کد خبر: ۱۷۶۷۱۲
تاریخ انتشار:
هذامصارع عشاق/شب پنجم ‎ویژه نامه بولتن درماه محرم با مدد حضرت زهرا(س)

روضه جانسوز عبدالله از زبان شهید مطهری/ ذکر مقتل پسر امام مجتبی(ع)/ سلوك عاشورايی در كتاب سلوك عاشورايي مرحوم تهرانی/ معرفی نرم افزار، پوستر، سینه زنی، روضه، مداحی کریمی، سلحشور، میردامادی، حدادیان

پنجمین شب ماه محرم الحرام متعلق به فرزند رشید امام مجتبی ست. عبدالله بن حسن نمونه بارز رشادت این خاندان پاک است. ذکر مظلومیت این شهید والامقام کربلا هرقدر که تکرار شود بازهم حق مطلب ادا نشده است. هنگامی که تمام شهر در سوگ خون خدا و یاران باوفایش می گرید و ناله یاحسین سر می دهد بی معرفتی است که در این گوشه مجازی نامی از آن واقعه برده نشود تا کمی حداقل دل های غبار گرفته مان را در محفل های سوگ سید شهیدان بتکانیم و گلاب پاشیدیم و آب و جارو زدیم تا رنگ و بوی خیمه های پیشوای مظلوممان را کمی استشمام کنیم.
بولتن نیوز/ گروه معارف - پنجمین شب ماه محرم الحرام متعلق به فرزند رشید امام مجتبی ست. عبدالله بن حسن نمونه بارز رشادت این خاندان پاک است. ذکر مظلومیت این شهید والامقام کربلا هرقدر که تکرار شود بازهم حق مطلب ادا نشده است. هنگامی که تمام شهر در سوگ خون خدا و یاران باوفایش می گرید و ناله یاحسین سر می دهد بی معرفتی است که در این گوشه مجازی نامی از آن واقعه برده نشود تا کمی حداقل دل های غبار گرفته مان را در محفل های سوگ سید شهیدان بتکانیم و  گلاب پاشیدیم و آب و جارو زدیم تا رنگ و بوی خیمه های پیشوای مظلوممان را کمی استشمام کنیم.


مصیبت عبدالله بن حسن علیه السلام

روز عاشورا، وقتی یاران امام حسین به شهادت رسیدند و لشگر دشمن از هر سو، امام را محاصره کرد، عبدالله بن حسن بن علی علیه السلام که کودکی بیش نبود، از خیمه‌ی زنان بیرون آمد و به سوی عموی خود، امام حسین علیه السلام، رفت. زینب سلام الله علیها که نگرانش بود، خود را به او رساند تا از رفتنش جلوگیری کند. 

اما عبدالله سرسختی نشان داد و گفت:« به خدا از عمویم جدا نخواهم شد.»

آن‌گاه خود را به عموی خود رساند و به ابجر بن کعب که شمشیرش را بلند کرده بود تا بر حسین علیه السلام فرود آورد، گفت:« ای پسر زن ناپاک، عمویم را می کشی؟» و دست خویش را سپر کرد. شمشیر، دست او را قطع کرد و بر زمین انداخت. 
عبدالله فریاد زد:« عموجان!»

حسین علیه السلام، او را در آغوش گرفت و به سینه چسباند و فرمود:

« فرزند برادرم! بر این مصیبتی که به تو رسیده است شکیبا باش و آن را نیک بشمار. خداوند تو را به پدران شایسته ات ملحق می‌کند.» 
در این هنگام، حرمله تیری به سوی آن کودک انداخت و او را در آغوش عموی خویش به شهادت رساند. 

منابع:لهوف سید بن طاووس، ص 146.

عبدالله بن حسن بزرگمردی کوچک

سختى زخمها امام حسین(ع) را بر زمین نشانده بود و سپاهیان او را از هر سوى در میان گرفته بودند.
عبداللّه بن حسن كه در آن زمان یازده سال بیشتر نداشت عموى خود را نگریست كه دشمن او را از هر سوى در میان گرفته است . یاراى دیدن بیشتر این منظره را نداشت . بى اختیار به سوى عمو دوان شد.

عمّه اش زینب خواست عبدالله را بگیرد، امّا او از چنگ عمّه گریخت و خود را به عمو رساند.

در این هنگام بحربن كعب شمشیر را بلند كرد تا بر حسین فرود آورد. عبداللّه فریاد زد: اى ناپاك، آیا مى خواهى عمویم را بكشى؟
بحر ضربه خود را فرود آورد و عبداللّه دست خویش سپر كرد. شمشیر دست عبداللّه را
برید و دست به پوست آویزان ماند. یادگار امام مجتبى علیه السلام فریاد زد: یا عمّاه .

آنگاه خود را در دامن عمو انداخت. عمو او را به خود فشرد و فرمود: پسر برادر، بر آنچه بر تو نازل شده است صبر كن و اجر خود را از خداوند بخواه، كه خداوند تو را به پدران پاكت ملحق كند.

در همین حال كه عبدالله بر دامن عمو بود حرملة بن كاهل تیر به سوى او افكند و او را به شهادت رساند.


