کد خبر: ۹۷۲۹
تاریخ انتشار:

اوباما بر اسب تروا سوار است؟

مجتبی زارعی
رئیس مرکز پژوهش و اسناد ریاست جمهوری نوشت: با پیروزی "باراک اوباما" و حزب دموکرات در انتخابات امریکا، تاکنون تحلیل‌های متعددی در ایران، منطقه، جهان و نیز خود آمریکا انتشار یافته است. اما به راستی پیروزی وی با چگونه تبیینی سازگاری و سازواری دارد؟



به نظر می‌رسد با بررسی اجمالی گفتارها و تحلیل‌های ما بعد از انتخابات اخیر امریکا، طیف‌ها و سنخ‌های متعددی نمایان می‌شود.

• پرسش‌ها و تبیین‌های ژورنالیستی پیروزی اوباما
برای کشف حقیقت و پرده‌گشایی از رازهای سر به مهر انتخابات اخیر امریکا، تلاش می‌کنیم چند طیف از پرسش‌ها را مورد ارزیابی قرار دهیم: اما از آنجا که صنعت ژورنالیسم با نوعی رفتار گریز از مرکز حقیقت ملازم بوده و "غوغا زیست" می‌باشد، لذا مقام و منزلت پرسش‌های معطوف به کشف حقیقت را پاس نمی‌دارد.
در این طیف از پرسش، هدف و غایت، معطوف به خواست‌‌ها و آرزوهای پرسشگر است نه کشف و دلالت به خود حقیقت. در این مقام از پرسش، پرسش‌مندی دغدغه‌ای مقدس و ره‌آموز حقیقت نیست، بلکه ملازم با سفسطه و بیشتر مأمور به ایجاد تردید و غبارآلود کردن اذهان جست‌وجوگران حقیقت می‌باشد.

شاید بتوان گزاره‌های زیر را حامل مضامین گفته شده معطوف به معرفت‌شناسی سطح ژورنالیسم در ظهور اوباما ارزیابی کرد:
1ـ آیا «او» با ماست؟ ظهور اوباما برای ایران فرصت است یا تهدید؟
2ـ «اوباما شیفتگی» یا «مک کین هراسی»، کدام یک زیبنده ایرانیان است؟
3ـ آیا دموکرات‌ها بهتر از جمهوریخواهان هستند؟!
4ـ چرا دکتر احمدی‌نژاد، پیروزی اوباما را به وی تبریک گفت؟
5 ـ پرسش ژورنالیستی اصولگرایانه: با توجه به معلوم شدن برخی مواضع ضد ایرانی اوباما و اقدامات وی در نزدیکی به رژیم صهیونیستی، رئیس جمهور از چه روی مبادرت به صدور نامه به رئیس جمهور منتخب امریکا کرده بود؟!
6 ـ تبیین‌های شگفت‌انگیز «اوباما شیفتگان» در دوم خرداد: در میان تحلیل‌های دوم خردادی‌ها اظهارات آقایان محترم حزبی و اندیشگی این طیف، تقریباً شگفت‌انگیزترین تبیین‌ها در ایران را به خود اختصاص داده است:

