گروه فرهنگی - امروزه رسانه ای نیست که فعالیت داشته باشد و به مقولات فرهنگی توجهی نکند. چه اینکه فرهنگ و رسانه دو روی یک سکه بوده و اصلاً نمیتوان دم از کار رسانه ای زد ولی مقولات فرهنگی را نادیده گرفت. در این شرایط، یکی از مهمترین رسانههایی که از قدیم الایام و به طور مدام، موضوعات فرهنگی را مورد بررسی قرار داده است، روزنامهها بودند. تا جایی که بعید است تا امروز روزنامه منتشر شده باشد که هیچ بهره ای از فرهنگ نبرده باشد.
به گزارش بولتن نیوز، در روزگار ما نیز روزنامه های موجود با گرایشات سیاسی و فکری گوناگون، دست به این کار زده و در قالبهای مختلف، به مسائل فرهنگی می پردازند. اما نکته اینجاست که این همه تولیدات فرهنگی منتشر شده در روزنامهها برای دیده شدن پا به این جهان گذاشته اند. به عبارت دیگر، مطلبی که دیده نشود گویی اصلاً تولید نشده است. اما آیا با حجم انبوه سایتها و مجلات و روزنامهها و رسانههای مختلف دیگری که وجود دارد، میتوان به همه آنها پرداخت و مطالب شان را از نظر گذراند؟ جواب معلوم است…
به همین دلیل ما دربولتن نیوزسعی کردهایم تا از این به بعد و در قالب صفحه«فرهنگ در رسانه»به بازخوانی و بازنشر اصلیترین مطالب فرهنگی روزنامهها بپردازیم. به عبارت دیگر، «فرهنگ در رسانه»تلاشی است برای تبلور روزانه تراوشات فرهنگی روزنامه های کشور. تا به این طریق، حداقل اصلیترین مقولات فرهنگی که در روزنامهها منتشر شده است، توسط مخاطبین دیده شود. البته ما از همین جا، دست همکاری خود را به سمت همگان دراز کرده و از همه کسانی که تمایل دارند به انحای مختلف در این زمینه به ما کمک کنند، دعوت میکنیم تا در کنار ما، به ارتقای صفحه«فرهنگ در رسانه»کمک کنند.
آرمان، آفتاب یزد، ابتکار، اعتماد، افکار، اطلاعات، ایران، تفاهم، جام جم، جوان، جمهوری اسلامی، حمایت، خراسان، راه مردم، حمایت، روزان، رویش ملت، سیاست روز، شرق، شهروند، قانون، قدس، کیهان، مردم سالاری، وطن امروز و همشهری روزنامه هایی هستند که روزانه به آنها پرداخته و سعی می کنیم گلچینی از بهترین های آنها را در یک سبد فرهنگی به خدمت شما عرضه کنیم.
*****
آرمان/قناري فطرتم تا زندهام آوازميخوانم
سالار عقيلي امسال در اكسپوي2015 كه در ميلان ايتاليا برگزار شد به عنوان نماينده ايران حضور يافت و توانست چهره جديدی از موسيقي ايراني را در عرصه جهاني به نمايش بگذارد. او در مراسم روز ملي ايران كه اول شهريورماه 1394 با حضور مقامات ايراني و 100 كشور و مقامات مسئول ايتاليايي در اكسپو ميلان برگزار شد، به اجراي موسيقي اصيل ايراني پرداخت. عقيلي كه به تازگي آلبوم «سر هزارساله» را در همراهي با كيوان كيانيان منتشر كرده است، نماينده مردم هنردوستي شد كه حرفهايشان از حنجره او به جهانيان رسيد. به اين بهانه با وي گفتوگو كردهايم كه ميخوانيد:
شما به عنوان نماينده ايران در اكسپو 2015ميلان ايتاليا حضور داشتيد. با توجه به اينكه در ايران خوانندههاي ديگري نيز در اين عرصه فعاليت دارند، فكر ميكنيد چرا از شما براي حضور در اين اكسپو دعوت به عمل آمد؟
سوال جالبي است كه چرا از ايران من انتخاب شدهام اما نميتوانم به آن پاسخ بدهم. دليلش مشخص است و قطعا شما ميدانيد. اجازه بدهيد من به اين سوال پاسخ ندهم. فقط ميتوانم بگويم بسيار خوشحالم كه من براي اين اكسپو انتخاب شدم. خوشحالتر هستم كه توانستيم برنامه خوب و قابل دفاعي را اجرا كنيم و بدرخشيم و بازهم خوشحال هستم كه توانستيم نام ايران را پرآوازهتر كنيم و سربلند شويم.
مبناي انتخاب چه بوده است؟ شايد اگر اين مبنا روشن شود، به پاسخ سوال خود برسيم.
مبناي انتخاب مشخص است. مثل اين ميماند كه بگويند چرا فلان فيلم كه در آن آقاي عزتا... انتظامي حضور داشته، فروش زيادي كرده است. اين اصلا دليل نميشود. مردم از هنرمندان خود حمايت ميكنند و من هم به هر حال خوانندهاي هستم كه سالهاست ميخوانم و مردم با من ارتباط برقرار ميكنند.
ويژگيهاي اين اكسپو چه بود؟
اكسپو رويدادي فرهنگي ـ تجاري است كه هر
5سال يك بار در كشورهاي مختلف برگزار ميشود. اكسپو 2015 در شهر ميلان ايتاليا و به مدت شش ماه از
1 مي تا 31 اكتبر 2015 با موضوع تغذيه زمين، انرژي براي حيات، برگزار میشود. من به عنوان نماينده موسيقي ايران در ملل انتخاب شدم براي اجراي كنسرت با گروه «راز و نياز». كنسرت بسيار خوبي برگزار كرديم و همهچيز خوب بود، هم كنسرت و هم فضا، فضاي بسيارخوبي بود و ما موسيقي ايران را به ملل مختلف معرفي كرديم.
براي اين اكسپو چه آثاري اجرا شدند؟
يك سري از قطعات ساخته خودم در دستگاه نوا، و يك سري از كارهاي قديمي مانند «خوشهچين»، «وطن» و... اجرا شدند.
چرا از آلبوم جديد خود با عنوان «سر هزارساله» قطعهاي اجرا نكرديد؟
به اين دليل كه اجراي قطعات آن مستلزم اين است كه اركستر خودش حضو داشته باشد تا بتوان آنها را به اجرا درآورد. در واقع همان گروهي كه ما با آن همكاري كرديم، به نام گروه «بالوشان»، بايد با همانها اجرا میکردیم. چون فضاي اين آلبوم، فضايي خاص است كه تنبور ايجاد كرده است و بخشي از آن نيز موسيقي مقامي است. بنابراين نميشد با گروه خودم آنها را اجرا كنيم. البته درصدد هستيم كه با كيوان كيانيان آهنگساز اين آلبوم، قطعات آن را در داخل و خارج از كشور و به همت شركت ايران گام كه ناشر اين كار است، اجرا كنيم. خودم هم خيلي دوست دارم كه اين اتفاق خيلي زود بيفتد.
به عنوان تنها نماينده ايران كه در اين اكسپو حضور داشت، فكر ميكنيد چقدر توانستيد در زمينه شناخت موسيقي ايران به جهان مثمرثمر باشيد؟
خيلي زياد! حدود 60درصد افراد حاضر در سالن خارجي و 40درصد بقيه ايراني بودند و با اينكه من ميخواندم و برنامه اجرا ميكردم، حواسم بود و ميديدم كه اينها به دقت گوش ميكنند و سرتكان ميدهند، براي من خيلي جالب بود. موسيقي يك زبان بينالمللي است و نيازي نيست كه حتما آدم كلام آن را بفهمد. مثل جواني كه به موسيقي غرب علاقهمند است و با موسيقي و ملودي آن ارتباط برقرار ميكند و لذت ميبرد، نيازي به شعر ندارد. براي همين است كه از موسيقي به عنوان زبان بينالمللي ياد ميكنند. موسيقي ايراني هم به دليل پتانسيلهايي كه دارد، با هيچ جاي جهان قابل مقايسه نيست و ديده نشده است. اين تحريرها، آوازها و... همگي متعلق به ايران هستند. همين به اصطلاح چهچه زدنها در تلفظ عاميانه، به آن شكلي كه اجرا ميشوند، مختص موسيقي اصيل ايران هستند و همين براي خارجيها بسيار جالب است. به اضافه ريتمهايي كه در موسيقي ايراني داريم و در انواع ديگر موسيقي ديده نميشود يا كمتر ديده ميشود. نغمات و فواصلي كه در موسيقي ايراني مانند ربع پرده و... وجود دارد، فقط در ايران و يكي دو كشور ديگر بلوك شرق ديده ميشود. همين طور استفاده از سازهاي كوبهاي، دف به نوازندگي همسرم حريرشريعتزاده و تنبك به نوازندگي دوست خوبم سحاب تربتي در اين اكسپو خيلي مورد توجه قرار گرفت. همه گروه از انسجام خوبي برخوردار بود و سعي كرديم ايران را در ميان جهانيان و ملل مختلفي كه براي بازديد از اين اكسپو آمده بودند سربلند نشان دهيم.
در اين قطعات از اشعار معاصر استفاده كرده بوديد يا باز هم به اشعار كلاسيك پرداخته بوديد؟ چون شما از معدود خوانندگاني هستيد كه به ادبيات معاصر نيز توجه ويژه دارد و به نظر ميرسد در اين بخش نيز از اشعار معاصر غافل نماندهايد.
نه در اين فضا، بلكه در هر فضايي من از هر ايده و هنر جديدی استفاده ميكنم. البته بيشتر اشعاري كه من تاكنون خواندهام از اشعار بزرگاني همچون حافظ، سعدي، مولانا و... بوده است. اما همانطور كه ميگوييد از اشعاربزرگان معاصر نيز بهرهمند شدهام. كساني مثل رهي معيري، شاملوي بزرگ، دكتر شفيعي كدكني، هوشنگ ابتهاج و... همگي از بزرگان ادبيات معاصر ما هستند و من اشعارشان را بسيار دوست دارم. البته من از اشعار خوب علاوه بر اينكه لذت ميبرم، استفاده نيز ميكنم. معاصر و غيرمعاصر ندارد، چون همگي از بزرگان ادبيات ما هستند و اجراي آثار اينها و شناساندن آنها به جوانان وظيفه ماست. آهنگ معروف «وطن» را كه خواندم، شعرش از استاد بيژن ترقي بود و من افتخار ميكنم كه با اين بزرگان به نوعي عجين شدهام. به هرحال من همه نوع كار انجام دادهام، هم كلاسيك و هم معاصر، ولي خودم به شخصه به جهت موسيقياي كه كار ميكنم، بيشتر از اشعار شاعراني همچون سعدي، جامي، حافظ، مولانا و... استفاده ميكنم. چون اين اشعار قرابت خاصي با موسيقي سنتي ايران دارند. ولي اشعار عزيزاني همچون دكتر شفيعي كدكني، بيژن ترقي، هوشنگ ابتهاج، فريدون مشيري و... جز علاقهمنديهاي من هستند. ضمن اينكه از اشعار شاعران بسيارمعاصرتر مثل دكترافشين يداللهي نيز استفاده ميكنم كه نمونه آن شعر «وطنم، اي شكوه پابرجا» است كه وقتي آن را خواندم سالن به لرزه درآمد و خيلي فضاي خاصي ايجادشد. من به احترام ايران برخاستم و ايستاده اين كار را اجرا كردم كه خيلي مورد استقبال قرار گرفت. شاعراني مثل ايشان و عبدالجبار كاكايي، اهورا ايمان و... كساني هستند كه من با آنها به عنوان شاعران معاصر كشورمان همكاري كردهام و از اين همكاري بسيار لذت بردهام. به هر حال همه اينها براي ما قابل احترام هستند. اگر كاري را شنيدم كه به فضاي كاري و فكري من نزديك باشد و مناسبت داشته باشد، حتما از آن استقبال ميكنم و ميخوانمش. اما قبل از هرچيز بيشتر وظيفه آهنگساز است كه بخواهد يك آهنگ را بسازد و شعري را انتخاب كند. دو قطعه از كارهايي كه من در ايتاليا اجرا كردم و از ساختههاي خودم بود، شعر هر دو را از ميان اشعار سعدي انتخاب كرده بودم. چون خودم به اشعار كلاسيك بسيار علاقه دارم. از بابتی نميتوان از اشعار معاصر غافل شد چون آنها هم زبيا هستند. به عنوان يك خواننده وظيفه خودم ميدانم كه شعر يك شاعر را شنيدني كنم و به مردم و بهويژه به نسل جديد بشناسانم. من بر اشعار شاعراني همچون كدكني، ابتهاج، فريدون مشيري و... آهنگ ساختهام كه بعدا منتشر ميشوند.
مسالهاي كه هست اين است كه گاهي اوقات موجي ايجاد ميشود و يك چيز خاص تبديل به مد و در واقع موج ميشود. در اين ميان عدهاي نيز موجسواري ميكنند تا از قافله عقب نمانند. شما جزو اين دسته نيستيد كه وقتي ديديد آهنگسازي بر اشعار معاصر مد شد، موجسواري كنيد؟
من بر اساس علاقه شخصي خودم دست به هر كاري ميزنم. هر شعري كه زيبايي داشته باشد براي من قابل استفاده است. ممكن است يك بچه پنج ساله شعري بگويد و آنقدر زيبا باشد كه من بر روي آن كار كنم و بخوانمش. من براي هيچ چيز و هيچ كس محدوديتي قائل نميشوم ولي به شرطي كه آن شعر پتانسيل استفاده در موسيقي ايراني را داشته باشد و بشود از آن استفادههاي خوبي در موسيقي كرد. متاسفانه در موسيقيهاي مختلف اشعاري ميشنويم كه هيچگونه پايه و اساسي ندارند و فقط ذهن و سليقه جامعه را عوض ميكند و متاسفانه آن را به سطح پاييني ميبرد. درست برعكس اشعار كلاسيك يا اشعار شعراي معاصر ما مثل احمدشاملو، رهي معيري، فريدون مشيري و بقيه دوستان كه از سطح بالايي برخوردارند. متاسفانه من اشعاري را ميشنوم و ناراحت ميشوم. چون سطح فرهنگي جامعه و سطح ذهني شنونده و مخاطب را پايين ميآورند. نميدانم علتش چيست ولي به قول شما موجي است كه هر از گاهي ميآيد و يك سري طرفدار هم پيدا ميكند اما خيلي زود به دست فراموسي سپرده ميشود. ما بايد اين را نيز درنظر بگيريم كه معمولا اين موجهاخيلي سريع فراموش ميشوند و شما ميبينيد كه سال بعد عملا هيچ اثري از موجي كه امسال راه افتاده است، نيست و تاريخ مصرفشان تمام شده است. اما كاري كه ريشه و اساس داشته باشد، ساليان سال ماندگار است. شما اشعار شاعران كلاسيك كه در موسيقي اصيل ما به كار رفته است را اگر ببينيد متوجه منظورم ميشويد. مثلا شعر مرغ سحر سروده استاد ملكالشعراي بهار را هر وقت كه گوش كنيد، از آن لذت ميبريد. چون در هر شرايطي مصداق پيدا ميكند و زيبايي منحصر به خودش را دارد. چون پايه و اساس دارد و ريشهدار است. وقتي ميخواند«ظلم ظالم، جور صياد/آشيانم داده برباد» و... در هر شرايط و زمانهاي آن را بخوانيد، كاربرد دارد. خيلي از كارهاي فاخر موسيقي ايراني مثل«من از روز ازل ديوانه بودم» كه استاد مرتضيخان محجوبي بر روي آن آهنگسازي كردند و خيلي از كارهاي فاخر ديگر را كه نمونههايشان كم هم نيستند مردم از حفظ شدهاند. بنابراين تكرار مكررات است اگر در اين باره ادامه بدهم. اينها چون ريشه و اساس دارند، سالهاي سال با مردم و در ميان آنها زندگي ميكنند و در كنار آنها ميمانند. ولي يك سري از اشعار مانند موجي ميآيند و سريع هم ميروند؛ به گونهاي كه شما سال بعد ديگر يادي از آن نميكنيد و يادتان نميآيد كه چه شنيده بوديد.
در عرصه موسيقي هم همين اتفاق ميافتد و شما با بسياري از كارهاي مصرفي مواجه ميشويد.
بله، ولي در موسيقي سنتي و اصيل كمتر شاهد آن بودهايم. اينها نيازمند اين هستند كه آسيبشناسي شوند و جلساتي تشكيل شود تا به اين مقوله پرداخته شود. بايد بررسي شود كه چرا يك شعر ماندگار ميشود و چرا آن ديگري مصرفي؟ اميدواريم ما نيز بتوانيم در اين زمينه كمك كنيم و جلسات اينچنيني را برگزار كنيم تا جوانان علاقهمند كه ميخواهند به تازگي وارد عرصه موسيقي سنتي ايران بشوند، از آنها نهايت استفاده را ببرند و يك مقدار با دقت و درايت بيشتري به اين حيطه ورود كنند.
شما در كارهايتان براي اين ماندگاري چه كردهايد؟ رمز ماندگاري كارهاي شما چيست؟
مسلما سعي كردهام كاري را انجام بدهم كه با موسيقي ايراني و معيارهاي موسيقي اصيل ايراني همخواني و قرابت داشته باشد و مغايرت نداشته باشد بلكه سازگار با آن باشد و از آن چارچوبها با توجه به پتانسيلهايي كه دارد، خارج نشود. من خيلي كارها براي سريالهاي مختلف كردهام كه حتما آنها را شنيدهايد، مانند كلاه پهلوي، تبريز در مه، سالهاي مشروطه، دختري به نام آهو، پريدخت، شهريار، شيخ بهايي (مجيد انتظامي) و... الان هم مشغول خواندن «معماي شاه» هستم. تمامي اينها را اگر گوش كنيد متوجه ميشويد كه اگر فضا هم كاملا فضاي موسيقي اصيل ايراني نبوده، كاملا در چارچوب خودم گام برداشتهام و اصلا خارج نشدهام. سعي كردهام در همان چارچوب پيش بروم و شايد حتي اگر آهنگساز هم به من گفته فلان آهنگ را اينگونه يا آنگونه بخوان، قبول نكردهام چون نخواستهام از چارچوب فكري و كاري خودم بيرون بيايم و خارج شوم، گفتهام نه، اگر اينجا را اينگونه بخوانم بهتر است و خودم را محدود به همان چارچوب كردهام.
يعني سالاري كردهايد و نشان دادهايد كه خوانندهسالاري همچنان هست؟
نه اصلا! اتفاقا چرا! از دور كه اينگونه به نظر ميرسد و مني كه از دور شما را ميبينم احساس ميكنم حرف شما و نظرتان به عنوان خواننده بر ديگر عوامل از جمله آهنگساز و تنظيمكننده ارجحيت دارد و نهايتا حرف اول و آخر را شما ميزنيد. نه، اينطور نيست بلكه ما بيشتر تعامل ميكنيم. خدايي ناكرده به هيچوجه نميخواهم حرف، حرف من باشد. حداقل تاكنون اينگونه نبوده است و با هر آهنگسازي كه همكاري كردهام، به خوبي و خوشي كارمان تمام شده است و با هم به نوعي تعامل داشتهايم. البته ميشود گفت به نوعي حس احترام در اين ميان در جريان است و اين عزيزان به من احترام گذاشتهاند و حرف من را قبول كردهاند. چون اكثر اين دوستان و تقريبا 80 درصدشان به لحاظ سني خيلي از من بزرگتر بودهاند و خيليهايشان مثل استادفرهاد فخرالديني، استاد مجيد انتظامي، ستار اوركي، بابك زرين و فريد سعادتمند كه اخيرا با هم سريال«هانيه»را كار كردهايم، احترام خاصي دارند و متقابلا با احترام برخورد ميكنند. اگر من حرفي ميزدم و نظري ميدادم كه از سوي اين عزيزان پذيرفته ميشد، از سر خودخواهي يا خوانندهسالاري من نبوده است بلكه احترامي بوده كه آنها به من گذاشتهاند و لطف كردهاند كه حرف من را میپذيرفتند. اصلا اينطور نبوده كه من بخواهم عقيده و سليقه خودم را تحميل كنم و خدايي ناكرده حرف بيربطم را به كرسي بنشانم! من به سليقه و هنر و علم اين عزيزان همواره احترام گذاشتهام و براي خودشان نيز ارزش قائل بودهام. هميشه هم در انتهاي كار ما راضي بودهايم و كار خوبي ارائه دادهايم و هر سه نفر يعني من، كارگردان و آهنگساز راضي بيرون رفتهايم و بدون هيچ مشكلي كار خاتمه پيدا ميكرد. چه اگر غير از اين بود كارها پيش نميرفت. بايد اين تعامل بين خواننده و آهنگساز هميشه وجود داشته باشد.
