدتر. تهمت است. تهمت بدتر است.
یارانه بگیر هستید؟
هیچوقت ثبتنام نکردم. به خانواده هم اجازه ندادم.
چرا؟
بهشدت مخالفم. از همان 89 مخالف بودم.
به رئیسجمهور هم گفتید؟
بله.
نشنیدیم.
سیاست کشور بود. نمیشد جلوی دوربین گفت، ولی پشت دوربین میگفتم.
مصلحتاندیشی؟
بیشتر وقتها فرار از مسئولیت است.
مسکن مهر؟
ایده خوبی بود با اجرای بد.
آمار؟
بهشدت نیاز داریم از آن صیانت کنیم.
هنرپیشه مورد علاقهتان؟
نگویم بهتر است. یک چیزی از تویش درمیآید.
فیلم مورد علاقه؟
نیاز.
موسیقی؟
رابطهام خیلی خوب است؛ مخصوصا موسیقی سنتی.
کارتون زیاد میدیدید؟
یکیاش هم از دستم در نمیرفت.
شخصیت مورد علاقهتان؟
پسر شجاع و سندباد.
طنز؟
خیلی در آن ضعیفیم.
دوست دارید چه کسی ادایتان را دربیاورد؟
محسن تنابنده.
فکر میکنید 10 سال آینده کجا ایستادهاید؟
همین مسیر. با کارهای علمی بیشتر.
دوست دارید درباره شما چه بگویند؟
بهعنوان یک فرد حرفهای از من یاد کنند.
در چه حوزهای؟
ژورنالیسم تلویزیونی.
وقتی جلوی آینه میروید؟
گذر عمر...
گرانترین کت و شلواری که خریدید؟
دو میلیون و 800 هزار تومان.
رندش میکنیم بشود 3 میلیون...
جام جم/جنگ نرم در کمین باور و هویت ملّتها
در هفتهای که گذشت، مسئولان و مدیران رسانه ملی به دیدار رهبر معظم انقلاب رفتند. در این دیدار، رهبری با تبیین اهداف جنگ نرم، تغییر باورهای مردم را مهمترین هدف این جنگ پیچیده خواندند. ایشان همچنین رسانه ملی را رسانه نظام و کشور و انقلاب دانستند و آن را قرارگاه مقدم و فعال مقابله با جنگ نرم معرفی کردند. منویات رهبر معظم انقلاب بهانهای شد تا از کارشناسان خبره و آگاه به موضوع، اهداف و ابزار جنگ نرم و رسالت رسانه ملی در این حوزه را جویا شویم.
درگیری و تنش
محمد اخگری، معاون برونمرزی صدا و سیما با اشاره به جنگ نرم به جامجم می گوید: جنگ نرم، همانگونه که از نامش پیداست، جنگی نامحسوس است که آهستهآهسته بنیانها و شالودههای اصلی یک فرهنگ، جامعه یا تمدن را استحاله میکند. این جنگ زمانبر است و در ظاهر هیچ درگیری و تنشی ندارد، اما در باطن زمینه درگیری و تنش را در درون جامعه پدید میآورد. این جنگ خاموش و بیصداست، اما فرصتی را فراهم میکند که صید بدون هیچ درگیری به دنبال صیاد میرود. هدف جنگ نرم هویت و فرهنگ ملتهاست. هدف آن از بین بردن بایدها و نبایدهایی است که چون سنگری مستحکم در مقابل اهداف سلطهگران ایستاده است. مهمترین ابزار جنگ نرم رسانه است. استفاده از ابزار رسانه برای عادی جلوه دادن، آنچه تا قبل از آن زشت شمرده میشده است و برعکس. حرکت و تغییر در عقاید و افکار که البته در گام نخست با تغییر در رفتار حاصل میشود.
معاون برونمرزی صدا و سیما عنوان میکند بیگمان رفتار انسان حاصل اندیشههای اوست، اما گاه رفتار انسان و سبک زندگی او بر افکارش تاثیر میگذارد. به نظر میرسد قدرت نرم به جای آنکه نخست به تغییر در افکار بیندیشد، رفتار و سبک زندگی را هدف قرار میدهد، اگر به صفحه اول درگاه یاهو مراجعه کنید نخستین عکسها و تصاویر غالبا به ستارههای هنر و سینمای هالیوود اختصاص مییابد که مروج سبک زندگی غربی و فرهنگ برهنگی است. فرهنگ مصرفگرایی، مدگرایی و تجمل در نقطه مقابل فرهنگ اسلامی است، اما گویی تصاویر رسانهای، کمکم و با تکرار از حالت غریبگی به حالت آشنا تبدیل میشوند و انسان در گذر زمان در تقلید از فرهنگهای وارداتی، خودش را گم میکند و بیآنکه بداند رفتارش مانند سبک مصنوع رسانه درمیآید.
اخگری:
رسانههای مجازی به سبب تعاملی بودن و ایجاد حس انتخابگری در مخاطب بهترین ابزار جنگ نرم است
به نظر وی ، رسانه شاید روزگاری واسطه انتقال پیام بود، بعدها خودش را پیام نامیدند و البته امروز دیگر واقعیت مجازی نیست، بلکه مجازیت واقعی است؛ یعنی سبکی برساخته از خودش که در میان مردم و اجتماع بسط مییابد. این فرهنگ تازه، نوعی از خودبیگانگی و استحاله است به گونهای که فرهنگ خودش را غریبه و فرهنگ غریبه را آشنا میشمارد.
رسانههای مجازی به سبب تعاملی بودن و ایجاد حس انتخابگری و کنشگری در مخاطب بهترین ابزار قدرت نرم و جنگ نرم است و نظام سلطه با تمام توان از این فرصت استفاده میکند تا خودش را بهدست همان جوامع به دیگر فرهنگها تحمیل کند.
حفظ ارزشها
معاون برونمرزی معتقد است: وضعیت رسانهای عصر حاضر نسبت به دو دهه پیش بسیار متفاوت شده است. رادیو دیگر رادیوی دهه 60 نیست که تنها ابزار دریافت اطلاعات مردم باشد و تلویزیون هم رسانه دهه 70 و 80 نیست که ساعتها مخاطبانش را پای خود بنشاند. فضای رسانههای نو با تکثر فراوان خود، مشتریان پیام را به بازارهای مورد علاقهشان روانه میکند و لذا مقایسه کردن رادیو و تلویزیون امروز به نسبت تفاوت تقاضای مخاطبان قیاسی نادرست است. در این وضعیت جایگاه رسانه ملی به تعبیر رهبر معظم انقلاب قرارگاه مقابله با جنگ نرم است.
وی اشاره میکند: بیگمان وقتی ابزار جنگ نرم رسانه است، برای مقابله با آن نیز باید از رسانه استفاده کرد. رسانه ملی که با تمام توان و تلاشش حفظ ارزشها، هویت و فرهنگ اسلامی ـ ایرانی است، مهمترین و اصلیترین مقر مقابله با تغییر باورهاست. لذا در دوره حاضر که شاهد تحول و گذر رسانهای از رسانههای جمعی به رسانههای اجتماعی هستیم، حساسترین دوره عصر رسانه ملی است. مسئولیتی سنگین که حتی یک لحظه نمیتوان از آن غافل شد و نمیتوان آن را به فراموشی سپرد. بنابراین برای مسئولان و کارکنان صداوسیماست که این سنگر را که سنگر هویت و فرهنگ اسلامی ـ ایرانی است حفظ کنند. کمینهای آهسته دشمن را که چون حرکت مورچه سیاه بر سنگ سیاه نامحسوس است، بشناسند و کید دشمنان را برملا سازند. اخلاق و امید و دین را بهعنوان حصار محکم این فرهنگ دیرین و ریشهدار تقویت کنند و جامعه را نسبت به مقاصد و اهداف دشمنان آگاه سازند.
پرتویزاده :
جنگ نرم بیش از عموم مردم روی نخبگان تاثیر میگذارد، زیرا تغییرات فکری آنها به جامعه منتقل میشود
اخگری میافزاید: در این صحنه سنگین نبرد باید به همه روشها و تکنیکها و ابزارهای جنگ نرم مجهز و مسلط بود و این تجهیز باید همزمان با گذر از رسانه سنتی به رسانه نو به سرعت اتفاق بیفتد؛ چرا که تحولات عصر رسانههای نو بسیار شتابان است. فرمایشات رهبر معظم انقلاب چراغ راه حال و آینده رسانه ملی است، امید که سربازان و سرداران این سنگر بتوانند با فضل الهی و راهنماییهای داهیانه رهبر حکیم، فرزانه و دوراندیش خویش این مسیر را به درستی و با موفقیت طی کنند.
تاثیرگذاری بر نخبگان
دکتر رضا پرتویزاده، استاد دانشگاه صداوسیما درباره تاریخچه جنگ نرم به جامجم میگوید: عنوان جنگ نرم سالها پیش در ایالات متحده آمریکا در مقابل جنگ سخت یا جنگ رودرروی فیزیکی مطرح شد و اولین بار در دانشگاه ملی جنگ آمریکا به کار رفت.
وی جنگ نرم را این طور تعریف میکند: این جنگ استفاده طراحی شده از تبلیغات و ابزارهای مربوط به آن برای نفوذ در مختصات فکری دشمن است و از همین رو هر اقدام روانی و تبلیغات رسانهای که جامعه هدف را نشانه میگیرد و بدون درگیری و استفاده از زور و اجبار و انفعال، طرف مقابل را به پذیرش و تسلیم وادار میکند، جنگ نرم است.
این استاد دانشگاه جنگ سفید، جنگ رسانهای، عملیات روانی، براندازی نرم، انقلاب نرم، انقلاب رنگی و انقلاب مخملی را زیرشاخههای جنگ نرم دانست و گفت: جنگ نرم بیش از عموم مردم روی نخبگان تاثیر میگذارد، زیرا تغییرات فکری و اندیشههای نخبگان در ساختار و برنامههای زندگی، افکار و ایدئولوژیهای ایشان به جامعه منتقل میشود.
این شیوهها در جنگ نرم مورد استفاده قرار میگیرند: استحاله فرهنگی و سیاسی به منظور ناکارآمد نشان دادن نظام سیاسی مورد هدف، ایجاد رعب و وحشت از برخی مسائل مانند فقر و جنگ و دامنزدن به جو بیاعتمادی و ناامنی روانی، اختلافافکنی در صفوف مردم، برانگیختن اختلاف میان نظامیان و سیاسیون کشور، ترویج روحیه یاس و ناامیدی در افراد جامعه به ویژه نخبگان، بیتفاوت کردن قشر جوان و دانشجویان نسبت به مسائل مهم کشور و موضوعات سیاسی، کاهش روحیه و کارآیی نظامیان و ایجاد اختلاف بین شاخههای مختلف نظامی و امنیتی، تبلیغات سیاه برای آشوب و شایعهپراکنی از طریق شبکههای مجازی، تقویت نارضایتی مردم بر مبنای تفاوتهای مذهبی، سیاسی اجتماعی و قومی و نسبتهای ناروا به مسئولان دولت و تلاش برای بحرانی نشان دادن موضوعات داخلی کشور و اوضاع اجتماعی و فرهنگی از طریق انتشار اخبار نادرست در شبکههای مجازی.
رادیو و تلویزیون، مطبوعات و شبکههای اجتماعی به واسطه نفوذ و گستردگی، ابزار درجه اول جنگ نرم و بعد از آن رسانههای سینما، تئاتر، نقاشی، گرافیک و حتی موسیقی مهمترین ابزار این جنگ محسوب میشوند.
رسانه ملی میتواند برای اتاق فکری که رهبر معظم انقلاب به آن اشاره کردهاند، از افراد نخبه، اندیشمند و صاحبنظر کمک بگیرد؛ کسانی که میتوانند راههای پیشگیری را بیابند و حتی به استقبال دشمن بروند.
در جنگ نرم، شیوههای حمله قابل مشاهده نیست و باید اتاق فکری توانمند شامل استادان دانشگاه و کارشناسان خبره داشته باشیم که از نفوذ نرم دشمن پیشگیری و با آن مقابله کند.
رسانه ملی، اتاق فکر مقابله با جنگ نرم
دکتر سیدمحمد مرندی، عضو هیات علمی دانشگاه تهران به جامجم میگوید: آنچه باعث استقلال و آزاداندیشی یک جامعه میشود فرهنگ، هویت، اعتقادات و باورهای مردم آن جامعه است؛ بنابراین هدف اصلی جنگ نرم هم تغییر در هویت، نوع تفکر و فرهنگ جامعه هدف کشورهای مهاجم است. کشورهای هدف، کشورهای جهان سوم و در حال توسعه هستند.
مرندی:
هیچ کشوری در دنیا به اندازه کشور ایران تا این حد مورد هجوم فرهنگی نیست و شبکههای مخالف علیه مان زیاد است
در عصر حاضر اوج استعمار، استعمار فیزیکی نیست؛ بلکه استعمار فکر و هویتی است. وقتی یک جامعه از هویت خود تهی شد، دیگر برایش ارزشی باقی نمیماند که بخواهد از آن دفاع کند. کشوری که فاقد ارزش و تفکر باشد، به راحتی و داوطلبانه در مسیر ریلگذاری شده استعمار نوین حرکت میکند.
به نظر وی، باید توجه داشت توسعهیافتگی، برخورداری از مدرنترین تسلیحات و اقتصادی ثروتمند برخی کشورها از مصونیت فرهنگی نشان ندارد، چه بسیار کشورهای توسعهیافته که کاملا خودباخته فرهنگ کشورهای دیگر هستند. دشمن از جهات مختلف با فرهنگ ایرانی وارد نبرد نرم شده است. با اینترنت و شبکههای مجازی، رادیو و تلویزیون، ماهواره و اسباببازی، کتاب و مجله و حتی فرصت مطالعاتی برای نخبگان جامعه. به جرأت میتوان گفت هیچ کشوری در دنیا به اندازه ایران تا این حد مورد هجوم فرهنگی نیست. مردم و حاکمان عربستان هم مسلمان هستند؛ اما حتی یک شبکه مخالف در سراسر دنیا علیه آنان فعالیت نمیکند، چون دلیلی وجود ندارد کشورهای استعماری جهان بخواهند برای تغییر هویت آنان هزینهای کنند. بسیاری از کشورهای عربی عاری از هویت اسلام ناب شدهاند، لذا جنگ نرم را نهتنها احساس نمیکنند، بلکه همسویی هم میکنند.
این استاد دانشگاه میافزاید: در فضای مجازی با ایجاد شبکههای اجتماعی به شدت روی ایجاد شبهات اعتقادی، تحریف تاریخ، تغییر باورها، تشکیک اعتقادات و بسیاری دیگر... کار میکنند. در سریالهای ماهوارهای روی تغییر سبک زندگی، از بین بردن قبح مشروبات الکلی، روابط انسانی خارج از عرف و شرع، تجملگرایی و... برنامهریزی کردهاند.
با این وضع، رسالت رسانه ملی بسیار سنگین است و همانگونه که رهبر معظم انقلاب اشاره داشتند، صداوسیما اتاق فکر و در خط اول مقابله با نبرد نرم دشمن است. رسانه ملی با ارتقای سطح کیفی و تخصصی تولیدات خود باید پاسخگوی قشر نخبگان جامعه باشد تا این قشر بتواند با رسانه، تعامل دوجانبه داشته باشد. در بخش کودک، خانواده و جوانان رسانه ملی باید با هدف جذب حداکثری برنامهسازی کند.
دنیای امروز رسانهها
در بخش خبر، رسانه ملی به خصوص شبکه خبر باید آزادانهتر و چالشیتر مسائل و مطالب را مطرح کند تا بخشی از جامعه برای کسب خبر به منابع خارجی و بعضا معاند جذب نشوند. بنابراین وجود اتاق فکر در بخشهای خبری سازمان صداوسیما یک ضرورت است. به هر حال دنیای امروز دنیای رسانههاست، هر رسانهای که بهتر، حرفهایتر و تخصصیتر عمل کند، مخاطب بیشتری را میتواند تحت تاثیر قرار دهد.
