از او به عنوان یكی از طراحان اصلی عملیات خیبر یاد میشود نبردی كه به آزادسازی جزایر مجنون و شكست دشمن از فرماندهی ۲۳ ساله انجامید كه «خیبرشكن» لقب گرفت زیرا به گفته فرماندهان عالیرتبه جنگ: «آقا مهدی نخستین كسی بود كه طلسم نبرد روز را شكست» و در زیر نور آفتاب چشم در چشم دشمن جنگید و پیروز هم شد.
پدر شهيدان مهدي و مجيد زينالدين دعوت حق را لبيك گفت و به ديار باقي
شتافت. عبدالرزاق شيخ زينالديني پدران شهيدان زينالدين بعد از مدتها
تحمل بيماري كه به آن مبتلا بود مقارن با سالروز وفات پيامبر گرامي اسلام
و شهادت امام حسن مجتبي (ع) در بيمارستان وليعصر قم دار فاني را وداع گفت.
اما مهدی و مجید زین الدین سالاران جنگ و مبارزان نفس بودند که
همه دوستانشان را در حیرت شیدایی های خود گذاشتند و رفتند و اکنون به
پیشواز پدر خود می روند تا جواب ناداده خود را به او بگویند و ما...و ما
میدانیم، میدانیم یك گلوله توپ، یك گلوله خمپاره چیست و چقدر میتواند
تخریب داشته باشد اما یك میلیون و دویست هزار گلوله توپ و خمپاره نتوانست
مقاومت رزمندگانی كه جزیره مجنون را به دست گرفته بودند بشكند تا با
مدیریت فرماندهانی مثل مهدی زینالدین كه هنگام شهادت تنها ۲۵ سال داشت،
هم طلسم نبرد در روز شكسته شود و هم تفرعن تجهیزات و امكانات دشمن.
همو
كه پس از فتح جزیره مجنون و تیراندازی بیامان عراقیها سر ظهر با یك عدد
كلاشینكف نشست درونسنگر، جلوی دید مستقیم عراقیها، نشانه گرفت و زد،
بیامان و رو كرد به افراد درونسنگر كه بزنید: «هر یك تیری كه زدند، دو
تا جوابشان را بدهید.»
جزیره سیاه شده بود از شدت انفجار، چشم
چشم را نمیدید، مبادله بیوقفه گلولهها مجال رساندن آذوقه به كسی
نمیداد، در یك سو همه گرسنه و در سوی دیگر آذوقهها فراوان اما هركس
برمیخاست مینشست كه گلوله امان نمیداد. چگونه آذوقهها را به رزمندگان
برسانیم؟ این سوال یك بسیجی بود؛ زینالدین برخاست موتور تریلش را روشن
كرد و همرزمش جعفری به همراهش آذوقهها را به جلو بردند و تا شب نشده به
همه غذا رساندند.
در راه پدر،در شور انقلاب
هنگامی
كه انقلاب به ثمر نشست، مهدی زینالدین جوانی بود ۱۹ ساله كه از پی سلوك
پدرش در راه مبارزه با رژیم ستمشاهی دچار مصائب زیادی شده بود. پدر او كه
كتابفروشی داشت همیشه متهم بود كه كتابهای ممنوعه میفروشد و سر
ناسازگاری با رژیم پهلوی دارد به همین دلیل همواره مورد آزار و اذیت ساواك
واقع میشد و خانه به دوش از این شهر به آن شهر تبعید میشد. از تهران به
خرمآباد، از خرمآباد به سقز و از سقز به اقلید فارس شد و خانواده برایش
نگران.
آخرین تبعیدش آخرین نفسهای حكومت پهلوی دوم بود چنین
موقعیتی فرصتی را پیش آورد كه پدر مهدی مخفیانه محل زندگی را به قم انتقال
دهد و مهدی نیز به همراه سایر اعضای خانواده از خرمآباد به قم برود و دوش
به دوش دیگران حضور موثری در مبارزات مردمی در پی گیرد.
مبارزه و مطالعه و گریز از رستاخیز
مهدی
و همچنین برادر كوچكترشمجیدتحت تاثیر پدر و فضای حاكم در خانه نوع دیگری
به زندگی نگاه میكردند. به همین دلیل وقتی در دوران دبیرستان حزب رستاخیز
شروع به عضوگیری اجباری میكرد مهدی زینالدین در خرمآباد به عضویت این
حزب درنیامد و با سابقهای كه از او و پدرش داشتند از دبیرستان ریاضی آن
شهر اخراجش كردند.