اينكه ميگوييد در چارچوب خودتان كار ميكنيد، آيا اين مساله موجب اين نميشود كه شما مدام درجا بزنيد و حول يك دايره بپرخيد؟
نه! در بازيگري هم وضع به همين منوال است. شما ببينيد آقاي انتظامي، جمشيد مشايخي و... قريب به 40 سال است كه من ميشناسمشان، تاكنون نقشهايي در يك چارچوب بوده است، اما آيا اينها براي من خستهكنندهاند؟ نه، اصلا اينطور نيست. چون هر نقشي به يك نحو اجرا ميشود اما تنوعي در آنها وجود دارد كه باعث ميشود هيچوقت، تكراري و كليشه نشوند و آنقدر در آن نقششان ميدرخشند كه شما هيچ حس منفي به آنها نداريد. هميشه تغييري را در آنها ميبينيد و همين موجب ميشود كه تكراري نشوند. من خودم مخالف كليشه شدن هنرمند هستم. همين تغييرات باعث ميشود مقابل مردم شما كليشهاي به نظر نياييد و تازگي داشته باشيد.
اگرالان آهنگسازان جوان بخواهند با شما همكاري كنند، از آنها و كارهايشان استقبال ميكنيد؟ شيوه همكاريتان به چه صورت است؟
بله حتما! من بارها در مصاحبههايم گفتهام اگرحتي يك بچه كم سن و سال به من شعري بدهد و ببينم خوب است، آن را ميخوانم. همين طور اگر آهنگساز جواني كاري داشته باشد كه من بتوانم در آن كمكي به وي كرده باشم اين كار را ميكنم. آن آهنگساز اگر واقعا پتانسيل اين را داشته باشد كه كار خوبي انجام داده باشد و بخواهد معروف شود، بايد دستش را بگيرم و كمكش كنم تا اين اتفاق خوب براي او بيفتد. اين وظيفه من است كه او را به همه معرفي كنم و خوانندههاي ديگر نيز او را بشناسند و در بين مردم نيز شناخته شود. وظيفه هر هنرمندي است كه دست جوانترها را بگيرد. دوست دارم اگر جوانتري شروع به كار كرده است، دستش را بگيرم و كاري كنم كه آنطور كه شايسته است، مطرح و موفق شود. من هميشه از موفقيت تمام مردم چه در موسيقي، چه در زمينههاي ديگر خوشحال ميشوم، چه آنها كه ميشناسم و چه آنها كه نميشناسمشان همه ميدانند كه من از پيشرفت ديگران هميشه خوشحال ميشوم و لذت ميبرم.
شما به عنوان يك هنرمند هميشه از حواشي داراي سياست به دور بودهايد، فكر نميكنيد سياست لازمه زندگي اجتماعي يك هنرمند باشد؟
نه اصلا! البته هستند هنرمنداني كه ترجيح ميدهند در مسائل سياسي روز شركت كنند ولي من مخالف چنين چيزي هستم. به نظرمن هنرمند بايد به هنرش برسد نه به مسائل حاشيهاي! چون من هنرمند بايد به هنرم برسم و سياست را به مردان سياست و سياستمداران واگذار کنم. كار ما اين است كه با مردم در ارتباط باشيم و يك خوراك موسيقي خوب به آنها بدهيم. هنر را نبايد آغشته به مسائل سياسي كرد. البته اين نظر شخصي من است و شايد خيلي از هنرمندان آن را نفي كنند و بر اين باور باشند كه هنر بايد با سياست درگير باشد يا حتي فكركنند هنر با سياست درگير است و...
برخي از هنرمندان بر اين باورند كه هنرمند بايد مستقيما در سياست دخيل باشد و بايد با هنرش به كمك سياست برود و برعكس!
ما بايد هنر خود را دنبال كنيم. از نظر من هنرمند مثل يك سنگ است كه در يك رودخانه ثابت و استوار ايستاده است و آب ساليان سال از روي آن رد ميشود. آن آب معلوم نيست كجا ميرود! مثلا بخشي از آن به دريا ميريزد، بخشي را مردم استفاده ميكنند و... ولي آن سنگ هميشه هست. آن سنگ مثل هنرمند است و اين آب هم مثل دولتهاي مختلف كه ميآيند، رد ميشوند و... الان دولتها در واقع به نوعي از روي هنرمند عبور ميكنند و اين هنرمند است كه مانند آن سنگ ثابت قدم ايستاده است و ايستادگي ميكند. ما نيز فقط بايد استوار باشيم و كاري كه به ما محول شده است را انجام دهيم. چون كسي كه وارد عرصه هنر شده است، با عشق به هنر آمده است. ممكن است هنرمندي از نظر مالي هم تضمين و تامين باشد و هيچ نيازي به مسائل مالي نداشته باشد ولي اين دليل نميشود هنر را كنار بگذارد چون عاشق هنر و كارش است و اگر نخواند، از بين ميرود. اگر ساز نزند و موسيقي را كنار بگذارد، چون عاشق است، از بين ميرود و پژمرده ميشود. شاعر ميگويد: «در شكست جام دل هيچ احتياج سنگ نيست/ اين شقايق را نگاهي سرد پرپر ميكند»! اين نگاه سرد است كه هنرمند را از بين ميبرد وگرنه هيچ چيز ديگر نميتواند هنر و هنرمند را از بين ببرد و اميدوارم هميشه مردم با حمايتهايي كه هميشه از هنرمند كردهاند، باز هم از حمايت دست برندارند. من خودم را مديون اين مردم ميدانم و اگر آنها نبودند من در جايگاهي كه الان هستم، نبودم. اگر توانستهام تا امروز كار كنم و بخوانم به لطف مردم است و هميشه دست آنها را ميبوسم كه حمايتم كردهاند و مرا به اينجا رساندهاند. اميدوارم من نيز بتوانم در آينده با كارهايي كه توليد و اجرا ميكنم، تا جايي كه نفس دارم و زندهام به آنها خدمت كنم. به هر حال اميدوارم تا آخر عمرم بتوانم به مردم مملكتم خدمت كنم.
چه در كنج قفس باشم، چه در پرواز، ميخوانم
قناري فطرتم تا زندهام آواز ميخوانم
زبانم از حديث عاشقي كي خسته ميگردد
سرود عشق را صد بار خواندم، باز ميخوانم
آفتاب یزد/«آقا و خانم سنگی»، «تنهایی لیلا» و ادامه ماجرای ضدیت با واقعیت
داستان ناامیدکننده سریالهای تلویزیون
بعد از پخش یک سریال ناامیدکننده به نام «تنهایی لیلا»؛ حالا نوبت به پخش سریال بیرمقتر و عجیبی به نام «آقا و خانم سنگی» رسیده است. پخش مجموعههای نمایشی از تلویزیون به رکود تاسف برانگیزی رسیده است. به گزارش تسنیم، آغاز پخش سریالی به نام «آقا و خانم سنگی» از شبکه سوم سیما، با تعجب و حیرت همه کسانی مواجه شد که به انتظار سریال جدید تلویزیون ایران نشسته بودند. با پخش قسمتهای ابتدایی سریال جدید شاهد احمدلو، مشخص شد که همچنان فاصله ذهنیت سازندگان سریالهای تلویزیونی، با آنچه در اذهان ایرانیهای دهه 90 میگذرد، روز به روز در حال افزونتر شدن است. «آقا و خانم سنگی» سریالی عجیب در فضای بچهگانه است که در آن آدمهای سرگردان، دیالوگهای بیسروته، بیمعنی و غیرواقعی ادا میکنند و اتفاقاتی غیرمنطقی، بیهوده و عجیب در آن رخ میدهد. سریالی که نشان میدهد فاصله آنچه قرار است در تلویزیون به عنوان بازنمایی واقعیت آدمها و جامعه فعلیمان ببینیم با آنچه در سنگ فرش خیابانها و سرامیکی خانههای ایرانیها میگذرد، فرسنگها فاصله است و فکر کردن برای یافتن پاسخ «چرایی» ساخت این سریال، و تلاش برای نقد این سریال نهایتا به سردرد منتهی خواهد شد. مشتریان پروپا قرص سریالهای تلویزیونی، همه آنهایی که به مجرد پخش یک سریال از تلویزیون ایران، به صورت طبیعی بیننده سریال میشوند، در چندین مورد در ماههای اخیر، این بار هم با مورد عجیبی روبرو شدهاند که آنها را یک گام دیگر به سمت ناامیدی از تلویزیون و رفتن به سمت امکانهای دیگر میبرد. در یک اتفاق تاریخی، پیش از «آقا و خانم سنگی»؛ سریالی دیگر به نام «تنهایی لیلا» از تلویزیون به نمایش درآمد که با وجود یک آغاز اندکی امیدوارکننده، نهایتا در ادامه سریال به همین ورطه
ضد واقعیت افتاد. پیش از این سریال نیز «شمعدونی» محصول جدید سروش
صحت؛ که بار فاجعهآمیزتری داشت. تلاش ویژه سریالسازان تلویزیون در ضدیت با واقعیت، اما این بار به موردی ختم شده است که تحمل یک قسمت از آن هم به سختی میسر است. تیم جدید سیما و مدیریت ساخت «سریالها» و «مجموعههای نمایشی»، تاکنون به جز دو نمونه «پایتخت 4» دستاورد دیگری نداشتهاند و مابقی سریالها در وضعیت ناامیدکنندهای به سر میبرد. دلیل معقول مشکلات مالی برای تلویزیون، پابرجاست، با این گروکشی سیاسی کشنده؛ انتظار چندانی از تلویزیون نمیتوان داشت، اما ظاهرا همین بودجه اندک هم با عدم کارشناسی درست، در حال هدر رفتن است.
آفتاب یزد/خرید مدرک، مقاله،پایان نامه و رواج بی سوادی!
غلامحسین صدریافشار میگوید: در جامعهای که در دانشگاهها تنها مدرک میگیریم و خریدن مقاله و پایاننامه رواج دارد، بیسوادی و اشتباه نویسی شیوع پیدا میکند. به گزارش ایسنا، این فرهنگ نویس پیشکسوت درباره اشتباههای رایج در زبان فارسی گفت: اشتباهها در دو بخش نحوی و املایی انجام میشود که خطرناکترین آن در بخش مکتوب است، زیرا این اشتباهها ساختار زبان را تغییر میدهد.
او در ادامه متذکر شد: اشتباه نوشتن برخی حروف طبیعی است زیرا ما در زبان فارسی س، ص و ث را به یک شکل تلفظ میکنیم، اما چون رسمالخط مان عربی است، امکان اشتباه وجود دارد. در زبان عربی هر کدام مخرج بیان خود را دارند پس امکان اشتباه نوشتن کم میشود. صدریافشار سرعت عصر ارتباطات را یکی از دلایل رواج اشتباهها دانست و بیان کرد: وقتی یک فرد تمام «س»ها را یک جور تلفظ میکند زمان نوشتن نامه یا پیامک نمیتواند این موضوع را رعایت کند. درواقع سرعت ارتباطات الزام درست نوشتن را از او میگیرد. بخش دیگری از این تغییرات نیز توسط خود زباننویسان انجام شده است. مثلا الف مقصوره - ی همراه با الف کوتاه - توسط فرهنگستان زبان حذف شده است و در این حالت حتی، صغری و کبری را به صورت حتا، صغرا و کبرا مینویسیم. او درباره راه حل این مشکل اظهار کرد: در حقیقت فرهنگستان زبان مسئول تغییرات زبان است و باید دستورالعملی برای راهنمایی ارائه کند تا رسمالخط و نحو درست زبان را به مردم بشناساند، تا طبق آن عمل شود. البته فرهنگستان اقدامهای صحیحی در این راه انجام داده است. در طول تاریخ این چنین بوده که هر کار دولتی در جامعه با واکنش روبهرو میشود؛ الزاما همیشه واکنشها نسبت به تغییرات مثبت نبوده و گاهی واکنش منفی نیز دیده میشود. حتی در مورد کارهای مثبت فرهنگستان مثل ساختن معادل کلمات خارجی نیز گاهی واکنش مردم منطقی و مثبت نبوده است. مشکلات زبانی با یک یا دو بار درست نوشتن یک یا دو روزنامه حل نمیشود و باید به طور مداوم پیگیری شود. به عنوان مثال همه رسانهها فرهنگنامهای در دست داشته باشند تا بتوانند نوشتههای خود را براساس آن ویرایش کنند. این پژوهشگر در ادامه متذکر شد: اما در رسانهها فرصت کافی وجود ندارد به همین دلیل بسیاری از مطبوعات هرچه را به دستشان میرسد چاپ میکنند. صداوسیما نیز گفتارهایش را ویرایش نمیکند و همانطور که هر فرد حرف زده آن را پخش میکنند. تمام این صحبتها و نوشتهها برای مردم الگو میشود و از آن تقلید میکنند، به طوری که هر ضربالمثلی در صداوسیما به سرعت در سطح جامعه شنیده میشود. برای حل این مشکلات راهی جز تصمیم جمعی ملت برای صیانت از زبان وجود ندارد. صدریافشار با بیان اینکه گاهی اوقات خود فرهنگستان هم نمیتواند پشت دستورالعملهایش بایستد، بیان کرد: برخی از دستورالعملهای فرهنگستان تضاد دارند به همین علت گاهی رعایتشان غیرممکن است. در تلویزیون مثل همه جامعه بیسوادی وجود دارد. در مورد ضربالمثلها باید از کتابهای ضربالمثل و زبانزد استفاده شود. در کتابهای فرهنگ و زبانزد به درستی هر عبارت مورد بررسی قرار گرفته و حتی مورد مصرفش و توضیح مربوط به آن آمده است. او درباره مشکلات نحوی در زبان نیز گفت: مهمترین مشکل در بحث نحوی این است که در زمان خودش آن را به درستی یاد نگرفتهایم. بیسوادی، کمتوجهی و اهمیت ندادن به زبان مهمترین مشکلات این بخش است. زمانی که دکترای ادبیات درست نوشتن را بلد نیست و امکان خرید تز دکترا از جلو دانشگاهی وجود دارد، از مردم عادی چه توقعی میتوان داشت؟ این فرهنگنویس همچنین درباره تاثیر شبکههای اجتماعی بیان کرد: افراد حاضر در شبکههای اجتماعی از مردم همین جامعه هستند و از جای دیگر نیامدهاند. جامعهای که بیسواد باشد افراد شبکههای اجتماعیاش هم بیسواد میشوند. جامعه بیسواد است. درواقع در دانشگاهها تنها مدرک میگیریم. از سویی خریدن مقاله، تز و مدرک در همه شهرها وجود دارد. حرکت تاثیرگذار برای رفع این مشکل خیلی کم انجام شده است. تنها فرهنگستان زبان کتابهایی منتشر کرده که به توضیح نحوه کاربرد درست زبان و نوشتن میپردازد. او در پایان گفت: وقتی دستور زبان فارسی در مدرسهها، وزارتخانهها، صداوسیما، نامههای اداری و نامههای قانونی به درستی به کار نرود، میشود گفت که دستور زبان «سنگ روی یخ» میشود. تنها
راه حل این مشکل، تصمیمگیری جمعی توسط دولت، مردم، مقامهای فرهنگی و قانونگذار است، درواقع همه باید بپذیریم و با هم عمل کنیم. زمانی که فرهنگستان زبان تاسیس شده و به آن بودجه داده میشود، باید از نتیجه کار آن نیز حمایت شود.
ابتکار/آمارِ ناشرانِ وابسته به دولت روز به روز بالاتر میرود؛
انحصارگرایی در صنعت نشر
گروه ادب و هنر- وضعیت نابه سامان نشر کشور دیرزمانی است که دلسوزان این عرصه را به تامل واداشته است. در حالی که هر چند وقت یک بار حرف از ورشکستگی و تعطیلی یک کتابفروشی قدیمی، بنگاه نشر و موسسات وابسته به چاپ و نشر به گوش میرسد، تلاش عده ای برای گرفتن مجوز تاسیس انتشارات جدید و حرص سازمان های دولتی برای تصاحب بنگاه های نشر قدیمی قابل تامل و سوال برانگیز است. بر اساس اطلاعات و آمارهای ثبت شده در خانه کتاب، نهادهای نظامی همچون نیرهای انتظامی و سپاه 34، وزارتخانهها 43، بانکها و شرکتهای بیمه 16 و بنیادهای مختلف نظیر بنیاد شهید و بنیاد مستضعفین 49 موسسه انتشاراتی را دارا میباشند. در کنار اینها دیگر سازمانهای دولتی مثل سازمان میراث فرهنگی یا سازمان اوقاف و امور خیریه نیز از بازار تولید و نشر کتاب سهم میبرند.
تناقض آشکار در میزان نشر و سرانه مطالعه
در شرایطی که متوسط زمان مطالعه و کتابخوانی در کشور بسیار پایین و در حد یک تا دو ساعت است و شمارگان یا تیراژ هر کتاب نیز به زحمت تا عدد 1000 میرسد، آمار منتشر شده از سوی نهادهای فرهنگی اینطور نشان میدهد که از حیث تعداد عناوین کتب منتشره در سطح کشورهایی همچون آمریکا، کانادا، آلمان، انگلیس، فرانسه، ژاپن و روسیه هستیم. از سوی دیگر، در شرایطی که ناشران از بازار بیرونق کتاب و پرشدن انبارهایشان از کتب فروش نرفته، شکایت دارند، هزاران متقاضی در انتظار نوبت دریافت مجوز تاسیس موسسه چاپ و انتشاراتی هستند. به عبارت دیگر یعنی وقتی در بازار چاپ و نشر با تقاضای محدود مصرفکنندگان مواجه هستیم و نشانی از بهبودی اوضاع و احوال بازار کتاب نیز دیده نمیشود، هنوز هزاران فرد متقاضیاند تا در همین شرایط به عنوان عرضهکننده (تولیدکننده) کالای فرهنگی بهنام کتاب وارد بازار شوند.در چنین وضعیتی که حتی مداخله دولت به شکل پرداخت یارانه نیز منجر به افزایش عرضه و شمارگان هر عنوان کتاب نشده است، حضور متعدد وزارتخانهها، نهادها، ارگانها، شرکتها و موسسات دولتی در بازار چاپ و نشر که هریک با احداث یک انتشاراتی یا موسسهی چاپ در دل ارگان خود بهنوعی تولیدکننده و ارایهدهنده خدمات چاپی و نشر کتاب +شدهاند، میتواند روی دیگر حضور دولت در بازار چاپ و نشر باشد که دامنهی آن از تخصیص بخشی از بودجههای دولتی سازمانهای مذکور برای بخش انتشارات تا قرار گرفتن کتابهای منتشر شده از سوی آنها در لیست خرید وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی تغییر کند.
تیراژ بالای کتابهای انتشاراتهای دولتی از کجا میآید؟
براساس اطلاعات و آمار ثبت شده در خانه کتاب، نهادهای نظامی همچون نیرهای انتظامی و سپاه 34، وزارتخانهها 43، بانکها و شرکتهای بیمه 16 و بنیادهای مختلف نظیر بنیاد شهید و بنیاد مستضعفین 49 موسسه انتشاراتی را دارا میباشند. در کنار اینها دیگر سازمانهای دولتی مثل سازمان میراث فرهنگی یا سازمان اوقاف و امور خیریه نیز از بازار تولید و نشر کتاب سهم میبرند.درکنار این ناشران دولتی؛ نام ناشران دیگری نیز در دورههای مختلف در لیست خریدهای حمایتی وجود داشته و دارد. ناشرانی همچون: سوره مهر، سازمان اسناد و کتابخانه ملی جمهوری اسلامی ایران، کتابخانه موزه و مرکز اسناد مجلس شورای اسلامی، موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی(ره)، بنیاد حفظ آثار و نشر ارزشهای دفاع مقدس، اطلاعات، کیهان، دانشکده صداوسیما، دانشگاه امام صادق(ع) و… جهاد دانشگاهی، سازمان بسیج، نشر شهر وابسته به شهرداری، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، موسسه خبرگزاری فارس، تکا(وابسته به موسسه نمایشگاههای فرهنگی ایران)، ستاد اقامه نماز، مرکز چاپ و انتشارات وزارت امور خارجه، همشهری و…اگر به آخرین لیستهای منتشر شده از کتابهای خریداری شده توسط ارشاد هم نگاهی بیاندازیم (صورتجلسههای 529 و 530 تا تاریخ 31/1/94) همچنان با نام ناشران دولتی در سرلیست خریدها روبرو میشویم و این نشان میدهد باوجود اظهارنظرها و جهتگیریهای صورت گرفته، این رویه اصلاح شدنی نیست.نام برخی از ناشران دولتی و وابسته در آخرین لیست منتشر شده عبارتند از: بنیاد پژوهشهای اسلامی آستان قدس رضوی، پژوهشکده مطالعات فرهنگی و اجتماعی، مرکز بینالمللی ترجمه و نشر المصطفی(ص) -وابسته به جامعه المصطفی(ص) العالمیه، ستارگان درخشان (وابسته به مرکز حفظ و نشر آثار دفاع مقدس)، خانه کتاب ایران، سروش، سوره مهر، بوستان کتاب، همشهری و ....
