على(ع) تنهاست و على(ع) تنها، به تنهايى در مقابل همه ظلم و و وحدت تاريخى قوم ظلوم مى ايستد و در عالم تنهايى، قصه پرغصه خودى هاى نامرد و نامردى هاى خودى را به جان مى خرد!
گروه مذهبی: به مناسبت سالگرد شهادت امام على (ع)، محدتقى فرجى طى یادداشتی با عنوان "تنهايى على" به زواياى مختلف شخصيت امام على(ع) و مشخصأ تنهايى او مى پردازد.
به گزارش بولتن نيوز، متن كامل این یادداشت به شرح زیر است:
شناخت شخصيت علي(ع) و شناسايى جايگاه او در جهان هستي، يقينأ از حد ادراك بشر خارج است.
پيامبر(ص) فرمود،
"يا علي لا يعرفك الاّ الله و انا"
اي علي! تو را هيچ كس نشناخت جز خدا و من!
"يا ملائكتي و سكان سماواتي اعلموا اني ما خلقت سماء مبنيه و لا ارضا محديه و لا قمرا منيرا و لا شمسا مضيئه
و لا فلكا يدور و لا بحرا يجري و لا فلكا يسري الا في محبه هؤلاء الخمسه".
آفرينش بر محبت اينان رقم خورد و عرصه هستي به حب ولايت آنان از عدم شكل گرفت. اگر علي (ع) نبود، آفرينش به تكوينش نمي ارزيد . نور وجود علي (ع)، مصباح پايگاه آفرينش شد و هستي با وجود او شكل گرفت
"لو لا كلما خلقت الا فلاك و لو لا علي لما خلقتك........."
"السلامٌَُُُ عليكُُ ايها النبأ العظيم، الذي هم فيه مختلفون"،
سلام برتو اي خبر بزرگ عالم! خبر بزرگ هستي. پس علي (ع) راز بزرگ خلقت است!
روزي پيامبر(ص) در جمع صحابه بودند و جبرئيل، ملك مقرب الهي هم به شكل انساني در آن جمع حاضر بود. پيامبر(ص) به جبرائيل رو كردند و با اشاره به علي (ع) فرمودند، آيا او را مي شناسي؟ عرض كرد، چگونه او را نشناسم كه او در عرش مرا معلم بود و شيوه عبوديت الهي را به من تعليم فرمود. تو به آدم وقتي كه از بهشت قرب رانده شد و به زمين فراق هبوط كرد، با ذكر نام علي (ع) و اهل بيت او به درگاه الهي پذيرفته شد. نوح نام او را بر كشتي خويش حك كرد و لنگرگاه كشتي اش را مسجد كوفه قرار داد.
خداوند در شب معراج با حبيب خود با صوت علي (ع) سخن گفت و قرآن كريم علي (ع) را به منزله نقش پيامبر دانست.
"فقل تعالوا ندع ابناء نا و ابناءكم و نساءنا و نساءكم و انفسنا و انفسكم".
پيامبر(ص) فرمودند،
"انا و علي من ش جره واحده" من و علي از يك درختيم.
نيز فرمود،
"انت مني بمنزله هارون من موسي"
"انا مدينه العلم و علي بابها"
همانا من شهر علمم و علي در آن است.
و خطاب به او مى گويد،
"انت اخي و وصيي و وارثي"
تو برادر من و وصي و وارث مني.
در فرازي از دعاي ندبه پيامبر(ص) خطاب به علي(ع) مي فرمايد،
"لو لا انت يا علي لم يعرف المؤمنون بعدي"
اي علي، اگر تو نبودي مردم پس از من مؤمنان را نمي شناختند.
در زيارت مطلقه مي خوانيم،
"السالم علي ميزان الاعمال"
علي ميزان و معيار اعمال است.
امام صادق (ع) در زيارت جدش عرضه مي دارد،
درود بر تقسيم كننده بهشت و جهنم، درود بر نعمت الهي بر نيكان،
"السلام علي قسيم الجنه و النار السلام علي نعمه الله علي الابرار".
على(ع) محور هستي، قطب عالم وجود، تكيه گاه آفرينش، واسطه فيض الهي و نگهدارنده كائنات باذن الله است.
محبت و ولايت او ملجاء همه موجودات، هدايتگر انسان و جامعه به سوي كمال و سبب دوام و قوام تمامي پديده ها از جمال تا جلال است.
پيامبر(ص) مي فرمايد،
"حبًٌ عليٍٍٍّ حسنه لا تضرمعها سيئهًٌ"
محبت علي (ع) حسنه اي است كه با وجود آن هيچ گناهي به انسان صدمه نمي رساند.
