کد خبر: ۹۱۳۶۵
تاریخ انتشار:
گفت‎وگو با سفیر وقت ایران در لبنان در زمان گروگان‎گیری دیپلمات‎‎های ایرانی

به تلافی چهار دیپلمات عماد مغنیه دیوید دوج آمریکایی را گروگان گرفت

 سی سال از ربوده شدن چهار دیپلمات ایرانی در سفارت ایران در بیروت میگذرد. در این سالها  شخصیتها و گروههای زیادی که از جهتی با موضوع دیپلمات‎‎های ربوده شده در ارتباط بودهاند، درباره این حادثه و جوانب مختلف آن اظهارنظر کردهاند. از مقامات ایرانی در وزارت خارجه گرفته تا مسئولین لبنانی که از ابتدای این ماجرا با آن درگیر بودهاند.

اما تاکنون کمتر مصاحبه یا نوشتهای از سفیر وقت جمهوری اسلامی ایران در بیروت شنيده یا دیده شده است.


«حجتالاسلام موسی فخر روحانی» که اکنون 66 سال دارد و در مقطع زمانی حمله رژیم صهیونیستی به جنوب لبنان، مسئولیت سفارت ایران در آن کشور را بر عهده داشته است، در خصوص واقعه ربوده شدن چهار دیپلمات ایرانی حرف‎‎های شنیدنی بسیاری دارد.

در این گفتوگو که سی سال پس از اين واقعه انجام شده است، حجتالاسلام فخر روحانی زوایای جدیدی از این ماجرا را برای خوانندگان هفته نامه پنجره بیان میکند.

از چه زمانی سفارت جمهوری اسلامی ایران در بیروت به شما محول شد؟

بعد از انتخاب حضرت آیتالله خامنهای(مدظله العالي) به ریاستجمهوری و تشکیل دولت، مرحوم آیتالله مشکینی و آقایان آیتالله یزدی و آیتالله طاهری خرم آبادی از من خواستند كه با وزارت امور خارجه همکاری کنم و این همکاری به انتصاب بنده و آن مأموریت انجامید. البته انتخاب کشور محل مأموریت با من بود و چون حساسیت زیادی در کشورهای اروپایی علیه من پدید آمده بود و کشور ما هم درگیر جنگ با عراق بود، شخصا آن کشور را انتخاب کرده بودم تا با حضور در جبهه جنگ فرقی نداشته باشد.

مأموریت شما تا چه زمانی ادامه داشت؟

تا شروع مذاکرات سازش بین رژیم جمیل و رژیم صهیونیستی که در صدد گسترش سیاست کمپ دیویدی بودند.

در ماجرای گروگانگیری چهار دیپلمات ایرانی که در زمان مسئولیت شما بهوقوع پیوست، نخستین اقدام شما چه بود ؟

اهمیت مسأله برای من زیاد بود و ابعاد آن گوناگون. ابتدا باید عرض کنم کسی که شخصا مأموریت در لبنان را میپذیرفت، باید خود را برای چنين مشکلی آماده میکرد. لبنان کشوری بود که فقط با 50 دلار میشد سفیر آمریکا، فرانسه، چین، شوروی و هر کشور دیگری را ترور کرد؛ چه رسد به سفیر جمهوری اسلامی ايران که در آن زمان و در یک کشور عربی جز خدا یاوری نداشت. پس قضیه برای شخص محسن موسوی و حاج احمد متوسلیان و ديگران غیر منتظره نبود.




اهمیت مسأله برای من دلایل مختلفی داشت آقا محسن موسوی تنها همفکر من در سفارت بود. سر سفره امام زمان(عج) بزرگ شده بود و از خانوادهاي روحانی بود و تهجد و زیارت عاشورایی دلپذیر داشت. وی در قبال کار، تعهدی ویژه داشت. ساعت کار برای او مطرح نبود. ما هر دو در سفارت زندگی میکردیم و لااقل تا ساعت 12 شب یکسره کار میکردیم. علاوهبر آن بزرگوار، تعداد کمی کارمند نيز بعد از پیروزی انقلاب در سفارت بودند ولی بهدلیل رفت و آمد با کارمندان قدیمی برای ارسال اخبار و تحلیلهای محرمانه قابل اعتماد نبودند. همه این امور توسط آقا محسن انجام میشد. مهمتر از همه اینکه جنگ لبنان در آن ماهها دقیقا با این بهانه شروع شده بود که یک دیپلمات رژیم صهیونیستی در لندن ترور شده بود. دقیقا کمتر از دو ساعت پس از ترور دیپلمات اسراییلی در لندن، مقر یاسر عرفات از هوا، زمین و دریا مورد هجوم رژیم صهیونیستی قرار گرفت و همان روزها طی چند ساعت با 9 موشک، سفارت جمهوری اسلامی نیز مورد حمله واقع شده بود. از آنجا كه در عرف سیاسی حمله به یک دیپلمات و هر گونه تعرضی از این دست مفهومی کمتر از حمله و تعرض علیه یک ملت نداشته و ندارد؛ بنابراین گروگانگیری چهار دیپلمات ایرانی به معنای تعرض همهجانبه به ملت بزرگ ایران بود که طبعا قابل تحمل و تسامح نبود. بر این اساس نخستین اقدامی که به محض دریافت خبر انجام دادم، تماس با رییسجمهوری لبنان آقای «الیاس سرکیس» بود.

