در اين نوشتار، نويسنده در پى آن است تا با توجه به تحول همه جانبهاى كه انقلاب اسلامى به رهبرى امام خمينى (ره) در دنيا به وجود آورده و اين باور را در اذهان جهانيان ايجاد كرده كه اسلام به عنوان يك مكتب آسمانى مىتواند مهمترين تحولات جهانى را رقم بزند، سياست نه شرقى و نه غربى را تحليل و بررسى نمايد.
چكيده
در اين نوشتار، نويسنده در پى آن است تا با توجه به تحول همه جانبهاى كه انقلاب اسلامى به رهبرى امام خمينى (ره) در دنيا به وجود آورده و اين باور را در اذهان جهانيان ايجاد كرده كه اسلام به عنوان يك مكتب آسمانى مىتواند مهمترين تحولات جهانى را رقم بزند، سياست نه شرقى و نه غربى را تحليل و بررسى نمايد و موضعگيرىهاى متعدد اين سياست را در قانون اساسى بازگو كرده و عملكرد آن را در مواجهه با ناملايمات بينالمللى و سياست خارجى بسنجد.
در قسمتى از اين نوشتار آمده است كه: قرآن مجيد خطاب به پيامبر(ص) مىگويد: «به مردم بگو، من پيامآور و فرستاده خدا به سوى شما هستم» يعنى در واقع قانونى آوردم كه تعلق به همه مردم دارد؛ نه فقط مسلمانها و مردم يك ناحيه خاص، اين موضوع نشان دهنده آن است كه در اين نوع سياست، تنها ملاك برترى ملتها و افراد بر يكديگر، تقواى الهى است و اصول مبانى چنين سياست خارجى بر پايه آيات و احكام قرآنى است كه بر محورهاى روابط با اهل كتاب و روابط با غير اهل كتاب، و نكاتى از اين قبيل استوار مىباشد.
نويسنده در قسمتى از نوشتار، از ناملايمات بينالمللى كه گريبانگير انقلاب اسلامى ايران است، صحبت مىكند و چنين بيان مىدارد كه ما با تبعيت از سياست نه شرقى و نه غربى، مرزهاى خود را در تمام جنبههاى فرهنگى، اقتصادى، سياسى، اجتماعى و هنرى گشودهايم و چه بسا كه امام(ره)، استفاده از اصل دعوت را، اولين اصل در سياست خارجى مطرح كردهاند.
در پايان، مؤلف مقاله به اين نتيجه دست يافته كه از سياست نه شرقى و نه غربى، سياستى مستقل و در ابعاد داخلى و خارجى، به دور از هرگونه محدوديت است.
مقدمه
تحول همه جانبهاى كه انقلاب اسلامى به رهبرى امام خمينى(ره) در دنيا به وجود آورد، اين باور را در اذهان جهانيان ايجاد كرد كه اسلام به عنوان يك مكتب آسمانى مىتواند مهمترين تحولات جهانى را رقم زده و براى پرسشهاى عصر جديد و مديريت جوامع، نسخههاى شفابخشى را ارائه نمايد كه نتيجه تأثير افكار جاودانه انديشههاى سياسى و دينى و نيز عملكرد اين تأثيرات در دوران كوتاه عمر مباركشان در بعد از انقلاب، به صورت عملى بسيار كوتاه، اما درخشان و با ارزش بود.
اثرات عميق انديشههاى امام تنها در بعد نظرى و فكرى، مهمور نگرديده بلكه؛ در بعد عملى حتى مؤثرتر هم بوده است و توانسته معادلات موجود در نظام بينالملل را دگرگون ساخته و اعمال و رفتار و روابط موجود اين سيستمهاى بينالمللى و مقتضيات حاكم بر نظام بينالملل را به چالش كشاند.
امام (ره) توانسته جسارت و شهادت انتقاد كردن در برابر قدرتها را به ديگر رهبران جهان و ديگر كشورها انتقال دهد و عملكرد نظام بينالمللى را زير سؤال برند. سياست نه شرقى و نه غربى يكى از اصولى است كه سياست خارجى جمهورى اسلامى ايران بر آن تأكيد دارد. در اين مقام سعى خواهد شد در تبيين عِلَّى شعار نه شرقى نه غربى، به مثابه اصل اساسى حيات انقلاب اسلامى، مطالعاتى انجام پذيرد و حاصل آن در قالب فرضيه «شعار نه شرقى و نه غربى، استراتژى كلان سياست خارجى جمهورى اسلامى است كه موانع و مشكلات و فرصتهاى عديدهاى را در پيشگاه ملت مسلمان ايران قرار داده است.»
