كارشناسان آمريكايي معتقدند قدرت نرم و سياستهاي وزارت خارجه آمريكا در جهان ديگر اثربخش نيستند و اين قدرت سخت اين كشور است كه نارساييهاي قدرت نرم را جبران ميكند و كاهش بودجه وزارت خارجه آمريكا را تصميمي صحيح و منطقي ارزيابي كردهاند.
به گزارش فارس، "كن آدلمن "
سياستمدار و كارشناس سياسي آمريكايي در مقاله اي تحت عنوان "قدرت هوشمند
ناچيز " در نشريه "فارين پاليسي " به انتقاد از مقاله "جنگ بر سر قدرت
نرم " جوزف ناي پرداخته مي نويسد: جوزف ناي همانند طرز فكرش و خدمتش به
مردم استعداد زيادي در ايجاد علائم تجاري دارد. او "قدرت نرم " را كه يكي
از اجزاي اصلي "قدرت هوشمند " است به يك علامت تجاري طلائي تبديل كرد.
اينگونه بود كه جوزف ناي در سال 2007 ميلادي رياست كميسيون دوحزبي قدرت
نرم را به عهده گرفت. اما كنگره آمريكا در هفته گذشته اقدام به كاهش بودجه
قدرت نرم وزارت خارجه اين كشور كرده است.
* كشورهاي خارجي فقط پول آمريكا را ميخواهند و اهميتي به سياستهاي آمريكا نميدهند
در اينكه جنبه هاي مهم سياست خارجي آمريكا يعني كمك هاي مالي توسعه،
برنامه هاي تبادل دانشجويان و ديپلماسي، نرم هستند شكي نيست اما آيا آنها
جزيي از قدرت به شمار ميآيند؟ اگر اينگونه نيست پس آيا هوشمند هستند؟
جوزف ناي معتقد است كاهش بودجه سازمان توسعه بين الملل وزارت خارجه
آمريكا خسارت شديدي به سياست خارجي آمريكا وارد خواهد كرد و از قدرت تأثير و
نفوذ آمريكا در رويدادهاي خارجي خواهد كاست. اين گفته به نظر صحيح و عميق
مي باشد. اما با توجهي عميقتر متوجه خواهيم شد حرفي سطحي است.
در تحقيقي كه در سال 1981 به منظور ارزيابي ارتباط كمك هاي مالي آمريكا
و وضعيت سياست خارجي آمريكا صورت گرفت مشخص شد با وجود هزينه ها و كمك هاي
مالي فراواني كه آمريكا به كشورهاي مختلف كرده است اما هيچكدام منافع
آمريكا را تامين نكرده است .
كشورهايي نظير مصر و پاكستان كه كمك هاي مالي فراواني از آمريكا دريافت
مي كردند به ارزش ها و سياست هاي آمريكا اهميتي نمي دادند و فرقي با
كشورهايي كه اين كمك را دريافت نمي كردند نداشتند. در عوض بيشتر همسو با
ارزش هاي كشورهايي نظير كوبا كه سهم زيادي در اعطاي كمك هاي مالي خارجي
نداشت بودند.
اين مسئله كه در آن زمان تعجب برانگيز بود هنوز هم حقيقت دارد. چهار
كشور مصر، اسرائيل، پاكستان و افغانستان كه بزرگترين دريافت كنندگان
كمكهاي مالي خارجي آمريكا هستند همگي موضع مخالفي با كاخ سفيد در خصوص
مشكلات مهم مي گيرند.
* هرچه كمكهاي مالي آمريكا بيشتر ميشود، تأثيرگذاري اين كشور در جهان كمتر ميشود.
آنچه از شواهد و مدارك پيداست اين است كه توانايي آمريكا در تأثيرگذاري
مثبت رويدادهاي خارجي و مقدار كمكهاي مالياي كه يك كشور دريافت ميكند
كاملا نامشخص است.
آمريكا دهههاست كه حرف اول را در كمكهاي مالي خارجي به كشورهاي فقير
ميزند اما اين بدان معني نيست كه در تأثير گذاري و نفوذ در كشورها نيز حرف
اول را بزند. بلكه دقيقاً عكس آن صادق است.
* سرمايه آمريكا در جيب اسرائيليها ميرود اما همواره از سياست آمريكا انتقاد ميكنند
حتي اسرائيل نيز كه بيشترين كمكهاي مالي آمريكا را به خود اختصاص داده
در مسايل مهمي مثل مسئله صلح دائماً به انتقاد و مخالفت با آمريكا پرداخته
است. علاوه بر اين، نظرسنجيها در اسرائيل حاكي از درصد پايين مقبوليت
رئيس جمهور آمريكا در اين كشور است.
