کد خبر: ۱۳۲۵۵۷
تاریخ انتشار:
گفتگو با فرهاد توحیدی پیرامون فیلم آرگو و سینمای سیاسی

آرگو فیلم موثری نیست

به نظر من ما نیازی نداریم به آرگو جواب بدهیم. ما باید کار خودمان را بکنیم. ما اگر کار خودمان را بکنیم دیگران باید بیایند ببینند و تحت تاثیر قرار بگیرند. ما باید با نگاه واقعبینانه و به دور از تعصبات کار هنریمان را انجام دهیم. کار اصلی ما در واقع سامان دادن یک کار دراماتیک است که در درجه اول باید خلق عاطفه کند. ...
گروه فرهنگی ، فرهاد توحيدي متولد 1335 رشت، فارغ التحصيل ادبيات دراماتيك از دانشكده هنرهاي دراماتيك است. وي فعاليت هنري را در تئاتر و سينما سال 1355 آغاز و اوايل سال هاي 60 به طور حرفه اي نگارش فيلمنامه در سينما و تلويزيون را ادامه داد. در ادامه به گفتگویی که با ایشان انجام داده ایم را  می خوانید:




بولتن نیوز ، بهتر است اول از همه با آرگو شروع کنیم، شما این فیلم را دیده اید؟
من یک نسخه خیلی بدی را دیدم. نسخهای که من دیدم یک زیرنویس چینی داشت، روی همان زیرنویس فارسی بود و متاسفانه زیرنویس انگلیسی هم نداشت. به خاطر کیفیت بد فیلم دوسوم فیلم را بیشتر ندیدم. بهتر است بگویم با عذاب این فیلم را دیدم!

تا همین جایی که فیلم را دیدهاید، به نظرتان فیلم چطور بود؟
 من فیلم را دوست ندارم، برای اینکه فیلم تمرکز لازم را ندارد، هر چند به لحاظ محتوای سیاسی فیلم کوشش میکند بیطرف بماند اما تا جایی که من فیلم را دیدم این بیطرفی در شیوه پرداخت نوع برخورد دانشجوها با کارمندان سفارت آمریکا که بعدا به گروگان گرفته می شوند عملا نقض میشود تا آنجایی که اطلاعات من از مکتوبات تاریخی، مصاحبه ها و شنیده های من یا فیلمهای مستندی که در این مورد ساخته شده است نشان دهنده این موضوع است. به طور مثال همان مستندی که شیروانی در مورد لیمربت ساخته یا مستندی که بی بی سی از این واقعه ساخته یا کتابهایی که در این مورد نوشته شده. مثلا استک من که خودش یکی از تفنگداران دریایی آمریکایی است خاطراتش را نوشته که در اینجا هم این کتاب ترجمه شده و به چاپ رسیده است. با تمام این مستندات صحنه هایی که آرگو از حمله دانشجوها یا همان تسخیر لانه جاسوسی در آغاز فیلم کنار هم چیده است خیلی منطبق بر واقعیت نیست. به هر حال سمتگیری سیاسی آرگو برای اینکه مناقشه برانگیز نباشد (باز هم تاکید میکنم که من همه فیلم را ندیدم) کوشش کرده زیر یک لعاب بیطرفی این مساله را بپوشاند و بعد فیلم را به سمت یک تریلر برده که موضوع آن فرار شش کارمندی است که به منزل سفیر کانادا پناه برده بودند و بعد در قالب شهروندان کانادایی خارج میشوند. در اینجا داستان پردازیای که انجام شده به دلیل تاثیر خود کسانی است که موضوع داستان بودند. دو مصاحبه از این دو آقایان خواندم که آنها هم تصریح میکنند خیالپردازی در این فیلم به واقعیت غلبه دارد. در واقع نقش مندز به نفع پرداخت سینمایی هم تحریف و هم پر رنگ شده است. به هر حال سینما است. اینکه چقدر افلک خودش را به روایت وقایع تاریخی ملزم میدانسته یا اینکه چقدر کوشش کرده خیالپردازی را در آن پررنگ کند؛ نکتهای است قابل بحث. به هر حال میشد مستند ساخت و خب توقع میرفت که در فیلم مستند با سند و روایتهای تاریخی فیلم جلو برود که اینجا تحریف مجاز نیست. اما به هر حال در یک فیلم داستانی الزامات و اقتضائاتی هست. البته تصور من از فیلم داستانی که برگرفته از یک داستان واقعی است تا جایی مجاز است که منجر به تحریف تاریخی نشود.



