کد خبر: ۵۵۴۲۱۳
تاریخ انتشار:
تاملی بر شرایط امروز و آینده عراق

از سرکوب های استبداد تا عافیت طلبی و بی تفاوتی عراقی‌ها

در چنین فضایی که سیلی از اخبار به مخاطب بحران زده عراقی می رسید، حتی اخبار دروغ به جای اخبار حقیقی به خورد مخاطب داده می شد.

گروه بین الملل: هنگامی که اروپا، به ویژه اروپای مرکزی، دست خوش خشونت و سرکوب گسترده فاشیسم و نازیسم در ایتالیا و آلمان و اتریش شد طبقه ای که به شدت با آنها برخورد شد و تلاش شد تا از روند اجتماعی و فرهنگی کشور کنار گذاشته شوند، اندیشمندان، صاحب نظران، دانشمندان علوم اجتماعی و علوم انسانی و استادان دانشگاه ها بودند. در پی این قلع و قمع بسیاری از آنها مجبور به مهاجرت از کشورهایشان به سمت ایالات متحده امریکا و تا اندازه کمتری بریتانیا شدند.

به گزارش بولتن نیوز به نقل از دیپلماسی ایرانی، دانشمندان و فرهیختگان بسیاری به ویژه از آلمان، ایتالیا، اتریش، لهستان، چک، مجارستان و لهستان مجبور به مهاجرت شدند که از جمله آنها می توان به هرمان هسه، لودوویگ ویتگنشتاین، زیگموند فروید، فرانتس نویمان، اریک فروم، توماس مان، گائتانو سال وه مینی، هربرت مارکوزه، ماکس هورکهیامر، تئودور آدورنو و بسیاری دیگر اشاره کرد. اگر چه بسیاری از آنها به دلیل یهودی بودن مجبور به ترک دیارشان شدند اما در میان آنها کسانی هم بودند که یهودی نبودند و به واسطه فشارهای حکومت های فاشیسم و نازیسم مجبور به مهاجرت شدند.

بسیاری از آنها یا حاضر به قبول نظام حاکم بر کشورشان نشدند و ترجیح دادند مهاجرت کنند تا به افشاگری علیه حکومت های استبدادی حاکم بر کشورشان مبادرت ورزند، مثل سال وه مینی یا فضا را آن قدر سخت دیدند که احساس کردند دیگر مجالی برای تنفس فرهنگی و علمی وجود ندارد، مثل لودوویگ ویتگنشتاین یا توماس مان. نکته بارز اقدام آنها در این بود که تقریبا تمامی این افراد با مهاجرت خود هویت خود را حفظ کردند و رسالت خود را به تقویت فرهنگ کشورشان و تربیت نیروهای انسانی با هدف بازگشت به کشور و خدمت به کشورشان تعریف کردند.

اکثر آنها هنگامی که به ایالات متحده – کشوری که از تمامی آنها به خوبی استقبال کرد و فضا را برای فعالیت آزادانه آنها در تمامی سطوح اجتماعی فراهم کرد و از توانایی های آنها تقدیر فراوان به عمل آورد و از آنها برای تقویت بنیه فرهنگی خود استفاده کرد و آنها هم همیشه به واسطه این موقعیتی که امریکا در اختیارشان گذاشته بود قدردان آن بودند – مهاجرت کردند هویت خود را از دست ندادند و دچار خودباختگی نشدند و حتی یک روز هم فراموش نکردند که باید روزی به کشورشان برگردند و تجربیات خود را در اختیار جامعه خود قرار دهند و به مردمان کشور خود خدمت کنند.

آنها هیچ گاه شیفته و باخته امریکا نشدند و با تربیت نیروی انسانی ورزیده و پویا تلاش کردند آنها را برای احیای اروپای جنگ زده فارغ از دیدگاه و تمایلات مذهبی و سیاسی شان، ترغیب کنند. نتیجه آن را هم دیدیم، وقتی که آنها بعد از پایان جنگ جهانی دوم به کشورهای خود بازگشتند چنان شان و منزلتی داشتند که به راحتی توانستند جایگاه اصلی خود را در بدنه اجتماعی و فرهنگی کشورشان بیابند و تبدیل به حلقه ای مستحکم میان جامعه خود با حاکمان جدید شدند. اگرچه بسیاری از آنها ترجیح دادند در دوران جدید اروپا وارد قدرت نشوند و تنها روشنفکر یا استاد دانشگاه یا نهایتا مشاور باقی بمانند اما نفوذ اجتماعی و فرهنگی و سیاسی آنها دست کمی از سیاستمداران نداشت.

