کد خبر: ۱۹۸۸۶۱
تاریخ انتشار:
اتفاقات تاریخی به روایت اسناد ساواک (2)؛

نامه ذلیلانه پدر جریان روشنفکری ایران به رضاخان قزاق: التماس خواهم كرد، امر امر مبارك است

در تاريخ معاصر ايران، نقش پنهان سيدحسن تقى ‏زاده، در قتل مرموز سيد عبداللّه‏ بهبهانى، حادثه پارك اتابك، خلع سلاح مجاهدين تبريز و شهادت مظلومانه شيخ فضل‏ اللّه‏ نورى كه از پرده ‏هاى دسيسه‏ هاى اينتليجنس سرويس است، از لابلاى اسناد، كمابيش نمايان است. سيدحسن تقى ‏زاده كه در زمان جنگ جهانى اول در برلن، عامل دستگاه اطلاعاتى بريتانيا بود و...

گروه سیاسی: در روز 16 فروردين 1309 وزارت فوائد عامه و تجارت، منحل و دو وزارتخانه جديد به نام ‏هاى اقتصاد ملى و طرق و شوارع تشكيل شد. يك روز پس از تأسيس اين دو وزارتخانه، محمدعلى فروغى كه حلقه واسط نسل كهن فراماسونهاى عهد قاجار با فراماسونهاى نسل بعد بود،[1] به سمت وزير اقتصاد ملى تعيين گرديد و در روز 28 فروردين نيز سيدحسن تقى ‏زاده كه وزير مختار ايران در لندن بود، به تهران احضار و به سمت وزير طرق و شوارع منصوب شد.

به گزارش بولتن، در تاريخ 23 ارديبهشت ماه، محمدعلى فروغى با كفالت وزارت اقتصاد ملى به‏ عنوان وزير امورخارجه منصوب شد و يازده روز بعد، سيدباقرخان كاظمى (مهذب الدوله) كه از اعضاى عالى رتبه وزارت امور خارجه بود، از طرف سيدحسن تقى ‏زاده به معاونت وزارت طرق و شوارع منصوب گرديد و دو ماه بعد ـ 23 تيرماه ـ سيدحسن تقى‏ زاده ضمن سرپرستى وزارت طرق و شوارع به ‏عنوان وزير ماليه تعيين و معرفى شد. در روز 20 مرداد، عبدالله بهرامى كه معاون وزارت ماليه بود، به وزارت عدليه منتقل و به سمت معاونت آن وزارتخانه منصوب گرديد. هفت روز بعد ـ 27 مرداد درست يك روز پس از نوشتن اين نامه ـ هيئت وزيران براى اصلاح امور مالى به سيدحسن تقى ‏زاده، اختيارات كامل داد. پس از گذشت سه روز از اعطاى اختيارات كامل، سيدحسن تقى‏ زاده براى تأمين پرداخت ‏هاى مملكتى، لايحه ‏اى به مجلس برد كه سه ميليون تومان از بانك ملى استقراض نمايد كه اين لايحه به تصويب رسيد و در روز 20 مهر ماه ـ پنج روز پس از ثبت اين نامه ـ اختيارات سيدحسن تقى‏ زاده به تصويب رسيد.[2]

تقى ‏زاده يكى از رجال كهنه‏ كار سياست باز ايران بود، او را بيش از هركس ديگر غرب‏ زده مى ‏شناسند كه كوشش بسيار زيادى در نابودى ايران داشته است. وى در مقاله‏اى كه در شماره 7 كاوه در سال (1299 ش) نوشته است، مى‏ گويد :

«ايرانيان خيال مى‏ كنند كه آنها در گذشته يك تمدن عالى و درخشان مانند تمدن يونانيان داشته‏ اند، وقتى حقايق علميه و تاريخيه مثبت در جلو آنها گذاشته شود، خواهند ديد كه ايران به علم و ترقى دنيا كمك خيلى زيادى نكرده و مانند همه ملل عالم در اغلب آنچه هم كه داشته، مديون تمدن و علم يونانيان بوده است.»

