کد خبر: ۵۵۳۳۱۰
تاریخ انتشار:
«مصرف و فرهنگ کالایی» -۱۳/ غلامرضا جمشیدیها:

مدیران کاخ‌نشین، جامعه مصرف‌زده؛ این نتیجه «سازندگی» است

مدرس جامعه‌شناسی دانشگاه تهران می‌گوید روال دولت‌های بعد از جنگ نشان می‌دهد که ما در اصول و آرمانهایمان، تجدیدنظر کرده‌ایم.

به گزارش بولتن نیوز ، غلامرضا جمشیدیها جامعه‌شناس و مدرس دانشگاه تهران رشد روند مصرف‌گرایی در جامعه ما را کاملا مرتبط با سیاست‌ نهادهای دولت و حکومت می‌داند و معتقد است تا کاخ‌نشینی مسئولان ما اصلاح نشود، روند مصرف‌زده کنونی که در طبقات مختلف اجتماعی قابل روئیت است، اصلاح‌بشو نیست. این گفت‌وگوی مهر با این مدرس جامعه‌شناسی در خصوص «مصرف و فرهنگ کالایی» است.

آقای جمشیدیها، با توجه به مطالعات و پژوهش‌های شما در زمینه جامعه‌شناسی توسعه، می‌خواستم در این مصاحبه تا حد ممکن نسبت مصرف‌گرایی موجود در جامعه ایرانی را با شکل و الگوی خاص توسعه‌ای که ایران در دهه‌های اخیر از آن پیروی کرده بررسی کنم. چقدر این فرهنگ مصرف‌گرا و مصرفی موجود در ایران را تحت تاثیر پارادایم توسعه موجود در کشور می‌دانید؟

من به مباحث مربوط به توسعه علاقه‌مند هستم و در این زمینه هم به تئوری «دولت و تمدن» علاقه دارم. این تئوری مبانی انسان‌شناسی خاص خودش را دارد، ولی به طور کلی دولت را عامل اول توسعه تمدنی می‌داند و تمدن را هم ترکیبی از شهر، توسعه اقتصادی و تولید علم قلمداد می‌کند. بنا بر این نظریه، دولت مقدم بر شهر و جامعه و نوع مدنیتی است که در آن جامعه پذیرفته می‌شود. به عبارت دیگر به لحاظ نظری دولت نقش زیادی در تمدن دارد و نوع مدنیت جامعه را تعیین می‌کند. دلیل این امر هم آن است که دولت نقش بسیار زیادی در توسعه شهر، توسعه اقتصاد، تولید علم و حتی نوع علمی که تولید می‌شود، دارد.

اساساً در یک جامعه‌ و در سطح بین‌المللی که همان جامعه جهانی است - وقتی به صفحه سیاسی دنیا نگاه ‌می‌کنید – این دولت‌ها هستند که با هم می‌جنگند، ارتباط می‌گیرند، مذاکره می‌کنند و... دانشمندان یا بازاری‌ها که با هم جنگ ندارند، نهایتاً این است که این اصناف ممکن است اعتصاب کنند و مطالباتشان را پیگیری کنند. اما مراوده و ارتباط دولتها و دولتمردان است که در همه عرصه‌ها تعین‌کننده و چالش‌برانگیز است؛ مثلا شما می‌بینید که یک‌دفعه فردی مثل ترامپ می‌آید و دنیا را دچار چالش‌های عمده می‌کند.

من زمانی دنبال این بودم که بفهمم چرا موقعیت کنونی ما در جهان چنین است که هست و موقعیت غرب آنگونه است؛ در دوره‌ای که مسلمانان قدرتمند بودند زبان، ادبیات و فرهنگشان را به همه جای دنیا انتقال دادند، برعکس حالا که اروپایی‌ها قدرتمند هستند، سازمان ملل را به وجود آوردند، حق رأی برای خود تعریف کردند که البته حق زور است! و فرهنگ و زبانشان را به همه جا گسترش دادند. در این بررسی دلایل را در نهاد سیاسی و دولت و قدرت پیدا کردم؛ بر اساس این تئوری زور بر دنیا حاکم است و دانشمندان هم خدمتگزار این سیاست‌ها و نهاد قدرت هستند. وقتی یک دولت چپی روی کار می‌آید، چپ‌ها خدمتگزار هستند و وقتی دولت راستی است، راست‌ها خدمتگزار می‌شوند.