موارد مصرف کتاب
بخش وسیعی از این کتابهای خریداری شده به کارمندان دولت، مساجد، تکایا، مدارس، ستادهای راهپیمایی و ستادهای نمازگزاران جمعه اهدا میشود تا به رایگان بین مردم توزیع شود و بخشی هم در شمار کتابهایی قرار میگیرند که به کتابخانههای عمومی کشور راه مییابند. هر کدام از بنیادهای نام برده شده نیز سهمیهی ویژهی کاغذ و اعتبارهای ویژهی بانکی دارند و مجازند متنوعترین و تازهترین دستگاههای چاپ را بدون پرداخت مالیاتِ گمرکی و با ارزِ دولتی از خارج وارد کنند.با چنین روند حمایتی از ناشران دولتی است که شمارگانِ اکثر کتابهای سازمانهای فرهنگی-هنری شهرداری تهران، «حوزه هنری سازمان تبلیغات اسلامی» و بخشهای وابسته به آن، موسسهی «نشر شهر» وابسته به شهرداری تهران، «دارالتقریب مذاهب اسلامی» ... به بالای پانصد هزار نسخه میرسد.
روی دیگر سکه فعالیت انتشاراتی وزارتخانهها و ارگانهای مختلف دولتی
البته این تمام داستان ورود وزارتخانهها، سازمانها و شرکتهای دولتی به جرگهی ناشران نیست. بسیاری از چنین موسسات انتشاراتی علیرغم تمام بستههای حمایتی موجود فعالیت چندانی برای چاپ و نشر کتاب ندارند و در طول پنج – شش سال نهایتا 15 الی 20 عنوان کتاب در تیراژهای متوسط 1000تایی منتشر کردهاند. برخی از آنها هم طی دو سال گذشته حتی یک عنوان کتاب منتشر نکردهاند.سازمان چاپ و انتشارات وزارت ارشاد یکی از همین ناشران است که با 46 سال سابقه از شرایط نابسامان بازار نشر مثل افزایش حدوداً دو برابری قیمت کاغذ در سالهای گذشته به شدت متاثر شده و مسئولان این انتشارات دولتی به ناچار به اجرای برخی سیاستهای تعدیلی در این زمینه روی آوردهاند. کمترین میزان شمارگان کتاب این انتشارات تا چند وقت پیش 1500 نسخه بود، اما در شرایط فعلی میزان کلی شمارگان کتاب را به 500 تا 700 نسخه کاهش دادهاند.وقتی تمام این ارقام و آمار را کنار هم بگذاریم گلایهی ناشران بخش خصوصی مبنی بر اینکه در شرایطی که هر سازمان و دستگاه دولتی خودش یک ناشر دارد، ناشران خصوصی نمیتواند توقع چندانی از بازار تولید و فروش داشته باشند را بهتر درک میکنیم.یکی از ناشران خصوصی که بهصورت تخصصی در حوزهی آثار مربوط به کشورهای فارسی زبان فعالیت میکند، گلایهی خود را اینطور مطرح میکند: اگر کتابی که من ناشر چاپ میکنم، توسط نهادی چون سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامی خریده شود، پشت گرمی خوبی برای من است. اما این سازمان، خودش انتشاراتی به نام الهدی دارد که سالانه تعداد زیادی کتاب چاپ میکند. به همین ترتیب وزارت امور خارجه هم برای خود، انتشارات دارد. این روزها همه دستگاههای دولتی، انتشارات دارند و مشخص است که امکانات یک ناشر خصوصی از یک وزارتخانه یا دستگاه دولتی، بسیار کمتر است و توانایی رقابت در این زمینه وجود ندارد. بنابر چنین شرایطی است که ما هم نمیتوانیم کار چندانی انجام داده و کتاب چاپ کنیم.
استفاده از هزینههای دولتی برای انتشار
این اتفاقات درحالی میافتد که از یکسو قانون ممنوعیت وزارتخانهها و موسسات و شرکتهای دولتی از چاپ و انتشار نشریات غیرضرور را داریم و از سویی دیگر ماده ۷ قانون برنامه چهارم توسعه اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی، دولت را مکلف کرده است که در طول این برنامه نسبت به واگذاری فعالیتهای تصدیگری و همچنین اصلاح ساختار و سودآوری شرکتهایی که به موجب صورتهای مالی سال ۱۳۸۳ زیانده هستند، اقدام کند، بنابراین ادامه حضور و مداخله نهادها و ارگانهای دولتی در بازار چاپ و نشر، آن هم در شرایطی که تعداد زیادی از آنها بعد از کاهش بودجههای نهادهای مذکور با کمبودهای مالی مواجه شدهاند و عملا امکان سرپا نگاه داشتن موسسهی انتشاراتی وابسته به خود را ندارند، مطالعه و بازنگری در فعالیتهای انتشاراتی شرکتهای دولتی را ضروری میسازد.حسین نوشآبادی (سخنگوی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی) نیز با تاکید بر اینکه سازمانها موسسات و نهادهای حقوقی که مجوز انتشارات و چاپ کتاب را میگیرند باید متعهد باشند که در کنار مجوز انتشارات حتما تولید و محصولات فرهنگی هم داشته باشند؛ میگوید: زمانی که بحث صرفهجویی در بودجهها و هزینههای نهادهای دولتی مطرح شد و بودجههای تخصیص یافته به آنها کاهش یافت بسیاری از نهادهایی که مجوز انتشارات یا چاپخانه دایر کرده بودند و بخشی از اعتبارات خود را برای حفظ و گردش چرخ سازمان انتشاراتی خود صرف میکردند دیگر ضرورتی ندیدند که چنین هزینهای را خرج انتشاراتهایی کنند که شاید در سال دو یا سه خروجی داشته باشد. خود وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی هم با توجه به کاهش بودجه بخش فرهنگی کشور ترجیح داد که سازمان انتشاراتی وابسته به این وزارتخانه را تعطیل کند و هزینههایی که برای پرسنل این بخش و نگهداری آن مصرف میشد در دیگر حوزهها یا بخش خصوصی صرف شود.سخنگوی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ضمن تائید عدم نیاز هر وزارتخانه یا ارگان دولتی به دایر کردن یک موسسهی انتاشراتی وابسته به خود اضافه میکند: وقتی صحبت از کوچکسازی دولت میکنیم باید در تمامی بخشها به این عقیده پایبند باشیم. اصلا مگر مسئول یک وزارتخانه ناشر یا چاپخانهدار است که یک موسسهی انتشاراتی مختص به خود را دارا باشد. اگر هم وزارتخانه یا نهاد دولتی و موسسهای نیازمند چاپ و نشر کتاب، گزارش یا مطبوعههای دیگری است باید از خدمات بخش خصوصی در این حوزه بهره ببرد. اساسا استفاده از هزینههای دولتی برای انتشار و چاپ کتاب توسط یک وزارتخانه خلاف اصول اقتصاد مقاومتی است و با مهمترین فاکتور این سبک اقتصادی یعنی صرفهجویی همخوانی ندارد.
افکار/اعتماد مخاطب را خراب نکنید!
افکارپرس: مهشید میرمعزی میگوید برخی مترجمان و ناشران نباید با ترجمه ناقص آثار، اعتماد مخاطبان را خراب کنند.
این مترجم درباره مساله ترجمه مجدد یک کتاب از سوی ناشران و مترجمان کمتر شناختهشده، گفت: شاید حدود 10 سال قبل ناشری از من خواست تا کتابی را که پیشتر از سوی مترجم شناختهشدهای به فارسی برگردانده شده بود ترجمه کنم، اما من این کار را نکردم چون اساسا با موضوع ترجمه آثار مشابه از سوی چند مترجم مخالفم. حتی برایم اتفاق افتاده است که 170 صفحه از یک کتاب را ترجمه کردهام، اما وقتی متوجه شدهام مترجم دیگری در حال ترجمه این اثر است آن را کنار گذاشتهام.
میرمعزی اظهار کرد: معمولا سفارش ترجمه آثار مشابه درباره کتابهای معروف و آثار کلاسیک رخ میدهد، اما درباره آثار تازه نیز این موضوع مشاهده میشود.
او در ادامه گفت: من هنگام ترجمه یک اثر خودم را در مقابل مخاطب مسوول میدانم و خودم را موظف میکنم که عین کتاب را ترجمه کنم، اما همه اینگونه نیستند و من هم نمیتوانم این موضوع را به دیگران دیکته کنم. چون دیدهام که برخی از افراد کتابهای پیشتر ترجمهشده را ناقص ترجمه کردهاند و ناشرانی هم آنها را چاپ کردهاند که نوعی کلاه گذاشتن بر سر مخاطب است. این اتفاق درباره یکی از آثاری که خودم ترجمه و منتشر کردهام نیز رخ داد؛ کتابی که ما هم کپیرایت متن آن را خریده بودیم و هم جلد آن را. اما متاسفانه یک ناشر و مترجم همین کتاب را ناقص ترجمه و منتشر کردند.
او درباره ترجمه دوباره آثاری که قبلا از سوی مترجمان چیرهدست ترجمه شدهاند نیز گفت: کسی که دانشجوست نمیتواند یک اثر ادبی مهم را ترجمه کند، اما متاسفانه الان برخی از ناشران تازهکار دست به این اقدام میزنند که ضرر زیادی به حوزه نشر و کتاب میزند. ضمن اینکه مثلا خود من وقتی ببینم نجف دریابندری در حال ترجمه اثری است دیگر به سراغ آن کتاب نمیروم، اما متاسفانه الان اینگونه نیست و برخی منتظرند ببینند ترجمه آثار چه نویسندهای فروش داشته و بلافاصله به سراغ آن میروند و بهصورت ناقص، ترجمه ناشیانهای از آثار آن نویسنده چاپ میکنند.
میرمعزی همچنین بیان کرد: در حال حاضر برخی از نویسندهها، مترجمان و ناشران به خاطر آثار قابل قبولی که ارائه کردهاند در طی سالها به زحمت توانستهاند در بین مخاطبان یک حس اعتماد بهوجود بیاوردهاند، اما متاسفانه برخی از مترجمان و ناشران با ترجمه ناقص و انتشار همان آثار ضربه بدی به این اعتماد میزنند.
اطلاعات/کتاب «نقش نگار » شامل بیانات رهبر معظم انقلاب منتشر شد
کتاب نقش نگار، مروری بر زندگی امیر المومنین علی (ع) برگرفته از بیانات حضرت آیت الله خامنه ای از سوی انتشارات انقلاب اسلامی به بازار نشر عرضه شد.
به گزارش ایرنا، نقش نگار شامل سخنرانی های رهبر معظم انقلاب درمورد زندگی امام علی (ع) است که در ۱۵ فصل توسط حجت الاسلام محمدیان گردآوری و تدوین شده است.
در فصول ابتدایی این کتاب به دوران نوجوانی و فداکاری های امام علی (ع) قبل از بعثت پیامبر اکرم (ص) و همچنین جهاد مستمر امام در مدینه، پس از هجرت رسول گرامی اسلام پرداخته شده است.
فصول بعدی کتاب نیز به حوادث دوران زمامداری امام از آغاز، شامل امتناع امام از بیعت، برخورد ایشان با متخلفان از بیعت و اعلام برنامه حکومتشان تا وقایع جنگ های جمل، صفین و نهروان اختصاص دارد.در فصل پایانی نیز به ماجراهای ضربت خوردن، شهادت ایشان و کوفه بی امام اشاره شده است.
مزیت اثر پیش رو به کتبی از این دست در اتخاذ رویکردی سیاسی اجتماعی به زندگی امیرالمومنین (ع) با استناد به منابع تاریخی معتبر و از کلام فقیهی عالم است که خود به عنوان رهبر جامعه اسلامی در بطن وقایع حکومتداری قرار دارد که این امر غنای کتاب را دو چندان کرده است.
در بخشی از کتاب از بیانات رهبر انقلاب درباره دوران جوانی حضرت علی (ع) آمده است: درخشش امیرالمومنین (ع) در دوران جوانی، همان الگوی ماندگاری است که همه جوانان می توانند آن الگو را سرمشق خودشان قرار دهند.
در دوره ی جوانی، در مکه به عنوان یک عنصر فداکار، باهوش، یک جوان فعال، پیشرو و پیشگام، در همه میدانها، موانع بزرگ را از سر راه دعوت پیغمبر برطرف می کند…. در دوران مدینه، فرمانده سپاه، فرمانده دسته های فعال، عالم، هوشمند، جوانمرد، بخشنده؛ در میدان جنگ، سرباز شجاع و فرمانده ی پیشرو؛ در صحنه عرصه حکومت، یک فرد کارآمد، در زمینه ی مسائل اجتماعی هم یک جوان پیشرفته به تمام معناست.
ایران/اجرای موسیقی در کاخ نیاوران با اتفاقات تلخ همراه شد
خدشه «چارتار» بر پیکر بنای تاریخی
اولین روز آزمون برگزاری در اماکن با تلخکامی همراه شد. پیش از این مسئولان سازمان میراث فرهنگی به زبان هشدار گفته بودند که برای برگزاری مراسم هنری در بناهای تاریخی باید تمهیداتی اندیشیده شود تا شأنیت و جایگاه آن مکان تاریخی حفظ شود. دامنه این بحث پیش از برگزاری مراسم رونمایی آلبوم جدید گروه «چارتار» به حدی بحث برانگیز شد که حتی تهیهکننده این گروه هم در این باره واکنشهایی نشان دادند.
در مراسم رونمایی آلبوم گروه موسیقی «چارتار» که شامگاه دوشنبه 16 شهریور ماه در فضای باز کاخ نیاوران برگزار شد، علاوه بر بینظمی، که به سبب هجمه بسیاری از دوستداران این گروه به وجود آمد، شأنیت این مکان تاریخی نیز رعایت نشد و متأسفانه لطمات فیزیکی به میراث فرهنگی - تاریخی نیز وارد شد؛ این اتفاق در حالی رخ داد که دستاندرکاران این برنامه فرهنگی در چند روز گذشته اعلام کرده بودند «مراسم رونمایی از آلبوم گروه موسیقی چارتار را بدون هیچ لطمهای در کاخ نیاوران برگزار خواهیم کرد.» کاخ موزه تاریخی نیاوران که در روزهای قبل، با بلیتهایی به بهای 2 هزار تومان میزبان علاقه مندان میراث فرهنگی بود این بار برای همه رایگان بود و همین امر سبب شد جمعیت بسیاری فضای داخل و خارج کاخ را در بر بگیرد، به گونهای که ترافیک سنگینی در خیابانهای منتهی به کاخ نیاوران ایجاد شد. در دو طرف ورودی فضای کاخ، بنرهای آلبوم جدید موسیقی گروه چارتار تا نزدیکی پلههای ساختمان کاخ چیده شده بود و کیوسکهایی هم برای فروش آلبوم اختصاص یافته بود.
بی توجهی جمعیت به حفظ و نگهداری از حریم کاخ
ساعت از هفت گذشته بود و همچنان جمعیتی که طیف وسیعی از آن را جوانان تشکیل میدادند وارد کاخ میشدند اما پیش از اینکه صحبتی از آلبوم و مراسم رونمایی به میان آید جشن امضای عوامل آلبوم با حضور علاقهمندان برگزار شد. حاضرانی که بدون در نظر گرفتن مکانی که در آن قرار گرفتهاند از فضاهای سبز و داربستهایی که اعلام ممنوعیت داشت برای گرفتن امضا استفاده میکردند.
کیفیت آزاردهنده صدا
دیگر نوبت اجرای قطعات بود و جمعیت کمکم به سمت اطراف استخر در حال حرکت بودند؛ قرار بود روی پلههای کاخ نیاوران که حکم سن گروه را پیدا کرده بود، قطعاتی از آلبوم جدید اجرا شود. نورپردازیها و هیجان حاضران در کاخ از حال و هوای یک کنسرت موسیقی پاپ خبر میداد. کیفیت بد صدا نه تنها برای مخاطبان آزاردهنده بود بلکه آسیب شدیدی برای چینی نازک میراث فرهنگی نیز محسوب میشد.
هجوم سلفی گیرها
در گوشهای از محوطه هم بحث و جنجال برای حضور عکاسان در گرفته بود. اگرچه هیچ فضایی را هم برای خبرنگاران در نظر نگرفته بودند. بعد از اجرای دو قطعه از آلبوم جدید و یک اجرا از آلبوم گذشته، عده ای با در دست داشتن دوربین برای گرفتن عکس سلفی با هنرمندان بار دیگر به دور داربستها هجوم آوردند، به طوری که کنترل این جمعیت از دست مسئولان کاخ نیز خارج شد. به هر ترتیب شب نخست اجرای موسیقی در اماکن تاریخی با خاطره تلخ همراه و باعث شد مسئولان از این به بعد صرفاً به قول و تعهد گروهها و افرادی که از عهده حفظ نظم و امنیت یک مکان تاریخی برنمیآیند، توجهی نکنند و تمهیدات بیشتری را در نظر بگیرند تا شاهد تکرار چنین ماجراهایی در آینده نباشیم.
جام جم/ فیلم ایرانی، نگاه جهانی
بیشتر سینماهای سراسر کشور این روزها در تب و تاب اکران موفق فیلم محمد رسولالله به کارگردانی مجید مجیدی به سر میبرند و فروش بالای این فیلم که در دو هفته نمایش از مرز دو سه میلیارد تومان گذشته و در آستانه چهار میلیاردی شدن قرار دارد، به نوعی بر فروش دیگر فیلمها هم تاثیر مثبت گذاشته و موجب رونق سینمای ایران شده است.اما مهمتر از این بحث رونق بخشیدن به سینمای ملی و داخلی، مقوله تولید و نمایش اثری فاخر با نگاهی جهانی اهمیت دارد که در سینمای ما مغفول است.
به گزارش جام جم، سینمای ایران سال هاست که میان سه نگرش و فضا دست و پا می زند و هنوز نتوانسته ایم در یک سیاستگذاری درست و سازماندهی شده، در تولید فیلم ها ابعاد مختلفی را در نظر بگیریم و آثار سینمایی متنوع و هدفمندی داشته باشیم.
خصوصی سرمایه محور، دولتی کارنامه پُرکن
فیلم های سینمای ما یا در بخش خصوصی که نگران بازگشت سرمایه است، تولید می شود و قصه هایی عامه پسند و در بیشتر مواقع سطح پایین و با هدف های جذب مخاطب به هر قیمتی را روایت می کند یا برخی فقط به دنبال جریان روشنفکری و ساخت فیلم هایی هنری و خاص پسندند، به مخاطبان انبوه تر اعتنای کمی دارند و هدفشان حضور و پسند منتقدان، داوران و تماشاگران متفاوت پسند آن سوی آب هاست.
بخش دولتی هم گاهی پول کلانی را صرف قطور کردن رزومه و کارنامه مدیران فرهنگی می کند و فیلم هایی به اصطلاح فاخر می سازد که نه به درد دنیای سینمای ما می خورد و نه آخرت آن.آثاری که بدون توجه به عنصر جذابیت در قصه گویی فرسنگ ها با سلیقه تماشاگران فاصله دارد، برای همین هم در اکران عمومی شکست سختی می خورند و حتی یک دهم سرمایه خود را هم برنمی گردانند.
اگر از فروش مقطعی و میلیاردی برخی فیلم ها صرف نظر کنیم، می بینیم که حال و روز سینمایی که با تکیه بر قصه هایی پیش پا افتاده و بدون جهان بینی و نگرشی خاص و هدفمند ساخته می شود، راه به جایی نمی برد.اعتبار سینمای ایران در دنیا هم عمدتا منحصر به حضورهای جشنواره ای می شود و کمتر فیلمی از ما راه به اکرانی جهانی و موفق می یابد.
خیلی کم پیش آمده سینمای ایران فیلمی را با نگاهی جهانی بسازد؛ نگاه جهانی نه به معنای جشنواره پسند آن بلکه اثری که ضمن رعایت مولفه های جذابیت در ساختار، در مضمون هم واجد نگاهی والا، متعهد و ارزشمند باشد و درعین حال موضوعی را دستمایه قرار دهد که حرف مردم دیگری در سایر نقاط جهان هم هست.
