کد خبر: ۶۱۹۲
تاریخ انتشار:

باراک اوباما و پایان تاریخ

دكتر روح الله احمدزاده كرماني
1.زمانی که گورباچف به نمایندگی از حزب کمونیسم اتحاد جماهیر شوروی، رهبری یک ابرقدرت را در دست گرفت، هیچ گاه گمان نمی برد، این قدرت بلا منازع شرق عالم، در گرداب فروپاشی و تجزیه فرو رود. آیا گورباچف علت العلل این فروپاشی بود یا «گاه» این فروپاشی هولناک فرا آمده بود؟ باراک حسین اوباما، دو رگه ای که در روستای کوگلوی کننیا از پدری کنیایی الاصل و مادری آمریکایی متولد شد و به نمایندگی از حزب دموکرات ایالات متحده امریکا، رهبری ابرقدرتی را در غرب عالم به دست گرفته است، آیا به سرنوشتی چون گورباچف دچار خواهد شد و آیا «گاه» و موعد فروپاشی ایالات متحده امریکا نیز فرا آمده است؟
2. فرانسیس فوکوياما که در دهه پایانی قرن 20 با طرح و دفاع سرسختانه از نظریه پایان تاریخ و این که فرجام تاریخی عالم را گریزی نیست جز آنکه هژمونی لیبرال سرمایه داری امریکایی را پذیرا باشد، اکنون به عقب نشینی های تئوریک از نظریه اش همت گمارده است و دیگر پایان تاریخ را مدینه فاضله امریکایی معرفی نمی کند.
3.ایالات متحده امریکا که کمتر از سه قرن از تشخص سیاسی و نظام سازی اجتماعی آن می گذرد، از نقطه نظر تاریخی به واسطه کم پیشیننگی تاریخی و معرفتی اش هم اكنون ،از هویتی «وصله-پینه ای» برخوردار است. امریکا در پروسه مدرنیته تنها وارث پروژه مدرنیزاسیون است و ریشه های فلسفی و معرفتی نظام لیبرالیسم را از مهد تمدن مدرن یعنی اروپا، به عاریت هم نگرفته است. نظام مدنی و سیستم سیاسی ایالات متحده در کویر تفدیده فلسفه پراگماتیسم امریکایی ریشه دوانده است که استحصال معرفت از آن امری دشوار است و لذا امروزه بسیاری از استراتژیست های امریکایی فقدان عقبه های معرفتی و فلسفی لیبرالیسم امریکایی را، عامل به دام افتادن ایالات متحده امریکا در بحران هویت می دانند.
4.از زمان کشف امریکا به شکل کاملا تصادفی توسط کریستف کلمب، همواره آمريکا در ترد مردمان جهان به یک چیز شهرت پیدا کرده است: سرزمین فرصت ها:land of» opportunities». ذخایر عظیم طلا در قرن هفدهم میلاد کشتی های بزرگ و انسان های زیادی را از نقاط مختلف جهان، مخصوصا" اروپا به این سرزمین کشاند و ماجرای دزدان دریایی و معادن طلا در همین دوران به نماد يكي از ادوار تاريخي مبدل شد. این سرزمین فرصتها از اواخر قرن 19 و درست پس از جنگ جهانی دوم در قرن 20، تبدیل به سرزمین فرصت سازی شد و انبوهی از نخبگان جهان با ملیت هایی از قاره های آسیا، افریقا و اروپا را در خود جای داد و تا امروز که انبوه زیادی از سرمایه گذاران خارجی را نیز به انگیزه کسب فرصت های سرمایه گذاری به خود جذب و جلب کرده است. ایالات متحده امریکا که غالب شهروندان جوینده طلا، نخبگان جویای فرصت رشد و سرمایه گذاران در جستجوی سود بیشتر را تا امروز با موفقیت به سوی خود جذب کرده است به سرزمینی آباد می ماند که غالب اشجار و ابننیه وجلوه هاي تندني آن و حتی زير ساخت هاي فرهنگي آن، عاریتی هستند و به اعتبار نه تاریخ، فرهنگ، فلسفه و مواریث تمدنی مشترك، در این سرزمین گرد آمده اند که به انگیزه رفاه یا طلب فرصت سود بیشتر به این ارض وعده داده نشده ،کوچیده اند.