ـ با روی کار آمدن یک دموکرات در امریکا، اکنون نوبت انتخاب یک اوبامای ایرانی و دموکرات اسلامی است؟! اما متأسفانه ما اوبامای ایرانی نداریم؟!
ـ فضای کنونی که در دنیا حاکم است، محصول و مرهون ظهور اوباما می‌باشد. این فضا را باید غنیمت شمرد؛ از این رو پیام احمدی‌نژاد به اوباما مثبت ارزیابی می‌شود و تابوها را شکست!
ـ انتخاب اوباما در ایران حامل پیام‌های جدیدتری است! بسیاری از عقلا و بزرگان قوم! دریافته‌اند کسی که باید از طرف ایران با طرف امریکایی سخن بگوید نه می‌تواند احمدی‌نژاد باشد و نه می‌تواند از مکتب او برخاسته باشد!!
ـ هر که طرفدار اوباماست، در انتخابات دهم به رئیس جمهور سابق [خاتمی] رأی دهد.
و بالاخره آقای محمدرضا تاجیک گفته بود عده‌ای از سیاستمداران برای انتخاب اوباما نذر و نیاز کرده‌اند. در ادعای متساوی‌الاضلاع نشان دادن انتخاب مک کین و اوباما، نوعی اصرار و تمایل به یکی از این دو در سیاستمداران ما نهفته است.
به نظر می‌رسد در تحلیل‌ دو سر طیف‌های «اوباما شیفته دوم خردادی» و نیز برخی دلسوزان «زخم خورده امریکا» در ایران، ارزیابی دقیقی از شالوده انتخابات و چیستی نتیجه آن ارائه نشده است. این در حالی است که برای تحلیل دقیق موضوع باید بر تمامی جوانب آن وقوف پیدا کرد. ارائه این تحلیل‌ها در حالی است که ملت هوشمند ایران و دولت اصولگرای کنونی، پیشاپیش بر شالوده به هم تنیده قدرت و سیاست در امریکا واقف است. از سویی دیگر، امروز کیست که نداند تشت رسوایی دموکراسی امریکایی دیرزمانی است که از بام جهان افتاده است.

• جریان‌شناسی گفتمانی پرسش‌ها و تبیین‌های ژورنالیستی
با اندکی تعمق، در دو طیف از گزاره‌های بالا باید گفت، به رغم چالش‌های متعدد پیش روی جامعه امریکا و بحران هویت در آن [که استنادات آن بزودی در تألیف مستقلی از سوی نگارنده با عنوان «جامعه‌شناسی معرفت در انتخابات امریکا»؛ بررسی چیستی شالوده گفتمانی تغییر در امریکا تقدیم مشتاقان خواهد شد] و نیز علی‌رغم اقتدار و اعتلای ایران و ایرانی در زمانه کنونی، پرسش‌ها و تبیین‌های گفته شده اما فاقد هم جبهگی با منافع ملی بوده و بعضاً مطابق با میل اهالی سیاست و ناظر بر مسائل زیر است:
1- غرب محوری، هسته مرکزی گزاره‌های یاد شده می‌باشد و گزاره‌های «خویش» را با «غیر» دیگری به نام امریکا تبیین کرده‌اند.
2- امریکا هراسی، در گزاره‌های یاد شده غلبه دارد.
3- اوباما شیفتگی برخی اهالی سیاست در ایران نیز به دلیل امریکا هراسی نمی‌باشد و مؤید همان امریکا هراسی است.
4- تراز سیاست و جامعه امریکا، واژگان نهایی گزاره‌ها، پرسش‌ها و تبیین‌های گفته شده برخی اهالی سیاست به شمار آمده است، چه این که ملاک و مناطی غیر از تراز امریکا در این گزاره‌ها مشاهده نمی‌شود.
5- تحلیل‌های گفته شده، به جای پردازش روند بحرانی در مرکزیت کاپیتالیسم و ارائه گزارش متعمقانه از اتفاقات زیر پوستی امریکا و نیز به جای ارزیابی مناسبات دقیق از رفتارهای شالوده‌شکنانه در لایه زیرین قدرت و سیاست در امریکا [میکروفیزیک و میکروپلیتک قدرت و سیاست] به لایه‌های روبنایی سیاست معطوف بوده و صرفاً محصول انتخابات را ملاک قضاوت قرار داده است.
6- توانایی و قدرت ملی و فراملی ایرانیان و دیگر ملل آزاده و متمدن جهان بخصوص ملت‌های انقلابی منطقه نادیده انگاشته شده و اثبات آن از سوی «غیر»ی به نام اوباما و ذیل تحولات امریکا تحلیل شده است.
نتیجه این که به نظر می‌رسد تبیین‌های گفته شده، ارزیابی‌هایی سنتی از مناسبات روبنایی قدرت و سیاست در جامعه امریکاست. ثانیاً برخی از این گزاره‌ها نه از روی سهو و یا احیاناً برخوردار از روح خلاقه و پرسش‌مند، که به دلیل «هم افقی» تحلیلگران با «وقت» و «افق» دموکراسی و آرمان شهر امریکا بیان می‌شود. وانگهی این طیف از گزاره‌ها اما بر آن است تا سهم قدرت ملی و فراملی ایرانیان را به دلیل بغض به اقدامات دولت نهم و شخص رئیس‌جمهور در «گفتمان تغییری» جامعه کنونی امریکا نادیده انگارد.