اینجا منظور از دولت نهاد قدرت و ساختار و برنامه‌ها و مناسبات این نهاد به طور کلی است، یا قوه اجرایی یک جامعه و کشور مد نظر است؟

وقتی می‌گوییم دولت، فقط خود دولت و قوه مجریه نیست، بیشتر منظور برنامه‌هایی است که دولتها دارند؛ یعنی مثلا تولید و توسعه علم در یک کشور به اعتقاد من کاملا مرتبط با برنامه‌هایی است که از بالا اعمال می‌شود. بنابراین وقتی می‌گویم دولت فقط چند تا آدم نیست، منظور برنامه‌های دولت است که می‌تواند تأثیر پایدار، مؤثر، مثبت یا مخربی روی بدنه اجتماع داشته باشد. این برنامه‌ها حتی روی اخلاق عمومی و مصرف عمومی که مد نظر شما است هم می‌تواند تأثیرگذار باشد.

برای این اهمیت دولت، مستندات زیادی از متون دینی و غیردینی دارم و اگر بخواهم از متون دینی و از متفکران اسلامی بگویم شاید هیچ‌کس بهتر از امام خمینی(ره) به این موضوع نپرداخته است. امام(ره) می‌فرماید «بدبختی و خوشبختی ملت‌ها وابسته به اموری است که یکی از مهمات آن صلاحیت داشتن هیئت حاکمه است» (صحیفه امام، جلد ۵، صفحه ۳۱۴). یا می‌فرمایند: «مشکل ما الآن دولت‌های ماست، مشکل اسلام دولت‌های اسلامی است» (صحیفه امام، جلد ۱۳، صفحه ۸۸ و۸۹). یا باز در جای دیگر می‌فرمایند: «صلاحیت هیئت حاکمه و اشخاصی که کارهای حساس در دستشان هست، این موجب صلاحیت در عموم می‌شود» (صحیفه امام، جلد ۵، صفحه ۳۱۵). از این نمونه‌ها زیاد است.

امام خمینی(ره) این‌قدر به نقش دولت‌ها اهمیت می‌دهد که اصلاح و فساد را به طور کلی از بالا می‌دانند و حتی آرامش سیاسی را هم از بالا می‌دانند. ایشان می‌فرماید «تزکیه برای دولتمردان، برای سلاطین، برای روسای جمهور، برای دولتها و برای سردمداران بیشتر لازم است تا مردم عادی ... آرامش باید از بالا شروع شود، از پایین آرامش نمی‌شود! (جلد ۱۴ صحیفه امام صفحه ۳۹۱-۳۹۲). بنابراین برای دریافتن موضوع مصرف‌گرایی که مد نظر شما است، باید بدانیم که مردم مسئله‌ای ندارند، مسئولین باید مسئله را در خودشان و برنامه‌هایشان حل کنند.

وقتی در جامعه ما کلهم اجمعین به سمت زندگی اشرافی و مصرفی می‌روند، دلایل قطعا ساختاری است و دلایل ساختاری را باید در دولتمردان و کل نظام حاکمیتی بررسی کرد

بر مبنای همین نظریه اگر بخواهیم به شکل عینی‌تری به تاریخ پس از انقلاب اسلامی نگاه کنیم، برنامه‌های دولتهای ما از کجا واجد تغییراتی شد که این فرهنگ عمومی به سمت مصرف‌گرایی و فرهنگ کالایی پیش رفت؟

ما در تاریخ انقلاب اسلامی تقریبا دولتهای متنوعی داشتیم؛ دولت‌های متفاوتی آمدند و رفتند، همه‌شان رأی گرفتند و همه آنها را شورای نگهبان تأیید کرد و دولتهای همین نظام بودند. ولی هر کدام حرف‌های متفاوتی زدند و برنامه‌های خودشان را اجرا کردند. ما از دوران وقوع انقلاب تا از زمانی که جنگ بود، یا به طور مشخص تا زمان آقای هاشمی رفسنجانی برنامه دیگری داشتیم. از زمانی که آقای هاشمی تشریف آوردند و رئیس‌جمهور شدند، یک برنامه‌ای را تحت عنوان سازندگی در دستور کار داشتند. من اعتقاد قلبی خودم را می‌گویم، در زمان ایشان یک برنامه‌ای وجود داشت به نام «نوسازی» که برای اینجا هم نبود. این‌ برنامه، با دست‌کاری اندکی در اینجا هم اجرا شد و آن برنامه نوسازی پدر همان سیستم متعلق به آن را درآورده بود و حالا داشت در قالب برنامه سازندگی در کشور ما هم اجرا می‌شد. این برنامه هنوز هم به شکلهای مختلف دارد اجرا می‌شود و من معتقدم همین برنامه پدر این نظام را درمی‌آورد! این برنامه است که این نظام را به بن‌بست می‌رساند و مسئله اینجاست که به هیچ شکلی هم نمی‌توانند آن را جمع‌وجور کنند.