جوان/وحيد جليلي، رئيس شوراي سياستگذاري جشنواره مردمي فيلم عمار اعلام كرد
مسئولان ارشاد گفتند كمكنكردن به عمار دستور از بالا بود
اولين نشست خبري ششمين جشنواره مردمي فيلم عمار در حالي روز گذشته در حسينيه هنر برگزار شد كه وحيد جليلي، رئيس شوراي سياستگذاري جشنواره عمار از اعلام وزارت ارشاد مبني بر عدم كمك مالي به اين دوره از جشنواره خبر داد.
نویسنده : مصطفي شاهكرمي
اولين نشست خبري ششمين جشنواره مردمي فيلم عمار در حالي روز گذشته در حسينيه هنر برگزار شد كه وحيد جليلي، رئيس شوراي سياستگذاري جشنواره عمار از اعلام وزارت ارشاد مبني بر عدم كمك مالي به اين دوره از جشنواره خبر داد.
به گزارش «جوان» نادر طالبزاده در ابتداي اين جلسه با اشاره به ويژگيهاي جشنواره «عمار» بيان كرد: جشنواره عمار توانست خلأهايي را در كشور ما پر كند. اين جشنواره اولين خانه فيلمسازي مستند را به صورت جدي ايجاد كرد و آثار جشنواره از صداوسيما گرفته تا سطح جامعه همه جا ديده ميشود. بخشي از جشنواره عمار رويكرد آموزشي آن است كه هميشه مقدس است و بخش ديگر، جذب مخاطبان و پخش آثار در سراسر ايران از روستاها گرفته تا شهرستانها است كه در عمار ديده ميشود. خوشبختانه استقبال از جشنواره «عمار» به صورت طبيعي اتفاق افتاده است و وجه بينالمللي اين جشنواره رو به گسترش است. من سالهاست كه با اهل فكر و رسانه مواجه ميشوم و ميبينم كه درك آنها از «عمار» بسيار جدي است و اين براي من باعث خوشبختي است. دبير جشنواره «عمار» با اشاره به جشنوارههايي كه در كشور ايران برگزار ميشود، افزود: ما يك كشور فرهنگي هستيم كه جشنوارههاي زيادي در كشور برگزار ميشود. وقتي مهمانان خارجي از كشورهاي مختلف به ايران ميآيند، سخنانشان درباره كشور ما قابل توجه است و نگاهشان به ايران غيرقابل مقايسه با كشورهاي ديگر است. در جشنواره، ما از يكسال گذشته به اين طرف به نوعي پختگي رسيدهايم و اميدوارم هر سال توليد، اكران و پخش ما بهتر از سال قبل باشد.
وحيد جليلي، رئيس شوراي سياستگذاري جشنواره مردمي فيلم عمار در ادامه اين نشست و در پاسخ به پرسش خبرنگار «جوان» درباره اينكه آيا بودجهاي به جشنواره «عمار» اختصاص داده شده است يا خير، اظهار كرد: با وجود مصوبه مجلس شوراي اسلامي كه بودجه يك ميلياردي را براي جشنواره «عمار» در نظر گرفته بود، دوستان در وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي صريحا اعلام كردند كه كمكي به جشنواره نخواهند كرد و البته اعلام كردند كه اين تصميم از جايگاههاي بالاتري صورت گرفته است.
ارشاد
براي حمايت از گروه هنر و تجربه، فضايي را در نظر ميگيرد و يارانه مفصلي را در
اختيار آنها قرار ميدهد. ما توقع زيادي نداريم اما انتظارمان اين است اگر وزارت
ارشاد نگاه ويژهاي به ارزشهاي انقلاب اسلامي و مضامين مربوط به تاريخ انقلاب و
بيداري اسلامي ندارد، حداقل نگاه يكساني در اين حوزه داشته باشد. وزارت ارشاد همان
قدر به عناصري كه رسما اعلام ميكنند هيچ دلبستگياي به انقلاب و جمهوري اسلامي
ندارند و حتي خلاف مصالح نظام گام برمي دارند، كمك ميكند، به ما هم نگاه يكساني
داشته باشد. البته جشنواره «عمار» از روزي كه شكل گرفته، خود را به اين نوع بودجهها
متكي نكرده است، با اين حال ما گلايه خود را مطرح ميكنيم.
وي از سه محور كه در جشنواره «عمار» به صورت جدي دنبال ميشود، نام برد و ادامه داد: گام اول در جشنواره مردمي «عمار» پيوست اجتماعي در هنر انقلاب اسلامي بود. هنر انقلاب اسلامي به اشكال گوناگون و با علل مختلف در بسياري از موقعيتها بايكوت ميشد و امكان ارتباط با مخاطب از آن دريغ ميشد. در گام دوم ما به يك پيوست اقتصادي براي هنر انقلاب اسلامي نياز داريم كه هم به معناي كاستن هزينهها و هم به معناي ايجاد زمينه و ظرفيتيابي براي پروژههاي مختلف است و در ادامه اين روند، تبديل مخاطب به مشتري از ديگر اهداف جشنواره «عمار» است. پيوست سوم در حوزه بينالملل است كه ما نياز داريم در فضاي بينالمللي حضور جديتري داشته باشيم. هنر انقلاب از داشتن رسانههاي بينالمللي محروم است. بعضي از بهترين و حرفهايترين آثار هنري ما كه در جمهوري اسلامي ما توليد شده است، به مخاطبان خود نميرسد.
مسئول شوراي سياستگذاري جشنواره مردمي «عمار» از ارائه ۱۲ فيلمنامه از توليدات اين جشنواره به صدا و سيما سخن گفت و توضيح داد: همه اين ۱۲ فيلمنامه از طرف صداوسيما رد شد و شايد اين فيلمنامهها در تراز آثاري كه تلويزيون پخش ميكند، نبوده است. ما اميدواريم فيلمنامههايي بنويسيم كه در تراز آثار تلويزيون باشند. البته بيانصافي نميكنيم و از پوشش خوب رسانهاي از جشنواره پنجم «عمار» كه باعث ذوقزدگي دوستان ما در شهرستانها شد، ممنونيم. در ادامه اين نشست كه با هدف اعلام اولويتها و تبيين محورهاي ششمين دوره جشنواره عمار صورت گرفت سيدرسول منفرد، دبير اجرايي جشنواره با ارائه گزارشي از برخي اكرانهاي پرتعداد آثار دوره قبل جشنواره گزارشي در مورد رويكرد جشنواره و پايان فرصت ارسال گفت: در فراخوان جشنواره امسال هشت موضوع در پنج بخش كلي ديده شده است كه دو موضوع «ايران و امريكا» و «انفجار دفتر نخستوزيري و شهداي هفتم تير» جزو موضوعات ويژه در اين دوره از جشنواره است. در جشنواره امسال بخشهاي تازهاي مانند بخش بازيهاي رايانهاي و گرافيك براي اولين بار به جشنواره عمار اضافه شده است.
جشنواره مردمي فيلم عمار از 8 تا 17 ديماه سال جاري در سينما فلسطين برگزار ميگردد.
جوان/28 ميليارد تومان براي يكي از يادگاريهاي تهران قديم
خانه دايي جان ناپلئون معامله شد
يكي از مشهورترين خانههاي سينماي ايران، توسط شهرداري خريداري شد تا يكي از تنها بازماندگان لالهزار قديم از خطر تخريب و تغيير كاربري رهايي يابد.
نویسنده : هادي عسگري
خانهباغ تاريخي «امينالسلطان» كه به دليل توليد سريال مشهور «دايي جان ناپلئون» به خانه دايي جان ناپلئون نيز شهرت دارد، توسط سازمان زيباسازي شهرداري تهران خريداري شد تا خطر تخريب و از بين رفتن يكي از خانههاي قديمي شهر تهران، موقتاً رفع شود. امينالسلطان يا اتابك اعظم، صدراعظم ناصرالدين شاه بود كه توانست در دوران مظفرالدين شاه و محمدعلي شاه نيز قدرت خود را حفظ كند اما در جريان مشروطه اين سياستمدار كهنهكار كه مخالف مشروطيت بود، كشته شد و بعد از آن ملك اعيانياش در خيابان لالهزار تهران به رحيم اتحاديه از صرافان مشهور تبريزي فروخته شد. از اين تاريخ به بعد نام خانه امينالسلطان به خانه اتحاديه تغيير نام داد. رحيم اتحاديه فرزندان زيادي داشت و پس از مرگ وي اين خانه به30 سهم تقسيم شد و به فرزندانش رسيد. اما خانهاي كه در زمان قاجار محل رفت و آمد ديپلماتهاي اروپايي بود، در دهه 50 شمسي به لوكيشن يكي از مشهورترين مجموعههاي تلويزيوني قبل از انقلاب يعني «دايي جان ناپلئون» تبديل شد. شهرتي كه باعث شد تا اين بار خانه باغ اتحاديه به نام «خانه دايي جان ناپلئون» ناميده شود. خانهباغ اتحاديه هماكنون يكي از تنها خانههاي تاريخي باقي مانده از دوران قاجار در محله لالهزار تهران به شمار ميرود كه بارها خبر تخريب آن در رسانهها منتشر شده بود. يكي از عواملي كه باعث شد تا تعيين تكليف اين خانه مدتها به طول بينجامد تعدد وراث بود كه امكان رسيدن به توافق بر سر سرنوشت خانه را سخت ميكرد. از چند سال پيش شهرداري منطقه 12 تهران كه اين خانه در آن منطقه واقع شده، تلاش ميكرد تا ملك را از صاحبان آن خريداري كند، اما در نهايت با ورود سازمان زيباسازي شهرداري و اعلام رقم قابل توجه 28 ميليارد تومان براي خريد اين خانهباغ تاريخي، تكليف مالكيت آن مشخص شد. عيسي عليزاده، مديرعامل سازمان زيباسازي شهر تهران درباره اين معامله ميگويد: «شوراي شهر تهران مهرماه سال گذشته شهرداري تهران را ملزم به خريد خانهباغ اتحاديه كرده بود و طبق آن، اين ملك با مبلغ ٢٨ ميليارد و ٥٠٠ ميليون تومان توسط سازمان زيباسازي خريداري شد.» عليزاده از قصد شهرداري براي نگهداري و بازسازي اين خانه خبر ميدهد. اين خانه تاريخي در سال 84 به عنوان اثر ملي به ثبت رسيد اما بعد از مدتي با رأي ديوانعالي عدالت اداري از فهرست خارج شد و هماكنون تنها سردر اين خانه جزو آثار ملي به ثبت رسيده است!
حمایت/همایش شیرخوارگان حسینی در سراسر ایران و 40 کشور جهان برگزار شد
هراس کودککشها از جهانیشدن علی اصغر(ع)
کودکان در آغوش امن مادراناند و مادران بیتاب «علیاصغر»ها.کودک سبز پوششان را بالای سر گرفتهاند و فریاد میزنند: «یا صاحب الزمان (عج)! فرزندم را نذر یاری قیام تو میکنم. او را برای ظهور نزدیکت برگزین و حفظ کن. یا حسین(ع)، یا علیاصغر (ع) ادرکنی.»
۴۰ کشور جهان میزبان شیرخوارگان حسینی
دیروز در نخستین جمعه ماه محرم، سراسر ایران و ۴۰ کشور جهان میزبان شیرخوارگان حسینی بودند تا با رساندن پیام مظلومیت امام حسین (ع) و طفل شیرخوار ایشان حضرت علیاصغر (ع) جهانیان رابا نهضت عاشورا و پیام امام حسین (ع) - که اصلاح امت و امر به معروف و نهی از منکر بود - آشنا کنند.از مصلی پایتخت تا حرم رضوی، از مناطق سنینشین غرب تا شرق مرزنشین، مادران کودکانشان را ملبس به لباس سبز علوی کرده و سربندهای «یا علیاصغر(ع)»؛«یا حسین(ع)» و...بر پیشانی کودکانشان بسته بودند.
شیرخوارگان حسینی با سربندهای «یا صاحبالزمان» آمده بودند و مادران آنها را نذر قیام جهانی حضرت صاحب(عج) میکرند، به این امید که در رکاب منجی عالم بشریت حضرت بقیة الله(عج) حاضر شوند.
میترسند از اینکه علی اصغر جهانی شود
با اینکه همایش شیرخوارگان حسینی تنها یک مجلس روضه و یک سوگواری است و امید میرود محفلی برای تربیت سربازان امام زمان(عج) باشد، اما این همایش به مذاق دشمنان اسلام خوش نیامده و منجر به واکنشهایی شده است؛ به طور مثال در کشور انگلیس با برگزاری سلسله همایشهای هفت گانهای بیانیهای با عنوان: «عاشوراییان مانع احیا و بقای اندیشههای ما خواهند شد» صادر کرد، یا دانشگاه سُربن فرانسه این روند را تاب نیاورد و به صدور بیانیهای با عنوان «بشتابید که علیرغم اهداف ما، الگوی سازنده نسلهای متمادی در حال معرفی و شکلگیری است» مبادرت کرد.
در آمریکا نیز شیطانپرستها تجمعات مختلف برای محکوم کردن همایش شیرخوارگان برگزار کردند و رسانههای رژیم اشغالگر صهیونیستی در روزنامههای خود به واکنشهای منفی روی آوردهاند. ایتالیا در این رابطه خواستار واکنش سریع و عجولانه کلیسای رم شد و دانشگاه لایدن هلند هم کرسی «علیاصغر شناسی» (به منظور مبارزه با گسترش فرهنگ عاشورایی) تأسیس کرد. همچنین سه دادگاه بینالمللی از جمله دادگاه لاهه بیانیهای با عنوان «مراسم شیرخوارگان، رنجش عواطف جامعه اروپایی را به دنبال دارد» را منتشر کرد و البته وهابیون آلسعود هم اقدام به برگزاری کنفرانس «تحریف تاریخ عاشورا» در دانشگاه محمد بن صعود کرده و عنوان داشتنند: «ایاکم و العالمیة علی الاصغر»؛ بترسید از اینکه علی اصغر جهانی شود!
اعلام انزجار از کودک کشی آل سعود
اواسط هفته گذشته، «داوود منافی پور» دبیر مجمع جهانی حضرت علی اصغر(ع) در نشست با اصحاب رسانه اعلام کرده بود که در سیزدهمین همایش شیرخوارگان حسینی در نظر داریم اوج انزجار خویش را از کودک کشی آل سعود که همانند کودک کشی رژیم صهیونیستی است با بیان آیه «فَانتَظِرُواْإِنِّی مَعَکُم مِّنَالْمُنتَظِرِینَ»اعلام کنیم.
وی با اشاره به اینکه همایش شیرخوارگان از سال 82 در مهدیه تهران کار خود را آغاز کرده بیان کرد: ماهیت این همایش واقعهگویی حادثه عاشورا با نقطه عطف و محوریت شهادت حضرت علیاصغر(ع) است.
وی همچنین از فراخوان کنگره بینالمللی شعر حضرت علی اصغر(ع) به 5 زبان خبر داد و گفت:این کنگره محصور به شاعران شیعه نیست و هر شاعری با هر دینی میتواند در آن شرکت کند. هدف ما ارسال پیام عاشورا است. تیزر فراخوان در سایت مجمع جهانی حضرت علی اصغر (ع) و در رسانهها پخش خواهد شد.
خراسان/گفت و گو با عبدالحسن برزيده کارگردان فيلم سينمايي «مزار شريف»
اجازه دهيد در اين مورد چيزي نگويم
اکرم محمدي - فيلم سينمايي مزار شريف ؛ داستان به شهادت رسيدن ديپلمات هاي ايراني و تنها خبرنگاري را که با آن ها ، بود روايت مي کند. اين اتفاق سال 77رخ داد و بعد از آن تنها دستاوردي که داشت اين بود که باتوجه به شهادت شهيد صارمي ،روز شهادت وي،روز خبرنگار اعلام شد .آن زمان تنها يک نفر از ديپلمات ها زنده ماند و حالا اين فيلم روايت داستان از زبان شاهسون، تنهابازمانده آن اتفاقات است .با عبدالحسن برزيده نويسنده و کارگرداني که بعداز سال ها، به اين موضوع پرداخته گفت و گويي انجام داديم که مي خوانيد.