در گفتوگوها و نقدهای سینمایی که تا به حال خوانده ام، بن افلک بارها و بارها گفته من یک فیلم سرگرم کننده ساخته ام. به صرف سرگرم کننده بودن، چرا این فیلم تا این اندازه مورد توجه قرار گرفته است و جایزه بهترین فیلم و بهترین کارگردان گلدنگلوب را به خودش اختصاص داده؟
بهتر است برای اینکه موضوع کمی روشنتر شود کمی عقبگرد کنیم. بعد از اینکه «یک مشت پر عقاب» پخش شد و مورد توجه قرار گرفت و متاسفانه دیدم که یک نسخه سینمایی از این فیلم بدون اینکه بنده یا تهیه کننده یا کارگردان کار در جریان باشیم ساخته شد و از آنتن هم پخش شد (این کار جای گله و شکایت دارد که در زمان خودش باید به آن پرداخت) در زمانی که این سریال پخش شد. مسوولان صداوسیما از من خواستند که شماره دوی «یک مشت پر عقاب» را بنویسم. همان موقع با دوستان مخالفت کردم و گفتم که من آمادگی نوشتن شماره دوی این مجموعه را ندارم اما به نظر من میتوان سریال دیگری در همین حال و هوا نوشت. من به دوستان گفتم که جایی قهرمان منفی فیلم الیور نورث از دست قهرمان ایرانی سریال فرار میکند و در آستانه انقلاب به سفارت پناه میبرد. از نظر من آن در بسته میماند تا زمانی که دانشجویان از دیوارهای سفارت بالا میروند. هر چند که یکبار دیگر درست بعد از پیروزی انقلاب سال 57 یک اشغال کوتاه مدت توسط سازمان چریکهای فدایی را تجربه میکند که با دخالت دولت موقت و نهادهای انقلابی این اشغال مرتفع میشود و این در، از نظر من بسته باقی میماند تا اینکه دانشجوها از دیوار بالا میروند و سفارت را تسخیر میکنند. من به دوستان گفتم که موضوع اشغال سفارت آمریکا یک گنجینه دراماتیک برای ما است. موضوعی است که برای همیشه نقشه جغرافیای سیاسی جهان را حداقل در منطقه خاورمیانه تغییر داده و اساسا منشا بسیاری از تحولات شده و استراتژی آمریکا را در مورد ارتباط با کشورهای جهان تحت تاثیر قرار داده و موجب یک جنگ شده و به هر حال تحلیل غالب این است که صدام با اشاره آمریکا یا با پشتیبانی آمریکا جنگ تحمیلی را علیه ایران آغاز کرد. هر چند من یکسری از مقالات تحقیقاتی مارکاگاز و یوروفسکی را خواندم که ادعا کرده اند آمریکا پیش از حمله عراق به ایران به دولت موقت اطلاع داده بود اما خب خیلی محل اعتنا نیست. به هر حال من تاکید کردم که این قضیه ابعاد بین المللی فوقالعاده مهمی دارد. هنوز نقاط ابهام بیشماری در این پروژه وجود دارد علیرغم اینکه واقعا دهها هزار صفحه در مورد آن نوشته شده، دهها فیلم مستند در مورد آن ساخته شده، اما جای یک کار بزرگ دراماتیک خالی است و این کار بزرگ دراماتیک را نمیتوان حتی در سطح ملی دید. باید روی این کار سرمایه گذاری شود و آن را به عنوان کاری که بتوان در جهان پخش کرد ببینیم. به هر حال دوستان موافقت کردند و سال 86 من درگیر این کار شدم که تا به همین امروز ادامه دارد. متاسفانه این کار درگیر مسائل مالی شد. از آغاز امسال چرخهای آن کند شده. هر چند که مراحل تحقیقاتی آن به طور کامل تمام شده به جز ضبط تاریخ شفاهی آن که قرار است انجام شود و طرح داستانی هم آماده است اما خب به دلیل همین مشکلات مالی کار ترمز خورده است. بنابراین من تصور میکنم وقتی ما به این قضیه اینطور نگاه میکنیم، برای خود آمریکاییها که یک سر دیگر ماجرا هستند هم به همین ترتیب اهمیت دارد. سینمای آمریکا و سینمای هالیوود پاسخهای خیلی صریح و بهروزی در مورد اتفاقات روز دارد. شما میبینید که این روزها سینما در اکران فیلمی است که از واقعه آن هنوز دو سال نمی گذرد و هالیوود به آن جواب داده است. «سی دقیقه نیمه شب» فیلمی است در مورد دستگیری و به قتل رساندن اسامه بن لادن. این سینما به موضوعات سیاسی هم همینطور فکر میکند و این اتفاقی است که سابقه دارد و رویکرد امروز هالیوود نیست؛ دهه پنجاه یا شصت و هفتاد. فیلمی مانند «همه مردان رئیس جمهور» رویکر هالیوود است نسبت به تحولات داخلی آمریکا و فیلمهایی که در مورد جنگ ویتنام ساخته شده و... بنابراین این رویکرد، رویکرد همیشگی سینمای هالیوود است که به مسائل روز و داغ عرصه سیاسی آمریکا میپردازد و کوشش میکند براساس آنها درام سینمایی بسازد.