بنابراین دولت آقای هاشمی یک برنامه داشت که بعد از ایشان با شکلهای مختلف ادامه پیدا کرد. یا رئیس‌جمهور بعد از ایشان یک شعار دیگری دادند و می‌خواستند با دنیا گفت‌وگو کنند که نتایجش را هم دیدیم. بعد آقای احمدی‌نژاد آمدند ایشان هم فضای دیگری داشت و باز نتایجش مشخص شد و آقای روحانی هم یک‌جور دیگر در همان مسیر حرکت کردند. اینها را مثال آوردم که بگویم نقش و اهمیت دولت خیلی زیاد است.

بنابراین برای اینکه بدانیم چرا جامعه ما به این سمت کشیده شده، باید این نقش و اهمیت را بشناسیم. اگر امروز جامعه ما به سمت مصرف و زندگی مادی و کالایی پیش رفته، دلیلش این است که برنامه‌هایی که دولت‌ها دادند این را ایجاب کرده است.

بنابراین عوامل این مصرف‌گرایی حاد در جامعه ایرانی را به نوعی ساختاری می‌دانید تا سوژه‌محور؟ یعنی مناسبات و ساختاری توسط دولتها اعمال شده است که بر طبق آن سوژه‌های اجتماعی به این سمت کشیده‌اند؟

از یک منظر جامعه‌شناختی نمی‌توان برای این حجم بالا از مصرف‌گرایی و مصرف‌زدگی عوامل روانشناسانه قائل شد. ببینید اگر یک نفر در یک جامعه تنبل باشد، فقط خودش است و احتمالا دلیل روانشناسانه دارد، اگر دو نفر، ده نفر، صد نفر، نه هزار نفر و حتی ده هزار نفر کار نکنند، باز هم می‌توان گفت این آدمها مشکل دارند. ولی وقتی پنج میلیون آدم بیکار هستند، دیگر نمی‌توان دلایل روان‌شناختی را عامل این مسئله دانست، حتماً دلایل ساختاری وجود دارد، حالا یا ساختار آموزشی است یا چیز دیگر.

وقتی در جامعه ما کلهم اجمعین به سمت زندگی اشرافی و مصرفی می‌روند، دلایل قطعا ساختاری است و دلایل ساختاری را باید در دولتمردان و کل نظام حاکمیتی بررسی کرد. یک بخش دولت است، یک بخش صدا و سیما است یک بخش نظام آموزشی و... است و در این بین عوامل بیرونی هم ممکن است تاثیرگذار باشند. من به شخصه معتقدم نقش دولت تأثیر خیلی بیشتری روی برنامه‌های مصرف‌گرایی در کشور ما دارد. برنامه‌ها و نوع مواجهه‌ای که در حوزه کار، اشتغال، مصرف کالای ایرانی و... داریم را بررسی کنید همه چیز روشن می‌شود. هنوز دولت نمی‌تواند یک برنامه بگذارد که ادارات تابع کالای ایرانی بخرند! گویی همه چیز در حد شعار باقی مانده است. بنابراین اشکالات و تخلفات عمده، ساختاری است.

در همین دانشگاه تهران دانشجو مرا دیده و می‌گوید از طرف مدیریت خوابگاه دارند مرا فلان‌قدر جریمه می‌کنند! یعنی اگر یک تخلف جزئی کنید، شما را می‌گیرند و خیلی هم خوب حساب می‌کشند. در همین ماه رمضانی که گذشت دیدیم که شب‌ها چطور و چه زندانی‌هایی را دارند آزاد می‌کنند. طرف ۲ میلیون تومان نداشته، چندین سال در زندان بوده است! یعنی یک تخلف جزئی کرده او را گرفته‌اند و دارد آب‌خنک می‌خورد، آن‌وقت تخلفات میلیاردی و هزارمیلیاردی صورت می‌گیرد و هیچ اتفاقی نمی‌افتد! این‌ها نشان می‌دهد که ساختاری وجود دارد که این اجازه را می‌دهد.