واکنش الیاس سرکیس چه بود؟

او قول مساعد داد ولی افزود: «شما میدانید بیش از 50 دولت بر لبنان حاکمند و من رییس ضعیفترین دولت در میان آنها هستم.» و پیشنهاد کرد: «شما با رهبران احزاب مهم لبنان و فلسطین هم تماس بگیرید.»

علاوهبر دیدارها و استمدادها از یاسر عرفات «رییس سازمان آزادیبخش فلسطین»، «جرج حبش»، «نایف حواتمه» و رهبران احزاب لبنانی، از ناصریها و امل و ديگران نیز درخواست كمك كردم.

آیا اسناد معتبری مبنی بر اینکه «سمیر جعجع» و فالانژها با همکاری اسراییل دیپلماتها را ربوده باشند در دست داشتید؟

در پاسخ به این سؤال باید ابتدا نکتهای کلی را عرض کنم. غیر از حزب الله، همه احزاب و غیر از شیعه همه مذاهب لبنان روی دوش قدرتهای خارجی زندگی میکنند. وابستگی تشکیلات سمیر جعجع به رژیم صهیونیستی به قول معروف از کفر شیطان آشکارتر بود. سمیر جعجع که فعلا دولتهای غربی و عربی مرتجع، و نوکران دستنشانده آنها در جناح 14 مارس، برای ریاستجمهوری وی در آینده تلاش میکنند، با سوابق بدي که در جريان قتل چهره‎‎های مطرح لبنان دارد و در عینحال به حیات ننگین خود ادامه میدهد، موقعیت خود را مرهون وابستگی به رژیم صهیونیستی میداند. در آن زمان بخش وسیعی از لبنان و سراسر بیروت در اشغال اسراییل بود و همه تحرکات ما را زیر نظر داشتند. پس روشن است که آن گروگانگیری با دستور اسراییل و زیر نظر آنها توسط یک عامل سرسپرده صورت گرفته است. نفس اقدام بهوسیله تشکیلات سمیر جعجع سندی انکارناپذیر بهشمار ميآيد و احتیاج به مدرک دیگری ندارد.

هدف اسراییل از ربودن دیپلماتهای ایرانی چه بود؟

رژیم صهیونیستی به سه دلیل به این اقدام نیاز داشت: تظاهر به قدرت در خاورمیانه، کسب اطلاعات از اهداف نظام ما و زمینهسازی برای ایجاد گفتوگو با جمهوری اسلامی حتي در حد رایزنی‎‎های غیر رسمی.

گروگانگیری چگونه میتوانست دلیلی برای قدرت نمایی باشد؟

همانگونه که گفتم حمله اسراییل به لبنان پس از ترور دیپلمات صهیونیستی در لندن با فاصله کمتر از دو ساعت رخ داد و اشاره کردم که در عرف سیاسی، تعرض به دیپلماتها تعرض به کل ارکان یک ملت محسوب ميشود. بر این اساس این اقدام نوعی قدرت نمایی تلقي ميشد.

باید پذیرفت که هیچ رژیمی در دنیا از نظر بنیان، عنکبوتیتر از نظام صهیونیستی نیست. اقتدار اسراییل در چشم کشورهای اروپایی، عربی و ديگر كشورها ناشی از همین واکنش‎‎های سریع و حساب شده است. اگر شما خودتان برای خودتان ارزشی قایل نشوید، چه انتظاری میتوانید از دیگران داشته باشید؟ اسراییل برای «شالیط» که یک سرباز ساده بود چقدر کشته داد؟ چقدر کشت؟ چرا؟ برای آنکه ثابت کند برای جان شهروندان خود ارزش قائل است!

