از انچه گذشت معلوم شد كه ذوالقرنين پيامبر نبوده و اگر كورش همان ذوالقرنين باشد در اين صورت او پيامبر نيست واگر كورش ذوالقرنين نباشد در اين صورت هم پيامبر نخواهد بود.
گروه فرهنگی: سیدمحمدصادق محمدی وفایی در یادداشتی که پیش روی شماست و «آیا کوروش پیامبر بود؟» عنوان دارد، تلاش کرده است پیرامون همین موضوع که روزهای اخیر بطور گسترده ای در فضای مجازی و شبکه های اجتماعی گسترش یافته و ایجاد سوال کرده، پاسخ دهد.
به گزارش بولتن نیوز، متن این یادداشت که به صورت اختصاصی در اختیار خبرنگار ما قرار گرفته به شرح زیر است:
آیا کورش پیامبر بود؟
براى روشن شدن جواب به اين مطالب توجه بكنيد:
قرآن، داستان ذوالقرنين را در سوره كهف، آيات 83 تا 98 بيان كرده و براى او ويژگى هايى را بر شمرده است. مفسران در اين كه ذوالقرنين كيست؟ اختلاف نظر دارند برخى او را اسكندر مقدونى و عده اى او را شين هوانك تى و... دانسته اند و هر يك كوشيده اند تا اين ويژگى هاى قرآنى را به آنها تطبيق دهند امّا نظرى را كه علامه طباطبايى محتمل مى دانند، اين است كه ذوالقرنين همان كورش كبير، پادشاه هخامنشى است.
قرينه هايى كه ايشان براى تأييد نظر خود مى آورند از اين قرار است:
1) ذوالقرنين شخصيتى است كه خداوند به او تمكن در روى زمين و قدرت و اختيار داده است و اين با شخصيت كورش كه بر بخش عظيمى از آسيا و اروپا دست يافته و نخستين امپراتورى بزرگ تاريخ را تأسيس كرده است، توافق دارد.
2) ذوالقرنين مطرح شده در قرآن خداشناس و موحد است و كورش هم خداشناس و يكتاپرست بوده است و معقولترين تاريخى كه براى ظهور زرتشت ياد مى شود، بين قرن ششم پيش از ميلاد با تاريخ حيات كورش توافق دارد.
3) ذوالقرنين سفر يا لشكركشى به غرب يا مغرب خورشيد داشته است و اين با لشكركشى كورش به سيرى در آسياى صغير و تسخير آن سرزمين انطباق دارد.
4) ذوالقرنين سفر يا لشكركشى به شرق يا مشرق خورشيد داشته است و اين با لشكركشى كورش به جنوب شرقى و (مكران و سيستان) و شمالشرقى (حدود بلخ) انطباق دارد.
5) ذوالقرنين با قومى وحشى مواجه شده است و اين با رفتن كورش به سمت شمال و نبرد با اقوام وحشى سكا كه به عبارتى همان يأجوج و مأجوج هستند، انطباق دارد. در اين جا كورش اقوام وحشى را عقب مىراند و در معبر داريال سدّى با آهن و مس مىسازد كه هنوز بقاياى اين سد برپاست. (ر. ك: داستانهاى قرآن و تاريخ انبيا در الميزان، حسين فعال عراقى، ج 1، ص 447، نشر سبحان، و نيز: مجله بينات، ش 14، ص. 105)
(براى آگاهى بيشتر ر. ك: تفسير الميزان، علامه طباطبايى، ج 13، ص 355 364، مؤسسه اعلمى بيروت/ تفسير نمونه، ج 12، ص 150 532، دارالكتب الاسلاميه.)
آيا ذوالقرنين پيامبر بود؟
از قرآن كريم استفاده مى شود كه ذوالقرنين داراى صفات ممتازى بود:
- خداوند اسباب پيروزيها را در اختيار او قرار داد.
- او سه لشگركشى مهم داشت: نخست به غرب: سپس به شرق و سرانجام به منطقه اى كه در آنجا يك تنگه كوهستانى وجود داشته، و در هر يك از اين سفرها با اقوامى برخورد كرد.
