گروه بینالملل: تاکنون از سرگذشت دخترهای کرد ایزدی که توسط گروهک تروریستی داعش به اسارت گرفتهشده و به بردگی گرفته میشدند، ماجراهای زیادی نوشتهشده، اما ماجرایی که میخوانید متفاوتتر از دیگر داستانهای واقعی دختران کرد ایزدی است.
به گزارش بولتن نیوز، این داستان واقعی سرگذشت دختر کرد ایزدی به نام «اشواق» 15 ساله است که در زمان حمله داعش به شنگال به اسارت آنها درآمد. شاید کمتر کسی باور کند، اما این داستان واقعیت دارد و قهرمان آن نیز اکنون زنده است.
اشواق که دختری زیباروست، با زبان کوردی و با لهجه منطقه خودشان حرف میزند؛ البته به زبان آلمانی همصحبت میکند و درزمانی که در اسارت داعش بود زبان عربی را هم یاد گرفته است.
این دختر 15 ساله پسازآنکه به اسارت تروریستهای داعش درآمد، پس از ١٠ ماه توانست خود را نجات دهد و به مناطق تحت کنترل نیروهای پیشمرگ اقلیم کردستان عراق برساند و سرانجام بخشی از خانوادهاش را پیدا کرد. وی پس از مدتی همراه با مادر و یکی از برادرانش به آلمان پناهنده شده و دریکی از کمپهای شهر اشتوتگارت آلمان مستقر میشوند.
تا اینجا داستان عادی به نظر میرسد، اما اشواق پس از سه سال در شهر اشتوتگارت آلمان (ابوهمام) تروریست داعشی را که چند سال پیش در شهر موصل اشواق را در مقابل ١٠٠ دلار خریده و طی ده ماهی که نزد وی بوده مدام شکنجه شده بود، میبیند. اکنون این تروریست در آلمان نه تنها خود را مخفی نمیکند بلکه به شیوههای مختلف مزاحم اشواق میشود.
اشواق پسازآنکه پلیس آلمان هیچ واکنشی به سخنان وی نشان نمیدهد و آن تروریست مدام مزاحم وی میشود، تصمیم میگیرد که به اقلیم کردستان عراق بازگردد.
پدر اشواق نمونه پدری استوار
{حاجی حمید تعلو، متولد ١٩٦٥ میلادی معروف به (پدر سعد) اما من منبعد در این گزارش به عنوان (پدر اشواق) از وی نام میبریم.}
پدر اشواق چهرهاش در قیاس باسنش خیلی پیرتر نشان میدهد. خوب مردی که 5 پسر و یک دخترش هنوز در اسارت داعش هستند و خانواده دو خواهر و دو برادرش سرنوشتشان نامعلوم است، دیگر چطور بتواند سخن بگوید!
روزی که داعش آمد
پیش از حمله داعش در روز (3\8\2014) به شنگال، منزل اشواق در مجتمع خانهسور واقع در شمال شنگال قرار داشت، خانهسور بزرگترین شهرک شنگال محسوب میشود که آن زمان بیش از ٣ هزار خانواده در آن زندگی میکردند. تنها پدر اشواق که دو زن داشت ٢٨ نفر جمعیت داشتند که شامل ١٢ برادر و ١١ خواهر بودند.
پدر اشواق میگوید که داعشیها که ما را محاصره کردند، دیگر راه فراری نبود، تمامی عربهای مسلمان منطقه با آنها بیعت کردند و به ما حمله کردند. آنها پیشتر با ما مانند خواهر و برادر بودند، اما با مردم نامرد چه میتوان کرد؟
وی در ادامه میگوید خانواده ما شامل ٧٧ نفر بود که آماده شده بودیم تا از آن منطقه برویم، اما افراد مسلح داعش با عربهای منطقه ما را محاصره و ابتدا از ما خواستند که مسلمان شویم و من در جواب گفتم ما آیین خود را داریم و مرجع دینی خود را داریم و باید با آنها سخن بگویید.
وی در ادامه گفت که آنها از من خواستند تا از ایزدیهایی که به کوهستان شنگال رفتهاند درخواست کنم برگشته و مذاکره کنیم، پسازآنکه آنها رفتند، ما خواستیم فرار کنیم اما هواداران داعش در منطقه حضور ما را گزارش داده و آنها آمدند و ٦٦ تن از اعضای خانواده ما را با اتومبیلهای خودمان به سوریه بردند. ٩ نفر ماندیم که من و دخترم و شوهرش همراه با سه فرزند توانخواه و عموی پیرم همراه با دو همسرش بودیم و پس از ٤٥ روز خود را به کوهستان شنگال رساندنیم.
اکنون سرنوشت ٥ برادر اشواق نامعلوم است و یکی از خواهرانش هم اسیر داعشیها هست. خانواده دو عمویش با ١٤ دختر و پسر و سرنوشتشان نامعلوم است. دو برادر اشواق با همسران و فرزندانشان که در تلعفر خود را مخفی کرده بودند، توانستند خود را به مناطق تحت تسلط نیروهای پیشمرگ برسانند.
