کد خبر: ۹۳۵۹۸
تاریخ انتشار:

آمريكا چرا در سوريه باخت ؟

کیهان:

مديريت آمريكا بر بحران دست ساز عليه سوريه، هر روز كمتر مي شود. اين گزاره هيچ تناقضي ندارد با تحليل ديگري كه به درستي اذعان دارد فشارها بر دولت دمشق در اوج خود قرار دارد. سوريه در معرض فشارهاي شديد سياسي، نظامي و امنيتي است. اما اين تشديد فشار الزاما به معناي اشراف آمريكا و متحدانش بر پروژه مهندسي شده بحران نيست. اكنون مي توان ادعا كرد اجراي پروژه طي 16 ماه گذشته بر خلاف پروژه اصلي پيش رفته و به نوعي از ريل خارج شده است. به بيان ديگر مي توان گفت كه پروژه آمريكا و اسرائيل - و كارگزاران منطقه اي آنها- كاملا معكوس عمل كرده است، شايد مشابه اتفاقاتي كه در افغانستان و عراق رخ داد.
ماجراي سوريه چرا رخ داد؟ 19 ماه پيش كه جرقه انقلاب ها بر مبناي بيداري اسلامي در تونس زده شد، آمريكا و رژيم صهيونيستي و رژيم سعودي براي چند ماه غافلگير شدند. حاصل اين غافلگيري سقوط رژيم بن علي در تونس و سپس به زير كشيده شدن حسني مبارك بود. غرب پس از آن كه از شوك اوليه بيرون آمد، مهندسي چند لايه اي را براي مهار موج خروشان انقلاب انجام داد؛ آوردن گزينه هاي بدلي، سركوب مخالفان، فرسايش تدريجي انقلاب ها يا انحراف آن به سوي تحركات رفورميستي و از اين قبيل. اما آمريكا و متحدانش براي مهار خيزش هاي منطقه اي نياز به انحراف اذهان عمومي از جغرافياي انقلاب داشتند. آنها براي پيشبرد سناريوي جديد، سوريه را نامزد كردند و هدف قرار دارند. ويژگي مهم سوريه اين بود كه در نقطه اتصال محورهاي جبهه مقاومت اسلامي قرار داشت. بلوك آمريكا، اسرائيل و رژيم سعودي پيش از آن نتوانسته بودند در معارضه با ايران، لبنان و عراق كاري از پيش ببرند و اكنون تصور مي كردند سوريه حلقه ضعيفي است كه اگر از جا كنده شود زنجيره مقاومت گسيخته مي شود.
پروژه اي كه نوشته شد اين بود: راه اندازي انقلاب مصنوعي در سوريه (چيزي شبيه ساختن اثر باستاني!) به عنوان امتداد خط كودتاي مخملي نرم كه در اروپاي شرقي و آسياي ميانه و قفقاز با موفقيت نسبتاً بالايي امتحان شده بود. بدين ترتيب به كمك شاخه هاي غربي، عبري و عربي ناتوي فرهنگي مي شد نگاه عمومي را از انقلاب هاي حقيقي خاورميانه برداشت و بر بحران سوريه متمركز كرد؛ هم كار انقلابيون مسلمان را يكسره كرد و هم سر سوريه را كه مانند استخوان لاي زخم جبهه صهيونيسم مسيحي شده با يك «عمليات نرم» از جا كند. سوريه ماجرايي كاملا متفاوت از ليبي داشت، بر خلاف تبليغاتي كه القا مي كرد آمريكا و ناتو، مانند مدل ليبي سراغ سوريه خواهند رفت. جنگ در مرزهاي فلسطين اشغالي، مطلقا به صلاح نبود و به تله انفجاري مي مانست كه مي توانست انبوهي از چاشني هاي انفجاري را به ويژه عليه اسرائيل فعال كند. همچنين هنوز زخم هاي دو جنگ افغانستان و عراق بر پيكره آمريكا مداوا نشده بود كه آنها بخواهند تجربه پرابهام مشابهي را در سوريه تكرار كنند. بنابراين قرار اصلي، راه اندازي انقلاب و بهار عربي در سوريه بود اما وقتي معلوم شد حكومت سوريه با همه ضعف هايش داراي اپوزيسيون منسجم و قدرتمندي نيست، به تدريج حلقه نظامي-تروريستي «ارتش آزادسوريه» عرصه را بر گروه موازي موسوم به «شوراي ملي» تنگ كرد. اين اتفاق كه آمريكا مجبور شد به آن تن بدهد، سبب مسخ نقاب انقلاب و چهره شبه دموكراتيك آن شد.