او مرد مؤمن و موحّد و مهربانى بود و از طريق عدل و داد منحرف نمى شد، و به همين جهت مشمول لطف خاص پروردگار بود. او يار نيكوكاران و دشمن ظالمان و ستمگران بود، و به مال و ثروت دنيا علاقه اى نداشت. او هم به خدا ايمان داشت و هم به روز رستاخيز.
- او سازنده يكى از مهمترين و نيرومندترين سدها است، سدى كه در آن به جاى آجر و سنگ از آهن و مس استفاده شد (و اگر مصالح ديگر در ساختمان آن نيز به كار رفته باشد تحت الشعاع اين فلزات بود) و هدف او از ساختن اين سد كمك به گروهى مستضعف در مقابل ظلم و ستم قوم يأجوج و مأجوج بوده است.
او كسى بوده كه قبل از نزول قرآن نامش در ميان جمعى از مردم شهرت داشت، و لذا قريش يا يهود از پيغمبر (ص) درباره آن سؤال كردند، چنانكه قرآن مى گويد: «يسئلونك عن ذى القرنين از تو درباره ذوالقرنين سؤال مىكنند»، (كهف، 83 همان ص 544 و 545).
اما از قرآن چيزى كه صريحا دلالت كند او پيامبر بوده استفاده نمى شود، هر چند تعبيراتى در قرآن هست كه اشعار به اين معنى دارد. در بسيارى از روايات اسلامى كه از پيامبر (ص) و ائمه اطهار (ع) نقل شده نيز مىخوانيم «او پيامبر نبود بلكه بنده صالحى بود»، (الحويزى، على بن جمعه العروسى نورالثقلين، قم: مطبعه الحكمه، الجزء الثالث، بىجا، بىتا، ص 294 و 295).
هردوت مورخ يونانى مى نويسد: «كوروش» فرمان داد تا سپاهيانش جز به روى جنگجويان شمشير نكشند، و هر سرباز دشمن كه نيزه خود را خم كند او را نكشند، و لشكر كوروش فرمان او را اطاعت كردند بطورى كه توده ملت، مصائب جنگ را احساس نكردند. و نيز مورخ ديگر «ذى نوفن» مى نويسد: كوروش پادشاه عاقل و مهربان بود و بزرگى ملوك با فضائل حكماء در او جمع بود، همتى فائق، وجودى غالب داشت، شعارش خدمت انسانيّت و خوى او بذل عدالت بود، و تواضع و سماحت در وجود او جاى كبر و عجب را گرفته بود، (همان، ص 547 و 548)
سفرهاى سه گانهاى كه در قرآن براى ذىالقرنين ذكر شده است. به نوعى سفرهاى كوروش با آن انطباق دارد: نخستين لشكركشى كوروش به كشور «ليديا» كه در قسمت شمال آسياى صغير قرار داشت صورت گرفت و اين كشور نسبت به مركز حكومت كوروش جنبه غربى داشته است. قرآن مىگويد ذوالقرنين در سفر غربيش احساس كرد خورشيد در چشمه گلآلودى فرو مىرود. اين صحنه همان صحنهاى بود كه كوروش به هنگام فرو رفتن قرص آفتاب (در نظر بيننده) در خليجكهاى ساحلى مشاهده كرد.
لشكركشى دوم كوروش به جانب شرق بود، چنانكه هردوت مى گويد: اين هجوم شرقى كوروش بعد از فتح «ليديا» صورت گرفت، مخصوصا طغيان بعضى از قبايل وحشى بيابانى كوروش را به اين حمله وا داشت. تعبير قرآن «حتى اذا بلغ مطلع الشمس وجدها تطلع على قوم لم نجعل لهم من دونها سترا»، (كهف، 90). اشاره به سفر كوروش به منتهاى شرق است كه مشاهده كرد خورشيد بر قومى طلوع مىكند در برابر تابش آن سايبانى ندارند اشاره به اينكه آن قوم بيابان گرد و صحرانورد بودند، (مكارم شيرازى، ناصر با همكارى جمعى از نويسندگان، تفسير نمونه، ج 12، انتشارات دارالكتب الاسلاميه، ج سوم، 1362، ص 548).
