«مددكاري بازتواني است، مشاوره است، قادر ساختن است» مددكارياجتماعي از
زمانهاي دور، در سراسر دنيا به صورت غيرحرفهاي وجود داشته و تعاليم
اديان در ادبيات اكثر كشورها از كمك كردن، انساندوستي، نوعدوستي، گرفتن
دست ضعفا، سير كردن گرسنگان، نيكوكاري، انصاف و عدالت، حمايت و دادرسي از
نيازمندان، انفاق و …به عنوان مددكاري ياد شده است. تمامي پيامبران و
امامان نيز سعي در توسعه و انجام اين مهم داشتهاند. بزرگمرد تاريخ اسلام
حضرت علي (ع) شبانه به كودكان يتيم و بينوايان نيازمند، بيوه زنان، بيماران
و معلولان سركشي ميكردند و در رفع احتياجات آنان تلاش داشتند و بحق يگانه
جوانمرد و مددكار تاريخ بشريت بودهاند.
با گسترش شهرنشيني و مشكلات خاص آن و تحولات علمي، صنعتي و نظامي در
كشورهاي گوناگون دنيا و ضربههايي كه اين تحولات بر جامعه بشري وارد كرده و
ايجاد فشارهاي روحي، اضطراب، نگراني و تنشهاي مختلف ضرورت برنامهريزي
براي افرادي كه به نوعي آسيب ديده اجتماعي بودند، مشهود بود و اين امر
ميبايستي مدون و برنامهريزي شده پيش ميرفت. چرا كه با رشد علم و صنعت ،
مشكلات و آسيبهاي اجتماعي نيز رشد ميكرد و كليسا و انجمنهاي محلي ديگر
نيرو و اثر لازم را نداشتند.
انگلستان را نخستين كشوري در غرب ميدانند كه قدمهاي اوليه دولتي را
براي سازمان دادن به خدمات اجتماعي برداشته است. دولت انگليس براي مسائل و
مشكلات مردم به اقداماتي دست زده كه از آن جمله ميتوان به تصويب و تدوين
قانون فقرا در سال 1599 اشاره كرد. به موجب اين قانون افراد نيازمند به سه
گروه تقسيم مي شوند:
1- بيكاران سالم يعني آنهايي كه قابل استخدام بودند ولي به علت بيكاري از راه تكديگري زندگي ميكردند.
2- معلولان و كهنسالان و افراد عاجز و بيماران و كساني كه توانايي كار را نداشتند و در واقع متكديان غير قابل استخدام.
3- كودكان بي سرپرست تا زير سن 18 سال.
اولين مركز رفاه در اروپا در سال 1880 داير گرديد و براي اولين بار
قانون تأميناجتماعي در كشور آلمان مدون شد. پس از آن قانون امنيت اجتماعي
در سال 1933 به تصويب رسيد كه اين قانون براي حمايت از خانوادههاي
بيسرپرست و آسيبديدگان اجتماعي به تصويب رسيد. دگرگونيهاي صنعتي،
شهرنشيني و توسعه شهري، افزايش جمعيت، توسعه قلمرو علوم،لزوم دخالت حرفه اي
مدكاران اجتماعي را ضرورت مي بخشيد.
در دوران جنگ جهاني دوم مددكاران اجتماعي خود را با مددجوياني مواجه
ديدند كه نيازهايشان متفاوت با نيازهاي مالي بود. بحران و ركود اقتصادي كه
طي جنگ جهاني دوم ادامه يافت اين حس را در تعدادي از مددكاران اجتماعي به
وجود ميآورد كه برنامهريزي ملي و حتي بينالمللي ميتواند وظيفه معقولي
براي مددكاران اجتماعي باشد.
پس از جنگ جهاني دوم، مددكاري اجتماعي در ايالات متحده نقش بزرگتري را
در تمام انواع سازمانهاي جامعهاي، توسعهجامعهاي و برنامهريزي جامعهاي
بازي كرده و اين حرفه شروع به اضافه كردن نظريات و وظايف گوناگوني كرد.
در ايران نيز در دورههاي گذشته مردم ونيز معتمدان روستاها و محلهها
در شهرها بنابه آموزههاي اسلامي خود را موظف به دستگيري از مستمندان و
بينوايان مي دانستند و اين وظيفه را در غياب دولتها ي مسئول در قبال
نيازمندان به انجام مي رساندند.