سياست خارجى از ديدگاه اسلام و اصول و مبانى آن از منظر قرآن در اسلام؛ نوعى از سياست كه در چارچوب يك سياست جهانى مبتنى بر رسالت جهانى است، تبيين مىگردد. اسلام معتقد است بايد يك حكومت واحد جهانى تحت بيرق اسلام به وجود آيد. بايد توجه داشت كه اين اسلام در جزيرةالعرب بر پيامبر عرضه شد و براى معرفى آن به ساير بلاد، نياز به زمان و روشهاى مختلف معرفى بود امروزه نيز اسلام جهانى نشده است لذا كشورهاى اسلامى بايد براى اداره كشورشان و اشاعه اسلام از شيوه و سياستهايى استفاده كنند كه از آن به سياست خارجى اسلامى تعبير مىشود.
سياست خارجى اسلامى عبارت است از مجموعه خط مشىها، تدابير، روشها و انتخاب مواضعى كه دولت اسلامى در برخورد با ساير كشورهاى جهانى در چارچوب اهداف كلى اسلام و احكام اسلامى در جهت اشاعه فرهنگ و قانون غنى اسلامى و رسيدگى به امور مسلمين اعمال مىگردد.
در اين رابطه در سوره اعراف آيه 158 خطاب به پيامبر قرآن مىفرمايد:
قل يا ايها الناس انى رسول الله اليكم جميعا.
يعنى بگو اى مردم، من پيامآور و فرستاده خدا به سوى همه شما هستم.
در واقع من قانونى آوردم كه تعلق به همه مردم دارد، نه فقط به مسلمانها و مردم جزيرةالعرب، قانونى كه حقوق همه ملتها، رنگها، نژادها و قومها را به يكسان رعايت مىكنند و تنها ملاك برترى ملتها و افراد بر يكديگر تقواى الهى است. اصول و مبانى چنين سياست خارجى برپايه آيات و احكام قرآنى بر چند محور كلى قابل تقسيم است:
1 ـ روابط با اهل كتاب
2 ـ روابط با غير اهل كتاب
3 ـ شوراى كلى، پيرامون روابط خارجى
4 ـ جنگ و صلح در اسلام
در زمينه روابط مؤمنان با اهل كتاب، مىتوان موارد زير را از مضامين آيات الهى استخراج كرد:(2)
1 ـ اهل كتاب نيز مانند خود مؤمنان از دو گروه مؤمن و فاسق تشكيل شدهاند. (سوره آل عمران ـ آيه 11)
2 ـ تجويز ايجاد رابطه صحيح و منطقى با اهل كتاب مؤمن و صالح (سوره آل عمران ـ آيه 113 و 114)
در بخش ديگر قرآن در برقرارى ارتباط با ديگر كشورها و در احتراز از اينكه از دوستى با بيگانگان غيرمسلمان افراط كنيم؛ توصيه مىكند كه نبايد در ابراز عواطف و دوستى و ارتباط با بيگانگان چنان افراط كنند كه حتى حاضر شوند، آنان را سرپرست امور خود قرارداده و كارهاى خود را به دست آنان بسپارند.
3 ـ توصيه برخورد ملايم با عموم اهل كتاب مؤمن و صالح (سوره آل عمران ـ آيه 114 و 113)
4 ـ توجه به اينكه اهل كتاب هرگز از تلاش در راه قبولاندن آراى خود به مسلمانان دست بردار نيستند. (سوره بقره ـ آيه 12)
نتيجه اينكه هرگونه استراتژى سياست خارجى انقلاب اسلامى در قالب نظام جمهورى اسلامى، بايد در چارچوب اين اصول تنظيم و هدايت شود. سياست نه شرقى نه غربى، صدور انقلاب اسلامى فقط مصالح دينى و منافع ملى و... در جمهورى اسلامى ايران مبتنى بر اصولى است مانند:
1 ـ شناسايى اعتبارى سرزمين جغرافيايى و دولتها تا رسيدن به تشكيل حكومت واحد جهانى
2 ـ اصل دعوت
3 ـ اصل حفظ دارالاسلام (ام القرى)
4 ـ اصل نهى از ولايت كفار (نفى سبيل)
5 ـ اصل جهاد
انقلاب اسلامى و ناملايمات بين المللى
انقلاب اسلامى ايران پيش از پيروزى و پس از پيروزى، درگير سلسلهاى از مشكلات و موانع اساسى قرارداشته كه ريشه اصلى آن سلطه و نفوذ بيگانگان بر پيكره ساخت قدرت سياسى و تقويت استبداد داخلى بود. يكى از دستاوردهاى مهم انقلاب اسلامى، طرح شعارهايى بود كه به نفى سلطه بيگانگان منجر مىشد.