تشکیل اتاق های فکر و مکاتبی نظیر مکتب فرانکفورت یا حلقه وین ماحصل همین دوران است. این حلقه واسطه سبب شد تا آنها بتوانند از یک سو به خوبی خواسته های مردم را به هیئت حاکمه منتقل کنند و از سوی دیگر در شکل گیری حکومت های جدید بعد از فروپاشی حکومت های فاشیستی و نازیسم در اروپا نقش آفرینی کنند. بی شک شکل گیری دموکراسی های اروپایی مدرن و موفق بعد از جنگ جهانی دوم مرهون وجود چنین نخبه هایی است.

این مقدمه را نوشتیم تا شاهدی داشته باشیم تا بتوانیم به بررسی وضعیت کشوری مثل عراق که بعد از فروپاشی حکومت استبدادی آن به آزادی رسید، بپردازیم. با سرنگونی حکومت به شدت پلیسی حزب بعث، در عراق گشایش فضای باز سیاسی و فرهنگی و اجتماعی ای را شاهد بودیم که تا آن موقع در عراق سابقه نداشت. بلافاصله بعد از سقوط حکومت صدام حسین فضای باز رسانه ای به شدت در عراق شکل گرفت و خیلی سریع به سمتی رفت تا هدایت افکار عمومی عراق را به دست گیرد. سرعت اخبار بسیار زیاد بود و فضای کاملا باز رسانه ای به عراقی ها کمک می کرد به هر نوع خبری در هر سطحی دسترسی داشته باشند.

در چنین فضایی که سیلی از اخبار به مخاطب بحران زده عراقی می رسید، حتی اخبار دروغ به جای اخبار حقیقی به خورد مخاطب داده می شد. اما این فضا یک عنصر مهم را نداشت، نخبگانی که نبض افکار عمومی را به دست گیرند و چنان جایگاه رفیعی داشته باشند که مورد احترام تمامی طرف ها، از جامعه تا سیاستمداران باشند. تا اندازه بسیاری حوزه علمیه نجف و مراجع عظام تلاش کردند که این مسئولیت را بر عهده بگیرند و انصافا هم تا اندازه ای موفق عمل کردند اما تحمل تمامی بار این مسئولیت که ابعاد گسترده ای دارد، بر دوش حوزه امکان پذیر نیست. برای همین شاهدیم که حلقه مفقوده ای میان جامعه با حاکمیت پدید آمده است. نبود این حلقه حتی باعث شده تا حتی شکل گیری حکومت در بعد از زمامداری صدام حسین پر از اشکال باشد و نتواند آن چه مطلوب کشور پیچیده ای مثل عراق است، شکل بگیرد. این مساله دو دلیل عمده دارد. یک؛ سرکوب شدید دوران صدام حسین و دو؛ عافیت طلبی و شیفتگی و ذوب روشنفکران و متفکران عراقی در فرهنگ غربی و کشورهایی که به آنها مهاجرت کرده اند.

سرکوب شدید حکومت بعثی و شخص صدام حسین که از اوایل دهه هفتاد میلادی آغاز شد و تا ابتدای هزاره جدید حدود 30 سال را در بر می گرفت، آن قدر شدید بود که دانشگاه های عراق را از هر متفکر و اندیشمندی تهی کرد. دانشگاه بغداد که تا قبل از روی کار آمدن حکومت بعثی از دانشگاه های معتبر آسیا بود چنان افتی کرد که حتی در میان هزار و پانصد دانشگاه دنیا ردی از آن دیده نمی شد. اهالی فکر و نخبگان فرهنگی و علمی همگی یا اعدام شدند یا خانه نشین و مهجور یا مجبور به مهاجرت. دستگاه سرکوب صدام حسین، به خصوص در دهه هشتاد میلادی، حتی در قلب پاریس و لندن فضای جامعه مهاجر عراقی را رصد می کرد و به تصفیه و ترور مخالفان صدام حسین می پرداخت. سکوت کشورهای اروپایی در قبال این نوع برخورد و در بعضی حالت ها حتی باز گذاشتن دست عوامل بعثی در انجام چنین عملیاتی، خود به نوعی القای هم دستی غرب با صدام حسین برای تهی ساختن جامعه فرهنگی عراق از هر گونه عنصر مطلوبی را می کرد.

