کد خبر: ۹۹۱۱
تاریخ انتشار:

انقلابي فراتر از تحليل

مصطفی نمازیان
بسم الله الرحمن الرحیم

به طور کلی هر تحلیل سیاسی بخشی از واقعیات را پوشش می دهد. چه آن تحلیل درست باشد ویا اشتباه. اگر می خواهید به اندیشه سیاسی بپردازید ونظریه پردازی کنید باید تکلیف خود را در مباحث هستی شناسی (آنتولوژی)- معرفت شناسی(اپیستمولوژی)- فرجام شناسی(تله ئولوژی) وانسان شناسی )آنتروپولوژی) مشخص وروشن کرده باشید. این عوامل وفاکتورها بخشنامه اداری نیست که یکی بپذیرد ودیگری نپذیرد. یک اقتضای منطقی است. اگر در این پایه ها نگاه ناقص وناهمگون داشته باشید نمی توانید به یک اندیشه سیاسی منسجم برسید وبسیاری تحرکات کاریکاتورگونه ای که اغلب در رفتارهای سیاسی ما وجود دارد وچرخشهای 180 درجه ای که در رفتار برخی بازیگران سیاسی مشاهده می کنیم، ناشی از این واقعیت و نداشتن انسجام اندیشه سیاسی است. به همین علت شاهدیم که برخی سیاسیون ایران وجهان به علت نداشتن این پایه های منسجم و منطقی فکری بعضا در درک برخی تحولات سیاسی- اجتماعی وامانده و به تحلیلهایی از سرناچاری دست می زنند. انقلاب اسلامی ایران نیزاز پدیده هاییست که حیرت بسیاری از صاحب نظران وکارشناسان کلاسیک علوم سیاسی- علوم اجتماعی را برانگیخته ومعدود صاحبنظرانی قادر بودند درک وتحلیل صحیحی از آنچه اتفاق افتاده را به مخاطبان عرضه کنند. علت آن به اعتقاد من، ماندن واکتفا به نظریات کلاسیک رفتار شناسی سیاسی- اجتماعی جوامع برپایه علوم سکولار وبرخاسته از مشرب اومانیسم ومدرن بوده که در تلاشند هر پدیده ای را در چارچوب منطق خاص خود تحلیل کنند. پیروزی انقلاب اسلامی حاصل مجاهدتها وزمینه سازیهای بزرگ مردی بود که معنای خلق انسان را دریافته بود وهدف او بندگی صرف خداوند ورسیدن به کمال بود. اگرچه سقیفه بنی ساعده مانع اجرای عهد عید غدیر واتمام نعمت بر مسلمانان شد، اما در 22بهمن 1357 این نعمت بر ملت ایران عرضه شد وبه خوبی پاسداری شد. بعد از رحلت پیامبر اکرم(ص) به علت سرپیچی وعدم پشتیبانی از ولی زمان، جامعه اسلامی دستخوش بدعتها- انحرافات- سستیها و.. شد وعملا روند پیگیری برپایه حکومت اسلامی به تاخیر افتاد ودین سازان بی دین عرصه را بر دینداران تنگ کرده وبه لطف دستگاه تبلیغاتی وسیع بنی امیه، به همراه عملیات روانی واستفاده از زرو زورو تزویر، بنیادهای فکری تشکیل جامعه اسلامی مبتنی بر شر ع الهی وحاکمیت ولی را به چالش کشیدند وبر منابر ومجالس به لعن ونفرین ولی خدا مشغول شدند. لازمه تشکیل حکومت اسلامی بر پایه قوانین الهی، وجود نیروهای خودساخته وحقیقت جو بود که به لطف دستگاه جور حاکم، تنها صدها نفر ازانها موفق شدند ولی خدا را از ولی خود ساخته تشخیص دهند واگر نبود امام سجاد(ع) وحضرت زینب (س)، اینک در آغاز قرن 21 ما جهانیان شاهد تکامل حاکمیت شیطان وبسط بساط الحاد وشیطان پرستی بودیم نه حاکمیت ولایت فقیه ولرزش پایه های امپریالیسم. علیرغم تلاشهای امام حسن مجتبی (ع) وامام سجاد(ع)، کار تربیت نیروهای انقلابی به دست امام محمد باقر وامام جعفر صادق سپرده شد وسفر امام رضا(ع) به ایران باعث تجدید پیمان ولایت وولایت ایرانیان با اهل بیت شد. در این زمانها بود که با شروع نهضت ترجمه، دستگاه نامشروع خلفای وقت(مامون وهارون ارشید)تصمیم گرفتند حکمت اسلامی را به مسلخگاه فلسفه یونانی ببرند تا پویایی آنرا از بین برده