وقتي تروريست ها-ي عمدتا وارداتي و وابسته به القاعده و گروه هاي سلفي- با پشتيباني علني دولت هايي نظير عربستان و تركيه وارد ماجرا شدند، معلوم شد كه ديگر با هيچ چسبي نمي توان نام اين شعبده بازي تروريستي خارجي را انقلاب براي دموكراسي گذاشت. درست از همين نقطه بود كه هر چند آمريكا و متحدانش توانستند بر حسب ظاهر ضرباتي به حاكميت سوريه بزنند و از جمله چند مقام ارشد دولتي را ترور كنند، اما در واقع رشته مديريت پروژه نرم از دست آنها در رفت و پرده از ماهيت پروژه بر افتاد، معلوم شد جبهه غرب دنبال«تروركراسي» و شبه ميليتاريسم در پوشش دموكراسي است. در مقابل دست نظام سوريه براي تسويه حساب با جريان معارض و برانداز باز شد، شايد شبيه اتفاقي كه سازمان منافقين از خرداد و تيرماه 1360 با ورود به فاز جديد آغاز كردند و گور خود را كندند. البته تفاوت هايي نيز در اين ميان وجود دارد از جمله اينكه سازمان منافقين ايراني بود اما حجم قابل توجهي از گروه هاي تروريستي در سوريه، اعضاي غير سوري القاعده هستند.
شوك عمليات تروريستي-نظامي نتوانست سوريه را از پا درآورد همان گونه كه اپوزيسيون مستظهر به آمريكا و اتحاديه اروپا و كمك هاي عربستان و قطر و تركيه نتوانست در كنار بمباران تبليغاتي، موجب ريزش در بدنه سياسي يا نظامي حاكميت سوريه شود. طبيعتا وقتي حاكميتي اين چالش مهم را پشت سر گذاشت، قدرتمند تر از گذشته عمل مي كند و همين هم شد. هلاكت دست كم 2 هزار تروريست ظرف دو سه روز، ماجرايي شبيه عمليات مرصاد در مردادماه سال 1367 و عليه نيروي نظامي سرمست سازمان منافقين را تداعي مي كند ضمن اينكه دولت بشار اسد پس از چند دهه زيست در آرامش و آسايش، تجربه يك جنگ محدود و در عين حال سخت را به مثابه يك رزمايش جدي از سر گذرانده و اكنون براي معارضه با رژيم صهيونيستي چند برابر آماده تر از 17ماه پيش خويش است.
در ابعاد سياسي و بين المللي اتفاق مهمي افتاده است. مشاوران ارشد دولت اوباما در ارزيابي علت شكست بوش در خاورميانه به اين نتيجه رسيده بودند كه غير از موضوع بيداري اسلامي، اولا ميليتاريسم عريان و ثانيا تكروي باعث آن ناكامي ها شد. بنابراين اوباما تلاش بسياري كرد تا در كنار كاستن از نمايش خشونت هاي نفرت انگيز و كور، اروپا و به ويژه روسيه و چين را بيشتر درگير بحران ها كند و تصميمات خود را از مجراي شوراي امنيت بگذراند. آنها اين روش را درباره ايران به كار بستند و تا حدودي هم موفقيت هايي كسب كردند، اگرچه در ميانه راه با مشكلاتي مواجه شدند. اما با مقاومت حاكميت سوريه در چالش اخير كه از جمله نقش آفريني جمهوري اسلامي در اين مقاومت تعيين كننده بود، آمريكا