* چرا اين فيلم اين قدر دير ساخته شد؟
**دريک جمله بايد بگويم که شرايط ساخت فيلم فراهم نشد.ضمن اين که در آن دوره هم علاقه اي براي ساخت اين فيلم وجود نداشت و عده اي مخالف طرح اين موضوع بودند چون اين فيلم به موضوعي مي پرداخت که قرار نبود راجع به آن حرفي زده شود.درواقع اين اتفاق يک گاف ديپلماتيک بود که بسياري دوست نداشتند راجع به آن حرفي زده شود.ما به جاي اين که به اين قضيه بپردازيم و آن را نقد کنيم و با نقدمان از تکرار آن جلوگيري کنيم ،متاسفانه صورت مسئله را خط مي زنيم و سعي مي کنيم تا در مورد آن حرفي نزنيم.
*شما همان زمان براي توليداقدام کرديد؟
**بله.
*وچه کساني مخالفت مي کردند؟
**اجازه بدهيد در اين مورد چيزي نگويم.چون اين مسئله مربوط به دوره خاصي است . البته يکي دو سال هم طول کشيد تا فيلمنامه آماده شد وچند بار هم بازنويسي کردم . با تغيير دولت و روي کار آمدن دولت آقاي احمدي نژاد هم علاقه اي به کار کردن نداشتم.بعد ، فيلمنامه را به صدا و سيما بردم و آن جا تاييد و تصويب شد اما بودجه اي که برايش درنظر گرفتند ، به قدري ناچيز بود که نمي شد فيلم را توليد کرد و من هم از ساخت فيلم منصرف شدم و در نهايت اين فيلم را سال گذشته آماده کردم.
*براي نگارش و توليد فيلم، چقدر تحقيق کرديد و تا چه اندازه به مستندات موجود مثل صحبت هاي آقاي شاهسون رجوع کرديد؟
**فيلم تنها يک راوي دارد و شاهد زنده ما هم آقاي شاهسون بود. بااين حال در مورد وضعيت آن زمان و براي شناخت موقعيت ،تحقيق کردم. احتمال اين وجودداشت که گروه هاي تند رو و "آ.اس. آ"دست به اين ترور زده باشند که البته اين نظر،قطعي نيست اما همان زمان دولت پاکستان،اطمينان داده بود که براي ديپلمات ها خطري وجود ندارد و به همين دليل هم ظن ما به پاکستاني ها بيشتر است.ضمن اين که طالبان هم منکر شدند.با يکي از ديپلمات هايي که چند روز قبل از اتفاق به ايران آمده بود و چند نفر از مسئولان هم صحبت کردم و تحقيقاتي انجام دادم و فيلمنامه را نوشتم.
*صحنه هايي مثل تيرخلاص به ديپلمات ها را به نقل از آقاي شاهسون در فيلم آورديد؟
**اين مسئله روايت مستندي است ومن دخل وتصرفي نداشتم .البته دخل و تصرف سينمايي طبيعي است.ساختار قصه بايد پرداخت سينمايي داشته باشد و هيچ خاطره بکري نمي تواند جذاب باشد.
*متاسفانه فيلم از نظر زمان ،اکران مناسبي نداشت.
**کاملا درست است اما چند اشتباه در مورد فيلم رخ داد که برخي مربوط به من است و بخشي هم مربوط به پخش کننده فيلم است.اسم فيلم اشتباه بود .البته انتخاب اسم فيلم هم با من بود ضمن اين که در مقطعي مي خواستم که نام فيلم تغيير کند اما بنا به دلايلي اين اتفاق نيفتاد و من دراين قضيه مقصرم.نکته ديگر در مورد تبليغات است که اين مسئله به پخش کننده فيلم برمي گردد و کلا در ارائه کالاها و بسته بندي هايمان ،چه کالاهاي فرهنگي و چه غير فرهنگي دچار مشکل هستيم و چون در اين بخش تخصصي ندارم ، نمي توانم ورود کنم.اين ها را به اين دليل نمي گويم که چون من اين فيلم را ساختم بايد از آن دفاع کنم ،بلکه به اين دليل است که فيلم را در سالن هاي مختلف با جمعيت هاي مختلف ديدم و بعد از اين که فيلم را مي ديدند ، راضي بيرون مي رفتند و اخيرا هم فروش فيلم شکل بهتري پيدا کرده که آن هم به دليل تبليغ مردم است.
*براي اکران فيلم در کشورهايي مثل افغانستان برنامه اي نداريد؟
**علاقه مندم که اين فيلم در کشورهاي ديگر نمايش داده شود و مسئولان پخش فيلم هم در حال کار روي اين مسئله هستند و اميدوارم بتوانند شرايطي فراهم کنند که فيلم در جاهاي ديگري نمايش داده شود.
سیاست روز/وحید جلیلی در نشست خبری جشنواره عمار:
جشنواره عمار، تلاشی برای شکستن محاصره آرمانهاي سیدالشهدا(ع) است
مسئول شورای سیاستگذاری جشنواره فیلم عمار گفت:رسیدن به جامعه آرمانی و در مسیر مکتب شهادت، تلاش میطلبد و این تلاشها فرصتی است برای شکستن محاصره آرمانهاي سید الشهدا. جشنواره فیلم عمار یکی از این جریانهاست.
به
گزارش تسنیم، نشست خبری فراخوان ششمین دوره جشنواره مردمی فیلم عمار در حسینیه هنر
برگزار شد.
نادر طالب زاده دبیر جشنواره در ابتدای این نشست گفت: جشنواره فیلم عمار خلأیی را پر کرد. از ویژگیهای این جشنواره مردمی بودن آن و آموزش فیلم مستند به صورت جدی است. استعدادهایی که فیلمهاي آنها از صدا و سیما و جاهای دیگر پخش شده است .بخش جذب و پخش در شهرهای مختلف ایران از ویژگیهای دیگر فیلم عمار است و بعد بينالمللی این جشنواره رو به توسعه است و آماری در آینده اعلام میشود که نشان از گستردگی جشنواره فراتر از مرزهای ایران است.
وی با اشاره به لیست موضوعاتی که در فراخوان جشنواره وجود دارد گفت: موضوعات جشنواره عمار افق وسیعی را دربرمیگیرد. استعدادهای کشور ایران غیرقابل مقایسه با کشورهای دیگر است و از نکات خوب جشنواره اینکه فرهنگ به کوره روستاها رفته است. جمعیتی که برای جشنواره عمار یا موضوع فرهنگی در یک روستا جمع میشوند نشان از سطح بالای فرهنگی کشور دارد. غنی کردن سطح فرهنگی شهرهای ایران از ویژگیهای مقدس جشنواره فیلم عمار است.
در ادامه نشست سید رسول منفرد دبیر اجرایی جشنواره به مهمترین فعالیتهای جشنواره در سال گذشته اشاره کرد و گفت: اکرانهای مردمی در یک سال گذشته ادامه داشت و در شش ماه اول سال ۵۰ درصد افزایش داشته است. به عنوان مثال شهر نیشابور به تنهایی دو هزار اکران داشته است.
وی به اکران هایی با رویکرد اقتصادی جشنواره اشاره کرد و گفت: برای جشنواره فیلم عمار پیوست اقتصادی کار را در نظر گرفتیم در اولین قدم فیلم سینمایی خانهای کنار ابرها همزمان با سینماهای کشور در شهرهای مختلفی اکران شد و هشت میلیون تومان فروش داشت.البته این فروش یک دهم درخواستهایی بود که برای نمایش این فیلم داشتیم.
منفرد افزود: ۳۸ ستاد نمازجمعه برای نمایش فیلمهای جشنواره مشارکت داشتند و امیدواریم در آینده اکرانهایی هم در نمازجمعه داشته باشیم.
وی با اشاره به اکرانهای بينالمللی جشنواره گفت: اکرانهاي مردمی در کشور سوریه، روسیه و پاکستان داشتیم و امسال در چند کشور اکران همزمان با جشنواره را خواهیم داشت.
دبیر اجرایی جشنواره فیلم عمار خاطرنشان کرد: فراخوان ششمین دوره جشنواره فیلم عمار در هشت موضوع و پنج بخش است. ایران و آمریکا، موضوع شهدای هشتم تیر، واقعه گوهرشاد و کشف حجاب رضاخانی، موضوع تحریف امام و خط امام از موضوعات جشنواره است.
در ادامه وحید جلیلی مسئول شورای سیاستگذاری جشنواره گفت: جامعهای که در مسیر آرمان و مکتب شهادت قرار بگیرد غم و ترس ندارد. رسیدن به چنین جامعه آرمانی تلاش میطلبد و فرصتی است برای شکستن محاصره آرمانهاي سید الشهدا. جشنواره فیلم عمار یکی از جریانهایی است برای حصر شکنی و در این مسیر تلاش میکند.
وی
به سه محور حرکت جدید عمار اشاره کرد و گفت: گام اول برای جشنواره عمار پیوست
اجتماعی هنر انقلاب اسلامی بود. هنر انقلاب اسلامی به شکلهای گوناکون و علل مختلف
بایکوت ميشد و مخاطب یابی برای آثار بچههای انقلاب در جشنواره عمار صورت گرفت.
مسئول شورای سیاستگذاری جشنواره فیلم عمار ادامه داد: در گام دوم تلاش داریم پیوست اقتصادی برای هنر انقلاب اسلامی تحقق یابد. پیوست اقتصادی امکان تجهیز پروژههاي مختلف را خواهد داشت و کمک هایی چون هدیه تجهیزات اکران یا مکان اکران بخشی از روشهای تأمین مالی برای هنر جبهه انقلاب اسلامی است. جشنواره فیلم عمار در گام پیوست اقتصادی به دنبال تبدیل مخاطب به مشتری است.
جلیلی در مورد اضافه شدن بخش بازیهای رایانهای و گرافیک به جشنواره فیلم عمار گفت: ما هیچ برنامه ریزی برای اضافه کردن بخشهاي دیگری به جشنواره نداشتیم منتها هرچه پیش میرویم جامعه میل به افزایش بخشهای جشنواره را دارد و دوست دارد از طریق جشنواره عمار؛ آثارش در معرض دید قرار بگیرد.
در ادامه رسول منفرد دبیر اجرایی جشنواره گفت: فراخوان جشنواره ۱۶ شهریورماه آغاز شده است، شروع ثبت نام ۲۵ شهریور بود و متقاضیان حضور در جشنواره تا ۳۰ آبان ماه فرصت دارند تا آثار خود را به دبیرخانه جشنواره ارسال کنند.
وی افزود: ۸ دی ماه تا ۱۷ دی ماه زمان برگزاری جشنواره فیلم عمار است و اکرانهاي مردمی زودتر خواهد بود.
از نادر طالب زاده دبیر جشنواره درباره اکران بينالمللی سوال شد که گفت: اکرانهاي بينالمللی یکی از ضرورتهای جشنواره است باید فیلمها در مرکز شیعه تگزاس، مرکز اسلامی واشنگتن یا لندن اکران شود. اما فارغ از حوزههای اسلامی به فکر اکرانهای مردمی فیلمهای عمار در کشورهای دیگر هستیم خیلیها آمادگی دارند که در مورد ایران و فرهنگ ایرانی صحبت کنند.
مسئول
شورای سیاستگذاری جشنواره فیلم عمار با اشاره به تحریفی که در مورد فتنه ۸۸ همگان
صورت میگیرد گفت: در خارج از کشور در مورد فتنه ۸۸ فیلم میسازند و بعضا در داخل
کشور هم فیلمهاي کثیفی چون یک خانواده محترم و فیلمهاي دیگری با بودجههای دولتی
ساخته میشود. حالا اگر بچههای حزب اللهی فیلم بسازند میگویند چرا در این مورد
فیلم ساخته است.
وحید جلیلی در ادامه نشست از اختصاص بودجه به جشنواره فیلم عمار گفت: امسال علی رغم مصوبه مجلس شورای اسلامی وزارت ارشاد کمکی نخواهد کرد بودجه یک میلیاردی هم که در مصوبه سال ۹۴ درنظر گرفته شده است، صریحاً اعلام کردند که پرداخت نمیشود. البته این کمک نکردن از جایگاههای بالادستی وزارت ارشاد است که به جشنواره فیلم عمار تعلق نگیرد.
وی با نقد این عملکرد وزارت ارشاد گفت: وزارت ارشاد اگر نگاه ویژهای به ارزشهای انقلاب اسلامی و مضامین تاریخ انقلاب دارد حداقل نگاه یکسانی همچون به نهادهای دیگری که ادعایشان وصل نبودن به انقلاب است داشته باشند.
مسئول شورای سیاستگذاری جشنواره فیلم عماردر انتهای صحبت هایش ضمن تقدیر از صدا و سیما به خاطر پوشش رسانهای جشنواره فیلم عمار گفت: ما در بخش فیلم نامه رشد چشم گیری داشتیم ۱۲ فیلم نامه را هم به صدا و سیما فرستادیم متأسفانه همه این ۱۲ فیلم نامه رد شد. دلیل رد شدن اینها برای ما مشخص نیست. مثلاً فیلم نامهای بود با مقوله نهضت تنباکو و مقابله با استعمار، دلیل رد شدن این فیلمنامه این بود که طرح مقوله سیگار و تنباکو به عنوان مقولهای که سلامتی را تهدید میکند چندان مناسب صدا و سیما نیست.
در اين نشست خبري پوستر ششمین دوره جشنواره فیلم عمار رونمایی شد.
شرق/هنر و ادبیات کردهای خراسان در گفتوگو با کلیمالله توحدی
کلیدر داستان کردهای خراسان است
فیضالله پیری: هرجا کرد است، نشانی از رنج و عشق وجود دارد و استاد کلیمالله توحّدی (کانیمال) به گواه داستان زندگیاش این دو را به فراوانی در خود جای داده است. او دیماه۱۳۲۰ در روستای اوغاز (دارالعلم سرحد قوچان) شهرستان شیروان از مادر زاده شد و حاصل ٧٤ سال فرهیختگی و زندگی پربار فرهنگی، انتشار کتابهای ارزشمند و از جمله ٣٠ اثر منتشرنشده است. از کتابهای او میتوان به مجموعه هشت جلدی «حرکت تاریخی کرد به خراسان» و «کلیدر به روایت اسناد تاریخی» اشاره کرد. قابل توجه است که کار اصلی توحدی موسیقی است و در زمینه موسیقی خراسان علاوه بر انتشار کتب و آلبومهای جذاب، نوازندهای ماهر و خوانندهای محبوب است.