بنابراین میتوان فکر کرد که چرا این قضیه در مورد اشغال لانه جاسوسی اینقدر به درازا کشیده شده است؟
من پاسخ دقیقی برای این سوال ندارم تصورم این است که این موضوع چنان روان آمریکا را آزرده کرده که سالها باید میگذشت تا این پاسخ سینمایی داده شود. امروز هم که پاسخ سینمایی داده شده باز هم به گوشه کوچکی از این قضیه پرداخته شده و ارتباط خیلی عمیق و ارگانیکی با آنچه در جریان اشغال لانه جاسوسی گذشت ندارد. بنابراین معتقدم این موضوع از دو جنبه اهمیت دارد. یک جنبه ملی است که هم برای آمریکا و هم برای ما مهم هست که دو سر درگیر این قضیه هستیم و قضیه دیگر که ابعاد بینالمللی این جریان است که برای همه مخاطبان سینما در همه دنیا جذاب است.


کمی به قبل برگردیم، همانطور که خودتان اشاره کردید در سینمای هالیوود بلافاصله بعد از یک اتفاق پاسخهای سینمایی داده میشود. در ایران ما از این دست اتفاقها که پتانسیل فیلمشدن را داشته باشند، زیاد میبینیم. چرا از این فرصتها استفاده نمیشود؟ جوانهای زیادی وجود دارند که سرمایههای سینمایی ایران هستند اما خب این فرصتها بیشتر اوقات گرفته میشود و نوعی سرخوردگی را ایجاد میکند؛ فکر میکنید چرا این فرصتها از دست میرود؟
من در جایی نیستم که جواب این سوال را بدهم، من کسی نیستم که بتوانم فرصت را خلق کنم یا فرصت را سلب کنم. قاعدتا این مدیران هستند که باید به سوال جواب بدهند اما تا جایی که من میدانم به هر حال صحنه سیاستورزی ما از شفافیت لازم برخوردار نیست. شما ببینید همین مطبوعاتی که نصفهونیمه در حال کار کردن هستند، چه برخوردی با آنان میشود. من خاطرم هست که در دهه هفتاد موضوع یک اختلاس فوقالعاده بزرگ افشا شده و روی آن جنجال زیادی برپا شد. (جریان فاضل خداداد بانک صادرات و اختلاس 123 میلیارد تومانی). ما در حوزه هنری مدرسه فیلمنامهنویسی تصمیم گرفتیم که از این واقعه فیلم بسازیم. آقای زم در آن زمان مدرسه فیلمنامه نویسی را به راه انداخته بود و خب دوره وزارت میرسلیم در ارشاد بود و میدانید که چه چالشهایی داشت. به هر حال ما پیشاپیش میدانستیم که ممکن است این قضیه به مشکل بخورد اما ما کنار نکشیدیم و من در جلسات دادگاه که علنی هم بود شرکت کردم تا با روند قضیه آشنا شوم و نحوه دادرسی را بدانم. به غیر از آن هم تلاش کردم از گوشه و کنار هم اطلاعات کسب کنم اما به محض اینکه طرح داستانی این فیلمنامه آماده شد اولین مخالفتها شروع شد و آن فیلمنامه هرگز به سرانجام نرسید و مجال ساخت پیدا نکرد، برای اینکه خب شما نمیتوانید به دریا بروید بدون آنکه تر شوید. شما نمیتوانید در مورد اختلاس و موضوع داغ سیاسی فیلم بسازید بدون اینکه متعرض به یک شخص یا یک نهاد نباشید بالاخره داستان شما یک صحنه را بررسی میکند و بعضیها خوششان خواهد آمد و بعضیها خوش شان نخواهد آمد. به نظر من در عرصه سینمای سیاسی این مجال نه تنها در مورد جوانها بلکه در مورد کهنه کاران سینما هم وجود ندارد چون یک عرصه پر از سوءتفاهم است و تا زمانی که تکلیف مملکت با عنصر سیاست و عنصر دخالت مردم در امر سیاست و عنصر تحزب، شکلگیری تشکل های سیاسی، تضمین آزادی های لازم برای فعالیتهای سیاسی و تعریف جرم سیاسی روشن نشود به نظرم میآید که ما در این عرصه همچنان لنگ میزنیم و بنابراین اینجا پیر و جوان نداریم همه به یک نسبت فرصت ندارند.