واین وظیفه برعهده « بیت الحکمه» مامون واگذار شد. با آغاز غیبت کبری امام زمان (عج) از این مرحله به بعد شاهد ورود نیروهای خود ساخته هستیم که علاوه بر ترویج واشاعه احکام سیاسی- عبادی اسلام وتربیت شاگرد، به پی ریزی مبانی تئوریک ولایت فقیه برای رسیدن به حکومت اسلامی مبتنی بر ولایت جدا از سلطان پرداختند. هرچند که عده ای نیز قائل به ایفای نقش در کنار سلطان بودند. ملاصدرا با تحلیل درست از گذشته حکمت وفلسفه اسلامی و تکیه برآموزه های اسلامی وروایات وآیات توانست پایه های فلسفی منسجمی را در جهت تبیین حکومت دینی و الهی به رهبری حکیمی متاله در صورت وهیات ولی فقیه ارایه دهد که تا قرنها بعد از خود نیز دستگاه فکری بسیاری علمای شیعه را تشکیل می داد.
با آغاز دوره رنسانس وبیداری اروپا از خواب توحش سنتی وورود به توحش مدرن، نظریه پردازی در باب حکومت وحاکمیت- شرایط حاکم- مبانی حاکمیت و... آغاز شد واولین اشکال که تاسالها نیز دامن بسیاری تحلیلگران برخاسته از دامن این مکاتب فکری را گرفته است آغاز شد: نگاه به انسان وشناخت نیازهای او. یکی انسان را گرگ انسان می دانست ووجود ولت را لازم می دانست تا این گرگها همدیگر را ندرند. آن یکی انسان را موجودی با نیازهای خوراک- پوشاک ومسکن می داند ودیگری عقده جنسی را عامل عدم پیشرفت انسان می داند و در این میان نه کسی انسان را موجودی می داند که برای پرستش آفریده شده تا به کمال برسد- نه به معاد اعتقاد دارند- عده ای خدای انسان را « خدای ساعت ساز نیوتن» می پنداشتند و....بدین ترتیب با آغاز رنسانس شاهد تولد انسان رنسانیس هستیم وبا انقطاع رشته ارتباطی – معرفتی انسا نبا خدا، لیبرالیسم وبعدها مارکسیسم متولد می شود وتلاش شدادها برای برپایی بهشت زمینی آغاز می شود. قرار دادهای اجتماعی جای قوانین شرعی را گرفته وتکلیف از روی دوش برداشته می شود. از این دوره به بعد جنبشهای اجنماعی- انقلابها و.. در فضای بسته فکری اومانیست (کمونیسم وخاصه لیبرالیسم) شکل می گیرد وتحلیل این حرکات وانقلابها می شود چارچوب فرکی- نظریه اجتماعی و..
تاریخ اندیشه در زمینه جنبشهای اجتماعی نشان می دهد که یک جریان واحد وجامع نظری وروشی دراین زمینه وجود ندارد واغلب نویسندگان وتحلیلگران، این جنبشها را از زاویه دید خودشان وزمینه فکری که خود مشاهده نموده اند که اغلب با نواقصی همراه است ودر ریشه یابی بسیاری پدیده ها وعوامل عقیم بوده اند. از آنجا که بحث ما خاصه در مورد انقلابها است، به این بعد می پردازیم. درمورد انسان گفتیم و اینکه در قرن 18 و19 دانشمندانی مانند هگل- مارکس وفوئرباخ دین را موجب از خود بیگانگی alienation می دانند ومعتقدند بشرز مانی خویشتن خویش را در مییابد که دین را کنار نهد. در صورتیکه سرتاسر حکمت متعالیه که سرمنشاء فلسفی انقلاب در ان نهفته است ما را به خویشتن خویش دعوت می کند. انسانی که در حکمت متعالی معرفی می گردد در بستر وجود الهی و میزان ارتباط با وجود الهی ارزش می یابد ودین نه تنها عامل الیناسون نیست بلکه بهترین مایه انسان شناسی وبازگشت انسان به خویش می باشد. واین چراغی فراراه انقلاب اسلامی بود که جهاد اکبر یا همان « جهاد با نفس» امام خمینی (ره) آغاز شد وانقلاب انفسی سرآغاز انقلاب بیرونی وجهانی بود. انقلابهای صورت گرفته در جهان مدرن که متاسفانه بعضا از آنها با نام « انقلاب کبیر» یاد می شود