*كاهش بودجه وزارت خارجه هيچ تأثير منفياي در سياست خارجي آمريكا ندارد
با اين حال آنچه مشخص است اين است كه اگر كنگره بودجه سازمان توسعه بين
الملل وزارت خارجه را كاهش يا قطع كند هيچ تأثيري در سياست خارجي و ضريب
نفوذ آمريكا در دنيا نخواهد داشت. به بياني ديگر كمك هاي خارجي آمريكا كه
ساليانه حدود 30 ميليارد دلار است هيچ تأثيري در سياست خارجي آمريكا ندارد.
دليل اين امر به جنبه هاي خاصي از طبيعت انسان ها برميگردد. هديه دادن
به ديگران باعث قدرداني آنها خواهد شد. دادن هديه براي بار دوم ميزان
قدرداني را كمتر خواهد كرد و بار سوم تبديل به عادت مي شود و از آن پس با
كوچكترين كاهش هديهها، باعث رنجش و غضب خواهد شد و حس قدرداني از بين مي
رود.
*كمكهاي مالي خارجي آمريكا هيچ كمكي به توسعه كشورها نكرده است
اما طرفداران قدرت نرم معتقدند كمك هاي خارجي براي قدرداني از آمريكا
نيست بلكه براي كمك به توسعه اقتصادي در سراسر دنياست. اما همين ديدگاه نيز
نتيجه اي در بر نداشته است . آيا كشورهايي كه طي 50 سال گذشته از كمك هاي
مالي خارجي آمريكا استفاده كردهاند به آن اندازه كه بايد پيشرفت كرده اند؟
يكي از كاستي هاي كمك هاي خارجي پيشين اين بوده است كه به دولت ها اعطا
شده که باعث ايجاد فساد در آنان مي شده است. بهعلاوه اينكه دولت ها نمي
توانند باعث توسعه رفاه، ثروت و توسعه اقتصادي شوند اما بخش خصوصي از عهده
اين كار مي تواند بربيايد. در دنيايي كه نياز به كمرنگ شدن حضور دولت در
فعاليت هاي اقتصادي ديده مي شود، با كمك هاي مالي خارجي بيش از پيش باعث
پررنگتر شدن حضور دولت ها مي شويم.
* اسامه بن لادن از دانشجويان تبادلي بوده است
وضعيت ديگر عناصر قدرت نرم چه مي شود؟ به كارگيري برنامه هاي تبادل
دانشجو روش خوبي در قدرت نرم محسوب مي شود و بايد از آنها حمايت كرد. اما
وقتي متوجه شويم اسامه بن لادن سركرده طالبان يكي از دانشجويان تبادلي در
دانشگاه كلورادو بوده است، نسبت به اين برنامه بدبيني به وجود ميآيد. محمد
عطا نيز كه حملات 11 سپتامبر را مديريت و طرحريزي كرد يك دانشجوي تبادلي
در آلمان بوده است. اگرچه اين دو نفز جزو استثنائات هستند با اين وجود اثر
منفي بر برنامه هاي تبادل دانشجو ميگذارند.
* قدرت نرم آمريكا در حوادث اخير مصر هيچ حضوري نداشت
حقيقت اين است كه بسياري از برنامه هاي تبادلي مؤثر از محل بودجه هاي
قدرت سخت سرچشمه ميگيرند نه از قدرت نرم. نمونه بارز آن به آشوب ها و
انقلاب مصر است كه هرروز خبرهايي از همكاري ارتش آمريكا با ارتش مصر براي
حفظ و برقراري صلح و آرامش در مصر منتشر ميشد. سران ارشد پنتاگون از
بالاترين رده تا پايينترين آنها روزانه با همتايان مصري و همكاران خود در
آكادميهاي ارتشي در ارتباط بودند و خواستار اقدامات مسئولانهتري از آنان
بودند. البته مشخص نيست كه آيا اين ارتباطات به بيرون راندن حسني مبارك
ارتباطي داشت يا نه اما در پايان تأثير مثبت و موفقيت آميزي داشتند و الگوي
كاملي از توانايي تأثيرگذاري مثبت آمريكا در رويدادهاي خارجي به نمايش
گذاشته شد. اين در حالي است كه هيچ خبري از فعاليت هاي مشابه از سوي
سردمداران قدرت نرم آمريكا با مصريها شنيده نشد.