• پرسش‌های حقیقت‌محور در پیروزی اوباما
اما نقیض پرسش‌های اهالی سیاست و صنعت ژورنالیسم که به جای تکیه بر مشهورات، ره‌آموز کشف حقیقت در پیروزی اوباما باشد، چیست و واژگان نهایی آن از منظر گفتمانی بر کدامین دال‌ها ابتناء یافته است؟ به نظر می‌رسد پرسش‌هایی نظیر این که اوباما پس از پیروزی و شروع حکومت بر کاخ سفید چگونه رفتاری با ایرانیان و ملت‌ها خواهد داشت؟ وضع جهان پس از اوباما چگونه خواهد شد؟! و این قهرمان!! با جهانیان چه خواهد کرد؟ و... مسائلی انحرافی و دور از واقعیت بافت‌های زیرین سیاست و سپهر گفتمانی تکون قدرت در لایه‌های زیرین [و نه ساختار قدرت] جامعه امریکاست.

اما سؤال‌های اصلی حقیقت محور و کشف چیستی ماجرای پیروزی اوباما از نظر نگارنده به شرح زیر است:
1- دانش واژه‌های انتخاباتی اوباما چه بود و چه نسبتی با جریان رسمی سیاست و قدرت در امریکا دارد؟ آیا بین این دو مشابهت و ملازمه‌ای دیده می‌شود؟
2- مراد از تغییر در ادبیات انتخاباتی امریکا چیست؟ آیا این تغییر در چشم‌انداز «تعالی» است یا «ذیل» ترقی قابل شناسایی است؟
3- آفرینندگان تغییرات امریکا چه کسانی‌اند؟ آیا باراک اوباما «خالق تغییر» است یا خود وی «محصول گفتمان تغییر» در جامعه امریکا می‌باشد؟
4- گفتمان سیاست عمومی در جهان کنونی چیست؟ و آیا جریان ملی و یا حتی جریان رسمی سیاست و قدرت در امریکا قادر به پیمودن مسیری مخالف آن بوده است؟
5- رسانه‌های مسلط در امریکا تدارک‌گر کدامین گفتمان [گفتمان جنگ و گفتمان تغییر] بوده‌اند؟ واژگان نهایی «مردم» از یک سو و «رسانه»های حاکم از دیگر سو، حول چه مدلول‌هایی قابل شناسایی‌اند؟
6- دلایل شکل‌گیری و غلبه «گفتمان تغییری» در جامعه امریکا کدامند؟ دلایل افول هژمونی قدرت رسمی امریکا از «گفتمان غالب» به «بی‌اعتباری گفتمانی» چیست؟ آیا ملت بزرگ ایران و رئیس‌جمهور ایرانی در مهندسی و معماری گفتمان تغییر تأثیر داشته‌اند یا نه؟
7. آیا اوباما در امتداد شکل‌گیری گفتمان اخیر نوپدید، غیردولتی و منطبق با خواست میکروپلیتک وضع کنونی در امریکا حرکت خواهد کرد یا طی روزها و ماه‌های آینده با بی‌اعتنایی به ظهور «ملاک‌های صدقی» و «واژگان نهایی تغییر»، خارج از سپهر عمومی گفتمان اخیر، ذیل محافل و مراکز هژمونیک و ساختاری قدرت به مدیریت جامعه امریکایی خواهد پرداخت؟ در این صورت آیا نزد افکار عمومی خواستار تغییر، «قابلیت اعتبار» خویش را از دست نخواهد داد؟
به نظر می‌رسد پاسخ به سؤال‌های گفته شده، خود رمزگشای شالوده تغییرات امریکا باشد، اما این پرسش‌ها خود می تواند ره‌آموز دیگر شاخصه‌های مهم حول جامعه امریکا باشد.