در خبرها می‌خوانیم که میلیاردها دلار از کشور خارج شده است! چه کسی مقصر است؟ چه کسی مقصر است که یک آدم این‌همه تخلف‌های بزرگ می‌کند و به راحتی از کشور می‌رود؟! چطور آن بیچاره که دو میلیون نداشته به این زودی دستگیر می‌شود و نمی‌تواند فرار کند؟! این‌ها اعتماد عمومی را از بین می‌برد و از یک جایی بیرون می‌زند.

بنابراین من باز تاکید می‌کنم که این وضعیت مصرف‌گرایی که در جامعه شاهدیم، دلیل عمده و ساختاری‌اش دولت‌ها هستند، نه این دولت، کلاً دولت‌هایی که بعد از آقای هاشمی رفسنجانی روی کار آمدند اساساً هیچ برنامه‌ای برای بقای نظام مبتنی بر عدالت نداشتند و خودشان هم مدام مصرف‌کننده بودند.

اگر بخواهیم دلایل بروز این رویکرد در خود دولتها را بررسی کنیم، آیا می‌شود همه آنچه را که رخ داد به نوعی از منفعت‌طلبی اقتصادی یا حزبی پیوند بزنیم یا تقلیل دهیم؟ چون به نظر می‌رسد یک جریان عام مبتنی بر جهانی‌کردن سرمایه‌داری وجود دارد که در مواقع بسیاری دولتمردان ما بازی آن جریان عام را خوردند و فاقد درک و هوشیاری کافی بودند تا اغواگری‌های آن را درک کنند.

در بررسی دلایل و عوامل این مسئله، یک بخشش عوامل خارجی و یک بخش آن هم عوامل داخلی است. ابن خلدون وقتی در مورد چرخش دولت‌ها حرف می‌زند، سه دلیل عمده می‌آورد و می‌گوید آدم‌هایی که به قدرت می‌رسند، اول انحصارطلب می‌شوند و انحصارطلبی از امور طبیعی کشورداری است. دوم «توانگری و تجمل‌خواهی» در آنها دیده می‌شود که این هم از امور طبیعی کشورداری است و سوم «تن‌آسایی و سکون» در آنها ایجاد می‌شود. ابن خلدون می‌گوید هر کسی که به قدرت برسد این‌طور می‌شود. در کنار اینها البته به دلایل روان‌شناختی و اجتماعی هم اشاره می‌کند.

من خودم از بچه‌های این انقلاب هستم و از ابتدا در دل این انقلاب فعال بودم. ما دوران انقلاب فکر می‌کردیم، اگر بچه‌ مذهبی‌ها و افرادی که ادعای انقلابی‌بودن دارند به قدرت برسند وضعیت کاملا متفاوت خواهد بود. ولی بعد از یک مدت دیدیم که همین‌ها هم همان راهی را رفتند که گذشتگان در سلسله‌های قبلی رفته بودند.

خیلی دنبال این موضوع بودم و دیدم انسان یک موجود اجتماعی است، یعنی همه ما بالقوه اجتماعی هستیم و یکسری غرایز و انگیزه‌ها داریم که وقتی به قدرت برسیم، قدرت و آن پست و مقام و میز و صندلی این را نوعی تکبر را در ما شکل می‌دهد؛ به عبارتی من یک مجموعه ویژگی دارم اعم از غرایز و... که این‌ها در روستا و زندگی ساده امکان بروز پیدا نمی‌کند، بلکه در یک سری از موقعیت‌های خاص امکان بروز می‌یابد. این کسانی که بعد از انقلاب به قدرت رسیدند، اوایل ساده‌زیست بوده و از هرگونه اشرافیت به دور بودند، ولی بعداً که به قدرت رسیدند خانه، غذا و ذائقه‌شان عوض شد. وقتی خانه و ذائقه‌شان عوض شد، پول دستشان آمد و از جنوب شهر به بالای شهر رفتند و ترددها و ارتباطاتشان کاملا تغییر کرد. اینکه گفته می‌شود «انسان، موجود اجتماعی است» یعنی این. وقتی ارتباطات من با افراد پولدار است، وقتی با آدم‌های قدرتمند نشست و برخاست دارم، خیلی از مسائل من در جلسات و نشست و برخاست‌ها تعیین می‌شود. در همین جلسات است که می‌آیند می‌گویند فلانی این نامه را در ازای فلان چیز برایم امضاء کن! می‌گویند به پسرم این کار را بده و من در عوض به فلان شیوه جبران می‌کنم و... . روابط این‌گونه عوض می‌شود و باید بدانیم که آدم‌های ما هم متفاوت از آدم‌های دیگر نبوده و نیستند.

