کد خبر: ۱۲۲۷۴۳
تاریخ انتشار:

آیت الله خامنه ای، مانعی الهی در ترمیدور انقلاب اسلامی

در فرانسه بیست سال بعد از انقلاب کبیر - حدود سال 1809- فقط شخص پادشاه تغییر یافته و هیچ کدام از آرمان های انقلاب وجود ندارد.

به گزارش بولتن نیوز، این روز ها در آستانه سی و چهارمین سال گرد وقوع انقلاب الهی مان، انقلاب اسلامی ایران، یاد آوری ترمیدور در چهار انقلاب بزرگ جهان، انقلاب های انگلستان، فرانسه، شوروی و الجزایر، از اهمیت بسیاری برخوردار است؛ امری که با تغییر رویه در گفتمان این انقلاب ها، بعضاً به کلی، مسیر تاریخ را تغییر داده است. در حقيقت نظريه ترميدور بر مبنای چهار انقلاب بزرگ جهان، ‌داير است بر اينكه پس از پيروزي انقلاب‌ها ابتدا ميانه‌روها امور را در دست گرفته و سپس با تندروها جايشان را تعويض مي‌كنند و دوره سوم دوره ترميدور يا دور زدن انقلاب‌هاست. نظريه ترمیدوری كه با استناد به داده‌هايي از انقلاب‌هاي فرانسه، ‌انگلستان، ‌آمريكا ‌و الجزاير اخذ و پردازش شده، ‌در واقع تأكيد‌ بر اين نكته است كه انقلابيون «خورده» مي‌شوند و «گفتمان انقلاب» تغيير پيدا مي‌كند. تعابیر مورخان‌ و تحلیل‌گران‌ از معنای‌ ترمیدور در انقلاب‌ متفاوت‌ است. گروهی‌ آن‌را واکنشی‌ علیه‌ انقلاب‌ می‌دانند، که‌ در آن‌ طبقات‌ قدیمی‌ به‌ نحوی‌ به‌ قدرت‌ باز می‌گردند. برخی‌ دیگر آن‌ را، عبارت‌ از فروکش‌ کردن‌ هیجان‌ و تب‌ انقلاب‌ می‌دانند که‌ در زمان‌ رادیکال‌ها آغاز می‌گردد و پایان‌ می‌پذیرد. بنابراین، خصوصیات‌ ترمیدور می‌تواند، عبارت‌ باشد از: کاهش‌سخت‌گیری‌های‌ دوره‌ انقلاب، جایگزینی‌ واقع‌گرایی‌ به‌ جای‌ آرمان‌گریی‌ انقلابی‌ و غیرسیاسی‌ شدن‌ مردم‌. به‌ تعبیر برینتون‌، ترمیدور عبارت‌ است‌ از نقاهت‌ پس‌ از فرونشستن‌ تب‌ انقلاب‌. در تبیین‌ علل‌ ایجاد حرکت ‌دوری، می‌توان‌ به‌ تمایل‌ مسئولان و مردم‌ در حرکتی‌ از آرمان‌گرایی‌ به‌ واقع‌گرایی، احساس‌ نرسیدن‌ به‌ اهداف‌ بلندمدت‌ اعلام‌شده، انحراف‌ از آرمان‌گرایی‌ به‌ واقع‌ گرایی‌ و روی‌گردانی‌ از اهداف‌ و ارزش‌های ‌انقلاب‌ اشاره‌ نمود. به‌ هر روی، برخی‌ معتقدند که‌ همه‌ انقلاب‌ها از مراحل‌ سه‌‌گانه ‌مزبور، عبور می‌کنند و انقلابیون‌ پس‌ از گذران‌ دوران‌ آرمانی‌ و رویایی‌، تحت‌‌الشعاع ‌مشکلات‌ روزمره‌ و مدیریت‌ جامعه‌ قرار می‌گیرند، و این‌ یعنی‌ ترمیدور.