«كوروش لشگركشى سومى داشت كه به سوى شمال، به طرف كوههاى قفقاز بود، تا به تنگه ميان دو كوه رسيد، و براى جلوگيرى از هجوم اقوام وحشى با درخواست مردمى كه در آنجا بودند در برابر تنگه سدّ محكمى بنا كرد. اين تنگه در عصر حاضر تنگه «داريال» ناميده مىشود كه در نقشههاى موجود ميان «ولادى كيوكز» و «تفليس» نشان داده مىشود، در همانجا كه تاكنون ديوار آهنى موجود است. اين ديوار همان سدى است كه كوروش بنا نموده زيرا اوصافى كه قرآن درباره سد ذوالقرنين بيان كرده كاملاً بر آن تطبيق مىكند»، (همان، ص 549). گرچه بعضى ميل دارند كه اين سد را با ديوار معروف چين كه هم اكنون برپاست و صدها كيلومتر ادامه دارد منطبق بدانند ولى روشن است كه ديوار چين نه از آهن و مس ساخته شده، و نه در يك تنگه باريك كوهستانى است، بلكه ديوارى است كه از مصالح معمولى بنا گرديده، و همانگونه كه گفتيم صدها كيلومتر طول آن است كه هم اكنون موجود است. برخى ديگر اصرار دارند كه اين همان سد «مأرب» در سرزمين يمن مىباشد در حالى كه سد مأرب گرچه در يك تنگه كوهستانى بنا شده ولى براى جلوگيرى از سيلاب و به منظور ذخيره آب بود و ساختمان آن از آهن و مس نيست (همان، ص 550).
ولى طبق گواهى دانشمندان در سرزمين قفقاز ميان درياى خزر و درياى سياه سلسله كوههايى است همچون يك ديوار كه شمال را از جنوب جدا مىكند، تنها تنگهاى كه در ميان اين كوهها ديوار مانند وجود دارد تنگه «داريال» معروف است، و در همانجا تاكنون ديوار آهنين باستانى به چشم مىخورد، و به همين جهت بسيارى معتقدند كه سد ذوالقرنين همين سد است. جالب اينكه در آن نزديكى نهرى است بنام «سائرس» كه به معنى «كوروش» است (يونانيان كورش را سائرس مىناميدند). در آثار باستانى ارمنى از اين ديوار به نام «بهاگ گورائى» ياد شده و معنى اين كلمه «تنگه كوروش» يا «معبر كوروش» است، و اين سند نشان مىدهد كه بانى اين سد او بوده است»، (همان، ص 550).
درست است كه در اين نظريه نقطههاى ابهامى وجود دارد، ولى فعلاً مىتوان از آن به عنوان بهترين نظريه درباره تطبيق ذوالقرنين بر رجال معروف تاريخى نام برد.
جاى اين سوال مطرح است كه چرا قرآن به طور بارز به نام اين فرد اشاره مستقيم نكرده است در پاسخ گفتنى است «قرآن كريم درباره پيامبران و مطالبى كه به آنان مربوط مىشود، آيات فراوانى دارد، اين آيات بخش عمدهاى از نگرشهاى تاريخى قرآن را تشكيل مىدهد. گفتنى است كه محور بحثهاى دانشمندان تاريخ چه آنان كه وقايع نگار بوده و حوادث تاريخى را نگاشتهاند و چه كسانى كه بحثهاى تحليلى درباره تاريخ كردهاند شؤون مادى بشر بوده است. وقايعنگاران معمولاً محور تاريخ را پادشاهان و حكام قرار داده و تاريخ را بر حسب احوال آنان نگاشتهاند و تنها به تبع آنها از احوال جوامع و ملتها سخن گفته اند. مى توان گفت در اين گونه تاريخها، كه عمده تاريخ نگاريها را تشكيل مىدهد، محور بحث حكومت است. اما كسانى كه بحث هاى تحليلى درباره تاريخ كرده اند، بيشتر تأكيدشان بر مردم و تحليل ويژگىهاى رفتارى مردم و قهرمانان تاريخ است. و از ذكر نام افراد و جزئيات داستانها اجتناب مى كنند. ازاينرو، قرآن كتاب تاريخ نيست، تا تمام جزئيات موارد تاريخى را بيان نمايد.
