کد خبر: ۵۵۸۲۴۷
تاریخ انتشار:
در دیدار با برادر شهید جاوید الاثر"احمد عزیزی اصل"

روایت برادرانه از آرزوی یک شهید

مدیر فرهنگی هنری منطقه 10 به همراه ریس فرهنگسرای رضوان این هفته میهمان خانواده طلبه ی جاوید الاثر، شهید"احمد عزیزی اصل"بود.

گروه فرهنگ و هنر: مدیر فرهنگی هنری منطقه 10 به همراه ریس فرهنگسرای رضوان و مدیر فرهنگی معاونت اجتماعی شهرداری این منطقه در برنامه «ستارگان پرفروغ»؛ این هفته میهمان خانواده طلبه ی جاوید الاثر، شهید"احمد عزیزی اصل"بود.

روایت برادرانه از آرزوی یک شهید

به گزارش بولتن نیوز، به نقل از روابط عمومی فرهنگسرای عطار نیشابوری به نقل از گروه جهاد و حماسه دفاع پرس؛ در این دیدار که ظهر پنجشنبه ‌یازدهم تیرماه در بیت معظم شهید جاویدالاثر"احمد عزیزی اصل"برگزار شد؛ محمد رضا جمالی مدیر فرهنگی هنری منطقه10، محمد سعادت رییس فرهنگسرای رضوان، عبدالکریم طرفه نژاد مدیر اداره فرهنگی شهرداری منطقه10، قاسم بهرامی پور معاون آفرینش و اجرا، سیروس دلفانی معاون برنامه ریزی، افسانه مهاجان رئیس خانه موزه شهیدان اقبالی وکوروش ایلخانی رئیس روابط عمومی مدیریت فرهنگی هنری منطقه10 حضور داشتند.

می خواهم مفقودالاثر باشم

همه سربازان ازجبهه ها به خانه بازگشتند اما داستان جنگ به پایان نرسید، پیکرهای زیادی از شهدا در منطقه ماند و هیچ وقت به خانه باز نگشت. دفترچه قصه جنگ که با شهیدان بازماند، قصه ای که بر چهره ی پدران و مادران چشم به راه گره خورده و همچنان روایتگر حماسه فرزندان این کشور در دفاع مقدس است. تا به امروز خانواده هزاران شهید در انتظار بازگشت فرزندانشان هستند، درست مثل خانواده معظم "شهید احمد عزیزی اصل" که از سال 64 در پی نشانی از فرزندشان به انتظار ماندند؛ اما چیزی جز خبر شهادت نشنیدند، سال ها گذشت تا اینکه پدر و مادر شهید نیز مسافرآسمان شدند، تا در جهانی دیگر به دیدار فرزند بروند.

روایت برادرانه از آرزوی یک شهید

خانواده شهید طلبه، احمد عزیزی به جز شهید احمد سه فرزند دیگر دارد، احمد برادر بزرگتر بود و عباس پسرکوچکترکه امروز در نبود پدر و مادر راوی برادر شده است.

عباس برادر شهید جاوید الاثر «احمد عزیزی» در حاشیه برنامه"ستارگان پر فروغ منطقه 10" و درگفت ‌وگو با خبرنگار دفاع پرس، تعریف کرد:"احمد داخل دفترچه خاطراتش نوشته بود دوست دارد مثل امام حسین (ع) بی سر و مثل حضرت زهرا (س) گمنام شهید شود".

این برادر شهید از روزهای حضور احمد درخانواده و اعزامش به جبهه می گوید و صحبت هایش را اینچنین آغاز می کند: "احمد متولد سال 1346 بود و اولین بار پیش از اعزام رسمی به جبهه در سال 64، حدود2 سال به کردستان و دوکوهه رفت وآمد داشت. 17 ساله بودکه به جبهه رفت و در عملیات والفجر 8 به شهادت رسید و ازآن زمان پیکرش بازنگشته است."

برادرشهید درادامه می گوید: "آن زمان اکثر رزمنده ها حدود 17 تا 18 سال سن داشتند. احمد عقاید به خصوصی داشت، وقتی جنگ آغاز شد، این تکلیف را در خودش احساس کرد که برای دفاع از کشور باید به جبهه برود تا دینش را ادا کند."

روایت برادرانه از آرزوی یک شهید

مادر خانواده با اینکه مخالف رفتن احمد به جبهه بود اما وقتی اصرارهای او را دید، راضی شد. حرفش این بود که می روی و شهید می شوی، همینطور هم شد، احمد رفت و زودتر از آنکه خانواده فکرش را بکند به شهادت رسید.

عباس می گوید:احمد برای اینکه مادر را راضی کند می گفت" برای تبلیغ می روم و خطری تهدیدم نمی کند، خیالتان راحت باشد من لیاقت شهادت را ندارم.» و با همین بهانه خودش را به جبهه رساند."

برادر معتقد است احمد پیش از شهادت می دانست که شهید می شود، سندحرفش دست نوشته های شهید در دفترچه خاطراتش است. او ادامه می دهد:"در دفترچه خاطراتش پیش از شهادت گفته بود دوست دارم بی سر، مثل امام حسین (ع) و گمنام مثل حضرت زهرا (س) به شهادت برسم. حتی اشعاری هم در وصف مفقودالاثرها نوشته بود."