پس از پيروزى انقلاب اسلامى، انزواگرايى جاى خود را به انزواستيزى داد و بر سياست نه شرقى و نه غربى تأكيد شد. البته برداشت نادرستى كه برخى از اين اصل دارند اين است كه، باتوجه به اينكه بر نظام بينالملل كفر حاكم است و بسيارى از كشورها، بخصوص كشورهاى پيشرفته صنعتى كه ميانه خوبى با دين ندارند، بهتر است هيچگونه رابطهاى با آنها نداشته باشيم و مرزهايمان را بر تمام جنبههاى فرهنگى، اقتصادى، سياسى و اجتماعى آنان ببنديم؛ در حالى كه حضرت امام با استفاده از اصل دعوت كه به عنوان اولين اصل در سياست خارجى اسلام، مطرح كرده است كه باحضورى بسيار فعال و گسترده در تمام زمينهها، با تمامى كشورها، رابطه مسالمت آميز (نه گرگ و ميش) برقراركنيم (بجز رژيم صهيونيستى و كشورهايى كه مفهوم رابطه متقابل عادلانه را درك نمىكنند) و با تقويت جنبههاى مختلف سياسى، اجتماعى، فرهنگى و حتى اقتصادى، با استفاده از مبانى اسلامى بتوانيم جامعيت و برتر بودن دين اسلام و قوانين سعادت آفرين آن را به جهانيان بشناسانيم. چگونه انقلاب اسلامى مىتوانست هم شعار صدور انقلاب را دنبال كند و هم قطع رابطه با جهان داشته باشد. اسلام با چه وسيلهاى مىتوانست انقلاب را صادر نمايد يا اينكه چگونه مىتوان با برقرارى رابطه حتى با كشورهاى غيرمسلمان و لائيك، بتدريج در ميدان عمل، مىتوان مصلحت اسلام را كه جهانى شدن آن است مورد توجه قرار داد تا منافع ملى كشورمان به عنوان ام القرى تأمين شود.
انقلاب اسلامى، با طرح مجدد قرآن و سنت منادى وحدت اسلامى براى ساختن زندگى بشر در جهان اسلام است. بنابرگفته امام راحل جمهورى اسلامى ايران مايل است براساس حفظ وحدت و حمايت از منافع كشورها و ملتهاى اسلامى آنان را در مشكلات يارى نمايد و در بروز حوادث تحميلى، سياسى، نظامى از ناحيه استكبار جهانى، با قدرت و نفوذ خود، آنها را رفع نموده و در جهت كنترل و نفس سلطه سياسى شرق و غرب برنامههاى دقيق و قوى ارائه دهد. (3)
حال چگونه اين پيام به گوش مسلمانان و جهانيان مىرسيد؟ و چه تدبيرى لازم بود انديشيده شود؟
پاسخ عبارت است از صدور انقلاب، زيرا؛ انقلابى كه برپايه مايههاى فكرى ـ فرهنگى نضج گرفته و رشد يافته، به جهت احساس رسالت انقلابى و وظيفه شرعى و انسانى كه براى خود مىبيند براى نشر و ترويج انديشههاى خود اقدام خواهد نمود و اين مفهوم، يعنى؛ صدور انقلاب. صدور افكار و انديشههايى كه انقلاب اسلامى براساس آنها و براى آنها صورت گرفته است، كسب استقلال و آزادى با تكيه بر اسلام مىباشد بنابراين معاندان، صدور انقلاب را به معناى فتح سرزمينى معرفى كردند و هدف از آن را ـ كه دعوت به اسلام بود ـ به صورت وارونه جلوه دادند. از گفتههاى امام خمينى (س) در اين مورد است كه «ما يك ملتى بوديم كه تحت فشار ابرقدرتها قرار داشتيم و الان از تحت فشار آنها بيرون آمديم و داريم به پيش مىرويم و اين اعتلاى ملت است. اعتلا به اين نيست كه شكم ما سير باشد، اعتلا به اين است كه ما مسلمان را و مكتبمان را به پيش ببريم و ما بحمدا... داريم مكتب را پيش مىبريم و مكتبمان را گسترش خواهيم داد به همه ممالك اسلامى، بلكه در همه جا كه مستضعفين هستند و ما رو به اعتلا هستيم و مىخواهيم بشر را رو به اعتلا ببريم.»(4)
«مقصد اين است كه اسلام، احكام اسلام، احكام جهانگير اسلام زنده بشود و پياده بشود و همه در رفاه باشند و همه آزاد باشند، همه مستقل باشند.» (5)
ما كه مىگوييم اسلام را مىخواهيم صادر كنيم، معنايش اين نيست كه ما سوارطياره بشويم و بريزيم به ممالك ديگر يك همچو چيزى نه ما گفتيم و نه ما مىتوانيم. اما آنكه ما مىتوانيم اين است كه مىتوانيم به وسيله دستگاههايى كه داريم، بوسيله همين صدا و سيما، به وسيله مطبوعات، به وسيله گروههايى كه به خارج مىروند، اسلام را آن طورى كه هست معرفى كنيم. اگر آن طورى كه هست معرفى بشود، مورد قبول همه خواهد بود.(6)