• جریان‌شناسی گفتمانی پرسش‌های حقیقت‌یاب در گفتمان تغییری امریکا
با تأمل در چیستی و چگونگی پرسش‌های اخیر می‌توان پی برد که بنیان و شالوده جامعه امریکا، نه در سطح روبنایی و صدالبته هژمونیک سیاست که در لایه‌های زیرین و «میکروپلتیک قدرت» و سیاست قابل اندازه‌گیری و دریافت است. از این رو با استفاده از جریان‌شناسی گزاره‌ها می‌توان گفت به عکس نگاه پیشین، در این سطح از تحلیل، پرسش‌های زیر مهم ارزیابی می‌شود:
1. آیا امریکای اوباما همان ابرقدرت با مختصات گذشته است؟! به دیگر سخن، آیا امریکای اوباما همان امریکای ریگان و بوش است؟ به راستی با توجه به اخبار زیرپوستی امریکا، قهرمان‌سازی اوباما چگونه تحلیل خواهد شد؟
2. وجوه اشتراک سیاست و قدرت در جناحین دموکرات و جمهوریخواه چیست؟
3. وجوه اشتراک و افتراق ماکروفیزیک قدرت و میکروفیزیک سیاست در جامعه امریکا کدامند؟! و هر یک از دو سطح گفته شده، دلالت‌کننده کدامین وضع در جامعه‌شناسی امریکاست؟
4. آیا اوباما قهرمانی جهانی است یا به قول آرنولد که در شوی انتخاباتی جمهوریخواهان بدان اشاره کرد، باید پاهای نحیف اوباما!! در باشگاه بدنسازی نومحافظه‌کاران تنومند شود؟!! به دیگر سخن، آیا اساساً اوباما و اوبامایی‌ها و نیز مک‌کین‌ها قادر خواهند بود خویش را از باتلاق جدید در خاورمیانه آزاد کنند؟ اساساً در این صورت، با لایه‌های زیرین بحران در جامعه امریکا چه خواهند کرد؟!
پرواضح است این طیف از پرسش‌ها مسبوق به کشف حقیقت است. پرسش‌هایی که رافع مسئولیت پرسشگر در برابر اسلام و ایران نخواهد بود. در این سو پرسشگر، پرسش نمی کند تا «من» دکارتی خویش را اثبات کند او می پرسد چون «رسول» است و در برابر فردا مسئولیت دارد.

