حالا نگاهی بیاندازیم به رسانههای تصویری در دهه اخیر؛ تقریباً همه روزنامهها، مجلات و بولتنها با صفحات رنگی و انواع نقاشیها و عکسهای به روز، منتشر میشوند. تلویزیونها و شبکههای ماهوارهای جدیدترین و باکیفیتترین تصاویر جهان را لحظه به لحظه و در حداقل زمان قابل تصور، در صفحات بزرگ تلویزیونی مخابره میکنند. کتابهای تمام رنگی و نفیس در همه موضوعات علمی، اجتماعی، هنری و... در قالب كاغذی چاپ و یا به شكل فایلهای دیجیتالی قابل اشتراك، منتشر میشوند. چاپگرها در عرض چند دقیقه، هر تصویری را در سایزهای بزرگ چاپ میكنند. تلفنهای همراه و رایانههای شخصی به انبار بزرگ تصاویر تبدیل شدهاند. آثار هنرمندان بلافاصله بعد از خلق در فضاهای مجازی تعاملی، با امکان گفتگوهای دوطرفه، قابل دسترسی و بررسی است. سایتهای اینترنتی و شبکههای اجتماعی، کاربران را با تصاویر جذاب بمباران میکنند. دیوارها، خیابانها و ساختمانهای شهری، زمین و آسمان، حاشیه اتوبانها و...، همه و همه از انواع نقشها، بیلبوردها و یا انواع تبلیغات تصویری و گیجکننده پوشیده شدهاند. حتی لوازم خانگی و آشپزخانه، بدنه خودروها، لباس و پوشش مردم، خالی از عکس و تصویر نیست. تجهیزات خانگی به راحتی و با سادهترین شکل ممکن تصویر تولید و تکثیر میکنند و یا انواع تصاویر روزمره را ثبت میکنند. دیگر هیچ اتفاق تصویری در دور افتادهترین جای جهان پنهان و تازه نمیماند.
در جهانی اینچنین، نمیتوان انتظار داشت تصاویر بتوانند به راحتی و صرف تصویری بودن، مخاطب را مسحور و هیجانزده کنند. (غیر از سینما، بیست سال پیش وضوح و ابعاد نسبتاً بزرگ تابلوهای عكاسی و یا تكنیك ساده اجرایی، كمی آشنایی زدایی و جلای رنگی تابلوهای نقاشی هم، تقریباً برای جلب تحسین اكثریت مخاطبین عام كافی بود. اما برای مخاطب پرورش یافته امروزی، مختصات و كیفیات دیگری لازم است كه به سختی مهیا میشود.) از همین رو خلاقیت در تولید جلوههای بصری و پیچیدگی در محتوا مورد توجه بیشتری قرار گرفته است. اما شاید همین چگونگیها، خود به کسالتی تازه بدل شود. آنچه امروزه همچنان حیات این نوع تولیدات را تضمین میکند، ورود به دنیای زندگی اجتماعی است. به طور مثال سینما رفتن، همچنان که دیگر به دلیل بکر و بدیع بودن تصاویر متحرک نیست، تنها برای برخورد با داستان تازه و محتوای متفاوت هم نیست که اگر بود صفحه تلویزیون خانگی برای درک آن، طرفداران بیشتری پیدا میکرد. به نظر میرسد سینما در همه ممالک مترقی، همچنان به قوت و قدرت باقی است، چون رفتن به سینما، علاوه بر کیفیات فنی و هنری، یک فعالیت اجتماعی و مدنی محسوب میشود. به نظر می رسد؛ تماشای فیلم سینمایی در محیط وسیع سینماهای شهر، به همراه جمع بزرگی از گروههای متنوع همشهریها و حضور در سامانه اشتراک احساسی، یکی از جاذبههای مهم و ماندگار سینماست. فعالیتها و خدمات جانبی و البته تجربه مواجهه نزدیک و بیواسطه با هنرمند و اثر هنری در تئاتر، پرفورمنس، کنسرتهای موسیقی و... را هم باید به این جاذبههای مدنی اضافه کرد.
آیا میتوان این وضعیت و كلیات را اختصاصاً با حوزه هنرهای تجسمی و نمایشگاههای عکس و نقاشی و مجسمه و... قیاس کرد؟ آیا همچنان میتوان از نگارخانهها و موزههای هنری انتظار رونق داشت؟ آیا شهروندان از هجوم خستهکننده و اغلب تکراری تصاویر به ستوه آمدهاند؟ آیا نیاز دیداری آنها بیش از حد نیاز اقناع شده است؟ آیا آلودگیهای تصویری ـ مانند آلودگیهای صوتی ـ چشمها و مردم را از ترس تصویرهای ناخواسته، دلزده میکند؟ آیا مخاطب همچنان به دنبال بدایع تصویری و محتوای تازه است؟ شیوههای ارائه متفاوت با آنچه بر دیوارهای شهر و مانیتورهای همراه و... دیده میشود، میتواند با دادهای افزونتر، همچنان هیجان و جاذبهای دوباره به وجود آورد؟ ملاقات و مکالمه با نقاش و مجسمهساز و... چقدر برای مخاطب و مردم این روزگار جذاب است؟ چطور گالریها با فضای تجاری خلوت و ساکن، باز هم هویت اجتماعی و هنری دارند؟ آیا گالریگردی نوعی فعالیت اجتماعی و مدنی برای شهروندان و فرهیختگان محسوب نمیشود؟ آیا با توجه به محدودیتهای فضایی و نوع اثر، تماشای دسته جمعی یک تابلو نقاشی، ممکن است و آیا این شیوه، هیجان انگیزتر از یک لذت و غور شخصی و فردی به شمار میآید؟
شما می توانید مطالب و تصاویر خود را به آدرس زیر ارسال فرمایید.
bultannews@gmail.com