کد خبر: ۶۷۶۰۸۵
تاریخ انتشار:
رجعت به عصر طلایی

هشت شاهکاری که باید دوباره به تماشا نشست {قسمت دوم}

اساسا وقتی عنوان شاهکار را به یک فیلم اطلاق می‌کنیم، یعنی می‌توانیم بارها و بارها به تماشایش بنشینیم و همچون مواجهه اول، از فیلم لذت ببریم.
گروه فرهنگ و هنر: اساسا وقتی عنوان شاهکار را به یک فیلم اطلاق می‌کنیم، یعنی می‌توانیم بارها و بارها به تماشایش بنشینیم و همچون مواجهه اول، از فیلم لذت ببریم. یک فیلم می‌تواند به شکلی شخصی و سلیقه‌ای شاهکار باشد؛ هر تماشاگری مطمئنا یک لیست برای خودش دارد از فیلم‌هایی که آنقدر عاشقشان است که بارها آن‌ها را دیده، بدون اینکه در شمار بهترین فیم‌های تاریخ سینما قرار داشته باشند.

به گزارش بولتن نیوز به نقل از بلاگ نماوا، گاهی هم لیست شاهکارهای تماشاگر برگرفته از بهترین‌های تاریخ سینماست. در چنین لیست‌هایی تنها لذت و علاقه نیست که تماشاگر یا خوره فیلم را به تماشای دوباره فیلم وا می‌دارد، که هربار مواجهه با یک شاهکار تاریخ سینما، حکم دروازه‌ای جدید را دارد که به جهان اثر گشوده می‌شود و ابعاد تازه‌ای از آن را پیش ‌چشم تماشاگر نمایان می‌سازد. این هشت فیلم در دسته دوم قرار می‌گیرند.

انفجار – blow out

هشت شاهکاری که باید دوباره به تماشا نشست {قسمت دوم}

بهترین فیلم برایان دی‌پالما. فیلمی با ذات دهه هفتادی که انگار ترکیبی از چندین و چند پیرنگ و روایت از فیلم‌های هیچکاک است. فیلمی که اوپنینگش، شدیدا یاداور پلان سکانس آغازین نشانی از شر است. نام فیلم و خط اصلی داستانش از سینمای اروپا و به شکل خاص «بلو آپ» آنتونیونی برداشته شده و به‌شکل کلی، گویی انفجار ‌برآیندی است از تاریخ سینمای پیش از خودش که در کنار تلفیق تماتیک فیلم‌های پیش از خود، با تعریف داستان یک ترور و پرداختن به طرح تئوری توطئه با متن روز جامعه آمریکا هم ارتباط مستقیمی پیدا می‌کند.

انفجار فیلمی شدیدا متاثر از دوران خود است (چه عصر اجتماعی و تاریخی چه عصر سینمایی) اما به وسعت تاریخ سینما ماندگار خواهد بود. این فیلمی است که هرگز نه تکراری می‌شود نه برندگی‌اش را از دست می‌دهد. هرچندبار هم که پای تماشای آن بنشینید، در صحنه صحبت‌های دو شخصیت در ماشین، پیش از رفتن دختر به ایستگاه قطار شدیدا از فاز عاشقانه‌شان متحیر می‌شوید و در سکانس پایانی جشن و آتش‌بازی و خون در تعلیق و اندوه فرو می‌روید.

نیمروز – highnoon

هشت شاهکاری که باید دوباره به تماشا نشست {قسمت دوم}

نیمروز مهم‌ترین و به تعبیری بهترین فیلم فرد زینه‌مان درگذر تاریخ است. فیلمی که نامزد هفت رشته اسکار می‌شود و همه از آن صحبت می‌کنند. این موفقیت با فیلم بعدی او یعنی «ازاینجا تا ابدیت» که درباره احوالات مردم در حدفاصل میان دو جنگ جهانی است، به اوج خودش می‌رسد. فیلمی که نامزد سیزده رشته شده و اسکار بهترین فیلم را هم از آن خود می‌کند، هرچند امروز می‌بینیم که نیمروز در تاریخ سینما ماندگارتر شده.

این تماتیک که در مهم‌ترین فیلم‌های فرد زینه‌مان حضور دارند، در نیمروز دستمایه اصلی روایت هستند؛ دشمنی بزرگ، وحدت مردم و البته خیانت عناصر تماتیک اصلی در نیمروز هستند که قصه بر آن‌ها سوار می‌شود.

