کد خبر: ۶۳۱۲۱۳
تاریخ انتشار:
بزرگترین کارگردانان تاریخ سینما چه کسانی هستند؟

۱۰ کارگردان برتر تاریخ سینما (۱)

قبل از هر چیز بگوییم در تاریخ سینما آنقدر کارگردان بزرگ و کاربلد وجود داشته که انتخاب ۱۰ نفر از برترین آن‌ها کاری بسیار دشوار است.
گروه فرهنگ و هنر: قبل از هر چیز بگوییم در تاریخ سینما آنقدر کارگردان بزرگ و کاربلد وجود داشته که انتخاب ۱۰ نفر از برترین آن‌ها کاری بسیار دشوار است. به همین اندازه خنده‌دار است که موفقیت یک فیلم را تنها به کارگردان آن نسبت دهیم، زیرا هر فیلم با مشارکت صد‌ها نفر ساخته شده که محصول نهایی نتیجه تلاش همه آن‌هاست.

به گزارش بولتن نیوز به نقل از برترین ها، اما یک کارگردان خوب همه چیز را در کنترل دارد و کسی است که خوب می‌داند با چه کسی و چگونه کار کند و فوت کوزه‌گری خاص خود را در فیلمش می‌دمد به نحوی که همه آن را فیلم او بدانند. اگر بخواهیم اساتید فیلمسازی برتر تاریخ سینما را نام ببریم به اسامی متعددی خواهیم رسید به نحوی که هر دوره‌ای از سینما دارای فیلمسازان متعددی بوده و هر کسی با خود نوآوری و تازگی خاصی به این رسانه دوست داشتنی آورده است. با این وجود قصد داریم ۱۰ کارگردانی که می‌توان آن‌ها را اساتید بی‌چون و چرای فیلمسازی دانست به شما معرفی کنیم.

۱. اینگمار برگمان

۱۰ کارگردان برتر تاریخ سینما (۱)
 
«گاهی اوقات که خواب می‌بینم فکر می‌کنم که این خواب را به خاطر خواهم آورد، از آن یک فیلم خواهم ساخت، این موضوع نوعی بیماری کاری است». این نقل قول اینگمار برگمان بیش از هر چیزی اصول کاری این کارگردان را عیان می‌سازد. او یک رویاپرداز بود، اما این نقل قول خود سوال بزرگتری را در ذهن ایجاد می‌کند. آیا برگمان هنگام خواب می‌توانست رویاهایش را کنترل کند؟ وقتی که فیلم‌های اینگمار برگمان را تماشا می‌کنید خیلی زود متوجه خواهید شد که شاید او افکاری که در ناخوداگاهش قرار داشته را در قالب فیلم ارائه می‌کند.

همه فیلم‌های او غباری از رویا در درون خود داشتند، خواه داستان آن‌ها در خواب و رویای شخصیت‌ها رخ می‌داد یا خیر. ایده‌های مربوط به ترس‌های هستی شناسی عمیق، اضطراب‌های جنسی، برخورد با موجودات فراطبیعی همگی چیز‌هایی بودند که در آثار برگمان دیده می‌شدند. او خود نمایشنامه «یک نمایش رویایی» اثر آگوست استریندبرگ را در سبک فیلمسازی‌اش بسیار موثر و الهام‌بخش دانسته است. این نمایشنامه پس از این که نویسنده از لحاظ روانی دچار فروپاشی شد نوشته شده است و به خاطر پرداختن به یک منطق رویایی و ارتباطش با روانشناسی مدرن فرویدی مورد تحسین قرار گرفت.

فیلم‌های برگمان به این نوع ابهامات می‌پرداخت، کالبدشکافی حیرت‌انگیز رویاها، واقعیت و روانشناسی و اینکه هر یک از آن‌ها تا چه حد می‌توانست با دیگری در هم آمیزد. برگمان می‎گفت: «هیچ محمل هنری دیگری، نه نقاشی و نه شعر، نمی‌تواند کیفیت خاص رویا را به اندازه فیلم منتقل نماید. در رویا دیگر خبری از زمان و فضا نیست و سینما به شکل منحصربفردی قادر است ادراکات بینندگان از آن چیز‌ها را تغییر دهد». وقتی که فیلم‌های او مانند «پرسونا» (Persona)، «فریاد‌ها و نجواها» (Cries and Whispers) را نگاه می‌کنیم برایمان بیش از قبل عیان می‌شود که فلسفه برگمان این است که رویاپردازی در سینما بسیار طبیعی است، چه یک نبرد بین زندگی و مرگ در «مهر هفتم» (The Seventh Seal) باشد، چه تفکر در مورد هستی یک شخص در «توت‌های وحشی» (Wild Strawberries). برگمان یک رویاپرداز بود و توانست از همه ما نیز رویاپرداز بسازد.