متاسفانه در چند سال اخیر ما شاهد ایران ستیزی در فیلمها و سریالهای خارجی بودیم. از دیالوگهای کوتاه گرفته تا موضوعیت اصلی فیلم مانند آرگو. من به خاطر میآورم که چند سال پیش فیلمی مانند «300» ساخته و در عرض چند روز با شدیدترین عکس العمل در دنیای مجازی از سوی ایرانیان مواجه شد. آنقدر شدید که سازندگان مجبور به انتشار یک بیانیه شدند، اما حالا میبینیم که فیلمهای مانند «آرگو» زیاد ساخته میشوند و با موضوعیت کامل ضدایرانی خودشان هیچ عکس العملی را نمیبینند؛ یک حس منفعلی بین مردم پیش آمده؛ دلیل این امر را چه میدانید؟
من هم در این تاسف با شما شریک هستم و باید بگویم که حس گرهای ما از کار افتاده یا اگر نگوییم از کار افتاده، کدر شده و زنگار بسته. به نظر من یک دلیل واضح و روشن دارد. یک اتفاق بزرگ بعد از انتخابات سال 88 افتاد و به دنبال آن مسائل داخلی ما چنان پیچیده شد که سمت گیری قدرتهای بزرگ جهان نسبت به ایران چنان ابعاد عجیب غریبی پیدا کرد که مردم بیشتر درگیر مسائل معیشت و تامین نیازهای اولیه زندگی هستند. یکجور بدبینی و یاس و تنفر از سیاست ورزی، یک جور شوک ناشی از اتفاقات، یک جورهایی همه امور. هر چقدر که بخواهیم بگوییم سیاهنمایی نباید کرد و هر چقدر بگوییم که کشور در وضعیت خوبی است و تحریمها را دور زدهایم؛ فشارها قابل کتمان نیست. به نظرم میآید وقتی شادابی ملی برگردد و زمانی که همه ما حول یک محور، محور ایران، محور وطنی که همه اینقدر دوستش داریم و اینقدر جوانهای مملکت فداکاری کردند. این انقلاب حاصل فداکاری صدهاهزار و میلیونها آدمی است که از همه چیز خود گذشتند و کوشش کردند نظامی را که می پسندند سر کار بیاورند و برای نگهداری همین نظام چقدر خونهای عزیز ریخته شد اما متاسفانه وضعیت چنان پیچیده شده که متاسفانه آن حساسیت لازم را نسبت به هجوم فرهنگی که از بیرون میآید از دست دادهایم. اگر آن انسجام درونی را داشته باشیم، هرگز هیچکس به خودش اجازه نمیدهد که بخواهد نسبت به کشور ما نظر سوء داشته باشد. این کشورهای کوچک جنوب خلیج فارس، شیخ نشینها، از همین ها بگیرید تا همسایگانی که در مقابل ایران کرنش میکردند. اینها امروز جرات کردند و چیزهایی میگویند که شنیدن آن برای ما خوشایند نیست. رفتاری که با شهروندان ایرانی در فرودگاهها میشود. همه اینهایی که به نوعی با هویت ملی ما درگیر است، الان مورد هجوم واقع شده ایم و ما آنقدر مشغول خودمان هستیم که اصلا نمیدانیم چه اتفاقی میافتد. هر زمان که شادابی بازگردد، اگر وحدت ملی که طبیعتا ما بتوانیم نتیجه آن را در عرصه سیاست ببینیم، آنجا درمان شود تا وحدت ملی تامین گردد و مردم واقعا حول یک موضوع مشترک جمع شوند، آن زمان است که آن پاسخها داده میشود. آن وقت است که هر اتفاق کوچکی افکار عمومی را بسیج میکند. امروز ما نشستهایم و در مورد آرگو حرف میزنیم. به شما قول میدهم که سال بعد دوباره نشستهایم و در مورد فیلمی که این روزها استیون اسپیلبرگ در حال ساختش است و حول محور ویکی لیکس است، صحبت خواهیم کرد. امروز کسی حرف نمیزند تا کار از کار بگذرد و تمام شود، به همین دلیل ساده که ما در درون به خودمان مشغول هستیم.