مطالعه دقيق اصول مرتبط با سياست خارجى، ما را به اين مطلب رهنمود مىكند كه جهتگيرى قانون اساسى، به سوى برقرارى توسعه و تحكيم روابط با بازيگران بينالملل و به خصوص با كشورهاى اسلامى و جهان سوم مىباشد و هرگز در اين سند صحبتى از قطع يا تقليل ارتباط به جز مواردى كه با اصول دينى تعارض دارد، به ميان نيامده است و در اصل يكصد و سى و دوم قانون اساسى تصريح گرديده است روابط صلحآميز با دولتهاى غير محارب؛ نه فقط كشورهاى مسلمان يا همسايه.(7)
سياست نه شرقى و نه غربى، مختص به كشورهايى است كه خارج از اصول مندرج در بندهاى قانون اساسى جمهورى اسلامى، استقلال و تماميت ارضى را مورد تهاجم قرار داده است. از جمله مىتوان به استراتژى تهاجمى آمريكا در رويارويى با انقلاب اسلامى از ابتداى پيروزى تاكنون اشاره داشت. تأسيس جمهورى اسلامى و روند رو به پيشرفت انقلاب و عدم توانايى آمريكا در تضعيف امام خمينى(ره) كه به معناى جدى بودن خطر از دست دادن ايران و منابع نفتىاش بود، در اتخاذ نوع اقدامات و لحن موضعگيرىهاى آمريكائىها تأثير بسيارى گذاشت ـ در اسناد لانه جاسوسى آمريكا در تهران مىخوانيم: ما چيزى كه با آن (امام) خمينى را تهديد كنيم نداريم، مخصوصا در سياست خاورميانه (امام) خمينى نيرويى خواهد شد كه ما ناچاريم آن را به حساب آوريم.(8) از اين رو صفآرايى در مقابل ايران انقلابى و به چالش طلبيدن آن، به مرور شفافتر مىگشت. در تاريخ 19/1/1359 آمريكا به صورت يك جانبه اقدام به قطع رابطه سياسى با ايران ـ متحد استراتژيك سابق ـ كرد.
امام خمينى(ره) كه دلسوز استقلال و آزادى ملت بود به فاصله يك روز در پيامى اظهار كردند: ملت شريف ايران، خبر قطع رابطه ايران و آمريكا را دريافت كردم.
اگر كارتر در عمر خود يك كار كرده باشد كه بتوان گفت، به خير و صلاح مظلوم، همين قطع رابطه است. رابطه يك ملت به پا خواسته براى رهايى از چنگال چپاولگران بينالمللى با يك چپاولگر عالمخوار، هميشه به ضرر ملت مظلوم و به نفع چپاولگر است. ما اين قطع رابطه را به فال نيك مىگيريم، چون كه دليلى بر قطع اميد دولت آمريكا از ايران است. ملت رزمنده ايران اين طليعه پيروزى نهايى را كه ابر قدرت سفاكى را وادار به قطع رابطه، يعنى خاتمه دادن به چپاولگرىها كرده، اگر جشن بگيرد حق دارد.(9)
اين پيام شكست سختى براى آمريكا بود، چرا كه آنان مىپنداشتند؛ كه بدين طريق «تحقير» و «ترس» را همچون هميشه به ملت و دولت ايران تحميل مىكنند اما آنچه يافتند چيزى جز «افتخار» و «شجاعت» نبود. عصبانيت اين غول ديوانه، قدرت تعقل و محاسبهگرى را از او ستاند و او را از سنجش هزينه و فايده در برنامههايش در قبال ايران عاجز نمود. در اين مرحله آمريكا براى آخرين بار به نيروهاى ضد انقلاب داخلى فرصت داد تا از طريق يك كودتا بتوانند بر انقلاب اسلامى غالب آيند. اين كودتا كه توسط آخرين نخست وزير شاه، «شاپور بختيار» طراحى گرديده بود، قرار بود از «پايگاه نوژه» اقدامات آن هماهنگ و اجرا گردد ليكن با هوشيارى نيروهاى امنيتى و سپاه با شكست مواجه شد و اميد آمريكا از نتيجهبخشى چنين فعاليتهايى سلب شد و به اين ترتيب ديدگاه نظاميان آمريكا براى مقابله با ايران غالب گرديد و حمله نظامى توسط عراق، همسايه هميشه مزاحم ايران آغاز شد. كادر رهبرى عراق از ماهها قبل با مراوداتى كه با مقامات آمريكايى داشتند، آمادگى كافى را براى چنين اقدامى كسب كرده و توانسته بودند مقام نمايندگى آمريكا براى مقابله با ايران را احراز نمايند.
