کد خبر: ۹۵۳۶
تاریخ انتشار:

شاخصهای سوژه دکارتی

دکارت نامزد بسیار ساده‌ای را در مقام "نخستین بخش شناخت مطرح می‌کند". این نامزد به وسیله شک روشمند پیشنهاد می‌شود. اینکار البته از طریق نفس تلاش برای فکرکردن به اینکه ممکن است تمام اندیشه‌های من نادرست باشند صورت می‌گیرد.

به گزارش مهر، در آغاز تأمل دوم، دکارت از زبان تأمل‌گر خود به بررسی می‌پردازد: من خود را متقاعد کرده‌ام که قطعا چیزی در جهان وجود ندارد: نه آسمانی، نه زمینی، نه ذهنی، نه جسمی. حال آیا می‌توان نتیجه گرفت که من نیز وجود ندارم؟ خیر: اگر من خود را نسبت به چیزی متقاعد کرده‌ام پس یقینا وجود داشته‌ام. اما فریبنده‌ای درنهایت قدرت و زبردستی وجود دارد که مرا آگاهانه و به‌طورمداوم می‌فریبد. حتی درصورتی که او در حال فریفتن من باشد، باز هم بدون‌شک وجود دارم؛ بگذار تا آنجا که می‌تواند مرا بفریبد، تا هنگامی که من می‌اندیشم که چیزی هستم او نمی‌تواند سبب شود که من نابود شوم. بنابراین پس از ملاحظه دقیق همه امور، درنهایت باید نتیجه بگیرم که قضیه "من هستم"، "من وجود دارم" هرگاه که آن را طرح کنم یا به ذهنم خطور کند، ضرورتا صادق است (تأملات: تأمل دوم).

همان‌طور که در صورت‌بندی متعارف بیان شده است: من می‌اندیشم پس هستم- نوعی صورت‌بندی که در "تأملات" به صراحت بیان نشده است. دکارت cogito را نخستین و یقینی‌ترین امری می‌داند که برای هر کسی که به شیوه‌ای منظم فلسفه‌پردازی کند، پیش‌می‌آید (اصول فلسفه). بناست که آزمودن cogito دکارت با شک روشمند، مرا در ارزیابی یقینی‌بودن آن کمک کند. زیرا وجود بدن من در معرض شک‌هایی است که وجود اندیشه‌ من با آن‌ها مخالفت می‌کند. درواقع، نفس تلاش برای از فکر بیرون راندن اندیشیدن نافی خود است. Cogito دکارت پرسش‌های فلسفی متعددی را پیش‌کشیده و نوشته‌های فراوانی را به همراه آورده است. در ادامه، به‌طورمختصر، به توضیح چند نکته مهم می‌پردازیم.

نخست، استفاده از اول شخص در صورتبندی cogito دکارت برای یقینی‌بودن آن ضروری است. ادعاهای شخص‌ثالثی نظیر "ایکاروس می‌اندیشد" یا "دکارت می‌اندیشد" به‌‌طورتزلزل‌ناپذیر یقینی نیستند- نه برای اول شخص بلکه درهر درجه‌ای؛ تنها وقوع اندیشه اول شخص است که از مجال مقاومت دربرابر شک اغراق‌آمیز برخوردار است. برخی عبارت‌ها وجود دارند که دکارت در آن‌ها به نمونه سوم‌شخص از cogito ارجاع می‌دهد. اما هیچ‌یک از این موارد در بافت تلاش برای تأسیس قطعی هستی متفکری خاص (در مقابل تلاش صرف برای تأسیس هستی مشروط هر اندیشنده) صورت نمی‌گیرد.

دوم، استفاده از زمان حال در صورتبندی "می‌اندیشم" دکارت برای یقینی‌بودن آن ضروری است. این اصلا مناسب نیست که استدلال کنیم "من از زمانی وجود داشته‌ام که اندیشیدن خود را به خاطر می‌آورم" زیرا شک روشمند برخورداری من از حافظه حقیقی را زیر سؤال می‌برد (چه‌بسا من صرفا خواب می‌بینم که در حال فکرکردن بوده‌ام یا چه‌بسا شیطانی شریر خاطرات کاذبی را در من القا می‌کند). این هم نتیجه‌بخش‌ نیست که استدلال کنیم "من باید همچنان وجود داشته باشم زیرا اکنون در حال اندیشیدن هستم". همان‌طور‌که تأمل‌گر اظهار می‌کند، "می‌تواند این چنین باشد که اگر من کاملا از تفکر دست بکشم، هستی من کاملا از میان می‌رود" (تأملات: تأمل دوم). یقین ممتاز cogito دکارت در "تناقض آشکار" از فکر بیرون راندن اندیشه فعلی من نهفته است.

