کد خبر: ۱۹۱۴۸۹
تاریخ انتشار:
پروندۀ ویژۀ بولتن نیوز در حاشیۀ برپایی جشنوارۀ فیلم فجر

نگاهی به کارنامۀ جشنوارۀ سی و دوم / 2

نگاهی به 5 فیلم «خانۀ پدری» ساختۀ کیانوش عیاری، «قصه ها» کاری از رخشان بنی اعتماد، «رستاخیز» اثر فاخر احمدرضا درویش، «همه چیز برای فروش» کاری از کارگردان جوان سینما، امیرحسین ثقفی و «پنجاه قدم آخر» آخرین ساختۀ کیومرث پوراحمد، جهت بررسی کارنامۀ جشنوارۀ فیلم فجر سی و دوم

گروه فرهنگ و هنر، بلاخره پس از 10روز پرحاشیه و داغ سینمایی، پروندۀ سی و دومین جشنوارۀ بین المللی فیلم فجر نیز بسته شد و فارغ از حواشی بسیار جشنوارۀ امسال، حضور کارگردانان و سینماگران متفاوت که از طیف های فکری گوناگون کنار هم قرار گرفته بودند، ویژگی مثبت و مهم جشنوارۀ امسال نسبت به چند دورۀ اخیر آن بود.

به گزارش بولتن نیوز، روز گذشته درمطلبی نسبتاً مفصل ضمن پرداختن به برخی مسائل و نکات منفی مثبتی که در ایام برگزاری جشنواره، حاشیه ساز شد، 5 اثر سینمایی به نمایش درآمده در جشنوارۀ امسال را نیز به اجمال بررسی نمودیم.


چنان چه در قسمت اول این یادداشت نیز عنوان گردید، از آن جا که آثاری همچون «رستاخیز»، «چ»، «عصبانی نیستم»، «خانۀ پدری»، «قصه ها»، «ماهی و گربه»، «خواب زده ها»، «زندگی مشترک آقای محمودی و بانو»، «شیفتگی»، «مهمان داریم»، «شیار 143»، «شهابی از جنس نور»، «فرشته ها باهم می آیند»، «طبقۀ حساس»، «همه چیز برای فروش»، «پنجاه قدم آخر»، «کلاشینکف»، «خانم»، «خانه ای کنار ابرها» و «روزگاری عشق و خیانت»، غالباً به دلایل فرامتنی بیش از سایر کارهای به نمایش درآمده در جشنوارۀ سی و دوم، مورد بحث و بررسی قرار گرفتند و اظهارنظرهای بیشتری را برانگیختند، قصدداریم در این سلسله یادداشت انتقادی، با نگاهی به تعدادی از آنان و صحبت درخصوص درجۀ کیفی این آثار سعی، به متر و معیاری برای قضاوت درخصوص کارنامۀ کلی جشنوارۀ سی و دوم نزدیک شویم.

در این راستا باتوجه به این که پیش از این در نوشتارهایی مفصل و جداگانه، آثاری همچون «رستاخیز»، «چ»، «مهمان داریم» و «طبقۀ حساس» را مورد بررسی قرار داده بودیم و نیز از آن جا که پرداختن به همۀ این آثار به صورت یکباره و یکجا امکان پذیر نیست، در نوشتۀ قبلی در ادامۀ مقدمۀ مفصلی که مسائلی همچون "اظهارنظر نادرست سعید راد در مراسم افتتاحیه دربارۀ 2 بازیگری پیش از انقلاب"، "حاشیه های سیاسی برخی از آثار به نمایش درآمده در جشنوارۀ امسال"، "عدم رعایت عرف و هنجارهای اسلامی جامعه در پوشش و ظاهر برخی از شرکت کنندگان در جشنواره"، "مسائل و حواشی سیاسی مربوط به مجری برنامۀ اختتامیه"، عدم توفیق و ناتوانی صداوسیما در مدیریت درست و پوشش تلوزیونی برنامه های مربوط به جشنواره"، "سانسورهای غیرحرفه ای و قطع و وصل شدن های مکرر ویژه برنامۀ تلوزیونی اختتامیه و سانسورهای زننده ای که ازسوی صداوسیما صورت گرفت"، "پخش موسیقی هایی نامتعارف در مراسم اختتامیه" و ... را مورد بررسی قرار می داد، تعداد 5 فیلم را از میان آثار یادشده، بررسی نمودیم.