سيدحسن تقى ‏زاده با عضويت در فراماسونرى نقش‏ هاى گوناگونى در حيات طولانى خود بازى كرد. در عصر مشروطيت، از آزاديخواهان بود! و بعد كه محمد عليشاه مجلس را به توپ بست، به سفارت انگليس رفت و سفارت را وكيل خود كرد تا خسارت از دولت ايران بگيرد. او كه با تشكيل مجلس سنا مخالف بود، پس از تأسيس آن به عضويت مجلس سنا درآمد و بر كرسى رياست آن تكيه زد. او حتى در اواخر عمر، از انقلاب معروف شاه و مردم! حمايت كرد و رسما وارد گود شد. سيدحسن تقى ‏زاده در دوران استبداد رضاخان در سمت وزير دارايى ـ ماليه ـ قرارداد ننگين 1933 ميلادى (1312 ش) نفت را به سود انگلستان امضا كرد ولى بعد از شهريور 1320 خود را در امضاى اين قرارداد آلت فعل ناميد.[3]

سيدحسن تقى ‏زاده يكى از شناخته ‏ترين عوامل شبكه اردشير ريپورتر[4] بود. اردشير جى در خاطرات خود كه به زبان انگليسى و گجراتى نوشته و به فارسى ترجمه شده است، در رابطه با دوستى با افراد شبكه خود چنين مى‏ نويسد:

«در پاييز سال 1983 بود كه به سوى ايران حركت كردم و در آن زمان تصور نمى‏ كردم كه به استثناى مدتى را كه در مسافرتهاى خارج به سر مى ‏بردم، بقيه عمرم را در ايران خواهم گذراند و در جريانات سياسى اين كشور نه به عنوان يك نفر ناظر، بلكه فعالانه شركت خواهم كرد. امروزه پس از سپرى شدن 38 سال با وجدانى راحت مى‏ گويم كه در تمام مراحل و منجمله نهضت مشروطيت و دوران استادى در مدرسه سياسى، آنجا [آنچه] كه در قوه داشتم در تحريك و تقويت روح ايراندوستى در ايرانيان كوشيدم [!] در اين دوران با ايرانيانى دوست شدم كه هر يك به نوبه خود خادم ايران بودند. مانند اتابك اعظم، ملك‏المتكلمين، تقى‏زاده، سيف‏السلطنه و شوكت‏الملك [علم] امير قائنات.[5]»

در تاريخ معاصر ايران، نقش پنهان سيدحسن تقى ‏زاده، در قتل مرموز سيد عبداللّه‏ بهبهانى، حادثه پارك اتابك، خلع سلاح مجاهدين تبريز و شهادت مظلومانه شيخ فضل‏ اللّه‏ نورى كه از پرده ‏هاى دسيسه‏ هاى اينتليجنس سرويس است، از لابلاى اسناد، كمابيش نمايان است. سيدحسن تقى ‏زاده كه در زمان جنگ جهانى اول در برلن، عامل دستگاه اطلاعاتى بريتانيا بود[6] و در حلقه متفكران و برجستگان فراماسونرى ايران قرار داشت،[7] هر چند زمانى در مجلس شورا «اتهام» فراماسونرى عليه خود را «قصه جن و پرى» خواند،[8] در داورى يك محقق فراماسونرى چنين معرفى شده است:

«فراماسونرى، بازيگردان امپرياليسم در صحنه سياسى ايران مى ‏بايست حادثه‏اى بيافريند كه عظمت آن موقتا وجود ستارخان را در تهران تحت‏الشعاع قرار دهد هنوز چند روزى از اقامت اجبارى ستارخان در تهران نمى ‏گذشت كه فضاى سياسى پايتخت با تشنجات ساختگى به آلودگى گراييد. ظاهرا اختلاف دو حزب اعتداليون ـ اجتماعيون و دمكرات عاميون كه سران هر دو از اعضاى فراماسونرى لژ بيدارى ايران بودند، بالا گرفت كشمكشها به صف‏ بنديها كشيد. گروهى در اين سو، گروهى ديگر در آن سو تشنج‏ آفرينى كردند و به خشونت متقابل دست زدند... پياده كردن طرح فاجعه پارك اتابك كه در آن برهه از زمان سرفصل اهداف استراتژيك فراماسونرى به شمار مى ‏رفت به يك جو سياسى مغشوش و حادثه ‏اى كه وخامت اوضاع كشور را پيچيده ‏تر نشان دهد نياز داشت!