فیلم «محمد رسول الله» می تواند سرآغاز جدیدی برای این سرفصل در سینمای ایران باشد. فیلمی که مجید مجیدی و سازندگانش از اول بنا را بر تاثیرگذاری آن بر جهانیان گذاشتند.
فیلمی که می خواهد در هیاهوی دنیای غرب و استکبار که تصویر وارونه ای از اسلام ارائه می دهند، ارائه کننده تصویر زیبا و دلنشینی از دنیای اسلام و پیامبر رحمت باشد.
این نگاه فقط ملی و داخلی نیست، بلکه هدفی فراملی و جهانی را دنبال می کند و تماشاگران این فیلم مردم همه دنیا هستند.سینمای ایران با ساخت این فیلم قدم مهمی در ایجاد وحدت میان مسلمانان و حتی پیروان دیگر ادیان برداشته است.
مزار شریف از پی محمد(ص)
فیلم «مزارشریف» ساخته عبدالحسن برزیده هم که از امروز در سینماهای کشور اکران می شود، گرچه در مقیاسی کوچک تر از فیلم «محمدرسول الله» ساخته شده، اما همان نگاه فراملی و جهانی را دنبال می کند.
این فیلم که با موضوع کشتار خبرنگار و دیپلمات های ایرانی در مزارشریف افغانستان در سال 77 روایت می شود، فقط به مخاطبان ایرانی فکر نمی کند، بلکه سازندگان آن این اثر را به قصد محکوم کردن هرگونه عمل و اقدام تروریستی در سراسر جهان ساخته اند.
برخی کشورهای منطقه و جهان امروزه به شدت گرفتار ذهن های بیمار و گروه های افراطی و تکفیری هستند و از این رو تولید و نمایش فیلم هایی چون «مزارشریف» از سوی سینمای ایران نشان دهنده دیدگاه کشورمان درخصوص این رفتارهای دون و غیربشری است.
تولید و اکران فیلم های «محمد رسول الله» و «مزارشریف» که با نگاهی به مسائل منطقه ای و جهانی ساخته شده است، می تواند الگوی مناسبی برای ادامه این روند و ساخت فیلم هایی جهانشمول باشد.
خزاعی: فیلم استراتژیک نداریم
محمد خزاعی، دبیر جشنواره فیلم مقاومت در گفت وگو با جام جم به ساخت فیلم های تاثیرگذار در سطح جهان اشاره کرد و گفت: ما فیلمسازان اهل اندیشه ای داریم که عملکرد مشخص و درخشانی دارند، اما در سال از میان حدود 120 فیلمی که در کشور تولید می شود، فقط حدود 15 فیلم قابلیت بحث و بررسی دارد. متاسفانه در سینمای ما اصلا فیلم های استراتژیک تولید نمی شود، درحالی که از کشور ما که سرزمینی با پشتوانه قدرتمند فرهنگی است، انتظار می رود فیلم هایی بسازد که قابلیت اکران جهانی را داشته باشد. مسائلی چون مقاومت فقط محدود به ایران نیست.
جام جم/ استاد بهاءالدین خرمشاهی در گفتوگو با جامجم:
گفتن «نمیدانم» نصف دانش است
دانایی و برخورداری از دانش فراوان، یکی از فضیلتهایی است که هر آدمی آرزومند آن است، اما تنوع و تعدد مسائل بویژه در جامعه فعلی چنان وسعتی دارد که انتظار نمیرود، افراد حتی در رشتههای تخصصی خود از همه زیر و بم مربوط به آن حیطه سردربیاورند. مروری بر زندگی بزرگان نشان میدهد آنها در مواقع متعدد در بزرگترین اعترافهای خود درباره موضوعات غیر تخصصی به جهل شهادت دادند و با صراحت اعلام کردند، پیرامون مساله یا سوالی خاص، دانستههای کافی ندارند. در این باره با استاد بهاءالدین خرمشاهی، حافظشناس و قرآنپژوه برجسته گپ و گفتی داشتهایم و آنچه میخوانید، حاصل این گفتوگو است.
یکی از فضیلت های انسانی، گفتن «نمی دانم» درباره موضوعی است که اطلاعی از آن ندارد. آدمی چگونه می تواند به چنین صفتی آراسته شود؟
مسلم است که علم یا علوم و فنونی که بشر می داند، محدود است. از سوی دیگر، عقل فردی و عقل جمعی محدود است. همین است که این همه تاریخ علم با بیشتر از سه هزارسال سابقه، نشان از یک حرکت دراز آهنگ دارد. علوم و فنون با عقل جمعی پیشرفت می کند، اما باید دید رفتار فرد در برابر علم و مسائل عملی چیست؟ خیلی وقت ها فرد چیزی می داند و به دیگران هم منتقل می کند. بسیاری از استادان به معنای مطلق کلمه، سر کلاس دانسته های خود را منتقل می کنند، اما داشته ایم استادانی را که وقتی به مساله ای برمی خوردند و نسبت به آن آگاهی نداشتند، بصراحت اعلام می کردند نمی دانند. اگر ما تناقضی را مطرح می کردیم پاسخ استاد، نمی دانم بود. معروف است، مرحوم فروزانفر با صدای رسا می گفت، نمی دانم. جمله معروفی هم هست که می گویند لا ادری نصف العلم یعنی نمی دانم، نصف دانش است. آدم اگر بگوید نمی دانم، بهتر است از این که در جهلش بماند و ای بسا فرد دیگری که به آن موضوع آگاهی دارد، پیدا شود و دست او را بگیرد. به قول حافظ: طبیب عشق، مسیحا دم است و مشفق لیک/ چو درد در تو نبیند که را دوا بکند. پس واقعا حکما و متفکران ما معیارهای خوبی باقی گذاشتند که می تواند راهگشا و دیده گشای ما باشد. مثلا می گویند حسن السوال نصف العلم، یعنی درست طرح کردن سوال نصف پاسخ است. اگر سوال درست طرح نشود، امید پاسخ گفتن درست به آن نمی رود.
با توجه به تبحر و اشرافی که نسبت به مباحث عرفانی، ادبی و فلسفی دارید، اگر زمانی با سوالی مواجه شوید که جواب آن را نمی دانید، چه می گویید؟
من این عادت را دارم. کسانی که از دور و نزدیک با من آشنا هستند، آگاهی دارند که من خیلی راحت در مواجهه با موضوعی که نسبت به آن اطلاعی ندارم، می گویم نمی دانم.
گفتن این جمله برای شما دشوار نیست؟
اصلا سخت نیست. فکر می کنم نوعی کلک زدن است که در پاسخ سوالی که نسبت به آن آگاهی نداریم، اظهار دانایی بکنیم. مگر همه کسانی که تلاشی برای یادگرفتن و دانستن انجام دادند، از گفتن نمی دانم معاف هستند؟ یک مکتب علمی و فکری داریم به نام مکتب لاادری گری. لاادری گری یعنی نمی دانمی. پیروان این مکتب معتقدند، ما مسائل بزرگ را نمی دانیم. این به آن معنا نیست که نسبت به مسائل روزمره آگاهی نداریم. منظورشان این بوده که از رازهای بزرگ سردرنمی آورند. به همین روش اعتدال در پیش می گیریم و نه از انکار حرف می زنیم و نه از اثبات . علم بشر کفایت نمی کند که پی ببرد جهان چگونه پدید آمده و بیگ بنگ چگونه به وجود آمد. بنابراین همچنان که سعدی گفته، تواضع کند هوشمند گزین/ نهد شاخ پرمیوه بر سر زمین. وظیفه علمی و اخلاقی ماست که وقتی اطلاعی از موضوعی نداریم، بصراحت اعلام کنیم نمی دانیم. این البته به آن معنا نیست که نمی دانم را شعار خود قرار دهیم. باید در طریق دانایی بکوشیم، اما مثل آدمی هم نباشیم که وقتی نشانی جایی را نمی داند، نشانی بدهد.
در دوران گذشته، کسانی که علم می آموختند در چند رشته کسب دانش می کردند و در آنها تبحر داشتند. غالبا علمای قدیم داننده چند علم مانند فلسفه، کلام، ادبیات، حکمت و ریاضیات بودند. در شرایط فعلی که دانش تخصصی شده و کوشش افراد این است که همه تلاش خود را معطوف فراگیری یک علم کنند، آیا گفتن نمی دانم برای استادان و عالمان آسان تر نشده است؟
بله. بزرگمهر حکیم گفته همه چیز را همگان دانند و همگان هم تاکنون از مادر نزاده اند. خوب است چنین جمله ای را شعار خود قرار دهیم. بگذارید سخنان کوتاهم را با نقل یک شوخی ختم کنم. دوست ما آقای حسن انوشه می گفت وقتی دانش آموز بوده و در دبیرستان درس می خوانده، معلمی داشته که همیشه از او لغت می پرسیده است . قدما فکر می کردند دانستن لغت مهم است. البته نه این که بی اهمیت است. بعضی وقت ها باید به واژه نامه رجوع کرد. قدیمی ها فکر می کردند اگر معنای یک واژه را ندانند، ننگی برای آنهاست اما امروزه مردم به اندازه نیاز لغت یاد می گیرند. به هر حال ایشان می گفت، معلم آنها وقتی درباره معنی لغتی مورد پرسش قرار می گرفت، می گفت نمی دانم. وقتی می گفتیم چه کار باید کرد، می گفت باید دید. این جمله همیشه از سوی آن معلم تکرار می شد. این شیوه البته کارساز نیست. بالاخره باید برای ندانسته ها تلاش کرد تا به جواب رسید. گفتن نمی دانم فضیلت است، اما نباید مانع تلاش آدمی برای آموختن بیشتر باشد .
جام جم/ گفتوگو با استاد محمود فرشچیان
عصرعاشورای من را از چین وارد میکنند!
درباره اهمیت شخصیت استاد محمود فرشچیان همین بس که او جدای از نقاشی بسیاری از تابلوهای جاودانه مذهبی، طراح و مجری ساخت ضریح حرم اباعبدالله(ع) است.
فرشچیان، هم اکنون در نیوجرسی آمریکا ساکن است و گاهی سفرهایی به ایران دارد. او که بیشتر برای رونمایی تابلوها و کتاب هایش به ایران سفر می کند، اوایل این هفته نیز از دو تابلوی جدید خود در کاخ نیاوران رونمایی کرد. یک روز قبل از این مراسم، با ثبت جهانی صنایع دستی اصفهان و فرش تبریز مقارن شده بود. به همین دو دلیل، فرصت را مغتنم دانستیم و گفت وگویی با این پیشکسوت هنر ایران ترتیب دادیم که در زیر می خوانید.
همان طور که مستحضرید ابتدای هفته جاری صنایع دستی اصفهان و فرش تبریز ثبت جهانی شدند. نظر شما در این باره چیست؟
من باید به جامعه خودمان تبریک بگویم. جای سپاسگزاری به درگاه الهی دارد. حقش است. به هر حال فرهنگ ما با آن سابقه تاریخی و عظمتی که در هنر دارد حقش است که ثبت جهانی شود.
به عنوان کسی که سال ها تجربه فعالیت هنری در کارنامه دارید و به عنوان یکی از پیشکسوتان عرصه نقاشی و نگارگری که سال ها فعالیت کردید، به نظر شما صنایع دستی اصفهان چه ویژگی هایی دارد؟ به عبارت دیگر اگر بخواهید به جهانیان بگویید صنایع دستی اصفهان ارزشمند است، به چه مواردی اشاره می کنید؟
در وضع فعلی آدم روی آن را ندارد که به جهانیان چنین چیزی بگوید چرا؟ چون امروز بسیاری از صنایع دستی ما را از چین و کشورهای دیگر می آورند. ان شاءالله به یاری پروردگار توانا صنایع دستی اصفهان دوباره عزت و سربلندی خودش را پیدا کند و کیفیتش به روزهای اوج و شکوه برگردد. من به دوستان خودم که در این زمینه کار می کنند و به همه آنها هم ارادت دارم و دوستشان دارم توصیه می کنم کیفیت کار خود را به ابتذال نکشند. همین حالا که با شما صحبت می کنم در اتاقی که نشستم یک تابلوی عصر عاشورا در مقابلم هست که در چین درست کرده اند و به ایران آورده اند. صنایع دستی روزگاری در اوج بود، اما حالا صنایع دستی را از کشورهای دیگر به ایران می آورند. فرش ایران که روزی حرف اول را در دنیا می زد به رده بیست و هفتم و بیست و هشتم رسیده است. از طرفی کیفیتش را هم از دست داده است. حالا که صنایع دستی اصفهان و فرش تبریز ثبت جهانی شده امیدوارم دوستان سر غیرت و همت بیایند و کارهای جالبی انجام دهند. من تبریک خودم را برای ثبت جهانی این هنرها ابراز می کنم و امیدوارم این فایده را داشته باشد که کیفیت کارها تعالی پیدا کند.
به هر حال هنرمندان و پیشکسوتان و اساتید فعال در عرصه صنایع دستی طی این سال ها درگیر مشکلات زیادی بوده اند. آنها ناملایمتی های زیادی را از ساده ترین مسائل حقوقی و معیشتی گرفته تا بیمه و کارگاه های خود تحمل کرده اند. به هر حال اینها تاثیرگذار است و مسائل خیلی مهم هستند.
از سوی دیگر با مدرن شدن جوامع این هنرها هم کم کم به محاق رفته اند.
ربطی به مدرن شدن جوامع ندارد. هنر همیشه کیفیت خودش را دارد. ورای مسائل مربوط به مدرنیته، هنر با عشق در ارتباط است. عشق و کیفیت چه در هنر چه در صنایع دستی اگر در کار باشد کمتر به این مسائل جنبی توجه می شود. یک هنرمند با کیفیت کارش، عشقش را نشان می دهد. من سال هاست برای موضوعی که می خواهم بگویم غصه می خورم. قدیم اگر عروسی و مناسبتی بود صنایع دستی و آینه شمعدان هدیه می دادند. الان استکان نعلبکی ترک و کریستال چک می دهند. این جای تاسف دارد. این یکی از غصه هایی است که سال ها دل من را به رنج آورده است.
فکر می کنید در حال حاضر که صنایع دستی اصفهان و فرش تبریز ثبت جهانی شده، ما چه کارهایی می توانیم انجام دهیم؟ چه مانور تبلیغاتی ای می توانیم به راه بیندازیم؟
مانور تبلیغاتی نیازی نیست. باید کیفیت کار را بالا برد. مانور تبلیغاتی جزو امور زودگذر است و خودش دلیلی می شود که هنرمندان ما شتابناک و شتابزده عمل کند. هنرمندان باید کار خودشان را انجام دهند و کاری به ثبت جهانی نداشته باشند. ثبت جهانی جنبه تشریفاتی دارد. کما این که کباب بناب هم ثبت میراث ناملموس شده است. آخر در مملکت ما چیز دیگری نیست که کباب بناب را ثبت کنند؟ نمی دانم چه بازی هایی در کار است، ولی برای من سوال است هیچ چیزی در این کشور جای حرمت ندارد که به جای آن بخواهیم شیوه پخت کباب بناب را ثبت کنیم؟ این که بخواهند جا پای آن طرفی ها بگذارند که مثل همبرگر چیزی را مطرح کنند، اشتباه است.
بتازگی دو تابلو از شما در کاخ سعدآباد رونمایی شد و چهره های زیادی هم برای رونمایی از این تابلوها آمده بودند. درباره این آثار صحبت کنید.
بله یکی از این تابلوها شام غریبان است و دیگری آسمان چهارم.
چند وقت روی این تابلوها کار کردید؟
من به زمان نگاه نمی کنم. وقتی کار می کنم کیفیت برایم مهم است. در تابلوی شام غریبان می خواستم چند تن از اسرای واقعه کربلا را نشان دهم. تابلوی دیگر آسمان چهارم هست از حضرت رسول اکرم(ص). وقتی عروج می کنند به آسمان چهارم می رسند. آنجا جبرئیل به حضرت می گوید از اینجا به بالا نمی تواند برود، چون اگر برود پرهایش می سوزد. پس حضرت رسول جبرئیل را رها می کنند و خود به طبقات بالاتر عروج می کنند. تابلویی است که کیفیت قشنگی پیدا کرده است.
ظاهرا قرار است این تابلوها را به موزه آستان قدس رضوی اهدا کنید.
بله.
قبلا هم بسیاری از آثار نفیس شما به این موزه اهدا شده بود.
اگر به پابوسی امام رضا(ع) در مشهد مقدس بروید و به موزه آستان قدس رضوی مشرف شوید آنجا در صحن کوثر در جایی که نوشتند تالار فرشچیان 15 تا از بهترین تابلوهای من به نمایش درآمده است.
چرا آثارتان را به موزه های پایتخت اهدا نکردید؟
به دلیل این که آنجا موزه ای است که کارهایش تم مذهبی و معنوی دارد. فضایی خاص و روحانی بر آن حاکم است در مجموع به این دلیل که تم مذهبی دارد و هم این که جمعیت زیادی به آنجا می رود و کارها را می بیند برای من بهترین انتخاب است.
شما در کارهای خود به مفاهیم دینی لطیف و زیبا می پردازید. این در حالی است که امروز در جهان تلاش های زیادی صورت می گیرد که چهره خشنی از دین اسلام ارائه شود. اخیرا هم فیلم «محمد رسول الله(ص)» ساخته آقای مجید مجیدی اکران شده که در این فیلم هم تلاش شده چهره مهربان حضرت ختمی مرتب به نمایش گذاشته شود. شما فکر می کنید هنر با همه زیرمجموعه هایش مانند نقاشی، نگارگری، سینما و... چقدر می تواند در ارائه تصویر واقعی دین اسلام تاثیرگذار باشد؟
خیلی، خیلی، خیلی. یادم هست رهبر معظم انقلاب در جلسه ای گفته بودند وقتی به تابلوی عصر عاشورا نگاه می کنم این تابلو به اندازه صدها روضه بر من اثر دارد، اما مهم این است هنرمند شتابناک کار نکند. باید حسش را وارد کار کند و به کیفیت اثرش توجه کند.
جدای از این دو تابلویی که در کاخ سعدآباد رونمایی شد، تابلوهای دیگری هم در دست کار دارید؟
چند کار در دست دارم که وقتی تمام شد حرفش را می زنیم.
شما در آمریکا زندگی می کنید. با توجه به تصوری که از این کشور وجود دارد و همچنین زمینه معنوی و آثار شما، چطور این تابلوهای روحانی را در آن کشور نقش می کنید؟
آنجا فرصت کار بیشتری دارم. وقتی به ایران می آیم بیشتر وقتم صرف تلفن و دید و بازدید می شود. آمریکا در را به روی خودم بستم و همین طور مدام کار می کنم.
یک سوال دیگر هست که ذهن بسیاری از علاقه مندان هنرهای سنتی ایران را مشغول کرده است. هر سال آثار تجسمی زیادی در حراج های داخلی و منطقه ای و جهانی ارائه می شود که در این میان آثار مدرن خیلی مورد توجه قرار می گیرد. چند سالی است که آثار اساتید پیشکسوتان هنری کشورمان مانند رضا مافی، پرویز کلانتری، فرامرز پیلارام، سهراب سپهری، سیدمحمد احصایی و... در این حراج ها خوش می درخشند و با ارقام بالایی به فروش می رسند. در این میان جای هنرهای سنتی ما در چنین حراج هایی خالی است. چرا آثار سنتی ایران در چنین حراج هایی ارائه نمی شود؟
این یک بحث مفصل است که باید چرایی آن را بررسی کنیم. فکر نمی کنم اکنون مجالش باشد. ان شا ءالله دفعه بعد که ایران آمدم صحبت می کنیم، اما سوال این است که آیا به هنرمند آن رقم ها را می دهند؟ من که بعید می دانم.
آیا تاکنون به شما پیشنهاد شده آثارتان در چنین حراج هایی عرضه شود؟
بله، ولی من کار زیادی ندارم و هنرمند بازاری نیستم. کاری نداشتم که به این حراج ها بدهم و نخواستم که این کار را کنم.
در هر حال شما موافق هستید که صنایع دستی و هنرهای سنتی ما باید به حراج های بین المللی راه پیدا کند؟
حتما. ان شاءالله که عرضه می شود. مثلا عرب ها چند سال است حراج راه انداخته اند. ولی شما وقتی به عقبه فرهنگ و هنر ایران نگاه می کنید می بینید عرب ها در مقایسه با ما درکی از هنر ندارند.