به بیان دیگر از آن جا که در بخش اول این یادداشت که روز گذشته به طبع رسید، آثاری همچون «عصبانی نیستم» دومین اثر بلند سینمایی رضا دُرمیشیان، «شیار 143» کاری از نرگس آبیار، «ماهی و گربه» فیلم دردسرساز و نوین شهرام مُکری، «کلاشینکف» اثر تصنعی و ناکامل سعید سهیلی و «زندگی مشترک آقای محمودی و بانو» فیلم مورد بی مهری قرار گرفتۀ جشنوارۀ سی و یکم را از نظر گذراندیم، در این نوشته درخصوص 5 اثر دیگر از میان آثار یادشده صحبت خواهیم نمود.

1- خانۀ پدری

«خانه پدری» آخرین ساختۀ کارگردان کهنه کار و پرحاشیۀ سینمای ایران در سال 89 ساخته شد و بلاخره در بهمن 92 در حاشیۀ جشنوارۀ سی و دوم فجر(خارج از بخش مسابقۀ سودای سیمرغ) به نمایش درآمد. بنابر اعلام وزارت ارشاد و موسسه ناجی هنر، همۀ مشکلاتی که در اکران فیلم خانۀ پدری وجود دارد، به همان سکانس ابتدایی فیلم مربوط است.

در این سکانس دردسرساز، دختری ازسوی پدر و برادرش به قتل می‌رسد و همه چیز در ادامۀ فیلم در نسبتی مستقیم با این قتل، پیش می رود. همین سکانس بود که مسئولان سینمایی و ناجی هنر(سرمایه گذار فیلم) را از صدور اجازۀ نمایش فیلم در جشنواره ونیز منصرف کرد. البته اتفاقی نادر و بسیار غیرحرفه ای که پس از این تصمیم، ازسوی عیاری صورت پذیرفت، مشکلات اساسی فیلم را در ادامه رقم زد.

به هر تفسیر، فیلم«خانه پدری» در جشنوارۀ بین المللی فیلم «ونیز» نمایش داده شد و به عنوان کشف سال این جشنواره نیز معرفی گردید. فیلمی که به عنوان درکنار 11 اثر دیگر کیانوش عیاری همچون«بیدارشو آرزو»، «سفرۀ ایرانی»، «شاخ گاو»، «دو نیمه سیب» و ... که مجوز نمایش نگرفته اند، به اکران عمومی نرسید.

البته هنوز سرنوشت اکران عمومی این اثر پرحاشیۀ عیاری مشخص نشده، با این حال درجشنوارۀ امسال برای عدۀ خاصی از اهالی سینما به نمایش درآمد و واکنش های بسیار متفاوتی را به همراه داشت. عده ای «خانۀ پدری» را بهترین اثر چندین سال اخیر سینمای ایران دانستند و برخی فیلم را اثری بی سلیقه و شتاب زده که از پرداخت سادۀ شخصیت های اصلی نیز ناتوان است، معرفی نمودند.

باید گفت، فیلم نه آن شاهکاری است که منتقدان و داوران ونیز و برخی منتقدان ایرانی هم سلیقه با ونیزی ها، معتقدند و نه به راستی آن فاجعۀ تصویری که فراستی برخی منتقدان دیگر می گویند. با این حال، آن چه مسلّم است، این است که «خانۀ پدری» در میان آثار کیانوش عیاری اثری است درجۀ دو که دربسیاری از لحظات به جای این که فیلمی سینمایی باشد، گزارشی خبری یک طرفه ایست که در شعارهای دهان پُرکن گیرافتاده و همۀ راه های گریزش از این منجلاب را نیز خودش با دست خودش می بندد.


با این حال روایت خاصی که فیلم از 70 سال زندگی یک خانواده، بدون خروج از یک لوکیشن(خانه پدری) ارائه داده، به راستی تنها از عهدۀ کارگردانی با تجربه همچون عیاری برمی آید. از آن سو بازی های قدرتمند برادران هاشمی(مهدی و ناصر) در فیلم از نکات قابل توجه و مهم کار است.

2- قصه ها

شاید بتوان با کمی گشاده نظری عنوان"فیلم" را درکنار "سیاست" برای فیلم «خانۀ پدری» عیاری به کار برد و از آن به عنوان "فیلمی سیاسی" یاد کرد، با این حال هرچه قدر هم که دایرۀ نظر و دیدگاه مان را هم گشاد کنیم با اغماض به آخرین ساختۀ رخشان بنی اعتماد بنگریم، باز نمی توان عنوان فیلم سینمایی را برای این بیان نامۀ سیاسی به کار برد.

