کد خبر: ۷۵۶۶۸۶
تعداد نظرات: ۱ نظر
تاریخ انتشار:
در گفتگوی بولتن نیوز با دکتر آصف کاظمی استاد مدعو دانشگاه جامعه المصطفی بررسی شد:

نسبت افغانستان با حوزه‌های علمیه تشیع

دکتر آصف کاظمی می‌گوید: به خاطر سنتی بودن جامعه افغانستان و دینی بودن آن درواقع مراکز دیگر (غیردینی) نقش چندانی در آن ندارند. حتی اگر سقوط دولت پیشین را تحلیل کنیم می‌تواند دلایل و عوامل زیادی داشته باشد. یکی از عوامل آن به تضاد و نزاع بین سنت و مدرنیته بازمی‌گردد و این مسئله که جامعه افغانستان نتوانست این تغییرات را تحمل کند را نباید ازنظر دور داشت.
نسبت افغانستان با حوزه‌های علمیه تشیع

گروه سیاسی ـ علی رحمانی: در میان آثار منتشرشده در خصوص افغانستان کمتر اثری است که به فرایند تقریباً طولانی‌مدت اثر‌پذیری علما و جامعه شیعی افغانستان از حوزه‌های علمیه متعدد شیعه در جهان اسلام پرداخته باشد به همین منظور سراغ دکتر آصف کاظمی استاد مدعو دانشگاه جامعه المصطفی رفتم تا بتوانم درک دستی از این اثرپذیری و اثرگذاری متقابل داشته باشم. بدیهی است نظرات مطرح‌شده در این گفتگوی دوجانبه مطلق نبوده و باب نقد مانند همیشه به روی نقادان اهل علم گشوده است؛ و نگارنده همواره از نظرات جدید و درست استقبال به عمل می‌آورد.

بولتن نیوز: با سلام و عرض تسلیت به مناسبت ایام فاطمیه برای ما در سرویس سیاسی بولتن نیوز باعث سعادت است که از محضرتان استفاده می‌کنیم لطفاً اگر برای آغاز بحث فرمایشی دارید بفرمایید؟

کاظمی: بسم الله الرحمن الرحیم و به نستعین بنده هم خدمت شما عرض سلام، ادب و احترام دارم. بابت این که فرصت را در اختیار بنده گذاشتید تا بتوانم با شما درباره نقش حوزه‌های علمیه قم و نجف در تحولات و سیاستهای افغانستان گفتگو کنم انشاء الله نتیجه بحث چیزی به خیر و صلاح جامعه باشد.

بولتن نیوز: آقای کاظمی من به عنوان سؤال نخست می‌خواستم بدانم از منظر حضرت عالی به عنوان یک محقق و پژوهشگر حوزه‌های علمیه قم و نجف به مفهوم اخص کلمه چه تأثیری بر حوزه تمدنی، تاریخ و فرهنگ افغانستان داشته‌اند؟

