کد خبر: ۶۴۸۵۴۴
تاریخ انتشار:
صحبت‌های شنیدنی دختر شهید ابومهدی المهندس درباره پدرش

پدرم بعد از حاج قاسم زنده نمی‌ماند

دختر شهید ابومهدی المهندس گفت: من همیشه به پدرم و حاج قاسم نگاه می‌کردم و تصورم این بود که اگر قرار است روزی اینها شهید شوند، می‌شوند، همیشه تصورم این بود که اول پدرم شهید می‌شود، زیرا او بدون حاج قاسم نمی‌توانست زندگی کند.

گروه سیاسی: دختر شهید ابومهدی المهندس در گفت‌وگو با برنامه رادیویی برنامه پارک شهر رادیو تهران، با اشاره به تفکرات و روحیات اخلاقی شهید ابومهدی المهندس، گفت: تفکر و منش پدرم این نبود که  بگوید "من عراقی هستم" و مثلاً "فلانی ایرانی‌ست" و یا اینکه "من شیعه و فلانی سنی است"، عقیده اصلی ایشان عزت و کرامت انسان بود، عزت و کرامت انسان نیز رمز ایستادگی امام حسین(ع) بود، به‌طوری که امام حسین(ع) نیز برای عزت و کرامت انسان ایستاد.

پدرم بعد از حاج قاسم زنده نمی‌ماند + فیلم

به گزارش بولتن نیوز به نقل از تسنیم، وی ادامه داد: پدرم با آمریکا قهر بود، خیلی خوشحالم که آمریکا ایشان را به شهادت رساند، معتقدم ترامپ پدرم را شهید نکرد، او به‌دست آمریکا شهید شد و حکومت آمریکا او را به شهادت رساند، او را سربازان منطقه‌ای آن مانند داعش و رژیم صهیونیستی شهید نکردند.

دختر شهید ابومهدی‌ المهندس افزود: در این سال‌ها هر بار خطوط صورت، نحوه صحبت کردن، خال صورتش و دست و پاهایش را می‌دیدم، مطمئن بودم که پدرم شهید می‌شود، چون پدرم از لحظه‌لحظه عمرش استفاده می‌کرد.

وی با بیان اینکه "بعضی فکر می‌کنند که پدرم فقط سرباز نظامی بود"، گفت: پدرم کار سیاسی، نظامی، فرهنگی و انسانی انجام می‌داد، تمام افرادی که در رکاب امام حسین(ع) ایستادند، در شب آخر اعلام کردند که بعد از ایشان دیگر زنده نخواهند ماند، پدرم و تک‌تک شهدا این طور بودند.

دختر شهید ابومهدی‌ المهندس اظهار داشت: پدرم برای خانواده‌های الحشد‌ الشعبی و مجروحین آنها در آخرین لحظه ایستادگی کرد، شهید ابومهدی انسانی چند‌بُعدی و عمیق بود، حاج قاسم سلیمانی و ابومهدی المهندس با هم بودند، پدرم یک لحظه حاج قاسم را تنها نمی‌گذاشت.

وی به ذکر خاطره‌ای از همراهی شهید المهندس با سپهبد قاسم سلیمانی اشاره کرد و گفت: روزی شهیدان قاسم سلیمانی و ابومهدی المهندس تازه به خانه رسیده بودند و همان شب یا روز بعد، حاج قاسم تماس گرفتند و پدرم گفتند که "من با شما می‌آیم"، اما حاج قاسم گفتند که "شما تازه به خانه رسیده‌اید و یک نصف روز دیگر پیش خانواده بمانید و بعد با هم به عراق می‌رویم"، پدرم همیشه حاج قاسم را برای رفتن به عراق همراهی می‌کردند.

دختر شهید ابومهدی‌ المهندس اضافه کرد: پدرم برای همراهی حاج قاسم به هیچ کسی اعتماد نداشت، حاج قاسم برادرش بود، ایشان عموی ما بود، تنها پدرمان شهید نشده است، بلکه عموی‌مان هم شهید شده است، من همیشه به پدرم و حاج قاسم نگاه می‌کردم و تصورم این بود که اول کدام‌یک از اینها شهید می‌شوند، همیشه تصورم این بود که اول پدرم شهید می‌شود، زیرا او بدون حاج قاسم نمی‌توانست زندگی کند.

وی گفت: پدرم همیشه می‌گفتند که "من با افراد زیادی در این سال‌ها تعامل و ارتباط داشتم، اما حاج قاسم، فردی پاک بود و اخلاص داشت"، حاج قاسم به‌جز تمام صفت‌های خوبی که داشتند، مهم‌ترین ویژگی رفتاری ایشان اخلاص بود، در این سال‌های اخیر، حاج قاسم و پدرم خیلی شبیه هم شده بودند.

