کد خبر: ۷۲۴۹
تاریخ انتشار:

دانشگاه امام صادق (ع) چگونه ایجاد شد؟

دانشگاه امام صادق (ع) از نظر كمی، تشكیلات محدودی است و سالانه حدود دویست نفر دانشجو پذیرش می‌كند. حال، شاید بتوان این رقم را به چند برابر ـ مثلا هزار نفر ـ افزایش داد و تعداد رشته‌های تحصیلی آن را نیز از پنج رشته‌ی موجود، به ده رشته رساند كه البته كار آسانی نیست؛ منتهی به فرض تحقق، باز هم مؤسسه و تشكیلات محدودی خواهد بود كه نمی‌تواند به عنوان یك جریان در مقابل جریان حوزه‌ی علمیه و آموزش عالی
دانشگاه امام صادق (ع) از نظر كمی، تشكیلات محدودی است و سالانه حدود دویست نفر دانشجو پذیرش می‌كند. حال، شاید بتوان این رقم را به چند برابر ـ مثلا هزار نفر ـ افزایش داد و تعداد رشته‌های تحصیلی آن را نیز از پنج رشته‌ی موجود، به ده رشته رساند كه البته كار آسانی نیست؛ منتهی به فرض تحقق، باز هم مؤسسه و تشكیلات محدودی خواهد بود كه نمی‌تواند به عنوان یك جریان در مقابل جریان حوزه‌ی علمیه و آموزش عالی مطرح شود. اما اگر بتوانیم این اندیشه و نظام را به كل مجموعه‌ی آموزش عالی كشور سرایت دهیم، به طوری كه كلا دروس علوم انسانی و رشته‌های علوم انسانی به صورت تلفیقی با معارف اسلامی ارائه شود، عملی كردن و تحقق آن در دراز مدت ، رافع خیلی از مشكلات و موانع موجود بر سر راه گسترش شیعه و فرهنگ آن در دنیا خواهد بود.




در جریان تحویل كمیته و واگذاری آن به وزارت كشور، آقای ناطق نوری اصرار زیادی داشتند كه مسئولیت كل كمیته‌های انقلاب را بنده قبول كنم؛ غیر از بنده كسی نمی‌تواند امور را اداره كند. ناگفته نماند، من غیر از اینكه مسوول كمیته‌ی منطقه‌ی ده بودم، در خود كمیته‌ی مركز هم كل امور گزینش و كارگزینی را به بنده واگذار كرده بودند؛ یعنی نیروی انسانی كمیته را ما تأمین می‌كردیم. از این رو، آقای ناطق اصرار زیادی در این باره داشتند؛ حتی در این مورد كار به جایی رسید كه خواستند از امام هم حكم بگیرند؛ اما چون اصرار ایشان در مقطعی بود كه تقریبا مقدمات راه اندازی دانشگاه را فراهم كرده بودیم و باید دانشگاه امام صادق (ع) را تأسیس می‌كردیم، آیت‌الله مهدوی قبول نكردند كه بنده آن مسئولیت را بپذیرم. از سوی دیگر، آقای ناطق هم كه احساس كردند این مسئله كم كم دارد به رنجش آیت‌الله مهدوی منجر می‌شود، از این موضوع،‌ صرف‌نظر كردند و بعد سراغ آقای فلاحیان رفتند و ایشان را به عنوان مسؤول كمیته‌ها معرفی كردند.
از پنجم شهریور سال 1361 به اتفاق آقای باقری و ‌آقای سید حسین مصطفوی وارد این دانشگاه (دانشگاه امام صادق (ع) شدیم) . از كل نیروهای دانشگاه فقط همین علی باب روشنی كه آبدارچی بود و دو سه نفر نگهبان و باغبان كه از دوره‌های گذشته و مربوط به قبل از انقلاب بودند، در آنجا دیده می‌شدند. خلاصه روز پنجم شهریور كارمان را در آنجا شروع كردیم. ابتدا در مدت چهل روز چارت تشكیلاتی مختصری را برای دانشگاه تنظیم كردیم و سپس تشكیلات دانشگاه را راه انداختیم و با فعالیت پیگیر و شبانه‌روزی و با دستیاری عده‌ای از دوستانمان ـ كه از همكاران ما در كمیته بودند ـ موفق شدیم در شانزدهم مهر ماه 1361، بعد از انقلاب فرهنگی، اولین كنكور را قبل از كنكور سراسر آموزش عالی برگزار كنیم.
بنابراین بعد از جریان انقلاب فرهنگی، نخستین كنكور دانشگاه امام صادق (ع) را در دانشگاه علم و صنعت برزار كردیم. تشكیلات آن را تا اندازه‌ای راه اندازی نمودیم و بخشی از برنامه‌های آموزشی را تدوین كردیم (یك قسمت اجمالی تدوین شد، ولی سرفصل‌ها هنوز مانده بود)، سپس برنامه‌ی گزینش را تدوین نمودیم و در نهایت، مقدمات كنكور دانشگها را آماده كردیم. این سرعت عمل ما برای تمام مسئولان دانشگاهی مملكت جای شگفتی داشت؛ چرا كه می‌دیدند یك عده افرادی كه دانشگاهی نیستند، بلكه طلبه و حوزه‌ای بوده‌اند در مدت چهل روز توانستند این دانشگاه را راه‌اندازی كنند و اولین كنكورش را هم برگزار كرده‌اند؛ در حالی كه اول كار هر كس به ما می‌رسید می‌گفت: دانشگاه به این سادگی و آسانی راه نمی‌افتد.