مجبور شد به همان خوي غيرعقلاني و خشن خود بازگردد و در واقع وارد بازي بلوك مقاومت شود. تيم اوباما با همه زيركي هايش، اينجا بازي خورد و مجددا به تدبير و استراتژي پشت پا زد. بدين ترتيب آمريكا در شوراي امنيت و نشست هايي نظير پاريس و ژنو، تودهني هاي سختي از هيجان دوباره روش ميليتاريسم و تروركراسي خورد و اين بار قطب بندي هاي جهاني مقابل آمريكا آشكارتر شد. نقشي كه روسيه و چين در اين ماجرا ايفا كردند، كم سابقه و غيرقابل مقايسه با گذشته رفتار آنها در همين چند سال اخير است. آمريكا مي خواست در سوريه با پنبه سر ببرد اما روند حوادث اكنون به جايي رسيده كه همه بالاتفاق از جنگ نيابتي و جهاني در سوريه ميان غرب و شرق سخن مي گويند. كودتاي مخملي چنين ظرفيتي در خود نداشت اما تروركراسي اين ظرفيت را به حركت درآورد.
آمريكا و تركيه و رژيم صهيونيستي ضررهاي استراتژيك را در روند تحولات سوريه متوجه خود كرده اند كه به مرور زمان خود را نشان خواهد داد. سوريه بشار اسد كه تا پيش از اين بحران، روابط نسبتا خوبي با آمريكا داشت، به يك خودآگاهي تاريخي درباره ماهيت استكبار رسيد. ورزيدگي سوريه در جنگ محدود اخير هم، علامت هشدار بزرگي براي رژيم صهيونيستي خواهد بود. اما دولت تركيه در حالي كه تا چند سال پيش به واسطه حمايت از مردم فلسطين اعتباري كسب كرده بود، اكنون نقش خود را در حد مباشر سرويس هاي جاسوسي آمريكا و اسرائيل و عربستان فروكاسته است. اين خبط راهبردي را دو دهه پيش، دولت وقت پاكستان مرتكب شد و اكنون خود دست به گريبان دست اندازي و ماجراجويي القاعده و گروه هاي سلفي است. بعيد نيست كه دامنه اين فرقه گرايي آميخته به تروريسم چند صباحي بعد به داخل مرزهاي تركيه نيز كشيده شود، همان طور كه خبرهايي از فعال شدن گروه هايي نظير پ ك ك منتشر مي شود. همين ديروز خبرهايي از سوي منابع ترك منتشر شد حاكي از اينكه نيروهاي وابسته به گروه «ارتش آزاد سوريه» در مرز باب الهوا 30 كاميون و تريلر تركيه را غارت كرده و 9 كاميون را به آتش كشيده اند. خبرگزاري فرانسه در گزارشي، رانندگان اين كاميون ها را بشدت خشمگين توصيف كرده و از قول آنها نوشته طي يك دهه گذشته اولين بار است كه با چنين ناامني هايي مواجه مي شوند.
در واقع حكايت رفتار مثلث آمريكا، اسرائيل و رژيم صهيونيستي حكايت كسي است كه قمار مي كند و مي بازد و قرض مي گيرد و نزول مي كند تا بتواند به قمار با ريسك بالاتر ادامه دهد شايد كه دفعه بعد برنده شود. تروركراسي دير يا زود گريبان آمريكا را خواهد گرفت همچنان كه همين حالا با ابعاد محدودتري در افغانستان گرفته است. تروركراسي در عراق جز بر نفرت مردم اين كشور از آمريكا و عربستان نيفزود. و پرورش گروه هاي تروريستي در افغانستان، بلاي جان نظاميان آمريكايي شد. ششم دي ماه 1390 (26دسامبر 2011) هيلاري كلينتون گزارشي به يكي از كميته هاي كنگره ارائه كرد كه حاوي اعترافي تلخ بود. او گفت «ما گذشته مشتركي با القاعده داريم. كساني را كه امروز با آنها