کاظمی: این سؤال بسیار مهم و نیازمند بررسی همه جانبه است اما به صورت مختصر خدمت شما عرض کنم که جامعه افغانستان از آن دسته از جوامع سنتی است که با وجود ورود تجدد به کشورهای اسلامی از مدتها پیش، بحث تجدد و مدرنیته درواقع امر هنوز در افغانستان با چالش مواجه است. جامعه افغانستان یک جامعه سنتی و دارای ساختارهای قبیله‌ای است. از این جهت گرایشهای جدید را به راحتی بر نمی‌تابد. از طرف دیگر 98 تا 99 درصد جامعه افغانستان را مسلمانان تشکیل می‌دهند. این جامعه با فرهنگ سنتی هماهنگ شده است از این جهت مراکز دینی اعم از شیعه یا مراکز دینی متعلق به برادران اهل تسنن در سرنوشت کلی و جزئی جامعه افغانستان به شدت تأثیر دارد و در مباحث فرهنگی و سیاسی به صورت کلی مؤثر است. در این تقسیم بندی قم، مشهد و نجف به عنوان سه مرکز مهم دینی شیعه در افغانستان مؤثر بوده است. در میان اهل تسنن نیز جامعه الأزهر، مراکز دینی مدینه که در عربستان سعودی قرار دارد و بیشتر مراکز دینی و حوزه‌های علمیه پاکستان در مراکز دینی افغانستان مؤثر هستند. از این جهت اگر ما قائل به شکل گیری گونه‌ای ابتدایی از تمدن در افغانستان باشیم بنابراین فرض تمام تغییرات و تأثیرات به جامعه و مراکز دینی مربوط می‌شود. حالا چه این مراکز قم، مشهد و نجف باشد و چه جامع الأزهر و جوامع دینی پاکستان مانند اسلام آباد و نقاط دیگر. البته ما نمی‌توانیم حدود و مقیاس دقیق اینها را مشخص بکنیم؛ اما در بحث تغییرات فکری و سیاسی در میان اهل تسنن شاید نقش اخوان المسلمین و الأزهر از همه برجسته‌تر است و متأسفانه جدیداً گرایشهای سلفی گه اکثراً در پاکستان و در مدارس تحت سرپرستی و مدیریت عربستان آموزش دیده‌اند. شاید این گرایشات مستقیم نباشد اما جدیداً به صورت غیر مستقیم دیدگاههای افراطی و سلفی در افغانستان حضور پیدا کرده است. از این جهت مراکز دینی چه در میان شیعیان و چه در میان اهل تسنن در افغانستان نقش اصلی را در تغییرات فرهنگی-سیاسی و اجتماعی بر عهده دارند نقش سه مرکز دینی قم، نجف و مشهد در افغانستان بسیار پر‌رنگ است و قریب به اتفاق شخصیتهای دینی و حتی سیاسی شیعه در افغانستان دانش آموخته این سه مرکز دینی هستند. پایان نامه کارشناسی ارشد من هم در همین زمینه است. بسیاری از نمایندگان پارلمانی حکومت گذشته و قریب به 70 تا 90 درصد نخبگان مراکز دینی ما و نمایندگان پارلمان جامعه شیعه فارغ التحصیل و متأثر از این سه مرکز هستند. حتی ازنظر سیاسی هم مستنداتی هست که احزاب شکل گرفته در جامعه شیعه همه به استثنای یک مورد نشأت گرفته از مراکز علمی قم، مشهد و تهران هستند؛ بنابراین ما نمی‌توانیم در تغییرات سیاسی، فرهنگی و اجتماعی جامعه افغانستان نقش حوزه‌های علمیه را کم اهمیت جلوه دهیم و نقش این مراکز در تغییرات سیاسی-اجتماعی و فرهنگی کاملاً مشهود، روشن و آشکار است و اگر بخواهیم پاسخ به پرسش شما را در یک جمله خلاصه کنیم باید بگوییم فارغ التحصیلان این مراکز اعم از شیعه یا سنی نقش و کارکرد اصلی را در جامعه افغانستان دارند این به این معنی نیست که ما نقش مراکز غیردینی به خصوص فارغ التحصیلان مراکز اروپایی را کم اهمیت جلوه می‌دهیم؛ اما همان طور که عرض کردم به خاطر سنتی بودن جامعه افغانستان و دینی بودن آن درواقع مراکز دیگر (غیردینی) نقش چندانی در آن ندارند. حتی اگر سقوط دولت پیشین را تحلیل کنیم می‌تواند دلایل و عوامل زیادی داشته باشد. یکی از عوامل آن به تضاد و نزاع بین سنت و مدرنیته بازمی‌گردد و این مسئله که جامعه افغانستان نتوانست این تغییرات را تحمل کند را نباید ازنظر دور داشت.