• نتیجه گیری
پیروزی اوباما با اخبار زیر پوست شهر عجیب نمی نماید. لذا نباید از راهیابی یک دورگه سیاهپوست به سرزمین هویت‌های ژله‌ای و هویت آکواریومی ذوق زده شد. چه این که با توجه به نکات گفته شده، می‌توان گفت آمدن اوباما محصول مهندسی اجتماعی استراتژیک جریان قدرت و سیاست برای به تأخیر انداختن ساعات صفر فروپاشی امپراطوری امریکاست. اما صرفنظر از این مدعا، اوباما خود نیز می تواند نماینده تغییرات و بخشی از پیکره گفتمانی تغییر باشد. شاید او پارادایمی از درون یک گفتمان باشد یا خود، ذاتاً به گفتمان تغییر تعلق داشته باشد.
یعنی او می تواند دارای نقشی دوگانه باشد، اما به هرروی با توجه به حقیقت داشتن و یا عینیت پیدا کردن میل عمومی تغییر در آحاد یا قاطبه امریکایی‌ها، اوباما از منظر جامعه شناسی سیاسی محصول تغییر است نه قهرمان تغییر. زیرا قضاوت درباره فردای وی را باید به فردا سپرد.
اما با توجه به متحقق شدن غلبه گفتمانی تغییر، پرسش آن است که جامعه اوباما خواستار کدامین تغییراتی بوده است؟ به رغم احتمال نقش دوگانه اوباما برای برون رفت از بحران‌های شگفت‌انگیز در مرکز سیاسی کاپیتالیسم، باید گفت امریکا با اوباما یا بی اوباما میل به تغییر داشت؛ به دلایل ذیل:
1. آنها از گفتمان جنگ و خشونت به ستوه آمده و خواستار برکناری جنگ سالاران از جریان رسمی قدرت و سیاست بوده‌اند.
2. بخش اعظمی از جامعه امریکا خواستار بازگشت سربازان و ژنرال‌های اشغالگر خود به وطن و اساساً خواهان بازگشت امریکا به مرزهای جغرافیایی و بعضاً حدود و ثغور ایدئولوژیک خود شدند.
3. امریکا از تبعیض نژادی، فقر و محرومیت گروه‌های عظیم مهاجر در تشویش و اضطراب به سر می برد و خواستار عبور از وضعیت اسفبار کنونی است.
4. هویت امریکایی با گسل‌ها و گسست های جدی روبرو می باشد و شهروندان از آثار و تبعات آن وحشت‌زده بوده و خواهان بازآفرینی هویت اصلی خویش می باشند.
5. ملت امریکا ملتی مذهبی است اما سکولاریته دولت‌های لیبرالی بر تحدید مذهب و معنویت تأکید دارند؛ اکنون اما امریکایی ها خواستار بازگشت به مذهب در حوزه‌های مختلف اجتماعی، سیاسی و اقتصادی بوده و بنا به قول روژه گارودی از تک‌خدایی بازار و دیکتاتوری پول خسته شدند.
6. ملت امریکا خود را با نوعی بحران مشروعیت و فقدان پرستیژ نزد جهانیان مواجه می داند. از این رو، خواستار بازآفرینی حیثیت از دست رفته خویش نزد ملت‌های جهان می باشد.
با این اوصاف اوباما خویش را در مسیر خواست و آرمان عمومی جهانیان و نیز خواست ملت امریکا دائر بر تغییر قرارداد و پرواضح است که شالوده های این تغییر از سعه وجودی اوباما و یا مک کین بزرگتر است. اگرچه باید اذعان کرد برخی از ویژگی‌های شخصی اوباما نیز با آرمان تغییرات ، سنخیت و سازواری زیادی نیز به همراه دارد.
گو این که بوش و رایس مسلط به گفتارهای آتشین بوده و در قواره رئیس جمهور و ملکه جنگ ظاهر شده اما گفته می شود این یکی نویسنده قهاری است و با ارزش کلمات و گفتارها آشناست.
اما به هرحال آشنایی با ادبیات کافی نیست. وانگهی ملت امریکاحکومت موج سوار هم نخواسته است بلکه خواستار تغییر بنیادین می‌باشد. از سویی دیگر باید اذعان کرد به رغم اهمیت راهیابی یک سیاهپوست به کاخ سفید، اما باید اذعان کرد که دل بستن به تغییرات بیولوژیک،‌کفایت مطالبات لایه‌های زیرین جامعه امریکا را نخواهد داشت. شاید حکیمانه ترین سخن، فیلسوفانه‌ترین تعبیر و نیز عملگراترین پیشنهاد، همان بیان حکیم راحل انقلاب باشد که «امریکا باید آدم شود» و تو خود می‌دانی که در این بیان، حکمت های بی شماری برای ایران و امریکا و همه عقلا و اهل معنا نهفته است.

شما می توانید مطالب و تصاویر خود را به آدرس زیر ارسال فرمایید.

bultannews@gmail.com

نظر شما

آخرین اخبار

پربازدید ها

پربحث ترین عناوین