کد خبر: ۶۹۵۶۴۹
تعداد نظرات: ۲ نظر
تاریخ انتشار:
شعری از حسن صنوبری در پی ترور شهید محسن فخری زاده

ایران من امروز تو را صبر روا نیست

شعر حسن صنوبری در پی ترور شهید محسن فخری زاده: ایران من! امروز تو را صبر روا نیست، این وازدگی تاکی و این حوصله تا چند؟

گروه فرهنگی: شعر حسن صنوبری در پی ترور شهید محسن فخری زاده: ایران من! امروز تو را صبر روا نیست، این وازدگی تاکی و این حوصله تا چند؟

ایران من امروز تو را صبر روا نیست

به گزارش بولتن نیوز، در پی ترور شهید محسن فخری‌زاده، رئیس سازمان پژوهش و نوآوری وزارت دفاع ایران، در بعد از ظهر روز گذشته، جمعه هفتم آذر 1399، حسن صنوبری با انتشار شعری نوشت:


کشتند تو را، آه، در آغوش دماوند
سخت است در آغوش پدر، کشتن فرزند

کشتند تو را ای دژ مستحکم ایران
تا باز بر این خاک ستم‌دیده بتازند

تو روح دماوندی و زین‌روست تو را کشت
ضحاکِ کمین‌کردۀ در کوه دماوند

تو زادۀ فخری و یقین فخر فروشد
ایران به تو و عشق تو، بر نام تو سوگند

داغ تو گران است، ولی گریه از آن است:
با قاتل تو از چه نشستیم به لبخند؟

با قاتل تو از چه نشستیم و نکشتیم
او را که دگرباره برون‌کرده سر از بند

ای داغ تو یادآور داغ همه خوبان
وی خون تو آمیخته با خون خداوند

آه ای گل گم‌نام! سرانجام شهادت
عطر تو در این دشت سیه‌پوش پراکند

ما زنده به عشقیم، اگرچند حسودان
گویند چنینیم و چنانیم به‌ترفند

بگذار بمیریم و بمیریم و بمیریم
بگذار بگویند و بگویند و بگویند

آنگاه ببین روید از این ریشۀ خونین
صد ساقۀ سرزنده و صد شاخ برومند

ایران من! امروز تو را صبر روا نیست
این وازدگی تاکی و این حوصله تا چند؟

برخیز و ببین دخترکان تو چو یاقوت
زین خون مقدس به گلو بسته گلوبند

برخیز و ببین رزم‌کنان تو صفاصف
خنجر به کمر بسته و بر سر زده سربند

من بغض یتیمانم و هم گرز دلیران
بگذار مرا بر سر ضحاک بکوبند!

شما می توانید مطالب و تصاویر خود را به آدرس زیر ارسال فرمایید.

bultannews@gmail.com

انتشار یافته: ۲
در انتظار بررسی: ۰
غیر قابل انتشار: ۰
ناشناس
|
Iran, Islamic Republic of
|
۱۹:۲۶ - ۱۳۹۹/۰۹/۰۸
0
0
احسنت براین شاعر و بر شعر بلندش.....
ناشناس
|
Iran, Islamic Republic of
|
۲۱:۲۸ - ۱۳۹۹/۰۹/۰۹
0
0
هست به قرآن که بهین شد کلام
رسم خداوند بود، انتقام
دشمن خونریز وطن گو بمان
منتظر کیفر خود صبح وشام
خون بسی بی گنهان ریختی
ای سگ درنده ی شرُّالاَنام
کیفر تو زود فرا گیردت
از چپ و از راست، ز زیر و ز بام
جام شراب تو و سر مستی ات
سنگ من و لحظه ی بر خورد جام
هیچ نگنجد به سرت عزم ما
فگر تو و مغز تُهیِ تو، خام
ضربه زدی ضربه بسی می زنیم
دام نهادی تو، خود افتی به دام
ای سگ صهیون چو تو و نوکران
نیست کسی بد صفت و بد مرام
گر چه هولوکاست جز افسانه نیست
هست هولوکاست ز مایَت خِتام
ای سگ صهیون که گَزیدی مرا
زود رود پوزه ی تو در لگام
هر چه رذالت ز تو دیدیم بس
هر چه خباثت زتو، دیگر تمام
خون به رگ لشگر شیران به جوش
چشم بفرمان ولیّ و امام
هموطن ای عاشق ایران پاک
بهر چه شمشیر بود در نیام
خاک وطن نیست سزا تا شود
روبهکان را و سگان را کُنام
صرف کن این فعل که امر خداست
اِنتَقَمَ یَنتَقِمُ انتِقام
شعر از محمدرضا عباسی
اگر صلاح دانستید منتشر کنید
نظر شما

آخرین اخبار

پربازدید ها

پربحث ترین عناوین