علامه طباطبايى در الميزان نظريه ابوالكلام آزاد هندى را تاييد مى كند و نظريه او اين است كه صفاتى كه در قرآن براى ذوالقرنين ذكر شده بر كورش تطبيق مى كند نه اسكندر مقدونى. براى مطالعه بيشتر رجوع كنيد به:
1) ترجمه تفسير الميزان، ج 13، تفسير آيات 83 تا 102 سوره كهف، صص 496 544 دفتر انتشارات اسلامى، بىتا، بىچا.
2) تفسير نمونه، ج 12، ذيل آيات 82 تا 102 سوره كهف، ص 523 557، دار الكتب الاسلاميه، چ سوم،.
3) 1362 لغتنامه دهخدا، واژه ذوالقرنين، صص 92.
4) 123 كورش كبير (ذوالقرنين)، ابو الكلام آزاد (ترجمه: باستانى پاريزى)، انتشارات كوروش، چ پنجم،.
5) 1369 قصص قرآن با فرهنگ قصص قرآن، صدر بلاغى، تهران، مؤسسه انتشارات اميركبير، ج چهاردهم،. 1368
از انچه گذشت معلوم شد كه ذوالقرنين پيامبر نبوده و اگر كورش همان ذوالقرنين باشد در اين صورت او پيامبر نيست واگر كورش ذوالقرنين نباشد در اين صورت هم پيامبر نخواهد بود.
اگر کورش همان ذوالقرنین قران کریم هم باشد توجه به نکات زیر ضروری است:
نکته اول
برفرض اين كه ادعا كنيم كه كورش كبير در عصر باستان همان ذوالقرنين در قرآن باشد بايد گفت ضمن اين كه اين موضوع، مورد اتفاق مورخين و مفسرين نبوده و در مصداق گزينى براى آن، اختلاف شديد در انظار مشاهده مى شود. (ترجمه تفسير الميزان ج 13 ص 524) بنا نيست كه تمام افرادى كه در تاريخ داراى نام ونشان بودهاند الزاما مورد تبليغات واقع شوند چرا كه ما در تاريخ از اين قبيل افراد كم نداريم و اگر بنابر طرح آنان در رسانهها باشد ديگر فرصتى براى رسيدگى به مسائل جارى ملت ها نخواهد بود. بنابراين خوب بودن دليل بر الزام در تبليغات بر افراد نمىباشد.
نکته دوم :
در دوران پادشاهان باستان، تاريخ به معناى حقيقى كلمه، يا وجود نداشته يا اگر هم وجود داشته است عموما مورخين آن زمان، جيره خوار دربار بودهاند كه طبعا نمى توانستند نقاط ضعف آنان را گزارش كنند بلكه چيزى را مى نگاشتند كه پادشاهان بر آن فرمان داده واز آن خشنود مىگشتند نه آنچه كه در عالم خارج وجود داشته است. بنابراين نمى توان به برخى تواريخ، اعتماد كامل نمود تا بر اساس آن به داورى نشست.
نکته سوم:
در دنياى امروز، هر ملتى با تمدن موجود خود، مورد شناساى قرار مىگيرد و عموما هم ملتها به دنبال گسترش و تعميق همان تمدن مىباشند چون اين فرهنگ و تمدن است كه مى تواند در برابر نيازهاى جامعه امروزى آنان پاسخگو باشد.
بنابراين هرچند ما در دنيا بعنوان ملتى كه از يك سابقه تمدنى طولانى برخورداريم مطرح مى باشيم ولى بايد اين را بپذيريم كه اكنون ما از يك تمدن متعالى بنام تمدن اسلامى (كه يكى از گزينه هاى تمدنى آينده دنيا نيز بشمار مى رود) بهره مى بريم كه بى ترديد فرهنگ غالب و تمدن با شكوه و يكه تاز اين سرزمين مى باشد لذا ما همواره بايد بدنبال توسعه اين تمدن باشيم ضمن اين كه از پيشينه خود نيز نبايد غفلت كرده و آن را ناديده بيانگاريم چرا كه در اين صورت است كه خواهيم توانست سخن دين و آموزههاى نجات بخش آن را به تمام دنيا عرضه، و در مقابل نيازهاى روزافزون جوامع در حال نو شدن، پاسخگو باشيم.