۲. فدریکو فلینی
 
۱۰ کارگردان برتر تاریخ سینما (۱)
یکی از نکات غریب در مورد کار‌های فلینی افکار خود او بود. فلینی خود بر این باور بود که بزرگ‌ترین دستاورد‌های او در آغاز دوران کاری‌اش به عنوان کارگردان بوده و حس می‌کرد که پس از آن هنر خود را به خاطر درون‌نگری رها کرده است. دیگر از نئورئالیسم آثار او مانند «جاده» (La Strada) خبری نبود و جای آن را رویا‌های نیمه زندگینامه‌ای مانند «زندگی شیرین» (La Dolce Vita)، «هشت و نیم» (۸½) و «آمارکود» (Amarcord) گرفته بود.

به گفته خود فلینی آثار او با گذشت زمان بدتر و ضعیف‌تر می‌شد و به درون ذهنیت مسیحی و جنسی خود او رخنه می‌کرد. جالب این است که این ادعا را از خود کارگردان بشنویم، زیرا چیزی که الان سبک فلینی‌وار فیلمسازی می‌دانیم در واقع رویا‌های فانتزی زندگی شخصی خود او بودند. اولین آثار او از نئورئالیسم ایتالیایی الهام گرفته شده، اما واقعیت موجود در آن‌ها از قدرتشان کاسته بود. برگ برنده واقعی فلینی این بود که قدرت واقعی سینما را درک کرد و تصاویر رویایی را بر هر چیز دیگری ترجیح داد، زیرا تصویر آن چیزی است که به یک فیلم برتری هنری‌اش را نسبت به دیگر فرم‌های هنری به آن می‌بخشد.

«زندگی شیرین» تصویری از زندگی شیرین خودش بود، «هشت و نیم» نیز آنچنان به زندگی شخصی او شبیه بود که شخصیت اصلی فیلم از خود او الهام گرفته شده بود و «آرماکورد» نیز تعمقی در خاطرات او از دوران کودکی‌اش. فلینی هنرمندی تصویرساز، سخنرانی با اخطار‌هایی در مورد عقاید مذهبی و نویسنده زندگی شخصی خود بود.

۳. جان فورد
 
۱۰ کارگردان برتر تاریخ سینما (۱)
وقتی در یک مصاحبه از اورسن ولز پرسیده شد که کارگردان محبوب او کیست چنین پاسخ داد: «خب من استادان پیر را ترجیح می‌دهم که منظورم از آن جان فورد، جان فورد و جان فورد است». اگر ولز ابداع کننده زبان سینما باشد فورد ابداع کننده تمام ابداع کنندگان بود. دیدگاه فورد در مورد غرب در فیلم‌های متعددش نگاهی جامع به هویت ملی آمریکایی است و مقیاس دستاورد‌های سینمایی او تصویری است که فرهنگ غربی امروزی را از آن دوران دارد.

او در تنها یک سال سه فیلم «آقای لینکلن جوان» (Young Mr. Lincoln)، «خوشه‌های خشم» (Young Mr. Lincoln) و «دلیجان» (Stagecoach) را ساخت که هر یک ژانر، آهنگ و اجرای خاص خود را دارند، اما همگی همان بن‌مایه اصلی فیلم‌های فورد که جزییات دوره‌های انتقالی در فرهنگ آمریکا از غرب وحشی تا جنگ داخلی و رکود بزرگ را در خود دارد. اگر چه داستان‌های او از لحاظ وسعت بسیار بزرگ بودند، اما به همان اندازه نیز با شخصیت‌هایش رابطه‌ای خصوصی داشت، و به دلیل سبک روایی بسیار ساده‌اش، تماشا و درک آن‌ها بسیار آسان بود.

۴. آلفرد هیجکاک
 
۱۰ کارگردان برتر تاریخ سینما (۱)
اگر چه بسیاری از استعداد‌های هنری دوران آلفرد هیچکاک فراموش شده و رنگ باخته‌اند، اما شهرت هیچکاک پس از دهه‌ها همچنان در حال افزایش است. هیچکاک بیش از هر فیلمساز دیگری مخاطبانش را شناخته و درک می‌کرد، به خوبی و دقیق می‌دانست که چطور با عقل و احساسات آن‌ها بازی کند. گفته می‌شود ویلیام فریدکین گفته است: «وقت خود را در کلاس‌های فیلمسازی تلف نکنید، فقط بروید فیلم‌های آلفرد هیچکاک را تماشا کنید. با این کار تکنیک‌هایی را یاد خواهید گرفت و بعد از آن تنها موضوع پیدا کردن صدای خودتان باقی می‌ماند.