شوروى نيز در چارچوب سياست خارجى خود همواره سياستهاى سلطهطلبى در ايران را دنبال نموده است، به طورى كه در يك صد ساله اخير تحولات سياسى كشور ايران، سدى محكم در برابر جنبشهاى مردمى، دينى ايجاد كرده و پس از انقلاب، تا فروپاشى نظام سياسى اين كشور، اين سياست ادامه داشته است.
به عنوان مثال، در جنگ ايران ـ عراق به موازات اقدامات بلوك غرب، ابرقدرت شرق نيز مىكوشيد، از وضعيت جنگ، سود جويد. شوروىها از يك طرف با تقويت ارتش عراق، به ويژه نيروى هوايى آن و ارسال هواپيماهاى ميگ 25 به عراق، نيروى هوايى عراق را قادر ساختند بالاتر از سقف برد پدافند هوايى ايران، پرواز كرده و به سادگى در آسمان تهران حضور يابد. از سويى پس از مخالفت با خواسته روسها مبنى بر عدم حمايت از مجاهدين افغانى و عدم مصالحه ايران بر سرنوشت افغانستان، شوروىها علاوه بر عدم مساعدت در جلوگيرى از جنگ شهرها ـ كه عراق با شدت دنبال مىكرد ـ در يك حركت مشكوك، ليبى را وادار كردند تا كارشناسان نظامى خود را پس از خرابكارى در سيستم هدايت موشكهاى زمين به زمين اسكاد و موشكهاى زمين به هواى سام 2، از ايران خارج كند. با خرابكارى؟! در موشكهاى اسكاد، عملاً قدرت مقابله به مثل ايران از بين مىرفت و نيروى خودى نمىتوانست در قبال بمباران تهران، به بغداد حمله موشكى كند. مضافاً اينكه، با خرابكارى در موشكهاى ضد هوايى سام2، پدافند هوايى تهران تضعيف شد و متقابلاً، قدرت عمل ميگهاى 25 عراق افزايش يافت.
بنابراين نتيجه چنين اقدامات سلطهگرانه شرق و غرب در مصالح ملى ايران، باعث حفظ استقلال و تماميت ارضى كشور با طرح شعار نه شرقى، نه غربى در انقلاب اسلامى مىشد. نتيجه چنين رويكردى در عمل، مواردى از اين قبيل بوده است:
قطع رابطه با آمريكا، كمك به جنبشهاى رهايىبخش، ارتباط جدىتر و نزديكتر با جهان اسلام، عدم وابستگى مطلق به هيچ يك از قدرتهاى بزرگ، ضديت با صهيونيسم بينالملل، همدردى و حمايت از مردم فلسطين و ...
امام خمينى(ره) در تحليل شعار نه شرقى، نه غربى، روابطى را مردود دانسته كه موجب سلطه شود. ايشان مىفرمايند:
«اگر روابط تجارى با كفار موجب ترس بر حوزه اسلام شود، ترك اين روابط بر تمام مسلمانان واجب است.»(10)
امام(ره) در تحريرالوسيله مىفرمايند:
«اگر روابط سياسى كه بين دولتهاى اسلامى و دول بيگانه بسته مىشود و بر قرار مىگردد موجب تسلط كفار بر نفوس و بلاد و اموال مسلمانان شود يا باعث اسارت سياسى اينها مىگردد، برقرارى روابط حرام است و پيمانهايى كه بسته مىشود، باطل است و بر همه مسلمين واجب است كه زمامداران را راهنمايى كنند و وادارشان نمايند بر ترك روابط سياسى اينچنين هر چند به وسيله مبارزه منفى باشد.»(11)
از سويى امام در برداشتى عميقتر گوشهنشينى و سياست انعزال را خلاف عقل و شرع معرفى نموده ضمن تأكيد بر رابطه با همه دولتها و به جز چند كشور محدود آن هم به دلايل كاملاً منطقى، بستن مرزها به روى كشورها و قطع روابط ديپلماتيك با آنها را به معناى فنا و هلاكت و مدفون شدن كشور تلقى مىكند و طراحان سياست انزوا را مورد انتقاد قرار داده مىفرمايند:
«اين معنا كه گاهى اهل غرض و جهان آن را بيان مىكنند يا نمىفهمند يا غرضى دارند زيرا تا انسان، جاهل يا مخالف با اصل نظام نباشد، نمىتواند بگويد كه يك نظام بايد از دنيا منعزل باشد ما با هيچ ملتى بد نيستيم ما به حسب طبع اوليه مىخواهيم با همه دولتها دوست باشيم، مىخواهيم كه روابط حسنه با احترام متقابل نسبت به همه داشته باشيم و اگر چنانچه ما احتياج به يك چيز داشته باشيم و آنها احتياج به يك چيز داشته باشند، تبادل كنيم مگر اين كه دولتهايى باشند كه با ما خلاف رفتار كنند.»(12)
قانون اساسى و سياست نه شرقى نه غربى
در قانون اساسى اصول و بندهايى است كه به تشريح سياست نه شرقى و نه غربى انقلاب اسلامى يعنى؛ نفى سلطه پرداخته است. در اصل دوم بند «ج» قانون اساسى سخنى از نفى هرگونه ستمگرى، ستمكشى، سلطهگرى، سلطهپذيرى و استقلال سياسى، اقتصادى، اجتماعى و فرهنگى كشور به ميان آمده است.