جناب توحدی، میخواستم از همین کتاب اخیر آغاز کنیم. ذهنیت نوشتن کتاب «کلیدر در اسناد تاریخ» از کجا شکل گرفت و شما چگونه به فکر افتادید که اسناد کلیدر را به صورت واقعیت منتشر کنید؟
میدانید که کار اصلی من موسیقی است و از کودکی دنبال این کار بودم و آواز میخواندم. آهنگ «خانکلمیشی» را هم شنیده بودم. نمیدانم شما لوح فشردهای که ضبط کردهام، گوش دادهاید یا نه؟ بعدها که بزرگ شدم، از هرکسی که میپرسیدم جواب درستی نمیشنیدم تا اینکه سال ١٣٦٣ آقای دولتآبادی، کلیدر را منتشر کرد و من فهمیدم این همان داستان است. چندینبار کتاب را خواندم. کتاب بسیار زیبا و خوبی است. خیلی چیزها از این داستان آموختم، اما متوجه شدم این داستان در جلد دهم رها شده و «خانمحمد» بنا به قول «گلمحمد» باید انتقام میگرفت، اما رفت و خبری نشد. آن وقت من این جریان را دنبال کردم. در کتاب توضیح دادهام که آنها وقتی رفتند، حاجصبرخان از این جمع تنها مانده بود. رفتم با او صحبت کردم «که در آنجا من نوشتهام، دنبال اسناد و مدارک بودم. شنیدم که آقای دولتآبادی گویا مصاحبه کرده بودند که کُردی در کار داستان نبوده و از این مسایل. برای همین تصمیم گرفتم من دنبال اسناد و مدارک بروم و نشان دهم که داستان از چه قرار بوده است. اگر کُرد نبوده، شما در منطقه سبزوار - محل رویداد داستان که کرد هستند- نمیتوانید قهرمانی را پیدا کنید که این کشش را داشته باشد. این قهرمان حتما باید کرد باشد که خود را به آب و آتش بزند و برای حفظ ناموس خود و اطرافیانش - بلوچها- زندگیاش را برباد میدهد. من با بازماندگان اینها صحبت کردم؛ از جمله با دختر خانمحمد که تنها مانده بود و همینطور کسانی که در آنجا دخیل بودند». قربان بلوچ «- که بعدها به شوروی رفت - آمده بود و فیلمهایی از او تهیه کردهاند، اما با سؤالات بیهدف. البته باید اضافه کنم بعد از بازگشت قربان بلوچ از روسیه، پسرش مصاحبهای با او انجام داده بود که در سه کاست ضبط شده که بعد از انتشار کتاب کلیدر در اسناد تاریخی به دست من رسید. در تجدید چاپ کتاب حتما این گفتوگو را نیز اضافه میکنم.
میدانیم که اسنادی هم در فضای رسانهای از جمله عکسهایی از صحنه اعدام «گلمحمد» منتشر شده بود و شرایطی که مادرش برایش شیون سر میدهد. گفته میشود این نوای حزین مادر گلمحمد به عنوان قطعهای موسیقی در منطقه شما عمومی شده و افرادی آن را بازخوانی میکنند. گویا شما هم در مصاحبهای به همین موضوع اشاره کرده بودید. حالا که با اسناد موضوع را بهگونهای دیگر مطرح کردید، آقای دولتآبادی و دیگران چه واکنشی نشان دادند؟
یکی از همشهریهای آقای دولتآبادی به من زنگ زد و خیلی ابراز خوشحالی کرد و گفت یک نسخه از کتاب را برای آقای دولتآبادی فرستادهام. یکی از دوستان کُرد من هم که فیلمبردار است، از تهران آمد و گفت آقای دولتآبادی چنین موضوعی را شنیدهاند، اما گفته که کتاب به دست من نرسیده است. در نهایت نسخهای از آن را دادم به این دوست سبزواری و ظاهرا به دست آقای دولتآبادی رسیده است. آقای دولتآبادی نوشته گلمحمد در ٢٧ بهمن ١٣٢٧ کشته شده و حتی تیراندازی در فرودگاه را گلمحمد انجام داده بود. در صورتی که گلمحمد در آخر فروردین ١٣٢٦ که شاه به خراسان آمد و تصمیم میگیرد که کارش را تمام کند، کشته میشود. بنابراین در حادثه فرودگاه گلمحمد حضور نداشته است.
سؤال من این بود که آقای دولتآبادی واکنشی نشان ندادهاند؟
چیزی نشنیدم. اما تشکر هم کردم که این داستان را نوشته، چون اگر ایشان نبود، من دنبال این کار نمیرفتم. هزاران داستان مثل کلیدر در منطقه ما رخ داده، مثل داستانهای سردار «عوضخان»، «ججوخان» و سردار «تحفه گل» شیرزن کُرد جلالی و مرزدار قلعه فیروزه که کسی نبوده اینها را بنویسد. در مورد عکسی هم که شما گفتی منتشر شده، باید بگویم که کسی نتوانست آن را شناسایی کند، من خودم شناسایی کردم.
آقای دولتآبادی هم کُرد هستند؟
خیر، ایشان از دولتآباد سبزوار و از تات زبانها هستند.
با ایشان رابطه دوستی دارید؟
متأسفانه نه. ایشان را هنوز ندیدهام. اما اظهارنظر و مصاحبههایشان را خواندهام.
پس شما اثبات میکنید که داستان کلیدر مربوط به کُردهای خراسان است؟
بله، فقط نامها را عوض کردهاند. حق هم داشت. اما در کتاب من، اسامی را واقعی نوشتهام. مثلا بلقیس نام مستعار گلستان است. شخصی مثل کلمیشی که دولتآبادی او را زیاد نکوهش میکند، آدم والایی بوده است. وقتی کتاب منتشر شد، عدهای مرا تحریک کردند که بیا از دست دولتآبادی شکایت کن، چون به ما توهین کرده است. گفتم شما اینقدر دلسوزی نکنید! میخواهید نشان دهید که دلتان به حال ما زیاد سوخته است!
از نظر شما آقای دولتآبادی از چه زاویهای روایت را تغییر داده و به آن هویت داستان بخشیده است؟ آیا صرفا تغییر نام شخصیتها مطرح است یا نفی هویت کُردها و تغییر کلیت داستان؟
تغییر شخصیتها مطرح بوده است. ما باید بپذیریم که این داستان در آنجا روی داده است، اما دولتآبادی قصد داشته، لباس داستان حرفهای بر تن آن بپوشاند و یک رمان بنویسد. البته بسیار خوب و زیبا نگاشتهاند، اما در مصاحبههایی که انجام داده است، تلاش میکند انکار کند که در داستان کرد وجود داشته است. امثال آقای «سعید نفیسی» هم که درباره ظرفیتهای اجتماعی ایران نوشته است، میگوید که کرد وجود نداشته، مردم به چوپانهای خود کرد میگفتند! من در کتاب تازهام به ایشان پاسخ دادهام.
البته چنانکه مرحوم ابراهیم یونسی هم معتقد است، ضرورتا هر نویسندهای حتما براساس آنچه روی میدهد، داستان نمینویسد. شخصیتها را تغییر و داستان را به شکلی پرورش میدهد که ساختار موردنظرش را بسازد.
بله، در رماننویسی دست نویسنده باز است، اما من واقعیت تاریخی را نوشتهام، نه رمان.
شما فکر میکنید آقای دولتآبادی تاریخ را تغییر دادهاند؟
نه، ایشان رمان نوشته و در چند هزار صفحه پرورش دادهاند. فقط خواسته فضای فرهنگی آن دیار را توصیف کند و خوب هم توصیف کردهاند.
اما به قول شما این پهلوانیها فقط از کردها برمیآید و ایشان اشارهای به موضوع نکردهاند.
بله، حتما چنین است و از عهده کسی دیگر نمیآید. گفتند که کلمیشی بودهاند، اما نگفته که کلمیشیها کرد بودهاند. در چند جا اشارهای جزئی کرده، اما اشارههایش تحت تأثیر بقیه کار قرار دارد.
شما در کتاب حرکت تاریخی کردها به خراسان، بیشتر به مهاجرت کردها در تاریخ معاصر و مشخصا در زمان صفویها میپردازید.
بله، آن شش جلد را از زمان صفوی به بعد نوشتهام. مهاجرت در سه مرحله صورت گرفته است. یک مرحله شاهاسماعیل صفوی کوچ اجباری میدهد، یکبار شاهطهماسب و نهایتا کوچ بزرگ. در مهاجرت زمان شاهاسماعیل، قهرمانیها (کردها قهرمانلو) بودهاند. اینها از منطقه قرامان دیار بکر آمدهاند. رئیس این طایفه «بیرام (بهرام) بگ کرد قهرمانلو» بود که با بداق سلطان مکری کرد مهابادی که مسجد سرخ مهاباد را ساخته، جنگید و او را شکست داد. شاهاسماعیل سه خواهر داشت که هر کدام را به یکی از سرداران کرد داد؛ از جمله یکی از آنها را به همین بیرام بگ، یکی را به کردهای مهاباد و یکی را به «خانمحمدخان استاجلو» که عدهای به دروغ و بدون سند نوشتهاند، کرد نبوده، ترک بوده است؛ مثل «محمد فضولی»، شاعر کرد که او را ترک معرفی میکنند. ما مستند میگویم اینها همه کرد هستند. شاهاسماعیل کردهای قرامانلو و کردهای کلهر و عدهای دیگر را آورد. شاهطهماسب هم عدهای دیگر از اینها را مهاجرت میدهد. در مرحله سوم کوچ بزرگی روی میدهد که شامل «چموش دزک» میشود که خودش شامل بیش از صد ایل و طایفه است.
اینها همه از قفقاز، عراق و شمال شرق ترکیه آمدهاند. هموندهای بسیاری از این کردها الان در ترکیه هستند، اما بابانها را میدانیم که اهل «شارهزور» (شهرزور) عراق هستند. میدانید که کلهرها با نام کرمانشاه شناخته شده هستند. شما باید کتاب «اسفراین» من را بخوانید تا بدانید که قبادخان کلهر چه مردانگیای در تاریخ ثبت کرده است. نادرشاه باز یک سری را از کردستان عراق آورده است. فکر میکنم بارزانیها را که در خراسان معدودند، نادرشاه آورده است. همین نادرشاه برای حفظ و نگهداری سرحدات ایران با عثمانی و برای جلوگیری از تهدیدها، پنج هزار نفر از کردهای خراسان را به ارزروم برد. همین آقای اوجالان رهبر مخالفان کرد در ترکیه، از همان کردهای کرمانج است. وقتی که نادر کشته شد، اینها آنجا ماندند.
یادم میآید که حدود ١٥ سال پیش در یک برنامه تلویزیونی هم گفتید از زندگی و موسیقی آنها فیلم گرفتهام.
بله، کمی هم فیلم دارم. الان سیاهچادرها دیگر نیستند؛ چون گلهداری و بز نمانده است. وقتی بز نباشد، مو نیست، وقتی هم مو نباشد، نمیتوانید سیاهچادر ببافید. الان همگی چادرهای «برزنتی» استفاده میکنند. از شتر و اسب خبری نیست و تراکتور جایشان را گرفته است. تقریبا کوچنشینی به روش سنتی تمام شده؛ چون مرتع از بین رفته است. روستاییان تمام مراتع را شخم زدند و به زمین کشاورزی تبدیل کردهاند. حدود سه هزار خانوار از عشایر ما هنوز کوچرو هستند، ممکن است بیش از آن تعداد نیمهکوچنشین داشته باشیم.
از پراکندگی جغرافیایی کردها در خراسان بفرمایید. چه اطلاعاتی در این زمینه میتوانید به ما و خوانندگان بدهید؟ مشخصا کردها در چه نقاطی ساکن هستند؟
طول و عرض جغرافیایی کردهای شمال خراسان را در کتاب نوشتهام. شمالیترین شهر مرزی ما «باجگیران»، یعنی مرز ایران و روسیه است. مردمان باجگیران از کردهای کیکانلو و مربوط به همین روستای اوغاز هستند. روستای سوزان ده و بعد از آن رباط زعفرانلو هست که در جنوب جاده تهران-مشهد و جنوبیترین نقطه مشهد قرار دارد. فکر میکنم قریب به ٢٠٠ کیلومتر از باجگیران تا رباط زعفرانیه (قلعه خانمحمد کلمیشی که درآنجا دفن شده) عرض جغرافیایی کردها در خراسان باشد.
کردهای خراسان در شکلگیری رویدادها و فضای تاریخی ایرانیان نقش داشتهاند؛ مثلا آقای رحیمی، نماینده وقت قوچان که پیشنهاد ملیشدن صنعت نفت را دادهاند، از کردها هستند.
من با ایشان مصاحبه کردهام و در جلد هفتم کتاب نوشتهام. متأسفانه توان مالی ندارم چاپ کنم. رحیمی پیشنهاد ملیشدن صنعت نفت داد، اما به نام مصدق تمام شد. ایشان از کردهای یکانلو و اهل باجگیران بود.
در مقالهای خواندم که میرزاکوچکخان هم از کردهای آن خطه بودند. حتما تأیید میفرمایید که جنبش جنگل را هم کردها راه انداختند.
بله، از کردهای خراسان و از طایفه رشوانلو بوده و احتمالا از خراسان به آن دیار مهاجرت کردهاند. باید گفت که «امیرعشایر کرد شاترانلو» ساکن خلخال بود که حکومت او را نگه میداشت. اما وقتی که امیر عشایر پیشنهاد داد که به تهران برویم، میرزاکوچکخان نرفت. نمایندگان تهران هم میگفتند بیا و تهران را فتح و بعد از آن کار را یکسره کن، اما نپذیرفت. امیر عشایر در نهایت میرزاکوچکخان را رها کرد و میرزا به شکل تراژیکی کشته شد. سرش را بریدند. خالو قربان که از کردهای هرسین بود، سر بریده میرزا را برای رضا شاه برد و رضا شاه فوری درجه سرگردی به او داد. در نهایت به جنگ مهاباد رفت و همانجا کشته شد. حیدرخان را نزد میرزا فرستادند و متوجه شدند که میرزا کمونیست خوبی از آب درنمیآید. خواست میرزا را ترور کند، اما حامیان و اطرافیانش متوجه شدند و او را کشتند. میدانید گفته میشود میرزاکوچکخان با خود لنین مکاتبه داشت. اما مردم ایران عقیده کمونیستی را نمیپذیرفتند. «خودو» (خداوردی) سردار کرد زعفرانلو در این زمینه هم خیلی تلاش کرد، اما شکست خورد. چون کردهای خراسان کمونیست نمیشدند.
کتابهای زیادی از شما در حوزه فرهنگ و تاریخ و موسیقی کردهای خراسان منتشر شده و چنانکه اشاره کردید، آثار متعدد دیگری برای انتشار دارید. اما به نظر میرسد دایرهالمعارف کرد خراسان از سطح موضوعی گستردهتری برخوردار است؟
دایرهالمعارف کردهای خراسان دنیایی است که خودم هم درآن گم شدهام. متوجه هستید؟! یک نفر چقدر میتواند کار کند؟ روزها به باغ میروم و تا غروب بیل میزنم و کار میکنم و شبها هم تا پاسی از شب کار پژوهشی دارم. کار و زندگیام شده بیل و قلم! چهکار کنم دیگر؟! فکر میکنم اگر یک ساعت دیگر بمیرم، همه کارهایم نیمهکاره میماند و از بین میرود.
شما از روستای اوغاز به مشهد آمدهاید؟
الان ساکن مشهد هستم، اما برای کارگری با اوغاز ارتباط دارم. زمین دارم و تبدیل به باغ کردهام. آنجا کار میکنم.
زندگی شما از راه باغداری میگذرد؟
تا حالا که استفادهای از بانک کشاورزی ندیدهایم. اما به تازگی باغ سیب به ثمر نشسته است. تسهیلاتی که گرفتم، آن را تبدیل به سیستم قطرهای کردهام، اما مشکل کمبود آب دارم.
میدانید که مرحوم استاد کامبوزیا که جعفر پسرش در مجلس ششم نماینده مردم زاهدان در مجلس شد، از کردهای خراسان بود که به زاهدان مهاجرت کرد و مزرعه تحقیقاتی ساخت که در پنج کیلومتری شهر و الان تقریبا در مرکز شهر است. به نظر میرسد که شما هم کاری مشابه انجام میدهید.
چیزی مشابه است. اما استاد کامبوزیا برای کشاورزی آب داشت ولی من ندارم. مشکل این است.