داستان اشواق
اشواق متولد ١٩٩٩ هست و وقتی به اسارت داعشیها درآمد تنها ١٥ سال سن داشت. وی میگوید “شبی که اسیر شدیم ما را به شهر شدادیه سوریه برده و درخانهای سه طبقه زندانی کردند که طبقه اول مختص مردان بود، طبقه دوم مختص زنان و کودکان و طبقه سوم نیز قصابخانه داعش بود و اسرا را آنجا سر میبریدند.
در همان شب اول تمامی طلاها، پول، موبایل، پاسپورت و... را از ما گرفتند و دیگر ارتباطمان باهم قطع شد.
اشواق در ادامه میگوید که شب دوم همه ما را در حیاط خانه جمع کرده و گفتند که آیا هم دین ما میشوید؟ عمویم قبول کرد، اما گفت به شرطی که دختران و زنانمان را اذیت نکنید و کاری به کار آنها نداشته باشید و همان شب شیرینی آورده و مراسمی را به مناسبت گرویدن ما به اسلام دروغین خودشان برگزار کردند!
اشواق در ادامه میگوید “ پس از ٩ روز ما را که نزدیک. به ١٨٠ نفر بودیم جدا کرده و با سه اتوبوس که یکی مختص دختران جوان، یکی زنان پیر و کودکانشان و یکی هم مردان ما را به سوی شنگال و موصل برده و اتوبوس مردان در ابتدای شنگال از ما جدا شد و اتوبوس زنان جوان نیز به یکی از هتلهای موصل برده شد در هر اتاق نزدیک به ٣٠ دختر را جای دادند.
یکی از عناصر داعش با هویت “ابو محمد” با یک چوب طی وارد شده و من و ١٧ دختر دیگر را جدا و به اتاق بزرگی بردند. یکی دیگر آمد که در مقابل پول چهارخواهر من و دخترعمویم را خرید و گریههای ما اثری نداشت و آنها را با خود برد و فروش دختران ایزدی در اتاقهای دیگر نیز صورت میگرفت.
اشواق در ادامه میگوید که “ من و یکی از خواهرانم همراه با ١٠ دختر دیگر در این اتاق ماندیم و سپس ما را که ١٠٠ نفری بودیم با یک اتوبوس به بعاج برده و در ساختمان یکی از داعشیها به نام “ابو هلال” ما را پیاده کرده و وی لباس نو برای ما آورد و گفت بروید حمام کنید. یکی از دختران ایزدی با هویت “جیلان” که دانشجوی رشته پزشکی بود، آنجا از خواهرش خداحافظی کرد و گفت من اجازه نمیدهم هیچکس به من نزدیک شود و پس از کمی شاه رگ دستش را زده و خودکشی کرد. در حالی که ما همگی گریه میکردیم دو عنصر مسلح داعش آمده و جنازه وی را داخل پتویی انداخته و از پنجره به بیرون پرت کردند!
وی در ادامه میگوید آنجا ٢٠ نفر دیگر از ما را فروختند و ٨٠ نفر دیگر را که من هم یکی از آنها بودم، به مدرسهای برده و آنجا نیز تعدادی از ما را فروختند و تنها من و ٤ دختر دیگر مانده بودیم. چهار عنصر داعشی به نامهای ابوبکرهمام شرعی که اسمش محمد رشید بغددی بود، ابو هلال و ابو انس موسلاوی به همراه ابو عاسم بعاجی ما را خریده و به روستای رمبوس بردند. ابو همام مرا خرید و به مدت ١٠ ماه مرا مورد تجاوز و شکنجه قرارداد.
وی میگوید آنها به ما گفتند که اگر قرآن را حفظ کنید شما را آزاد میکنیم، هرچند ما کل قرآن را حافظ شدیم آما آنها به ما دروغ گفتند و ما را آزاد نکردند و حتی برای آنها کار آشپزی هم میکردیم.
اشواق در ادامه گفت: پس از چند ماه ابو هلال کشته شد و ٤ دختری که نزد او بودند به ابو انس تعلق گرفتند. من بسیار تلاش کردم تا اطمینان ابو همام را به دست آورم. چندین مرتبه موبایل و پول را عمداً جا میگذاشت و مرا نظارت میکرد، اما من طوری رفتار نکردم که شک کند من میخواهم فرار کنم. پس از ده ماه دزدکی به برادرم تلفن کردم و گفتم میخواهم فرار کنم. او گفت که قرص خواب پیدا کنم و در غذای داعشیها بیندازم تا خوابشان ببرد.
پسازآن ما پنجتن شروع به خاراندن دست خود کردیم به شیوهای که دستهای همه ما خونی شده بود و به ابو همام گفتیم که لازم است تا ما را به بیمارستان ببرید، در غیر این صورت این بیماری به شما نیز سرایت خواهد کرد. ما در بیمارستان دو بسته قرص خواب گرفتیم و ابو همام ما را به خانه برد گفت امشب مهمانداریم و باید برای ١٥ نفر غذا آماده کنی. ما فوراً شروع به سرخ کردن سیبزمینی، گوجه و بادمجان نمودیم و قرصها را داخل خوراک آنها انداختم و سپس ١٧ عنصر داعشی در دو اتاق خوابیدند و تنها ابو همام هیچی نخورده بود و ما میترسیدم؛ اما پس از کمی او نیز گفت سرم درد میکند قرصی به من بدهید و منم گفتم نمیشود قبل از غذا خوردن قرص خورد و او گفت پس یه نیمرو درست کنید و بدین تریب او را نیز خواباندیم و همان شب فرار کردیم و پس از ١٤ ساعت از ترس به کوهستان شنگال و مناطق تحت کنترل نیروهای پیشمرگ کردستان رسیدیم.