نکته چهارم :
ما بعنوان كسانى كه داعيه فرهنگ اسلامى داشته و الگوهايى (معصومين (ع)) بس ارجمندتر از افرادى همانند سلاطين باستانى داريم كه طبق صريح آيه قرآن آنان بعنوان الگوهاى راستين مطرح مى شوند: «لَقَدْ كانَ لَكُمْ فى رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَهٌ حَسَنَه» (نحل/ 30) ديگر نيازى به الگو پذيرى از افرادى چون كورش كبير نداشته بلكه در زندگى امروز خود شديدا به اهل بيت (ع) نيازمنديم.
برو تحقیق کن ببین چه مطالبی نوشته شده بعد بیا سنگشو به سینه بزن
استفاده از چنین الفاظ نزاد برستانه و تقبیح شده انهم توسط شخصی که نام بزرگ معلم را یدک میکشد مناسب به نظر نمیرسد امیدست تفکرات ما هم در تاریخ نمونده باشه و ههمگام با عصر حاضر جلو بره
چرا در ایران بیشترین گروهک تروریستی و ایران ستیز متعلق به پانکردیسم هست بدون بهانه فاشیست و نژادپرستی جز بی آبروی برای خودتون چیزی رقم نمیزنید
متاسفانه ما ایرانی ها یا افراطگریم یا طفریتگر...
هیچ انسانی بجز ائمه اطهار بدون اشتباه نیست اما نمیتوان به
کل کسی را بویژه بزرگمردی مثل کوروش کبیر را رد کرد...
در حقیقت اسلام تکمیل شده و ارتقا یافته همان زردشتی و یهودی و مسیحی است ... حالا یه عده ای جا مانده اند در گذشته و با نام کوروش سنگ میهن پرستی به سینه میزنند و عده ای هم به نام اسلام پا روی همه خوبیها و میهن پرستی میگذارند...
در حقیقت اسلام بدون میهن پرستی و وطن دوستی
و وطن دوستی بدون اسلام عزیز هر دو مردودند
http://www.tarikhirani.ir/fa/news/99/bodyView/725/%D8%B9%D9%84%DB%8C.%D9%85%D8%B7%D9%87%D8%B1%DB%8C:.%DA%A9%D8%A7%D8%B1.%DA%A9%D9%88%D8%B1%D9%88%D8%B4.%D8%AF%D8%B1.%D8%A8%D8%A7%D8%A8%D9%84.%D8%AE%D9%84%D8%A7%D9%81.%D8%AA%D9%88%D8%AD%DB%8C%D8%AF.%D8%A8%D9%88%D8%AF.html
راستی این یهودیها چکار میکنن که همیشه در تاریخ یکی باید نجاتشان بدهد؟؟ مثلا در آینده نزدیک وقتی شر داعش و وهابیون و رژیم های ارتجاعی و اردوغانیسم از سر انسانها کم شد و کشورهای اسلامی از شرارت ودخالت و جنایت صهیون آزاد شدند آنوقت باز بایستی یکی یهودیان مناطق اشغالی را نجاتشان بدهد! راستی چرا؟
اما بنده با کورش شدیدا مخالفم چونکه کورش بر ضد حکومت مرکزی ایران قیام کرد و مردم رو بر علیه دولت مرکزی شوراند و باعث هرج و مرج در کشور گردید که باعث ویرانیهای بسیار در شهرهای پر رونق ان روزگار مانند شوش و شوشتر گردید که این شهرها تقریبا نابود شدند و بعد از مدتی خوشبختانه جانشینان ان یعنی داریوش دست به ابادانیهای بسیاری در این شهرها و ایران زمین زدند
کورش در یک جمله نماد شورش و ویرانی و کشتار و کشورگشایی هست و داریوش شاه نماد ابادانی نظم و امنیت و پیشرفت ابیاری تونلی می باشد پس بنظر من داریوش از کورش برای ایران با اهمیت تر هست%
آقا امیر خودت رو دست کم نگیر ای کاربره همه جاگیر .شما خودت هم باعث افتخاری فراموش کردی چطور با سرعت فارسی یادگرفتی و امیر بی را بالهجه غلیظ بیرائی ناگهان شد امیر بارا .ودوسته عزیز!این سرعت فرا افکنی منظور فراگیری ، تو نمیری باعث افتخاره، نیس؟ چرانیس؟
وجواب امیر: شباهت کورش واسکندر وچنگیز کشور گشایی بود اما آنها با خون ریزی می کردند وزنان وکودکان را به بردگی می گرفتند در حالی که در رفتار کورش با اسیران چنین چیزی دیده نمی شود.