شرق/پرویز تناولی در مراسم رونمايي آثارش:
اصفهانیها اجازه جابهجایی آجری را ندهند
شرق: پرویز تناولی در مراسم رونمایی از آثار اهدایی خود به موزه هنرهای معاصر اصفهان با بیان اینکه خاطراتی بسیار زیبا و فراموشناشدنی از اصفهان دارد، اظهار کرد: در سال ١٣٨٠ شهرداری اصفهان تقدیس را از من خریداری و در مقابل ساختمان شهرداری نصب کرد. به گزارش خبرنگار ایسنا از اصفهان، تناولی ادامه داد: اصفهان گهواره آشنایی من با هنر بوده است و من با قفلسازان و فولادسازان حرفهای زیادی در این شهر آشنا شدم. سازنده مجموعه مجسمههای «هیچ» با اشاره به وصیت مرحوم عبدالحسین سپنتا در مورد اهدای قفلهای آن مرحوم به پرویز تناولی، افزود: حق اصفهان این است که هنرش متحول و امروزی شود؛ مردم جهان اصفهان را با هنرهای سنتی آن میشناسند اما باید علاوهبراین، هنرمندان معاصر اصفهان نیز خود را عرضه کنند. وی اضافه کرد: این عرضه باید به نحوی باشد که خارجیها باخبر شوند که هنرهای معاصر اصفهان همانند خودش پرمعنا، غنی و دوستداشتنیاند. تناولی با بیان اینکه باید مسئولان شهری در اصفهان مراکزی برای عرضه و خودنمایی هنرمندان هنرهای معاصر این شهر در نظر بگیرند، گفت: مردم دنیا به هنرهای معاصر علاقهمند هستند؛ هنرمند آینه افکار خود و فرهنگ خویش است و باید خود را عرضه کند. نویسنده کتاب «قفلهای ایران» اظهار کرد: زمانی که تندیس من توسط شهرداری اصفهان خریداری شد، استقبال گرمی از این اتفاق صورت گرفت و سبب تشویق من به هدیه آثارم شد؛ این رویداد شاید بدعتی برای سایر شهرها و هنرمندان باشد و موجب این شود که هنرمندان همه توجه خود را متمرکز بر تهران نکنند.
وی با بیان اینکه این آثار در انبارهای شهرداری بوده و اکنون پس از تمیزشدن و زدودن زنگارهای آن به نمایش درآمده، ادامه داد: این اتفاق با تلاش یکی از شاگردان اصفهانی من و با همکاری شهرداری اصفهان ممکن شد و درواقع هیچکس بهجز یک اصفهانی قادر به این کار نبود. سازنده مجموعه مجسمههای «قفل و قفس» گفت: هنرمندان باید همت کنند و با اهدای بخشی از آثار خود به شهرستانها یا برگزاری نمایشگاه در آنها سبب رونق هنرهای معاصر در همه استانها شوند.
تناولی با بیان اینکه موضوع آثار اهدایی به موزه هنرهای معاصر اصفهان «عشاق» است، اضافه کرد: من در اوایل دهه ٤٠ خواهان دنبالهروی مکاتب ایتالیا نبودم پس به افسانههای ایرانی که در دنیا نمونه ندارند نظیر شیرین و فرهاد روی آورده و تم کار خود را عشاق قرار دادم. وی ادامه داد: من مجسمهسازی را در دهه ٤٠ با مس شروع کردم و همزمان، هم مجسمه و هم نقش برجسته کار میکردم. این هنرمند معاصر با بیان اینکه بدون شک مراکز دولتی باید قدم جلو گذاشته تا شکاف بین هنرمندان و مردم کم شود، افزود: دانشگاهها، شهرداریها و فرهنگسراها باید فضای مناسب را برای هنرمند فراهم کرده و بین هنرمند و مردم ارتباط مستقیم برقرار کنند. تناولی گفت: اصفهان همچون فرش ایرانی چنان کامل است که هیچ هنرمند اصفهانیای جرئت مقابله با آنها را ندارد. نویسنده کتاب «قالیچههای تصویری» با بیان اینکه هرگاه به اصفهان میآیم با دلی شکسته بازمیگردم، ادامه داد: اصفهانیها نباید اجازه دهند آجری در شهرشان جابهجا شود؛ ساخت بناهای بیجا در شهر موجب تخریب چهره شهر میشود. در شهرهای خواهرخوانده اصفهان میتوان بهخوبی دید که در بافت سنتی هیچ بافت جدیدی ساخته نمیشود و این شهر با این ترتیب عاقبتی سیاه پیشروی خود دارد.
وی افزود: مردم جهان به حفظ آثار تاریخی و هنری اهمیت میدهند و در صورتی که ببینند در جایی به این موضوع بیتوجهی میشود به آن مردم احترام نمیگذارند. تناولی اظهار کرد: اصفهان اکنون باید تلاش کند تا عقبافتادگی خود را در هنرهای معاصر جبران کند؛ مردم اصفهان ذاتا هنرمند بودهاند که چنین طبیعتی را میتوان با راهنمایی، گفتوگو و دعوت از استادان این بخش از هنر به صورت فصلی یا ماهانه برای آموزش حرفهایتر ادامه دهند. پس از این مراسم، سه اثر نقش برجسته پرویز تناولی در موزه هنرهای معاصر رونمایی شد.
فرهیختگان/گفتوگو با حمیدرضا آذرنگ به بهانه بازی در سریال داوود میرباقری
«دندون طلا» سندی برای سیاه بازی
بازیگر نقش سرگرد سرخی سریال «شاهگوش» در همکاری مجددش با داوود میرباقری اینبار در نقش کاکاسیاه (عنایت سرخوش) در سریال «دندون طلا» گوشهای دیگر از تواناییاش را در بازیگری به نمایش گذاشته است. حمیدرضا آذرنگ، کارگردان، نویسنده و بازیگر تئاتر در چند سال اخیر جستهگریخته در چند سریال و فیلم سینمایی بازی کرده و بهترین جایزه بازیگری را از خانه سینما گرفته است. او پنج جایزه مهم و اصلی هم از جشنواره تئاتر فجر در کارنامه خود دارد. آذرنگ همچنین جایزه برترین کتاب سال دفاع مقدس را برای نمایشنامه «خنکای ختم خاطره» از آن خود کرده است. او پس از سالها بازی، کارگردانی و نویسندگی، حالا در 40سالگی بین مخاطبان عامتر و گستردهتری شناخته شده است. تنوع بازیهایش هم زیاد شده است، بهطوری که در سیوچهارمین جشنواره فیلم فجر، ایشان را با سه فیلم در سه نقش متفاوت روی پرده سینما خواهیم دید. بازی آذرنگ در سریال شبکه خانگی «دندون طلا» یادآوری دوره اوج و افول سیاهبازی در ایران است. او کاکاسیاهی را بازی میکند که عاشق میشود، میخنداند و میگرید. با او در مورد این سریال و نقشش به گفتوگو نشستهایم.
***
شما قبلتر نقش کاکاسیاه را اجرا کرده بودید؟
هرگز.
حدود 15سال پیش داوود میرباقری نمایشنامه «دندون طلا» را روی صحنه برد. آیا شما نمایش را تماشا کردید؟
متاسفانه، نه. خدا رحمت کند مهدی فتحی نازنین این نقش را بازی کرده بود.
برایتان دشوار نبود پذیرفتن نقشی را که مهدی فتحی بازی کرده و یادآور چهره ماندگار سیاهبازی یعنی سعدی افشار بود؟
وقتی آقای میرباقری پیشنهاد این نقش را به من داد، مطمئن بودم حتما چیزی را در من دیده است. روی حرف ایشان هم حرف نمیزنم. اما از شما چه پنهان، پیشنهاد بازی نقش کاکاسیاه ابتدا به ساکن تن من را به لرزه انداخت، چون بهشدت کار سختی است. اصولا نقش سیاه را بازیکردن یک تخصص است. نیاز به سالها خاک صحنهخوردن دارد تا بتواند آن قد و قواره را پیدا کند. واقعا برایم وحشتناک بود. با خودم خیلی کلنجار رفتم که آیا بازی این نقش در تواناییام هست و میتوانم جایی که نازنینی مثل سعدی افشار عزیز، طنازی و هنرنمایی میکرده، هنرنمایی کنم؟ همه اینها ترس شریفی را بر من ایجاد کرده بود که خود من دوستش داشتم. آن را پذیرفتم و به دل ماجرا رفتم. الان هم قضاوت را برعهده مخاطب گذاشتهام. فقط احساس میکنم تا جایی که توان داشته و هر کاری که توانستهام، انجام دادهام.
ترس شما بیشتر به خاطر بازی ماندگار دیگران بوده یا سیاهبازی خودش سختیهای دیگری دارد، به هر حال تغییر صدا و میمیک صورت.
سیاهبازی علاوهبر جنس صدا و میمیک و فیزیک بازیگر که باید شکل متمایزی به خودش بگیرد و تداوم داشته باشد، باید نوعی راحتی در آن باشد که احساس نشود دارد بازی میشود. علاوهبر اینها، آن چیزی که حضور در مقام یک سیاهباز را دشوارتر میکند، انرژی درونی این نقش است، یعنی آنی است که یک سیاه باید داشته باشد تا بتواند در برخورد اول یکجورهایی با مخاطبش قرارداد صلح و دوستی را ببندد، آن هم قبل از اینکه حرف بزند.
چقدر از دانستهها استفاده کردید و به متن وفادار بودید؟
دقیقا مومن به نمایشنامه بودم. اما چون نمایشنامه شرایط خاص خودش را به لحاظ فیزیکی در صحنه داراست، برای تبدیلشدن به سریال دستم بازتر بود. به جهت مدت زمان طولانیتر سریال، خردهقصهها و حواشیشان مقداری بیشتر گسترش پیدا کرد. به هر حال این نمایشنامه تقریبا یک دهه و نیم قبل اجرا شده بود و برای مخاطب امروزی ایدههای جدیدی به متن اضافه شد.
شما مشهور به بازیگری هستید که جسارت زیادی در پذیرفتن نقشهای متفاوت و متعدد دارید.
بازیگری دغدغه من است. هر نقشی که به من بدهند حتما من را نگران خواهد کرد، چون باید سعی کنم کاری کنم که قدری متفاوتتر باشد. ولی این نگرانی در مورد کاکاسیاه؛ نقش هدایت سرخوش در سریال دندون طلا، هزاران برابر بود. چون که چند فاکتور داشت؛ یکی اینکه دو مقطع جوانی و پیری از زندگیاش روایت میشد. دیگر اینکه در هر دو مقطع ما باید هم زندگی و هم بازی روی صحنهاش را مرور میکردیم؛ این یعنی برآمدن از عهده دو نقش. یعنی باید جنس صدایم را دو مدل متفاوت میگرفتم که پیری و جوانی از هم تفکیک شود. فیزیکم باید در دو مدل متفاوت با بدنم تغییر پیدا میکرد، یعنی جدای از حس و جنس صدا باید با دو فیزیک متفاوت هم ظاهر میشدم.
به نظر میرسد نقش کاکاسیاه فراتر از یک شخصیت در سریال دندون طلا است و انگار کارگردان و شما تعمد دارید یادی هم از سیاهبازی بکنید.
مطمئنا در آن سالها هم که داوود میرباقری نمایش «دندون طلا» را اجرا کرد، سیاهبازی و نمایش سنتی و آیینی مهجور بود، اما نه به اندازه حاضر. ولی الان دیگر برای از بین رفتن و اضمحلال این بازی شریف بهشدت احساس خطر میشود. واقعا هم دوستداشتنی بود. من کامنتهای بهشدت زیادی دارم که ای کاش شما یک نمایش سیاهبازی بگذارید و خودتان سیاه باشید تا ما بیاییم آن را ببینیم. تا همین اندازه اگر کاری روی اذهان عمومی تاثیر گذاشته باشد، کار خودش را کرده است.
قبول دارید موضوع سریال مقداری از زمانه امروز به دور است؟ مثلا قهوهخانه و... برای مخاطب نوعی نوستالژی است و برای مخاطب معاصر هم فقط نوعی داستان و خاطره است که دیگران تعریف کردهاند.
از زاویهای این سریال سندی ماندگار در مورد نمایش سیاهبازی میشود. داوود میرباقری حتی با جزئیات به آن فکر کرده بود. در سریال دندون طلا هم تا اندازهای تلاش میشود اطلاعاتی درباره تاریخچه سیاهبازی داده شود، یعنی سریال تا حدودی هم پژوهشی و هم آموزشی است. برای همین دندون طلا میتواند سندی برای نمایش سیاهبازی باشد. به همین اندازه هم اگر گذشته را برای ما ماندگار کند، کار خودش را کرده است. ما خیلی از چیزهای گذشته را داریم از دست میدهیم بدون اینکه اصلا بدانیم چرا دارند از کف ما میروند و بدون اینکه آسیبشناسی کنیم که آیا اینها برای زندگی امروزی ما لازم نبودهاند. ما امروز وقتی نگران خنده شدیم، از این دغدغه برنامه بهشدت خوب رامبد جوان (خندوانه) بیرون آمد. اینها دغدغههایی است که یک هنرمند با هشدارهای جامعه دریافت میکند. در حال حاضر مردم ما میل به خندهشان کم شده است، اصلا انبساطخاطر در آنها کم است و دغدغههای درونیشان زیاد شده است. زندگی ماشینی و صنعتی شرایط خاصی را به وجود آورده و اولین کسانی که این ترس و وحشتها را احساس میکنند، هنرمندان جامعه هستند که هشدار میدهند.
نمایشنامههای اندکی بودهاند که به صورت فیلمنامه درآمدهاند، آیا تاثیرگذاری فیلمنامه از نمایشنامه بیشتر است؟
چند تا مثال بزنید.
نمایشنامه « گاو»، « آقای هالو» و «دروغ و خشکسالی» که در حال ساخت است.
«گاو» تلهتئاتر بوده و «خشکسالی و دروغ» هم بحثش جداست و تازه ساخته میشود و هنوز بازتابش را نمیدانیم که چقدر توفیق داشته و خواهد داشت. اجازه بدهید بحث را به سمت دیگری بکشانم و بگویم که متاسفانه امروز آنقدر ما فرمگرا و فرمالیست شدهایم که برای ذهن مخاطب کوچکترین ارزشی قائل نیستیم، یعنی معتقدیم تو یک چیز زیبا را ببین حتی اگر دریافتی نداشته باشی. منظورم پیام نیست. ما آنقدر از آن طرف بوم افتادهایم که از قصه و قصهگویی و محتوا خالی شدهایم و این بهشدت در جامعه مشهود است. «دندون طلا» کاری خیلی ساده و صمیمی است که راجع به یک میراث در حال فراموشی حرف میزند.
قدس/سابقه مرثیهسرایی برای امام حسین (ع)
یک پژوهشگر ادبی میگوید: ادبیات عاشورایی از دوره صفویه اوج گرفت و کماکان این اوج را حفظ کرده، البته باید گفت که عاشورا برای همه شاعران و برای همیشه بستر است.
اسماعیل آذر در گفتوگو با (ایسنا)، درباره تاثیر واقعه عاشورا بر ادبیات اظهار کرد: اولین شخصیتی که برای ائمه (ع) مدح و شعر گفت شاعر شیعی قرن چهارم هجری قمری کسایی مروزی بود که از او این چهار بیت به جا مانده است:
مدحت کن و بستای کسی را که پیمبر / بستود و ثنا کرد و بدو داد همه کار
آن کیست بدین حال و که بوده است و که باشد؟ / جز شیر خداوند جهان، حیدر کرّار
این دین هدی را به مثل دایرهای دان / پیغمبر ما مرکز و حیدر خط پرگار
علم همه عالم به علی داد پیمبر / چون ابر بهاری که دهد سیل به گلزار
او ادامه داد: بعد از کسایی، فردوسی شخصیتی است که درباره پیامبر (ص) و حضرت علی (ع) سخن گفته است.
اگر چشم داری به دیگر سرای / به نزد نبی و ولی گیر جای
گرت زین بد آید گناه من است / چنین است و این دین و راه من است
بر این زادم و هم بر این بگذرم / چنان دان که خاک پای حیدرم
بعد از فردوسی، شاعران قرن شش، هفت و هشت آغازین مرثیهها را برای سیدالشهدا (ع) میسرایند. آنان عبارتند از سنایی غزنوی، قوامی و رازی. سیف فرقانی نیز شعر بلندی درباره امام حسین (ع) دارد که به مقتلها میماند.