 روضه حضرت عبدالله ابن الحسن (ع) حاج محمود کریمی محرم 92

 


در كلام رهبر انقلاب

وظیفه مسلمان، اقدام در هنگام آماده‌بودن شرایط
 


سه عنصر در حركت حضرت ابى‌عبداللَّه (عليه‌السّلام) وجود دارد: عنصر منطق و عقل، عنصر حماسه و عزت، و عنصر عاطفه.عنصر منطق و عقل در اين حركت، در بيانات آن بزرگوار متجلى است؛ قبل از شروع اين حركت، از هنگام حضور در مدينه تا روز شهادت. جمله، جمله‌ى اين بيانات نورانى، بيان‌كننده‌ى يك منطق مستحكم است. خلاصه‌ى اين منطق هم اين است كه وقتى شرايط وجود داشت و متناسب بود، وظيفه‌ى مسلمان، «اقدام» است؛ اين اقدام خطر داشته باشد در عالى‌ترين مراحل، يا نداشته باشد. خطرِ بالاترين، آن است كه انسان جان خود و عزيزان و نواميس نزديك خود - همسر، خواهر، فرزندان و دختران - را در طبق اخلاص بگذارد و به ميدان ببرد و در معرض اسارت قرار دهد. اينها چيزهايى است كه از بس تكرار شده، براى ما عادى شده، در حالى كه هر يك از اين كلمات، تكان‌دهنده است. بنابراين، حتى اگر خطر در اين حد هم وجود داشته باشد، وقتى شرايط براى اقدام متناسبِ با اين خطر وجود دارد، انسان بايد اقدام كند و دنيا نبايد جلوى انسان را بگيرد؛ ملاحظه‌كارى و محافظه‌كارى نبايد مانع انسان شود؛ لذت و راحت و عافيتِ جسمانى نبايد مانع راهِ انسان شود؛ انسان بايد حركت كند. اگر حركت نكرد، اركان ايمان و اسلام او بر جا نيست. «انّ رسول‌اللَّه (صلّى‌اللَّه‌عليه‌وآله) قال: من رأى سلطانا جائرا مستحلّا لحرم اللَّه و لم يغيّر عليه بفعل و لاقول كان حقّا على‌اللَّه ان يدخله مدخله»؛ منطق، اين است. وقتى اساس دين در خطر است، اگر شما در مقابل اين حادثه‌ى فزيع، با قول و فعل وارد نشويد، حقِ على‌اللَّه است كه انسان بى‌مسؤوليت و بى‌تعهد را با همان وضعيتى كه آن طرف مقابل - آن مستكبر و آن ظالم - را با آن روبه‌رو مى‌كند، مواجه كند.

حسين‌بن‌على (عليه‌السّلام) در خلال بيانات گوناگون - در مكه و مدينه و در بخش‌هاى مختلف راه، و در وصيت به محمدبن‌حنفيه اين وظيفه را تبيين كرده و آن را بيان فرموده است. حسين‌بن‌على (عليه‌السّلام) عاقبتِ اين كار را مى‌دانست؛ نبايد تصور كرد كه حضرت براى رسيدن به قدرت - كه البته هدف آن قدرت، مقدس است - چشمش را بست و براى آن قدرت حركت كرد؛ نه، هيچ لزومى ندارد كه يك نگاه روشنفكرانه ما را به اين‌جا بكشاند. نخير، عاقبت اين راه هم بر حسب محاسبات دقيق براى امام حسين (عليه‌السّلام) با روشن‌بينى امامت قابل حدس و واضح بود؛ اما «مسأله» آن‌قدر اهميت دارد كه وقتى شخصى با نفاستِ جان حسين‌بن‌على (عليه‌السّلام) در مقابل اين مسأله قرار مى‌گيرد، بايد جان خود را در طبق اخلاص بگذارد و به ميدان ببرد؛ اين براى مسلمان‌ها تا روز قيامت درس است و اين درس عمل هم شده است و فقط اين‌طور نبوده كه درسى براى سرمشق دادن روى تخته‌ى سياه بنويسند، كه بعد هم پاك بشود؛ نه، اين با رنگ الهى در پيشانى تاريخ اسلام ثبت شد و ندا داد و پاسخ گرفت، تا امروز.

روضه شهادت عبدالله بن حسن عليهماالسلام از زبان شهيد مطهرى، فدايت، عمو

نوشته‏اند حسن بن على عليه السلام چند پسر داشت كه اينها همراه ابا عبد الله آمده بودند.يكى از آنها جناب قاسم بود.امام حسن عليه السلام پسر ده ساله‏اى دارد كه آخرين پسر ايشان است،و اين بچه شايد از پدرش يادش نمى‏آمد چون وقتى كه پدرش از دنيا رفت گويا چند ماهه بوده است،در خانه حسين بزرگ شد.

ابا عبد الله به فرزندان امام حسن خيلى مهربانى مى‏كرد،شايد بيش از آن اندازه كه به پسران خودش مهربانى مى‏كرد چون آنها يتيم بودند و پدر نداشتند.اين پسر اسمش عبد الله و خيلى به آقا علاقه‏مند است،و آقا به زينب سپرده است كه تو مواظب بچه‏ها باش،و زينب دائما مراقب آنهاست.يك دفعه زينب متوجه شد كه عبد الله از خيمه بيرون آمده است و مى‏خواهد برود پيش عمويش حسين بن على عليه السلام.

زينب دويد او را بگيرد،او فرياد كرد:«و الله لا افارق عمى‏»به خدا قسم كه من هرگز از عمويم جدا نمى‏شوم.آن طفل مى‏دود،زينب مى‏دود( السلام عليك يا ابا عبد الله!اشهد انك قد امرت بالمعروف و نهيت عن المنكر و جاهدت فى الله حق جهاده).

آنقدر زينب دويد كه به ابا عبد الله نزديك شد.آقا فرمود:نه،تو برگرد،بگذار اين بچه پيش خودم باشد.خودش را نداخت‏به دامان حسين عليه السلام(حسين است،او خودش عالمى دارد).در همين حال، يكى از دشمنان آمد براى اينكه ضربتى به ابا عبد الله بزند.