5.ایالات متحده امریکا که هم اکنون تحت یک حاکمیت فدرالیته و مرکزی در واشنگتن اداره می شود، از تنوع فوق العاده فرهنگی و مذهبی نیز برخوردار است. مهاجرت زاید الوصف مردمان مختلف جهان در مقاطعی از تاریخ به اين نقطه از زمین، هویت فرهنگی «چهل تکه ای» را رقم زده است. لذا امریکا در عین حال که مدعی آزادی هم جنس گرایان و سقط جنین واتانازی است، در عین حال بافت اجتماعی آن بسیار مذهبی تر از اروپاست. این بافت متکثر مذهبی، نژادی، قومیتی و فرهنگی، در یک پارادوکس پیچیده ای گرفتار آمده است. پارادوکس ایدئولوژیک کردن نظام سیاسی ایالات متحده امریکا و واگرایی اجتماعی. چون علت محدثه تشکیل امریکا، همگرایی فرهنگ ها و قومیت های مختلف بوده است، علت مبقیه آن ،تولرانس شدیدی است که باید در بدنه اجتماعی آن توسط نظام حاکمیتی امریکا رعایت شود. به میزانی که ساختار سیاسی امریکا به سمت ایدئولوژیک شدن پیش رود، به همان میزان زمینه فروپاشی آن بیشتر فراهم خواهد شد. یکی از اشکالات اساسی بوش پسر، تبدیل کردن نزاع خود با عراق به نزاع خیر و شر و معرفی دشمنان خود به عنوان اهریمن در برابر خدایان بود . اما چندی بعد به سرعت این نزاع ایدئولوژیک را به شعار توسعه دموکراسی فروکاست و آتش زیر خاکستر نظام اجتماعی امریکا ر ا به شکل ماهرانه ای پنهان نگه داشت. این که تحلیل گران امریکایی معتقدند به جای صدور ایدئولوژی باید سبک زندگی(life style) صادر کرد که در آن رفاه و سکس ورزی محور این سبک زندگی است، ریشه در این بحران محتمل الوقوع دارد. اگر چه در بافت اجتماعی ایالات متحده امریکا ، تعبیر نیچه اي «خدامرده است» چندان درست نیست، اما در سطح کلان نظام سیاسی امریکا، «خدای زنده میرانننده ایالات متحده امریکاست». این تکثر عمیق فرهنگی و هویتی، استعداد فروپاشی و تجزیه ایالات متحده را بسیار بالا برده است.
6.منهای ریشه سست معرفتی-فلسفی و تاریخی-فرهنگی امریکا که هویتی آنومیک و ناهنجار در این کشور را شکل داده است، رخداد های مهم و جدی خاصه از نیمه دوم قرن بیستم تاکنون به وقوع پیوسته است که بارقه های آن صاعقه فروپاشی را از دور نمایان ساخته است. یکی از این رویدادهای مهم فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی است. هرچند حضور شوروی در چند دهه پیش، برای امریکا ایجاد مزاحمت بود، اما امریکا با امضاء تفاهم نامه «یالتا» عملا با شوروی کننار آمده بود و از مزایای ابر قدرتی دیگر به نام اتحاد جماهیر شوروی سود می جست. مهم ترین ثمره تفاهم نامه یالتا، شکل گیری جنگ سرد و تبدیل آن به یک جنگ زرگری میان دو ابر قدرت شده بود و این عامل انزوای قطب های بالقوه یا بالفعل قدرت در جهان چون اروپا، چین، هند، ژاپن و كشور هاي آمريكاي جنوبي بود. به عبارتی با وجود شوروی جهان به دو بخش تقسیم می شد، یکی منطقه نفوذ شوروی و دیگر منطقه نفوذ امریکا و هر بخش از جهان به واسطه جنگ سردی که میان این دو ابر قدرت بود خود را در پرتو پارادایم کمونیستی اتحاد جماهیر شوروی یا در چارچوب پارادایم لیبرالیستی ایالات متحده امریکا، بازخوانی و هویت یابی می کرد.بدیهی است با فروپاشی شوروی ناگهان معادلات پیش گفته فرو ریخت و قطب های قدرت منطقه ای و قاره ای چون چین، هند، برزيل و اتحادیه اروپا نمایان شد و این به معنای بازخوانی هویت ایالات متحده در نظم جدید بین المللی بود.
7. ملاحظه مهم و جدی ديگري که حکایت از اضمحلال اتوریته و مشروعیت امریکا دارد آن است که از زمان جنگ ویتنام تا جنگ گرجستان، امریکا در یک فرآیند تاریخی به شدت در حال از دست دادن اعتبار و نفوذ خود در سطح مجامع رسمی بین المللی است. شکست امریکا در ویتنام آنچنان پر اهمیت بود که ساختار ژئوپلتیک جهان را از آن موقع به بعد تحت تاثیر قرار داد و بی ثمر ماندن جنگ خلیج فارس، جنگ افغانستان، جنگ عراق و جنگ لبنان و نهایتا جنگ گرجستان، روز به روز، چهره پردازی مقتدرانه از قدرت ایالات متحده را دشوار تر ساخت. اوج این خدشه بر اتوریته امریکا و فروپاشی هیمنه مقتدرانه ایالات متحده، ماه مارس سال 2008 در صحن سازمان ملل در خصوص موضوع اولتسیای جنوبی بود. این نخستین بار در تاریخ سازمان ملل از ابتدای تاسیس آن بود که ایالات متحده در مورد مساله ای که برایش اهمیت داشت نتوانست رای اکثریت شورای امنیت را به دست آورد. به عبارتی تسلط هژمونیک ایالات متحده بر شورای امنیت از دست رفت.