به عنوان سوال آخر میخواهم بگویم آیا سینمای ایران میتواند یک جوابیه خوب برای آرگو بسازد؟
من فکر میکنم که این توان در سینمای ایران هست که یک فیلم واقعبینانه و درخشان در مورد این واقعه بین المللی بسازد و به نظر من ما نیازی نداریم به آرگو جواب بدهیم. ما باید کار خودمان را بکنیم. ما اگر کار خودمان را بکنیم دیگران باید بیایند ببینند و تحت تاثیر قرار بگیرند. ما باید با نگاه واقعبینانه و به دور از تعصبات کار هنریمان را انجام دهیم. کار اصلی ما در واقع سامان دادن یک کار دراماتیک است که در درجه اول باید خلق عاطفه کند. کار سینما خلق عاطفه است، اگر سینمای ما نتواند خلق عاطفه کند، هیچ کاری نکرده است. سینمای ما به خوبی قادر به انجام این کار است. بزرگانی در سینمای ایران وجود دارند که به راحتی بلد هستند این کار را انجام دهند، شگردهای این کار را بلد هستند و میتوانند فیلمهای موثری بسازند. آرگو فیلم موثری نیست، تنها به دلیل اینکه انگشت روی یک موضوع مهم گذاشته است اهمیت دارد. آن جایزههایی که به آن تعلق میگیرد درواقع پاسخ افکار عمومی و روان رنجیده آمریکاییها است به این اثر که یک جورهایی روی زخمهای تاریخی مرهم میگذارد و تاییدش میکند وگرنه به لحاظ هنری (بازهم تاکید میکنم که دو سوم فیلم را بیشتر ندیدم اما همین مقدار هم برای قضاوت کافی است)، فیلم آرگو فیلم برجستهای نیست و همه اهمیت آن به موضوع آن است. سینمای ایران این قابلیت را دارد که بتواند این کار را انجام دهد و یک فیلم درجه یک در مورد تسخیر سفارت آمریکا یا تسخیر لانه جاسوسی بسازد و همه مردم دنیا آن را ببینند و در واقع از چشم ایرانی به این قضیه نگاه کنند و ببینند که چه چیزی باعث شد این اتفاق بزرگ بینالمللی بیفتد. این اتفاق یکبار در ایران افتاد. اتفاقی که سال گذشته در سفارت بریتانیا افتاد چه دولتمردان و چه رهبر انقلاب موضعگیری صریح کردند و این عمل را جایز نشمردند. عمل اشغال سفارت آمریکا در فضای انقلابی ایران بود که معنا میداد.
در شرایطی که انقلاب تثبیت نشده بود و در واقع از سوی امام انقلاب دوم نام گرفت. تسخیر لانه جاسوسی یک بار اتفاق افتاده و آن هم متکی است به دلایل عمیق تاریخی و همینطور دلایل سیاسی که ناشی از دخالت روشن آمریکا در شکل دهی و حوادث سیاسی ایران و مداخله در امور داخلی ایران بود؛ این اتفاق افتاد و به نظرم میآید که اگر از چشم ایرانی این واقعه را نگاه کنیم میتوانیم این را هضم کنیم و همه مردم دنیا هم بفهمند.
 
منبع: ویژه نامه فرهیختگان

شما می توانید مطالب و تصاویر خود را به آدرس زیر ارسال فرمایید.

bultannews@gmail.com

نظر شما

آخرین اخبار

پربازدید ها

پربحث ترین عناوین