تا شمشيرش را بالا برد، اين طفل فرياد كرد:«يابن الزانية!اتريد ان تقتل عمى‏»؟زنازاده!تو مى‏خواهى عموى مرا بكشى؟تا او شمشيرش را حواله كرد،اين طفل دست‏خود را جلو آورد و دستش بريده شد. فرياد كرد:يا عماه!عموجان ببين با من چه كردند!

«اشهد انك قد امرت بالمعروف و نهيت عن المنكر و جاهدت فى الله حق جهاده حتى اتيك اليقين.»

و لا حول و لا قوة الا بالله العلى العظيم،و صلى الله على محمد و آله الطاهرين.

كتاب: مجموعه آثار ج 17 از ص 297 نويسنده: شهيد مطهرى


شعر

چند نفر به یک نفر؟/ وحید قاسمی

لشگریان خیره سر، چند نفر به یک نفر؟

فاطمه گشته خون جگر، چند نفر به یک نفر؟

 خواهر دل شکسته اش، همره دختران او

 زند به سینه و به سر، چند نفر به یک نفر؟

 بین زمین و آسمان، جنت و عرش و کهکشان

 پر شده است این خبر: چند نفر به یک نفر؟

 حور و ملک به زمزمه، وای غریب فاطمه

 حضرت خضر نوحه گر، چند نفر به یک نفر؟

 آه و فغان مادرش، به قلب سنگی شما

 مگر نمی کند اثر؟ چند نفر به یک نفر؟

 عمو رمق ندارد و همه هجوم می برید!

 مرد نبردید اگر؟ چند نفر به یک نفر؟

 یاد مدینه زنده شد، روضه ی رنج فاطمه

که ناله زد به پشت در، چند نفر به یک نفر؟



سلوك عاشورايي

 "بينش و نگرش؛ بصيرت ديني" در كتاب سلوك عاشورايي آيت الله مجتبي تهراني منزل نهم(بخش پنجم)

امام حسین(ع)؛ انسان ضدّ غرور(5)
 
اَعوذُ بِاللهِ مِنَ الشَّيطانِ الرَّجيم؛  بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيم وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبّ‏ِ الْعَلَمِين وَ صَلَّی اللهُ عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّيِّبينَ الطّاهِرين وَ لَعنَةُ اللهِ عَلی اَعدائِهِم اَجمَعين

"الَّذينَ اتَّخَذُوا دينَهُمْ لَهْواً وَ لَعِباً وَ غَرَّتْهُمُ الْحَياةُ الدُّنْيا”.[1]

مروری بر مباحث گذشته
بحث ما راجع به قیام و حرکت امام حسین(علیه‏السلام) بود. عرض کردیم این حرکت صحیفه جامعی بود که درس‏های مختلفی را در ابعاد گوناگون معرفتی، معنوی، فضیلتیِ انسانی، دنیوی، اخروی، فردی و اجتماعی در بر داشت. بالأخره گفتیم که امام حسین(علیه‏السلام) مصلحی غیور و انسانی ضدّ غرور بود؛ یعنی نه خود مغرور بود و نه کسی را مغرور کرد.

بحث در جلسه گذشته به اینجا رسید که ابنای دنیا در حرکت‏هایی که در ربط با حدوث یا بقای حکومتشان انجام می‌دهند، معمولاً ابزارهای سه‏گانه‏ای را از قبیل تطمیع، تهدید و تحمیق به کار می‏گیرند. در مقابل، آنهایی که ابنای دنیا نیستند و حرکت‏هایشان جنبه‏های الهی دارد، به هیچ وجه از این ابزار استفاده نمی‏کنند. جلسه گذشته من به جهت این مسأله هم اشاره کردم و آن اینکه حرکت‏های الهی با ابزارهای شیطانی همگونی ندارد. یعنی در هر حرکتی باید از ابزارهای متناسب آن استفاده کرد و وسیله با هدف باید تناسب داشته باشد.
در مکتب الهی، هدف وسیله را توجیه نمی ‏کند

من اینجا به نکته‏ای اشاره کنم که جلسه گذشته هم این را نگفتم. گاهی یک چیزهایی به گوش‏هایتان حتماً خورده است؛ خصوصاًٌ آنهایی که اهل آن هستند، شنیده‏اند که می‏گویند «هدف وسیله را توجیه می‏کند». اصلاً و ابداً در مکتب الهی یک چنین مطلبی نیست که نیست که نیست. هدف وسیله را توجیه نمی‏کند. هدف الهی با ابزار شیطانی تحقّق پیدا نمی‏کند. اینکه امام حسین(علیه‏السلام) ابزارهای شیطانی تهدید و تطمیع و تحمیق را به کار نگرفت، به همین جهت بود. چون دو نشئه دنیا و آخرت در نظر حضرت بود. لذا این حرف درست نیست؛ اتّفاقاً عکس است. یعنی این ابزار باید فدا و رها شود تا به هدف الهی برسی. این همان چیزی است که جلسه گذشته گفتیم و صراحت آیه شریفه همین بود.