بولتن نیوز: آقای کاظمی لطفاً کمی در مورد جریانهای فکری-سیاسی شیعه در درون افغانستان توضیح دهید؟

کاظمی: اگر بخواهیم از جریانهای فکری-سیاسی شیعه در افغانستان یک گونه شناسی و تقسیم بندی داشته باشیم می‌توانیم این جریانها را به صورتهای مختلفی تقسیم ‌بندی کنیم ولی به طور کلی تقسیم بندی ما بر اساس ایدئولوژی یا همان گرایشات فکری است که بر طبق آن این جریانها به دو طیف اسلام گرا و سکولار یا جریانهای چپی تقسیم می‌شوند. اگر بخواهیم یک آماری هم از این تقسیم بندی ارائه کنیم قطعاً نقش اسلام‌گراها و جریانهای مذهبی بسیار برجسته‌ای در این میان دارند. اگر چه جریانهای چپ و سکولار مدتها سکاندار سیاست و فرهنگ در افغانستان بوده‌اند اما به دلیل این که توده عامه در جامعه افغانستان مذهبی و اسلام‌‌گرا است جریانهای دیگری که در آنجا فعال بودند نتوانستند زمان زیادی دوام بیاورند و سلطه و هژمونی اینها خیلی زود افول پیدا کرد و همچنان مذهبی‌ها بر جامعه افغانستان سلطه پیدا کردند و از آن پس ما جریان اسلام‌گرا را در افغانستان داریم که شامل طیفهای مختلفی می‌شود. چه در میان جامعه شیعی و چه در میان اهل تسنن. جریان سکولار عمدتاً در افغانستان چپ و ماکسیست است که تحت تأثیر شوروی سابق و چین قرار دارد. در حقیقت اینها اکثراً در مقابل جامعه مذهبی قرار می‌گیرند. اگر به صورت ریزتر بخواهیم روی جامعه شیعه کار کنیم باید بگویم جریان اسلام‌گرا در اینجا بسیار پر‌قدرت است چه از لحاظ فکری و چه از جهت سیاسی ما اگر به احزاب هفت یا هشت‌گانه شیعه بنگریم که یک تقسیم بندی متعلق به دوران جهاد است. بیشتر اینها اسلام‌گرا هستند و در میان اینها تقریباً چند جریان سکولار و چپگرا داریم. مثلاً درباره شیعه ما از میان 30 گروه و تشکل فقط حزب داریم که گرایشات سکولار و چپ دارند و حدود 20 حزب اسلام‌گرا هستند. خیلی از احزاب چپ و سکولار در درون احزاب سیاسی اسلام‌گرا ادغام می‌شوند؛ بنابراین به خاطر سنت‌گرایی و اسلام گرایی موجود در جامعه چون جریانات سیاسی متأثر از جامعه و اجتماع هستند به سمت اسلام‌گرایی گرایش پیدا می‌کنند.

بولتن نیوز: نگاه علمای شیعه در افغانستان به نظریه فقهی-سیاسی ولایت فقیه به چه طیفهایی تقسیم می‌شود؟