ای قوم درین عزا بگریید / بر کشته کربلا بگریید
فرزند رسول را بکشتند / از بهر خدای بگریید
در گریه سخن نکو نیاید / من میگویم شما بگریید
این مدرس دانشگاه در ادامه اظهار کرد: جسته و گریخته مرثیههایی وجود دارد. مرثیهگویی از سال 352 هجری قمری آغاز شده و این سال با حکومت آل بویه همزمان است. آل بویه شیعیمذهب بودند و در زمان آنها شیعه دین رسمی کشور بود.
او افزود: در حوزه این حکومت در سال 352 احمد بویه اولین شخصیتی بود که دستور داد در ماه محرم مردم دکانهایشان را تعطیل کنند، لباس سیاه بپوشند و عزاداری کنند. این اولین نشانه از عزاداری رسمی در کشور ماست. در واقع آنچه در قرن شش، هفت و هشت شکل میگیرد، تحت تأثیر همان تفکر آل بویه است.
آذر همچنین درباره اوج مرثیهگویی بیان کرد: نقطه اوج مرثیه به روزگار صفویه بازمیگردد. اولین بار محتشم کاشانی، شاه طهماسب و شاهزاده پریخاتون را مدح گفت و آن را از کاشان برای شاه فرستاد. زمانی که شاه طهماسب مدح را خواند گفت لازم نیست زبان به مدح من بگشایید، ابتدا مدح خاندان عصمت و اولیای دین را بگویید و صله از آنها انتظار داشته باشید.
او افزود: با چنین ادبیاتی شاعران دوره صفویه مدح، قصیدهسرایی و گفتوگو درباره شاهان را کنار گذاشتند و سراغ مرثیهسرایی برای پیامبر (ص) و خاندان ایشان رفتند. در نتیجه ترکیببند محتشم توانست در تمام این دوران یکی از تأثیرگذارترین مرثیهها باشد.
باز این چه شورش است که در خلق عالم است / باز این چه نوحه و چه عزا و چه ماتم است
باز این چه رستخیز عظیم است کز زمین / بی نفخ صور خاسته تا عرش اعظم است
این صبح تیره باز دمید از کجا کزو / کار جهان و خلق جهان جمله در هم است
او در تشریح ترکیببند محتشم گفت: میبینیم که محتشم در این مرثیه دوازدهبندی زمین و آسمان را سوگوار این حادثه و نهضت بزرگ میداند. بعد از محتشم، افرادی چون سروش اصفهانی، وصال، وقار (پسر وصال)، صباحی بیدگلی، محمودخان ملکالشعرا (صبا)، نیر تبریزی و ... به اقتفای مرثیه محتشم کاشانی رفتند. با اینکه مرثیههای آنان بسیار حکیمانه، خوب و دوستداشتنی است اما باید گفت «آفاق را گردیدهام مهر بتان ورزیدهام / بسیار خوبان دیدهام اما تو چیز دیگری» و در واقع مرثیه محشتم چیز دیگری است.
آذر درباره سایر مرثیههای برجسته نیز اظهار کرد: یکی دیگر از مرثیههای خوب مرثیه مرحوم ایرج میرزاست که شامل 9 بیت میشود. این مرثیه اگر به درستی تفسیر شود یکی از بهترین مرثیههای دوره ناصری است.
رسم است هر که داغ جوان دید دوستان / رأفت برند حالت آن داغدیده را
یک دوست زیر بازوی او گیرد از وفا / وان یک ز چهره پاک کند اشک دیده را
آن دیگری بر او بفشاند گلاب قند / تا تقویت شود دل محنتکشیده را
یک چند دعوتش به گل و بوستان کنند / تا برکنندش از دل، خار خلیده را
آیا که داد تسلیت خاطر حسین؟ / چون دید نعش اکبر در خون تپیده را
این پژوهشگر سپس از حسین مسرور نام برد و اظهار کرد: بعد از آن یک مرثیه یازدهبیتی بسیار باشکوه از مرحوم حسین مسرور داریم. در واقع حسین مسرور غروب عاشورا را به یک بزم الهی تشبیه کرده است. این مرثیه به حدی جذابیت دارد که حد و حصری ندارد.
نکوتر بتاب امشب ای روی ماه / که روشن کنی روی این بزمگاه
بسا شمع رخشنده تابناک / ز باد حوادث فرو مرده پاک
حریفان به یکدیگر آمیخته / صراحی شکسته، قدح ریخته
آذر درباره شعر معاصر با موضوعیت عاشورا نیز بیان کرد: در روزگار معاصر میتوان از چند تن صحبت به میان آورد. بهترین مرثیهسرایان معاصر مرحوم حسن حسینی، مرحوم قیصر امینپور و موسوی گرمارودی هستند. از میان دیگر شاعران معاصر نیز میتوان شاعران خوبی را نام برد که جدا شاهکارهایی در این حوزه دارند که نامشان را به خاطر ندارم اما آثارشان را خواندهام و آنها را قابل تجلیل میدانم.
او در ادامه افزود: مدح امامان و شخصیتهای قدسی از قرن چهارم شروع شد و در روزگار صفویه به اوج رسید و در روزگار جمهوری اسلامی نیز این اوج حفظ شد. به علاوه یک نوع ادبی به ادبیات اضافه شد که آن هم ادبیات پایداری است که تا حدی شبیه همین ادبیات عاشورایی است.
این مدرس دانشگاه درباره تاثیر عاشورا بر ادبیات گفت: تأثیر عاشورا در واژه نمیگنجد. عاشورا برای همه شاعران و برای همیشه بستر بوده است. برای این حرف دلایل زیادی دارم که یک مصاحبه کوتاه مجال آن نیست. این نهضت آنقدر بزرگ است که میخهای خیمههای امام حسین (ع) هم یزیدیان را میترساند. این نشانه حق است که چگونه باطل از حق وحشت دارد زیرا خود را در فنا و نیستی میبیند.
اسماعیل آذر بهترین مقاتل را مربوط به اهل بیت امام حسین (ع) دانست و اظهار کرد: گویاترین مقاتل در روزگار خود امام حسین (ع) بوده است که شاهدان عینی گفتهاند. پس بهترین مقاتل را سیدالساجدین حضرت زین العابدین (ع)، حضرت زینب (س) و حضرت سکینه (س) که خود شاعر و اهل شعر و خوشقریحه بوده است، گفتهاند. اینها در مجالس، تخت نظام یزید را با مقاتل خود به لرزه درآوردند.
او با بیان اینکه شاعران عرب نیز مقاتل خوبی دارند، اظهار کرد: در شاعران عرب کمیت اسدی و دعبل خزاعی از شخصیتهایی بودند که تمام جور و جفای زمان خود را تحمل کردند اما از خاندان امام حسین (ع) دست برنداشتند. اما این مقاتل نخست که شاهدان عینی گفتهاند بنمایهای برای مقاتل بعدی میشود.
مجری برنامه «مشاعره» درباره بهترین مقتلها بیان کرد: به «الذریعه الی تصانیف الشیعه» شیخ آقا بزرگ تهرانی که رجوع کنیم 65 تن از خلاقان مقتلنگار را آورده است؛ از جمله شیخ صدوق، خوارزمی، و ... . اما به نظر من یکی از بهترین مقتلها، مقتل لهوف ابن طاووس است زیرا ابن طاووس شخصیت دانشمند شیعی است که کتاب تفسیر قرآن سعدالسعود را نوشته است و تسلط خوبی بر مسائل دینی دارد.
آذر در پایان به علاقهمندان به این حوزه گفت: من به کسی که میخواهد مقتل مطالعه کند، لهوف ابن طاووس ترجمه عقیقی بخشایش را پیشنهاد میکنم. سایر مقاتل هم خوب هستند اما در این میان لهوف ارزش ادبی و مفهومی زیادی دارد زیرا ابن طاووس پشتوانه علمی خوبی در این حوزه دارد.
مردم سالاری/ نگاهي به حواشي فيلم «رستاخيز»
نـداي لبيـک يـا حسـين در قلـب بغـداد
گروه فرهنگي – فاطمه شيوري: اکران فيلم سينمايي «رستاخيز» تا تامين نظر برخي از مراجع تقليد شيعيان به تعويق ميافتد. سازمان سينمايي با انتشار اطلاعيهاي بر تصميم هميشگي مديران و فعالان عرصه سينما مبني بر رعايت شان و جايگاه جامعه مرجعيت و روحانيت محترم تاکيد و اعلام کرد همين روال در خصوص اکران عمومي فيلم «رستاخيز» نيز اعمال خواهد شد. شايد سازمان سينمايي قصد داشت با اعلام اين بيانيه حواشي فيلم «رستاخيز» را تمام کند اما حواشي دست از سر اين فيلم برنداشت و درويش از روزي که اکران اين فيلم متوقف شد دست به اعتراض زد. شايد مهمترين حرف ها را در روز 17 شهريور ماه و در مراسم بزرگداشتاش در جشن خانه سينما بيان کرد.
او با تاکيد بر اينکه فيلم «رستاخيز» با مجوزهاي قانوني و اتکا به فتاواي مراجع ساخته شده است، سخنان خود را در قالب يک نوشتار بيان کرد.
اين فيلمساز در بخشي از متني که قرائت کرد، نوشت:
«در زمانهاي که سينماي ايران بر اثر سياستهاي «خودتحريمي» با ادعاي فتح قلههاي جهاني، حتي در عرصه نمايشي شهر کوچک مزار شريف در افغانستان، با دو ميليون جمعيت شيعه و زبان مشترک فارسي نيز سهمي ندارد، کساني به قصد ترويج فرهنگ خاندان عصمت و طهارت(ع) بدون تکيه بر بودجههاي جاري و بيتالمال، طي بيش از يک دهه مجاهدت، اقدام به توليد فيلم «رستاخيز» نمودند. آنان اين اقدام خود را به مثابه سعي بين صفا و مروه و طواف به گرد کعبه ناطق، حسين ابن علي(ع) ميپنداشتند و آرزو داشته و دارند که مخاطبان تشنه عدالت و کرامت انسان را در عالم، به ديدن برگي ديگر از کتاب مصور و قطور عاشورا ميهمان کنند. آيا اين آرزو در شرايطي که دلارهاي تکفيري و سلفي با تسلط بر رسانههاي تبليغي در برابر انديشه اهل بيت(ع) هزينه ميشود و کودکان شيعيان به جرم انتساب به اسلام علوي ذبح و نواميس مسلمانان در بازار بردگان خريد و فروش ميشوند، گناهي نابخشودني است و کيفر به همراه دارد؟
«رستاخيز» با عنايت و توجهات صاحبش، به فضل خدا و با مجوز قانوني و اتکا به فتاواي مراجع عاليقدر و حجت شرعي ساخته شد و به اکران عمومي درآمد. آنچه براثر تصميم مديران دولتي مبني بر پايين کشيدن اين فيلم از پرده اکران و توقف و تعليق نمايش آن به بهانه جلوگيري از تضعيف جشن هستهاي صورت گرفته، حکايتي عبرتآميز است که مسئولان سياستورز لاجرم ميبايست پاسخگوي آن باشند. ما بنا بر رهنمود آن حکيم فرزانه، به خداوند سبحان توکل و برباور خود ايستادگي خواهيم کرد و سينه پردردمان را نه براي اغيار و بيگانگان که براي ديدهبان بيدار مُلک و ملت گشودهايم. ما براين باوريم که مديريت عالم فرهنگ و هنر در دوران پساتحريم به عالِم انديشهورز، سخت محتاج است. «غافله فرهنگ و هنر بيچراغ هدايت و کشتي نجات به ساحل نميرسد». آخرين اعتراض احمدرضا درويش در صدا و سيما بود. او 23 مهرماه - با حضور در برنامه «شهرفرنگ» تلويزيون درباره حاشيههاي فيلم «رستاخيز» و مسائل سينماي ايران سخن گفت و بيان کرد تا زماني که هويتاش گروگان است و به ناحق حبس شده، به خود اجازه نميدهد دست به کار ديگري بزند.
احمد رضا درويش در بخشي از سخنانش در رابطه با ساخت فيلم رستاخيز گفت: ساخته شدن اين فيلم بر مبناي حکمتي بوده است. من و باقي دستاندرکاران اين فيلم معتقديم که ما متکي بر نيرويي که متعلق به ساحت مقدس سيدالشهداست موفق شديم جزو خدمتگزاران اين فيلم باشيم. فکر ميکنم هرکاري که در حوزه هنر و فرهنگ و هويت عاشورايي صورت ميگيرد، حتماً حکمتي دارد؛ مثل خود واقعه. حتماً در آن سختي هم وجود دارد که البته سيلي آن هم نوازش است. قطعاً اين حکمت خير است و مصلحتي است که برکاتش نصيب فرهنگ و هنر کشور خواهد شد. درويش همچنين از نحوه مديريت دولت در رابطه با حاشيه هاي پيش آمده براي فيلم خود گفت: سازندگان «رستاخيز» در مسائل شرعي و قانوني و عرفي همه جوانب را رعايت کرده و بر اساس اصول حرکت کردهاند؛ اصولي که در شأن مضمون و موضوع اثر باشد؛ بنابراين در حوزه مديريت دولتي ميشد کمي با همگرايي بيشتري عمل کرد. خود من تا لحظه تصميمگيري براي پايين آوردن فيلم از پرده توسط دولت، در جريان کار نبودم و اين نکته مهمي است. چطور ميشود در عرصه فرهنگ، تصميمي شتابزده در مورد اثري که داراي مجوز است و بنابر تأييد مقامات عالي رتبه فرهنگي کشور تمام مجوزهاي شرعي و قانوني را دارد، گرفته شود و مؤلف اثر اصلاً در جريان نباشد؟!
ماجراهايي که در حواشي اين فيلم اتفاق افتاد فقط يک اتفاق نيست و متکي بر يک رويکرد فرهنگي نزد مديران ارشد فرهنگي کشور است. اين رويکرد را بايد واکاوي کرد تا در آينده مورد عبرت قرار بگيرد و تکرار نشود يا درست هدايت شود. تا دو ماه بعد از پايين کشيدن فيلم از اکران، وزير محترم فرهنگ و سخنگوي وزارتخانه از طريق مطبوعات حرفشان را ميزدند و ما هم سکوت کرده بوديم. در عرصه فرهنگ اين فضاي مناسبي نيست. البته اخيراً وضع بهتر شده و گفتوگوهاي بيشتري صورت گرفته است. کميتهاي هم توسط وزير فرهنگ و ارشاد اسلامي در درون وزارتخانه تشکيل شده است که اين ماجرا را بررسي و راههاي برونرفت از آن را پيدا کند. کارگردان فيلم سينمايي «دوئل» در رابطه با اکران «رستاخيز» در عراق گفت: کشور عراق مدفن بسياري از معصومان و بزرگان است و نقطه عزيمت داستان فيلم ما هم از آنجاست. عکسالعمل مردم برايم بسيار جالب بود. هنوز فيلم به پايان نرسيده همه مردم برخاستند و با نداي لبيک يا حسين به مدت 10 دقيقه فيلم را تشويق کردند. ميدانيد که در سالهاي گذشته ميتينگهاي حزب بعث در همان تالاري که فيلم نمايش داده شد برگزار ميشد. براي من که تجربه دفاع مقدس را دارم شنيدن اينکه نداي لبيک يا حسين در قلب بغداد توسط سينماي ايران به پژواک درميآيد و شکوه اين صحنه، بسيار مسرتبخش بود.
وي در در رابطه با درآمد در سينماي ايران بيان کرد: معتقدم درآمدي در سينما وجود ندارد که بگوييم ورشکسته است. از نظر من سينماي ايران يک سينماي تجربي است. ما وقتي ميتوانيم سينماي ايران را حرفهاي و بعد اقتصاد آن را مولد بدانيم و بعد بر اثر تغيير شرايط آن را ورشکسته قلمداد کنيم که اين سينما بتواند مبتني بر مؤلفههاي سينماي حرفهاي حرکت کند؛ يعني در بخش سرمايهگذاري، نيروي انساني و بازار بتواند مراودات طبيعي داشته باشد. وقتي چنين شرايطي نداريم و سينماي ايران با کنار رفتن دولت سقوط ميکند، خيلي نميتواند حرفهاي باشد که حالا بگوييم ورشکسته شده يا نشده است.