شما بگردید و ببینید در دنیا چند نفر بعد از به قدرت رسیدن این‌طور نشدند؟ شاید حاکمانی که کاخ‌نشین نشده‌اند در دنیا ۲، ۳ نفر بیشتر نباشند. در مکتب شیعه، امامان و پیشوایان شیعه استثنا هستند و از همه کسانی که نزدیک به زمان ما بودند و تحت تأثیر قدرت و روابط آن قرار نگرفته‌اند، یکی امام خمینی است و یکی هم آیت‌الله خامنه‌ای. غیر از این‌ها کسی را نمی‌شود پیدا کرد. بقیه حاکمان دنیا را که می‌بینیم هم کاخ دارند و هم خوب پول می‌گیرند و... .

الآن خود من به‌عنوان یک فرد عادی که به این حاکمیت و نظام علاقه‌مند هستم و حاضرم برایش هر فداکاری‌ای بکنم، وقتی در تاکسی می‌نشینم و بحث پیش می‌آید دیگر حتی نمی‌توانم از آن دفاع کنم. در حالی که قبلاً زبان من این‌طور بسته نبود و از وضعیت دفاع می‌کردم

نظریه‌پردازان دموکراسی و مردمسالاری هم همین مسائل را مد نظر داشتند که ضابطه‌ای برای محدود کردن قدرت افراد و نظارت بر کنش حاکمان طرح‌ریزی کرده‌اند. این ضوابط تا حد زیادی می‌تواند شرایط مطلوب را تضمین کند. این وضعیت را در ایران چگونه ارزیابی می‌کنید؟

بله، یک جایی مثل اروپا یک تعریف مشخص وجود دارد و بر مبنای آن مثلا باید دقیق روشن شود که فلان مسئول چقدر حقوق می‌گیرد! اما در ایران مشخص نیست. ظاهراً می‌گویند حقوق نجومی نمی‌گیرند، ولی اولا مشخص نیست آن حقوق چقدر است و ثانیا مشخص نمی‌کنند که در کنار آن حقوق چه چیزهای دیگری هم وجود دارد! آیا حق جلسه به آن‌ها می‌دهند یا خیر؟ هزینه سفر و ماموریت و غیره چطور؟ بن و تسهیلات و غیره چه؟

من می‌گویم بحث‌ حقوق نجومی اصلاً مسئله نیست، مسئله عدم شفافیت است؛ واضح کنید چقدر می‌گیرند؟! واضح بگوئید که وقتی کسی وزیر می‌شود با همه متعلقاتش چقدر می‌گیرد! از طرف دیگر یک پست و مقام تبعات اجتماعی خوبی هم دارد و آدمی که پست و مقام دارد کارهای اجتماعی‌اش هم حل می‌شود. بنابراین این اصل همه آدم‌ها در این مسئله مشکل دارند و وقتی به قدرت می‌رسند در آنها چرخش ایجاد می‌شود؛ یعنی همه افرادی که به قدرت می‌رسند حتماً انحصارطلب می‌شوند، حالا اندازه‌اش منطبق با قواعدی است که در جامعه وجود دارد. پس این یک اصل روان‌شناختی برای انسان است که وقتی به قدرت می‌رسد، هم تکبر می‌گیرد. همچنین این شخص الی ما شاء الله مال و منال به سمتش سرازیر می‌شود. روزی به یکی از دوستانم گفتم بگرد در ایران یک سیاستمدار، از هر جناحی که باشد، پیدا کن که بی‌پول باشد! من خیلی گشتم ولی پیدا نکردم.