جان و مالت را فدای دینت کن!
حالا من برای ادامه بحثم یکی دو روایت در ارتباط با این ابزاری که در دنیا در اختیار ما هست و اهدافی که هست را می‏خوانم. یک روایت از پیغمبر اکرم(صلّی‏الله‏علیه‏وآله‏وسلّم) و یک روایت از علی(علیه‏‏السلام) است. روایت اول از پیغمبر اکرم است که این روایت را هم مرحوم کلینی نقل می‏کند، هم شیخ صدوق نقل می‏کند، هم شیخ طوسی نقل می‏کند. سندی را که کلینی نقل می‏کند، سند معتبری است. روایت هم از امام صادق‏(علیه‏السلام) نقل شده، هم از امام باقر (علیه‏السلام) نقل شده است. روایت معروفی هم هست که من یک سال در ماه مبارک رمضان، شاید تمام ماه مبارک را راجع به این روایت بحث کردم.

پیغمبر اکرم سفارش‏هایی به علی(علیه‏السلام) فرمودند؛ از جمله حضرت فرمودند: «يَا عَلِيُّ أُوصِيكَ فِي نَفْسِكَ بِخِصَالٍ فَاحْفَظْهَا عَنِّي»؛ ای علی، من به تو چند سفارش می‏کنم، تو هم اینها را حفظ کن. بعد هم دعا کردند: «اللَّهُمَّ أَعِنْهُ»؛ یعنی خدایا به علی کمک کن که اینها را بتواند انجام دهد. پنجمین سفارش حضرت به علی(علیه‏السلام) این است که فرمودند: «وَ الْخَامِسَةُ بَذْلُكَ مَالَكَ وَ دَمَكَ دُونَ دِينِكَ».[2] یعنی مال و جانت را در راه دینت بده! این یعنی چه؟ یعنی خیال نکنی این مال و جان ابزاری هستند برای اینکه بتوانی از آنها سوءاستفاده شیطانی کنی؛ نه، مال و جان را باید در راه دین فدا کنی. امام حسین هم همین کار را کرد. نیامد ـ‏نعوذ بالله‏ـ دیگران را با پول و ریاست فریب بدهد یا ـ‏نعوذ بالله‏ـ تحمیقشان بکند و فریبشان بدهد. این‏خبرها نبود.

مال فدای جان، جان فدای دین!
در یک روایت است که امام صادق(علیه‏السلام) فرمودند در سفارش‏هایی که علی‏(علیه‏السلام) به اصحابشان داشتند از جمله فرمودند: «فَإِذَا حَضَرَتْ بَلِيَّةٌ فَاجْعَلُوا أَمْوَالَكُمْ دُونَ أَنْفُسِكُمْ‏»؛ یعنی اگر یک سختی برای شما پیش آمد، اموالتان را سپر قرار دهید برای جان‏هایتان؛ یعنی مال را فدا کنید برای حفظ جانتان. بعد در ادامه دارد: «وَ إِذَا نَزَلَتْ نَازِلَةٌ فَاجْعَلُوا أَنْفُسَكُمْ دُونَ دِينِكُم»؛ اگر بلایی پیش آمد، اینجا جانت را هم فدای دینت بکن. این بلا، بلای سخت است. فرق بین «نازله» و «بلیّه» از نظر لغتی همین است؛ هر دو سختی است اما «نازله» خیلی سخت‏‏تر از «بلیّه» است.

بعد می‏فرماید: «وَ اعْلَمُوا أَنَّ الْهَالِكَ مَنْ هَلَكَ دِينُهُ وَ الْحَرِيبَ مَنْ حُرِبَ دِينُهُ»؛ یعنی ورشکسته کسی نیست که مالش را دزدیده‏اند؛ ورشکسته و دست‏خالی آن کسی است که دینش را بگیرند و ببرند. نابود شده آن کسی است که دینش از بین رفته باشد. پولت رفت، بگذار برود؛ ریاستت رفت، برود؛ جهنّم که رفت! تو به جهنّم نرو! در ادامه می‏فرماید: «أَلَا وَ إِنَّهُ لَا فَقْرَ بَعْدَ الْجَنَّةِ»؛ فقر و دست‏تنگی آنجایی است که بهشت نتوانی بروی؛ آنجا کمبود داری. «أَلَا وَ إِنَّهُ لَا غِنَى بَعْدَ النَّارِ لَا يُفَكُّ أَسِيرُهَا وَ لَا يَبْرَأُ ضَرِيرُهَا».[3]غنا و ثروتی بعد از اینکه تو را ببرند در آتش وجود ندارد؛ وقتی جهنّمی شدی، دیگر غنا یعنی چه؟!

این جزء معارف ما است. مسأله این است که شما نمی‏توانید از این امور شیطانی مادّی استفاده ابزاری کنید برای رسیدن به اهداف الهی؛ بلکه اینها را باید رها کنی تا بتوانی به آن اهداف برسی. یعنی دقیقاً بین اینها تقابل هست. لذا من مکرّر این مسأله را تذکّر داده‏ام. مثل همین تذکّری که دادم که هیچ‏وقت در مکتب الهی هدف وسیله را توجیه نمی‏کند.

شیطان و دنیا، دو فریب‏دهنده اصلی
یک مسأله‏ای در باب غرور، به معنی فریب خوردن و فریب دادن است و آن اینکه اصلاً این را بدانید که اوّلین فریب‏دهنده در عالم وجود «شیطان» است. لذا هیچ‏وقت اولیای خدا ـ‏نعوذ بالله‏ـ نمی‏آیند جای شیطان بنشینند. من می‏ترسم که از بحثم منحرف شوم، لذا فقط اشاره می‌کنم؛ قرآن وقتی شیطان را در ماجرای حضرت آدم وحوا معرفی می‏کند، می‏گوید: «فَدَلاَّهُما بِغُرُور».[4] اولین فریب‏دهنده همین شیطان است.

