بي گمان ديگر هرگز ميرزايي نخواهد آمد. آن اسب وُ تفنگ وُ قطار فشنگ و كلاهِ نمدي وُ چوقاي يگانه، براي هميشه به تاريخ پيوسته است. اما ياد وُ خاطره ي ميرزاي بزرگ تا هميشه، پُر شور وُ پُر نوا در دِل هر ایرانی وگيلانيِ غيرتمند ،باقي خواهد ماند.
گروه فرهنگی: در یادداشت پیش رو سیدرضا سیددانش، فعال فرهنگی و رسانه ای درباره میزا کوچک سردار بزرگ گیلان می نویسد:
به گزارش بولتن نیوز، متن این یادداشت که به صورت اختصاصی برای خبرنگار ما ارسال شده، به شرح زیر است:
نود وُ چهار پاييز از آن پاييزِ سرد وُ سربي گذشت. از آن خزانِ گُل سوزي كه در هيأتِ زمستان آمده بود. كه دوره، دوره ي يخ بندانِ آزادي وُ آرمان خواهي وُ ايمان داشتن به حق وُ عدالت وُ عشق به مردمانِ زحمتكش وُ ستمديده ي اين ديارِ سرسبز بود.
در نود و چهار پاييز پيشتر، سردار جنگل ، به محاصرة قزاق ها افتاد و براي سرِ بُريده ي او جايزه گذاشتند…
اما ، سردار بزرگِ گيلاني كجا وُ ترس از سرِ بُريده كجا . . . ؟
او بود وُ اسبي وُ تفنگي وُ قطارِ فشنگي وُ دلي كه براي خداوند و بندگانِ دربندِ او مي تپيد… و ميرزاي رزمنده ، ميرزاي عارف ، ميرزاي روحاني ، ميرزاي متجدد وُ دانشمند، به اين حقيقت رسيده بود كه بايد عَلَمَ مبارزه با حكومتِ رضاخاني و بیگانگان را در جنگل هاي شير پرورِ گيلان برافرازد و حقِ مظلومان را از ظالمان بستانَد ...
و الحق كه در اين نبردِ نابرابر ، فتوحات بسيار كرد و حكومت وُ حكومتي يان را ، در برابر اِرادة خود ، عاجز گذاشت.
آري . . . در چنين ايامي ، سردارِ تنها ، در محاصره افتاده بود.
پيشتر از آنكه ، به سوي كوه هاي پُر برف عزيمت كند با ياران اتمام حجت كرد . آنها را در ماندن وُ رفتن مخير گذاشت . ماندن در كنارِ او مرگ بدنبال داشت ، و رفتن ، نجات بود وُ زندگي ي دوباره با زن وُ فرزندان و خانواده . . .
و اينگونه بود كه ياران، در تاريكي فرو رفتند تا كسي چهرة شرمسارشان را نبيند.
سردار، تنها ماند. در تاريخ است كه گائوكِ – آلماني اما او را رها نكرد وَ تا پايانِ عُمرِ كوتاهش كه سراسر در مبارزه گذشت، پا به پايش تا ارتفاعاتِ ماسوله رفت . آنجا كه در كولاكِ برف شبانه ، غريب وُ بي زاد راه، گرفتار آمدند وُ دوشادوش هم ، به فيض عُظماي شهادت رسيدند تا امروز ما گيلاني يان به داشتنِ چنين سردارِ نام آوري كه قُلّه هاي ايثار و جوانمردي را فتح كرد افتخار كنيم .
بي گمان ديگر هرگز ميرزايي نخواهد آمد. آن اسب وُ تفنگ وُ قطار فشنگ و كلاهِ نمدي وُ چوقاي يگانه، براي هميشه به تاريخ پيوسته است. اما ياد وُ خاطره ي ميرزاي بزرگ تا هميشه، پُر شور وُ پُر نوا در دِل هر ایرانی وگيلانيِ غيرتمند ،باقي خواهد ماند.
بيدين تو برف و بورانَ كوچي خان
جو خوفتَه شال ، گومارانَ كوچي خان
دوباره تي اوخوانَ ، سَربَدَن تو
باور خاطر تي يارانَ كوچي خان
انتهای پیام/
چطور این آقای میرزا کوچک خان را به اسم خادم وطن می شناسن اما جعفر پیشه وری که وزیر امور خارجه حکومت سوسیالیستی ایشون بود خائن حساب می شه هر دو حکومت سوسیالیستی تشکیل دادند یکی تو آذربایجان یکی تو گیلان؟