خلاصه، در ادامه‌ی كار، مقدمات گزینشی‌مان را هم انجام دادیم و برای ترم بعد، یعنی اول دی، دو گروه وارد شدند. به این ترتیب كه اول دی كه كلاس‌ها دایر شد در واقع، نوعی كار تجربی بود تا اینكه بعدا كلاس‌ها را به طور اساسی دایر كنیم. یعنی كلاس‌های یك ماهه را به صورت آزمایشی راه انداختیم و اصل كلاس‌ها اول بهمن آغاز شد و آن گروه از دانشجویان كه ورودی (كد) 61 بودند، وارد دانشگاه شدند. از همان روز، به هر میزان كه فعالیت‌هایمان در داشگاه توسعه پیدا می‌كرد، به همان میزان از فعالیت‌های اجتماعی ما كاسته می‌شد.
بعد از مدتی وضع دانشگاه طوری شد كه نیروی ما را به صورت خود اختصاص می‌داد و صبح تا شب مشغول بودیم. به این ترتیب، یك سری فعالیت‌های اجتماعی و فرهنگی كه در منطقه داشتیم از بین رفت. مثلا در فاصله‌ی یكی دو سال، گروه امدادی ایتام را كه راه‌اندازی كرده بودیم، به تعطیلی كشانده شد؛ به دلیل اینكه رابطه‌مان با مردم قطع شده بود و طبعا نمی‌توانستیم آن گروه را از نظر مالی تأمین كنیم. یك سری فعالیت‌های فرهنگی دیگری هم كه داشتیم، كم كم رو به ضعف گذاشت؛ چرا كه تمام وقت ما در دانشگاه صرف می‌شد. چنان كه پیشتر گفته شد، اصولا بنای بنده شركت در كار دانشگاه و همكاری با حضرت آیت‌الله مهدوی در این زمینه بود؛ لذا این كار را بر همه‌ی مسئولیت‌هایی كه آن زمان به بنده پیشنهاد می‌شد، ترجیح دادم.
یكی از آنها، مسئولیت كمیته و دیگری فرماندهی بسیج بود كه در این خصوص، آقای سالك ـ كه نماینده‌ی مجلس شده بود ـ و نیز مرحوم شیخ فضل‌الله ملایت و آقای فاكر ـ كه از نمایندگان امام در سپاه بودند‌ تلاش زیادی كردند كه مسئولیت بسیج را به بنده محول كنند. حتی خدمت آقای منتظری كه در آن وقت ریاست عالی دانشگاه بود، رفتند و ایشان هم موافقت كردند، منتها با مخالفت حضرت آیت‌الله مهدوی (دامت بركاته) رو به رو شد. در عین حال، آنچه باعث ترجیح ادامه‌ی راه و كار در دانشگاه می‌شد، همان نكته‌ای بود كه از فرمایش امام در فكر و ذهن ما باقی بود؛ مبنی بر انیكه رسالت اصلی ما سازندگی نیرو برای نظام است و نه صرفا یك نیروی اجرایی بودن؛ هر چند این سازندگی نیرو طبعا یك نوع انزوا به دنبال دارد. به تعبیر رساتر، نوعی گوشه‌گیری و گمنامی را نسبت به دیگر موقعیت‌های اجتماعی اقتضا می‌كند و از همه مهم‌تر ، به خودگذشتگی و ایثار احتیاج دارد؛‌ چرا كه بسیاری از امتیازاتی كه انسان در جامعه دارد، از كف می‌دهد.
با وجود این، بنده به عنوان هدفی قطعی، كار دانشگاه را تعقیب كردم و در پی آن، الزاما موقعیت‌های روحانی ما هم تحت‌الشعاع كار دانشگاه قرار گرفت و من نمی‌توانستم به عنوان یك روحانی تمام عیاری كه وظایف روحانیتش را به نحو احسن و كامل انجام می‌دهد؛ به مردم می‌رسد؛ در مسجد حضور چشمگیر دارد و وظایف عبادی و شخصی خود را انجام می‌دهد، به وظایفم برسم. كارهایی كه در قلمرو روحانیت داشتیم، نویسندگی و منبر رفتن بود؛ همین طور، اداره‌ی مسجد و فعالیت‌های فرهنگی، امدادی و خدماتی داخل مسجد، كه همه‌ی اینها یكی پس از دیگری فرو ریخت.