رخشان بنی اعتماد که بسیاری او را مهمترین و بزرگ‌ترین کارگردان زن سینمای ایران می‌دانند، پس از 7سال دوری از سینما بار دیگر با فیلم «قصه‌ها» در سی و دومین دوره جشنواره فیلم فجر حضور یافت. «قصه‌ها» در واقع 7فیلم کوتاه است که بنی اعتماد با ابتکاری جالب آن ها را کنار هم گذاشته و در این فیلم با رفتن به سراغ آدم ها وشخصیت‌های فیلم‌های گذشته خود، سرنوشت شخصیت‌ها و آدم‌های «روسری آبی»، «زیر پوست شهر»، «گیلانه»، «خارج از محدوده» و ... را نمایش می‌دهد.

با آن که این ویژگی «قصه ها» خبر از ایده ای خلاقانه در ساخت این فیلم می دهد، در عمل فیلم به جز این ویژگی چیز دیگری به مخاطبش نمی دهد. به بیان دیگر فیلم به جای آن که علاوه بر آن 7 قصۀ قدیمی، قصه ای جدید داشته باشد، از روایت درست همان 7 قصه هم طفره می رود و به راستی اگر کسی فیلم های قبلی بنی اعتماد را ندیده باشد، همان بهتر است که وقتش را برای دیدن «قصه ها» تلف نکند.


با این همه مشکل شعار زدگی که سطحی نگری که بنی اعتماد نسبت به یکی دو کارگردان بانوی هم نسلش کمتر با آن درگیر بود، این بار به روشنی در این اثر جدید او بروز یافته و فیلم علناً یک مقالۀ ضعیف سیاسی شده یا حتی بدتر از آن، برداشت یک مفسر بیرون گود از مقاله ای سیاسی که شب قبل درحالت مستی سرسری ورق زده! فيلمی شعاری و پر از معضلات و دردهای عمومی اجتماعی طبقاتِ فرودست جامعه اما برای مخاطب خاصی که خوشی به راستی زیردلش زده اشکش را گذاشته دم مشکش!

3- رستاخیز

همان طور اشاره شد، پیش تر در یادداشتی مفصل و جداگانه به بررسی پروژۀ عظیم سینمایی احمدرضا درویش پرداخته بودیم. با این همه، ارزش انکارناپذیر این اثر سینمایی و از آن مهم تر، موجی از حواشی و مواضع انتقادی و منفی ای که در روزهای اخیر درخصوص تحریف واقعۀ کربلا ازسوی این روایت سینمایی قیام سالار شهیدان در برخی از رسانه های خاص به راه افتاده، ما را به بررسی این اثر سینمایی از این منظر وادار ساخت.

در ابتدای «رستاخیز» جمله ای با این مضمون بر روی تصویر نقش می بندد: "روایت سینمایی واقعۀ کربلا"! با این حال فیلم به جای آن که اصل و اساس قیام امام سوم شیعیان را بر اساس روایات و مستندات تاریخی محور کار قرار دهد، سفر فلسفی-معنوی بکیربن حر و درگیری عشقی او را محور اصلی قرار می دهد. به بیان دیگر با آن که این تصمیم درویش در قصه پردازی، اثر تاریخی اش او را وادار ساخته برخی از حوادث تاریخی را جابه جا کند، اما با توجه به این که «رستاخیز» یک اثر سینمایی با اقتضائات سینماست، نمی توان به این دلیل به آن خورده ای گرفت.

البته باتوجه به این که چنین ترفندی نوعی تقلید از اثر متقدم «روز واقعه» نوشتۀ بهرام بیضایی و به کارگردانی شهرام اسدی است، نمی توان آن چنان هم به ارزش های هنری این ایده روایت کار، بالید؛ با این حال ایجاد جذابیت سینمایی ضرورتی است که درصورت عدم رعایت آن اساساً فیلم نخواهیم داشت و مخاطب نیز اصلاً آن فیلم را نگاه نمی کند. چه رسد به آن که بتواند مثلاً در انتقال پیامی تاریخی موفق باشد یا خیر!

اما نکتۀ مهم دیگری که کمتر درمورد آن صحبت شده، رویکرد کلی درویش است در انتخاب شخصیت های اصلی «رستاخیز» که همگی به لحاظ سنّی جوان اند و به لحاظ ظاهری خوش و زیبا! مسئله ای که البته به هیچ وجه صحت تاریخی ندارد و بنابه روایات مستند تاریخی، سالار شهیدان در زمان شهادت، پیرمردی بوده با نزدیک به 60 سال سن. فارغ از بررسی دلیل این باور، وجود چنین باوری نزد عاشقان حسین(ع) نکته ای مهم است برای هر هنرمندی که بخواهد با مسائل مربوط به سیره و زندگانی امام حسین(ع) درگیر شود و به هر طریقی هنر کُند؛ و به نظر می رسد، درویش به این نکته توجهی ویژه داشته و نمود آن را می توان به روشنی در انتخاب های او جستجو کرد.