شاید بهتر آن باشد که برای موشکافی دقیق تر موضوع، به ذکر چند مصداق در انقلاب های بزرگ و در عین حال مهم جهان بپردازیم.

در فرانسه بیست سال بعد از انقلاب کبیر - حدود سال 1809- فقط شخص پادشاه تغییر یافته و هیچ کدام از آرمان های انقلاب وجود ندارد. در سال 1809، پادشاهی به نام ناپلئون بناپارت بر سر کار است؛ یک امپراطور، تاج گذاری کرده و به معنای واقعی کلمه، پادشاهی می کند. آرا، مردم و آزادی، به آن معنایی که انقلاب کبیر فرانسه برایش تلاش کرد، در زندگی و در حکومت مطلقه ناپلئون یک ذره وجود ندارد! آن چیزی که فرانسه می تواند به عنوان افتخار بناپارت از آن یاد کند، این است که ایتالیا، اتریش و بلژیک را فتح کرد و اِلّا بیست سال بعد از انقلاب، برای بناپارت هیچ افتخار دیگری از لحاظ آرمان های انقلاب، و آن حرف هایی که ژان ژاک روسو و وُلتر و دیگران می گفتند، در حکومت فرانسه مطلقاً وجود ندارد. در طول این بیست سال در فرانسه، سه گروه بر سر کار آمدند و هر کدام، گروه قبلی را متهم و سپس نابود کردند.گروه اول، انقلابیونی بودند که با برخوردهای خشن، کور و فراموش نشدنی، آن ویرانی ها را در تاریخ فرانسه ثبت کردند. انقلاب، کردند؛ تا حدودی قابل تحمل بود. بعد از حدود پنج سال، گروه دوم سر کار آمدند و گروه اول را قلع و قمع کردند. شخصیت های برجسته ی انقلابی، تقریباً بدون استثنا، اعدام شدند. این گروه دوم گروه افراطیون بودند. کسانی که انقلابیون اولیه را متهم به سازش کاری کرده و آن ها را اعدام کردند. گروه سوم آمدند و گروه دوم را متهم به تند روی کردند؛ بعضی از ان ها را اعدام و خیلی را تبعید نمودند. بعد از ناپلئون باز همان سلسله ی بوربون ها بر سر کار آمدند.

بیست سال بعد از انقلاب اکتبر، یعنی سال 1937، دیکتاتوری سیاه استالین بر شوروی حاکم بود. صد ها هزار انسان به جرم مخالفت یا حتی توهم مخالفت با حکومت استالین اعدام و نابود شدند و چند برابر آن به سیبری تبعید شدند و چه بلاها که بر سرشان نیامد. تمام روسای سطح اول انقلاب، یک سره به وسیله کسانی که بعداً وارث آن ها بودند، اعدام یا فراری شدند و عده ای در تبعید، کشته شدند. سال 1937 در شوروی زمان اوج دیکتاتوری سیاه استالین است. این دیکتاتوری، با حفظ مبانی انقلاب هم نبود. یعنی استالین، یک تـِزار واقعی بود. تنها چیزی که استالین از انقلاب حفظ کرد، آن نیم تنه ای بود که تا آخر عمرش به شکل یک فرم، می پوشید. آن را هم به محض اینکه مـُرد، اعقابش کنار گذاشتند و هیچ چیز دیگر نماند؛ تمام شد! از انقلاب اکتبر فقط اسمش ماند!

انقلاب الجزایر، انقلاب اسلامی، انقلاب مساجد و انقلاب علمای دین بود. انقلاب از مساجد و مدارس دینی شروع شد لکن حتی یک روز حکومت دین در الجزایر به وجود نیامد. از همان اول فرانسوی ها توانستند هم فرهنگ و آداب خودشان، هم بی اعتقادی به دین را در الجزایر، نفوذ دهند. بیست سال بعد از انقلاب الجزایر نه اثری از پیش رفت های اخلاقی و معنوی بود و نه پیش رفت های مادی.