در افغانستان و پاكستان مي جنگيم 20 سال پيش خودمان به وجود آورديم و در جنگ عليه شوروي استفاده كرديم. آن روز دولت ريگان اين طرح را با همكاري دموكرات ها پيش برد. ما با دستگاه اطلاعاتي پاكستان وارد عمل شديم تا نيروهايي را از عربستان و ساير كشورها استخدام كنند. در همين موقعيت بود كه وهابيت به نام اسلام وارد عرصه شد. اما پس از عقب نشيني شوروي از افغانستان، ما ميلياردها دلار خسارت ديديم و مهار القاعده را از دست داديم.» در واقع غولي كه به اراده آمريكا و عربستان و پاكستان و انگليس آزاد شده بود، ديگر به اين سادگي به شيشه بازنمي گردد.
شايد بيان صريح تر مربوط به مشاور ژنرال اوديرنو (فرمانده نيروهاي اشغالگر در عراق از سال 2008) باشد كه در گزارشي از سوي روزنامه گاردين منتشر شده است. «ا ما اسكاي» مشاور انگليسي اوديرنو بود كه حتي به استخدام ارتش آمريكا درآمد و مدتي فرماندار غيرنظامي كركوك بود. او 10 سال در بيت المقدس فعاليت كرده و متخصص امور اعراب است. گاردين در گزارش خود مي نويسد «خانم اسكاي مشاور ژنرال اوديرنو كه چند سال را در عراق سپري كرده با نگراني مي گويد غرب بايد منتظر انتقام جنگ عليه تروريسم باشد. چرا هيچ كدام از مقامات دوسوي آتلانتيك (آمريكا و انگليس) قبل از حمله به عراق برنامه صحيحي نداشتند و به اين خاطر بازخواست نشدند؟ من نگران تاثيراتي هستم كه ماجراي عراق بر جهان عرب باقي گذاشته است. اشتباهاتي كه در عراق انجام گرفت، در افغانستان نيز تكرار شد. سياستمداران دوسوي آتلانتيك بايد به دليل تصميم شروع جنگ بدون داشتن استراتژي و برنامه ريزي مناسب و عواقب ناشي از آن، بازخواست شوند. غرب از فهم اينكه چرا اين ميزان خشونت به بار آورده عاجز ماند. ما بعد از 10 سال جنگ، دشمنان زيادتري را به وجود آورديم. ممكن است از نظر سياستمداران ما با بيرون كشيدن نيروها همه چيز پايان يافته باشد اما از نظر جهان اسلام، پايان نيافته است. صدها هزار مسلمان در افغانستان و عراق كشته شدند. بايد از خود بپرسيم چرا چنين فجايعي پديد آمد؟ و چگونه آنها سال هاي بعد انتقام خواهند گرفت؟ ما از محدوديت قدرتمان درس نمي گيريم. چه كسي پاسخگوي وضعيت عراق است؟»
تروريست سالاري و تروركراسي كه آمريكا و متحدانش در پيش گرفتند بسيار پرخطر است، درست مانند هم آغوشي با مارهاي افعي. اين رفتار پرخطر هر لحظه مي تواند عليه آمريكا يا عربستان و تركيه بازتوليد شود و برخلاف عمل كند. آمريكا خطاي محاسبه بزرگي را در سوريه مرتكب شد و با طناب عربستان و اسرائيل در چاه رفت. شايد هم رفتار اين طيف، نوعي رفتار بيش فعالانه بود، مانند كسي كه در متن باتلاق با سرعت دست و پا بزند. عربستان مرتجع هنوز ظرفيت بزرگي براي زدن ضربات مهم به آمريكا دارد. عربستان تروركرات، دمل بدتركيبي بر سيماي دموكرات آمريكاست.
محمد ايماني

شما می توانید مطالب و تصاویر خود را به آدرس زیر ارسال فرمایید.

bultannews@gmail.com

نظر شما

آخرین اخبار

پربازدید ها

پربحث ترین عناوین