جوان/درخواست مجدد براي قانونمند شدن دستمزد بازيگران سينما
سينمايي كه هر روز بازيگرش گرانتر و فيلمش نازلتر ميشود!
با انتشار ليستي از دستمزد تقريبي بازيگران براي حضور در نقش اول فيلمهاي سينمايي، بار ديگر بحث اقتصاد سينما و مسئله درآمد هنرمندان شاخص سينما بر سر زبانها افتاده است.
نویسنده : محمدصادق عابديني
با انتشار ليستي از دستمزد تقريبي بازيگران براي حضور در نقش اول فيلمهاي سينمايي، بار ديگر بحث اقتصاد سينما و مسئله درآمد هنرمندان شاخص سينما بر سر زبانها افتاده است.
چند روز پيش يكي از روزنامههاي اقتصادي طي گزارشي به دستمزدهاي بازيگران سينما پرداخت و جدولي از دستمزد بازيگران براي حضور در نقش اول فيلمهاي سينمايي منتشر كرد. طبق مصوبه شوراي عالي كار، حداقل مجموع دريافتي يك كارگر مجرد حدود 900هزار تومان در ماه است، يعني اگر كارگر سادهاي تمام دستمزد خود را جمع كند در انتهاي سال كمتر از 11 ميليون تومان پسانداز خواهد داشت. در مقابل، جدول انتشار يافته از دستمزد بازيگران نشان ميدهد كمتر بازيگري حاضر است با رقم زير 100 ميليون تومان ايفاي نقش داشته باشد و دستمزدهاي پرداختي حتي به 400 ميليون تومان نيز ميرسد، يعني حدود 36 سال پسانداز تمامي حقوق يك كارگر ساده كه احتمالاً يكي از كساني است كه در طول سال بخشي از دستمزد خود را هم صرف خريد بليت سينما و كمك به چرخه اقتصادي ميكند كه هر روز بازيگرانش گرانتر و فيلمهايش نازلتر ميشود.
فوتباليستهايي كه ميخواهند بازيگر شوند
وقتي پاي اين تفاوتها به ميان ميآيد و چاشني شهرت و محبوبيت نيز به آن افزوده ميشود بايد به مردم حق داد كه عطش بازيگر شدن داشته باشند. به طوري كه وقتي مسابقه بازيگري در تلويزيون به راه ميافتد، 40 هزار متقاضي براي ثبتنام و حضور در آن صف ميكشند و در نهايت معلوم نميشود از اين خيل عظيم متقاضي آيا نوبت بازيگر شدن به كسي خواهد رسيد يا خير! با اينكه هنوز هم دستمزدهاي بازيگران به مرز رقمهاي قرارداد فوتباليستهاي ليگ برتري نرسيده ولي وسوسه بازيگر شدن آنقدر بالاست كه بازيكنهاي فوتبال براي حضور در سينما از خود رغبت نشان دهند و در مقابل بازيگرها نيز براي فوتباليست شدن تيم و باشگاه تشكيل دهند. هنرپيشههاي سينما و تلويزيون هميشه از رقمهاي دستمزدها دفاع كردهاند. برنامه تلويزيوني «هفت» تا پيش از تعطيل شدن چند بار به موضوع دستمزدهاي بازيگران پرداخته بود كه هر بار بازيگران با استدلالهايي از مبالغ دريافتي خود دفاع كردهاند.
دفاع بازيگران از دستمزدهايشان
امين حيايي، محمدرضا شريفينيا، فريبرز عربنيا و امير جعفري از جمله كساني بودند كه از دستمزدها دفاع كردهاند. حيايي در «هفت» دستمزدهاي بازيگران سينماي ايران را با دستمزد هاليووديها مقايسه كرد. فريبرز عربنيا دستمزدش براي بازي در «مختارنامه» در شش سال را معادل حقوق يك مربي ليگ برتري در يك فصل عنوان ميكند و جعفري نيز ميگويد وقتي فيلم خوب ميفروشد، دستمزد بالا نوشجان بازيگر باشد اما در برابر اينگونه دفاعها، كارگردانها و تهيهكنندگان چندان دلخوشي از پولهاي رد و بدل شده در سينما ندارند، تقريباً هيچ تهيهكنندهاي را نميتوان يافت كه از پرداختهايش به بازيگران فيلم راضي باشد. البته ردپاي سينماي شبهدولتي را نميتوان در بالا رفتن هزينه توليد فيلمها ناديده گرفت. سازمانها و نهادهايي كه اقدام به توليد فيلم ميكنند، بدون داشتن دغدغه بازگشت سرمايه و تنها صرف توليد يك اثر سينمايي، تهيهكنندههاي سينما را مجاب به ولخرجي ميكنند.
بالا رفتن دستمزد، كار بعضي از تهيهكنندگان است
سيدجمال ساداتيان بالا رفتن دستمزدهاي بازيگران را ناشي از عملكرد برخي از تهيهكنندهها در اعلام رقمهاي واقعي از ميزان هزينه توليد فيلم ميداند. علي معلم نيز معتقد است بالا رفتن دستمزد بازيگرها باعث نحيف شدن سينما ميشود و امير سمواتي ميگويد نبود نظم و اينگونه به همريختگيها در حوزههاي مختلف سينما باعث مشكلاتي در حوزه دستمزد بازيگران شده است.
سمواتي سال گذشته پيشنهاد داده بود كه ميزان دستمزدها در سينما قانونمند شود. اين تهيهكننده امسال نيز پيشنهاد خود را تكرار كرد و گفت: بايد عوامل سينما از بازيگران و كارگردانان گرفته تا عوامل پشت دوربين، همه توسط نهادهاي صنفي مربوط چون خانه سينما و اصناف خود رتبهبندي شوند و هركس بر مبناي جايگاه و سابقهاي كه دارد، دستمزد طلب كند. اين تهيهكننده با بيان اينكه تنها بازيگري ميتواند ادعاي دستمزد بالا داشته باشد كه در برگشت سرمايه فيلم به تهيهكننده اطمينان خاطر بدهد، ميگويد: در كمال تأسف در حال حاضر وضعيت نابساماني را در سينماي ايران شاهد هستيم و من مسبب اين بيعدالتيها را خانه سينما و صنف تهيهكنندگان ميدانم كه براي دريافت دستمزد عوامل به خصوص بازيگران هيچ ضابطه و نظامنامهاي را تدوين نكردهاند. خانه سينما هنوز نسبت به پيشنهاد سمواتي واكنشي نداشته است و مشخص نيست كه آيا اين مجمع صنفي تمايلي براي پرداختن به ضابطهمند كردن حقوق بازيگران دارد يا خير، اما در مقابل پيشنهاد نظاممندسازي پرداخت دستمزد بازيگران، منتقداني نيز هستند كه به طور كلي اصل ساختارمند كردن پرداختها را قبول ندارند. امير جعفري معتقد است: مگر ميشود براي هنر سقف تعيين كرد؟ قانون گرفتن دستمزد تا سقف معين را چه كسي تعيين ميكند؟ اگر به عنوان بخشنامه اين قانون ابلاغ شود بله، بايد پيروي شود اما آيا بيمه بيكاري ما را هم ميدهند؟ هيچ كجا بازيگري را به عنوان شغل نميدانند!
شايد حرف جعفري در شغل محسوب نشدن بازيگري درست باشد اما دستمزدي كه بازيگران براي حضور در يك فيلم طلب ميكنند، از بسياري از مشاغل ديگر بيشتر است شايد بيش از پسانداز يك كارگر ساده كه 30 سال كاركردنش برابر ميشود با چند سكانس بازي جلوي دوربين سينما!
جوان/ضرغامي در اينستاگرامش نوشت
برخورد رهبري در موضوع فضاي مجازي نشان دادكه فرمايشات ايشان از نصيحت و ارشاد گذشته است
ضرغامي با اشاره به ديدار اعضاي شورايعالي فضاي مجازي با رهبر انقلاب نوشت: اعضاي شورا بعد از سه سال و نيم مجدداً خدمت رهبري رسيدند تا روشن شود با وجود برخي اقدامات، تا چه اندازه عقب هستند! من هم مثل بقيه!
ضرغامي با اشاره به ديدار اعضاي شورايعالي فضاي مجازي با رهبر انقلاب نوشت: اعضاي شورا بعد از سه سال و نيم مجدداً خدمت رهبري رسيدند تا روشن شود با وجود برخي اقدامات، تا چه اندازه عقب هستند! من هم مثل بقيه!
به گزارش «جوان»، عزتالله ضرغامي در اينستاگرامش نوشت:
فضاي مجازي، عرصه زندگي جديد انسانهاست. اعضاي شورايعالي فضاي مجازي، بعد از سه سال و نيم مجدداً خدمت رهبري رسيدند تا روشن شود با وجود برخي اقدامات، تا چه اندازه عقب هستند! من هم مثل بقيه!
از عدم تشكيل جلسه اصلي شورا كه رؤساي جمهور به طور جدي نسبت به آن تعلل داشتند تا مخدوش شدن اصل تمركز در اين حوزه و معطل ماندن پروژه زيربنايي «شبكه ملي اطلاعات»، مورد بحث ايشان بود. از نوع برخورد رهبري دريافتم كه فرمايشات ايشان از نصيحت و ارشاد گذشته و به طور جدي اعضا را ملزم به انجام دستورات ميفرمايند.
دفاع از حقوق مردم و ضرورت برخورداري آنان از سرويسهاي فضاي مجازي آن هم با سرعت بالا و كيفيت خوب و در عين حال تأمين حداقل امنيت آنان، از بخشهاي برجسته فرمايشات ايشان بود. فضاي مجازي، عرصه زندگي جديد انسانهاست. سياستگذاري، مديريت صحيح، حمايت مؤثر و نظارت همهجانبه، حداقل وظايف حاكميت است كه مردم از دولتمردان انتظار دارند.
حمایت/رییس دانشگاه مذاهب اسلامی:
در تعریف دین، بخش زیبایی خواهی انسان را نادیده گرفتهایم
رییس دانشگاه مذاهب اسلامی گفت: در تعریف دین، بخش زیبایی خواهی انسان را نادیده گرفتهایم.
حجتالاسلام والمسلمین دکتر«احمد مبلغی» با تشریح نظریه «درهم آمیختگی جهشمند ابعاد مختلف انسانی»،تصریح کرد: هرچه زمانه به جلو میرود و جامعه به پیش میتازد ابعاد مختلف نیازمندی در انسان به تداخل و تعامل بیشتر کشیده میشود و نیازمندیهای جدیدی را در زندگی انسان خلق میکند، بنابراین اگر این درهم آمیختگی را نادیده بگیریم دین را صدها فرسنگ از انسان امروز دور کردهایم.
وی همچنین با بیان این که در اسلام، اندیشه کلانی وجود دارد که از آن میتوان به اندیشه «در هم آمیختگی جهشمند ابعاد مختلف انسانی» یاد کرد، ادامه داد: این اندیشه در صورت بررسی و تقویت علمی، قابلیت ظهور و بروز در قالب یک نظریه مهم را دارد؛ نظریهای که اگر استقرار یابد، بسیاری از نگاهها، سیاست گذاریها، داوریها و تعریف سازیها نسبت به نوع حضور در جامعه و مسائل آن را تحت تاثیر خود قرار خواهد داد.
وی افزود: قرآن مجید وقتی انسان را تعریف میکند از موجودی درهم آمیخته سخن به میان میآورد، انسانی که به آن فجور و تقوا الهام شده است. یعنی الهام شدن فجور و تقوا به انسان بر تعبیه شدن مجموعهای از استعدادها، نیازها، علایق و خواستههای متعدد و متنوع در انسان دلالت دارد؛ مجموعهای که بر اساس آنها دو نوع زندگی پاک و غیر پاک (فاجرانه و تقواگرایانه) قابل تعریف و تحقق میشود.
مبلغی همچنین با اشاره به این که هر یک از تقوا و فجور با دیگری معنا پیدا میکند، تصریح کرد: تقوا را نمیتوان بر هر پاک بودنی اطلاق کرد. اگر تقوا بر «پاک بودن ناشی از نبود خواستههای در معرض فجور» قابل اطلاق باشد، ملائکه با تقواترین باید به حساب آیند و اگر فجور بر هر تعدی غیر همراه با استعدادهای منتهی به تقوا «معنی پیدا کند، حیوانات را باید فاجر به حساب آوریم.
وی با بیان این مطلب که ارزش تقوا در گرو وجود و فعال شدن ابعاد و نیازهای متعددی در انسان است، خاطرنشان کرد: تقوا به معنای اجتناب کردن است، چه چیزی را اجتناب کند موجودی که فجور به او الهام نشده است؟ آنچه ارزش دارد تقواست و ارزش تقوا در گرو وجود و فعال شدن ابعاد و نیازهای متعددی در انسان است که بر آوردن آنها به دو صورت و شیوه قابل تحقق باشد.
رییس دانشگاه مذاهب اسلامی، با توصیف انسان به عنوان موجودی آمیخته از مجموعهای از علائق مختلف و ابعاد گوناگون هم گفت: این علائق متنوع گر چه در ابتدا و در ظاهر بیارتباط یا کم ارتباط با یکدیگر به نظر میآیند ولی واقعیت این است که هرچه زمانه به جلو میرود و جامعه به پیش میتازد ابعاد مختلف نیازمندی در انسان به تداخل و تعامل بیشتر کشیده میشوند و این تداخل و تعامل خود در مواردی نیازمندیهای جدیدی را در زندگی انسان خلق میکنند که به واقع باید گفت بروز آنها جدید است و در مرحله کمون(نهفتگی) در انسان قرار داشتهاند.
مبلغی یاد آور شد: انسان امروزی انسانی پیچیده است که در زندگی او علائق و نیازهایش به همدیگر گره خوردهاند. به طوریکه اقتصاد، فرهنگ، سیاست، هنر و.... بر یکدیگر تاثیر میگذارند و این تاثیرگذاری مدام، مسائل جدیدی را پدید آورده و حتی ابعاد ناشناختهای از انسان را بروز داده است.
امروز باید انسان را از نو تعریف کرد
این استاد حوزه و دانشگاه در ادامه سخنانش بیان کرد: انسان امروزی همان انسان دیروزی است از این حیث که واجد علائق درونی است و با این تفاوت که ظرف زمانی امروز و تحول جامعهای و اجتماعی امروز آن علائق نهفته و استعدادهای مخفی شده و خواستههای درونی شده را بروز داده و به میدان آورده است و آنها را در مسیر چند بعدیتر کردن انسان، پررنگتر کردن این ابعاد در زندگی اجتماعی و به هم بستهتر شده آنها قرار داده است.
مبلغی با تاکید بر این که با توجه به این نکته مهم، امروزه باید انسان را از نو تعریف کرد نه به این معنا که انسان جدیدی خلق شده است، هم گفت: بلکه به این معنی که انسان در فضاهای جدید و در بستر پیشرفت مستمر اجتماعی، ابعاد او نمودهای جدید، صورتهای جدید، تداخل یافتگیهای جدید پیدا میکند.
وی خاطرنشان کرد: براساس نظریه درهم آمیختگی جهشمند انسانی، انسان فقط مادی نیست، ماده و معنویت است، ماده و معنویت جدای از هم نیز نیست، بلکه مادی و معنوی به گره خورده هستند. انسان فقط دنیایی نیست، اخروی هم هست؛ دنیا و آخرتی که به هم گره خوردهاند، راه آخرت او از دنیای او میگذرد که در ادبیات دینی آمده است «الدنیا مزرعه الاخره»
رییس دانشگاه مذاهب اسلامی همچنین با اشاره به اینکه اگر این امتزاج و آمیختگی به درستی تعریف شود نگاه انسان را به اسلام دقیقتر میکند، تصریح کرد: نگاهی که بر اساس آن دیگر بر طبل زهد کاذب نواخته نمیشود. زهد کاذب در قبال زهد فعال زهدی است که در آن بر نه گفتن، سلب کردن، محدود کردن و بساط تحریم را دائما پهن کردن تمرکز میشود و بر پایه آن، حقیقت فعال تقوی بیمعنا و ابعاد نیازمندیهای انسان مهمل گذاشته میشود.
نسلکنونی دنبال اثبات خدا نیست
رییس دانشگاه مذاهب اسلامی همچنین با بیان این که «هنر آن است که به همه ابعاد انسانی فرصت بروز و ظهور میدهد مجال دهیم،» هم گفت: بعد از آن می توانیم دین را به گونهای تعریف کنیم و بروز دهیم که این تحول انسانی را در چارچوبی سلامت بخش ،معنا بخش و هدایت بخش قرار دهد. مبلغی با اشاره به این که امروز نسلهای کنونی دنبال اثبات خدا نیست، تصریح کرد: نوع انسان امروز فهیمتر از آن است که درباره خداوند شک کند ، بنابراین نوع انسان امروز به دنبال آن است که چگونه و بر اساس چه مدلی میتواند خداوند را در زندگی پر تحول خود حضور ببخشد. این استاد حوزه و دانشگاه تاکید کرد: امروز ما نباید کوششمان را روی این بگذاریم تا برای جوان امروز ثابت کنیم که خدا هست؛ او خود خداوند را در زندگیاش بیش از گذشته لمس میکند.
خراسان/ريشه قلم جلال در نثر ناصر خسرو
روزان/«شهرام توکلی» عضوشوراى فنى اركستر موسيقى ملى ايران در گفتگو با روزان:موسیقی سفارشی ماندگار و تاثیرگذاری نخواهد بود
روزان نیوز-شرایط اجتماعی بیش از کمبودهای اقتصادی بر موسیقی تاثیر دارد.
حال و روز امروز موسیقی کشورمان چطور است؟ شرایط اجتماعی چه تاثیری بر موسیقی دارد؟ نقش دولت در بهبود وضعیت موسیقی چیست؟ اگر به دنبال پاسخ اینها هستید این گفتگو را بخوانید. شهرام توکلی، آهنگساز، استاد دانشگاه و از اعضای شوراى فنى اركستر موسيقى ملى ايران درگفتگو با روزان علاوه بر اینها مطرح میکند که موسیقی خوب از جامعه و فضای خوب تولید میشود و بالعکس؛ موسیقی بیکیفیت و سطحی از یک جامعه سطحی، آسیبهای حوزه موسیقی در کجاست و اقتصاد تا چه اندازه هنر را زنده نگه میدارد؟
شما در دانشگاه هم تدریس میکنید. در بین آهنگسازان برجسته مطرح میشود که خروجی دانشگاههای موسیقی کشور در عرصههای عملی موسیقی فعال نیستند. نقطه ضعف در کجاست؟
نقطه ضعف را در بچههای فارغالتحصیل نمیبینم؛ چون حداقل آنهایی که من میشناسم چه در حیطه عملی و چه تئوری سطح خوبی دارند. مشکل را در زمینههای شغلی بعد از فارغالتحصیلی میبینم. مشکل ما عرصه کار است. فوقلیسانسهای آهنگسازی وقتی از محیط آموزشی خارج میشوند زمینه کار ندارند و 90 درصد آنها با وجود این همه هزینه و زمان که صرف تحصیل آنها شده به تدریس روی میآورند. وقتی دانشگاه فارغالتحصیل آهنگسازی دارد باید قبل از آن زمینه کاری آنها را فراهم کرده باشد!
مثلاً میتوانند جذب کجا شوند؟
وقتی تعداد ارکسترها زیاد باشد، این افراد جذب آنها میشوند. ارکسترها تا کی باید صرفا کارهای آهنگسازان کلاسیک را اجرا کنند؟ باید از کارهای آهنگساز ایرانی هم بنوازند. وقتی آهنگساز بداند ارکستری هست که کارهای او را اجرا کند حتماً آهنگ مینویسد. مشکل بعدی خود فارغالتحصیلان هستند و نگاهشان به موسیقی، نگاهی صرفا آکادمیک است به طوری که واقعیت جامعه را در نظر نمیگیرند. فارغالتحصیل آهنگسازی انتظار دارد اگر قرار باشد کارهایش در ارکستر اجرا شود، حتما به او سمفونی سفارش داده شود. اما واقعیت جامعه این است که 90 درصد شهروندان، موزیسین حرفهای نیستند. اشتباه بزرگی است که موزیسینهای ما از نیاز جامعه بیخبر باشند. در نظر نگرفتن سلایق مختلف در هنر به جامعه ضربه میزند، چه از طرف هنرمند باشد و چه از طرف مسئولان هنری و فرهنگی. اگر فعالین ما در عرصه موسیقی فقط به دنبال تولیدات خاص باشند زمینه کاری محدود میشود. در حالی که آهنگساز بزرگی مثل «شوستاکویچ» آثار سمفونیک دارد و در کنار آن کارهای پاپیولار و عامه پسند هم نوشته است. نگاه تک بُعدی فارغالتحصیلان به موسیقی یک آسیب جدی است. در نظر گرفتن ذائقه مردم در موسیقی یک اصل اساسی است و در غیر این صورت، هم مخاطب از دست میرود هم عرصه موسیقی محدود میشود. چه اشکالی دارد یک هنرمند هم استاندارهای خاص خودش را رعایت کند و بسته به شرایط برای مردم و عموم جامعه کار مناسب با استاندارد بالا تولید کند؟ هنر هنرمند جذب مردم و به دست آوردن دل آنهاست.