دومین فریب‏دهنده، «متاع دنیا» است. نه یک آیه، نه دو آیه، نه سه آیه، ببینید چقدر در قرآن بر این مسأله تکیه شده است. منظور از دنیا، یک مجموعه است. یعنی فقط یک چیز نیست. منظور همه امور دنیوی و مادّی است. اینها همه فریب‏دهنده‏اند. پس ابزار مادّی، ابزار فریب است و لذا آن شیطانِ فریب‏دهنده هم با همین ابزار دنیا فریب می‏دهد. آن اوّلین فریب‏دهنده ابزاراش چیست؟ همین امور مادّی است؛ تطمیع مالی‏ات می‏کند، تطمیع ریاستی‏ات می‏کند، تهدیدت می‏کند که اگر فلان کار را نکنی جانت در خطر است؛ او تو را از همین امور مادّی دنیوی می‏ترساند. همه اینها هم جنبه‏های دنیوی دارد. جانت هم مربوط به نشئه دنیوی است که تو را از به خطر افتادن آن می‏ترساند و تهدید می‏کند.

اگر کسی اهل تحقیق است، برود آیاتش را هم مراجعه کند. در قرآن آیات متعدّدی داریم که اینها همین مسأله را مطرح می‏کند که «شیطان» و «دنیا» را کنار هم می‏گذارد. حالا من یکی دو نمونه را می‏خوانم: «فَلا تَغُرَّنَّكُمُ الْحَياةُ الدُّنْيا وَ لا يَغُرَّنَّكُمْ بِاللَّهِ الْغَرُور».[5]اصلاً شیطان اسمش «غَرور» است؛ غَرور در قرآن یعنی شیطان. بعد راجع به دنیا می‏گوید: «وَ مَا الْحَياةُ الدُّنْيا إِلاَّ مَتاعُ الْغُرُورِ».[6]هر چه که در دنیا می‏بینی، همه این چیزهایی که در دنیا هست، اینها همه ابزار فریبند.

خدا به تو عقل و وحی را داده که فریب شیطان و دنیا را نخوری!
یک مسأله که این را دوباره مجبورم تذکّر بدهم، این است که می‏گویند عجب! خدا چرا این ابزارهای فریب‏ را خلق کرد؟! این حرف‏ها چیست عزیز من؟! اینها فریبنده هستند؛ تو فریب نخور. ای با شعور، شعور پیدا کن! به تو عقل دادم، حق را از باطل تمییز بده و فریب این ابزارهای فریبنده را نخور. نیروی اختیار و انتخاب و همه چیز در اختیار خود تو است. می‏توانی انتخاب کنی؛ ما که مجبورت نکردیم که فریب شیطان و متاع دنیا را بخوری! آیا شیطان می‏آید دست من و تو را می‏گیرد، می‏گوید این معصیت را بکن؟! نخیر، بلکه من با اختیار خودم معصیت می‏کنم؛ خوب نباید بکنم. مگر عقل به تو ندادیم؟ مگر شعور به تو ندادیم؟ هم عقل است و هم وحی است؛ دیگر چه می‏گویی تو؟!

خدا می‏گوید اینجا چاه است؛ نروی! اگر رفتی، بدان که می‏افتی. حالا این شیطان می‏گوید به‏به! بیا! نمی‏دانی چه جایی است! بعد هم من خودم با اراده خودم انتخاب می‏کنم و می‏روم. تقصیر خود من است،. من انتخاب می‏کنم که در آن چاه بیفتم. فریب‏دهنده هست، امّا تو نباید فریبش را بخوری. تطمیع چیست؟ فریب‏دهنده است؛ حالا چه برای پول باشد، چه ریاست باشد. چون اینها از نظر درونی است هم‏سو با شهوت و غضب است؛ مال هم‏سو با شهوت است و ریاست هم‏سو با غضب است. اینها با هم سازش دارند. یعنی از مال نیروی شهوت لذت می‏برد و از ریاست نیروی غضب لذت می‏برد. امّا در کنار «شهوت» و «غضب»، «عقل» تو هم هست؛ «وحی» هم هست. پس تو نباید فریب بخوری؛ تو نباید از تهدید بترسی؛ تو نباید از نظر باورهای مذهبی‏ات با شعارهای دینی فریب بخوری ئ تحمیق شوی.

کوفیان اهل فریب بودند، امّا حسین(علیه‏السلام) فریب آنها را نخورد
این را هم به شما عرض کنم؛ دوباره مجبورم تذکر بدهم. ممکن است ما در گفتارها ببینیم، حتّی این را ممکن است از خاندان حسین(علیه‏السلام) یا دیگران ببینیم که گفته باشند اهل کوفه اهل فریب بودند؛ کوفیان، پیمان‏شکن بودند؛ و امثال این حرف‏هایی که در باب آنها شنیده‏اید. می‏گوییم بله، در آن شُبهه‏ای نیست‏ که اینها پیمان‏شکن و اهل فریب بودند، امّا بحث در این است که امام حسین فریبِ فریب‏کاری‏های اینها را نخورد. من حالا این جملات حضرت زینب‏(سلام‏الله‏علیها) را برای شما می‏خوانم. وقتی وارد کوفه می‏شود، بعد از که خطاب می‏کند به اهل کوفه: «يَا أَهْلَ الْكُوفَةِ يَا أَهْلَ الْخَتْلِ وَ الْخَذْل‏».[7] ای اهل خدعه و مکر و نیرنگ و خذلان؛ یعنی اینها اهل این کارها بودند؛ بله، امّا معنایش این نیست که امام حسین فریب شما را خورد. دنیا فریب‏دهنده است، امّا اولیای خدا که فریب این دنیا را نخوردند.