اثری هنری از یک شهید برای شهید دیگر

عباس به هنرهای برادرش اشاره می کند که خطاط بود و نقاشی هم می کشید. تعریف می کند که روی دیوار دبیرستانی که در آن درس می خواند تصویر شهیدی را کشید و پس از شهادت خودش زیر تصویر اسم احمد را نوشتند. او به خصوصیات اخلاقی و رفتاری برادرش اشاره می کند و می گوید: "عقاید خاصی داشت. نماز شبش ترک نمی شد و حتی در دفترچه خاطراتش نوشته بود که خدایا من را از اینکه در نماز شب تعلل می کنم، ببخش. بسیار سربه زیر و آرام بود و فامیل و بستگان او را خیلی دوست داشتند. همیشه آرام صحبت می کرد، متواضع و کم رو بود و اگر کسی تکالیف شرعیش را به خوبی انجام می داد تشویقش می کرد. به پدر و مادرم احترام زیادی می گذاشت و روی این موضوع بسیار مقید بود، به خاطر همین پدر و مادرم نیز او را خیلی دوست داشتند."

روایت برادرانه از آرزوی یک شهید

احمد طلبه حوزه علمیه حضرت ولیعصر(عج) در خیابان سیروس بود و در محضر شاگردان آیت الله امجدی بنابی درس می خواند. برادرش تعریف می کند: «قبل از اینکه به سمت طلبگی برود از همان دوران دبیرستان حال و هوای جبهه در سرش بود، طوری که واژه ها توان وصف اشتیاقش را ندارند. شهادت مثل نوری او را در برگرفت".

انتظار، تا آخرین نفس های یک مادر

خاطره آخرین اعزام احمد به جبهه را برادر به خوبی به یاد دارد. او می گوید: «آن زمان ما در محله پونک ساکن بودیم و در حیاط چند پله داشتیم. روی پله ایستاده بود و باهم صحبت می کردیم. وقتی می رفت لبخند به لب داشت. چند روز بعد از اعزامش تماس گرفتند و خبر شهادتش را دادند. همرزمانش آخرین تصویری که از او دیدند، این بود که دستش مجروح شده و در حال بستن عمامه به دستش بود. دیگر از آن روز خبری از احمد نشد."

روایت برادرانه از آرزوی یک شهید

مادر تا آخرین روز زندگی اش شهادت احمد را قبول نکرد. اگر نگوییم همه مادران شهدای مفقودالاثر اما با قاطعیت می توان گفت اکثر آن ها تا آخرین لحظه حیاتشان در انتظار بازگشت و یا رسیدن خبر جدیدی از فرزندشان هستند، عباس هم با اینکه می گوید داغ برادر سخت است ولی اعتراف می کند هیچ وقت نمی تواند سختی هایی که پدر و مادرش کشیده اند را بفهمد، مخصوصا که امروز خودش هم فرزند دارد و می داند داغ فرزند آدم را از پای درمی آورد. او می گوید: «مادرم تا آخرین لحظه زندگی اش قبول نکرد که احمد شهید شده. فکر می کرد اسیر شده و روزی باز می گردد. حتی سنگ مزاری که در بهشت زهرا (س) به اسم شهید دادند را قبول نکرد. با این همه هم پدر و هم مادر همیشه از شهادت برادرم با افتخار یادکردند و گفتند که افتخار می کنیم چنین فرزندی را تربیت و تقدیم اسلام کردیم".

عباس می گوید که برادرش گاهی به خواب خواهر و آشنایانش می آید و خبرهایی از خودش می دهد که ما را دلگرم می کند. مثلا یک بار به خواب خواهرم آمده وگفته که جایم خوب است. همین «بودن» شهید است که خواهرها وبرادر را به وجود معنوی شهید دلگرم کرده است.

در پایان این دیدار با اهدای لوح تقدیر و نشان ویژه برنامه"ستارگان پر فروغ"منطقه 10 از برادر شهید جاوید الاثر"احمد عزیز ی اصل" تجلیل شد.

روایت برادرانه از آرزوی یک شهید

گفتنی است ؛گرامیداشت یاد و خاطره شهدای والامقام منطقه10 به همراه پاسداشت فرهنگ ایثار، شهادت و مقاومت در قالب دیدار و تکریم خانواده معظم شهدا؛ براساس فرموده مقام معظم رهبری به" تلطف و احوالپرسی از خانواده شهدا" از اهداف برنامه ستارگان پر فروغ است که هرهفته، سه شنبه ها به همت خانه موزه شهیدان اقبالی برگزار می شود.

علاقمندان جهت کسب اطلاعات بیشتر در خصوص این برنامه می توانند به نشانی: بزرگراه نواب صفوی (شمال به جنوب)، خیابان کمیل غربی بعد از چهار راه قلیچ خانی؛ "خانه موزه شهیدان اقبالی" مراجعه کرده یا با شماره تلفن: 66691546 تماس بگیرند.

شما می توانید مطالب و تصاویر خود را به آدرس زیر ارسال فرمایید.

bultannews@gmail.com

نظر شما

آخرین اخبار

پربازدید ها

پربحث ترین عناوین