به طور مشخص وقتی فضای هنری به هر دلیل محدود شود، هنرمند گوشهگیر میشود. تدریس، یک افتخار برای هنرمند است، اما نه در شرایطی که برای او سفارش و زمینه کاری نبوده و مجبور شده به سمت تدریس برود. در صورتی که اگر بتواند در زمینههای مختلف و برای سلایق مختلف کار کند زمینه کاری تا این حد محدود نمیشود و میتواتند در عرصههای مختلف از موسیقی فیلم گرفته تا ارکستر فعالیت کند.
شما ازموسیقی فیلم صحبت کردید، زمینه فعالیت در این بخش چطور است؟
در موسیقی فیلم رابطه خیلی پررنگ است؛ البته کسی که استعداد و علم آن را دارد راه خودش را پیدا میکند.
حتی با وجود روابط؟
در نظر بگیرید وقتی کارگردان سفارش کاری را میدهد خیلی به آهنگساز جوان و تازه کار اطمینان نمیکند و دنبال اسمها میرود که قبلاً آزمون پس داده باشند و در تیتراژ هم اسم آهنگساز به نفعش باشد.
پس اینجا هم یک آسیب داریم؟
دقیقاً، اما خاطرمان باشد وقتی به یک جوان با استعداد فضای کار میدهیم برای اثبات خودش هم شده سنگ تمام میگذارد.
اکثر هنرمندان موسیقی و حتی ترانهسرایان از دوران طلایی صحبت میکنند. حدفاصل دهه پنجاه تا اواسط شصت، اوج موسیقی ایرانی است. از طرفی شما عنوان میکنید امروز وضعیت موسیقی رو به جلو رفته به لحاظ تکنیک، استفاده از سازها و تکنولوژیهای مدرنتر و خیلی عوامل؛ اما همچنان نتوانستیم به آن دوران برگردیم دلیل آن چه میتواند باشد؟
به لحاظ فنی رشد داشتیم. منتهی در آن دورانی که شما به آن اشاره میکنید عنصری داشتیم به عنوان «احساس». نظر من این است که اگر نگوییم احساس هنرمند به موسیقی از بین رفته، اما در مقایسه با آن دوران بسیار کمتر شده و نه تنها در موسیقی، بلکه در همه عرصههای هنری تاثیر داشته است. شعرها و ترانهها را نگاه کنید! آیا مضامینی که در گذشته داشتند امروز هم هست؟ امروز به جای شعر و ترانه با واژهچینی و حروفچینی طرف هستیم. شاعرانگی از بین رفته. در آهنگها به جای احساس، تکنیک به صورت افراطی رسوخ کرده است.
چه اتفاقی افتاده که موسیقی و شعر به این صورت درآمدند؟
به نظرم تاثیر جامعه است.
چه جور جامعهای؟
وقتی بحث جامعه میشود از شرایط زندگی پیرامون مثل تاثیر معماری و آب و هوا، ترافیک، مشغلهها، شتاب تکنولوژی و دغدغهها گرفته تا فضای کلیتر حاکم بر جامعه بر ذهن و جسم شهروند تاثیرگذار است. هنرمند هم در همین فضا زندگی میکند و روحش از همین عناصر تاثیر پذیری دارد. به طور طبیعی روی آثار او تاثیرگذار است. موسیقی خوب از جامعه و فضای خوب تولید میشود و بالعکس؛ موسیقی بیکیفیت و سطحی از یک جامعه سطحی. ماصبح تا شب اخبار جنگ و فساد میشنویم، خروجی هنرمند هم براساس تصویر ذهنی او از جامعه است.
اما در دنیا یا حتی در کشور خودمان کم نیستند آثاری که در دوران جنگها، یا اوج انقلابها و یا شرایط فضای خاص ساخته شده است. نمونه آن موسیقی وطنی آن طرف مرزهاست که به نظر اوضاع بهتری دارد. شما به این معتقدید؟
به نظرم موسیقی ایرانی آن طرف دچار نوعی بیدردی شده. اتفاقا با آقای احمد پژمان از آهنگسازان خوبمان که ساکن آمریکاست در این مورد صحبت میکردم ایشان میگفت موسیقی آن طرف دچار بیدغدغگی و بیانگیزگی شده است. اما در همان دوران که موسیقی ایرانی دچار یک جهش بزرگ شد، موسیقی و هنر دنیا هم با جهش روبه رو شد. این که به لحاظ اجتماعی چه اتفاقاتی در دنیا پیش آمد که چنین تاثیری بر موسیقی داشت، قابل بحث و قابل مطالعه است، اما نتیجهای که داشت برای موسیقی خوب بود.
خیلیها معتقدند راه هنر بخصوص موسیقی از اقتصاد میگذرد، نظر شما چیست؟
معتقدم آن میزان بودجه که باید برای هنر در نظر گرفته شود نمیشود، آن میزان هم که در کاسه داریم به اندازه کافی صرف موسیقی نمیشود. اما همه چیز در گرو اقتصاد نیست؛ مگر دهه پنجاه برای موسیقی ایران در مقایسه با امروز چقدر بودجه داشتیم؟ اما آثار آن روزها را با امروز مقایسه کنیم! پول کمتری صرف میشد، اما نتیجه بسیار بهتر بود. بازهم دلیل آن شرایط اجتماعی است.
قبول دارید ما در موسیقی علاوه بر کمبود بودجه با سوء مدیریت هم روبه رو هستیم و حتی آنچه را هم داریم از دست میدهیم؟ مثلاً سال 88 که ارکستر ملی تعطیل شد.
بله کاملا با شما موافق هستم. به عنوان مثال چند سال پیش طرح تاسیس کانون موسیقی جوانان را با هدف ارتقاء موسیقی بین جوانان به مرکز موسیقی صدا و سیما ارائه دادم و سال 90 این مجموعه تاسیس شد. طبق برنامهریزی صورت گرفته علاوه بر اساتید داخلی، اساتید خارجی هم دعوت میشدند و کلاسهای آهنگسازی، رهبری ارکستر و نوازندگی برگزار میشد. به عنوان مثال «واهرام بابائیان» و «مارتون اسرایلیان» از ارمنستان، مهدی حسینی از سن پترزبورگ برای کلاسهای آهنگسازی دعوت شدند و «سهراب کاشف» و «کریستین شولتز» از اتریش کلاسهای رهبری ارکستر را بر عهده داشتند. حتی کلاسهای ساخت ترانه هم گذاشتیم و از پایه آموزش داده میشد که اصلاً ترانه چطور ساخته میشود. علاوه بر این، کارگاههای دو ماهه آهنگسازی و تنظیم هم برقرار بود و کارهایی که خوب از آب در میآمد به واحد تولید صدا و سیما ارائه میشد و در مدتی کوتاه نزدیک هفت الی هشت کار خیلی خوب به تولید رسید و بچهها از این طریق راهشان به مرکز موسیقی صدا و سیما باز شد و به عنوان آهنگساز فعالیتشان را با رسانه ملی آغاز کردند. اما سال 93 که ریاست صدا و سیما تغییر کرد، اعلام شد که چون بودجه نیست نیاز به چنین کانونی نداریم! این دقیقا همان مسئله سوء مدیریتی است که شما به آن اشاره کردید.
خیلی ناراحت کننده بود مجموعهای که با آنهمه تلاش شکل گرفته بود و خروجی قابل توجهی داشت از هم پاشیده شود. تصمیم گرفتم مجموعه را حفظ کنم و آکادمی موسیقی «پنجخط» را تاسیس کردم که از اسفند 93 کارش آغاز شد. با همان پتاسنیل و تجربهای که در کانون داشتیم کار را کلید زدیم. فعالیت اصلی این آکادمی در زمینه آموزش نوازندگی، آهنگسازی و ارکستراسیون است. اساتید خوب داخلی و خارجی برای تدریس دعوت شدند و در کنار آموزشهای مداوم و آکادمیک، کارگاههای تخصصی نیز به صورت دورههای کوتاه مدت برگزار میشود که در ادامه فعالیت کانون موسیقی جوانان است.
از جمله این کارگاهها برگزاری «ورک شاپ» ارکستراسیون با آقای «بهزاد عبدی» است که در حال برگزاری آن هستیم. ایشان فارغالتحصیل اوکراین هستند و تجربه زیادی در کار با ارکستر دارند و با ارکستر سمفونیک ناسیونال اکراین کارهای زیادی را اجرا کردهاند. استقبال خوبی هم از این کارگاهها شده که نشان میدهد وقتی برنامهریزی استانداردی برای ارتقاء آموزش موسیقی تدوین شود و از اساتید متخصص و آشنا به موسیقی روز دعوت به همکاری شود هنرجو از آن استقبال میکند. سطح دانشپژوهان هم بالاست و اکثر آنها یا لیسانس یا فوقلیسانس موسیقی دارند. برنامهریزی ما در این کارگاه بدین شکل است که در جلسه اول آقای عبدی بخشی از یک قطعه را در حضور هنرجویان و با هم فکری آنان برای ارکستر تنظیم میکنند و برای روز دوم ورک شاپ از هنرجویان خواسته میشود که ادامه قطعه را با توجه با آموزشهایی که در جلسه اول به آنها داده شده تنظیم کنند و درهمان کارگاه به رفع نواقص آن پرداخته میشود. در نظر داریم که با آقای «محمد معتمدی» کارگاه آواز را شروع کنیم که از مهرماه کلید میخورد. علاوه بر این، آکادمی " پنج خط " مهرماه میزبان «کریستین شولتز» اتریشی خواهد بود و یک دوره مسترکلاس رهبری ارکستر برگزار خواهیم کرد و برای کلاسهای آهنگسازی نیز با «مارتون اسرایلیان» از ارمنستان مشغول رایزنی هستیم. حداقل به نوبه خودمان سعی کردیم با یک برنامهریزی مناسب فرصتهای آموزشی مناسبی را برای هنرجویان فراهم کنیم.
با خیلی هنرمندان موسیقی صحبت کردم. معتقدند اوضاع در دوسال گذشته در مقایسه با سالهای قبلتر اگر تغییر آنچنانی نکرده، اما به نسبت بهتر شده بدون تعارف وقتی شکل و برنامههای وزارت فرهنگ و ارشاد را با قبل مقایسه میکنیم کارنامه بهتری دارد. شما به عنوان یک استاد موسیقی و فراتر به عنوان یک هنرمند آیا چنین حسی را دارید؟
بله. معتقدم فضا تغییر داشته هرچند کم، اما امیدوار کننده است. یک دلیل عمده هم دارد. این دولت در مقایسه با دولت قبل نگاه مثبت تری به موسیقی دارد و بانیان فرهنگی موسیقی را پس نمیزنند. سال 88 ارکسترموسیقی ملی تعطیل شد! از همان سال به بعد ارکستر سمفونیک تهران فقط کار مناسبتی اجرا میکرد. یعنی ارکستری که هفتاد سال قدمت داشت تعطیل شد. نوازندگانش خانهنشین شدند و هر وقت پروژهای مناسبتی سفارش داده میشد دور هم جمع میشدند و اجرا داشتند. سه شب اجرا داشتند و یک سری آدمهای خاص دعوت میشدند و تمام. امروز شاید بودجه کافی نداریم، اما حداقل نگاه ما به موسیقی نگاهی مثبت است. همین رویکرد مثبت جایگزین کم بودهای اقتصادی میشود.
خوب روحیه یک هنرمند اقتضاء میکند که منتظر دیده شدن و ارزش گذاشته شدن به آثارش است!
این که حتمی است. وقتی پروپاگاندا و موسیقی سفارشی جریان پیدا کند، مخاطب فقط مخاطب خاص است. خاطرم هست چند سال گذشته وقتی برای اجرا به تالار وحدت میرفتم به وضوح میدیدیم موسیقی برای مردم ساخته نشده و سفارشی است. از شکل دعوت گرفته تا آنها که در تالار بودند سفارشی و خاص بود. فلان ارگان به فلان مناسبت قطعهای را سفارش داده، زیرمجموعه خودش را در تالار جمع کرده و اجرا را تماشا میکنند. پول کلانی هم پرداخت میشد. آهنگساز قطعهای را ساخته که شاید اعتقادی هم به آن نداشته، اما پول خوبی برایش داشته است. موسیقی سفارشی هرگز موسیقی ماندگار و تاثیرگذاری نخواهد بود و تاریخ مصرفش خیلی زود تمام میشود. تاریخ نشان داده موسیقی سفارشی ماندگار نیست.
شرق/گفتوگوی خسرو دهقان با داوود میرباقری - بخش پایانی
لمپنیزم رخت عوض کرده
بهناز شیربانی
بخش نخست گفتوگوی خسرو دهقان، منتقد پیشکسوت سینما، با داوود میر باقری کارگردان دوشنبه ١٦ شهریور، چاپ شد و اینک شما را به خواندن بخش دوم این گفتوگو دعوت میکنیم:
نکتهای که دوست داشتم با تو در میان بگذارم این بود که به اعتقاد من، واقعیت در کار هنری سر سوزنی اهمیت ندارد. به این معنی آنهایی که تشنه واقعیت هستند، شاید متوجه نباشند هرکسی که در کار هنری فعالیت میکند، به محض اینکه کارش را شروع میکند از واقعیت دور میماند و به هیچوجه واقعیت به مخاطب نشان داده نمیشود. چقدر با حرف من موافقی؟
کاملا موافقم. واقعیت در فیلمسازی چه معنایی دارد وقتی بازیگر نقشی را ایفا میکند و در مراحل بعد تدوین روی فیلم انجام میشود. در فیلمسازی با استفاده از برشهای تدوین سعی میشود تا حرکتهای خلاقانه به وجود بیاید. بنابراین معتقدم هیچکس نمیتواند ادعا کند که یک فیلم رئالیستی ساخته است. وقتی بهعنوان مؤلف حق انتخاب دارید در کارتان دخل و تصرفی میکنید و برای همین کاملا با حرف تو موافقم.
این سؤال را برای این مطرح کردم که ممکن است بسیاری از مخاطبان شیفته واقعیت باشند و وقتی با آثار تو مواجه میشوند با بازیگرانی روبهرو میشوند که به نوع دیگری دیالوگ میگویند و شاید با دنیای آنها فاصله زیادی داشته باشد، آنها باید چطور فکر کنند یا برای آن نوع مخاطبان واقعگرا چه حرفی برای گفتن داری؟
از نظر من هنر بخشی از واقعیت پنهانی است که در شرایط معمولی امکان بروز و ظهور پیدا نمیکند. تصور میکنم با دوستانی که شما به آنها اشاره کردید باید اینطور مواجه شد که این هم یک منطق است. ما در جهانی زندگی میکنیم که با تنوع منطقها، برای عرضه مختلف افکار و اندیشه مواجه هستیم. حالا میشود در این میان به مخاطب گفت، به من هم گوش بده. شاید من هم توانستم در شرایطی به بخشی از وجود پنهان تو دسترسی پیدا کنم و یک بار هم اینطور نگاه کن. توجهنکردن به یک اثر به واسطه اینکه چون به زبان من حرف نمیزند، یا چیزهایی که هر روز به چشم میبینم را به من نشان نمیدهد، پس قابل دیدن نیست؛ منطق درستی نیست. اگر دقت کنیم ممکن است همین مناسبتها اشاره به مفاهیمی دقیقتر و اتفاقا قابل درک و قابل لمستری کند. از طرف دیگر فکر میکنم اگر کاری این پتانسیل را دارد که در بلندمدت تبدیل به یک جریان شود حتما در انجام آن سماجت کنیم. این اتفاق در بلندمدت میتواند تبدیل به یک ذائقه شود و سلیقهای به وجود بیاورد. پس من فکر میکنم اگر خسته نشویم، اگر با بعضی از عصبانیتهای بیریشه خیلی سریع تغییر موضع ندهیم میتوانیم اثری داشته باشیم. من ٣٠ سال است که به این نوع نگاه اعتقاد دارم.
اتفاقا ساموئل خاچکیان، جمله جالبی درباره نشاندادن واقعیت دارد و آن این است که میگوید: اگر قرار است من واقعیت بسازم، یک صندلی برمیدارم و سرکوچه مینشینم و واقعیت کوچه را نگاه میکنم... .
جمله زیبایی است. از نظر من هم هنر یک فرایند خلاقانه است. اگر اثر هنری نتواند من را با یک چشمانداز تازه مواجه کند، حداقل من نمیتوانم آن را اثر هنری اطلاق کنم.
اما نکتهای که در آثار شما وجود دارد و بهویژه در«دندون طلا» بارزتر است، نگاه نوستالژیک شما به حوادث و آدمها و قصهها است. این اتفاق تقریبا در تمام آثار شما وجود دارد. حتی در «دندون طلا» از تیتراژ شروع هم دیده میشود آیا به این فضا علاقه دارید؟
بههرحال علایقی در من وجود دارد. فضاهایی که در آن نفس کشیدم و زندگی کردم، بخشی از تجربه زندگی من است. طبعا انسان در مسیر حرکتاش، مجموعهای است از این فضاها. گذشتهام را نمیتوانم فراموش کنم، اما چیزی که به آن فکر میکنم شاید مورد علاقه تو هم باشد این را با توجه به شناختی که نسبت به تو دارم میگویم که بالاخره در یک فرایند هنری با این موضوع مواجه میشوی که چه چیزی را انتخاب کنی و چرا انتخاب میکنی؟ چه چیزی را انتخابکردن میتواند برآمده از تعلقخاطر و احتمالا ارزشهایی باشد، که در یک دورهای وجود داشته و حالا ازبینرفته است و میتوان آن را یادآوری کرد، اما چرایی این کار به دلیل تعلقخاطر من به چیزهایی در گذشته است. در تمام این سالها بخش عمدهای از کار من ظاهر تاریخی داشته است و برای ساخت آنها وقت کمی هم صرف نکردم، اما همیشه این سؤال را از خودم پرسیدم اگر من به فردی قدرت حرکت بدهم و آن را تبدیل به یک شخصیت کنم یا حادثهای را به تصویر بکشم برای بیننده چه نفعی دارد؟
پاسخاش چه بود؟
نخستین دلیلش این است که متوجه بعضی مشکلات و کاستیها در جامعه امروز میشوید و بهنظر میرسد طرح این مفاهیم برای نسلی آموزنده و عبرتانگیز است و فکر میکنید اگر زمان آن را کمی به عقب برگردانید، حرفزدن از آن راحتتر میشود. بخش دیگری از این چرایی به این مربوط میشود که احساس میکنی طرح این مفاهیم برای امروز جامعه مفید است. در این مسیر چیزهای زیادی یاد گرفتم. واقعا در یک دورهای بعضی از شخصیتها در تاریخ برای من قابل درک نبودند. بعد از انقلاب حوادثی اتفاق افتاد و شرایطی پیش آمد که وقتی به آن آدمها نگاه میکردم با توجه به مصداقهایی که پیرامونمان وجود داشت آن آدمها برایم قابل لمستر بودند.
شاید بخشی از آن هم به پیشرفت تکنولوژی مربوط میشود. تکنولوژی روز به روز پیشرفت میکند و بهروز میشود. ولی خیلی معلوم نیست ما همان آدمهای سابق باشیم. براساس همین استدلال فکر میکنم هنوز شکسپیر خواندنی است... .
این هم یک وجه از قضیه است. مثلا وقتی قسمت اول سریال«دندون طلا» پخش شد من با نوشتهای از کسی مواجه شدم که به شدت نگران اخلاقیات شده بود و درباره من نوشته بود که به شدت علاقهمند به فیلمفارسی هستم. چه کسی ادعا میکند لمپنیزم از جامعه ما رفته است؟ از نظر من لمپنیزم رخت عوض کرده است. در همه حوزهها نیز ورود کرده و در همه ارکان زندگی ما نقش دارد. این همه معضلات اجتماعی ناشی از چیست؟ همه چیز از همین لمپنیزم نشأت میگیرد. حالا میخواهیم بگوییم که در یک دوره، فرهنگ به این شکل بوده و حالا ظاهرش عوض شده است. طبعا به مشکلات زیادی برخورد میکنیم. پس ناگزیر تاریخ و زمان کار را عقبتر میبرم.