اين سينما مبتني بر دغدغههاي فردي افراد شکل گرفته و بخشي از فيلمسازان و تهيهکنندگان در آن به صورت کاملا تجربي فعاليت ميکنند. در عين حال که اصناف و انجمنهاي مختلف هم دارد، اما هنوز هم نتوانسته است به طور طبيعي از درون خود ارتزاق کند و در عرصه بينالمللي از پشتوانههاي حرفهاي برخوردار باشد.
احمد رضا درويش در پايان با بيان تفاوت رستاخيز با ديگر فيلم هايش گفت: احساس ميکنم تا زماني که هويت من گروگان است و به ناحق حبس شده است، به خودم اجازه نميدهم دست به کار ديگري بزنم. قله اعتقادي من در فيلم «رستاخيز» متجلي شده و تا تکليف آن معلوم نشود دست و دلم به کار ديگري نميرود.
مردم سالاری/ آتيلا پسياني:
تئاتر قرار نيست درمانکننده درد باشد
آتيلا پسياني که از 40 سال پيش علاقهمند بود نمايش «باغ آلبالو» را اجرا کند، حالا به اين دغدغه 40 ساله پاسخ داده و اين اثر را در تالار «چهارسو» تئاترشهر به صحنه برده است.
اين کارگردان و بازيگر تئاتر در گفتوگويي با ايسنا، يادآور شد: اين متن را دوست ميدارم. نزديک 40 سال است که دلم ميخواهد آن را کار کنم، وقتي سال 51 ، آربي اوانسيان اين نمايش را در تئاترشهر اجرا کرد، مسحور آن شدم و سالها دلم ميخواست آن را کار کنم. او در پاسخ به اين پرسش که آيا در اين 40 سال هيچوقت فرصتي براي اجراي اين نمايش فراهم نشد، توضيح داد: چند بار براي اجرايش دورخيز کردم اما نسبت به بعضي کارهاي ديگري که ميخواستيم در گروه تئاتر «بازي» کار کنيم، اولويتاش را از دست داد و اين چنين بود که اجراي آن به امروز افتاد. يکي از نکات جالب توجه در اجراي اين نمايش بازي فاطمه نقوي در نقش «فيرز» پيشخدمت اين خانواده اشرافي است که در متن اصلي اين نقش را يک بازيگر مرد بازي ميکند.
پسياني درباره بازي نقوي در نقش يک پيشخدمت مرد گفت: در درجه اول خواست خود ايشان بود که اين نقش را بازي کند. پيشاز حضور بازيگران ميهمان در گروه، قصد داشتم خودم اين نقش را بازي کنم چون نقش «فيرز» نياز به تمرکز بالايي دارد. اما از آنجا که خانم نقوي هم مثل خودِ من بازيگري با تمرکز ويژه است، وقتي علاقهاش را براي بازي در اين نقش بيان کرد، آن را با دلِ راحت به او سپردم و حالا هم ميبينيم که بازياش درخشان است.
او سال گذشته نمايش «باغ آلبالو» را در تالار استاد سمندريان تماشاخانه ايرانشهر اجرا کرد اما اجراي عمومي اين نمايش در تالار «چهارسو» مجموعه تئاترشهر به صحنه ميرود که صحنه آن با تماشاخانه ايرانشهر متفاوت است. اين هنرمند درباره تغيير سالن اجراي اين نمايش و در پاسخ به اين پرسش که آيا تالار «چهارسو» مناسب اين اجرا است يا از سر ناچاري آن را پذيرفته است، به ايسنا گفت: امکان ديگري نبود. ظاهرا قرار نيست در تئاتر تهران به مسائلي مانند متناسب بودن سالن اجرا، تمرين مناسب و... کوچکترين بهايي داده شود و اين موضوعات در تئاتر ما به شوخي تبديل شده است، در حال حاضر بيشتر دغدغهها اين است که چه کنيم تا نمايشمان بفروشد.
کارگردان نمايشهاي «عرق خورشيد اشک ماه» و «پرفسور بوبوس» ادامه داد: خدا را شکر بيشتر مديران ما صاحب سليقه هنري و ملک شخصي هستند. گويي سالنهاي تئاتر ملک شخصي آنان است. انگار تئاتر ما خصوصي است که مديران سالنها بابت اجراي نمايشها درصدي از فروش را ميگيرند، نمايشنامه را تغيير ميدهند، نمايشي را برميدارند، نمايش ديگري اضافه ميکنند، گوشي تلفنشان را جواب نميدهند، قرار ميگذارند اما نميآيند و... در اين شرايط کاري نميتوانيم بکنيم. تازه ما خيلي خوشحاليم که به عنوان مهاجراني بيگانه از کشوري ديگر اين امکانات برايمان فراهم است که گاهي تئاتر اجرا کنيم!
پسياني اضافه کرد: روزي يکي از مديران گذشته از من پرسيد تئاتر ما چه مشکلي دارد؟ و من هم پاسخ دادم، هيچ! چون تئاتر نيازمند مکان، پول و شعور است که بحمدالله هر سه وجود دارد!
کارگردان نمايشهاي «قهوه قجري» و «بحرالغرايب» که براي اجراي نمايش «باغ آلبالو» يکسري صندلي به تالار چهارسو تئاترشهر اضافه کرده است، درباره اين تصميم به ايسنا توضيح داد: برايم خيلي مهم بود نمايش چهارسويه اجرا شود به همين دليل تلاش کرديم با کمک بچههاي تئاترشهر چند صندلي متحرک بگذاريم. خوشبختانه بچههاي تئاترشهر هميشه بسيار همراه هستند و به خوبي با ما همکاري کردند. برايم خيلي مهم است تماشاگران از منظرهاي مختلف کار را ببينند به ويژه اينکه در نمايش ما لحظاتي وجود دارد که بازيگران روي صحنه نيستند و تماشاگران ناگزير يکديگر را نگاه ميکنند و اين موضوع براي من بسيار مهم و جذاب است.
سرپرست گروه تئاتر «بازي» که چندي پيش گفتوگويي را با يکي از روزنامهها انجام داده است، با ابراز تأسف از اينکه اين بعضي از سخنانش در اين گفتوگو بدرستي منتقل نشده است، گفت: چند روز پيش با يکي از دوستان گفتوگويي داشتم که انتظار داشتم براي ويرايش به من ارائه و اين اخلاق مطبوعاتي رعايت شود اما متأسفانه دوست عزيزم که اين گفتگو را انجام داده بود، به دليل يک سوءتفاهم تصور کرده بود نيازي به ويرايش من نيست. پسياني ادامه داد: تقاضايم اين است که اين را به عنوان يک قانون نانوشته ميان مصاحبه کننده و مصاحبه شونده قرار بدهيم تا هميشه ويرايش نهايي با نظر مصاحبه شونده انجام شود. بنابراين اميدوارم خوانندگان آن گفتوگو بدانند که آنچه از من در آن گفتوگو منتشر شده به هيچ وجه تمام حرفها و نظرات من تلقي نميشود. بعضي از صحبتهاي من به گونهاي منتشر شده که معني متفاوتي پيدا کرده است و گفتوگو لحني پيدا کرده که گويي من نسبت به تئاتر بيخيالم درحالي که اصلا چنين نيست. مثلا جمله من که «تئاتر قرار نيست درمانکننده درد باشد» اين گونه منتقل شده که «تئاتر به هيچ دردي نميخورد!» و چند اشتباه ديگر هم وجود دارد.
اين نمايش به قلم محمد چرمشير و براساس نمايشنامه «باغ آلبالو» اثر آنتون چخوف نوشته شده که از 22 مهرماه، ساعت 20 به مدت 70 دقيقه در سالن چهارسو مجموعه تئاتر شهر روي صحنه رفته است.
مردم سالاری/ستاره اسکندري:
مردم تشنه فرهنگ خودشان هستند
ستاره اسکندي بازيگر نام آشنا تئاتر، تلويزيون و سينما در حاشيه اکران خصوصي فيلم ارغوان به کارگرداني اميد بنکدار و کيوان علي محمدي در گفتوگو با برنا با بيان اينکه نقطه شروع همکاريم با اين دو فيلمساز به سالهاي گذشته برميگردد گفت : به روزهاي نقش آفريني در 2 فيلم سينمايي شبانه روز و سريال حيراني که کارگردان هر دو اثر اين دو کارگردان بودند، البته ادامه اين همکاري در «ارغوان» رخ نداد، اميدوارم بازهم در آينده فرصت و شرايط براي حضور همزمان در يک اثر سينمايي با اين دوستان مهيا شود.
وي در ارتباط با شيوه کارگرداني فيلمسازان «ارغوان»، گفت: سبک و سياق بنکدار و علي محمدي خاص و ويژه است به طوري که براي مني که از دنياي تئاتر وارد قلمرو بازيگري شده ام، فرصتي را فراهم کرد تا با يک چالش جديد مواجه شوم و تواناييها خودم را مقابل دوربين به کار بگيرم چرا که بازيگران تئاتر معتقدند که ملزومات بازيگري را درست و به جا بازي ميکنند، پس بايدبتوانيم اين درستي را به تصوير بکشانيم. وي در پاسخ به اينکه جاي خالي آثار عاشقانهاي همچون «ارغوان» در سينماي ايران خالي ومشهود است، چرا بيشتر فيلمسازان سينما ما نميتوانند حق مطلب را در روايت يک آثار عاشقانه ادعا کنند، تصريح کرد: مطمئنا پرداخت و نوع نگاه اين دوفيلمساز، وجه تمايز آثارشان با ديگر فيلمسازان است، به نظرم بايد ذائقه مخاطب را تربيت کنيم، براي تماشاي ژانرهاي مختلف، که خوشبختانه کارگردانان «ارغوان» ميتوانند، ذائقه مخاطب را تغيير بدهند.
وي در پاسخ به اينکه،ستاره اسکندري در تئاتر «دندون طلا» را در صحنه بازي کرده است چه شد که تصميم گرفت اين قصه را در مديوم ديگري مقابل دوربين داوود ميرباقري تجربه کند گفت : خيلي خوشحال هستم مخاطب با سريال «دندون طلا» ارتباط برقرار کرده است، اين مسئله را از طريق فيدبکهاي که در جامعه دريافت کرده ام، بازگو ميکنم. همانطور که گفتيد، قبل از اين «دندون طلا» را در تئاتر بازي کرده بودم، همين مسئله براي نقش افريني در سريال آن، مرا راغب کرد. البته بد نيست بگويم، خودم هم، زمان ساخت سريال اين قصه، تصور ميکردم، ديگر توليد چنين اثري به علت دغدغههاي مردم يا فرهنگي که در جامعه فعلي ما نهادينه و نهفته شده، براي مخاطب نميتواند آنطور که شايد و بايد تاثير گذار يا جذاب به نظر برسد.
ابتدا معتقد بودم،شايد جنس رفتارها و نوع گفتار و حالاتهاي رفتاري در «دندون طلا» الان وجود خارجي ندارد و همين امر باعث دور نگهداشته شدن وي از توجه به اين سريال شود، ولي تماشاچي به شدت با فيلم ارتباط برقرار کرد، علت آن هم خيلي برخاسته از فرهنگ خودمان است، هيچ عاريه اي يا قصه روشنفکري يا ژست غربي ندارد، مبنا و مرجع آن اصلا شاهنامه و داستان معروف رستم وسهراب است، بخش ديگر آن مربوط به يک تيکه از فرهنگ گمشده ما که «سياه بازي» نام دارد، هست.
اسکندري در ادامه افزود: نسل جديد اصلا هيچ تصوير ذهني از سياه بازها ندارد، موفقيت «دندون طلا» به اين علت که مردم کماکان تشنه فرهنگ خودشان هستند. فرهنگ ما آنقدر غني است که از دايره پرداخت به آن بيرون نرويم، همکاري با داوود ميرباقري هم که هميشه لذت بخش بوده اين مسئله بر همگان واضح و مبرهن است. بازيگر «مرگ تدريجي يک رويا» در مورد تجربه هم بازي شدن با حامد بهداد، چنين گفت:حامد بهداد با تمام قدرت بازيگري تکنيکي که دارد،هنرمندي قوي در پردازش نقشهاي احساسي است. وي به لحاظ وجودي مثل آتش است.
اسکندري در مورد جايگاه خود، پس ار 2 دهه بازي در مديومهاي مختلف، بيان کرد: از جايگاه خود راضي هستم، طي اين سالها سعي کردم، پيشنهادهايي را براي بازي انتخاب کنم که از مردم فاصله نگيرم، لذا خودم را تربيت کردم که انتخابهاي خوبي لحاظ کنم.بازيگري هستم که از مکتب تئاتر برخاسته ام، به همين دليل زماني که با مديوم تلويزيون مواجه شدم، مديوميکه مخاطب گستردهاي دارد، تلاش کردم سطح بازي خودم را براي احترام به همين مخاطب افزايش بدهم.
وطن امروز/گفتوگوی «وطن امروز» با روحالله سهرابی، کارگردان فیلم «خاکستر و برف»
مردم پای اصول و ارزشها ایستادهاند
مرتضی اسماعیلدوست: فیلم «خاکستر و برف» در گروه سینمایی هنر و تجربه در حال اکران است. داستانی از احسان که پس از 25 سال به کشور آمده تا حامل پیامی از پیدا شدن داوود جاویدالاثر باشد و از طرفی همه مردمان شهر واهمه از گفتن حقیقت به مادر این شهید دارند اما «عزیز» صبورتر و مقاومتر از آن است و عاشقانه با مفهوم شهادت آشناست. گفتوگو با روحالله سهرابی، کارگردان این اثر حکایت از همین مشق دلدادگی دارد.
ایده ساخت فیلم «خاکستر و برف» از کجا به ذهنتان رسید؟
بعد از ساخت فیلم سینمایی ویدئویی «محدوده ابری» به دنبال ساخت فیلم دیگری بودم. در ابتدا طرحی را برای ساخت ارائه کردیم که به دلایلی مورد قبول واقع نشد. بعد از آن به پیشنهاد تهیهکننده و براساس ایده سیدمرتضی مصطفوی، همکار فیلمنامهنویس در «خاکستر و برف»، ساخت این پروژه جدی شد و به دنبال تحقیقاتی جهت تکمیلسازی کار رفتیم.
مهمترین دغدغهای که باعث شد به سراغ ساخت این فیلم بروید، چه بوده است؟
در واقع به دنبال این بودیم با زبان سینما نشان دهیم چگونه همچنان با ورود پیکر پاک شهدا یاد این عزیزان در شهر زنده میشود. شما دیدید هنگام تشییع پیکر غواصان شهید چه جمعیتی آمده بود البته مساله ما این است که باید یاد این شهیدان همیشه در بطن جامعه وجود داشته باشد و از سوی مردم و مسؤولان فراموش نشود.
فیلمنامه اولیه در اجرا دچار چه تغییراتی شد؟
خودم از ابتدا در نگارش فیلمنامه نقش داشتم و مطابق آنچه در نظر داشتیم حرکت کردیم البته سکانسهایی از فیلمنامه که بیشتر مربوط به صحنههای جنگی بود، به دلیل نبود بودجه مناسب فیلمبرداری نشد، چرا که بخش خصوصی بودجه چندانی برای ساخت فیلم ندارد و باید حمایتهای لازم در ساخت آثار دفاعمقدسی صورت پذیرد.
