در دوران كودكی با زحمت بسيار، برای ما كفش خريده بود كه تنگ بود. پدرم ديگر قادر نبود كه اينها را عوض بكند يا كفش ديگر بخرد، آمدند گفتند كه خوب اين كفشها را میشكافيم، اندازه میكنيم و برايش بند میگذاريم. يك عالمه خوشحال شديم كه كفشهايمان بندی شد. آمدند شكافتند و بند گذاشتند بعد زشت شد، چون بندهايش خيلی فرق داشت با كفشهای ديگر، خيلی زشت و ناجور درآمده بود...