لکن در این میان، در میان انقلاب های مهم و پر سر و صدای جهان، انقلاب 1979 ایران، انقلابی هویتاً اسلامی بود. انقلابی که با انگیزه های اسلامی و با خط مشی اسلامی و با رهبری اسلامی و با شعار های اسلامی و بالاخره حتی با تاکتیک های اسلامی پیش رفت. در این مبارزه، حتی از تاکتیک های ضد اسلامی و غیر اسلامی استفاده نکردیم. یعنی رهبر ما حتی در طول مبارزه یک دروغ مصلحتی هم نگفت، و این یک شیوه و یک منش اسلامی است. انقلابی هویتاً اسلامی. انقلابی که نورش را از خورشید زمان، سیدالعارفین، امام خمینی(ره) به ودیعه گرفت و با خون شهدای نهضت آب یاری شد. انقلابی توحیدی بر پایه ی ایمان به خدای یکتا و عدل او در تکوین و تشریع. انقلاب اسلامی ما وصل به اصلی ثابت بود. اصلی که بر پایه تعبد و تعقل بر مبنای اسلام جلو رفت. ایمان و تعبد منبع لایزالی است که انقلاب اسلامی از آن تغذیه کرده و خوش بختانه از خیلی از آسیب ها دور مانده است.

انقلابی که طرح‌ اسلام‌، به‌ عنوان‌ یک‌ ایدئولوژی‌ انقلابی‌ و تشکیل‌ حکومت‌ بر مبنای ‌آموزه‌های‌ دینی‌ و پی‌جویی‌ استقلال‌ کشور و ارایه‌ الگوی‌ جدید سیاسی‌ ، قدرت‌های‌ بزرگ‌ سلطه‌گر را به‌ مبارزه‌ طلبید. آقایف‌ یکی‌ از تئوریسین‌های‌ شوروی‌ سابق‌ در توصیف‌ انقلاب‌ اسلامی‌ می‌نویسد: انقلاب‌ اسلامی‌ شعار اصلی ‌جنبش‌های‌ سیاسی‌ و اسلامی‌ مختلف‌ در بسیاری‌ از کشورهای‌ اسلامی‌ مشرق زمین‌ است. مسأله‌ مشترک‌ برای‌ این‌ جنبش‌ها، اسلامی‌ کردن‌ تمام‌ جوانب‌ زندگی ‌اجتماعی، اقتصادی، سیاسی‌ و خانواده گی‌ تمام‌ شهروندان‌ کشورهای‌ خود و اعلان ‌سومین‌ راه‌ رشد که‌ با سرمایه‌داری‌ و سوسیالیسم‌ متفاوت‌ هست‌ می‌باشد. انقلاب‌ اسلامی‌ با رویکرد به‌ مذهب، خط‌ مشی‌ جدیدی‌ در زمینه ‌توسعه، استقلال، آزادی‌ و عدالت‌ برای‌ جنبش‌های‌ انقلابی‌ و کشورهای‌ جهان‌سوم‌، جبهه‌ و روش‌ سومی‌ را در دنیای‌ قطب‌بندی‌ گذشته‌ باز نمود که‌ جذابیت‌های‌ فراوانی‌ را برای‌ مردم‌ و جنبش‌های‌ سرزمین‌های‌ اسلامی‌ و جهان‌ سوم‌ به‌ همراه ‌داشته‌ است‌.