اگر محبت به علي (ع) كه نمونه كامل انسانيت و طاعت و عبوديت و اخلاق است از روي صدق و راستي باشد، مانع از ارتكاب گناه مي گردد. حب علي (ع) كه نمونه تقوا و پرهيزكاري است، آدمي را شيفته رفتار علي (ع) مي كند و فكر گناه را از سر انسان بيرون مي برد، كسي كه علي (ع) را بشناسد و تقوا، سوز و گداز عارفانه، ناله هاي شبانه و ساده زيستي و كار و تلاش همه جانبه او را بداند، محال است به فرمان او مبنى بر رعايت تقوي و درست كارى، جامه عمل نپوشاند.
علي (ع) تنهاست!
چرا على(ع) تنهاست!؟
زيرا على(ع)،
مثل و مانند هيچ كس نيست.
بنده عشق و بندگى است،
زمان و مكان نمي شناسد.
از هر دو جهان آزاد است،
رنگ تعلق و وابستگى نمى پذيرد.
هم دلى و هم زبانى نمى بيند.
همراه و همسفرى ندارد.
نامردى ها را بر نمى تابد.
بنده حق است، نه مأمور تن!
شير حق است، نيست شير هوا.
على(ع) تنهاست،
چه رنج بزرگ يك انسان اين است كه لاجرم، شخصيت او در قالب فكرهاي كوتاه و در برابر نگاه هاي پست و پليد و احساس او در روح هاي بسيار آلوده و اندك و تنگ دنياى فأنى قرار مى گيرد.
وقتى على(ع) نيمه شب به طرف نخلستان مي رود، آنجا هيچ كس نيست، مردم راحت آرميده اند، هيچ دردي آنها را در دل شب بيدار نگاه نداشته است، و اين مرد تنها، كه روي زمين خودش را تنها مي يابد، با اين زمين و اين آسمان بيگانه است، و فقط رسالت و وظيفه اش، او را با جامعه و اين شهر غريب و شهروندان غريب تر، پيوند مى دهد.
اما و هزار اما كه هر وقت على(ع) به خود بر مي گردد، مي بيند كه تنهاى تنهاست!
شبانه به نخلستان مي رود، و باز براي اينكه ناله او بگوش هيچ فهم پليدي و هيچ نگاه آلوده اي نرسد، سر خود را در چاه فرو مى افكند و زار زار گريه مى كند!؟
به راستى، اين گريه براى چيست!؟
صد البته كه گريه على(ع)، نه براى اين است كه خلافتش غصب شده و نه براى اين است كه فدك تصاحب شده و نه براى اين است كه همسرش...........
بلكه، گريه على(ع) براى اين است كه تنهاست، على(ع) حتى در ميان عاشقان خود، يعنى شيعيان هم تنهاست!
علي (ع) در طول تاريخ تنهاست و على(ع) تنها انساني است كه در تنهايى، ابعاد مختلف و حتي متناقضى را كه در يك انسان جمع نمي شود، در وجود خود تجميع و تمامأ تمام كرده است. چنين انساني و در چنين سطحي معلوم است كه در دنيا تنهاست.
على(ع)، حتى در ميان امتش كه همه عشق و احساس و همه فرهنگ و تاريخشان را به علي (ع) سپرده اند، تنهاست.
على(ع) را همچون يك قهرمان بزرگ، يك معبود و يك اله مي ستايند، اما دريغ و درد كه هم آنان، على(ع) را كماهوحقه
نمي شناسند و به درستى نمي دانند كه على(ع) كيست؟ دردش چيست؟ حرفش چيست؟ رنجش چيست؟ سكوتش چيست؟
چاهش چيست و بلاخره تنهايى على(ع) چرا و چگونه است!؟
بارى، علي (ع) در ميان پيروانش هم تنهاست.
علي (ع) در اوج ستايش هايي كه از او ميشود، همچنان مجهول مانده است.
درد و رنج علي (ع) چيست؟
دردى كه على(ع) از زخم شمشير ابن ملجم احساس مي كرد، در نسبت دردى كه او از تنهايى ناشى از نامردى ها و نامرادى هاى روزگار خويش متحمل مى گشت، هيچ اندر هيچ بود! براستى آن چيزى كه على(ع) را در نيمه شب هاي خاموش، به دل نخلستان هاى اطراف مدينه كشانده و بناله در آورده است، چه چيزى است؟ اكثرأ ما تنها بر درد شمشير ابن ملجم مى گيريم، اما درد علي(ع)، تنها درد شمشير ابن ملجم نيست، دردي كه روح بزرگ، بزرگ مرد تاريخ بشريت را بناله آورده است، درد تنهايي على(ع) است، گو اينكه ما هنوز هم تنهايى على(ع) را به درستى درك نمى كنيم!؟ علي(ع) درد شمشير را احساس نمي كند، ما درد تنهايى علي(ع) را ...............