فیلم از اولین تلاش‌های سینمای آمریکا برای دستیابی به فرم «ٰریل تایم» یا زمان واقعی است به این معنی که سعی می‌کند زمان حادثه و روایت را با زمان فیلم هم‌تراز کند. هرچند که نیمروز را نمی‌توان یک فیلم ریل تایم دانست اما نزدیک‌ترین فیلم دهه‌های دور سینمای آمریکا به زمان حقیقی واقعه است.

غرامت مضاعف – Double Indemnity

هشت شاهکاری که باید دوباره به تماشا نشست {قسمت دوم}

غرامت مضاعف یکی از اولین نوآرهای تاریخ سینماست که فیلم‌نامه‌اش را ریموند چندلر نوشته است. رمان‌نویسی که بی‌اغراق در کنار دشیل همت منبع الهام بسیاری از نوآرهای آمریکایی بوده‌اند و چیستی این ژانر انگار از رمان‌ها و داستان‌های بزرگ این نویسندگان برداشت شده است.

غرامت مضاعف شبیه به فضای داستان‌های چندلر سیاه و تلخ است. زنی اغواگر و اثیری، مردی ساده را که کارمند بیمه است متقاعد می‌کد تا او را در یک قتل و گرفتن مقدار زیادی پول همراهی کند و مرد در دام پیشنهاد وسوسه‌برانگیز و بیش از آن خود زن لوند و اغواگر گیر می‌کند و با او همراه می‌شود. هرچند در انتها متوجه می‌شویم تنها بازیچه زن بوده است.

بعدها در تاریخ سینما بارها درباره‌ غرامت مضاعف صحبت می‌شود و تاثیر ویژه‌ای بر بسیاری از فیلم‌های نوآر بعد از خود و حتی نئو نوآرهای متاخرتر می‌گذارد.

دکتر ژیواگو – Doctor Zhivago

هشت شاهکاری که باید دوباره به تماشا نشست {قسمت دوم}

دکتر ژیواگو یکی از سه فیلم آخر دیوید لین فقید و از بهترین‌هایش است، محصول سال ۱۹۶۵ یعنی دوران اوج پختگی و قدرت‌نمایی لین در فیلم‌سازی. فیلمی که خارج از خاک آمریکا روایت می‌شود هرچند عموم آن در استودیوهایی آمریکایی فیلمبرداری و ساخته شده است. دکتر ژیواگو در داستان‌پردازی و مضمون شدیداً متأثر از پیشینه و تحولات اجتماعی/سیاسی آن منطقه (انقلاب اکتبر ۱۹۱۷ در دکتر ژیواگوژ) و در فرم و پردازش جهان فیلم متأثر از جغرافیا (سرمای سوزان روسیه که در زندگی ژیواگو ما‌به‌ازایی نمادی پیدا می‌کند.)

ذکر این نکته بسیار مهم است که این فیلم همان‌قدر که ثمره ذهن خلاق و تجربه فنی لین است، حاصل کار خلاقانه دیگر عوامل پشت دوربین و هماهنگی و همخوانی تکاملی محصولات به بار آمده این عوامل در جلوی دوربین نیز هست. تصور دکتر ژیواگو بدون قاب‌بندی‌های کم‌نظیر و نورپردازی شاعرانه فردی یانگ و یا موسیقی تغزلی و حزن‌انگیز موریس ژار و گیرایی نگاه و چشمان رنج‌دیده لارا کمی غیرممکن به نظر می‌رسد.

دکتر ژیواگو هرچند که روایتگر یک عشق در گذار حوادث تاریخی مهم روسیه است اما نه درباره تاریخ روسیه و یا انقلاب که تماماً درباره یوری و لاراست. درباره این است که چطور عشق درگذر روزگار زخم بر چهره‌اش می‌نشیند و تغییر شکل می‌دهد اما نمی‌میرد. دکتر ژیواگو فیلمی احساسی و عاطفی ست. آنچه در آن اهمیت دارد نه راست/ چپ یا بلشویکی/ تزاری که روابط میان آدم‌ها و آزمون شجاعت و بردباری عشاق است در برابر روزگار بی‌رحم و خبیث. دکتر ژیواگو از سر ضعف و بی موضع بودنش که ممکن است به اشتباه به انفعال سیاسی/عقیدتی تعبیر شود، در میانه و روی خط باریک میان بورژوازی و پرولتاریا نایستاده است که در پی آن است تا موضع جهان‌شمول‌تر و انسانی‌تری را اتخاذ کند: ارزش نهادن به‌جان، جوانی و عواطف آدمی.

 

منبع: بلاگ نماوا

شما می توانید مطالب و تصاویر خود را به آدرس زیر ارسال فرمایید.

bultannews@gmail.com

نظر شما

آخرین اخبار

پربازدید ها

پربحث ترین عناوین