علی ایحال هیچ یک از انقلاب های چند قرن اخیر‌، از پیچیده گی‌ های تحلیلی‌ و تعلیلی‌، مصون نبوده اند. حال آن که انقلاب اسلامی ما نه ‌تنها، پیچیده گی‌های مذکور را داراست، بلکه‌ ابعاد جدیدی از پیچ و خم ها، در آن متصور شده و به منصه ظهور می نشیند. در انقلاب‌های‌ دینی، اصولاً حضور و روی‌ آوردن‌ توده‌های‌ عظیم‌ مردم‌ به‌ دین‌، امری‌ بدیهی‌ است. این‌ روی‌آوری، انتظارات‌ گسترده‌ای‌ را مقابل‌ دین‌ و دین‌آوران‌ قرار می‌دهد که‌ نتیجه‌ منطقی‌ خصلت‌ روانی‌ و اعتقادی‌ انقلاب‌ دینی ‌است‌. بی‌تردید بالاترین‌ سطح‌ انتظار از دین، در شرایط‌ انقلاب‌ پدید می‌آید. این‌ اقبال ‌به‌ دین‌ و انقلاب‌ دینی، خود بذر آسیب‌ و آفت‌ را به‌ همراه‌ دارد. از نگاه‌ ایمانی، تنها روی‌آوری‌ نمی‌تواند چنین‌ نتیجه‌ای‌ را داشته‌ باشد، مشکل‌ شرایط‌ و حالات‌ روی‌آور است‌ که‌ می‌تواند مشکل‌زا بوده‌ و بذر آسیب‌ و آفت‌ را به‌ همراه ‌داشته‌ باشد. حضور گسترده‌ مردم‌ ، رمز پیروزی‌ و مقاومت‌ به‌ شمار می‌آید که‌ در انقلاب‌ دینی‌ ، دین‌ این‌ نقش‌ بسیج‌ کننده گی‌ را برعهده‌ دارد، اما سر آ زیری‌ انتظارات‌ مقدور و یا نامقدور، موهوم‌ یا واقعی، متوجه‌ دین‌ می‌گردد که‌ این‌ امر خالی‌ از مشکلات‌ و آسیب‌های‌ بعدی‌ نیست‌.

به قول جناب اردشیر، قرار نیست تمام مسائل امت اسلام و انقلاب را در یک یادداشت ساده تحلیل و بررسی و نهایتاً حل کنیم، یا حتی به آسیب شناسی انقلاب اسلامی در این سیاهه بپردازیم. آسیب شناسی انقلاب، طبعاً نیازمند پرداخت به مولفه های متعدد و عمیق از مناظر و ابعاد مختلف است. هرچند ‌مطالعات‌ آسیب‌شناسانه‌ انقلاب‌ نیز، به‌ رغم‌ تازه‌ نبودن‌ موضوع‌، چندان‌ پیشرفتی ‌نداشته‌ است‌. شناخت‌ موانع‌ تحقق‌ آرمان‌ها، اهداف‌ انقلاب‌ و حفظ‌ دست آوردهای‌آن‌، از مسائل‌ مهم‌ در حوزه‌ مطالعاتی‌ انقلاب‌ به‌ شمار می‌آید. لکن فی الحال و در مجموع، این یادداشت قصد واکاوی آسیب شناسی مباحث مطروحه را به صورت متقن ندارد.

برخی از جامعه شناسان معتقدند، با استقرار نظام‌ سیاسی‌ دینی، به مرور وضعیت‌ دین‌ و تفاسیر دینی، توسط نخبه گان و روشن فکران جامعه، مورد آزمون‌ و نقد قرار می‌گیرند؛ زیرا در دوران پس از استقرار یک نظام دینی، تغییرات‌ جهت‌گیرانه‌ در ابعاد گوناگون‌ جامعه‌ به وقوع می پیوندد. اقتصاد اهمیت‌ بیشتری‌ یافته‌ و تسامح‌های‌ بیشتری‌ در مسایل‌ اخلاقی‌ و رفتاری‌ در جامعه‌ به‌ وجود می‌آید. جامعه ‌دینی‌، اجتماع‌ پویا و فعال‌ پیشین‌ خود را از دست‌ می‌دهد، شقاِ و شکاف‌ میان‌ جناحین‌ که‌ به‌ تسامح‌ از آن‌ها با عناوین‌ گروه‌ رادیکال‌ یا ملایم‌ (محافظه‌کار) نامبرده ‌می‌شود، تنها یکی‌ از بحران‌‌هایی‌ است‌ که‌ بر سر راهِ جامعه‌ دینی‌ در این مرحله قرار دارد به طوری که بسیاری معتقدند تب‌ و تاب‌ انقلاب‌ و حضور گسترده‌ مردم‌، رفته رفته کم رنگ‌ و ضعیف‌ می‌شود.