کاظمی: اجازه بدهید من سؤال شما را با دو تقسیم بندی پاسخ ‌دهم. سؤال شما بیشتر به جامعه شیعه باز می‌گردد و جامعه اهل تسنن به دلیل آن ایده‌ها و آرمانهایی که در درون خود دارد به آرمانهای خود که غالباً شامل خلافت و مباحثی از این دست است باز می‌گردد. بحث ولایت فقیه عمدتاً در میان جامعه شیعه تأثیر گذاشته است. ما در مورد ولایت فقیه می‌توانیم به دو صورت بحث کنیم یکی ازنظر سیاسی: ما چه بخواهیم و چه نخواهیم ولایت فقیه در ایران موفق شد یک مدل حکومتی ارائه دهد که جمهوری اسلامی بود و این طبعاً در میان جامعه شیعی افغانستان تأثیر داشت و این جامعه می‌توانست از این نوع مدل حکومتی الگو‌برداری کند که در کشورهای با اکثریت شیعه مانند عراق، لبنان، بحرین و نیز برخی احزاب سیاسی افغانستان شاهد این هستیم که از این نوع الگوی حکومتی الگو برداری می‌کنند. در میان جریانهای سیاسی شیعه افغانستان احزابی مانند سازمان نصر که بعدها با حزب وحدت اسلامی ادغام می‌شود و حزبی فراگیر به اسم حزب وحدت ایجاد می‌کند. سازمان پاسداران جهاد اسلامی، حزب الله، نیروی اسلامی، حزب دعوت اسلامی و نهضت اسلامی را می توانیم منحصراً از جریانهای سیاسی در افغانستان بدانیم که حداقل ادعای پایبندی به مدل حکومتی ولایت فقیه در ایران را دارند اما خب، ازنظر عملی در افغانستان به دلیل اقلیت بودن جامعه شیعه این جریان دارای محدودیت‌ها و محذوریت‌های جدی است. ولیکن این جریانها در حد شعار و تا حدی در حوزه عمل مدعی حمایت از نظام ولایت فقیه در ایران بود و آبشخور این تفکر در افغانستان است اما آنچه مهم‌تر است جریانهای فکری افغانستان است. ما باید جریانهای فکری موجود در جامعه شیعی افغانستان را به جریانهای دارای نگاه حداقلی به ولایت فقیه و نگاه حد وسطی به ولایت فقیه تقسیم بندی بکنیم. در کل نگاه به ولایت فقیه در مراکز دینی شیعه حداکثری، حداقلی و حد وسطی است. افرادی مانند حضرت امام (ره) نگاه حداکثری به ولایت فقیه دارند و افرادی مانند مرحوم آیت الله خویی (ره) نگاه حداقلی به این نظریه دارند. همین جریان نیز دقیقاً در افغانستان وجود دارد چون مراجعی که در افغانستان حضور دارند دانش آموخته قم، مشهد و نجف اشرف هستند. طبعاً کسانی که در قم درس خوانده‌اند نگاه حداکثری به ولایت فقیه دارندو دانش آموختگان نجف اشرف و احیاناً برخی از مراجعی که در قم بوده‌اند نگاه حداقلی به این نظریه فقهی-سیاسی دارند. تا جایی که اطلاع دارم قریب به اتفاق جریانهای فکری افغانستان و شخصیتهایی مثل آیت الله حجت، آیت الله سید سرور واعظ (ره) و کسانی مانند آیت الله محسنی (ره) که افرادی تأثیرگذار در جامعه افغانستان بودند نگاه حداقلی به ولایت فقیه داشتند. چون این بزرگواران اکثراً شاگردان آیت الله خویی (ره) و در افغانستان اندیشه ولایت فقیه حداقلی را ترویج می‌کردند اما کسانی مانند آقای عالم و دیگران که در قم بودند.