علی(علیه‏السلام) آمد یک نگاهی کرد به آن چیزهایی که وارد بیت‏المال شد، گفت: «يَا دُنْيَا غُرِّي غَيْرِي».[8] ای دنیا برو دنبال کارت! برای من برق‏برق می‏زنی؟! من که مغرور تو نمی‏شوم؛ من فریب تو را نمی‏خورم. «فَقَدْ طَلَّقْتُكِ ثَلَاثاً».[9] برو دنبال کارت ای دنیا! سه طلاقه‏ات کردم! این است برخورد اولیای خدا با مظاهر فریبنده دنیا. آنها فریب دهنده بودند، امّا حسین(علیه‏السلام) فریبشان را نخورد و مغرور آنها نشد. من اینها را یکی‏یکی می‏گویم تا مسأله برای شما روشن شود. پس بیایید امام حسین را بشناسید! این مسائلی که طرح می‏شود، بیایید دقیقاً بررسی کنید. اصلاً این خبرها نبوده و جایی هم نداریم که چنین چیزی بیان شده باشد که حضرت فریب خورده باشند. مسأله خیلی روشن بود.

حسین(علیه‏السلام) دعوت به حق کرد، ولی کسی را فریب نداد
مطلب دیگر این است که فرق است بین اینکه کسی بخواهد دیگری را فریب بدهد، با اینکه او را دعوت به حق کند. اینها دو چیز است که نباید با هم خَلط شود. بله، امام حسین هم در خطبه‏هایش، هم در نامه‏هایش، هم در ملاقات‏های شخصی‏اش دیگران را دعوت کرد؛ امّا مغرور نکرد. دعوت هم که می‏کرد، وظیفه‏اش بود. باید دیگران را دعوت به حق می‏کرد. هر رجل الهی، وظیفه‏اش چیست؟ وظیفه‏اش این است که دعوت به حق کند. لذا حسین(علیه‏السلام) هم باید همین کار را می‏کرد. اصلاً بر او واجب بود و اگر ـ‏نعوذ بالله‏ـ دعوت نمی‏کرد کارش اشکال داشت. امّا کسی را مغرور نکرد و فریب نداد و کسی را با فریب به دنبال خودش نکشید. اصلاً و ابداً یک چنین کاری نکرد.؛ بلکه عکس آن عمل کرد.

شاهد اوّل؛ هنگام شنیدن خبر شهادت مُسلم و هانی
من حالا قضیّه‏ای را برای شما نقل کنم. امام حسین(علیه‏السلام) به منزل زباله رسید. آنجا که رسید یک نامه به دست امام حسین‏(علیه‏السلام) رسید. در آن نامه یکی از مربوطین به امام حسین از کوفه نوشته بود که آقا، مسلم شهید شد؛ هانی، شهید شد؛ عبدالله هم شهید شد. این سه نفر شهید شدند. در تاریخ هست؛ طبری دارد که نامه در دست حضرت بود، آمد بین اصحاب و اینهایی که همراهش بودند، ایستاد و شروع کردند این جملات را گفتن: «بسمِ الله الرَّحمنِ الرَّحيمِ أمَّا بَعدُ فَقَد أتَانَا خَبَرٌ فَظِيعٌ»؛ خبر تکان‏دهنده‏ای به ما رسیده است. خبر چیست؟ قتل مسلم. «قَتلَ مُسلِمِ بنِ عَقِيلٍ وَ هَانِي بنِ عُروَةٍ وَ عَبدِ الله بنِ يَقطُرٍ وَ قَد خَذَلَتنَا شِيعَتُنَا فَمَن أحَبَّ مِنكُمُ الإنصِرافَ فَليَنصَرِف مِن غَيرِ حَرَجٍ لَيسَ عَلَيكُم ذِمَامٌ».[10] اینها شهید شده‏اند؛ هر کسی می‏خواهد برود، برود. هر یک از شما که بخواهد، در برگشتن کاملاً آزاد است و از سوی من حقّی به گردنش نیست. حالا می‏توانی بگویی حسین می‏خواست دیگران را مغرور کند و فریب بدهد؟! ای بی‏انصاف!

شاهد دوم؛ شب عاشورا و برداشتن بیعت از اصحاب
اینکه شما شنیده‏اید و در تاریخ هم روایتی از حضرت سکینه(سلام‏الله‏علیها) نقل می‏کنند که در شب عاشورا که حضرت بیعت خود را از همراهان برداشت، ده نفر، ده نفر بلند شدند و حضرت را ترک کردند و رفتند. البته این روایت از نظر سندی تمام نیست؛ ولی ماجرای منزل زباله قابل انکار نیست. گفت بروید؛ هر که می‏خواهد برود، برود. باز هم می‏توانی بگویی می‏خواست فریب بدهد؟!