عدم ارتباط دراماتیزه میان شخصیتها به دلیل محدودیت در اجرای کامل فیلمنامه بوده است؟
سعی بر این شد با توجه به محدودیتها ابهامی باقی نماند. فیلم «خاکستر و برف» اثری مستقل است و دست ما برای اجرای خیلی از صحنهها تنگ بود. ما در فیلمنامه ارتباطات بین داوود، احسان و بخشهایی دیگر را داشتیم. شاید برخی به دنبال پاسخ محکمی از شخصیتها هستند که این مساله در فضای جبهه و جنگ اتفاق میافتاد.
هزینه نهایی ساخت فیلم چقدر بوده است؟
شاید چندان مناسب برای گفتن نباشد و به نظرم بهتر است تهیهکننده بودجه فیلم را بگوید. به هر حال ساخت فیلم با همه محدودیتها و قناعتپیشگی مخارجی را به دنبال دارد، ما عوامل حرفهای برای فیلم «خاکستر و برف» داشتیم و سعی کردیم فیلم ارزشمندی بسازیم. آن ایامی که ما کار را شروع کردیم حدود 20 درصد با حمایت بنیاد پیش رفتیم، بعدها با تکمیل فیلم 15،10 درصد از طرف بنیاد به بودجه اولیه اضافه شد و بقیه سرمایه از سوی بخش خصوصی تامین شد. با این شرایط من نمیتوانستم چندان به تهیهکننده فشار بیاورم که صحنههای پُرخرج جنگی را هم بتوانیم بگیریم، چرا که آن صحنهها حداقل 100 میلیونی خرج برمیداشت و این برای فیلم جمع و جور و محدود ما زیاد بود.
چرا با وجود اینکه خودتان در انجمن سینمای انقلاب و دفاعمقدس دارای مسؤولیت هستید باز هم دچار مشکلات مالی شدید؟
اتفاقا اگر من مسؤولیتی در انجمن نداشتم این فیلم بیشتر مورد حمایت قرار میگرفت، چرا که برخی ضربههایی که «خاکستر و برف» خورده است از همین ناحیه مسؤولیتم است. به این دلیل که بعضا در مواردی من میتوانستم ورود کنم اما به دلیل ذینفع بودن در تشکیلات بنیاد از این کار اجتناب کردم و برای فیلم خود حمایتهایی را که از آثار دیگر انجام میدهم صورت ندادم و همین موجب لطمه به فیلم شد.
این مساله به دلیل برداشتهایی بود که امکان داشت از سوی دیگران رخ دهد؟
طبیعتا این میتوانست باشد. از طرفی برایم چندان زیبنده نبود از جایگاه مسؤولیتم ورود پیدا کنم. باید دوستان دیگری این حمایت را از اثری ارزشی انجام میدادند که اینطور نشد. همان طور که فیلم «خاکستر و برف» 3 سال از تولیدش گذشته بود اما هنوز نتوانسته بود به اکران درآید و این نشانه عدم توجه مسؤولان به فیلمی دفاعمقدسی بوده است.
شاید اگر گروه هنر و تجربه نبود همچنان این فیلم به اکران درنمیآمد!
بله! به احتمال زیاد همینطور میشد و گروه هنر و تجربه ظرفیتی است که توانسته است به کمک یکسری فیلمهای کم بودجه و مستقل بیاید و از آنها حمایت کند. من کاری به کیفیت آثاری که در این گروه نشان داده میشود، ندارم اما در شرایطی که فضای عمومی اکران چندان مناسب نیست، هنر و تجربه میتواند بستر لازم را برای نمایش فیلمهایی مانند «خاکستر و برف» فراهم کند. در اکران سراسری فیلمها هم امکان دارد آثاری ضعیف در کنار فیلمهای خوب وجود داشته باشد و نمیتوان چنین انتقادی از هنر و تجربه کرد البته دوست داشتم فیلم من هم شرایط اکران گسترده با تبلیغات خوب را داشت، چرا که ما در این فیلم به همه تماشاگران فکر میکردیم.
اگر فیلم در سینماهای عمومی اکران میشد، میتوانست فروش خوبی داشته باشد؟
اگر هم چندان نمیفروخت شرایط بهتری برای دیده شدن داشت. فیلم «خاکستر و برف» به دلیل داستان و روایتی که دارد بیشتر از تهران به ذائقه مردم در شهرستانها میخورد، در صورتی که ما در این گروه تنها چند شهر بسیار محدود داریم و تماشاگران زیادی را از دست میدهیم. از طرفی همکاری لازم هم برای تبلیغات شهری با ما نمیشود. با این حال رویکردهای مثبتی که برای فیلم در این مدت از سوی منتقدان و مردم صورت یافته است، واقعا برایم جالب بود.
فیلم دارای فضای بصری مناسبی است. تا چه حد سعی کردید به جای دیالوگها براساس زبان بصری، روایت را پیش ببرید؟
من در فیلم «خاکستر و برف» به شکل دوسویهای پیش رفتم و شما میبینید که در هر کجا لازم بوده به سمت تصاویر رفتیم و در جایی دیگر هم از طریق زبان، روایت را پیش بردیم و هیچ یک فدای آن یکی نشده است. از یک طرف شیفته فضا نشدیم و از دیالوگهای فیلمنامه دست نکشیدیم و از سویی تصاویر مرتبطی با فضای داستان را نشان دادیم البته در همین مسیر حتما اشتباهاتی را هم داشتهایم که از دستمان در رفته است.
حالا که با فاصله زمانی به فیلم خود نگاه میکنید، چه مواردی بوده که اگر امروز میساختید آنها را اجرا میکردید؟
من منکر این نیستم که شخصیت احسان میتوانست کاملتر باشد اما بخشی از ابهام هم در بطن فیلمنامه مدنظر ما بوده است. من سعی کردم کاراکتر احسان را باورپذیر نشان دهم حتی به آقای دیرباز گفتم چند کیلو اضافه وزن پیدا کند تا آن هیبت و صلابت شخصیت دربیاید اما شما بهتر میدانید که اگر به سمت کاراکتری درونگرا بروید، سختیهایی بابت ارتباط با مخاطب خواهد داشت چون رفتار و حرکاتش چندان بیرونی نیست. من نخواستم چند دقیقه ابتدایی فیلم را به گذشته و زندگی احسان اختصاص دهم، چرا که مساله اصلی من احسان نبوده است. کما اینکه مسالهام ابراهیم هم نبوده است. مساله اصلی تصمیمگیری در مورد کاراکتر عزیز است که خود خبردار اوضاع نیست و این تداعیگر التهابات داخلی است. ما در پایان فیلم میبینیم که چقدر مادر عاشقانه و الهی مساله شهادت فرزندش را میپذیرد و نشان میدهد که آن همه جنجالها و ترس دیگران بیهوده بوده است.
چرا تنها در سکانس پایانی دوربین شما سراغ عزیز بهعنوان شخصیت محوری روایت رفت؟
من واقعا خودم را در آن حدی نمیبینم که بتوانم همه قدر و منزلت مادران صبور و گرانمایه شهیدان را نشان دهم. ما تقریبا همه در اطرافمان از این عزیزان داریم و از منزلت آنها آگاه هستیم. نمیخواستم بیشتر از این در فیلم به نگاه آنان ورود کنم. ما در زندگی عادی با همه احترام با این عزیزان برخوردی نزدیک داریم اما در سینما وقتی میخواهید الگویی شخصیتی چون مادران شهید را نشان دهید باید مراقب باشید که درست نشان داده شوند و من این واهمه را داشتم که تصویری بیشتر از این را نشان دهم. حتی برای باورپذیری عزیز از مادر شهید داوود منصوری تقاضا کردم که در نقش کوتاهی حضور داشته باشد، ایشان هم وقتی که فیلم را مشاهده کرد احساس رضایت داشت البته اگر صادقانه بگویم اگر امروز «خاکستر و برف» را میساختم، زبان تندتری را انتخاب میکردم.
این زبان محکمتر از سوی ابراهیم صورت میگرفت؟
هم از طرف ابراهیم بهعنوان نماینده آن گروه و هم پاسخهایی محکمتر از سوی احسان که دردهای بسیاری دارد اما چیزی نمیگوید. یعنی در همین بستر فعلی سعی میکردم زبان هر دو طرف را خیلی تندتر و شدیدتر کنم. همچنین مسائل روز سیاسی و تحریمها و اتفاقات جامعه را در آن بگنجانم و التهابات بیشتری را نشان دهم یعنی آن متانت و موزونی فعلی احسان در رفتار را به شکلی بیرونیتر نشان میدادم تا انتقاد برخی مبنی بر اینکه در اواسط فیلم کشمکش کمی وجود دارد، در نظر گرفته شود.
در آن صورت ایده صبر و سکوت قهرمان که تم اصلی فیلم شماست، به شکلی دیگر نمودار میشد!
البته ساختار فعلی را هم میپسندم، چرا که زبان محکم گروه مدافع را در فیلم «خاکستر و برف»، کاراکتر ریحانه برعهده دارد که در واقع در جبهه احسان است. شاید برخیها به دنبال کشمکش بیشتری بودند اما طمانینه و ریتم آهسته اثر در فیلمنامه وجود داشته و ما سعی کردیم از این طریق تامل و تفکر بیشتری را در مخاطب ایجاد کنیم.
بازخورد مخاطبان و به خصوص تعامل مادران شهید با فیلم شما چگونه بوده است؟
شما ببینید که چه تاثیراتی تاکنون رخ داده است و فضای مناسبی با نقدها و اظهارنظرهای منتقدان و مخاطبان و هنرمندان برای فیلم پیش آمده است. خیلی از افرادی که شاید درست نباشد نامی از آنها ببرم در اکرانهای فیلم به من گفتند واقعا در سکانسهایی که عزیز، مادر شهید داوود میآید تحت تاثیر شدیدی قرار گرفتند. من میتوانستیم آن سکانس گفتههای عزیز را به طور مستقیم و از طریق دیالوگ بگویم، اما آنها را هم در قالب نریشن به کار بردم، تا تاثیر بیشتری داشته باشد. قرار است روز شنبه فیلم برای جمعی از مادران شهید نشان داده شود و در آن شرایط بهتر به عکسالعمل آنها پی خواهیم برد.
از نگاه شما مهمترین مسالهای را که فیلم «خاکستر و برف» میخواهد منعکس کند، چیست؟
ما در فیلم نشان میدهیم که چگونه مردم با همه نگاههای مختلفی که دارند وقتی پای منافع ملی و قداست شهدا و حرمت مادران شهید میشود از خیر سفر هم میگذرند و به احترام شهیدی که قرار است تشییع شود فعلا از سفر خود دست میکشند و پاسپورتها به آنها برمیگردد. این چند نفر در فیلم نشانهای از مردمان بسیار جامعه ما هستند که با وجود انتقادهایی که به بسیاری از مسائل در کشور دارند اما پای نظام و کشور ایستادهاند و به آن اعتقاد دارند و این مساله بارها ثابت شده است که مردم پای اصول و ارزشها ایستادهاند. مثال عینی مساله در مورد تشییع شهدای غواص پیش آمد که از هر خیابانی رد میشدید انبوه مردم را مشاهده میکردید. کجای تاریخ و در چه کشوری چنین صحنههایی وجود دارد؟ دنیا با اینگونه رفتارهای ارادتمندانه مردمان ایران حیران مانده است! در فیلم «خاکستر و برف» میبینیم که حتی ابراهیمِ منتقد هم در برابر خواسته مردم تسلیم شد و در پایان با بارانی که بر سرش میبارد به سمت توبه کردن و تطهیر رفت.
قابهای دو نفره مدیومشات از دریچههای مختلف در فیلم دیده میشود که میتواند تعبیری از نیروهای دوگانه خیر و شر باشد. نحوه قاببندیها در فیلم به چه شکلی بوده است؟
به دنبال این بودم که سکانسهای فیلم یک متانت و وزنی داشته باشد و کار شلخته و سرهمبندی شدهای نداشته نباشیم. ما برای یکدست شدن سکانسها تلاش زیادی کردیم و با فکر و دکوپاژ روی قابها و تصاویر کار کردیم و در مواقعی هم که دوربین روی دست میرفت، باز هم سعی میشد قاب تعریف شده منظم و منسجمی داشته باشیم. تعبیر شما درباره قابها درست است، از طرفی نخواستم سفید و سیاه ببینم و خاکستری باشم البته همه این گفتهها باعث نادیده گرفتن ضعفها نمیشود و نکتههای منتقدان باعث میشود در آثار بعدی با دقت بیشتری کار کنم.
قهرمان مسافر شما با بازی کامبیز دیرباز به مانند فیلم «عیار 14» با نگاه ابهامآمیزی وارد شهر میشود اما برخلاف آن فیلم در پایان همچنان آن حس مبهم باقی است. دلیلی برای این کار داشتید؟
دقیقا یکی از تاکیدهای من هم در ابهامی است که در مورد احسان باقی میماند. این نوع را پایان باز نمیدانم، چرا که فیلم ما به لحاظ ساختاری کامل میشود و از طرفی هر مخاطبی براساس دیدگاه خود با احسان همراه میشود. این مساله برای من مهم بود که تماشاگر با ابهامی که در سر دارد سالن را ترک کند. شما میدانید که برخی فیلمها در همان دقایق اتمام فیلم برای تماشاگر به پایان میرسد اما یکی از وجوه مثبت فیلم «خاکستر و برف» این است که بیننده بعد از چند روز هنوز برخی فضاهای فیلم را در ذهن خود یادآوری میکند و این برایم مساله خوشایندی است. انتهای فیلم ما در واقع شروع یک چالش ذهنی برای مخاطب است. در صورتی که اگر برای پایان کار میخواستم نتیجه مشخص و تعریفشدهای به مخاطب نشان دهم، این درگیری ذهنی رخ نمیداد. من حتی عزیز را به بالین فرزندش در مراسم تشییع نرساندم و به دلیل تنهاییهای هر فرد آن را هم نشان ندادم.
با توجه به اینکه هم فیلمساز دفاعمقدسی هستید و هم مسؤولیتی در این زمینه دارید، مهمترین مشکلات این سینما را در چه میبینید؟
این بحث چنان طولانی است و جای گفتوگوی مفصلی دارد که فرصت مستقلی نیاز است. به نظرم مسؤولان سینمایی خیلی قدرت برای سامان دادن فیلمها و تولید آثار دارند و باید پشتیبانی پس از تولید و در زمان اکران از فیلمها داشته باشند. بودند فیلمهایی مانند «ملکه» که با همه ارزشهایی که داشتند نتوانستند در زمان اکران موفق شوند و این مساله نیاز به حمایت دارد. در واقع حمایت از آثار دفاعمقدس باید از اهمیت بسیار بیشتری نسبت به فیلمهای دیگر برخوردار باشد، چرا که این فیلمها مهجور ماندهاند و در زمان تولید با مشکلات بسیاری دست به گریبان هستند. متاسفانه سینمای ایران ترجیح میدهد یک فیلم پرفروش کمدی و آن هم به شکل سخیفی بسازد و این مصیبتی است که حتی ارگانهای ما هم دارای نگاه تجاری شدهاند. واقعا وضعیت بسیار ناگواری درباره تولید و اکران فیلمهای ما پیش آمده است و فیلمی مانند «خاکستر و برف» حتی نمیتواند چند تا بیلبورد بزند!
مهمترین مسالهای که موجب علاقهمندی مردم برای تماشای فیلم «خاکستر و برف» میشود، چیست؟
معتقدم فیلم «خاکستر و برف» مناسب عموم مردم است که البته فیلم متفاوتی خواهند دید، هم به لحاظ نگاه محتوایی و هم پردازش ساختار و نیز روایت متفاوتی که در پیش گرفته است. این فیلم میخواهد تماشاگر را در صندلی بنشاند و او را به فکر و تامل وادار کند. مخاطب با این فیلم درگیر میشود حتی چه بسا در جاهایی اذیت شود البته مانند طبیبی که برای سالم شدن شخص حتی او را عمل جراحی میکند.
شما می توانید مطالب و تصاویر خود را به آدرس زیر ارسال فرمایید.
bultannews@gmail.com