نسبت افغانستان با حوزه‌های علمیه تشیع

بولتن نیوز: آیت الله محقق کابلی چطور؟

کاظمی: مرحوم آیت الله محقق کابلی (ره) نیز شاگرد مرحوم آقای خویی بودند و دیدگاه ایشان به نگاه حداقلی باز می‌گردد؛ اما در افغانستان ما نمی‌توانیم با معیار فوق موضوع را بررسی کنیم. چرا که اشخاصی مانند سید سرور واعظ (ره) که شاگرد برجسته آیت الله خویی است و تقریرات اصل ایشان را نوشت؛ و البته یک شخصیت بسیار تأثیر گذار در افغانستان است. در حدی که قریب به اتفاق مراجع فعلی افغانستان شاگردان ایشان هستند اما در افغانستان کسی ایشان را با نام آیت الله خویی نمی‌شناسد. وقتی مارکسیست‌ها مرحوم آیت الله سید سرور واعظ را بازداشت می‌کنند. با وجود این که تا‌کنون اثری از ایشان وجود ندارد. ایشان اعدام می‌شود. بر اساس اسناد و مدارک موجود همین اواخر وقتی دادگاه لاهه هلند اسناد و مدارک مربوط به 5000 نفر از اسلام گرایان افغانستان را کشف نمود که به صورت دسته جمعی اعدام شده‌اند. یکی از این افراد مرحوم آیت الله سید سرور واعظ است. در اسناد فوق الذکر جرم آیت الله سید سرور واعظ خمینیسم اعلام شده است؛ یعنی خمینی‌گرایی. در افغانستان قریب به اتفاق شخصیتهای سیاسی ما را با عنوان خمینی‌گرا می‌شناسند و افرادی مانند آیت الله سید سرور واعظ (ره) به جرم خمینیسم به شهادت رسیدند. لذا ما با این بحث حداقلی و حداکثری نمی‌توانیم در افغانستان بحث کنیم؛ زیرا فضای افغانستان و بسترهای موجود در جامعه آن کاملاً با ایران متفاوت است. ممکن است در فکر و اندیشه بتوانیم حداقلی و حداکثری را در نظر بگیریم ولی ازنظر عموم و کلیت جامعه افغانستان حتی شخصیتی مثل آیت الله محسنی که شاگرد آیت الله خویی است در حالی که ازنظر فکری به ایشان نزدیک است باز هم در جامعه افغانستان برچسپ‌هایی که به ایشان می‌زنند شامل گرایش به انقلاب اسلامی و ولایت فقیه حداکثری است. لذا در افغانستان در مقایسه با کشوری مانند عراق و لبنان باید تفاوتهای جدی بین اینها قائل شویم. در افغانستان اکثر شاگردان آیت الله خویی را هوادار ولایت فقیه حداکثری می‌دانند با این تفاوت که به دلیل شرایط و ظرفیتهای جامعه افغانستان امکان ایجاد حکومت ولایت فقیه مانند ایران در آن وجود ندارد؛ و برخی جریانهای سیاسی افغانستان و مراجع ازنظر فکری تلاش می‌کنند که از ولایت فقیه حداکثری متأثر باشد. لذا اگر بخواهیم گرایشات فکری مراجع افغانستانی را نسبت به ولایت فقیه تقسیم بندی کنیم به نظر بنده آیت الله خویی نگاه حداقلی دارند؛ اما برخی شاگردان ایشان مانند حضرت آیت الله سیستانی (حفظه الله) به اعتقاد من نگاه حداقلی ندارند و نگاه ایشان حد وسطی است و قطعاً با نگاه آیت الله خویی (ره) متفاوت است. خود من در جلسه‌ای که در محضر ایشان بودم در پاسخ به سؤال یکی از بزرگان که پرسید نگاه شما به ولایت فقیه در ایران چیست؟ فرمودند: «شما قدر ولایت فقیه را زمانی می‌دانید که نعمتی که دارید خدایی نکرده از دست شما گرفته شود.» و مطمناً آیت الله خویی به این صورت پاسخ نمی‌دادند. به طور کلی جامعه افغانستان نگاه مراجع شیعه به ولایت فقیه را حداکثری و پیرو حوزه علمیه قم می‌پندارند.

بولتن نیوز: از نگاه شما حوزه‌های علمیه شیعه چه تأثیری بر مقوله اتحاد شیعه و سنی در افغانستان داشته‌اند؟