در اصل سوم بند 16 نسبت به تنظيم سياست خارجى كشور بر اساس معيارهاى اسلام، تعهدى برادرانه نسبت به همه مسلمانان جهان و حمايت بىدريغ از مسلمانان عالم اعلام موضع شده است.
اصل يازدهم قانون اساسى مىگويد: به حكم آيه كريمه «ان هذه امتكم امة واحدة و انا ربكم فاعبدون» دولت جمهورى اسلامى ايران موظف است، سياست كلى خود را بر پايه ائتلاف و اتحاد ملل اسلامى قرار دهد و كوشش و پىگيرى به عمل آورد تا وحدت سياسى، اقتصادى و فرهنگى جهان اسلامى را تحقق بخشد.
در اصل چهاردهم نيز مىگويد: به حكم آيه شريفه «لا ينهكما... عنالذين لم يقاتلوكم فىالدين و لم يخرجوكم فى دياركم امن تبسروهم و تقسطوهم اليهم»، دولت جمهورى اسلامى ايران و مسلمانان موظفند نسبت به افراد غير مسلمان با اخلاق حسنه و قسط و عدل اسلامى عمل نمايند و حقوق انسانى آنان را رعايت كنند. اين اصل در حق كسانى اعتبار دارد كه بر ضد اسلام و جمهورى اسلامى ايران توطئه و اقدام نكنند. در همين رابطه به طور مشروحتر در اصل يكصد و پنجاه و دوم آمده است: سياست خارجى سلطهجويى و سلطهپذيرى، حفظ استقلال همه جانبه و تماميت ارضى كشور، دفاع از حقوق همه مسلمانان و عدم تعهد در برابر قدرتهاى سلطهگر و روابط صلحآميز با دولتهاى غير محارب. در اصل يكصد و پنجاه و سوم نيز در راستاى سياست خارجى جمهورى اسلامى، هرگونه قراردادى كه موجب سلطه بيگانه بر منابع طبيعى، اقتصادى، فرهنگى، ارتش و ديگر شئون كشور گردد، ممنوع است. اصل يكصد و پنجاه و چهارم جمهورى اسلامى ايران، سعادت انسان در كل جامعه بشرى را آرمان خود مىداند. استقلال و آزادى و حكومت حق و عدل را حق همه مردم جهان مىداند، بنابراين ضمن خوددارى كامل از هرگونه دخالت در امور داخلى كشورهاى ديگر، از مبارزه حقطلبانه مستضعفان در برابر مستكبران در هر نقطه از جهان حمايت كند.(13)
از آنجا كه سياست خارجى هر كشورى به عنوان نمايى بيرونى نظام سياسى حاكم بر آن مىباشد لذا همه فصل دهم قانون اساسى جمهورى اسلامى ايران در تبيين سياست خارجى جمهورى اسلامى تدوين شده است.