على(ع) تنهاست و على(ع) تنها، به تنهايى در مقابل همه ظلم و و وحدت تاريخى قوم ظلوم مى ايستد و در عالم تنهايى، قصه پرغصه خودى هاى نامرد و نامردهاى خودى را به جان مى خرد!
ابوبكر، عثمان، عمر، عبيدالله، وليد، معاويه، ابن ملجم، طلحه، زبير، خوارج، قاعدين، قاسطين، ناكثين، مارقين، نفاق، منافقين، نفوذى ها و خويشاوندان خائن، از يك سو،
و على(ع) تنهاى تنها، از سوى ديگر............
نيز، خطبه شقشقيه، جريان سقيفه، عايشه، جنگ صفين، نهروان، خانه نشينى و .............
از جمله اهم امهات بحران هاى دوران على(ع) است.
عجبا كه على(ع)، بزرگ مرد عرصه علم و عمل، عدل و داد، حلم و حكمت، حكومت و سياست، اخلاق و جوانمردى، عبادت و عبوديت، أذكار و ادعيه و جهاد و شهادت، در روزگار غريب خود، از كيد همرهان سست عناصر و مكر خوارج نهروان، تنها مى ماند و در تنهايى محض، خانه نشينى، شب هاى تاريك، نخلستان هاى خلوت و چاه هاى راز دار را بر مى گزيند!
شگفتا كه على(ع) خون و دلى كه از دست نزديكان و خويشاوندان خود خورد، از دست دشمنان قسم خورده خود نخورد!
على(ع) نه تنها، تنها بود، بلكه در حين تنهايى، آماج حملات ناجوانمردانه دوست و دشمن بود. تهمت، توهين، تحقير، ترور ظلم و جنگ، لخظه اى على(ع) را راحت نمى گذاشت. فشار، پشت فشار و خيانت، پشت خيانت!
على(ع) حكومت كرد براى خدا، على شهيد شد براى خدا، على(ع) مظلوم بود براى خدا، على(ع) خدا را مى خواست براى خدا، و على(ع) تنها بود.
از عليّ آموز اخلاص عمل
شير حقّ را دان منزّه از دغل
اي علي كه جمله عقل و ديدهاي
شمّهاي واگو از آن چه ديدهاي
تيغ حلمت جان ما را چاك كرد
آب علمت خاك ما را پاك كرد
راز بگشا اي عليّ مرتضي
اي پس از سوءُ القَضا حُسْنُ القَضا
يا تو واگو آنچه عقلت يافته است
يا بگويم آنچه بر من تافته است
باز باش اي باب بر جوياي باب
تا رسند از تو قُشور اندر لُباب
باز باش اي باب رحمت تا ابد
بارگاه ما لَهُ كُفْوًا أحَدْ
واقعأ على(ع) تنها بود، تنها زيست و تنها به شهادت رسيد!
اگر هيچ كس با على همراه نبود،
خدا با على بود،
شيعه هميشه تاريخ به على افتخار مى كند.
على فاتح خيبر است
على حكيم متصل است.
على غمخوار بى نوايان است.
على ولى خداست.
اما......
على تنهاست
چه تيتر خوبى انتخاب كرديد، على واقعأ تنها بود!
"تنهايى على"
استاد فرجى، على يارتان
زير سايه علی باشيد، تشكر
تو چه آيتى خدا را
بل زبانه هر ترازو بوده اى
نام تو نقش نگین امرِ اَلله الصّمد
لم یلِد از مادر گیتی و لم یولَد چو تو
در جهان بعد از نبی، مِثلت لهُ کُفواً احد
***
حقّا که حقیقتاً علی حق باشد
حق است علی ز حق که بر حق باشد
دیدیم خطی به دفتر لم یزلی
حق با علی و علی مع الحق باشد
من و به باد كتاب ايشان ميندازه، خيلى خيلى ممنون و سپاسگذار
تنهايى على!
عاشق نشده جامه دریدن ممنوع
با خط طلا بر در جنّت حک شد
بی حبّ علی ورود اکیدا ممنوع
یـا علـــی
شعر ذیل حدیث نفس است و در مقام والای مولا راه ندارد.
دلا خو کن به تنهائی که از تنها بلا خیزد
سعادت آنکسی دارد که از تنها بپرهیزد.