جو سياسى مورد نظر و مطلوب را دو حزب رقيب ـ كه مهارشان به دست فراماسونرها بود ـ از نخستين سال فتح تهران پديد آورده بودند، ايراد اتهام، افترا، دروغ، بهتان، ناسزا، بدگويى، شايعه‏ پردازى، برچسب‏ زنى، رقابت و جنگ بر سر ارثيه مشروطه از سطور صفحات روزنامه ‏هايى كه مديران مشكوك و نويسندگان فراماسونرى داشتند به اذهان مردم ساده ‏دل منتقل مى‏ شد و در فضاى تهران موج مى‏ زد. در چنين محيط بدگمانى، سوءظن و اغتشاش ذهنى، حادثه بزرگ با نقشه اهريمنى فراماسون‏ ها و به عامليت سيد حسن تقى‏ زاده فراماسونر (استاد اعظم مادام‏العمر بعدى و عامل قرارداد نفت دارسى) آفريده شد...»[9]

سند ذيل كه شاهد سرسپردگى بى‏ چون ‏و چراى اوست، به شرح زير است:

شماره : 2280 تاريخ : 15/7/1309

قربان خاك پاى مباركت گردم چون از جان نثارى بى ‏آلايش و اخلاص صادقانه كه نسبت به شخص و ذات ملوكانه دارم به تفرس باطنى كه خداوند در وجود مبارك شاهانه وديعت گذاشته كما ينبغى آگاهيد حاجت بدان نمى ‏بيند كه مراتب جان ‏نثارى صميمانه خود را شرح دهم. از روزى كه در شش سال قبل وارد تهران شدم اعتقاد راسخ خود را به اين كه خداوند، شخص همايونى را براى نجات اين مملكت برانگيخته در هر مورد علنا اظهار نمودم. پس از پايان حوزه خدمتم در قوه مقننه و كناره ‏گيرى از سياست نيز همواره خود را حاضر خدمت به مملكت در تحت قيادت اعليحضرت نمودم. روزى فرموديد خراسان بروم بدون چون و چرا اطاعت نمودم. حسب‏الامر شيروان رفتم. احضارم فرموديد، با طياره به طهران برگشتم و فورا حسب‏الامر به لندن رفتم بعد از چند ماهى احضارم فرموديد، اطاعت كردم و به خدمت در حضور مبارك آمدم. به وزارت طرق مأمورم فرموديد. آنچه را از دستم برمى‏ آمد خدمت كرده و مى ‏كنم و تقاضا و استدعايى از خاكپاى مبارك نكردم لكن قبول اين مأموريت مهم و پر مسؤوليت و پر اشكال آخرى كه وزارت ماليه باشد در اين موقع بر چاكر آسان نبود و جز قصد امتثال امر مطاع مبارك و احتراز از ملال خاطرى كه ترقى اين مملكت قديم را وجهه همت خود ساخته محال بود خود در پى اين شغل برآيم ولى مى‏ خواهم صادقانه خدمت كنم و تحصيل رضاى خاطر مبارك را فرض مى ‏دانم.

لهذا با اجازه خود اعليحضرت شاهنشاهى كه فرموديد هر عرضى داشته باشم بى ‏ملاحظه عرضه بدارم، لازم مى‏ دانم در اين مورد آنچه مى‏ بينم و مى‏ فهمم به اقتضاى صداقت به عرض رسانيده و استدعا از خاك پاى مبارك بنمايم و آن اين است كه چون كار اصلاحات ماليه در اين موقع به قدرى با اشكالات فوق ‏العاده و گوناگون احاطه شده كه براى چاكر شكى نمانده كه جز به اتكاء قدرت تامه شخص شخيص اعليحضرت و تقويت بى حدود ذات ملوكانه اصلاح غير ممكنست و شخصى كه متصدى كار اصلاح باشد و اين وظيفه را برعهده گيرد حتما بايد داراى اختيارات اقتدارى و كافى در كار خود باشد.