همه دارای یک خصوصیت مشترکند وآن حرکت در مسیر دایره وار اومانیسم. این انقلابها اغلب برای کسب قدرت، اختلاف بین طبقات حاکم- اختلافن طبقه اشراف وبورژوا- تحریک احساسات یک طبقه خاص و.. بوده است وهیچ ساختار شکنی برای ایجاد ساختاری نو در انها به چشم نمی خورد. چرچیل می گفت: دموکراسی مزخرفترین شکل ممکن حکومت است که متاسفانه روز به روز در حال گسترش می باشد. اما انقلاب اسلامی ایران حاصل حرکتها وجنبش های فکری- اجتماعی بوده که از زمان بعثت رسول الله(ص) آغاز شد وبا الهام از قیام عاشورایی امام حسین (ع) به لطف جان نثاریها وزحمات علما ومراجع- روشنفکران دیندار به نبردی تئوریک با مبانی حکومت وحاکمیت غرب رفته، مشروطه را پشت سر گذاشته وبا یک تصفیه سازمانی و جریانی از 15 خرداد 42 به سمت « شدن|» رفت تا پرچم برافراشته در 22بهمن را به پرچمدار عدالتخواهی جهانی یعنی « مهدی موعود» بسپارد تا بیش از پیش نا کارآمدی تئوری «پایان تاریخ» فوکویاما را به اثبات برساند. اگر لیبرالیسم اینک احساس می کند در فضای تک قطبی جهانی در حال یکه تازی است ودیگر جهان قابلیت عرضه هیچ مانیفیست فکری- عقیدتی وسیاسی را ندارد، انقلاب اسلامی با تکیه بر فقه پویای شیعی واعتقاد به مهدویت اثبات می کند که پایان تاریخ تنها با حاکمیت عدالت اسلامی محقق می شود وبس.
انقلاب اسلامی ایران برخلاف دیر انقلابهای رخ داده در جهان متعلق به قشر وطبقه خاصی نیست. انقلابی متعلق به همه طبقات که نقش دین ورهبر دینی در حرکت توده های مردم به سمت تحقق اهداف والا داشت. دینی که در انقلابهای دیگر یا به فراموشی سپرده شده بود یا « اصالتی» نداشت. اهمیت ونقش دین درانقلاب اسلامی ایران به حدی بود که به تعبیر میشل فوکو از نظریه پردازان پست مدرن: انقلاب اسلامی ایران را به عنوان ورح یک جهان بی روح نامید. هم چنین دو تن از خبرنگاران ورزنامه لیبراسیون فرانسه به نامهای خانم « کلربری یر» و «پیر بلانشه» در سال 1979 کتابی به نام « ایران: انقلاب برای خدا» را به چاپ رساندند. انقلابی که خارج از نظریات رایج زمان خود (لیبرالیسم- مارکسیسم) وبدون پشتوانه 2 بلوک شرق وغرب در جهان ظلمت زده ای اتفاق اقتاد که عملا پس از سقوط امپراطوری به اصطلاح اسلامی عثمانی، شاهد رکود وخموشی در جنبشهای اسلامی وفضای یاس وناامیدی بر جهان اسلامی بودیم که می خواست در جهان عرب خلاصه شود وراه حل را نه در تکیه به آموزه های اسلام اصیل و ائمه که در « پان عربیسم» و ناصریسم جستجو می کرد. دوران ظلمت جهان اسلام که به لطف احترام به آزادی ادیان بیانیه حقوق بشر، استعمارگران غربی از هیچ تلاشی برای فرقه سازی در ایران اسلامی کوتاهی نکردند وهدیه انها برای پیشرفت جهان اسلام تولد فرقه های شوم همچون: بهائیت- وهابیت، شیخیه و.. بود وطبقاتی از عامه مردم نیز منجی جامعه را نه در مبارزه خالصانه روحانیت مبارز خود ساخته، که در الفاظ پرطمطراق روشنفکرانی لیبرال مسلک ونیهیلیسم مشرب می سجتند که به دور از اسلام خواهی وبا شعار فریبنده « ملی گرایی» در خدمت سفارت خانه های روسیه وانگلستان چوب حراج ب رارزشهای مادی ومعنوی ایران سالمی زدند واصولا هیچ نقطه مشترک وهمدردی با مردم زمان خود نداشتند وبیشتر به افراد « مالیخولیایی» شبیه بودند که علت عدم فهم وجاری شدن افکار بی پایه خود در جامعه را: مردم فرودست وعقب مانده جامعه وپیروی از دین اسلام می دانستند. روشنفکرانی که به گفته هگل: همیشه دیر سر صحنه حاضر می شوند.