حاصل چنین سیاستی ارزش قائل شدن جهان امروز برای نظام آنهاست. آیا اسراییل چیزی دارد که جای کشورهایی مانند عربستان، ترکیه و برخي كشورهاي ديگر را بگیرد؟ نه! پس آن همه اهتمام برای حمایت از آن رژیم، مرهون ارزشی است که سران آنها برای مردم عادی (چه رسد به دیپلماتهایشان) قائلند.

بهعبارت روشنتر نفت عربستان و کشورهای خلیجفارس برای آمریکا و اروپا نقش حیاتی دارد. اگر این کشورها شیر نفتشان را به روی غرب ببندند، چه وضعی رخ خواهد داد؟ اقتصاد اروپا و آمریکا به کلی فلج میشود. آیا شیخ قطر یا پادشاه عربستان از چشم غرب و بهخصوص آمریکا ارزشی بیش از یک دستمال کاغذی دارند؟ چرا؟ چون این رژیمها برای مردم خود ارزشی قائل نیستند. نقش امروز ترکیه برای تحقق سیاست خاورمیانهای آمریکا در زمینه براندازی رژیم سوریه برای همه روشن است. سؤال اینجاست كه دولت ترکیه از این همه چاپلوسي آمریکا جز سرافكندگي ملت ترکیه چه دستاوردی خواهد داشت؟

وجهه اسراییل که بنیان آن بر غصب استوار است و همانند غده سرطانی به نابودی بشریت خواهد انجامید، از جديتي است که حاكمان آن برای آحاد مردم خود قائل هستند.

اهداف دیگری که اشاره کردید را کمی شرح دهید.

در آن ایام تازه خرمشهر آزاد شده بود و حاج احمد متوسلیان نيز در آزادسازی آن شهر نقش مؤثری داشت. نظام جمهوری اسلامی چند روز پس از آزادی خرمشهر به حاج احمد مأموریت داد تا بهعنوان وابسته نظامی جمهوری اسلامی ایران در لبنان کار کند. این مأموریت ماهیتی روشن داشت. از سوی دیگر آقا محسن کاردار سفارت جمهوری اسلامی بود و قاعدتا در کنار سفیر از اطلاعات زیادی برخوردار بود. فراموش نکنید که جنگ اسراییل علیه لبنان و فلسطینیان ساکن آن کشور فقط چند روز پس از آزادی خرمشهر به وقوع پیوست و آقای هاشمی رفسنجانی که در آن زمان شخصیتی تأثیرگذار در سیاست کشور محسوب ميشد، در خطبه نماز جمعه گفته بود: «ما اینجا که با عراق میجنگیم، جنگ ما جنگ با اسراییل است. تیر ما غیر مستقیم به سرباز اسراییلی میخورد. ما به لبنان نیرو میفرستیم که مستقیما سینه سربازان اسراییلی را هدف بگیریم...»

جالب است بدانید که من به شش دلیل با این موضع آقای هاشمی مخالفت کرده بودم. امام راحل (قدس سره) نیز موضع بنده را تأیید کرده بودند.

اطلاع از موضع نظام جمهوری اسلامی برای رژیم صهیونیستی اهمیتی حیاتی داشت. پس از یک سو اعزام حاج احمد متوسلیان به لبنان بهعنوان وابسته نظامی با نقشي كه در آزادسازی خرمشهر ايفا كرده بود، با مفهوم آزادسازی فلسطین از چنگ رژیم صهیونیستی همراه بود.




ما باید چکاری برای نجات دیپلماتها انجام میدادیم؟

موقعیت دشوار دولتهای آمریکا، شوروی و کشورهای اروپایی در برابر جمهوری اسلامی ایران از یک سو و شناختی که ملتها از ماهیت سیاست امام راحل کسب کرده بودند از سوی دیگر هرچند دولتها را در مقابل ما قرار میداد، اما در عوض مردم کشورها تا حدی بهسوی ما جذب میشدند. در همین رابطه جوانانی که قبلا با گروه‎‎های «ساف»، «امل» و احزاب لبنانی و فلسطینی کار میکردند، جذب سفارت جمهوری اسلامی شدند. از جمله آنها برادران مغنیه «فؤاد و عماد» که خبر ربوده شدن دیپلماتها را برای ما آورده بود.