دختر شهید ابومهدی المهندس اظهار داشت: تا چند سال گذشته کسی پدرم را نمی‌شناخت، اما وقتی برخی در خیابان پدرم را می‌دیدند، او را با حاج قاسم اشتباه می‌گرفتند، سفیدی موهای آنها در راه جهاد هر دو مثل هم و رابطه برادری‌شان را نیز محکم کرده بود، هر دو مانند حضرت ابراهیم چون بت‌شکن بودند سوختند و وارد آتش شدند، خیابان فرودگاه بغداد بسیار تمیز و پاکیزه است، اما بعد از این اتفاق تمام دیوارها پر از ترکش شده است.

وی گفت: انتظاری از مردم ایران نداریم، تفاوت در زبان و نژاد نیست، بلکه تفاوت در تقواست، یک بار از حاج قاسم خواستم که مرا نصیحت کند، ایشان تأکید بسیاری بر تقوا داشتند، این‌که فلانی اهل کجاست و چه دینی دارد برایش مهم نبود.

دختر شهید ابومهدی‌ المهندس اضافه کرد: پدرم وقتی به مناطقی می‌رفت که فرزندان داعشی‌ها بودند، با پیرمردها و بچه‌هایشان صحبت می‌کرد، اعتقاد داشت که اینها ربطی به جنایات داعش ندارند، پدرم بسیار شوخ‌طبع بودند، اگر در خانه کسی غمگین بود، پدرم بسیار شوخی می‌کردند، گاهی پیش می‌آمد که من در خانه در حال گریه بودم، محال بود پدرم مرا نخنداند، یعنی هنوز اشک‌هایم روی صورتم بود که می‌خندیدم، در قلبش حرف‌های بسیاری بود که هیچ‌گاه به ما بروز نداد، روزهای آخر بیشتر سکوت می‌کرد.

وی درباره حضور و امدادرسانی شهید  ابومهدی المهندس در سیل آق‌قلا اظهار داشت: پدرم مهندس عمران از دانشگاه صنعتی بغداد بود، دانشگاه صنعتی بغداد دانشگاه رده‌اول کشور بود. مرز یک قرارداد است، ما انتخاب نمی‌کنیم که پدر و مادرمان چه‌کسانی باشند، اما انتخاب می‌کنیم که هرچه انسان بزرگتر می‌شود، نگاهش هم انسانی‌تر می‌شود، دیگر فکر نمی‌کند که پدر، مادر، خواهر و برادر برایش اهمیت داشته باشد، بلکه انسانیت برایش حائز اهمیت می‌شود.

دختر شهید ابومهدی‌ المهندس تصریح کرد: امام حسین(ع) برای زنده نگه‌داشتن امت جدش به‌پا خاست، جدش رحمة للعالمین بود، نه رحمة للمسلمین و عرب. اسرائیل نه به‌خاطر اشغالگری‌اش و نه به‌خاطر قومیت یهودش، بلکه به‌خاطر ایده‌اش که وسط منطقه قرار گرفته، می‌خواهد تفرقه ایجاد کند.

وی اظهار داشت: اگر صرفاً روی عرب‌زبانی تأکید می‌کردیم، یک زبان مشترک عامل قدرت است، ما از این عامل مشترک به‌عنوان عامل قدرت  استفاده می‌کنیم، اما به‌عنوان عامل تفرقه استفاده نمی‌کنیم، ما این‌ها را با هم جمع می‌کنیم تا با هم متحد و یکی شویم.

دختر شهید ابومهدی‌ المهندس ادامه داد: در زمان سیل آق‌قلا پدرم در عراق بودند و در الحشد الشعبی نیز جنگ با داعش تجربه‌های زیادی به‌دست آوردند، یک فرصتی به دست آمد تا خودشان را بهتر بسازند، مهندسی نظامی، بیمارستان صحرایی‌سازی، مراکز درمانی و روانی تأسیس و همه اینها را سازمان‌دهی می‌کردند؛ ایشان به‌کمک ایران توانستند ایده، ساختار و مکانیزم بنا کنند، به همین دلیل در سیل آق‌قلا گفتند شاید برای رساندن امکانات از پایتخت سخت باشد، به همین دلیل گفتند از بصره تا خوزستان فاصله‌ای نیست، وقتی کنار هم قرار می‌گرفت می‌گفتند شاید سخت باشد که از پایتخت ابزارآلات را منتقل کنند، بنابراین سیل آق‌قلا مرکز وحدت بود، پدرم اعتقاد داشتند که در سیل آق‌قلا می‌خواهند به ایران بگویند که "شما با وجود اینکه سیل‌زده هستید، اما تنها نیستید."

وی در پایان خاطرنشان کرد: شهید المهندس تعریف می‌کرد که  در سال 2014 که کل دنیا به عراق پشت کرد، فقط ایران از آن حمایت کرد و ایستاد، ایشان می‌گفت که عراق حتی یک فشنگ نداشته است، اما اگر ایران حمایت نمی‌کرد، عراق هیچ نداشت.

شما می توانید مطالب و تصاویر خود را به آدرس زیر ارسال فرمایید.

bultannews@gmail.com

نظر شما

آخرین اخبار

پربازدید ها

پربحث ترین عناوین