همه والدين تلاش ميكنند تا موازنه درستي بین تشویق و نظم و انضباط در
فرزندانشان برقرار كنند. به خاطر حساسيت اين موضوع است كه كتاب امي چو
درباره مادران چيني با سروصدا و انتقادات زيادي در غرب همراه بود. چو كه
استاد حقوق دانشگاه ييل امريكا است مادران چيني را مادرببر ميخواند و
عقيده دارد كه آنها از مادران غربي بهترند.
چو در اين كتاب موفقيت در تعليم و تربيت را مستلزم اعمال بيشترين کنترل
بر همه جنبههای زندگی یک کودک معرفي ميكند، از منع بازي و غذا خوردن و
حمام رفتن گرفته تا جیغ کشیدن بر سر او و تنبل و ضعيف خواندنش به خاطر اين
كه نمره عالي نگرفته.
چو ميگويد، والدين چینی بر این باورند که آنها میدانند چه چیزی برای
فرزندانشان بهترين است و در نتیجه تمام خواستهها و اولويتهاي فرزندانشان
را ناديده ميگيرند.
والدين چینی توقع نمرات عالي دارند چراكه بر این باورند فرزندشان
میتواند آنها را بگيرد و اگر انتظاراتشان برآورده نشود به اين معني است كه
سخت كار نكرده. به همین دلیل بنا را بر اين ميگذارند از او كار بكشند،
پوستش را بكنند و مجازات و شرمندهاش كنند. مادران چینی معتقدند فرزندشان
به اندازه کافی قوی هست تا بعداً از پس اين احساس شرمندگي برآيد و از آن
بهبودي بيابد.
به گفته وي، والدين غربي هميشه نگران اعتماد به نفس فرزندانشان هستند و
كوتاه مي آيند. در حالي كه از نظر والدين چيني یکی از بدترین كارهايي که
ميتوانيد در رابطه با اعتماد به نفس كودكتان انجام دهيد این است كه به او
اجازه دهيد تسليم شود. هنگامی که کودک در حوزههاي مختلف چه ریاضی باشد و
چه نواختن ساز تحسين شود همين امر در او اعتماد به نفس ایجاد میکند اما
برايان كي باربر روانشناس و استاد دانشگاه تنسی اين نظرات را رد ميكند.
باربر و همكارانش برای کسب اطلاعات بیشتر درباره نحوه کنترل روانی در سراسر
جهان، ميان نوجواناني از پنج فرهنگ مختلف دست به تحقيق زدند. یافتههای
آنها نشان داد برخی از رفتارهايي كه در کتاب چو توصیف شده، مانند توهین (او
یک بار دخترش را آشغال ناميد)، بیاعتبار كردن احساسات و تجاوز به حریم
خصوصی، با بروز افسردگی و رفتار ضد اجتماعی در کودکان همبستگي دارد.
يك محقق ديگر اشكال اصلی در استدلال چو را اين ميداند که فرزندان
مادران مستبد ممکن است در كوتاه مدت به مدارج بالا دست يابند، اما روشهاي
آنها در درازمدت جلوي رشد موفقيت بچهها را ميگيرد. بزرگترین آزمون
اعتماد به نفس زماني به وجود میآید كه این فرزندان براي ورود به دانشگاه
در شهري ديگر مجبور به ترک خانوادههاي خود ميشوند، چراكه اين افراد قادر
نيستند در احساسات ديگران شريك شوند.
همچنين فرزندان اين قبيل والدين از خلاقيتي بالا برخوردار نيستند كه در
رأس مشاغل خلاق دنيا قرار گيرند. به اين ترتيب وي نتيجه ميگيرد كه مادران
چيني برتر نيستند و ايده آل اين است كه بهترين نكتههاي تربيتي از هر دو
طرز نگاه با هم تركيب شود.