این همان کاری است که من کردم». او را با لقب «استاد تعلیق» می‌شناسند، اما این عنوان برای استعداد‌های این فیلمساز نامی بسیار ناعادلانه است و توانایی‌های او بسیار فراتر از توانایی‌اش در ترساندن مخاطبان بود. او همیشه می‌گفت که می‌خواهد با بینندگان فیلم‌هایش بازی کند مانند این که پیانو می‌نوازد و به همین شکل می‌توانست بینندگان را به هر طرفی که دلش می‌خواست ببرد. چیزی که او در فیلم‌هایش وارد می‌کرد احساسی بود که خود داشت: عمیق‌ترین ترس‌هایش، عمیق‌ترین نقص‌هایش، علاقه‌ای به کنترل کردن دیگران و البته علاقه شدیدش به زنان بلوند.

بسیاری از این عناصر را می‌توان در فیلم «پنجره پشتی» (Rear Window) و «سرگیجه» (Vertigo) به وضوح دید. اما نبوغ واقعی او در توانایی‌اش در شکل دادن به باور مردم نسبت به خود بود که باعث می‌شد وی همواره در تریلر فیلم‌هایش حاضر شده و حتی در خود فیلم‌ها نیز نقش بسیار کوتاهی داشته باشد. هیچکاک در دوره‌ای زندگی می‌کرد که کارگردان‌ها پشت دوربین بوده و بازیگران جاذبه اصلی فیلم‌ها بودند، اما این قاعده در مورد هیچکاک صدق نمی‌کرد. او به خوبی می‌دانست که چطور بینندگان را نسبت به آنچه که او بود آگاه سازد، حتی مدت‌ها بعد از مرگش نیز هنوز همه او را می‌شناسند و این کار یک استاد واقعی فیلمسازی است.

۵. استنلی کوبریک
 
۱۰ کارگردان برتر تاریخ سینما (۱)
استنلی کوبریک یکی از جذاب‌ترین شخصیت‌هایی است که روی کره زمین پا گذاشته که سند آن در فیلم‌های ماندگارش نهفته است. هیچ کارگردانی به اندازه او نمی‌دانست که نتیجه نهایی کارش چه خواهد بود و از هر جنبه فیلمسازی مانند قلم مویی برای خلق یک تابلو نقاشی بی‌نقص استفاده می‌کرد. هنر یک استاد کارگردانی این است که حتی اگر ندانید کارگردان یک فیلم کیست تنها با تماشای آن کارگردانش را بشناسید و این همان چیزی است که در مورد کوبریک صدق می‌کند. او در خانواده‌ای یهودی به دنیا آمده بود، اما به سمت باور‌های ضد‌دینی کشیده شد، اما این موضوع مانع از آن نشد که ادبیات بزرگ مذهبی را مطالعه نکرده و شیفته مفاهیم بزرگ جهان هستی نشود.

از سنین نوجوانی بود که کوبریک به سمت عکاسی رفته و رفته رفته هنر خود و نگاهش به جزییات را بهبود بخشید که بعد‌ها در فیلمسازی به کارش آمد. اولین فیلمی که او را به شهرت رساند «کشتار» (The Killing) بود که با شاهکار‌های دیگری در دهه ۶۰ مانند «اسپارتاکوس» (Spartacus)، «دکتر استرینجلاو» (Dr. Strangelove) و «۲۰۰۱: یک اودیسه فضایی» (۲۰۰۱: A Space Odyssey) دنبال شد. با این فیلم‌ها، کوبریک نشان داد که او نه یک کارگردان بزرگ در میان دیگر فیلمسازان مشهور بلکه یک نابغه واقعی است که هنر و خلاقیت را به مرحله بالاتری برده است.

جالبترین موضوع در مورد توانمندی‌های کوبریک رویکرد متنوع او در فیلمسازی و در ژانر‌های مختلف بود. او تاریک‌ترین جنبه‌های بشریت را در فیلم‌های جنگی مانند «راه‌های افتخار» (Paths of Glory) و «غلاف تمام فلزی» (Full Metal Jacket) به تصویر کشید، تاریخ را با «اسپارتاکوس» و «بری لیندون» (Barry Lyndon) بازگو کرد، با «دکتر استرنجلاو» ما را خنداند، با «درخشش» (The Shining) همه را در وحشت فرو برد، در «پرتقال کوکی» (A Clockwork Orange) باعث شد که اصول اخلاقی مبهم انسانی را به چالش بکشیم و با «۲۰۰۱: یک اودیسه فضایی» ما را به تجربه یک زندگی کامل برد.
منبع: برترین ها

شما می توانید مطالب و تصاویر خود را به آدرس زیر ارسال فرمایید.

bultannews@gmail.com

نظر شما

آخرین اخبار

پربازدید ها

پربحث ترین عناوین