کد خبر: ۱۳۱۳۲۱
تاریخ انتشار:
سرزمین شلمچه:

ذکر شلمچه برای فرمانده‌ای که نوبت به خودش رسید

به گزارش وبلاگستان بولتن نیوز؛ نویسنده وبلاگ سرزمین شلمچه نوشت:

یکسال که با بچه‌ها رفته بودیم راهیان نور، یکی از دوستان صمیمی‌م تو راه شلمچه بهم گفت، وقتی وارد شلمچه شدیم بیا باهم ذکر «خاک بر سرمون، کنن شهدا» بگیم، گفتم ذکر، بار و معنای خاص خودش را دارد و حالا چرا این ذکر؟، گفت، ما کجا و شهدا کجا؟ قول داده‌ بودیم که راهشان را ادامه بدهیم اما آنها از تمام دنیا گذشنتد و ما امروز... می گفت، شهدا رو فراموش کردیم و اسیر زرق و برق دنیا شدیم.
بگذریم، بالاخره باهم روی خاک شلمچه دراز کشیدیم و به قول ایشون، نیم ساعتی ذکر گفتیم، انصافاْ خیلی چسبید.
و اما تقریباْ از یکسال پیش، حاج احمد پاریاب فرمانده گردان شهادت همراه با کپسول اکسیژن و شاید چندین کیلو دارو، میهمان شهرمان شد؛ یک شب که با بچه‌ها رفته بودیم خدمتش‌تک و تنها نشسته بود. با بچه‌ها اینقدر گفت و خندید که گویا که رفیقاهای سابقش که برخیشون الان مسئولیت دارن و حال حوصله نشستن با جانبارهارو ندارن، اومدن به دیدارش.
به ایشان گفتم، حاجی شب تو این آپارتمان تنها می مونی، اگر خدای‌ناکرده اتفاقی بیفته که نیاز به کمک داشته باشی چکار می‌کنی؟ خندید و گفت «بشه، چی‌میشه؟، فدا سر بچه‌ها».
یکی از بچه‌ها گفت، حاجی مشکل دارو که نداری؟، گفت چرا؟، یک آمپول خوب قبلا می‌خریدم اما الان آلمان تحریم کرده است و مهم هم نیست نباید دل آقارو برنجانیم. ببینیم آقا چی‌میگه؟، امام حسین هم تو تحریم آب قرار گرفت اما دست از سر اسلام بر نداشت.
می‌گفت، نمی‌دونم چرا بچه ها شهید شدند من نشدم، همت، دستواره...
یک چای خوردیم داستان شلمچه رو برای حاجی تعریف کردم، خندید و گفت، ذکرتون صحیح بود، دمتون گرم.
بهشون گفتم یه خاطره به ما بگو که یادمون نره، گفت، تو یکی از عملیات‌ها، همت پشت بیسیم بهم گفت، احمد بچه‌ها بگو برن رو مین راه رو باز کنند، با توجه به اینکه گردان شهادت هر از چندگاهی تقریباً همه نیروهاش غیر از فرمانده عوض می‌شد، یک نگاه به بچه‌ها انداختم، همشوم کم سن و سال بودند، بچه‌ها بلند شدند باهم خداحافظی کردن، یادمه یکشون، می‌گفت، بچه‌ها پوتین، ساعت، پیراهن، خودکار.. کی می خواد؟، اینها بخشیش برای بیت المال حیف تو آتیش بسوزه؛ به هم دیگه تعارف می‌کردن....
اینها رو که می‌گفت، دید بچه‌ها دارن ناراحت می‌شن، بحث‌و عوض کرد و گفت، حالا خوش به حالتون که شماها می‌رید شلمچه ذکر می‌گید.
گفتم، خوب شما هم عید امسال بیایید باهم بریم، گفت، چی‌ میگی؟ من شلمچه رو ببینم دیونه می‌شم.
فکر کنم بیست روز از این دیدارمون نگذشته بود که این پیامک به گوشییم رسید؛«حاج احمد پاریاب شهید شد» که بهتر بود می‌نوشت«نوبت شهادت به فرمانده گردان رسید».
حاجی رفت از بین ما، به آرزویش هم رسید اما سیاهی برای آن مسئولان و مدعیانی باقی‌ماند که فقط بعد از شهادت پابه‌رکاب شهید می‌شوند؟ و امروز که فرمانده گردان شهادت به خاک سپرده شد باید گفت، یاد آن ذکر شلمچه بخیر.

شما می توانید مطالب و تصاویر خود را به آدرس زیر ارسال فرمایید.

bultannews@gmail.com

نظر شما

آخرین اخبار

پربازدید ها

پربحث ترین عناوین