طی چند دهه اخیر مباحثی در حول و حوش مفاهیمی چون «جهانیسازی» و «جهانی
شدن» در بین اندیشمندان در گرفته که به تدریج گستره آن عرصه اجتماعات عمومی
و افراد عادی را نیز در برگرفته و بدل به یک دغدغه همگانی شده است. ریشه
این مفاهیم به فردای فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی و پایان جنگ سرد باز
میگردد. یعنی زمانی که نظم دو قطبی فرو پاشید و نظمی نو باید بر جهان
مستولی میگشت. منازعه میان این دو مفهوم دقیقاً پیرامون نحوه اداره جهان
است؛ اینکه نظم جهانی توسط یک بازیگر که داعیه سیطره دارد اعمال گردد و یا
در بازی برابر بین همه کشورها و بازیگران جهان
تقسیم شود.
جهانیسازی، در واقع به صورت یک پروژه تعریف میشود، پروژهای که
نهایتاً یک کارگزار دارد. حامیان پروژه جهانیسازی معتقدند که ما در عرصه
جهانی با یک جهان آشوبزده مواجهایم که تنها ایالات متحده با ایدئولوژی
رسمیاش یعنی لیبرال دموکراسی و سیطره نظامی خود توانایی فائق آمدن بر این
آشوب را دارد. حامیان این نظر، جهانیسازی را یک طرح جهانی میدانند که
تنها یک دستور کار دارد و توسط یک قدرت اعمال میگردد. این طرحی بود که
توسط محافظهکاران در امریکا با عنوان
«نظم نوین جهانی»، طرح شد.
«جهانی شدن» برعکس مفهوم «جهانیسازی»، مفهومی بیطرف و خنثی است. جهانی
شدن نه یک پروژه بلکه یک فرایند است. فرایندی که همه بازیگران سیاسی و
بینالمللی درگیر آن هستند و در آن مشارکت میکنند. جهانی شدن فرایندی یک
طرفه نیست بلکه عرصهای مشارکتی و عمومی است، فرایندی گشوده است تا هر
بازیگری به اندازه وسع و توان خود، هم خود را بپروراند و هم در جریانهای
کلان سیاسی و بینالمللی مشارکت نماید.
عرصه فرهنگ به عنوان عرصهای که همگان را درگیر خود مینماید و تأثیرات
آن کل زندگی آدمیان را متأثر میكند، محل منازعه طرفداران این دو برداشت
از نظم جهانی است.
طرفداران پروژه جهانیسازی با رهبری امریکا، میپندارند که همان طورکه
عرصههای دیگر همچون اقتصاد و سیاست باید از غرب و خصوصاً ایالات متحده
نشأت گیرد، به همین دلیل فرهنگ نیز باید عرصه تاخت و تاز فرهنگ لیبرال
دموکراسی باشد همگان در تقلید از این فرهنگ باید از یکدیگر سبقت گیرند تا
توسعه یافته بنمایند. از منظر ایشان فرهنگ عرصه سیطره است یعنی فضای باز
برای بازی همه کارگران نیست بلکه اتوبانی یکطرفه است که صرفاً یک مبدأ دارد
و کالاهای فرهنگی باید از آن مبدأ به مقصدهای گوناگون حمل شود.
در مقابل، از منظر جهانی شدن، فرهنگ عرصه همکاری و بدهبستانهای مداوم
است، عرصهای که در آن بازیگران فرهنگی بدون قصد تحمیل فرهنگ خود، خود را
به دیگران معرفی میکنند و حتی گاهاً از تأثیرات مثبت آنان بهرهمند و بر
آنان نیز تأثیر متقابل میگذارند.
چیزی که در تحولات اخیر در اقصی نقاط جهان رخ میدهد نشانگر آگاهی و
اعتماد به نفس همه بازیگران بینالمللی است و همه خواهان داشتن سهمی در
فرایند جهانی شدن فرهنگ هستند. از این رو، وضعیت به سمتی سوق مییابد که
پارادایم غالب در عرصه فرهنگ، جهانی شدن و مشارکت همگانی در فرهنگسازی است
نه عرصه سیطره یافتن یک فرهنگ.
1- هوالذی ارسل رسوله .... اسلام جهانی خواهد شد
2- ولقد کتبنا فی الزبور.... حکومت جهانی حضرت مهدی شکل میگیرد