شاید قرار دادن بکیر، پسرجوانِ حربن یزید ریاحی(به جای خود او) به عنوان قهرمان اصلی و محوری داستان فیلم، دلیلی باشد در اثبات این مدعا. با این همه، با دقت در شخصیتِ دیگرقهرمانان داستان متوجه می شویم که درویش برای القای جوانی مدنظرش که همان طور که گفته شد در باورها نقش بسته، جوانان دیگری را نیز جلوی دوربینش قرار داده و داستانش را به کمک این جوانان تعریف می کند.


نکته این جاست که درویش با توجه به منعی که در به تصویر کشیدن چهرۀ سالارشهیدان به عنوان قهرمان اصلی واقعۀ کربلا دارد، مجبور است با جایگزینی شخصیت هایی دیگر در محورداستان، روایتش را پیش برده و داستان کربلا را بازگو کند. از طرفی این قهرمان های جایگزین علی الاصول نمی توانند، بسیار دور از آن چه مخاطب آگاه فیلم به این واقعۀ تاریخی از امام حسین(ع) در ذهن دارد، باشد.

اساساً شاید یکی از ویژگی های موفق و مهم «رستاخیز» را باید در انتخاب بازیگران و از آن مهم تر آرایش چهره ها، لباس و صحنۀ فیلم جستجو کرد. درویش به خوبی به کمک تیم حرفه اش توانسته از عهدۀ این مهم برآید و با آن که نتوانسته نظر همۀ مخاطبان و منتقدان را درخصوص جنگ ها و نبردهای تن به تن فیلم جلب کند، اما کمتر منتقدی است که به قدرت بی نقص فیلم در نمایش زیبایی های ظاهری صورت ها، لباس ها و اماکن اعتراف نکند.

4- همه چیز برای فروش

«همه چیز برای فروش» دومین فیلم بلند سینمایی امیرحسین ثقفی است که در سی و دومین جشنوارۀ فیلم فجر نیز حضور داشت. فیلمی با فضایی اجتماعی و متفاوت، با داستانی دربارۀ ساحت انسان. امیرحسین ثقفی که در نخستین تجربۀ سینمایی بلندش در بیست و نهمین جشنواره فیلم فجر با «مرگ کسب و کار من است» توانسته بود، در بخش فیلم های اول، دیپلم افتخار بهترین کارگردانی را برای خودش و دیپلم افتخار بهترین بازیگر مرد را نیز برای بازیگرش، پژمان بازغی به چنگ آورد، این بار با استفاده از صابر ابر توانست نظر بسیاری از منتقدان را بازی فیلمش جلب کند.

ازطرفی علاقۀ پرهیجان ثقفی به سینماگران اروپای شرقی را نیز به می توان به روشنی در تصاویر فیلم او و نوع کادربندی و رنگآمیزی قاب ها مشاهده کرد. با این حال در مضمون و محتوا تقریباً نمی توان ارتباطی میان او و هنرمندان اروپای شرقی یافت و همین فقر محتوایی است که مشکل اساسی «همه چیز برای فروش» را رقم زده است.

داستان از این قرار است که مرد جوان کارگری که سرپرستی خانواده‌اش را برعهده دارد، تلاش می‌کند تا برای برادر سرباز کوچکترش درهمان کارگاهی که خودش کار می‌کند، شغلی دست و پا کند. برادرسرباز او در استادیوم فوتبال دچار حادثه‌ای می‌شود که درمان وی مستلزم مخارج سنگینی است.

بی شک این جمله را بارها شنیده ایم که هنرمندان، سعی می کنند دغدغه ها و مشکلات خودشان را در آثارهنری شان بازگو کنند و هنرمند خوب کسی که اتفاقاً به جای پرداختن به مسائلی که از آن ها تجربه ای ندارد، درخصوص چیزهایی حرف بزند که به آن اشراف دارد و از آن درکی عمیق! بنابراین وقتی می خواهیم دربارۀ مشکلات زندگی یک سرباز فقیر فیلم بسازیم، باید کارت پایان خدمت داشته باشیم و نه کارت معافیّت دائم!