کاظمی: به نظر بنده آنچه که با واقعیتهای جامعه افغانستان همخوانی دارد بحث اتحاد شیعه و سنی است که مقوله‌ای بسیار جدی است و به نوعی برادری مبدل شده است. در مورد اتحاد شیعه و سنی می‌توان از زوایای مختلف بحث کرد. واقعیت این است که وقتی از بیرون به جامعه افغانستان نگاه می‌کنیم. افغانستان مرکز درگیری‌های طایفه‌ای، قومی و مذهبی است ولی وقتی از داخل به جامعه افغانستان نگاه کنیم می‌بینیم درگیری‌های موجود در جامعه افغانستان هیچ کدام درگیری مذهبی نیست و بیشتر این کشمکش‌ها قومی است. بیشتر نزاع‌ها و باج خواهی‌ها دارای منشاء قومی است و حتی ما در افغانستان فارغ از برخی مواردی که جدیداً شکل گرفته و نشأت گرفته از سلفی‌های تندرو است و اکثراً هم به داعش منتسب می‌شود. در بین دیگر جریانها ما تقابلی بین مذهب شیعه و اهل تسنن نداریم. نمونه برجسته این هم‌دلی را ما در دوره جهاد علیه شوروی داریم. جنوب و شرق افغانستان پشتون نشین و ازنظر مذهبی اهل تسنن است ولی در دوره جهاد این هم دلی به حدی بود که نیروهای مبارز شیعی از مناطق مرکزی در مناطقی که کاملاً سنی نشین بود حضور می‌یافتند و در آنجا مقابل نیروهای اشغالگر جهاد می‌کردند و ما هیچ گونه بحثی از نزاع فرقه‌ای در تاریخ جهاد نداریم. بعد از آن هم اگر نزاعی داریم ریشه‌اش به بحث قومیت و احیاناً سهم خواهی پس از جهاد باز می‌گردد. پس از جهاد نزاع‌های داخلی ما شروع می‌شود ما در این دوره باز هم بحث جنگ مذهبی را نداریم و بحث جنگ قومی هست. شاید افغانستان تنها نمونه از اتحاد، هم دلی مسالمت آمیز میان مذاهب اسلامی باشد. در قانون اساسی دوره قبل شیعه مذهبی رسمی و دارای قانون احوال شخصیه شد. این اقلیت با این وضعیت در کشورهای اسلامی دیگر وجود نداشته است. باید از یکی دیگر از داعیه داران اتحاد یعنی مرحوم آیت الله محسنی (ره) و مدرسه بزرگ خاتم النبیین (ص) ایشان یاد کنیم که در بحث پذیرش طلاب علوم دینی پذیرش و نام نویسی از طلاب اهل تسنن را هم در دستور کار خود قرار داده است که شاید ازنظر تاریخی در افغانستان بی‌سابقه باشد که یک مرکز شیعی از میان برادران اهل تسنن هم طلبه بپذیرد. شاید پیشتاز این نوع نگاه در جهان اسلام حزب الله لبنان باشد که در حوزه‌های خود از اهل تسنن یا حتی غیر مسلمانان هم طلبه می‌پذیرد در مورد این نوع پذیرش طلاب دینی هم می‌گویند بهتر است ما اسلام را به جوانان آموزش دهیم تا این که اسلام را در آثار مستشرقین بیابند. لذا آموزش مختلط در بین مذاهب اسلامی یک از راهکارهای اتحاد است. در جمهوری اسلامی هم پس از انقلاب اسلامی چنین سیاستی دنبال می‌شود و مراکزی مانند جامعه المصطفی از میان پیروان مذاهب مختلف طلبه می‌پذیرد.

منبع: بولتن نیوز

شما می توانید مطالب و تصاویر خود را به آدرس زیر ارسال فرمایید.

bultannews@gmail.com

انتشار یافته: ۱
در انتظار بررسی: ۰
غیر قابل انتشار: ۰
ناشناس
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۱۸:۴۳ - ۱۴۰۰/۱۰/۱۲
0
0
راه نجات همه جانبه ی افغانستان کجا است؟
---
تنها راه برای نجات سریع و سازمان یافته ی ملت دلیر و استعمار ستیز افغانستان از بیشتر مشکلات و برای حرکت به سوی شکوفایی همه جانبه ؛ توکل عالمانه به خداوند و اتحاد و همبستگی ضابطه مند و قانونی کامل با ایران اسلامی توسعه یافته ی نیرومند و توانمند آزاده ی برخوردار از پیشرفتهای علمی در اغلب صحنه های زندگی است.
نظر شما

آخرین اخبار

پربازدید ها

پربحث ترین عناوین