مصلحت در سياست نه شرقى و نه غربى
جمهورى اسلامى ايران، ثمره انقلاب اسلامى ملت ايران بر پايه تأمين منافع ملى و عزت و سربلندى ايران و مصالح اسلام قرار دارد. امام خمينى(ره) نيز بر اصولى تأكيد داشتند كه در دراز مدت منافع ملى و مصالح اسلام هر دو را تأمين مىكرد مثلاً خود اتكايى در تمام زمينهها، عدم وابستگى به شرق و غرب، نفى سلطهپذيرى و سلطهگرى، هم زيستى مسالمتآميز و روابط توأم با احترام متقابل، يكى از بزرگترين آموزههاى امام خمينى(ره) به ملت ايران و مسلمانان جهان، درس عزتطلبى است و در نظر داشتن عزت در سياست خارجى به اين معناست كه در تصميمگيريهاى بينالمللى به گونهاى مصلحت سنجى شود كه عزت كشور و اسلام خدشهدار نشده و آن تصميم منتهى به ذلت مسلمين نگردد.(14)
لذا در نظر داشتن عزت كشور و مسلمانان و رعايت اصل نه شرقى و نه غربى و حفظ استقلال كشور، هيچ كدام نبايد مجوزى براى غافل شدن از منافع كشور باشد و بايد يك ظرافتهاى خاصى را به كار برد و برنامهريزى استراتژيك انجام داد و با در نظر گرفتن مصالح اهم و مهم، همه اهداف را تأمين كرد.
مصالح كشور كه حفظ و تداوم انقلاب اسلامى را در عرصهى جهانى تأمين مىنمايد، جز در سايهى مصلحت اهم كه حفظ شعار نه شرقى، نه غربى و صدور انقلاب مىباشد، ميسر نخواهد بود. در راستاى تقويت هر چه بيشتر رابطه تعاملى بين مصالح نظام و حفظ شعار اساسى نفى سلطه هدايت سياست خارجى جمهورى اسلامى به سوى تقويت اقدامات ذيل پيشنهاد مىگردد.
... وحدت بين مستضعفان جهان بر پايه ائتلاف و اتحاد ملتهاى اسلامى.
«اگر وحدت كلمه اسلامى بود و اگر دولتها و ملتهاى اسلام به هم پيوسته بودند معنا نداشت كه قريب يك ميليارد جمعيت مسلمين، زيردست قدرتها باشند اگر اين قدرت به قدرت بزرگ الهى منظم شود هيچ قدرتى بر آنها غلبه نخواهد كرد»(15)
امام سلطه بيگانگان را نتيجه تفرقه و جدايى بين مسلمانان و سران كشورهاى اسلامى مىداند.
خنثى كردن توطئه دشمنان
مصلحت جمهورى اسلامى در راستاى تقويت روابط با ديگر كشورها، به مثابه اهداف و اصول آرمانى انقلاب و اسلام است. امام(ره) مىفرمايد:
«ابر قدرتها و آمريكا خيال مىكردند كه ايران به واسطه انقلابى كه كرده است و مىخواهد استقلال و آزادى را كه يك مسأله تازه و بر خلاف رويه همه حكومتهاست به دست بياورد، به ناچار منزوى خواهد شد. وقتى كه منزوى شد، زندگى نمىتواند بكند ديديد كه نشد و ايران روابطش با خارجىها زيادتر گرديد، حالا به اين مطلب افتادند كه ما چكار داريم به دولتها اينها همه ظالم هستند و كذا و ما بايد با ملتها روابط داشته باشيم كه اين هم نقشه تازه و مسأله بسيار خطرناك و شيطنت دقيقى است. ما بايد همانگونه كه در زمان صدر اسلام پيامبر، سفير به اطراف مىفرستاد كه روابط درست كند، عمل كنيم و نمىتوانيم بنشينيم و بگوييم كه با دولتها چه كارى داريم اين بر خلاف عقل و شرع است و ما بايد با همه روابط داشته باشيم، منتها چند استثنا دارد كه الان هم با آنها رابطه نداريم.»(16)
تأكيد بر مصلحت اهم در سياست خارجى
چارچوب سياست خارجى جمهورى اسلامى بر اساس حفظ آزادى، استقلال و حفظ مصالح و منافع اسلام و مسلمين است و امام نيز با قاطعيت تمام حفظ مصالح ـ منافع مردم را از وظايف غير قابل انكار خويش تلقى نمود.
امام(ره) در پاسخ به سؤالى هدف از حكومت را اينگونه تشريح مىنمايد:
«حكومت آينده هيچ تعهدى جز در برابر ملت و حفظ منافع و مصالح آنها ندارد.»(17)
بنابراين اهم مصلحت در انقلاب اسلامى اولاً: مصلحت اسلام است، بعد مصلحت مردم يا منافع ملى؛ البته بايد اذعان داشت كه مصلحت اسلامى در واقع مصلحت مردم است چرا كه؛ براى سعادت و كاميابى مردم برنامه دارد، صلاح اسلام مصالح و منافع براى سعادت بشر است.