بنده قبل از اینكه وارد كار دانشگاه شوم، حتی در آن زمانی كه در كمیته مشغول بودم، با همه‌ی گرفتاری‌ها و فعالیت‌هایی كه در آنجا داشتیم، به ویژه در آن شرایط خاص زمانی، دو سه جلد كتاب نوشتم و پیش از آمدن به دانشگاه ،بخش عمده‌ی كتاب «اساس الحكومه الاسلامیه» آقای حائری را ترجمه كردم و فقط ده صفحه از آن باقی مانده بود؛ اما با آمدن به دانشگاه، این كتاب را كنار گذاشتم و هنوز هم موفق نشده‌ام آن ده صفحه‌ی باقی مانده را تمام كنم. حتی كلیه‌ی فعالیت‌های علمی ما هم تحت‌الشعاع كار دانشگاه و گرفتاری‌های آن قرار گرفت. با این وصف، حرف آنهایی كه روز اول به ما می‌گفتند راه اندازی دانشگاه به این آسانی كه شما فكر می‌كنید، نیست و اگر بخواهید این دانشگاه را راه بیندازید، خیلی باید كار و تلاش كنید، درست بود. با توجه به معادلاتی كه آنها در نظر داشتند، واقعا هم امكان نداشت؛ چون ما با سرعت عجیبی دانشگاه را راه انداختیم و در مقطع حساسی كه كشور آن همه گرفتاری داشت ـ چه در مسئله‌ی جنگ و چه در مسائل اقتصادی و مشكلات سیاسی و درگیری‌های گروهك‌ها ـ و هیچ كس به فكر نیروسازی برای نظام و انقلاب نبود ، تصمیم گرفتیم دستگاهی نیروساز برای نظام راه بیندازیم، و لذا باید با همین كیفیت و سرعت راه می‌افتاد ولازمه‌ی ادامه‌ی كار هم این بود كه نهاد مزبور را با چنگ و دندان ، نگه داریم.
آنچه باعث تراكم و فشار كار می‌شد، همان لزوم سرعت در راه‌اندازی و ادامه‌ی كار با همان كیفیت بالا بود. این امر اقتضا می‌كرد كه ما نه فقط به عنوان یك مسئول در ساعات اداری در دانشگاه حاضر شویم و كارمان را انجام بدهیم، بلكه مستلزم این بود كه كل دانشگاه را با چنگ و دندان نگهداری كنیم. برای این منظور می‌بایست افراد همه چیز را فدای این دانشگاه می‌كردند تا این مجموعه راه بیفتد و نه تنها راه بیفتد، بلكه چنان كه می‌بینیم با وجود تجربه‌های به دست آمده طی این سال‌ها و این همه فارغ‌التحصیل ، هنوز هم كارهای دانشگاه استحكام لازم را پیدا نكرده است. با اینكه مسئولیت‌ها كاملا تقسیم شده و حیطه‌ی وظایف و شرح وظایف معین است و نیروها هم چند برابر شده‌اند، به طوری كه محصولات خود دانشگاه به كمك دانشگاه آمده‌اند، در عین حال هنوز كارها آن طوری كه باید و شاید جا نیفتاده است؛ حال چه رسد به روزهای اول كه تقریبا هیچ نداشتیم؛ نه استاد تمام وقت، نه كارمند با تجربه و نه كسی كه تجربه‌ی اداره‌ی دانشگاه را داشته باشد.
در آن دانشگاهی شبانه‌روزی، با سطحی بالا و كیفیت قابل توجه، آن هم در اوج وضع بحرانی كشور كه سنگ روی سنگ بند نمی‌شد، تأسیس كردیم. در حین جنگ و درگیری‌های سیاسی داخل مملكت ، اگر می‌خواستیم در آن شرایط یك دانشگاه را اداره كنیم، اقتضا می‌كرد كه از همه چیزمان بگذریم و با تمام وجود، به این دانشگاه بپردازیم تا بتوانیم آن را حفظ كنیم و سر پا نگه داریم. خلاصه آنچه در طول این دوازده سال برای ما به عنوان نكته‌ای قابل توجه موجب مباهات می‌باشد، این است كه ما دانشگاه را در آن وضع فوق‌العاده بحرانی ، به خوبی اداره كردیم و به سر منزل مقصود رساندیم.