عماد مغنیه در آن زمان حدود 20 سال داشت ولی از درخشانترین چهره‎‎های ساف بود. «ابوجهاد» شوهر خواهر یاسر عرفات و شخصیت برجسته ساف از او بهعنوان چهره بیبدیلی که از ساف بریده و به ما پیوسته است یاد میکرد. روزي عماد مغنیه به اتفاق دو دوست قابل اعتمادش به سفارت آمد و به من گفت: «من با ساف کار میکنم ولی روحم با شماست.» گفتم: «میخواهی برای بچه‎‎های ساف خبرچینی کنی؟» گفت: «نه!» گفتم: «باید ثابت کنی!» چند روزی گذشت و در نیمه شبي بدون اطلاع قبلی، سران سازمان آزادی بخش فلسطین یعنی رهبران همه احزاب به صورت  دسته جمعی به سفارت آمدند و گفتند: «امروز دیوید دوج رییس دانشگاه آمریکایی بیروت ربوده شد و ما فکر میکردیم دوستان ما که متمایل به اتحاد جماهیر شوروی هستند، او را ربودهاند و بعد معلوم شد که کار آنها نبوده است. بنابراين روی احزاب و گروه‎‎های گوناگون کار کردیم و سرانجام به این نتیجه رسیدیم که طرفداران شما او را ربودهاند. از اين رو آمدهايم از شما برای نجات وی کمک بگیریم.»

گفتم: «دیوید دوج فقط رییس دانشگاه آمریکایی نبود. او رئیس CIA در خاورمیانه هم بود. آیا ننگ فلسطینیان نیست که برای یافتن فردی با چنین ماهیتی به این در و آن در بزنند؟ به علاوه همین چند روز پیش کاردار ما به همراه وابسته نظامی ما و دو دیپلمات دیگر ربوده شدند. شما که سنگ مبارزه با رژیم صهیونیستی را به سینه میزنید، برای ما که در نخستین روز پیروزی انقلاب اسلامی ایران، دفتر رژیم صهیونیستی در تهران را به سفارت فلسطین تبدیل کردهایم و شعار ما «امروز ایران؛ فردا فلسطین» بود، چه کرده اید؟ در این مورد کاملا بیتفاوت نبودید؟ »

گفتند: «دولت آمریکا حفاظت از منطقه مربوطه را به ساف سپرده بود...» گفتم: «دیگه بدتر!»

صبح روز بعد بعضی از دوستان وابسته به احزاب لبنانی و فلسطینی به سفارت آمدند و گفتند: «دیشب به کجا رسیدید؟» گفتم: «نمیدانم، سؤالتان پیرامون چيست؟» گفتند: «آقایان عرفات و دیگران که دیشب برای آزادی دیوید دوج به شما مراجعه کرده بودند چه پاسخی گرفتند؟ » گفتم: «من اصلا از ماجرا بیخبر بودم. خبر ربوده شدن او را از رهبران فلسطینی شنیدم.» گفتند: «میخواهی با دوج دیداری داشته باشی؟» گفتم: «چه کسی ربوده است؟» گفتند: «شما از چهکسی خواسته بودید که ثابت کند از ساف بریده و به شما پیوسته است؟» گفتم: «یادم نیست.» گفتند: «عماد مغنیه» بنابراین فهمیدم که با هم هستند و اقدامشان مفهومی جز قطع کامل ارتباط از ساف و گرایش کامل به سفارت ندارد. عماد فرمانده گروه حفاظت آن منطقه بود!

ما میتوانستیم به سهولت گروگانها را جابهجا کنیم. اما چه کردیم؟ آقای هاشمی دوج را به درخواست حافظ اسد تحویل سوریه داد و او از آنجا راحت به آمریکا رفت و... عماد را هم به سوریه فرستاد که او را هم در سوریه کشتند! نتیجه کار چه میشود؟ نا امیدی بچه‎‎های حزباللهي که از سوم خرداد، یعنی شب آزادسازی خرمشهر بذر آن را در سرزمین لبنان پاشیده بودند.

بهنظر شما پیگیری سرنوشت چهار دیپلمات ایرانی چگونه باید دنبال شود؟

 فقط باید عزمی در بین باشد و اشخاصی که شایستگی و لیاقت این مهم را دارند، برگزیده شوند تا این ننگ از دامان ما پاك شود. این ننگ نیست که مردانی مانند آقا محسن موسوی، احمد متوسلیان و همراهانشان سی سال اسیر اسراییل باشند؟ 

 پنجره ـ عباس پرورده

شما می توانید مطالب و تصاویر خود را به آدرس زیر ارسال فرمایید.

bultannews@gmail.com

نظر شما

آخرین اخبار

پربازدید ها

پربحث ترین عناوین