سوم، یقینی‌بودن ‌cogito به صورتبندی آن برحسب ‌cogitatio من وابسته است- یعنی اندیشه من یا به‌طور‌کلی‌تر هشیاری/آگاهی من. هر حالتی از اندیشه من کافی است: شک، ادراک، تأیید، انکار، خواست، تخیل، احساس یا مواردی نظیر آن. از سوی دیگر، فعالیت‌های غیرفکری من کافی نیستند. برای مثال، مناسب نیست استدلال کنیم که "من وجود دارم چون در حال راه‌رفتن هستم"، زیرا شک روشمند وجود پاهای من را زیر سؤال می‌برد (چه‌بسا من فقط خواب می‌بینم که پا دارم). یک بازنگری ساده نظیر "من وجود دارم زیرا به‌نظرمی‌رسد که در حال راه رفتن هستم"، توان ضدشک‌گرایانه را احیا می‌کند.

توضیحی در این مورد خالی از فایده نیست. اینکه دکارت یقینی‌بودن صورتبندی‌هایی را که وجود بدن را پیش‌فرض می‌گیرند رد می‌کند، او را تنها به تمایز معرفت‌شناختی میان بدن و ذهن متعهد می‌کند، اما در مورد تمایز وجودشناختی تعهدی برای او ایجاد نمی‌کند (همانند دوگانگی جوهری). درواقع، در قطعه‌ای که پس از cogito می‌آید، دکارت از زبان تأمل‌گر می‌گوید:

و با وجود این، آیا ممکن نیست این‌گونه باشد که همه این چیزهایی که من فرض می‌کنم معدوم هستند (برای مثال، ساختی از اندام که بدن انسان نامیده می‌شود)، به این دلیل که برای من ناشناخته‌اند، درواقع با آن "من"‌ که از آن آگاه هستم یکسان باشد؟ نمی‌دانم و در حال حاضر بهتر است در این باره سخنی نگویم، زیرا من تنها درباره چیزهایی که برای من شناخته‌شده هستند می‌توانم حکم کنم.

نکته چهارم، با توجه به نقل‌ قول پیشین، این است که اشاره دکارت به "من" در "من می‌اندیشم" برای پیش‌فرض‌گرفتن وجود نفسی جوهری درنظرگرفته نشده است. درواقع، در اولین جمله پس از جمله آغازین درباره cogito، تأمل‌گر می‌گوید: "اما من هنوز از چیستی این "من" که اینک ضرورتا وجود دارد، درکی کافی به دست نیاورده‌ام (تأملات: تأمل دوم). این cogito تا زمانی به معنی ایجاد یقین درباره وجود داشتن من است که من موجودی اندیشه‌گر باشم، فرقی نمی‌کند که این موجود چگونه به نظر برسد. بحثی که در پی خواهد آمد برای کمک به دستیابی به درکی از سرشت وجودی سوژه اندیشه‌گر درنظر گرفته شده است.

به صورتی کلی‌تر، تمایز مسائل مربوط به استقلال وجودی و معرفتی باید حفظ شود. در تحلیل نهایی، دکارت فکرمی‌کند نشان داده است که پیدایش اندیشه من (از جنبه وجودشناختی) به وجود نفسی جوهری وابسته است- به‌عبارت‌دیگر، به وجود جوهری نامحدود یعنی خداوند (تأملات: تأمل سوم). اما دکارت قبول نمی‌کند که پذیرفتن این مسائل وجودی از نظر معرفت‌شناختی بر cogito مقدم هستند: بنا نیست که یقین ممتاز آن (از نظر معرفت‌شناختی) به متافیزیک پیچیده‌ای وابسته باشد.

شما می توانید مطالب و تصاویر خود را به آدرس زیر ارسال فرمایید.

bultannews@gmail.com

نظر شما

آخرین اخبار

پربازدید ها

پربحث ترین عناوین