این چنین بود که با پیروزی انقلاب اسلامی ایران، صدای شکست ابهت قدرتهای پوشالی جهان در فضای بهت زده سیاسی- رسانه ای جهان به گوش رسید وکمر طرفداران سوسیالیسم وکمونیسم زیر آوارهای دیوار برلین خم و خرد شد.
نظریه پردازان غربی در یکی از 4 حوزه: مارکسیستی- روان شناختی توده ای- ارزشی وتنازع سیاسی به بحث در مورد انقلابها می پردازند. این نظریه پردازان 3 مرحله نظری را در تحلیل انقلابها تجربه کرده اند:
A: 40-1900 میلادی افرا ی مانند: لوبون- الوود- سوروکین- ادواردز- پتی وبرینتون شیوه ای توصیفی برای تحلیل انقلابها به کار گرفتند ونیز به بیان برخی از نشانه های وضعیت انقلابی پرداختند.
B: 70-1940 کسانی مانند: دیویس- گار – جانسون- اسملسر- هانتیگتون وتیلی به شکلی کاملا تحلیلی از نظریه های گوناگون وران شناختی، جامعه شناسی وسیاسی برای تحلیل انقلابها استفاده کردند.
C: دهه 1970 صاحب نظرانی همچون: پایژ- اسکاچ پل-آیزنشات، تریم برگر تلاش کردند تا درهمان قالبهای گام دوم به نقد بپردازند.
البته رویکرد اصلی این نظریه پردازان، وریکردی ساختاری بود.
وقوع انقلابهای غیر قابل تحلیل در دهه 70 مانند ایران و آمریکای لاتین، سبب رویکرد چهارمی از ساحت تحلیل انقلابها شد که مشهور به مطالعات فرهنگی انقلابهاست وبیشتر با نام « جان فوران» شناخته می شود. در این وضعیت، بر روی برخی مولفه های عمدتا فرهنگی ( فرهنگ- ایدئولوژی- مذهب) که قبلا غفلت شده بود، تاکید دارند. نقش مذهب در انقلاب اسلامی ایران را به هیچ وجه نمی توان نادیده گرفت. بعد از پیروزی انقلاب اسلامی ایران، نظریه پردازان ونویسندگانی پیدا دشند که قیام مردم علیه رژیم فاسد شاه را در چارچوب دیدگاههای اقتصادی بررسی کردند و مدعی بودند که مردم ایران به خاطر فقر قیام کردند. عده ای قیام مردم را یک حرکت احساسی وفاقد پشتوانه فکری وتئوریک تلقی کردند که به زودی فروکش کرده ومردم از عمل خویش پشیمان می شوند بر تبعیت از اصل «ترمیدور».
اما نقشی که عمدتا از آن غفلت می شد، نقش بی بدیل رهبری وارتباط وی با توده های مردم است. در حالیکه دستگاه تبلیغاتی رژیم منحوس به خوبی به روند مذهب زدایی مردم می پرداخت، حضرت امام خمینی (ره) ارتباط خود با مردم را از راه اعلامیه (ارتباط نوشتاری) و سخنرانیهای ضبط شده ( رسانه شنیداری) حفظ می کرد وتاثیر این ارتباط به مراتب بیش از برنامه های رژیم بود. رهبری انقلاب اسلامی به مثابه یک الگوی کامل برای مرد مبود وبه هیچ وجه یک شخصیت تک بعدی نبود. انقلاب اسلامی ما از همان ابتدا آمده بود که حرف جدیدی را به گوش جهانیان برساند وبا دعوت همه به پذیرش حاکمیت الله و برائت از بتهای جاهلیت فکری زمانه، بتهای مدرن راشکسته وغل وزنجیر اومانیسم رااز دست وپای جهانیان باز کند. شاهد این مدعا ما گرایش شدید مردم جهان به سمت دین اسلام وبه خصوص تشیع ونیز گرایشات اسلامی مانند حفظ حجاب زنان در ترکیه ومصر و..بعد از پیروزی انقلاب اسلامی می باشد.
بع طور کلی 2 نکته در آرائ ایدئولوگهای سیاسی وجامعه شناسان غربی جلب توجه می کند: 1) تکیه وتاکید صرف بر صورت وساحت انقلاب اومانیستی به عنوان تنها چارچوب- قالب وقواعد کلی وعمومی همه انقلابها
2) نگرش جامعه شناختی وسیسای اینان که انقلاب را صرفا در قلمرو علل وتبعات اجتماعی، اقتصادی وسیاسی تبیین وتعریف می کند.