شاهد سوم؛ هنگام حرکت کاروان از مکّه
یا باز راجع به آن شبی که می‏خواست از مکّه به سمت عراق حرکت کند، اوّلین خطبه‏ای که حضرت در مکه خواند، فرمود: «خُطَّ الْمَوْتُ عَلَى وُلْدِ آدَمَ مَخَطَّ الْقِلَادَةِ عَلَى جِيدِ الْفَتَاة»؛ می‏گوید پایان این حرکت، مرگ است. بعد هم می‏گوید: «كَأَنِّي بِأَوْصَالِي يَتَقَطَّعُهَا عُسْلَانُ الْفَلَوَاتِ بَيْنَ النَّوَاوِيسِ وَ كَرْبَلَاءَ»؛ گویا می‏بینم که من را قطعه‏قطعه می‏کنند. شرح ماجرا را می‏گوید و آخر کار هم می‏گوید: «ألا و مَنْ كَانَ فِينَا بَاذِلًا مُهْجَتَهُ مُوَطِّناً عَلَى لِقَاءِ اللَّهِ نَفْسَهُ فَلْيَرْحَلْ مَعَنَا فَإِنِّي رَاحِلٌ مُصْبِحاً إِنْ شَاءَ اللَّهُ».[11] هر کسی می‏خواهد کشته شود، هر کس می‏خواهد خون قلبش را در راه ما بدهد و با خدا ملاقات کند، با من بیاید. دیگر صفا بالاتر از این؟!

تصرّف انسان برتر در کسانی که زمینه هدایت دارند
پس حسین(علیه‏السلام) اصلاً و ابداً کسی را فریب نداد؛ امّا وظیفه‏اش این است که دعوت به حق کند. هم عقلاً و هم شرعاً واجب است بر امام حسین که دیگران را به این راه حق دعوت کند و اگر این کار را نکند درست نیست و جفا کردن است به حال کسانی که می‏خواهند به آن هدف عالیه خودشان از نظر بُعد معنوی‏شان برسند. چرا من این را محرومش کنم؟! لذا حضرت هم به اهل بصره نامه نوشت و دعوتشان کرد و هم به دیگران؛ هم دعوت به صورت نامه‏ای دارد، هم خطبه‏ای هست و حتّی دعوت فردی هم کرد.

اما یک نکته‏ای را می‏خواستم عرض کنم که دقیقاً حساب‏شده بود و آن اینکه حضرت آنهایی را می‏پذیرفت که از نظر درونی تعلّقات دنیایی نداشته باشند. همان اوّل حرکت از مکّه هم همین را گفت. فرمود هر کسی که حاضر است جانش را در راه خدا بدهد، بسم الله! آنجایی هم که می‏دید طرف قابل است و به درد‏بخور است و معاند نیست و مختصر زمینه‏ای برای هدایت دارد، دعوت می‏کرد و دست‏گیری می‏فرمود. جلسه گذشته دیدید که راجع به حُرّ چه کار کرد. در این‏‏گونه مواقع می‏دانید حسین(علیه‏السلام) چه کار می‏کند؟ او انسان برتر است؛ لذا اوّل یک تصرف در طرف مقابل می‏کند و تعلّقاتش را قطع می‏کند. وقتی قطع کرد، او دیگر خودش به دنبال حسین می‏دود. لازم نیست دیگر امام حسین او را با خود ببرد؛ او خودش دنبال امام حسین می‏دود.

تصرّف حسین(علیه‏السلام) در زهیر
زهیر در تاریخ شخصیت بزرگی است؛ تشکیلاتی داشته، خَدَم و حَشَمی داشت برای خودش؛ ولی چون عثمانی مسلک بود، راوی می‏گوید مقیّد بود که هر جا امام حسین در منزلی اُتراق می‏کند، ما آنجا نباشیم که برخوردی با امام حسین نداشته باشیم. ببینید! عجیب است واقعاً! عثمانی مسلک هم بود؛ حسینی مسلک و علی مسلک نبود. می‏گوید دیگر مجبور شدیم در منزلی نزدیک کاروان حسین اُتراق کنیم؛ ما این طرف و آنها آن طرف بودند. راوی می‏گوید نشسته بودیم و داشتیم غذا می‏خوردیم که یک دفعه دیدیم قاصد حسین(علیه‏السلام) آمد و گفت: «یَا زُهَیر أجِب أبَاعَبدِالله»! از آنچه فرار می‏کرد، گرفتار شد! بیا! حسین تو را خوانده است.

راوی می‏گوید ما به قدری مبهوت شدیم که حتی از حرکت افتادیم! «كَأَنَّمَا عَلَى رُءُوسِنَا الطَّيْر»؛ گویا پرنده روی سرِ ما نشسته بود! تکان نمی‏خوردیم؛ لقمه‏ ها همین‏طور در دست‏ها مانده بود! چه کار کنیم؟! در این بین آنکه سکوت را شکست، همسر زهیر بود. گفت: سبحان الله! پسر پیغمبر تو را خوانده است، آن‏وقت تو نشسته ‏ای؟! چه می‏شود بلند شوی بروی آنجا، حرف‏هایش را گوش کنی، ببینی چه می‏ گوید، بعد هم برگردی؟!  زهیر حرکت کرد و رفت. وقتی انسانِ برتر ببیند زمینه در کسی آماده است، اوّل یک تصرف می‏کند و تعلّقاتش را قطع می‏کند. چون جملات زهیر گویای همین است.

رفت وارد خیمه حسین‏(علیه‏السلام) شد. می‏ نویسند: «فَمَا لَبِثَ أَنْ جَاءَ مُسْتَبْشِراً»؛ یعنی یک توقف کوتاهی کرد. نه اینکه صحبت زیادی کرده باشد؛ فقط یک توقف کوتاه در خیمه حضرت داشت و برگشت؛ امّا «قَدْ أَشْرَقَ وَجْهُهُ»؛ این زهیر، آن زهیرِ چند لحظه پیش نیست. چهره‏اش یک تلألؤ خاصّی پیدا کرده است. اولین جمله‏اش این بود که به همراهانش گفت همه‏تان بروید. اوّل قطع تعلّقات کرد. چرا؟ چون تعلّق به مادّیت و این ابزار مادّیت نمی‏گذارد که با حسین(علیه‏السلام) همراه شوی. گفت همه بروید. به او گفتند یا زهیر، چه شده است؟ چرا این‏طوری شدی؟ گفت: «قَدْ عَزَمْتُ عَلَى صُحْبَةِ الْحُسَيْنِ».[12] من می‏خواهم دنبال حسین بدوم؛ تمام شد دیگر! من تصمیم گرفته‏ام که از حسین جدا نشوم دیگر!