در این میان برخی از عوامل، مراحل پدیداری و پایداری یک انقلاب را به شدت از خود متأثر می کنند. مدرنیته‌ و مراحل‌ متزلزل‌ آن‌ یعنی‌ مدرنیسم‌ و مدرنیزاسیون‌ به‌ طرز اجتناب‌ ناپذیری‌ در بستر تحولات‌ و مؤلفه‌های‌ انقلاب‌ و حیات‌ دینی‌ حضور دارند، ‌نارسایی‌ تفسیر دینی‌ مستقر در جامعه‌ در قبال‌ مستحدثات‌، حذف‌ تعلق‌ گروهی‌ و خودآگاهی‌ جمعی، فردی‌ و هویت‌زدایی‌ فرهنگی‌ و ملی، کشمکش‌های‌ فرساینده‌ بین ‌میانه‌روها و رادیکال ها، عدم‌ پاسخ‌گویی ‌مناسب‌ به‌ خواسته‌ها و نیازهای‌ اجتماعی‌ نسل‌های‌ نو و طبقات‌ مختلف‌ در عرصه‌های‌ مختلف‌ فرهنگی‌ و اجتماعی‌، رشد اقتصادی‌ بدون‌ منظور داشتن‌ توزیع‌ عادلانه‌ درآمدها، دنیاگرایی مفرط بعضی از برگان انقلاب، تهاجم فرهنگی گسترده، نه به معنای تبادل فرهنگ ها که لایه لایه اذهان سرمایه های اصلی یک انقلاب که همان مردم هستند را هدف می گیرد، بی توجهی قشر گسترده ی مسئولین رده میانی حکومتی به آرمان های انقلاب، وجود لمپن‌ بورژوا ها (فرومایگان‌ فرادست‌) در میان قشری از مسئولین، که نه تنها فاقد فرهنگ‌ هستند، بلکه‌ حتی‌ از فقر نیز رنج‌ نمی‌برند، در حالی‌ که‌ مهمترین‌ مطالبه‌ شان یافتن‌ موقعیت‌ اقتصادی‌ و اجتماعی بالاتر بوده، خواستار آزادی بی حد و حصر هستند، از جمله موارد تأثیر گذار در پایداری یک انقلاب است.

بسیاری از تحلیلگران معتقدند وجود و ادامه عوامل مذکور در یک جامعه، به استحاله کامل اهداف انقلاب و بازگشت ناپذیری این فرآیند می انجامد.

لکن حقیر معتقدم که در این میان، یک عامل «بر هم زننده» در محاسبات وجود دارد که به عنوان سدّی عظیم و مستحکم، در کنار لایه های مردمی، در برابر تمام آسیب های مذکور نه تنها به مقاومت که به مقابله می پردازد. حضور بسیط و عمیق، تفکرات انقلابی و بـُرد بلندِ نگاهِ آقا سید علی حسینی خامنه ای مدظله العالی، رهبر انقلاب اسلامی، به اذعان دوست و دشمن، همواره نقش تعیین کننده ای در سرنوشت امت اسلامی داشته است. رهبری هوش مندانه و متفکرانه آقا سید علی خامنه ای، در کنار نگاه روشن فکرانه به مسائل اسلام را، باید مانعی الهی در وقوع ترمیدور انقلاب اسلامی ایران دانست.