او به ناچار برای ادامه تحصیل با تغییر رشته از
ریاضی به طبیعی موفق به اخذ دیپلم گردید و در كنكور سال ۱۳۵۶ شركت و ضمن
موفقیت توانست رتبه چهارم را در بین پذیرفتهشدگان دانشگاه شیراز به دست
آورد.اما قبولی او در دانشگاه شیراز همزمان شد با تبعید پدرش به جرم حمایت
از امام خمینی(ره) از خرمآباد به سقز و انصراف او از ادامه تحصیل.
اینچنین بود كه سر سودایی او كه مبارزه و مطالعه را میپسندید به سودای
انقلاب دل بست.
پیوستن به سپاه و برخورد با التقاط
انقلاب
كه پیروز شد هركسی را كاری میبایست. او نیز به كاری شد، جزو اولین كسانی
بود كه به جهاد سازندگی رفت و با تشكیل سپاه پاسداران قم به این نهاد
پیوست. ابتدا در قسمت پذیرش و سپس مسئول واحد اطلاعات سپاه قم شد.
در
همین دوره بود كه غائله خلق مسلمانان بروز كرد و او نقش فعالی در برخورد
با نیروهای التقاطی از خود نشان داد اما آتش جنگ كه شعلهور شد امان از كف
داد و بیامان خود را به جبهه نبرد رساند.
دقت در كسب اطلاعات از دشمن
فرصتی
بود جنگ، فرصت ظهور، ظهور انسانهایی با عیاری تازه و فراتر از حد و حدود
عادی، مردان پابرهنهای كه اساطیر شدند، هركسی گوشهای از این كار را گرفت
كه مجال چند و چون نبود. مهدی زینالدین نیز مسئول شناسایی یگانهای رزمی
شد و بعد از آن مسئول اطلاعات – عملیات سپاه دزفول و سوسنگرد گردید.
رمز
موفقیت عملیات، موفقیت در كسب اطلاعات بود كسی كه بهتر از دشمن اطلاعات به
دست آورد بهتر میتواند به او ضربه بزند این كار خطیر مهدی زینالدین بود
كه با شجاعت تا عمق مواضع دشمن نفوذ كرده و محورهای عملیاتی را به درستی
نشانهگذاری میكرد. بخشی از موفقیت به دست آمده در عملیات فتحالمبین
مرهون دقت اطلاعاتی اوست.
اقتدار فرمانده ۲۳ ساله
آرام،
آرام بر دقت او افزوده شد و ایمان و تجربه را به هم آمیخت. او در عملیات
بیتالمقدس مسئولیت اطلاعات – عملیات قرارگاه نصر را بر عهده گرفت و به
خاطر لیاقت و استعداد رزمی ارتقا یافت و در عملیات رمضان به عنوان فرمانده
تیپ علیبن ابیطالب(ع) كه بعدها به لشكر تبدیل شد، انتخاب گردید.
در
این دوره او ۲۳ سال بیشتر نداشت در عملیات رمضان تیپ تحت فرماندهی مهدی
زینالدین جزو یگانهای خطشكن بود. نحوه مدیریت و فرماندهی و موفقیت در
پیشبرد اهداف باعث شد كه این تیپ سریعتر به لشكر تبدیل شود و این لشكر در
عملیاتهای محرم، والفجر مقدماتی، والفجر ۳ و والفجر ۴ به عنوان یكی از
یگانهای همیشه موفق، نقش حساس و تعیینكنندهای را برعهده گرفت.
صبر،
استقامت و مقاومت این یگان، همگام و همشانه با سایر یگانها در عملیات
حساس خیبر بسیار مشهور است. وقتی دشمن از هوا و زمین و با انواع
جنگافزارها و هواپیماهای جنگی روسی، آمریكایی و فرانسوی و بمبهای
شیمیایی و پرتاب یك میلیون و دویست گلوله توپ و خمپاره، جزایر مجنون را
هدف قرار داده بود او و یگان تحت امرش تا آخرین نفس جنگیدند و دشمن را به
عقب راندند و جزایر را حفظ كردند. از او به عنوان یكی از طراحان اصلی
عملیات خیبر یاد میشود نبردی كه به آزادسازی جزایر مجنون و شكست دشمن از
فرماندهی ۲۳ ساله انجامید كه «خیبرشكن» لقب گرفت زیرا به گفته فرماندهان
عالیرتبه جنگ: «آقا مهدی نخستین كسی بود كه طلسم نبرد روز را شكست» و در
زیر نور آفتاب چشم در چشم دشمن جنگید و پیروز هم شد.