اين است كه جسارت مى ‏ورزد كه اگر رأى مبارك اقتضا نمايد و واقعا بايد چاكر جان و دل خود را به اين كار اصلاحات بدهم چاره جز آن نيست كه واقعا عزم شاهانه بر آن جزم شود كه اختيارات لازمه براى پيشرفت كار به مأمور صديق و جان نثار خودتان بدهيد و به ‏طور استمرار و دوام مدتى اين اختيارات را ثابت نگاهدارى فرمايند و البته چاكر به صداقت و درستى شرافت عرض مى‏ كنم كه هر اصلاحى به فعل بيايد و هر كاميابى كه حاصل شود همه سرافرازى و عظمت آن مختص ذات اقدس همايونى خواهد بود و چاكر نمى ‏خواهم هيچ بهره از آن جز رضاى خاطر و توجه قلبى ملوكانه و سعادت مملكت خود داشته باشم.

[به] خاطر دارم كه در اواخر حوزه مستشاران آمريكايى در ماليه هر وقت از كاميابى آنها در اصلاحات سخن به ميان مى‏ آمد در جواب گفته مى ‏شد كه اصل كاميابى و پيشرفت در نتيجه قدرت قشون و توجه مستقيم ذات همايونى بوده ورنه آنها به تنهايى كارى نمى ‏توانستند از پيش ببرند و اين حرف حق و صحيح بود ولى تقويت اعليحضرت و قشون و دادن قدرت كافى به آنها به ‏طور استمرار و مبنى براساس محكم و مستقرى بود و امروز هم مثل ديروز و فردا حقيقت همان است كه بود و جز به تقويت مستمر و بى‏ حد اعليحضرت همايونى و گرفتن بازوى متصديان امور ماليه محال است، دست ضعيف امثال چاكر از عهده اصلاحات منظوره برآيد. لهذا اگر تقويت فرماييد به جان مى‏ كوشم و اگر مقتضى باشد چون قواى چاكر به هدر خواهد رفت و نتيجه خاطر حاصل نخواهد شد التماس خواهم نمود در رشته‏هاى ديگر خدمتگزارى نمايم.

براى توضيح مقاصد خود به‏ طور اجمال شرحى به هيأت محترم دولت معروض داشته ‏ام و اجازه مى‏ خواهم نسخه اولى آن را به خاكپاى مبارك شاهنشاهى تقديم و استدعاى گذشتن از نظر مبارك بنمايم. تشويق ذات ملوكانه موجب نتيجه گرفتن از كوشش يكى از چاكران كه با نيت پاك حاضر خدمت شده تواند بود. امر امر مبارك است.

حسن تقى ‏زاده


منبع: کتاب اتفاقات تاریخی به روایت اسناد ساواک


[1]- ظهور و سقوط سلطنت پهلوى، ج 2، ص 21

[2]- روزشمار تاريخ ايران، باقر عاقلى، جلد اول، صص 8 ـ 251

[3]- تاريخ سياسى معاصر ايران، سيد جلال‏الدين مدنى، ج 1، صص 6 ـ 35

[4]- ظهور و سقوط سلطنت پهلوى، ج 2، ص 89

[5]- همان، ص 145

[6]- همان، ص 90

[7]- همان، ص 41

[8]- همان، ص 142

[9]- علاقه‏مندان براى اطلاع بيشتر درباره سيدحسن تقى‏زاه مى‏توانند به كتاب اسنادى مركز اسناد تاريخى كه دربرگيرنده اسناد مشاراليه مى‏باشد و به بازار نشر عرضه شده است، مراجعه نمايند.

شما می توانید مطالب و تصاویر خود را به آدرس زیر ارسال فرمایید.

bultannews@gmail.com

نظر شما

آخرین اخبار

پربازدید ها

پربحث ترین عناوین