اسواق پس از فرار و رسیدن به بخشی از اعضای خانوادهاش به آلمان میرود و دریکی از کمپهای شهر اشتوتگارت مستقر میشود. وی پس از اتمام کورس زبان آلمانی به مدرسه رفته و هرازگاهی هم نزد پزشک روانی برده میشود.
اشواق در ادامه میگوید: “دریکی از روزهای سال ٢٠١٦، در حالی که از مدرسه به سوی منزل برمیگشتم، احساس کردم که مردی مرا تحت کنترل گرفته و تعقیبم میکند و تا نزدیک منزلمان آمد و برگشت، بسیار ترسیدم و ماجرا را برای مادرم تعریف کردم و مرا مطمئن ساخت که اینجا آلمان است و نترس و من هم به زندگی عادی خودم ادامه دادم.
سرانجام در تاریخ ٢١ فوریه ٢٠١٨ در حالی که منزل برمیگشتم، در مقابل یک سوپرمارکت همان شخص مقابلم پیدا شد و وقتی نگاهش کردم دهانم خشک شد، او همان ابو همام داعشی بود که ١٠ ماه مرا در موصل مورد تجاوز و شکنجه قرارداده بود.
ابتدا از من پرسید که تو اشواق هستید اینطور نیست؟ من هم با زبان آلمانی جواب داده نه تو اشتباه میکنید. این بار به زبان عربی گفت چرا تو اشواق هستید من ابو همام هستم تو مدت زیادی نزد من بودی، اکنون هم میدانم که کجایی و باکی زندگی میکنید و مشغول چه کاری هستید.
امان از آن روز شوم، نمیدانستم چهکار کنم تنها توانستم وارد سوپرمارکت شوم تا او دور شود و سپس با سرعت خود را به منزل برادرم رسانده و داستان را برایش تعریف کردم. برادرم گفت باید مسئول کمپ و پلیس را مطلع کنیم. صبح بعد نزد مسئول کمپ (خانم سابینی) رفته و او هم دلسوزانه پلیس را مطلع ساخت و آنها نیز آمدند و تحقیقات خود را شروع کردند و سپس از دوربین مدار بسته مارکتی که جلوی مرا گرفته بود او را شناسایی کردند؛ اما آنها گفتند که او هم مثل تو در این کشور پناهنده است و ما نمیتوانیم که هیچ کاری بکنیم؛ اما شماره تلفنی را به من دادند که در صورتی اگر دوباره پیدا شد آنها را مطلع کنم و پس از این جواب ناامید کننده آنها تصمیم گرفتم که برای همیشه به کوردستان برگردم و دیگر هیچوقت به این کشور نروم.
چند سؤال از آلمانیها
داستان اشواق سرانجام دردناکی داشت، اما این اتفاق سؤالات زیادی را به دنبال خواهد داشت، من از روزنامهنگارانی هستم که از نزدیک همکاریهای نظامی آلمان را برای نیروهای پیشمرگ کردستان شاهد بوده و هیچوقت این موضع جوانمردانه آنها را فراموش نخواهم کرد. میدانم که آلمانیها بهترین خدمت را به آوارهها کردهاند و طی ۴ ساله گذشته دوستانه بودن روابط خود را با کردستان ثابت کرده است.
خبرنگار مصاحبهکننده با این دختر کرد ایزدی دراینارتباط میگوید؛ پس از خواندن داستان اشواق از آلمانیها نپرسم آیا قوانین حقوق بشری در کشور شما آنقدر سخت هستند که نتوانید یک عنصر مسلح داعش را دستگیر کنید؟ آیا انتظار ندارید که دیگر ابو همام ها روزی در کشور شما همچنین جنایتهایی انجام بدهند؟
دختران کرد ایزدی چهکار کنند وقتی در موصل و سوریه و آلمان و قلب اروپا نیز عناصر داعش یقه آنها را میگیرند؟
کاش کنسولگری آلمان در اربیل این داستان را پیگیری میکرد و جواب این سؤالات را میداد.
انتهای پیام/#
شما می توانید مطالب و تصاویر خود را به آدرس زیر ارسال فرمایید.
bultannews@gmail.com
پاسخ : لطفا اسم و مشخصات این جانباز و داستان جانبازی وی و کلا هر چه از ایشان می دانید را برای ما ارسال کنید
پاسخ: ممنون از اطلاع رسانی شما در ضمن ما خبر را بعد از اطلاع دادن شما با این آدرس http://www.bultannews.com/fa/news/560161 کار کردیم و بازهم هر خبری در این خصوص باشد پیگیری و کار می کنیم