نیروهای ضعیف را طرد نمیكرد
آقا
مهدی شخصیت پرجاذبهای داشت، بیتكلف بود و مثل برخی از مدیران امروزی كه
تشریفات جزو شخصیتشان شده در پی تشریفات و در بند ظواهر نبود. شوخطبع و
شیرین اما جدی، منظم و پیگیر بود ولی هرگز كسی خشمگینی او را ندید اگرچه
بیانضباطیها را تنبیه میكرد ولی هرگز كسی را به دلیل ضعفهایش در كار
از خود دور نمیكرد. اگر میدید كه نیرویی مدیریتش ضعیف است او را طرد
نمیكرد. میآورد پیش خودش و به او راه و رسم كار را یاد میداد و بعد
دوباره در جایی مناسب از او استفاده میكرد. از ریاكاری متنفر بود و صداقت
را پاس میداشت. همه را به نظم و انضباط فرامیخواند و آموزشهای نظامی را
ضروری میدانست.
خودسازی پیش از لشكرسازی
به
تزكیه و جهاد اكبر اعتقاد داشت. مجاهدت اصلی را مبارزه با نفس میدانست.
خستگی روحی در وجودش دیده نمیشد. از خود بسیار مراقبت میكرد. سعی میكرد
همواره وضو داشته باشد و نماز را اول وقت بخواند. حفظ اموال بیتالمال
برایش اهمیت خاصی داشت. وقتی چند تا از بچهها كنار آب جمع شده بودند و
یكیشان برای تفریح در آب تیراندازی میكرد زینالدین سر رسید و گفت: «این
تیرها بیتالماله حرامش نكنید.» جوابش داد: «به شما چه؟» و با دست هلش
داد. زینالدین كه رفت یكی گفت: «میدونی كی رو هل دادی؟» دویده بود
دنبالش برای عذرخواهی كه جوابش داده بود: «مهم نیست. من فقط امر به معروف
كردم گوش كردن و نكردنش دیگر با خودته.»
بحث با حسن باقری
اما
در عین حال در بحث تاكتیكهای رزمی جدی بود و گاه زیادهروی هم میكرد.
یكی از دوستانش تعریف میكند: «دو سه روزی بود كه میدیدم توی خودش است.
پرسیدم چته تو؟ چرا اینقدر تو همی؟ گفت: دلم گرفته. از خودم دلخورم. اصلا
حالم خوش نیست. گفتم: همین جوری؟ گفت: نه، با حسن باقری بحثم شد. داغ
كردم، چه میدونم؟ شاید باهاش بلند حرف زدم. نمیدونم. عصبانی بودم. حرف
كه تموم شد فقط بهم گفت مهدی، من با فرماندهام اینجوری حرف نمیزنم كه تو
با من حرف میزنی. دیدم راست میگه. الان دو سه روزه كلافهام، یادم
نمیره.»
خلوتگزینی و مطالعه
اهل
خلوتگزینی و مطالعه بود. وقتی از عملیات خبری نبود میخواستی پیدایش كنی
باید جاهای دنج را میگشتی. پیدایش كه میكردی میدیدی كتاب به دست نشسته
انگار توی این دنیا نیست. ۱۰ دقیقه وقت كه پیدا میكرد میرفت سر وقت
كتابهایش. گاهی كه كار فوری پیش میآمد، كتاب همانطور باز میماند تا
برگردد. مطالعه را از كودكی آموخت هنگامی كه تابستانها برای كمك به پدرش
به مغازه كتابفروشی پدرش میرفت. در كتابها چیزی بود كه در بیرون نبود.
جواب پدرمان را میتوانیم بدهیم
مهدی
به همراه برادر كوچكترش مجید كه مسئول اطلاعات و عملیات تیپ ۲ لشكر
علیبن ابیطالب(ع) بود جهت شناسایی منطقه عملیاتی از كرمانشاه به سمت
سردشت حركت میكنند. موقعی كه عازم منطقه میشوند رانندهشان را پیاده
كرده و میگویند: خودمان میرویم. حتی در مقابل اصرار یكی از رزمندگان
مبنی بر همراه شدن با آنها میگوید: تو اگر شهید بشوی جواب عمویت را
نمیتوانیم بدهیم اما ما دو برادر اگر شهید شویم جواب پدرمان را میتوانیم
بدهیم.
غروب در راه به كمین ضدانقلاب میخورند. موشك آر.پی.جی به
سقف ماشین اصابت میكند و مجید به شهادت میرسد و مهدی پیاده شده تا در
پناهگاهی قرار بگیرد كه از پشت مورد اصابت رگبار گلوله قرار میگیرد. فردا
وقتی نیروهای خودی میرسند دو نفر را میبینند كه به آنها تیر خلاص
زدهاند. چندان قابل شناسایی نبودند وقتی قبض پرداخت خمس در داشبورد ماشین
پیدا میشود مطمئن میشوند كه خود شهید مهدی زینالدین است.
جهان نیوز