تصور میکنم برای شما گذشته کفه سنگینتری است و روزگار خوشی در گذشته سپری شده است.
وقتی این سؤال را مطرح میکنی، الان احساس میکنم که همینطور بوده و آن مناسبات را بیشتر دوست داشتم. دلم برای گذشتهها تنگ شده است. از نظر من گذشته جذابتر بود و زندگی قابل باورتر و زیباتری را برای ما میساخت.
اساسا مخاطب برای شما چه جایگاهی دارد؟
نوع روایت برای راوی یک لذت دارد و برای مخاطب لذتی دیگر و اگر این لذت نباشد، فایدهای نصیب هیچکس نمیشود. من باید گوشی برای شنیدن داشته باشم که برای تعریفکردن به شوق بیایم. بنابراین مخاطب یکی از مسائل مهم من است. طبعا کار را برای خودم نمیسازم. پس بهایندلیل به حوزه نمایش و سینما وارد شدهام، و از به اشتراک گذاشتن ایدههایم با دیگران لذت میبرم. مخاطب همیشه یک سر اصلی ماجرا است. یعنی اگر کاری انجام بدهم و مخاطبی کارم را نبیند رغبتی برای کارهای بعدی نخواهم داشت، پس این شوق را مخاطب در من به وجود میآورد. این اصل همیشه برایم وجود داشته است که من برای جماعتی حرف میزنم که باید جذبشان کنم و آنها را در دنیایی که به نظر من جذاب است شریک کنم. وقتی با این نگاه اثری میسازید، طبعا دغدغه شما مخاطب خواهد بود. این یک رابطه دو طرفه است که مدام شما را در این حوزه بهروز نگه میدارد.
از نظر من هم مخاطب برای تو جایگاه ویژهای دارد چراکه در سنوسال و تجربهای از فیلمسازی هستی که برایت مهم است حرفت را با مردم در میان بگذاری. چراکه تو در همه این سالها کارهای بزرگ و بحثبرانگیزی ساختی و میل به دیدهشدن در تو فروکش کرده است و در این شرایط توجه به نیاز مخاطب بیشتر میشود.
بله، برای من مخاطب جایگاه ویژهای دارد.
این بخش از پرسش برای کسانی است که با آثار تو آشنایی دارند و گرنه بهتر است این بخش را نخوانند. آن هم بحث ارزشها در تجربه اخیر توست. به هر حال در کارنامه داوود میرباقری تنوع عجیبی از آثار وجود دارد و ممکن است بعضی با خود فکر کنند بحث ارزشها در تازهترین اثر میرباقری کجا است؟
هرآن چیزی که از ذهن من تراوش میکند، براساس تفکر و دیدگاهی است که آن دیدگاه هدفش خوشبختی و دوستی است و البته اندیشهای است که من به آن ایمان دارم. اگر روزی امامعلی (ع) را کار کنم هم، باز همین ویژگی را قائلم. چند روز پیش اتفاقا مقالهای خواندم که برایم جذاب بود و تیتر زده بود که «دندون طلا» کاری دینی و اخلاقی و بدون هیچ ادعایی است. همیشه معتقدم به اینکه روح آنچه به آن میاندیشی و ایمانداری باید در اثر متبلور شود. بحث ما در حوزه هنر بحث فن و بستر مناسب است. من با دوستانی که کارهایی میسازند که ترجمه مستقیم ٢٠ آیه یا حدیث است مشکل دارم. به نظر من بهتر است، طوری اثر ساخته شود و روی شکل و فرم آن و مسائل محتوایی بهگونهای کار شود که به جان مخاطب بنشیند. چهبسا که بعضی آثار بستری دارد که حتی نیاز است متناقض با آن مفهوم حرکت کنیم تا اثرگذار باشد. بدون مبالغه عرض میکنم، فکر میکنم چیزی که امروز کمی از آن فاصله گرفتیم این است که ریختی را در کارهای فرهنگی به کار گرفتیم که گاه ضد خودش عمل کرده است و گاه به جای اینکه نگاهی را تبلیغ کند، نتیجه ضد اخلاقی داشته است. مهم این است که محصولی بیافرینی که دارای شکل و شمایل و ساختاری باشد که آن ساختار بتواند اهداف و روح خودش را درست به بیننده منتقل کند. پشتوانه ایمانی و فکری آدمها همراه با سواد و دانش فنی آنها میتواند به این مقوله کمک کند؛ هر دوی آنها باید باشد تا بالاخره به نتیجه قابل قبولی منجر شود که وقتی ما اثری را میبینم، با صراحت حرفی از مذهب نزده باشد، اما روحش این ویژگی را داشته باشد که شما را در آن حالوهوا قرار بدهد. بنابراین فکر میکنم در کارهایم هیچوقت این تفکیک را قائل نبودم که اگر کار تاریخی انجام میدهم مذهبیتر است و زمانی که «دندون طلا» را کار میکردم اینچنین نیست.
وقتی مطالب و یادداشتها و نقدهایی که از ابتدای پخش «دندون طلا» منتشر شده است را میخواندم با چند نکته برخورد کردم اینکه بعضی معتقدند که دیدن قسمتهای آینده باید قبل از تیتراژ پایان باشد یا به اصلاح رنگ توجه شود یا دیوار نوشته و مسائل اینچنینی، اما مطلبی که برایم جالب بود بحث طراحی صحنه بود و اینکه موفق شدید در دو دوره زمانی صحنههای جذابی را خلق کنید. اجرائیکردن صحنههایی که مربوط به دهه ٤٠ و دوران پس از جنگ است چقدر سخت بود؟
چیزی که در«شاهگوش» با آن آشنا شدم دوربین الگسا بود و متوجه شدم دوربین بسیار خوبی است و دوربینی است که از قابلیتهای فنی فوقالعادهای برخوردار است و به آن علاقهمند شدم، در این کار هم از آن استفاده کردم. در طراحی صحنه مشکلاتی داشتیم از جمله اینکه بخشی از قصه پیش از انقلاب روایت میشود و به ضرورت قصه، فضاهایی را نیاز داشتیم و هیچچیز از آن دوران وجود ندارد و محدود میشویم به لالهزار شهرک سینمایی و میدان بهارستان و چیزی نیست که بتوانیم تهران را با ابعاد واقعیتر نشان بدهیم. شهرک سینمایی فضاهایش تکراری شده و فکر کردیم باغ ملی را بگیریم و با انگل دوربین و زاویههایی دوربین سعی کنیم فضاهای جدیدتری خلق کنیم، به دلیل محدودیت بودجه و زمان نیز کار سختتر میشد، اما فکر میکنم مجید علی اسلام، بهعنوان کسی که سالها کنار من کار کرده است و سلیقه من را میداند در کارش به پختگی خوبی رسیده است، و میتوان با اعتماد بیشتری کار سنگین اینچنینی را به او سپرد. جوان است و من همیشه از کارکردن با جوانها استقبال میکنم و از ایدههای آنها در کار استفاده میکنم. به نظرم کارش در«دندون طلا» خوب است. طبعا با توجه به مشکلاتی که اشاره کردم در طراحی صحنه نیاز به ساختن فضاهایی مثل قبرستان ماشینها یا حلبیآباد داشتیم. شاید با توجه به همه این محدودیتها غفلتهایی نیز صورت گرفته باشد، اما تا جایی که توانسته بودیم سعی کردیم به تمامی جزئیات بپردازیم و کاستی وجود نداشته باشد.
قانون/لطیفی: ساخت آثار مذهبی را دوست دارم
«محمدحسین لطیفی» کارگردان سریال «تنهایی لیلا» گفت:«ساخت «تنهایی لیلا» برای من یک رجعت به سمت حال و هوای کارهای مذهبی است و تعریف از خود نباشد، فکر میکنم جزو معدود کارگردانهایی هستم که در این سالها و در ایران کارهای مذهبی که دوست دارم و ساخته ام را مردم هم به خوبی دیدهاند. عموما در اغلب موارد برخی از دوستان در ساخت آثار مذهبیشان دچار غلو میشوند که مردم آن را پس میزنند.از این بابت خوشحالم که خداوند این توانایی را به من داده تا بتوانم فضای مذهبی زمان حال را همانطور که وجود دارد، به مردم نشان دهم و کمتر درگیر اغراق شوم».
قدس/پژوهشگر و مؤلف سیره اهل بیت(ع) در گفتوگو با « قدس»:
رهرو امام رضا(ع) باشیم، نه زائر تشریفاتی
گروه معارف/ آمنه مستقیمی - ذیالقعده ماهی است که در میان ماههای قمری به حضرت ثامن الحجج(ع) اختصاص یافته، ...
از این روست که از آغاز تا پایان آن، زیارت امام رئوف(ع) برای عاشقان ایشان در اولویت قرار می گیرد و مشهدالرضا(ع) بیش از هر زمان دیگر میزبان زائران می شود. از این رو و به منظور واکاوی آثار فردی و اجتماعی زیارت امام هشتم(ع) با حجتالاسلام والمسلمین عبدالکریم پاک نیا، پژوهشگر و مؤلف سیره اهل بیت(ع) و صاحب آثاری مانند «ویژگیهای امام رضا(ع)»، «گذری بر اندیشههای اقتصادی امام صادق(ع)» و «نگاهی به شیوههای رهبری امام هادی(ع)» گفت و گو کردهایم که پیش روی شماست.
چرا زیارت امام رضا(ع) دارای برکات و آثار فراوان است به گونه ای که در روایات حتی اجر و ثوابی همچون حج و عمره برای آن برشمرده میشود؟ راز این همه ثواب چیست؟
- پاسخ این پرسش را میتوان در روایت حضرت جوادالائمه(ع) یافت وقتی که فرمودند: «زیارت پدرم افضل است از زیارت کربلای معلی» ایشان در همین روایت علت این برتری را نیز بیان کرده و میفرمایند: «برای آنکه حضرت سیدالشهدا(ع) را همه مردم زیارت میکنند، اما امام رضا(ع) را تنها شیعه دوازده امامی زیارت میکنند و این خالص ترین زیارت است.» یعنی کسانی که از انحرافاتِ اعتقادی همچون شیعه چهار امامی، هفت امامی، واقفیه و... دور هستند، حضرت ثامن الحجج(ع) را زیارت میکنند.
از این روست که در فضیلت زیارت ایشان آمده که: «هر که امام رضا(ع) را زیارت کند، خداوند بهشت را بر او واجب کرده و از آتش دورش میکند.»
همچنین، زائر رضوی اجر و ثواب شهید را دارد؛ امام کاظم(ع) میفرمایند: «پسرم رضا در سرزمین غربت از دنیا میرود، هر کسی او را زیارت کند در حالی که آشنا به حق او و تسلیم مقام اوست، اجر شهید بدر را دارد.»
افزون بر این، استجابت دعا از برکات زیارت امام هشتم(ع) است، چنانکه ایشان خود به یاسر خادم فرمودند: «سفر برای زیارت قبور روا نیست، جز قبور ما ائمه(ع)، هر کسی سفر کرده و زیارت کند ما را در توس دعایش مستجاب شده و گناهانش بخشوده میشود.»
ایشان همچنین میفرمایند: «هر کسی من را در غربت زیارت کند خداوند اجر صدهزار شهید، صدهزار صدیق و صدهزار حج گزار و عمره گزار را به او میدهد و در صف ما محشور میشود و در درجات بالای بهشت رفیق ماست.» و نیز فرمودند: «هر کسی سختی کشیده و به زیارت ما بیاید او را شفاعت میکنیم و دعایش مستجاب است.»
افزون بر این، روایت مشهوری نیز از زبان مبارک امام رضا(ع) بیان شده و در بین زائران ایشان نیز شهرت دارد: «هر کسی به زیارت من آید در روز قیامت سه جا نزد او میآیم: زمانی که پرونده اعمال به دست راست و چپ داده شود، در پل صراط و نیز در میزان و زمان حسابرسی.»
زیارت ثامن الحجج(ع) با این دامنه از اثر و برکات چه رهاوردی از نظر روحی و تربیتی برای زائر دارد و او را دستخوش کدام تحولات مثبت میکند؟
- رهاورد زیارت امام رضا(ع) را نخست میتوان در زیارتنامه ایشان یافت که نکات قابل توجهی دارد؛ چه در حرم خوانده شود و چه از راه دور؛ زائر با این زیارتنامه نخست اعتقادات خود را عرضه میکند و به توحید، نبوت و امامت شهادت میدهد، یعنی با این زیارتنامه یک بار دیگر اعتقادات عرضه میشوند.
در کنار عرضه اعتقادات، مسأله امام شناسی هم مطرح میشود، یعنی به امامتِ امامان با همه ویژگی هایشان تصریح شده و زائر میگوید من به چنین امامی اعتقاد دارم.
در این زیارتنامه با خوبان ارتباط برقرار و تک تک خوبان را یاد میکنیم و امام(ع) عصاره و وارث این خوبان معرفی میشوند و به زائر القا میشود که در خط خوبان باشد.
همچنین با قرائت این زیارتنامه بیان میکنیم که ایشان نماز را اقامه کردهاند؛ باید توجه داشت اقامه نماز صرف خواندن نیست، بلکه نماز را برپا داشتن است و در این زیارتنامه عرضه میداریم: «ای فرزند رسول خدا! شما نماز را برپا داشتی و ما نیز باید چنین باشیم و نماز را بشناسیم و ترویج کنیم.» سپس شهادت میدهیم که: «شما زکات دادی و امر به معروف و نهی از منکر کردی و عبد و بنده ای کامل بودی تا لحظه مرگ»؛ و اینچنین معارف آموزش داده میشود.
زیارت امام هشتم(ع) از نظر تسهیل ارتباط با شخص حضرت(ع) چه تأثیری دارد؟
از آثار دیگر زیارت حضرت ثامن الحجج(ع) مسأله تجدید عهد و بیعت با امام(ع) است، حضرت(ع) خود میفرمایند: «هر امامی عهدی و پیمانی بر عهده پیروان و شیعیانش دارد که برترین وفای به عهد، زیارت قبر آنهاست و اگر زیارت آنها از روی رغبت و عشق و علاقه باشد و تصدیق کند آنچه را امام به آن رغبت داشته و برایش تلاش کرده است، امامی که زیارت کرده در قیامت شفیع او خواهد بود.»
این یعنی تنها زیارت ساده و ظاهری مطرح نیست، بلکه باید عرفان و بصیرت را در خود داشته باشد نه اینکه تنها در مناسبتها و برای تفریح به مشهد و زیارت امام هشتم(ع) برویم، بلکه ما باید رهرو ایشان باشیم نه زائر تشریفاتی.
آیا زیارت حضرت ثامن الحجج(ع) زمینه تکامل و اعتلای روحی شخصیتی را نیز برای زائر فراهم میکند؟ چگونه و با چه کیفیتی؟
- بله، نخست مسأله کمالخواهی و فضیلت طلبی است، کسی که به زیارت امام رضا(ع) اقدام کرده بستری را در وجود خود ایجاد میکند که فضایل را بهتر درک کرده و به فضای معنوی نزدیک شود. افزون بر این، زیارت امام رئوف(ع) موجب تحولِ روحی انسان میشود و اینچنین زائر در پی جبران گذشته خود از طریق نزدیک شدن به سیره رضوی، توبه و حلّیت طلبیدن از کسانی که در حقشان ستم کرده است و... بر میآید.
مهم آنکه مرکز زیارت امام رضا(ع) بویژه محوطه ضریح و زیر گنبد ایشان دانشگاهی است برای احیای کرامت انسان، زیرا انسانها آنجا خود را بهتر میشناسند و حس نزدیکی به خداوند دارند و با وصل شدن به قدرت الهی از حقارت دور میشوند.
نکته دیگر اینکه با این زیارت روحیه ستم ستیزی در ما بارور میشود، یعنی وقتی زیارتنامه ثامن الحجج(ع) را میخوانیم و دشمنان ایشان را لعن میکنیم، میگوییم زائر امام رئوف(ع) در مقابل ظلم بی تفاوت نیست و به گرفتاران و مظلومان یمن و بحرین و... میاندیشد و فقط قاتل ایشان را لعن نمیکند، بلکه کسانی را لعن میکند که فضایل را میکشند و در پی نابودی خوبی ها هستند.
از این رو، زیارت امام هشتم(ع) طهارت ظاهری و باطنی برای انسان به همراه دارد؛ به عبارت بهتر زائر هم در ظاهر غسل کرده و وضو میگیرد و هم در باطن سعی میکند از گناه و حتی فکر گناه دور باشد.
افزون بر این، زیارت غذای روح انسان است و در مقابل فاصله گرفتن از اهل بیت(ع) روح را پژمرده میکند؛ کسی که در زیارتنامه امام رضا(ع) ایشان را مدح میکند یعنی به سراغ خوبی ها میرود، به قول مولوی شاعر معروف کسی که خوبی را تعریف میکند یعنی خوبی را میفهمد.
پس معنای دیگر زیارت این است که زائر خود را بالا کشیده و به سطح انسانهای فاضل نزدیک میکند و به دیگران میگوید وقتی از دور و نزدیک امام(ع) خود را زیارت میکنم یعنی بصیرت دارم.
آیا هر زیارتی با هر شرایطی این آثار را با خود دارد؟
- زیارتی چنین رهاوردی دارد که در آن زائر عارف به حق امام باشد و بداند نزد چه کسی آمده است و عاشقانه و عارفانه این زیارت را انجام دهد نه صوری و ظاهری؛ آنچنان که حضرت ثامنالحجج(ع) میفرمایند: «هیچ یک از دوستانم مرا زیارت عارفانه نمیکند، مگر اینکه در روز قیامت او را شفاعت کنم.»
یا در روایتی از پیامبر اکرم(ص) سالها پیش از ولادت امام هشتم(ع) بیان شده: «در آینده نزدیک پاره تن من در خراسان دفن میشود، کسی که ایمان داشته باشد به امامت و کرامت او و معارف اهل بیت(ع)، خداوند بهشت را بر او واجب میکند.»
بنابراین، آثار و برکاتی که بیان شد در گروی بصیرت و معرفت به حق امام هشتم(ع) است.
اگر چنین زیارتی با این برکات پُردامنه محقق شود، چه آثاری بر سبک زندگی و اصلاح آن دارد؟
تأثیر زیارت امام رضا(ع) در زندگی این است که سبک زندگی را از ایشان میآموزیم، یعنی در زیارت حتی کم و اندک با این سبک آشنا میشویم و با قرائت زیارتنامه، شنیدن سخنرانی و... تأثیر میپذیریم و اینچنین سبک زندگی را فرا میگیریم.
باید توجه داشت در خارج از حرم امام هشتم(ع) شیطان فعالتر است و دشمن میکوشد ما را به مسیر انحرافی بکشاند، اما در حرم رضوی انسان سعی میکند تحول روحی بیابد و در این فضا قرار میگیرد و درصدد تحول زندگی خویش بر میآید. یا شاید پیش از زیارت اعتقاداتمان سست شده باشد، اما در حرم رضوی و با زیارت امام(ع)، اعتقاداتمان را مستحکم میکنیم و همواره درباره اعتقادات و راه امامت سخن میگوییم و اینچنین سبک زندگی ما دستخوش تحولات مثبت میشود.
به قول یکی از بزرگان اگر میخواهی بدانی زیارت تو قبول شده یا خیر؟ باید وقتی پس از زیارت به زندگی عادی بازگشتی به اعمال و رفتار خود بنگری و حال خود را با پیش از زیارت مقایسه کنی؛ اگر سبک زندگیت تغییری نکرده باشد یعنی زیارتت درست نبوده اما حتی اگرکمی تغییر مثبت در تو رخ داد و درصدد جبران اشتباهاتت برآمدی یعنی مورد عنایت امام(ع) قرار گرفتهای.
قدس/دکتر هادی وکیلی:
کاری که رضاشاه با فرهنگ ایران کرد، مغولها نکردند
گروه فرهنگی- مصطفی لعل شاطری - از مشکلات خاندان پهلوی و بویژه رضا شاه این بود که فاقد طبقه اجتماعی مستقل و به عبارتی به هیچ یک از طبقات برجسته تعلق نداشتند و تمامی انتسابهای آنان مجعول است.