به همسرش هم گفت تو هم با همین قوم و خویش‏ها برو. همسرش گفت من هم بروم؟! من سبب این سعادت تو شدم؛ کجا بروم؟! چطور شده که تو می‏خواهی در قیامت پیش پیغمبر اکرم سرفراز باشی، من پیش زهرا(سلام‏الله‏علیها) سرفراز نباشم؟ کجا بروم من؟! همسر زهیر با غلامشان هم آمدند. زهیر هم از حسین جدا نشد تا رسیدند به کربلا؛ روز عاشورا زهیر به شهادت رسید و جریان خاتمه پیدا کرد. همسر زهیر کفنی داد به غلامش و گفت برو مولایت را کفن کن که بدنش عریان روی زمین نماند. غلام رفت، امّا برگشت و مولایش را کفن نکرد. همسر زهیر به او گفت چرا مولایت را کفن نکردی؟ غلام گفت چگونه مولایم را کفن کنم و حال اینکه بدن مطهر پسر پیغمبر عریان به روی خاک افتاده است...

-----------------------------------------
[1]. سوره مبارکه اعراف، آیه 51
[2]. اصول کافی، ج 8، ص 79
3]. اصول کافی، ج 2، ص 216
[4]. سوره مبارکه اعراف، آیه 22
[5]. سوره مبارکه لقمان، آیه 33
[6] سوره مبارکه حدید، آیه 20
[7] . بحارالأنوار، ج 45، ص 164
[8]. وسائل‏الشيعة، ج 15، ص 109
[9]. بحارالأنوار، ج 33، ص 250
[10]. روضةالواعظين، ج 1، ص 179
[11]. بحارالأنوار، ص 44، ص 366
[12]. بحارالأنوار، 44، ص 371


روضه، مداحی، سینه زنی

ذكر مصيبت حضرت عبدالله بن حسن(ع) توسط حاج مهدي سلحشور 











معرفی نرم افزار موبایل

عاشورا
--------------------------------------------------------
نرم افزار  امر به معروف و نهی از منکر


چهار رکعت نماز امام حسین(ع)

سید بن طاووس نمازی برای امام حسین نقل کرده است که چهار رکعت دارد.

«سیّد بن طاووس» در «جمال الاسبوع» نمازى براى آن حضرت(علیه السلام) نقل کرده است که چهار رکعت است (هر دو رکعت با یک سلام) و به همان کیفیّت نماز امیرالمؤمنین(علیه السلام) مى باشد و در روز جمعه خوانده مى شود.

نماز دیگرى از آن حضرت نیز نقل کرده که در روز جمعه خوانده مى شود و آن هم چهار رکعت است که در هر رکعت یک مرتبه «حمد» و بیست وپنج مرتبه سوره «توحید» رابخواند و پس از آن این دعا را بخواند:

اَللّهُمَّ اِنّى اَتَقَرَّبُ اِلَیْکَ بِجُودِکَ وَکَرَمِکَ، وَاَتَقرَّبُ اِلَیْکَ بِمُحَمَّد عَبْدِکَ
خدایا من تقرّب جویم به درگاهت بوسیله بخشش و کرمت و تقرّب جویم بدرگاهت بوسیله محمّد بنده
 
وَرَسُولِکَ، وَاَتَقَرَّبُ اِلَیْکَ بِمَلائِکَتِکَ الْمُقَرَّبینَ، وَ اَنْبِیآئِکَ وَ رُسُلِکَ، اَنْ
و فرستاده ات و تقرب جویم به درگاهت بوسیله فرشتگان مقرّب و پیمبران و رسولانت که
 
تُصَلِّىَ عَلى مُحَمَّد عَبْدِکَ وَرَسُولِکَ، وَ عَلى آلِ مُحَمَّد، وَ اَنْ تُقیلَنى
درود فرستى بر محمّد بنده و فرستاده ات و بر خاندان محمّد و این که از لغزشم
 
عَثْرَتى، وَ تَسْتُرَ عَلَىَّ ذُنُوبى وَ تَغْفِرَها لى، وَتَقْضِىَ لى حَوآئِجى، وَ لا
درگذرى و گناهانم را بپوشانى و آنها را بیامرزى و حاجتهایم را برآورى و به کار زشتى
 
تُعَذِّبْنى بِقَبیح کانَ مِنّى، فَاِنَّ عَفْوَکَ وَ جُودَکَ یَسَعُنى، اِنَّکَ عَلى کُلِّ
که از من سر زده عذابم نکنى زیرا که گذشت و بخشش تو چنان هست که مرا فرا گیرد و همانا تو بر هر
 
شَىْء قَدیرٌ.(۱)
کارى توانایى.
 
۱٫ جمال الاسبوع، صفحه ۲۷۰ و بحارالانوار، جلد ۸۸، صفحه ۱۸۵، حدیث ۱۱٫



التماس دعا

شما می توانید مطالب و تصاویر خود را به آدرس زیر ارسال فرمایید.

bultannews@gmail.com

نظر شما

آخرین اخبار

پربازدید ها

پربحث ترین عناوین