کد خبر: ۱۱۸۹۵۴
تاریخ انتشار:

وارونگي دما و تعطيلات

بولتن نیوز :  اينجا ايران است و دقيقا همين‌جايي كه ما نشسته‌ايم تهران است ‌ـ‌ كور شويم اگر دروغ بگوييم‌ ـ اينجا سرزمين هميشه تعطيل است، البته نه هميشه. يعني اگر دقيق‌تر بگوييم بعضي روزها براي اين‌كه حوصله مردم سر نرود و تنوعي در زندگي آنها ايجاد شود، ادارات و مدارس باز است ‌ـ‌ و ما از بابت اين همه توجه سپاسگزاريم!‌ ـ‌ البته به نظر ما حداقل حسن اين تعطيلات اين است كه ديگر در مدارس بخاري‌ آتش نمي‌گيرد و در ادارات، كارمندان محترم مجبور نيستند به مردم بگويند بروند و فردا بيايند ‌ـ‌ خودشان فردا مي‌آيند!‌ ـ‌ و در بانك‌ها هم... بي‌خيال.
 

 

بگذريم، راستش را بخواهيد بعضي‌ها ‌ـ‌ مثل ما‌ ـ‌ از بس كه خنگ‌اند، فكر مي‌كنند براي مقابله با آلودگي هوا راه‌هاي مختلفي وجود دارد.

مثلا توليد بنزين با اكتان بالا، تجهيز ناوگان حمل و نقل عمومي، ايجاد فضاي سبز، انتقال واحد‌هاي صنعتي به خارج از شهر، جمع‌آوري خودروهاي فرسوده و دودزا و...

اما در سرزمين پر‌دود ما راه‌هاي بهتري براي مبارزه با آلودگي هوا وجود دارد كه مسوولان محترم در انجام آن كوتاهي نمي‌كنند.

مثلا ابتدا كلي دعا مي‌كنند كه باد بيايد، بعد باز هم كلي ـ اين دفعه بيشتر‌ـ‌ دعا مي‌كنند كه باران بيايد، بعد اگر باران نيامد محدوده زوج و فرد را گسترش مي‌دهند، اگر هوا بازهم خودش را به نفهمي زد و آلوده ماند، مدارس ابتدايي را تعطيل مي‌كنند ‌ـ‌ بي‌‌فايده است خودمان و خودشان خوب مي‌دانيم‌ ـ‌ بعد مدارس ديگر مقاطع و ادارات را تعطيل مي‌كنند اما هوا بي‌شعورتر از اين حرف‌هاست كه متوجه اين همه تمهيدات و شيوه‌هاي نوين در مبارزه با آلودگي هوا شود.

بناچار مسئولان محترم، بانك‌ها را هم تعطيل مي‌كنند. از الان به بعد ديگر واقعا چه توقعي از مسوولان داريد، اين بنده خدا‌ها كه هر كاري از دستشان برآمده انجام داده‌اند... بعد از ديدن اين همه تمهيدات ديگر خجالت كشيديم اعتراض كنيم يعني راستش را بخواهيد به كج‌فهمي خودمان پي برديم و سر در بيابان نهاديم. چند شبانه‌روزي در راه بوديم تا به تارك دنيايي رسيديم.

قيامتي برپا بود. جماعتي گرد هم آمده بودند و براي ديدار با آن تارك دنيا از سر و كول هم بالا مي‌رفتند ‌ـ‌ البته خيلي محترمانه‌ ـ‌ ما هم مثل بچه آدم ميان خيل جمعيت در صف ايستاده بوديم كه يكهو ايشان ما را ديد و فرمود: «ابله! بيا جلو» ‌ـ‌ ارادت خاصي به ما داشت‌ـ‌ جلوتر رفتيم و گفتيم: «اي...» اما هنوز كلام منعقد نشده بود كه آن تارك دنيا با عصاي مبارك، صورت ما را دچار تحول اساسي نمود! و فرمود: «مرض داري به همه گير مي‌دهي؟ بزنم فكت را...» ملتمسانه گفتيم امان بده تا داستاني براي شما تعريف كنيم و بعد ايشان گفت: «عمراً، خودم داستاني براي شما تعريف مي‌كنم» و سپس فرمود:

در سرزميني بسيار دور، در شهري بزرگ با مردماني صبور جواني زندگي مي‌كرد كه تنها آرزويش به دست‌آوردن لقب پهلواني بود، تا اين‌كه يك روز پهلواني به آن شهر دوداندود وارد شد و آن جوان تصميم گرفت سراغ پهلوان نامي برود و از او بخواهد در مبارزه‌اي، رودرروي هم قرار بگيرند.

پهلوان پيشنهاد مرد جوان را پذيرفت و چند روز بعد در ميدان اصلي شهر و در ميان خيل مردم مشتاق، اين دو پهلوان با هم كشتي گرفتند. در همان ابتدا، جوان جوياي نام زير يك‌خم پهلوان را گرفت و با تمام توان سعي كرد پاي پهلوان را بالا بكشد و او را نقش بر زمين كند، اما نشد كه نشد! آن جوان در همان حال چند بار از مولا علي(ع) مدد گرفت و با گفتن يا علي(ع) مي‌خواست پهلوان را به زمين بكوبد، اما... .

بعد از چند دقيقه پهلوان دستي بر شانه‌هاي كشتي‌گير جوان كشيد و به آرامي گفت: «پسرجان! علي(ع) پشت و پناه همه ما باشد، ‌اما اين كار كمي هم زور مي‌خواهد.»

داستان آن تارك دنيا كه تمام شد رو كرد به ما و گفت: «اي جوان نادان برگرد به شهر و ديار خود و به مسوولان‌تان بگو مثلا براي رفع آلودگي هوا اگر دعا كنيد باد بيايد يا باران ببارد خيلي خوب است، اما براي رفع مشكلات مملكت‌تان، كمي هم تدبير و آينده‌نگري نياز است.»

بعد ما از اين همه حكمت انگشت به دهان مانديم و جامه بر تن دريديم و باز، سر در بيابان نهاديم!
 
منبع : جام جم انلاین

شما می توانید مطالب و تصاویر خود را به آدرس زیر ارسال فرمایید.

bultannews@gmail.com

نظر شما

آخرین اخبار

پربازدید ها

پربحث ترین عناوین