*قدرت سخت آمريكا باعث افزايش نفوذ و اعتبار اين كشور در جهان شده است
حتي جوزف ناي نيز اذعان كرده كه خط جداكننده قدرت نرم و قدرت سخت تار و
نامشخص است. با اين حال قدرت سخت يا همان قدرت نظامي آمريكا بيشتر از قدرت
نرم اين كشور يعني ديپلماسي يا كمك هاي مالي خارجي، باعث افزايش اعتبار
آمريكا در سطح بين المللي و ترقي ضريب نفوذ آمريكا در رويدادهاي خارجي شده
است و تمايز ميان قدرت سخت و نرم را از بين برده است.
واكنش سريع و مؤثر نيروي دريايي آمريكا در سونامي سال 2004 اقيانوس
هند، كمكرساني در سيل پاكستان و تلاشهاي آن در ژاپن بسيار عالي و باشكوه
بوده است. كداميك از قدرتهاي نرمي كه جوزف ناي سعي در ابقاي آنها دارد مي
توانستند چنين كاري را انجام دهد؟
* وزارت خارجه عملكرد بسيار ضعيفي در رويدادهاي خارجي دارد
علاوه بر اين مهمترين سازمان قدرت نرم آمريكا يا همان وزارت خارجه،
ضعيفتر و نرمتر از آن است كه بتواند مؤثر واقع شود. به عنوان مثال وزارت
خارجه پيش از آغاز هرگونه برنامه دموكراسي براي مصر، با درخواست دولت مبارك
مبني بر پذيرش و تأييد آن دولت موافقت كرد. به بياني ديگر، اين سازمان
متولي قدرت نرم پذيرفت كه هرگونه برنامه ضدديكتاتوري آمريكا در وهله نخست
مورد پذيرش ديكتاتور باشد.
* مشخص نيست وزارت خارجه بودجه خود را در كجا صرف ميكند
روزنامه "واشنگتن پست " نيز اخيرا به انتقاد از وزارت خارجه پرداخته و
عنوان كرده است كه وزارت خارجه در اختصاص منابع مالي براي اجراي برنامه
هايي تحت عنوان "آزادي " ناتوان است و يا تمايلي براي انجام اين كار
ندارد. كنگره در سال مالي 2010 بودجه اي 30 ميليون دلاري به "آزادي
اينترنت " اختصاص و آن را در اختيار وزارت خارجه آمريكا قرار داد. اما با
گذشت 16 ماه هنوز اين سرمايه براي اين منظور صرف نشده است.
* وزارت خارجه از كمك به مردم كشورهاي آزاديخواه خودداري ميكند
وزارت خارجه هيچ تمايلي به كمك به مردم آزاديخواه ايران، ليبي و سوريه
ندارد. اين مسئله بسيار مشهود است و نياز به تأمل ندارد. وزارت خارجه
نبايد ترسي از صدمه زدن به دولت اين سه كشور داشته باشد زيرا اين دولتها
بيشتر از آنچه با مردم خود دشمني و خصومت دارند نمي توانند نسبت به آمريكا
داشته باشند.
راهبرد كنوني وزارت خارجه آمريكا نبايد صرفاً قدرت نرم باشد و اين
وزارت بايد از "تفكر نرم " نيز استفاده كند. براي مثال راهبرد "دفاع -
ديپلماسي - توسعه " كلينتون در بخش توسعه بسيار ضعيف عمل ميكند.
امريكا نمي تواند تا ابد مسئول توسعه يك كشور ديگر باشد. كشورها مي
توانند از راهبردهايي نظير ماليات پايين، حفاظت قانوني اموال خصوصي، محدود
كردن دولت، زيرساختهاي نوين و مبارزه با فساد براي عبور از فقر به رفاه
استفاده كنند اما وزارت خارجه آمريكا نمي تواند انجام صحيح آنها را تضمين
كند. جوزف ناي شخص بسيار خوبي است و براي آمريكا كارهاي بزرگي انجام داده
است و مطمئنم او نيز تفكر نوين امروزي را به زودي با آغوش باز خواهد
پذيرفت.
* قدرت سخت ناكارآمدي قدرت نرم را جبران كرده است.
در اينكه اهداف قدرت نرم وزارت خارجه و سازمان توسعه بين الملل آمريكا
در خصوص ديپلماسي، كمكهاي مالي خارجي، برنامه هاي تبادلي و شبيه آن شگرف و
بزرگ هستند و اهداف صحيحي را دنبال مي كنند و از سوي ديگر اهداف قدرت سخت
به عكس اهداف نادرستي را دنبال ميكنند اما آنچه از شواهد و مدارك پيداست
قدرت سخت نسبت به قدرت نرم تأثير مثبت و بيشتري در پيشبرد اهداف آمريكا
داشته است.