گروه بین الملل ـ امیرحسین تاج آبادی*: تردیدی نیست که عصر حاضر، عصر التزام به حقوق بین الملل و نهادهای بین المللی میباشد. نظام بین الملل تجربه های تلخی از عدم احترام به نهاد ها و حقوق بین الملل را در خاطر دارد.
به گزارش بولتن نیوز، تجربه هایی نظیر وقوع دو جنگ جهانی در اواسط قرن بیستم که نتیجه ی آن ها تلفات سنگین انسانی و ضرر های هنگفت اقتصادی – بحران های سیاسی – اجتماعی – فرهنگی و هویتی میباشد که تا چند دهه پس از اتمام این جنگ های خانمان سوز همچنان آثار آن بر زندگی افراد ادامه دارد.
در اواخر قرن بیستم با سقوط شوروی و تفکر کمونیست دوران دو قطبی که در نظام بین الملل به عنوان تفکر حاکم بر این نظام استوار بود به پایان رسید و دوران جدیدی در نظام بین الملل به وجود آمد.
طرفداران ایجاد صلح و ثبات بین المللی بهترین روش دستیابی به این مهم را تقویت و توسعه ی نهادهای بین المللی و احترام به حقوق بین المللی به عنوان یک اصل قرار دادند در مقابل اما قدرت های بزرگ نظام بین الملل که به عنوان بازیگران اصلی نظام بین الملل شناخته میشوند به مقابله با این نهادگرایی و چند جانبه گرایی میپردازند.
قدرت های اصلی نظام بین الملل به رهبری آمریکا با یک جانبه گرایی سعی در تسلط بر نظام بین الملل و مقابله با نهادگرایی و چند جانبه گرایی را دارند.
با نگاهی به تاریخ به خصوص در دو دهه ی اخیر به وضوح میتوان این یک جانبه گرایی آمریکا را مشاهده کرد.
پس از سقوط شوروی ایالت متحده با خلاء بزرگی در زمینه ی راهبرد امنیتی مواجه گردید.
آمریکا برای تسلط به نظام بین الملل و همچنین مقابله با چند جانبه گرایی نیاز به یک راهبرد مناسب داشت که این راهبرد پس از حمله ی تروریستی در 11 سپتامبر 2001 به برج های دو قلو در آمریکا فراهم گردید و به تقویت دیدگاه واقع گرایان در آمریکا منجر شد.
جورج بوش و هم فکرانش با اتخاذ راهبردی نوین پس از 11 سپتامبر به مقابله با نهادگرایی پرداختند.
راهبرد امنیتی جدید مداخله گرایی فزاینده نام داشت و هدف این راهبرد مبارزه با تروریسم بود. در چارچوب این راهبرد ایالت متحده بدون هماهنگی و دریافت اجازه از سازمان ملل متحد و شورای امنیت به کشورهای افغانستان و عراق به بهانه ی ایجاد دمکراسی و صلح و ثبات حمله کرد. و مشکلات بسیاری را برای این دو کشور و کل منطقه ی خاورمیانه به وجود آورد و زمینه را برای افراط گرایی و ناامنی فزاینده به وجود آورد.
در دوره اوباما چرخش قابل ملاحظه ای در سیاست خارجی این کشور پدید آمد به این صورت که آمریکا مستقیم وارد هیچ جنگی نشود و از متحدان خود در جنگ های نیابتی حمایت نماید و همچنین تاکید بر اصل مدیریت جهانی مشارکتی به جای یک جانبه گرایی و استفاده از دیپلماسی نرم نام برد.
شاید بتوان علت این اقدام را در این نکته دانست که ایالت متحده پس از 2008 درگیر بحران عظیم مالی گردید که اجازه ی ماجراجویی بیش از حد را به آمریکا مانند دوران بوش نمیداد و اوباما با شعار التزام به نهادهای بین المللی سعی در پوشش نقص های اقتصادی ایالت متحده داشت.
که پس از بحران مالی در سال 2009 با چالش های بسیار جدی مواجه شده بودند و خطر چین را به عنوان یک رقیب بالقوه ی اقتصادی که با سرعت بسیار زیادی در حال نزدیک شدن به ایالت متحده بود آن ها را تهدید میکرد بنابراین دمکرات های آمریکا بهترین روش را برای دستیابی به اهداف خود در مذاکره میدیدند که نمونه ی آن میتوان به توافق آمریکا و کوبا و بازگشایی مجدد سفارت خانه های دو کشور پس از نزدیک به پنج قرن اشاره کرد.
تفاوت سیاست خارجی بوش پسر و اوباما در نحوه ی برخورد آن ها با تروریسم میباشد زیرا بوش به صورت مستقیم به برخورد و مبارزه ای نمایشی با تروریسم پرداخت همانند آن چه که در افغانستان و عراق انجام داد اما اوباما این ماموریت را به صورت غیر مستقیم و از طریق تجهیز متحدین خود در منطقه نظیر عربستان و کشور های حاشیه ی خلیج فارس و تشویق به افراط گرایی آن ها را تجهیز نمود تا سود بسیاری را نصیب کارتل های تولید تسلیحات آمریکایی نماید. پس از اوباما در سال 2016 و در یک انتخابات پر حرف و حدیث ترامپ به عنوان رئیس جمهور آمریکا انتخاب شد.
راهبرد او که یک فرد جمهوری خواه میباشد تفاوت های بسیاری با هم حزب خود یعنی بوش دارد زیرا آمریکای زمان ترامپ بسیار رادیکال تر از گذشته اقدام نموده است و هدف اصلی وی به چالش کشیدن تمام نهاد های بین المللی و اقدام در راستای اهداف این کشور میباشد.
خروج از برجام – خروج از پیمان آب و هوایی پاریس – خروج از بیانیه ی نیویورک که درباره ی بهبود وضعیت پناه جویان و مهاجران میباشد و همچنین خروج از شورای حقوق بشر نمونه هایی از به چالش کشیدن نهاد گرایی توسط آمریکا را نشان میدهد.
میتوان علت این اقدامات ترامپ را در این مورد نشان داد که آمریکا از نظر اقتصادی همانند گذشته یک ابر قدرت بلا منازع نیست و از سوی چین و ژاپن و اتحادیه ی اروپا به شدت تهدید میشود. بنابراین از سوی مجامع بین المللی و افکار عمومی تحت فشار قرار دارد.
بنابراین ترامپ برای کاهش این فشار ها و همچنین کمک به متحد اصلی و استراتژیک خود یعنی اسرائیل که نقش قابل ملاجظه ای در حمایت از وی برای رسیدن به قدرت در کنار سعودی ها ایفا نمودند در راستای اجرای منافع آن ها و خروج از انزوای اسرائیل در منطقه ی خاورمیانه اقدام به اجرای اقدامات یک جانبه نموده است و آمریکا را به سمت یک نو انزوا گرایی هدایت مینماید تا بتواند بدون دردسر و فشار سازمان های بین المللی و کاهش هزینه های خود در این سازمان ها و فعالیت های خود را انجام بدهد.
* دانشجوی ارشدروابط بین الملل
انتهای پیام/#
شما می توانید مطالب و تصاویر خود را به آدرس زیر ارسال فرمایید.
bultannews@gmail.com