حالا مسئله اینجاست که وقتی پولدار شدید و زندگی‌تان لاکچری شد و...، آن موقع نمی‌توانید با حرف‌های قبلی جلوی آمریکا بایستید، این حرفا دیگر مثل شوخی به نظر می‌آید. امروز حرف مسئولین ما در ضدیت با آمریکا، شوخی است. مردِ میدان نیستند، هر کس بخواهد مرد میدان شود، اول باید از زندگی شخصی خودش شروع کند. همانطور که امام فرمودند اصلاح از بالا شروع می‌شود، این شوخی نیست. امام خمینی(ره) می‌فرماید «آن روزی که دولت توجه به کاخ پیدا کرده است، آن روز است که ما باید فاتحه دولت و ملت را بخوانیم! (صحیفه امام، جلد ۱۷ ، صفحه ۳۷۶).

الآن خود من به‌عنوان یک فرد عادی که به این حاکمیت و نظام علاقه‌مند هستم و حاضرم برایش هر فداکاری‌ای بکنم، وقتی در تاکسی می‌نشینم و بحث پیش می‌آید دیگر حتی نمی‌توانم از آن دفاع کنم. در حالی که قبلاً زبان من این‌طور بسته نبود و از وضعیت دفاع می‌کردم.

حالا این چطور به نتیجه‌ای می‌رسد که ما آن را در قالب مصرف‌گرایی حاد در جامعه می‌بینیم؟ چطور مشکلات ساختاری ما در مدیریت و برنامه‌ریزی جامعه ما را به چنین فرهنگی مصرف‌زده‌ای رسانده است؟

چون برنامه‌های دولت در توسعه برنامه‌های مصرفی است، برنامه‌های اقتصاد مقاومتی را دیدید که رهبری فرمودند، کسی به آن عمل کرد؟ همه می‌گویند و شعار می‌دهند، ولی عمل نیست. وقتی کالاها و اجناس ساده مورد نیاز جامعه ما وارد می‌شود، جامعه دیگر تولید نمی‌کند و به شکل حادی مصرفی می‌شود. بر اساس این برنامه‌ها هم دلایل بیکاری معلوم است، هم دلایل مصرفی شدن جامعه. شما با یک جامعه مصرفی روبرو هستید دارید در آن رسانه‌ها از جمله صداوسیمای ما از مصرف کالای ایرانی و نگاه غیرمصرفی و ... حرف می‌زند و طرفداری می‌کند و در عین حال همانجا «سامسونگ» را تبلیغ می‌کنند.

حالا ممکن است بگویید طبقات اجتماعی و بورژواها هم تأثیر دارند، بله. وقتی شما نمی‌توانید تصمیم بگیرید جامعه باید باشد، چطور بر مبنای برنامه پیش برود و مردم چطور باید زندگی کنند، تهران می‌شود محل جولان ماشین‌های گران‌قیمت. مسئله این است که فضا را، اعم از فضای فرهنگی و اجتماعی و فضای روانی را شما به وجود می‌آورید! امروزه دیگر نمی‌شود خیلی چیزی را پنهان کرد. قبلاً اگر پادشاهان تخلفی می‌کردند یا طبقات بالای جامعه یک چیزی داشتند و... مخفی می‌ماند، ولی الآن دنیای مجازی امکان مخفی‌کاری را از همه گرفته است. همه‌چیز را همه می‌دانند. حتی روستایی‌ها می‌دانند در بالای شهر تهران چه خبر است.

مسئله این است که ما در اصولی که به آن معتقد بودیم و آرمان ما بود، تجدیدنظر کردیم؛ آرمانها و اصولی که بر اساس آن انقلاب کردیم و تا الآن هم برایمان مهم بوده و هست. بنابراین من مقصر اصلی را دولت‌ها و برنامه‌هایی می‌دانم که بعد از جنگ در کشور رایج شد و هیچ فرقی هم نمی‌کند کدام شخص این را پیش برده است، همه این دولتها در این امر مقصر هستند.