نتيجه گيرى
مسئله صدور انقلاب اسلامى، پس از شعار نه شرقى و نه غربى، پايه اصلى سياست خارجى حكومت اسلامى ايران به شمار مىآيد كه توسط امام(ره) ترسيم شده است، اين شعار، چنان نفوذى بر كل نظام جمهورى اسلامى دارد كه اگر آن از سيستم حكومتى حذف شود، ماهيت انقلاب اسلامى مسير ديگرى غير از استراتژى ايدئولوژيك خط امام(ره) مىباشد. واقعيت اين است كه شعار نه شرقى و نه غربى بر سياست خارجى قدرتهاى بزرگى چون آمريكا و شوروى تأثير گذاشت مقصود از ايدئولوژى نه شرقى و نه غربى عدم پذيرش سلطه ديگران مىباشد كه به منزله شعار اساسى در ايدئولوژى سياست خارجى جمهورى اسلامى ايران در آمد. ملت اسلامى ايران در عمل نيز تأييد كرد كه سلطه بيگانه را نمىپذيرد و از استقلال خويش سرباز نخواهد زد. بايد توجه داشت حفظ استقلال ملى و دينى كه اساس برنامههاى سياست خارجى ايران مىباشد جز در سايه شعار نه شرقى، نه غربى كه جنبه سلبى دارد و شعار صدور انقلاب كه جنبهى ايجابى دارد ميسر نخواهد بود. بر اين اساس امام مىفرمايد:
«من اكنون به ملتهاى شريف و ستمديده و به ملت عزيز ايران توصيه مىكنم كه از اين راه مستقيم الهى كه نه شرقى ملحد و نه به غرب ستمگر وابسته است، بلكه بصيرتى است كه خداوند بر آنها نصيب فرموده است محكم و استوار و متعهد و پايدار و پاينده باشند.»(18)
انقلاب اسلامى ايران براى دوام و بقاى خود بايد از شعار نه شرقى و نه غربى تأثير پذيرد تا موضوعيت خويش را حفظ نمايد. بايد با تأسى به آن ريشه اعتقادى اصيل اسلامى و مبانى فكرى، نظامى و سياست اسلامى خود را حفظ كند، چرا كه حفظ استقلال ملى و منافع ارضى كشور از هرگونه دخالت بيگانه، خدمت به ايران اسلامى، مستقل در عرصه داخلى و خارجى، نپذيرفتن سلطه بيگانه، استحكام روابط جمهورى اسلامى با دولتهايى كه قصد دخالت در امور داخلى ايران را ندارند، استقرار وحدت اسلامى بين كشورهاى اسلامى و گسترش روابط با كشورهاى همسايه اسلامى و دفاع از حقوق مسلمانان جز در سايه اين شعار استراتژيك ميسر نخواهد بود.
از سويى تقويت عملى و كاربردى شعار صدور انقلاب كه بر پايه اصل عدم مداخله در امور داخلى كشورهاست بر تقويت شعار نه شرقى و نه غربى كمك خواهد نمود.
پىنوشتها:
--------------------------------------------------------------------------------
1. عضو هيئت علمى دانشگاه بينالمللى امام خمينى(ره)
2. گواهى، عبدالرحيم، مجله سياست خارجى، سال يازدهم، ش 2، تابستان 1376
3. فرياد برائت ، (پيام حضرت امام خمينى (س) به حجاج بيت الله الحرام، مرداد 1366) سازمان چاپ و انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامى، چاپ هشتم، 1370، ص 39
4. صدور انقلاب از ديدگاه امام خمينى (س)، مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خمينى (س). چاپ سوم، 1376، ص 26
5. همان، ص 31
6. همان، صص 61 ـ 60
7. يزدانى، عنايتالله، «انزواگرايى يا انزواگريزى»، مجله سياست خارجى، سال سيزدهم ، ش 2، تابستان 1378، ص 363
8. دفتر سياسى سپاه پاسداران انقلاب اسلامى، گذرى بر دو سال جنگ(به مناسبت دومين سالگرد جنگ تحميلى) ص 202
9. شوراى نويسندگان و شوراى توليد با اهتمام قاسم كريمى، تاريخ انقلاب براى كودكان و نوجوانان(كتاب 5)، نشر تاريخ و فرهنگ چاپ اول، 1378، ص 15
10. صحيفه نور، جلد 10، ص 352
11. همان، ص 31
12. صحيفه نور، ج 10، ص 352
13. گواهى، عبدالرحيم، مجله سياست خارجى، سال يازدهم، ش 2، تابستان 1376 ، صص 562 ـ 561
14 . تقوى، سيد محمدناصر، «مصلحت در سياست خارجى»، مجله سياست خارجى، سال دوازدهم، ش 3، پائيز، 1377، ص 589
15. صحيفه نور، ج 6، ص 49
16. صحيفه نور، ج 19، ص 73
17. صحيفه نور، ج 4، ص 177
18. صحيفه نور، ج 15، ص 127