اما به نظر من بزرگ ترین اقدام کورش نقض قانونی برده داری در هزاران سال پیش بود .چیزی که حدود دو قرن پیش اروپایی ها پی به آن بردند کورش کبیر هزران سال پیش از آن سخن گفته بود.
شما از کورش خرده می گیرید چون هم قوم شما نیست که این بزرگ ترین ایراد شماست.
من بابک خرمدین ترک تبار یعقوب لیث سیستانی کریم خان لر وریس علی بوشهری رامورد ستایش قرار می دهم چون برای ایران ما جان فشانی کرده اند.
در آخر هم بگم کتاب های هردوت را به علت وجود امکانات ارتباطی وفضای مجازی گسترده هیچ نمی تواند به نفع خود ترجمه کند واروپایی ها به استناد به کتاب های هرودت و گزفنون کورش را ستایش می کنند.
اینم بگم این مطالب جدید در مورد هرچی میاد اول زیر دست اسرایل
https://www.aparat.com/v/0CLlh
https://www.aparat.com/v/NPSpn/%DB%8C%DA%A9_%DA%A9%D9%84%DB%8C%D9%BE_%D8%AF%DB%8C%D8%AF%D9%87_%D9%86%D8%B4%D8%AF%D9%87_%D8%A7%D8%B2_%D8%AF%D9%88%D8%B3%D8%AA%DB%8C_%D8%B9%D9%85%DB%8C%D9%82_200_%D8%B3%D8%A7%D9%84%D9%87
قَالَ علیهالسلام: الْإِسْلَامُ دَرَجَةٌ وَ الْإِيمَانُ عَلَى الْإِسْلَامِ دَرَجَةٌ وَ الْيَقِينُ عَلَى الْإِيمَانِ دَرَجَةٌ وَ مَا أُوتِيَ النَّاسُ أَقَلَّ مِنَ الْيَقِينِ. (تحفالعقول، ص۳۵۸)
امام صادق علیهالسلام فرمود: اسلام یک درجه است، و ایمان درجهای است روى اسلام، و یقین درجهای است روى ایمان، آنچه مردم به آن رسند کمتر از یقین است.
کاش یاد بگیریم همه ما قبل اینکه از نژاد های مختلف باشیم همه انسانیم .
پس نه اون ناشر عزیز سخن پسندیده میگه نه اونی که فقط با تعصب از یه جبهه دفاع میکنه
اصل را بچسبید و از جرئیات فاصله بگیرید.
اصل خدا و پیامبران و چهارده معصوم و عمل به واجبات و دوری از حرام است.
کورش ، کی خسرو ، اسمائیل فرزند ابراهیم ، همه یک شخص بوده اند .
یهود که اساسا ایرانی نژاد و فرزندان فرود هستند میگویند کورش
عرب که فرزندان سیاوش هستند میگویند اسمائیل
اما ما ایرانی ها میگوییم کی خسرو یعنی شاه بزرگ ، شاه شاهان.
مقبره یی که مردم ما به زیارت آن میروند مقبره مادر کی خسرو می باشد و مقبره اصلی در زاگرس و در منطقه یی به نام کول خسرو و در غاری دست ساز نهاده شد تا هیچ گاه دست کسی بهش نرسد.