به هر حال، در این دانشگاه ، استاد درس داده و دانشجو هم درس خوانده و الحمدالله همه هم فارغ‌التحصیل شده و نیروهای زبده و شایسته‌ای از كار در آمده‌اند، اما مهم این است كه در آن موقعیت‌های حساس بحرانی كشور از نظر سیاسی ، همچون حادثه‌ی «قهدریجان» (جریان اصفهان)، فعالیت‌های خط سه و گروهك‌های پدیده آمده در داخل كشور و سرانجام از همه مهم‌تر، پیدایش خطوط مختلف كه در دوران خودمان پیدا می‌شد، خوشبختانه ما در این دانشگاه كوچك‌ترین موضع سیاسی در این مدت به خود نگرفتیم. با وجود اینكه از هر طرف به ما می‌‌گفتند كه گزینش را نباید محدود كنید، باید همگان حق ورود به این دانشگاه را داشته باشند و همه‌ی خط و خطوط بتوانند اینجا بیایند، و با همه‌ی آن برخوردها و درگیری‌های سیاسی كه در سایر مجامع دانشگاهی به چشم می‌خورد، خوشبختانه توانستیم اینجا را حفظ كنیم و ضمن اینكه در جریان جنگ و انقلاب در سطح دانشگاه‌ها خیلی خوب ظاهر شدیم؛ در عین حال، كوچك‌ترین مشكلی از نظر التقا و برخورد با جریان‌های سیاسی در طول مدت حیات دانشگاه نداشتیم.
تنها مسئله‌ی ناراحت كننده پیدایش همان گروه خاص «المنتقم» بود. جای شگفتی است، ما كه از آن اول در آن موقعیت‌های بحرانی به بهترین وجه، دانشگاه را حفظ كردیم، متأسفانه بر خلاف تصورمان اصلا فكر نمی‌كردیم یك مرتبه در اینجا، كسی با شیطنت، عده‌ای را فریب دهد و بعد چنان حادثه‌ای به وجود آید و به آبروریزی منجر شود. به هر حال ، آنچه در این دانشگاه برای ما حائز اهمیت و در خور توجه است، همین تعلق خاطر و تعهدمان به دانشگاه و در واقع، با چنگ و دندان گرفتن و محافظت از آن است. به همین دلیل است كه دانشگاه، در این مدت، توانسته است از تمام فراز و نشیب‌ها و جریان‌های مختلف اجتماعی كشور به سلامت بگذرد. ضمن اینكه در عرصه‌ی سیاست و در صحنه‌ی جنگ، در عین فعال بودن، هیچ گونه تنش سیاسی یا برخورد و التقای خطوطی در اینجا به وجود نیامد كه این باعث خوشبختی ماست. طبعا نتیجه‌ی تقید، تعهد و دلسوزی نسبت به این كار، حفظ و انسجام این موعقیت و تشكیلات در دانشگاه بوده است، تا الان كه ما در خدمت شما هستیم، بوده است.
اگر بخواهیم دانشگاه امام صادق (ع) را از لحاظ كمی در نظر بگیریم، مثل تصور یك جوی باریكی در مقابل رودخانه‌ای عظیم است كه قرار است سد پر كند. بنابراین دانشگاه امام صادق (ع)، از حیث كمی ، چندان مورد توجه نیست، بلكه مهم تز فكری ، اندیشه، رسالت و نظامی است كه دانشگاه آن را دنبال می‌كند و مهم‌تر از آن، توسعه‌ی این نظام در سطح آموزش عالی كشور است؛ به این معنا كه كلیه‌ی رشته‌های علوم انسانی را با معارف اسلامی ممزوج و تلفیق كنیم.