سید علی خامنه ای، مدظله الوارف معتقد است «یک واقعیت شگفت آوری در انقلاب ما وجود دارد که این انقلاب را یک حالت استثنایی می بخشد و آن این است که در قوانین علوم اجتماعی دربارة انقلاب ها، می گویند انقلاب ها همچنانی که یک فرازی دارند، اوجی دارند، یک فرودی هم دارند... آن قوانین می گویند تا وقتی شور و انگیزة انقلابی در مردم هست، انقلاب ها به سمت جلو حرکت می کنند، اوج می گیرند، بعد هم به تدریج این شور و هیجان و این عاملِ حرکت به پیش، کم می شود و در مواردی تبدیل به ضد خود می شود؛ انقلاب ها سقوط می کنند و برمی گردند پایین. انقلاب های بزرگ دنیا که در تاریخ دویست سال اخیر ما این ها را می شناسیم، بنا بر همین تحلیل، همه با آن نظریه قابل انطباق هستند؛ اما انقلاب اسلامی از این تحلیل جامعه شناختی به کلی مستثناست. در انقلاب اسلامی پاد زهرِ فرود انقلاب در خود این انقلاب گذاشته شده است بارها عرض کرده ایم که تجسم انقلاب در «جمهوری اسلامی» و در «قانون اساسی جمهوری اسلامی» است. نویسنده گان قانون اساسی که از نظر امام و مکتب امام درس گرفته بودند، در خود این قانون عامل تداوم بخشِ انقلاب را گذاشته اند: پای بندی به مقررات اسلامی و مشروعیت بخشیدن به قانون، مشروط بر اینکه بر طبق اسلام باشد؛ و مسأله ی رهبری. این انقلاب شکست خوردنی نیست؛ این انقلاب فرود آمدنی نیست؛ این انقلاب از سیر و حرکت خود باز نمی ایستد؛ چون جامعة ما یک جامعة مؤمن و دینی است و دین و ایمان اسلامی در اعماق دل مردم، از همة قشرها، نفوذ دارد؛ مردم به معنای حقیقی کلمه به دین معتقدند. بنابراین، آن چیزی که جزو ارزش های دینی باشد، برای مردم معتبر است و حراست از آن که در قانون آمده است، از نظر مردم یک وظیفه است.»

با توجه به آن چه گذشت، اصولاً مقایسه انقلاب ما با یک انقلاب بزرگ مثل انقلاب فرانسه، یک انقلاب پر سر و صدا مثل انقلاب شوروی و یک انقلاب به اصطلاح اسلامی مثل انقلاب الجزایر، امر صوابی نیست. انقلاب ما ریشه در خون حسین بن علی علیه السلام و در ایثار بچه هایی داشته که "دنبال تقدیم جان شان به امام بودند، نه تحمیل نظرشان." هم آن هایی که حتی از نام و نشان خود گذشتند. انقلاب ما انقلاب بچه های بسیج مستضعفین بود، آن هایی که "نه راست بودند، نه چپ. نه اصلاح طلب بودند، نه اصول گرا. «عاشق» بودند. به آن ها می گفتی؛ سیاست؟ می گفتند؛ امام! می گفتی؛ خط؟ می گفتند؛ خط مقدم! می گفتی؛ زندگی؟ می گفتند؛ شهادت! می گفتی؛ دار و دسته؟ می گفتند؛ بچه ها!" تا جایی که معتقدم، عملاً امکان ترمیدور در اصول انقلاب اسلامی ایران با وجود بالفعل هایی چون علقه ی عمیق مردم مومن و معتقد به اسلام و شریعت، و وجود نازنین سید علی خامنه ای به عنوان رهبری انقلاب آن، بسیار پایین است. لکن این برکات، نباید به عامل آسودگیِ خیالِ دوست دارانِ انقلاب بدل شود، آن جا که تجسم انقلاب، در جمهوری اسلامی و عامل تداوم آن، پای بندی به مقررات اسلامی است...

 

شما می توانید مطالب و تصاویر خود را به آدرس زیر ارسال فرمایید.

bultannews@gmail.com

نظر شما

آخرین اخبار

پربازدید ها

پربحث ترین عناوین