ما با این شیوه تظاهری و تقلیدی می‌خواهیم بگوییم ما هم هستیم، ما هم مدرن و پیشرفته‌ایم و...، اما این اتفاقا عقب‌ماندگی ذهنی مسئولان ما است که خودشان را این‌طور نشان می‌دهند و به مبانی نظری خودشان اعتقاد ندارند. اگر کسی آن قدرت و اندیشه و محتوای درونی را داشت، این کارها را نمی‌کرد

مایلم در پایان این بحث را به بحث اجتماعی و طبقاتی مصرف هم پیوند بزنیم تا روایت شما را از این ارتباط بشنوم. امروزه در جامعه ما مردم به دنبال نوعی از هویت‌یابی و هویت‌جویی از طریق مصرف کالا هستند یا به عبارتی تلاش می‌کنند منزلتی را که خود را فاقد آن می‌دانند با مصرف برخی از کالاها کسب کنند. به نظر می‌رسد که این اتفاق قبل از اینکه در مردم بیفتد در دولتها افتاد؛ دولتهای جمهوری اسلامی از یک مقطعی به بعد شدیداً تلاش کرد یک پرستیژ و هویت بزک‌شده و زیبا شده را از خود نشان دهد و منزلتی در سطح بین المللی برای خود بتراشد که احساس می‌کرد فاقد آن است. این فرایند در بسیاری از برنامه‌ها و دیدارها و همایش‌ها و بریز و بپاش‌هایی که در سطح بین المللی نمود داشتند و می‌توانستند ما را به یک پدیده انگشت‌نما و پر پرستیژ تبدیل کند، کاملا مشهود است. فکر می‌کنید این نوع مصرف تظاهری در مردم و در دولت‌های ما چه نسبتی با هم دارند؟

به طور کلی انسان که یک موجود اجتماعی است دوست دارد خودش را نشان دهد و به اصطلاح فرنگی‌ها پرزنت کند و بگوید من هم هستم. منتها مسئله این است که آن کسی که اندیشه و فکر دارد، قاعدتا باید با اندیشه‌اش خودش را نشان دهد. یعنی من فکر نمی‌کنم یک عارف بخواهد برود با مصرف کردن و بزک کردن، خودش را نشان دهد، او احتمالا این کار را با اندیشه خودش انجام می‌دهد. بنابراین بخش زیادی از این شوآف‌ها و تظاهرها، به دلیل نداشتن اندیشه و محتوا است، چون اندیشه‌ای وجود ندارد می‌خواهند خودشان را با چیزهای عینی و فیزیکی نشان دهند. در دولت‌ها هم ممکن است همین‌طور باشد. البته ابن خلدون باز دلایل روان‌شناختی را مطرح می‌کند و می‌گوید ملت‌های مغلوب همیشه از عادات و رسوم و مذهب ملت غالب تقلید می‌کنند. مسئله این است که انسان دنبال تکامل است و می‌خواهد کامل شود، ولی فکر می‌کند تکامل در این است که پز دهد و لباس خارجی و مارک‌دار بپوشد و خود را شبیه ملت غالب کند. ابن خلدون می‌گوید این تقلید اشتباه است زیرا دلایل قدرت قوم غالب و دلایلی که آنها را به اینجا رسانده، این لباس‌ها و ظواهر نیست، بلکه قدرت نظامی‌شان است.

ما با این شیوه تظاهری و تقلیدی می‌خواهیم بگوییم ما هم هستیم، ما هم مدرن و پیشرفته‌ایم و...، اما این اتفاقا عقب‌ماندگی ذهنی مسئولان ما است که خودشان را این‌طور نشان می‌دهند و به مبانی نظری خودشان اعتقاد ندارند. اگر کسی آن قدرت و اندیشه و محتوای درونی را داشت، این کارها را نمی‌کرد. این فرایند در سطح بالا بین مسئولان کشور و در سطح پایین بین طبقات مختلف اجتماعی وجود دارد. چون طبقات بالا اول این رفتار را نشان می‌دهند، بعد در جامعه و طبقات پایین سرریز می‌شود. این ریخت و پاش‌های مردم هم از همینجا ریشه می‌گیرد. برای اصلاح جامعه، باید دولتمردان اصلاح شوند، ما نمی‌توانیم تک‌تک آدم‌ها را اصلاح کنیم. وقتی روال زندگی دولتمردان ما مبتنی بر کاخ‌نشین باشد، جامعه اصلاح بشو نیست.

منبع: خبرگزاری مهر

شما می توانید مطالب و تصاویر خود را به آدرس زیر ارسال فرمایید.

bultannews@gmail.com

نظر شما

آخرین اخبار

پربازدید ها

پربحث ترین عناوین