از سوی دیگر خود نخبگان عراقی نیز در این جمود و رکود فکری و اجتماعی و فرهنگی موثر بودند. بسیاری از کسانی که از حکومت بعثی فرار کردند و راهی اروپا و امریکا شدند بعد از سقوط صدام حسین در حالی که جامعه عراقی به شدت انتظار بازگشت آنها را می کشید از بازگشت خودداری کردند و عافیت طلبی را بر خدمت به کشور ترجیح دادند. البته بسیاری از آنها هم، چنان ذوب در فضای جامعه غربی شدند که با جامعه عراق به شدت احساس بیگانگی می کردند و در بسیاری موارد به جامعه ای که به آن مهاجرت کرده بودند وابستگی بیشتری تا جامعه مادری خود احساس می کردند. برای همین شاهدیم روشنفکران و اندیشمندان عراقی بسیاری هستند که می توانند در فضای فرهنگی و اجتماعی کشورشان بسیار اثرگذار باشند اما اثری از آنها دیده نمی شود. افرادی مثل کنعان مکیه، احمد مطر، لیث کبه و بسیاری دیگر که از اعضای گروه های سیاسی مخالف حکومت بعث بودند و از چهره های فرهنگی بارز اپوزسیون محسوب می شدند، بعد از سقوط صدام حسین حاضر به نقش آفرینی در جامعه خود نشدند و ترجیح دادند در هجرت بمانند و در فضایی که حضور آنها را پذیرفته بود به سر ببرند و به کشورشان بازنگردند.

اگر بخواهیم در مقام مقایسه کشوری عربی را برای عراق مثال بزنیم، تونس و مصر مثال های روشنی هستند. در هر دو کشور در دوره زین العابدین بن علی و محمد حسنی مبارک استبداد آهنین حاکم بود اما جامعه روشنفکر و فرهنگی آنها چنان جایگاه رفیعی داشتند که در برهه بعد از سرنگونی آنها به خوبی توانستند نبض اجتماعی و فرهنگی را به دست بگیرند و فضا را به سویی ببرند که کمترین هزینه ها مترتب کشورشان شود. بزرگترین نویسنده ها و متفکران جهان عرب در مصر هستند، این جامعه همیشه پویا بوده، و با وجود این که مصر با مشکلات عدیده اقتصادی و اجتماعی و سیاسی دست به گریبان بوده، عرصه را خالی نکرده اند. روشنفکران مصری همواره با جامعه خود در ارتباط بودند و اگر هم دست به مهاجرت زدند هیچ گاه خانه پدری و جامعه خود را فراموش نکردند و ارتباط خود را با آنها حفظ کردند. در حالی که چنین رابطه ای برای اهل فکر عراق با خانه پدری در حداقل سطح ممکن بوده است.

بی شک روشنفکران و نخبگان فرهنگی عراقی با بی تفاوتی که نسبت به جامعه خود داشته اند در شکل گیری فضای نامطلوب فعلی عراق بسیار مقصرند. نبود آنها سبب شده است تا صدای ملت نتواند برای هیئت حاکمه ترجمه شود و حکومت نتواند به شکل مطلوبی سامان بگیرد. تداوم این وضعیت می تواند حتی عواقبی از این شدیدتر به دنبال داشته باشد.

شما می توانید مطالب و تصاویر خود را به آدرس زیر ارسال فرمایید.

bultannews@gmail.com

نظر شما

آخرین اخبار

پربازدید ها

پربحث ترین عناوین