بدیهی است كه دانشگاه امام صادق (ع) از نظر كمی، تشكیلات محدودی است و سالانه حدود دویست نفر دانشجو پذیرش می‌كند. حال، شاید بتوان این رقم را به چند برابر ـ مثلا هزار نفر ـ افزایش داد و تعداد رشته‌های تحصیلی آن را نیز از پنج رشته‌ی موجود، به ده رشته رساند كه البته كار آسانی نیست؛ منتهی به فرض تحقق، باز هم مؤسسه و تشكیلات محدئدی خواهد بود كه نمی‌تواند به عنوان یك جریان در مقابل جریان حوزه‌ی علمیه و آموزش عالی مطرح شود. اما اگر بتوانیم این اندیشه و نظام را به كل مجموعه‌ی آموزش عالی كشور سرایت دهیم، به طوری كه كلا دروس علوم انسانی و رشته‌های علوم انسانی به صورت تلفیقی با معارف اسلامی ارائه شود تا مثلا یك كارشناس ارشد در هر رشته‌ی علوم انسانی با نوعی زیربنای شناخت دینی و اسلامی رشد پیدا كند. البته تعمیم و توسعه ی این فكر و جریان در كوتاه مدت و در آینده‌ی نزدیك امكان پذیر نیست، ولی عملی كردن و تحقق آن در دراز مدت ، رافع حیلی از مشكلات و موانع موجود بر سر راه گسترش شیعه و فرهنگ آن در دنیا خواهد بود.
به همین دلیل ، عمده‌ی بحث ما روی توسعه‌ی تفكر متمركز است؛ نه صرفا توسعه‌ی دانشگاه امام صادق (ع)، آن هم از لحاظ كمی، عملكرد دانشگاه تا الان به لحاظ آنچه كه اشاره كردم نسبتا خوب بوده است و اگر بتوانیم روش خودمان را ادامه بدهیم، ثمربخش خواهد بود.
البته نباید فراموش كرد كه این گونه اقدامات، از كارهایی است كه طبیعتا باید در دراز مدت و بر ساسا تجربه در اجتماع اجرا و ثابت شود و چیزی نیست كه بتوانیم یك باره به مردم بگوییم كه این كار را بكنید. چرا كه حتی اگر انبیا هم می‌گفتند، كسی گوش به حرفشان نمی‌داد.
حال ما كه در مقابل انبیا و اولیا چندان به حساب نمی‌آییم، قطعا نمی‌توانیم با هیچ گونه دستگاه تبلیغاتی مردم را به این مسائل وادار كنیم. بنابراین باید كل اجتماع به مرور زمان آن را دریابد و به این نتیجه برسد.
نكته‌ی دیگری كه باید یاد‌آور شد، این استكه رسالت حوزه با رسالت آموزش عالی كشور یكسان نیست. هدف آموزش عالی بالا بردن سطح فكری جامعه و رسالت حوزه، تأمین نیازهای معنوی و پاسخگویی به پرسش‌ها و تأمین نیاز مردم در زمینه‌ی تعالیم اسلامی و دینی است.
بنابراین كار حوزه بالا بردن تفكر و بینش اجتماعی، سیاسی و اقتصادی مردم و نظایر آن نیست. البته ممكن است به اعتبار اینكه رهبری فكری جامعه را در دست دارد، در این قسمت هم مداخله كند، اما به طور خاص، حوزه تأمین كننده‌ی نیاز مردم از نظر معلومات دینی است و باید مردم را از این لحاظ بی‌نیاز كند. البته، چنان چه گفته شود در حال حاضر ، مسائل اجتماعی و حكومتی با دین ممزوج و آمیخته شده است و برای اینكه زندگی مردم در همه ی جنبه‌ها، صبغه‌ی اسلامی و رنگ دینی داشته باشد، به دخالت حوزه در تمام ابعاد حیات فردی و اجتماعی مردم نیاز است، طبعا در این صورت حوزه می‌تواند در این مسیر قرار گیرد.

شما می توانید مطالب و تصاویر خود را به آدرس زیر ارسال فرمایید.

bultannews@gmail.com

نظر شما

آخرین اخبار

پربازدید ها

پربحث ترین عناوین