این جا دیگر مسئله خارج رفتن و عبور از مرزهای کشور به قصد شرکت در یک جشنوارۀ اروپایی نیست. دراین مورد نه می شود سند گذاشت و نه با زیرمیزی کارمان راه می افتد. راه حل برای کسی که سربازی نرفته این است که دربارۀ سربازی نرفتن فیلم بسازد یا هر چیز دیگری که دوست دارد. هر کسی که 18 ماه دورۀ ضرورت را پشت سرگذاشته باشد، می داند که در آن دوره بیمۀ ارتش و نیروهای مسلح هزینه ها و مخارج درمانی اش را برعهده می گیرد. البته می شود، بدون سربازی رفتن هم از این فیلم ها ساخت، منتها باید لااقل کمی تحقیق کرد که از قدیم گفته اند، ندانستن عیب نیست، نپرسیدن عیب است!


درحقیقت این ایراد منطقی فیلمنامه چنان مهم و اساسی است که حتی بر روی نام فیلم نیز تاثیر می گذارد. درحقیقت آنچه موجب می شود، آدم های داستان تصمیم بگیرند "همه چیزشان را بگذارند برای فروش" نه فقر است، نه درد و مشکلات اجتماعی و نه هیچ چیز دیگری؛ مشکل این عزیزان اول ندانستن و عدم اشراف به قوانین ساده و اولیۀ شهروندی است و درثانی نپرسیدن!

5- پنجاه قدم آخر

کیومرث پوراحمد نیز همچون رخشان بنی اعتماد پس از 7سال دوری از سینما در مقام کارگردانی، با فیلمی در حوزه دفاع مقدس به سینما بازگشته است. فیلمی که در ابتدا قرار بود «ایرانی» و بعد «شناسایی» نامیده شود در آخر، «پنجاه قدم آخر» نام گرفت. فیلمی براساس ایده ای از حبیب احمدزاده از نویسندگان دفاع مقدس که با مشارکت انجمن سینمای انقلاب و دفاع مقدس ساخته شد.

درخلاصۀ «پنجاه قدم آخر» آمده است: واحد اطلاعات عملیات لشکر مصمم است رادار رازیت عراق را در یکی از جبهه‌های غرب از کار بیاندازد. برای این کار هرمز را که متخصص مباحث الکترونیکی است اما بیگانه با فضای جنگ، پیدا کرده و با راضی کردن او موفق می‌شوند، رادار دشمن را کور کنند. بدین ترتیب نیروهای لشکر 8 نجف اشرف موفق به انجام عملیات‌شان می‌شوند. «پنجاه قدم آخر» یکی از 5 فیلم دفاع مقدسی جشنوارۀ سی و دوم فیلم فجر بود و از نظر محتوایی به نسل جوان انقلاب و جنگ می پرداخت.

پوراحمد سازندۀ «قصه های مجید» و «شب یلدا» که در آخرین تجربۀ سینمایی اش، در جشنوارۀ بیست و پنجم فیلم فجر فیلم با «اتوبوس شب» که کاندید جوایز "بهترین کارگردانی"، "نقش اول مرد"، "نقش دوم مرد" و "بهترین فیلم" شده بود در پایان موفق به کسب دیپلم افتخار نقش اول مرد، با بازی زنده یاد خسرو شکیبایی شده بود، امسال و پس از 7سال دوری باتشویق بی پایان تماشاگران فیلمش روبروشد. تشویقی که البته به هیچ وجه از سر رضایت نبود و به یکی از حاشیه های مهم جشنوارۀ امسال بدل شد و به علامت سوالی بزرگ برای این کارگردان بزرگ، محترم و دوست داشتنی سینمای ایران!

شاید بتوان مهم ترین ایراد «پنجاه قدم آخر» را در دوپارگی غیرمنطقی فیلم جستجو کرد. درحقیقت هر چه به آخر «پنجاه قدم آخر» پوراحمد نزدیگ می شویم، فیلم آزاردهنده تر و بی منطق تر می شود و این درحالی است که اتفاقاً فیلم شروع بسیار خوبی دارد و این شروع خوب حتی تا یک سوم ابتدایی نیز به خوبی ادامه می یابد.


اما هرچه به پایان نزدیک تر می شود، به جای آن که باتوجه به خسته شدن طبیعی تماشاگر، جذاب تر شود، بدتر و بدتر و بدتر می گردد!

شما می توانید مطالب و تصاویر خود را به آدرس زیر ارسال فرمایید.

bultannews@gmail.com

نظر شما

آخرین اخبار

پربازدید ها

پربحث ترین عناوین