در مقایسه انقلاب اسلامی ایران با دیگر انقلابهای حادث در جهان شاهد هستیم که انقلاب فرانسه در واقع نشانه تحقق وبسط صورت سیاسی انقلاب بشر انگارانه بعد از رنسانس است. انقلابهای چین- هند وروسیه نیز در حقیقت جلوه های بسط وتحکیم سیاسی واجتماعی تجدد وغربزدگی بود که از نیمه قرن 19 در این سرزمینها حاکم بود. در انقلاب اول چین به رهبری « سون یاتسون»، غرب وعالم غربزدگی مورد تعرض واقع نشد. بلکه مدرنیسم وتجدد به صورت مبنایی وتحت لوای ناسیونالیسم حزب « کومین تانک» در چین گسترش یافت. انقلاب مائو(1949) نیز تنها به جایگزینی صورت ایدئولوژیکی مارکسیستی به جای ایدئولوژی ناسیونالیستی پرداخت واساسا هدف انقلاب دهقانی مائو، چیزی جز برقراری حاکمیت آراء مارکسیستی (باتفسیر مائو) در چین نبود. انقلابات هند وشوروی نیز نهایتا به انجام برخی تغییرات وتحولات سیاسی- اجتماعی واقتصادی در چارچوب حفظ وبسط سیطره تمدن اومانیستی بود.
اما در سویی دیگر، از دیدگاه دینی- اسلامی: انقلاب به معنای تغییر ودگرگونی مبنایی وباطنی و ماهوی تمام عیار است که اساسا نظم ونظام ومناسبات واصول ومبانی نوینی را جانشین وضعیت گذشته می کند وانقلاب حقیقی، انقلابی است که عالم جدید ایجاد کند وانسانی جدید با جهان بینی جدید.
با توجه به توضیحات مذکور، کدامیک از انقلابهای رخ داده در جهان بعد از رنسانس واجد این خصوصیات وویژگیها می باشد؟ آیا انقلابهایی که آبشخور فرکی آنها در آراء افرادی می باشد که انسان را موجودی هوسران ولذت بر می دانند، اساسا قادر به ایجاد دگرگونی وتحول بنیادین در جهان می باشند؟ برای اینکه راه دور نرویم، شاهد مدعای ما این است که با هیچیک از انقلابهای رخ داده در جهان به اندازه انقلاب اسلامی ایران دشمنی جهانی نشده است. پس این تقاوت انقلاب ما خود نشانگر معجزه بودن آن در عصر یخ زدگی افکار وخاموشی وجدانهاست.
پروفسور رابرت دی لی استاد علوم سیاسی دانشگاه کلرادو درباره ماهیت انقلاب اسلامی می نویسد: انقلاب اسلامی، پیچیده واسرارآمیز می نماید. مساوات طلب است امام سوسیالیست یا دموکرات نیست. رادیکال است اما سنتی نیز به نظر نمی رسد. بیگانه گریز است اما به ندرت انزواگرا است ونمایانگر انقلابهای فرانسه-روسیه ویا تجربه آمریکا نیست. نظریه های علوم اجتماعی راجع به نوسازی:خواه مارکسیست، خواه ملهم از سرمایه داری لیبرال نتوانستند وقوع آن را پیش بینی کنند وهنوز توضیح قانع کننده ای در اینباره ندارند. تنها در دل تاریخ اسلام است که قیامهای زاهدانه در هر عصری مشحون است. می توان معنایی برای این جنبش عظیم که جهان اسلام را در نوردیده است پیدا کرد.
جان ال. اسپوزیتو می نویسد: نحوه وقوع انقلاب اسلامی، شگفتی همگان را بر انگیخته است. سیاست بازان وپژوهشگران تلاش کرده اند تا وضعیت بی اندازه سیال وپیچیده ای که بر بخشهای وسیعی از جهان اثرگذارده است را در یابند.
برهمه عزیزان وبه خصوص قشر جوان ودانشجو لازم است تا همانطور که برای بررسی انقلابهای فرانسه وروسیه و... مطالعات زیادی انجام داده اند، انقلاب اسلامی ایران را نیز پس از مطالعات دقیق وکامل به نقد وبررسی بکشانند نه نقدی همراه با احساسات، جوزدگی وکورکورانه.

شما می توانید مطالب و تصاویر خود را به آدرس زیر ارسال فرمایید.

bultannews@gmail.com

نظر شما

آخرین اخبار

پربازدید ها

پربحث ترین عناوین