دکتر هادی وکیلی، دانشیار گروه تاریخ دانشگاه فردوسی در نشست بررسی سیاستهای فرهنگی دوره رضاخان که در مشهد برگزار شد، با بیان این موضوع گفت: معمولاً در مورد رضاشاه یک خطای تحلیلی از سوی محققان نادیده گرفته میشود که در بردارنده نوعِ به حکومت رسیدن اوست. رضاشاه با بهره گیری از یک روش نامشروع، کودتا، به قدرت دست یافت و گروهی بر این باورند که صرف دارا بودن نیروی نظامی به وی امکان داد تا سلسله پهلوی جایگزین سلسله قاجار شود، اما این تنها بخشی از عوامل است، زیرا بنیانهای بسیار جدی تر مطرح بود، چنانکه چگونگی تنظیم معادلات جهانی از سوی کشورهای استعمارگر از جمله روسیه و انگلیس را میتوان تأثیرگذارترین موضوع دانست. وی با طرح این پرسش که چرا با وجود رجال سیاسی متبحر و زبده در سالهای پایانی حکومت خاندان قاجار، رضاشاه که حتی اطلاعات مقدماتی در حوزه سیاست نداشت، بر مسند امور قرار گرفت، عنوان کرد: چند عامل در این میان تأثیرگذار بود؛ یکی از این موارد، فضای رسانهای حاکم بر جو جامعه بود. فضای فرهنگی در کشور در اختیار خبرنگاران، روزنامه نگاران و روشنفکران قرار داشت.در پی آن ادبیاتی توسط این گروه ایجاد شد که تنها راه نجات ایران را ورود یک قهرمان نظامی به صحنه میدانستند و به تعبیر صریح تقی زاده: «ایران نیازمند یک دیکتاتور بود!». بر این اساس شرط اولیه آن بود تا فردی مقتدر نظامی بر مسند امور قرار گیرد و حتی گاه از سوی این گروه، رضاشاه در کنار نادرشاه قرار میگرفت تا با دادن وجهی آرمانی به او، جایگاهی ممتاز برای این مدعی سلطنت ایجاد کنند.
دکتر هادی وکیلی افزود: مسأله دیگر، ایجاد یک هماهنگی پنهانی میان گروهی از قدرتهای استعماریِ مؤثر در تحولات داخلی و رهبران نظامی بود.در این شرایط قدرتهای استعماری به ساختن نیروی نظامی روی آوردند، چنانکه روسیه در شمال نیروی قزاق و انگلیس در جنوب، پلیس جنوب را دایر کرد. در این بین، کشورهای استعمارگر با ادعای توانایی نداشتن ایران در حفظ نظم و آرامش، نیروهایی با سرمایه ایران برای برآورده شدن منافع خود برپا کرده بودند که در راستای اهداف آنان فعال بود. پس از آن با فراهم آمدن یک اتحاد خواسته یا ناخواسته در میان مؤلفههای کشورهای استعماری و نظریههای روشنفکران، جوی حاصل شد که ثمره آن کودتای سوم اسفند بود.
این محقق و پژوهشگر با بیان این مطلب که تمام اسناد و شواهد بر این موضوع دلالت دارند که همه برنامهها و سیاستهای حکومتی رضاشاه از سوی دولتهای استعمارگر در دستور کار قرار داشته است، گفت: مهمترین موضوعی که از سوی رضاشاه هدف قرار گرفت، باورها و اعتقادهای فرهنگی مردم بود.فرهنگی که ریشهای کهن در جامعه ایران داشته و مردم به نسبت بسیار زیادی به آن پایبند بودند. البته باید در این بین نقش ویژه انگلیس را نیز در نظر داشت، زیرا انگلیس در پی آن بود تا با حمله و نابودسازی زیرساختهای فرهنگی، مقاومت مردم ایران را درهم شکند.از این رو به همکاری با رضاشاه پرداخت تا فرهنگ ایران را نابود سازد. وی افزود: تا قبل از تاریخ معاصر، به عنوان مثال در عصر صفوی، تنها فرهنگ ملی به همراه فرهنگ مذهبی برجامعه حاکم بود، ولی با ورود به دوره معاصر، ضلع دیگری به نام فرهنگ غربی در کنار دو ضلع دیگرِ فرهنگ ایران قرار گرفت و با نفوذ در ایران رشد کرد.در طی حکومت رضاشاه، این سه بعد به طور کامل تحت تأثیر افکار او قرار گرفته بود. با این حال در دوران پهلوی اول، ارتباط با غرب اوج میگیرد و در عین حال بخش عظیمی از جامعه در برابر استعمار فرهنگی غرب مقاومت میکنند که این بخش شامل قشر مذهبی بودند.در این شرایط، مقاومت جدیدی در برابر افکار فرهنگ ستیزانه بولواری غرب به رهبری علمای دینی صورت پذیرفت.
این مدرس دانشگاه با اشاره به تبلیغات رسانههای غربی در ساخت چهرهای دروغین برای خاندان پهلوی اظهار داشت: امروزه با وجود تبلیغات گستردهای که در راستای ساختن چهره فرهنگیِ فریبنده از شخص رضا شاه در شبکههای ماهوارهای از جمله «من و تو» صورت میپذیرد، اما باید دانست که بر اساس اسناد و اظهارات شاهدان عینی که گاه در دربار حضور داشته اند، رضا شاه ضدملی ترین و ضد فرهنگی ترین چهره ایران است؛ زیرا فرهنگ 2500 ساله ایران، به اسم ملیت از سوی وی تخریب شد و به عبارتی دیگر؛ کاری که رضاشاه در راستای نابودی فرهنگ ایران کرد، مغولها نکردند!
دکتر هادی وکیلی خاطرنشان کرد: رضاشاه حتی در غربی ساختن ایران پیشرفتی نداشت، چراکه غرب با دموکراسی به پیشرفت دست یافته بود، اما او در پی آن بود تا با روحیه دیکتاتوریِ خود و غالب کردن آن بر جامعه، به این موضوع دست یابد. اما باید دانست که طراحی اصلی این مسأله، بر عهده دولتهای استعمارگر بود، زیرا استعمارگران از اواخر قرن 19 به این موضوع وقوف داشتند که دیگر استعمار از راه خشونت و به کارگیری نیروی نظامی در جهان اسلام امکان پذیر نیست. از این رو با بهره گیری از حربه فرهنگی و نابودی هویت کشورها بویژه ایران به این کار اقدام کردند. چنانکه در این بین انگلیس و فرانسه در زمره نخستین کشورها قرار داشتند که در کادر هیأت حاکمه ایران نفوذ کرده و به فعالیتهای تبلیغی خود میپرداختند، به نحوی که نمونه مشهود و بارز آن فراموشخانه (فراماسونری) بود.
قدس/مردم از « محمدرسول ا...(ص)» میگویند؛
فیلمی که برایش صلوات میفرستند
گروه هنر / سرور هادیان - محمد(ص) را یک بار دیگر شناختم. یک بار دیگر آن گونه که شایسته او و دین مهربانی است، او را دیدم.
سینمای ایران برای نشان دادن چهره واقعی پیامبر اعظم(ص) سالها بود چیزی برای عرضه کردن در جهان هنر نداشت تا اینکه امسال با نمایش عمومی فیلم محمد رسول ا...(ص) این کمبود جبران شد و سینمای ایران اینک در برابر جهان اسلام سربلند است.
محمد رسول ا...(ص)، فیلمی است که به داشتههای سینمایی کشور اکتفا نکرده، بلکه با استفاده از عوامل، امکانات و تجهیزات درکلاس جهانی، توانسته کاری فاخر و در خور بسازد.
به خاطر دارم هر زمان نامی از عیسی مسیح(ع) میشنیدم، چهره معصوم و مهربان او را در فیلمهای متعددی که درباره زندگی این پیامبر الهی ساخته شده بود، به خاطر میآوردم، اما تنها ذهنیت تصویری من و شاید بیشتر مردم از حضرت محمد(ص)، فیلم رسالت به کارگردانی مصطفی عقاد بود، اگرچه کار عقاد در آن دوران قابل احترام است، اما پرداختن به شخصیت والای این پیامبرعظیمالشأن اسلام در دنیای امروز بیش از پیش احساس میشود.
زیبایی فیلم مجیدی در آن است که به رغم نمایش ندادن چهره حضرت محمد(ص)، این مهربانی تا همیشه با ما همراه خواهد بود.
کودکی معصومان را به تصویر بکشیم
درباره این فیلم منتقدان و کارشناسان سینمایی، دیدگاه های خود را ارایه داده اند. شماری در خصوص مدت زمان فیلم و نداشتن درام حرف زده و به فیلم ایرادهایی وارد کرده اند و شماری نیز لحظههای حسی فیلم را ستودهاند یا از منظر نشانه شناسی به فیلم نگریستهاند، اما چیزی که درباره فیلمی مانند محمدرسول ا...(ص) مهم است، دیدگاه های مردم است، زیرا این فیلم آمده است تا در نگاه و دیدگاه مردم تأثیر بگذارد.
گزارشگر ما به سینماهای نمایش دهنده فیلم سر زد و با چند تن از تماشاگرانی که از دیدن فیلم آمده بودند، همکلام شد تا دیدگاه آنها را درباره آخرین ساخته مجید مجیدی جویا شود.
سیدحمید حسینی، دانشجوی معارف پس از اتمام اکران فیلم میگوید: کارگردان، داستان زندگی کودکی پیامبر اسلام(ص) را روایت میکند، در واقع به زیبایی، دوران جاهلیت و شرایط زمان تولد حضرت محمد(ص) و سپس دوران طفولیت و نوجوانی ایشان را به تصویر میکشد. به اعتقاد من، در سینمای ایران و جهان روایت این دوران مهجور مانده بود، متأسفانه در همه ذکر مصیبتها و مداحی ها فقط به مباحث جنگ آن دوران بیشتر پرداخته میشود و کمتر ابعاد مهربانی و عشق و واقعیتهای زندگی حضرت محمد(ص) روایت میشود، از این رو سینما ابزار بسیار قوی میتواند باشد که حتی با یک بار دیدن واقعیتها با زبان تصویر، هر مخاطبی اعم از کودک و نوجوان و بزرگسال و... برای تمام عمر این لحظات را در ذهنش ثبت کند، زیرا تأثیرگذاری دیدار به مراتب قویتر و ماندگارتر از شنیدار است، پس ساخت این فیلم برای نسل جوان و نسل آینده و حتی گذشته بسیار ضروری و هدیه بزرگی خواهد بود.
بهار ستاری، دانشجوی ریاضی اعتراف میکند نسبت به فیلمهای مذهبی ذهنیت داشته و به همین دلیل در ابتدا مایل به دیدن فیلم نبوده است . ادامه حرفهای بهارخانم خواندنی است: پس از دیدن چند صحنه از فیلم نظرم کاملاً تغییر کرد و باید اعتراف کنم با توجه به ظرفیت سینمای ایران، این فیلم اثری بسیار قابل تأمل و بسیار عالی است.
او در ادامه به تأثیرگذار بودن تک تک صحنهها اشاره میکند و میافزاید: مهربانی حضرت محمد(ص) در همه لحظات حضورشان برایم جذاب بود تا جایی که در بیشتر صحنهها نتوانستم جلوی اشکهایم را بگیرم.
نفهمیدم 3 ساعت چگونه گذشت
اشکان راشدی که شغل آزاد دارد روی نکات برجسته فیلم انگشت میگذارد که از نظر او موسیقی و جلوههای ویژه است.
او میگوید: موسیقی فیلم برایم خیلی جذاب و تکاندهنده بود، موسیقی که به مکان و زمان خاصی محدود نمیشود و به نظر من موسیقی کاملاً بینالمللی است. از طرفی از جلوههای ویژه آن هم نمیتوان بیتفاوت گذشت، صحنه حمله ابرهه به مکه به اعتقاد من یکی از بهترین سکانسهای فیلم بود. جلوههای ویژه به گونهای بود که قابل درک بود و هیچ اغراقی در آن دیده نمیشد، به هر حال گریم خوب، بازیهای روان، هدایت این همه هنرور در صحنههای مختلف با لباسها و گریمهای گوناگون و طراحی دکور بینظیر در سینمای ایران سبب میشود که فیلم حضرت محمد(ص) را به یک اثر ماندگار تبدیل کند.
فاطمه احمدیزاده، خانهدار هم از روایت نامهربانیهایی که بر پیامبر مهربانیها شده است، میگوید: بارها پای منبر از ظلم و جوری که بر اهل بیت شده بود، اشک ریخته بودم. بچهها و نوهها اصرار داشتند که من و پدربزرگشان حتماً این فیلم را ببینیم، هرچه میگفتم، نمیتوانم سه ساعت روی صندلی بنشینم، گفتند، هر زمان خسته شدید قول میدهیم که شما را به خانه بیاوریم، اما هیچ کداممان متوجه گذشت زمان نشدیم. فیلم خوبی بود، خیلی از جزییات زندگی حضرت محمد(ص) و خاندانش را بهتر متوجه شدم.
صادق کاشفی، محصل هم معتقد است، با توجه به جسارتها و اهانتهایی که در طول این چند سال برضد پیامبران الهی بخصوص پیامبر اکرم(ص) شده است، این فیلم میتواند بزرگترین توضیح و الگو برای سینمای دینی و ملی ما به تمام دنیا باشد.
وی میگوید:این فیلم ساخته یک کارگردان ایرانی است، به خودم میبالم و خیلی خوشحالم که رسانههای خارجی هم از این اثر ایرانی صحبت میکنند، حتی اگر کار را قبول نداشته باشند، اما این انتقادها نشان از اضطراب آنهاست، زیرا هیچ انتقادی از عظمت اسلام و میزان احترام مسلمانان جهان نسبت به پیامبر اعظم(ص) کم نمیکند.
نمره خوبی می دهم
بنیامین آریابان، مهندس عمران هم زیبایی این فیلم را در خشونت نداشتن آن میداند و معتقد است که مجیدی پس از سالها که دستگاههای رسانهای غربی به جهانیان چهرهای خشن از اسلام و پیامبر اکرم(ص) معرفی کرده بودند، پاسخ در خور شأنی به آنها ارایه کرد و به خوبی در به نمایش کشیدن فضایی مثبت و پر از عطوفت از پیامبر رحمت موفق بوده است.
او در ادامه میگوید: در این راه همین بس که کارگردان محمد(ص) چه بسا عامدانه در فیلمش و در تک تک سکانسهای اکشن آن هرگز ریختن خون را به تصویر نکشید. در مجموع باید به این فیلم نمره خوب داد، نمرهای برای موفق بودن کارگردان در ترسیم فضای صلح و آرامش و مظلومیت پیامبر اسلام. مصطفی عقاد در فیلم رسالت، فیلمی اکشن و تاریخی ساخت، اما مجید مجیدی فیلمی درام- تاریخی که هر دو از نظر من در جلب مخاطب موفق عمل کردهاند. وی به نکات ریزتری هم اشاره میکند، از جمله اینکه اگرچه حضور عوامل ایتالیایی، آلمانی و اتریشی در این اثر حضوری مؤثر بوده است، اما نقش مجیدی را در کارگردانی و انتخاب درست عوامل نمیتوان فراموش کرد. او در این خصوص به بازی ساره بیات در نقش حلیمه اشاره میکند و بازی های بازیگران فیلم را میستاید. فیلم که تمام میشود، عدهای از مخاطبان برای عظمت این اثر دست میزنند و در همراهی آنها همه به احترام این بزرگ دین میایستند و دوباره تشویقها با ذکر صلوات را شروع میکنند و همین واکنش نشان میدهد تماشاگران، فیلم را حس کرده اند و لحظه های زیبای آن برجانشان نشسته است.
وطن امروز / یادداشتی برای نمایش «پپرونی برای دیکتاتور»
چند درجه زیر خط اخلاق!
نمایش «پپرونی برای دیکتاتور» به کارگردانی خسرو احمدی که از ۱۳ مردادماه اجرای خود را در تالار استاد ناظرزادهکرمانی تماشاخانه ایرانشهر آغاز کرده بود، پس از توقفی، دوباره از سر گرفته شد. نمایشی برگرفته از نمایشنامه «اسم» که اثری گزنده در نقد شبهروشنفکری جامعه فکری رو به زوال بوده است اما در طراحی نمایش و نحوه اجرای جدیدی از آن در «پپرونی برای دیکتاتور» به مایهای کورانزده از ابتذال کشیده شده است.
نمایشنامه فرانسوی «اسم» توسط ماتیو دولاپورت و الکساندرو لاپتولیر نوشته شده و خروجی متن این دو نویسنده فرانسوی به شکل جذاب و هوشمندانهای به تصورات خامدستانه اذهانی غریبه با زیستن میپردازد و حتی استقبال فراوان مخاطبان از نمایش فرانسوی موجب ساخت فیلمی براساس آن شد که توانست جوایز مختلف سزار (مهمترین جایزه سینمای فرانسه) را کسب کند. داستان این نمایش به موضوع نامگذاری فرزند در خانوادهای فرانسوی بازمیگردد که منجر به دعوایی خانوادگی و افشای تضادها و دشمنیهای پنهان در یک خانواده به ظاهر خوشبخت و روشنفکرزده میشود!
نامگذاری کودکی که قرار است در آینده به دنیا بیاید دستمایه این نمایشنامه شده تا به چالش نگاههای چپگرایانه و پزهای طبقه روشنفکر فرانسه دست بزند. به گزارش نسیم، نمایشنامه «اسم» که پیش از این در ایران توسط لیلی رشیدی روی صحنه رفته بود به تضادها و دوگانگیهای تفکری شبهروشنفکری در جامعه فرانسه میپردازد و با مایههایی از هجو و دیالوگهایی طنازانه سعی دارد به این جریان میپردازد، چنان که یکی از اعضای خانواده به نام ونسان برای دست انداختن دیگران میگوید بنا دارد نام فرزند خود را آدولف بگذارد! این صحبت وی باعث واکنش تند سایر اعضای خانواده که از قشر روشنفکر هستند میشود؛ همگی به تندی و خشونت از او میخواهند این کار را نکند زیرا باعث یادآوری و زنده کردن خاطره آدولف هیتلر، دیکتاتور بزرگ میشود. این شوخی کمکم جدی میشود، دعوا و تضاد میان خانواده بالا میگیرد. یکی از اعضای این خانواده به نام «پیر» که خود تحصیلکرده فلسفه و دارای ادعای جدی روشنفکری است بیش از همه نسبت به این اقدام میتازد اما در میان جدالها کمکم پرده از روحیه دیکتاتوری خود پیر برداشته میشود تا جایی که میگوید در کودکی سگی را برای خودنمایی در آب غرق کرده و حتی از اینکه شخص دیگری به جای او، خودش را عامل این اقدام معرفی کرده و تنبیه شده احساس ناراحتی میکند و از آن فرد متنفر است، چرا که اجازه خودنمایی و کسب این افتخار را از او گرفته است!
در جایی دیگر از این دعواها، مشخص میشود کلود که از دوستان خانواده است با مادر ونسان رابطه دوستی دارد که خشم بیحد و حصر ونسان از این اقدام مضحکهای دیگر از ادعاهای آزاداندیشی روشنفکری را به نمایش میگذارد. او بهعنوان یک روشنفکر طاقت این را ندارد که مادرش به دلخواه خود تصمیم بگیرد اما متاسفانه نوع روایت و شکل اجرا چنان بیپروا و خامدستانه صورت میگیرد که به جای فضایی نقادانه، شاهد زوال اخلاق در چارچوب نمایش خواهیم بود. «اسم» اثری است که بیرحمانه و گزنده بر روشنفکری و داعیههای آن تاخته و به خوبی توانسته است پاردوکسهای این طبقه را به رخ مخاطب بکشد اما «پپرونی برای دیکتاتور» به معنای واقعی کلمه و با تمام وجود این نمایش فاخر را به ابتذال کشیده است. بازیهایی مضحکانه و اجرایی خامدستانه، «پپرونی برای دیکتاتور» را به نمایشی منحرفانه از قالب فکری نمایشنامهنویس رسانده است، به نحوی که در چنین اجرای تاسف برانگیزی شاهد شوخیها و حتی دیالوگهای سخیف جنسی هستیم، مسالهای که متاسفانه امروز بهعنوان حربهای در جذب مخاطب تئاتر فراگیر شده است! نمایشی که با صحنههایی مبتذل و دیالوگهایی ناموجه میخواهد به دنبال تماشاگر باشد و نتیجه ملغمهای است از طراحی گفتارهایی غیراخلاقی در صحنه تماشای بیننده که مجال اندیشیدن درباره جانمایه این اثر فرانسوی را از مخاطب میگیرد، به طوری که پس از پایان نمایش کمتر کسی به تناقضات منعکس در فضای فکری روشنفکری و روحیه دیکتاتوری نهفته در این طبقه اجتماعی میاندیشد و این مساله جفایی بزرگ در حق متن اصلی خواهد بود.
انتهای پیام/
شما می توانید مطالب و تصاویر خود را به آدرس زیر ارسال فرمایید.
bultannews@gmail.com
با تشکر از مطالب شما