8.هم چنین باید به یاد داشت که ظهور رقبای قدرتمند اقتصادی از سال حدود 1968 به بعد در جهان که در ابعاد منطقه ای و بین المللی، مونوپولی اقتصادی امریکا را به چالش کشانده اند، اکنون به کابوس دهشت انگیزی در میان سران کاخ سفید، سنای امریکا و تراست های عظیم اقتصادی در ایالات متحده مبدل شده است. چین، ژاپن، هند، آسیای جنوب شرقی، آفریقای جنوبی و اروپای غربی از جمله تهدیدهای بالقوه و بالفعل برای اقتصاد امریکا محسوب می شود.
9.امريكا با دنبال كردن سياستي كه از زمان رياست جمهوري نيكسون تا پايان دوره رييس جمهوري كلينتون ادامه داشت براي جلوگيري از ازدست رفتن سلطه جهاني امريكا مبادرت به نزديكي به اروپاي غربي، ژاپن، چين و هند نمود تا از اين طريق نقش رهبري اقتصادي خود را حفظ كنند ، تشكيل اتحاديه هفت كشور صنعتي در همين راستا بود. همچنين ايالات متحده از سال 1980 به بعد با ظهور شرايط جديد اقدام به تبليغ عليه نظريات توسعه گرايي و تبليغ له جهاني شدن (globalization) نمود تا حتي المقدور سرعت توسعه اقتصاد هاي منطقه اي كند و ذيل گفتمان گلوباليسم نظام سرمايه داري رشد و توسعه آنها كنترل و هدايت شود.
10.تمامي اين سياست ها البته به نتيجه نرسيده است و در دولت بوش پسر، آمريكا با افول شديد قدرت مالي و اقتصادي خود روبرو شده است و كسرهاي بودجه و حساب جاري، ساختار اقتصاد ايالات متحده را به شدت آسيب پذير نموده است. تشديد بحران بيكاري، كاهش شديد ارزش دلار در برابر يورو، پوند و فرانك سويس، افزايش بدهي هاي خارجي،‌ افزايش وابستگي به نفت وارداتي، اختلاف مهلك در نظام مالي بانك و مؤسسات مالي و سرمايه گذاري و مقابله هاي اقتصادي قدرت هاي نئوامپرياليتسي چين و روسيه، امريكا را در وضعيت پيچيده اي قرار داده است.
11.اينك باراك حسين اوباما، كبوتر سياهپوستي اتز ميان باز ها، بر بالاي بام كاخ سفيد نشسته است، ميراث دار امپراتوري است كه كه مختصات ژئواستراتژيك و ژئوپولوتيك و رويدادهاي اقتصادي، مالي و نظامي گذشته كه توسط اسلاف وي انجام يافته ، بايد از مقام خدايگان جهان و امپراتوري به مقام صرفا رهبري اكتفا كند كه اگر نتواند از بحران هاي اقتصادي و سياسي موجود ايالت متحده را خارج سازد، آن گاه بحران هاي وعرفتي و هويتي و فرهنگي امريكا سر باز خواهد كرد و به راحتي فروپاشي اتحاد جماهير شوروي، ايالات متحده امريكا نيز به 51 كشور فدرال تجزيه خواهد شد؛ اگر كه جنگ هاي خانمان سوز قبيله اي و نژادي و مخذهبي در درون اين سرزمين، آتش فنا بر نسل هاي بشري نزند و نزاع هاي داخلي سال ها به حلول نينجامد،‌شايد كه در بهترين حالت كشور هاي تازه استقلال يافته اي مانند كشور هاي مستقل شوروي سابق به ظهور مي رسد.
12.آن چنان كه فوكوياما پس از طرح نظريه پايان تاريخ خود از آن تئوري تنازل نمود،‌ قهرا باراك اوباما هم بايد از انديشه امپراطوري جهان تنازل كند تا شايد سرنوشت كه شايد سرنوشت مرگباري كه ايالت مرگبار امريكا را تهديد مي كند به وقوع نپيوندد.

منبع: روزنامه وطن امروز بيست و سوم آبان

شما می توانید مطالب و تصاویر خود را به آدرس زیر ارسال فرمایید.

bultannews@gmail.com

نظر شما

آخرین اخبار

پربازدید ها

پربحث ترین عناوین